بدم میاد از اینایی که نمیتونی باهاشون حرف بزنی برای اینکه حق بهجانبن، عصبانی میشن و بهشون برمیخوره، بمیر روانی.
در راستای حفظ سلامت روانم شروع به حذف کردن یه سری چیزا کردم مثل؛
یه سری آدمای که در ظاهر خوبن در باطن مثیبت بزرگین برای ذهن و روح.
یه سری آدمای که در ظاهر خوبن در باطن مثیبت بزرگین برای ذهن و روح.
دلم با ماندن بود؛ راه اما راهِ رفتن؛
و تو ندانستی چه رنجیست،
کشاندن تن خستهای که خواهان ماندن بود.
و تو ندانستی چه رنجیست،
کشاندن تن خستهای که خواهان ماندن بود.
اما چقدر طول میکشد تا آدم با حرفهای دردناکی که از عزیزترین آدمهای زندگیاش شنیده کنار بیاید؟
فکر میکنم یکی از ظالمانهترین تجربههای هر آدمی، تجربهی کور شدن یه ذوقِ خیلی عمیقه. یهو برای یه مدت طولانی همه چیز تاریک میشه.
مغز آدمو صاف میکنن بعد که واکنش نشون میدی بهت میگن چقدر عصبی تو، نمیشه باهات حرف زد بهت برمیخوره.
صمیمت عمیق و واقعی،
تنها زمانی آغاز میشود که سکوت میان دو نفر،به اندازهی کلام، قابل فهم، پذیرفتنی و زیبا باشد.
تنها زمانی آغاز میشود که سکوت میان دو نفر،به اندازهی کلام، قابل فهم، پذیرفتنی و زیبا باشد.
آلبر کامو
درسته که انتخاب 20 واحد یه موفقیته، پاس کردن اون 20 واحد موفقيت × 1000 محسوب میشه.