"حالا که گفتم و اقرار کردم
تف بر ابلهیت که اگر
اینقدر درد را که برایت
یافتم و دستنخورده باقی هِشتم
بیعار رد شوی و بیحس
با درد خبره نگردی."
نقاشی و شعر از
منوچهر یکتایی
( ۱۳۰۱ – ۲۸ آبان ۱۳۹۸)
🔶🔸@third_script
تف بر ابلهیت که اگر
اینقدر درد را که برایت
یافتم و دستنخورده باقی هِشتم
بیعار رد شوی و بیحس
با درد خبره نگردی."
نقاشی و شعر از
منوچهر یکتایی
( ۱۳۰۱ – ۲۸ آبان ۱۳۹۸)
🔶🔸@third_script
تمام جسمم را به باد سپردم
و روحم را به بادگیرها
اسیر ثانیهای بودهام سالها
و گوش تا گوش حرفهایم خاکستر بود...
رزا جمالی
(۲۸ آبان ۱۳۵۶ - تبریز)
🔶🔸@third_script
و روحم را به بادگیرها
اسیر ثانیهای بودهام سالها
و گوش تا گوش حرفهایم خاکستر بود...
رزا جمالی
(۲۸ آبان ۱۳۵۶ - تبریز)
🔶🔸@third_script
غصه نخور مسافر
اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نورِ ماه
یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو
بهارمون با پاییز
نمیبینی که شعرام
همه شدن غم انگیز..؟
مریم حیدرزاده
(متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶)
🔶🔸@third_script
اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نورِ ماه
یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو
بهارمون با پاییز
نمیبینی که شعرام
همه شدن غم انگیز..؟
مریم حیدرزاده
(متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶)
🔶🔸@third_script
❤1
شبْ شمع یک طرف، رخِ جانانه یک طرف
من یک طرف در آتش و پروانه یک طرف
افکنده بهرِ صیدِ دلِ من ز زلف و خال
دام بلا ز یک طرف و دانه یک طرف
از عشقِ او به گریه و در خنده، روز و شب
عاقل ز یک طرف، دلِ دیوانه یک طرف
برهم زدند مَجمعِ دلهای عاشقان
باد صبا ز یک طرف و شانه یک طرف
تَرکِ شراب کردم و ساقی به عشوه گفت
پیمان ز یک طرف، من و پیمانه یک طرف
ایمان و کفرِ زلف و رُخش، دل چو دید گفت
زد کعبه یک طرف ره و میخانه یک طرف
در حیرتم که دل ز چه رو میبرند و دین
خوبان ز یک طرف، ره میخانه یک طرف
رفعت سمنانی
(۱۲۶۱ - ۱۳۱۰ خورشیدی)
🔶️🔸️@third_script
من یک طرف در آتش و پروانه یک طرف
افکنده بهرِ صیدِ دلِ من ز زلف و خال
دام بلا ز یک طرف و دانه یک طرف
از عشقِ او به گریه و در خنده، روز و شب
عاقل ز یک طرف، دلِ دیوانه یک طرف
برهم زدند مَجمعِ دلهای عاشقان
باد صبا ز یک طرف و شانه یک طرف
تَرکِ شراب کردم و ساقی به عشوه گفت
پیمان ز یک طرف، من و پیمانه یک طرف
ایمان و کفرِ زلف و رُخش، دل چو دید گفت
زد کعبه یک طرف ره و میخانه یک طرف
در حیرتم که دل ز چه رو میبرند و دین
خوبان ز یک طرف، ره میخانه یک طرف
رفعت سمنانی
(۱۲۶۱ - ۱۳۱۰ خورشیدی)
🔶️🔸️@third_script
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب...
فخرالدین عراقی
🔶🔸@third_script
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب...
فخرالدین عراقی
🔶🔸@third_script
فنای افقها بر چهرۀ تو نقش بست
و از ميان برون شدی
و در خلوت جمع قدم نهادی
اما تو ای سمندر تنهایی
تو ، در آتش خواهی سوخت..!
هوشنگ ایرانی
🔶🔸@third_script
و از ميان برون شدی
و در خلوت جمع قدم نهادی
اما تو ای سمندر تنهایی
تو ، در آتش خواهی سوخت..!
هوشنگ ایرانی
🔶🔸@third_script
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود...
نادر ابراهیمی
Lost Parasol,1902
#painting by Arthur Hacker
🔶🔸@third_script
نادر ابراهیمی
Lost Parasol,1902
#painting by Arthur Hacker
🔶🔸@third_script
خورشید رفتهاست
ولی آبها هنوز رنگیناند
گویی یاد خورشید را
همچنان با خود دارند
و دریا از عشقی سخن میگوید
که آن را هنوز به تاریکی شب
نسپردهاست...
بیژن جلالی
( ۳۰ آبان ۱۳۰۶ – ۲۴ دی ۱۳۷۸)
🔶🔸@third_script
ولی آبها هنوز رنگیناند
گویی یاد خورشید را
همچنان با خود دارند
و دریا از عشقی سخن میگوید
که آن را هنوز به تاریکی شب
نسپردهاست...
بیژن جلالی
( ۳۰ آبان ۱۳۰۶ – ۲۴ دی ۱۳۷۸)
🔶🔸@third_script
بله، عکسها را، عکسهای مشکوک را پاره کنید و جان خود را نجات بدهید!
و بعد که همهچیز تمام شد، دیگر سند و مدرکی باقی نماند، نباید خیال آدمی راحت باشد؛ ذهن، ذهن که نه، حافظۀ آدمی خطرناکترین سندهاست. مگر دانشمندان نگفتهاند که حافظه شبیه عکاسی است. پس خاطره خطرناکتر از عکس هم هست. حافظه خطرناکتر از همهچیز است.
آشفتهحالان بیداربخت
غلامحسین ساعدی
(۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴)
🔶🔸@third_script
و بعد که همهچیز تمام شد، دیگر سند و مدرکی باقی نماند، نباید خیال آدمی راحت باشد؛ ذهن، ذهن که نه، حافظۀ آدمی خطرناکترین سندهاست. مگر دانشمندان نگفتهاند که حافظه شبیه عکاسی است. پس خاطره خطرناکتر از عکس هم هست. حافظه خطرناکتر از همهچیز است.
آشفتهحالان بیداربخت
غلامحسین ساعدی
(۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴)
🔶🔸@third_script
آدم نمیتواند تحمل کند،
بالأخره باید داشت،
انسانی را باید داشت که غم انسان را دریابد...
نامه به طاهره کوزهگرانی
غلامحسین ساعدی
(۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴)
🔶🔸@third_script
بالأخره باید داشت،
انسانی را باید داشت که غم انسان را دریابد...
نامه به طاهره کوزهگرانی
غلامحسین ساعدی
(۲۴ دی ۱۳۱۴ – ۲ آذر ۱۳۶۴)
🔶🔸@third_script
شد تیره در هوای تو شمع وجود ما
اشکی به دیده ی تو نیاورد دود ما
رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ
تا چیست بیوجود تو سود وجود ما
ما موج کوچکیم و درین بحر بیکران
نادیده ماند قوس نزول و صعود ما...
حسین پژمانِ بختیاری
(۵ آذر ۱۲۷۹ –۳ آذر ۱۳۵۳)
🔶🔸@third_script
اشکی به دیده ی تو نیاورد دود ما
رفتی ز دست ما و نمردیم ای دریغ
تا چیست بیوجود تو سود وجود ما
ما موج کوچکیم و درین بحر بیکران
نادیده ماند قوس نزول و صعود ما...
حسین پژمانِ بختیاری
(۵ آذر ۱۲۷۹ –۳ آذر ۱۳۵۳)
🔶🔸@third_script