Third script (خط سوّم)
4 subscribers
1.53K photos
800 videos
48 files
4 links
آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر. یکی را هم او خواندی هم غیر او. یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من...
#شمس
Download Telegram
از تو
شبی جا مانده در من
که صبح نخواهد شد...

عباس حسین‌نژاد

– A man Dies in the Street, Boulevard de la Glacière, Paris, 1932.
#photo by Brassaï

🔶️🔸️@third_script
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میان باغچه‌ی دیگران
جوانه مزن...

رباب کلامی
🔶️🔸️@third_script
هُناك مَجموعَتان مِن الّناس،
هم إما نِعمَة أو دَرس...

دو نوع‌اند آدمیان:
یا نعمت‌اند برای تو
یا درسِ عبرتی...

#عربیات
🔶️🔸️@third_script
1
ما دو پیرهن بودیم
بر یک بند
یکی را باد برد
دیگری را باران
هر روز
خیس می‌کند...

رویا شاه‌حسین‌زاده
🔶️🔸️@third_script
1
"لا تُراهِن علی بقاء أحد
نصیحة من شخص قد خَسِر الرِهان"


روی ماندن هیچ‌کسی شرط‌بندی نکن!
نصیحتی از کسی که شرطش را باخته است.

#عربیات
🔶️🔸️@third_script
1
ای دریغا ای دریغا ای دریغ!
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ‌‌
چون زنم دم، کاتشِ دل تیز شد
شیرِ هجر آشفته و خون‌ریز شد...

#مولانا
🔶️🔸️@third_script
1
مسکین دلِ من چو مَحرم راز نیافت
واندر قفس جهان، هم‌آواز نیافت
اندر سر زلف خوب‌رویان گم شد
تاریک‌ شبی بود، کسش باز نیافت

انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
1
تا آینه‌ات زنگِ تغافل نزداید
هرگز به چراغی نرسد شامِ تماشا...

بیدل دهلوی
🔶️🔸️@third_script
1
نقل است که هارون الرّشید، (۱) فضلِ برمکی (۲) را گفت مرا پیشِ مردی بَر که دلم از این طُمطُراق (۳) گرفته است تا بیاسایم.
فضل برمکی او را به دَرِ خانه سفیان عُيَينه برد و آواز داد.
سفیان گفت: کیست؟
گفت: امیرالمؤمنین.
گفت: چرا مرا خبر نکردید تا من به خدمت آمدمی؟
هارون چون این بشنید، گفت: این آن مرد نیست که من می‌طلبم.
سُفیان عُيَيْنه گفت: ای امیرالمؤمنین چنین مرد که تو می‌طلبی فُضَیل عَیّاض است.
به در خانه فضیل عیاض رفتند و او این آیت می‌خواند: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهم كَالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات؟
[آیه ۴۵/۲۱] هارون گفت: اگر پند می‌طلبیم این قدر کفایت است - و معنی این آیت آن است که پنداشتند کسانی که بدکرداری کردند که ما ایشان را برابر کنیم با کسانی که نیکوکاری کردند و ایمان آوردند؟ - پس در بزدند.
فضیل :گفت کیست؟
گفتند امیرالمؤمنین.
گفت: امیرالمؤمنین پیش من چه کار دارد؟ و مرا با او چه کار؟ که مرا مشغول می‌دارد. فضل برمکی گفت: طاعت اولوالامر واجب است. اکنون به دستوری (۴) در‌آییم یا به حُکم؟ گفت: دستوری نیست. اگر به حکم می‌آیید، شما دانید.
هارون درآمد. فضیل چراغ بنشاند (۵) تا روی هارون را نباید دید. هارون دست بُرد. ناگاه بر دست فضیل آمد. فضیل گفت: چه نرم‌دستی است اگر از آتش دوزخ خلاص یابد.
این بگفت و در نماز ایستاد.
هارون در گریه آمد. گفت: آخر سخنی بگو. فضیل چون سلامِ نماز باز داد گفت: پدرت عَمّ مصطفی - عليه الصلوة و السلام - از وی درخواست کرد که: مرا بر قومی امیر گردان.
گفت: یا عَمّ! یک نَفَس تو را بر تو امیر کردم - یعنی یک نَفَسِ تو در طاعت خدای - عزّوجل - بهتر از آنکه هزار سال خلق تو را - لان الامارة يوم القيمة ندامة. (۶)
هارون گفت زیاده کن.
گفت عُمر بن عبدالعزيز را - رحمة‌الله عليه ـ به خلافت بنشاندند. سالم‌بن عبدالله و رجاء‌بن حيوة و محمّد‌بن کعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم (۷) در این کار. تدبیر من چیست؟
یکی گفت: اگر خواهی که فردا تو را از عذاب نجات بوَد پیرانِ مسلمانان را پدر خود دان و جوانان را برادر دان و کودکان را چون فرزند و زنان را چون مادر و خواهر.

۱) هارون الرشید:
(۱۴۹–۱۹۳ ه‍.ق برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ – ۸۰۹) در شهر ری به دنیا آمد و در چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری در توس خراسان درگذشت.
۲) فضل بن یحیی برمکی
(زادهٔ ۱۴۷ یا ۱۴۸ ه‍.ق)
معتمد هارون خلیفهٔ عباسی، معلم امین و امیر مناطق مختلفی از ایران در دورهٔ خلافت هارون بود. او هفت روز پیش از تولد هارون زاده شد و برادر رضاعی هارون بود.
۳) طمطراق: تکبر، خودنمایی- سروصدا، هیاهو.
۴) دستور: اجازه، رخصت.
۵) چراغ نشاندن: کشتن و خاموش کردن چراغ.
۶) چون‌که امیری و فرمانروایی در روز قیامت، ندامت و پشیمانی است.
۷) مبتلا: اسیر، گرفتار، دچار.

#تذكرة_الاوليا
ذکر فُضَیل بن عَیّاض
🔶️🔸️@third_script
Audio
حکایت فضیل عیاض و هارون‌الرشید

🔷🔹@doode_oud
بایزید بسطامی گفت:
هر که را بلا رسد هلاک نشود،
ولکن هر که صبر نکند هلاک شود.

هزار حکایت صوفیان
🔶️🔸️@third_script
1
به ضعف و قوّت بازوی عشق حیرانم
که کوه می‌کَند و دل نمی‌تواند کند...

تأثیر تبریزی
🔶️🔸️@third_script
1
غلام دولت آنم که پای بند یکی است
به جانبی متعلّق شد از هزار برَست...

سعدی
🔶️🔸️@third_script
1
یک‌بار داستانی در مورد زوجی شنیدم که قرار بود از هم جدا شوند. هردو بر سرِ جدایی‌شان توافق داشتند. جوانمردانه کتاب‌هایشان را تقسیم کردند، اما خیلی زود دریافتند کتابی را که یکی از آنها می‌خواهد آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتاب‌های دیگر شدیدتر شد. بعد دیدند که درمورد کتاب‌های دیگر هم همینطورند و یک‌دفعه هر دو متوجه شدند آن‌قدر نقطه مشترک دارند که جدایی‌شان دشوار و دردناک است...

یوستین گردر
از کتابِ قصری در پیرنه

Sunny Morning
Painting By Károly Ferenczy,

🔶️🔸️@third_script
1
تنها به کوچه می‌روم
از عابران ساعت وقوع خوشبختی را می‌پرسم
عابران‌؛ اخمو، کج‌خیال و عبوس
جواب مرا نمی‌دهند...


احمدرضا احمدی
(۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ – ۲۰ تیر ۱۴۰۲)
🔶️🔸️@third_script
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یار شیرین سخنم

شهرام شب‌پره
ترانه‌سرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
1
Yare Shirin Sokhanam
Shahram Shabpareh - [ Listen2Music.ir ]
یار شیرین سخنم

شهرام شب‌پره
ترانه‌سرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
1