اکنون که شد از دستِ من ای نوشینلب
وصلِ تو که جانِ من از او یافت طرب
زین پس من و محنتِ فراقت همه روز
دستِ من و دامن خیالت همه شب
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
وصلِ تو که جانِ من از او یافت طرب
زین پس من و محنتِ فراقت همه روز
دستِ من و دامن خیالت همه شب
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
دمید صبح و نشد قصّهٔ فراق تمام
بگویمت شبِ دیگر اگر نفس باقیست...
امید همدانی
( متولد سال ۱۰۸۹ قمری در همدان )
🔶️🔸️@third_script
بگویمت شبِ دیگر اگر نفس باقیست...
امید همدانی
( متولد سال ۱۰۸۹ قمری در همدان )
🔶️🔸️@third_script
❤1
از تو
شبی جا مانده در من
که صبح نخواهد شد...
عباس حسیننژاد
– A man Dies in the Street, Boulevard de la Glacière, Paris, 1932.
#photo by Brassaï
🔶️🔸️@third_script
شبی جا مانده در من
که صبح نخواهد شد...
عباس حسیننژاد
– A man Dies in the Street, Boulevard de la Glacière, Paris, 1932.
#photo by Brassaï
🔶️🔸️@third_script
هُناك مَجموعَتان مِن الّناس،
هم إما نِعمَة أو دَرس...
دو نوعاند آدمیان:
یا نعمتاند برای تو
یا درسِ عبرتی...
#عربیات
🔶️🔸️@third_script
هم إما نِعمَة أو دَرس...
دو نوعاند آدمیان:
یا نعمتاند برای تو
یا درسِ عبرتی...
#عربیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
ما دو پیرهن بودیم
بر یک بند
یکی را باد برد
دیگری را باران
هر روز
خیس میکند...
رویا شاهحسینزاده
🔶️🔸️@third_script
بر یک بند
یکی را باد برد
دیگری را باران
هر روز
خیس میکند...
رویا شاهحسینزاده
🔶️🔸️@third_script
❤1
"لا تُراهِن علی بقاء أحد
نصیحة من شخص قد خَسِر الرِهان"
روی ماندن هیچکسی شرطبندی نکن!
نصیحتی از کسی که شرطش را باخته است.
#عربیات
🔶️🔸️@third_script
نصیحة من شخص قد خَسِر الرِهان"
روی ماندن هیچکسی شرطبندی نکن!
نصیحتی از کسی که شرطش را باخته است.
#عربیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
ای دریغا ای دریغا ای دریغ!
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
چون زنم دم، کاتشِ دل تیز شد
شیرِ هجر آشفته و خونریز شد...
#مولانا
🔶️🔸️@third_script
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
چون زنم دم، کاتشِ دل تیز شد
شیرِ هجر آشفته و خونریز شد...
#مولانا
🔶️🔸️@third_script
❤1
مسکین دلِ من چو مَحرم راز نیافت
واندر قفس جهان، همآواز نیافت
اندر سر زلف خوبرویان گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
واندر قفس جهان، همآواز نیافت
اندر سر زلف خوبرویان گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
❤1
نقل است که هارون الرّشید، (۱) فضلِ برمکی (۲) را گفت مرا پیشِ مردی بَر که دلم از این طُمطُراق (۳) گرفته است تا بیاسایم.
فضل برمکی او را به دَرِ خانه سفیان عُيَينه برد و آواز داد.
سفیان گفت: کیست؟
گفت: امیرالمؤمنین.
گفت: چرا مرا خبر نکردید تا من به خدمت آمدمی؟
هارون چون این بشنید، گفت: این آن مرد نیست که من میطلبم.
سُفیان عُيَيْنه گفت: ای امیرالمؤمنین چنین مرد که تو میطلبی فُضَیل عَیّاض است.
به در خانه فضیل عیاض رفتند و او این آیت میخواند: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهم كَالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات؟
[آیه ۴۵/۲۱] هارون گفت: اگر پند میطلبیم این قدر کفایت است - و معنی این آیت آن است که پنداشتند کسانی که بدکرداری کردند که ما ایشان را برابر کنیم با کسانی که نیکوکاری کردند و ایمان آوردند؟ - پس در بزدند.
فضیل :گفت کیست؟
گفتند امیرالمؤمنین.
گفت: امیرالمؤمنین پیش من چه کار دارد؟ و مرا با او چه کار؟ که مرا مشغول میدارد. فضل برمکی گفت: طاعت اولوالامر واجب است. اکنون به دستوری (۴) درآییم یا به حُکم؟ گفت: دستوری نیست. اگر به حکم میآیید، شما دانید.
هارون درآمد. فضیل چراغ بنشاند (۵) تا روی هارون را نباید دید. هارون دست بُرد. ناگاه بر دست فضیل آمد. فضیل گفت: چه نرمدستی است اگر از آتش دوزخ خلاص یابد.
این بگفت و در نماز ایستاد.
هارون در گریه آمد. گفت: آخر سخنی بگو. فضیل چون سلامِ نماز باز داد گفت: پدرت عَمّ مصطفی - عليه الصلوة و السلام - از وی درخواست کرد که: مرا بر قومی امیر گردان.
گفت: یا عَمّ! یک نَفَس تو را بر تو امیر کردم - یعنی یک نَفَسِ تو در طاعت خدای - عزّوجل - بهتر از آنکه هزار سال خلق تو را - لان الامارة يوم القيمة ندامة. (۶)
هارون گفت زیاده کن.
گفت عُمر بن عبدالعزيز را - رحمةالله عليه ـ به خلافت بنشاندند. سالمبن عبدالله و رجاءبن حيوة و محمّدبن کعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم (۷) در این کار. تدبیر من چیست؟
یکی گفت: اگر خواهی که فردا تو را از عذاب نجات بوَد پیرانِ مسلمانان را پدر خود دان و جوانان را برادر دان و کودکان را چون فرزند و زنان را چون مادر و خواهر.
۱) هارون الرشید:
(۱۴۹–۱۹۳ ه.ق برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ – ۸۰۹) در شهر ری به دنیا آمد و در چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری در توس خراسان درگذشت.
۲) فضل بن یحیی برمکی
(زادهٔ ۱۴۷ یا ۱۴۸ ه.ق)
معتمد هارون خلیفهٔ عباسی، معلم امین و امیر مناطق مختلفی از ایران در دورهٔ خلافت هارون بود. او هفت روز پیش از تولد هارون زاده شد و برادر رضاعی هارون بود.
۳) طمطراق: تکبر، خودنمایی- سروصدا، هیاهو.
۴) دستور: اجازه، رخصت.
۵) چراغ نشاندن: کشتن و خاموش کردن چراغ.
۶) چونکه امیری و فرمانروایی در روز قیامت، ندامت و پشیمانی است.
۷) مبتلا: اسیر، گرفتار، دچار.
#تذكرة_الاوليا
ذکر فُضَیل بن عَیّاض
🔶️🔸️@third_script
فضل برمکی او را به دَرِ خانه سفیان عُيَينه برد و آواز داد.
سفیان گفت: کیست؟
گفت: امیرالمؤمنین.
گفت: چرا مرا خبر نکردید تا من به خدمت آمدمی؟
هارون چون این بشنید، گفت: این آن مرد نیست که من میطلبم.
سُفیان عُيَيْنه گفت: ای امیرالمؤمنین چنین مرد که تو میطلبی فُضَیل عَیّاض است.
به در خانه فضیل عیاض رفتند و او این آیت میخواند: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهم كَالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات؟
[آیه ۴۵/۲۱] هارون گفت: اگر پند میطلبیم این قدر کفایت است - و معنی این آیت آن است که پنداشتند کسانی که بدکرداری کردند که ما ایشان را برابر کنیم با کسانی که نیکوکاری کردند و ایمان آوردند؟ - پس در بزدند.
فضیل :گفت کیست؟
گفتند امیرالمؤمنین.
گفت: امیرالمؤمنین پیش من چه کار دارد؟ و مرا با او چه کار؟ که مرا مشغول میدارد. فضل برمکی گفت: طاعت اولوالامر واجب است. اکنون به دستوری (۴) درآییم یا به حُکم؟ گفت: دستوری نیست. اگر به حکم میآیید، شما دانید.
هارون درآمد. فضیل چراغ بنشاند (۵) تا روی هارون را نباید دید. هارون دست بُرد. ناگاه بر دست فضیل آمد. فضیل گفت: چه نرمدستی است اگر از آتش دوزخ خلاص یابد.
این بگفت و در نماز ایستاد.
هارون در گریه آمد. گفت: آخر سخنی بگو. فضیل چون سلامِ نماز باز داد گفت: پدرت عَمّ مصطفی - عليه الصلوة و السلام - از وی درخواست کرد که: مرا بر قومی امیر گردان.
گفت: یا عَمّ! یک نَفَس تو را بر تو امیر کردم - یعنی یک نَفَسِ تو در طاعت خدای - عزّوجل - بهتر از آنکه هزار سال خلق تو را - لان الامارة يوم القيمة ندامة. (۶)
هارون گفت زیاده کن.
گفت عُمر بن عبدالعزيز را - رحمةالله عليه ـ به خلافت بنشاندند. سالمبن عبدالله و رجاءبن حيوة و محمّدبن کعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم (۷) در این کار. تدبیر من چیست؟
یکی گفت: اگر خواهی که فردا تو را از عذاب نجات بوَد پیرانِ مسلمانان را پدر خود دان و جوانان را برادر دان و کودکان را چون فرزند و زنان را چون مادر و خواهر.
۱) هارون الرشید:
(۱۴۹–۱۹۳ ه.ق برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ – ۸۰۹) در شهر ری به دنیا آمد و در چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری در توس خراسان درگذشت.
۲) فضل بن یحیی برمکی
(زادهٔ ۱۴۷ یا ۱۴۸ ه.ق)
معتمد هارون خلیفهٔ عباسی، معلم امین و امیر مناطق مختلفی از ایران در دورهٔ خلافت هارون بود. او هفت روز پیش از تولد هارون زاده شد و برادر رضاعی هارون بود.
۳) طمطراق: تکبر، خودنمایی- سروصدا، هیاهو.
۴) دستور: اجازه، رخصت.
۵) چراغ نشاندن: کشتن و خاموش کردن چراغ.
۶) چونکه امیری و فرمانروایی در روز قیامت، ندامت و پشیمانی است.
۷) مبتلا: اسیر، گرفتار، دچار.
#تذكرة_الاوليا
ذکر فُضَیل بن عَیّاض
🔶️🔸️@third_script
بایزید بسطامی گفت:
هر که را بلا رسد هلاک نشود،
ولکن هر که صبر نکند هلاک شود.
هزار حکایت صوفیان
🔶️🔸️@third_script
هر که را بلا رسد هلاک نشود،
ولکن هر که صبر نکند هلاک شود.
هزار حکایت صوفیان
🔶️🔸️@third_script
❤1
❤1
❤1