لب دريا رسيدم تشنه، بيتاب
ز من بيتابتر، جان و دلِ آب
مرا گفت: از تلاطمها مياسای
كه بد دردي است جان دادن به مرداب...
فریدون مشیری
(۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹)
🔶🔸@third_script
ز من بيتابتر، جان و دلِ آب
مرا گفت: از تلاطمها مياسای
كه بد دردي است جان دادن به مرداب...
فریدون مشیری
(۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹)
🔶🔸@third_script
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سَر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرَد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیاش را...
فریدون مشیری
(۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹)
🔶🔸@third_script
که عمری سَر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرَد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیاش را...
فریدون مشیری
(۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹)
🔶🔸@third_script
در این هامونِ پهناور
در این دشتِ ملالآور
مرا یارانِ همپا نیست
مرا یاران همگو نیست، نوای مهربار جویباران
بانگِ نوشِ چشمهساران
در فضایی دور میمیرد...
طاهره صفّارزاده
(۲۷ آبان ۱۳۱۵ - ۴ آبان ۱۳۸۷)
🔶🔸@third_script
در این دشتِ ملالآور
مرا یارانِ همپا نیست
مرا یاران همگو نیست، نوای مهربار جویباران
بانگِ نوشِ چشمهساران
در فضایی دور میمیرد...
طاهره صفّارزاده
(۲۷ آبان ۱۳۱۵ - ۴ آبان ۱۳۸۷)
🔶🔸@third_script
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت: «دگر باره به خوابم بینی»
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
سعدی
#رباعیات
🔶🔸@third_script
میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت: «دگر باره به خوابم بینی»
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
سعدی
#رباعیات
🔶🔸@third_script
چیزی عزیزتر
ز تمامِ دلم نبود
ای پارهی دلم
که بریزم به پای تو...
قیصر امینپور
(۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ – ۸ آبان۱۳۸۶)
🔶️🔸️@third_script
ز تمامِ دلم نبود
ای پارهی دلم
که بریزم به پای تو...
قیصر امینپور
(۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ – ۸ آبان۱۳۸۶)
🔶️🔸️@third_script
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بیباک تر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...
دکتر الهی قمشهای
🔶🔸@third_script
آرام تر از آهو بیباک تر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...
دکتر الهی قمشهای
🔶🔸@third_script
❤1
شخصی دعوی خدایی میکرد.
او را پیش خلیفه بردند.
خلیفه او را گفت: پارسال یکی اینجا دعوی پیانبری میکرد، او را بکشتند.
گفت: نیک کردهاند که: او را من نفرستاده بودم.
رساله دلگشا
عبید زاکانی
🔶️🔸️@third_script
او را پیش خلیفه بردند.
خلیفه او را گفت: پارسال یکی اینجا دعوی پیانبری میکرد، او را بکشتند.
گفت: نیک کردهاند که: او را من نفرستاده بودم.
رساله دلگشا
عبید زاکانی
🔶️🔸️@third_script
🤣1
❤1
از عشقِ همه بُتان فراغی دارم
زیرا که چو تو چشم و چراغی دارم
در میوهی هیچکس ندارم طمعی
اکنون که چو تو شکفته باغی دارم
انوری
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
زیرا که چو تو چشم و چراغی دارم
در میوهی هیچکس ندارم طمعی
اکنون که چو تو شکفته باغی دارم
انوری
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
برگیر شرابِ طربانگیز و بیا
پنهان ز رقیبِ سِفله بستیز و بیا
مشنو سخنِ خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
حافظ
رباعیات
🔶🔸@third_script
پنهان ز رقیبِ سِفله بستیز و بیا
مشنو سخنِ خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
حافظ
رباعیات
🔶🔸@third_script
اوّل به وفا میِ وصالم درداد
چون مست شدم جامِ جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش، دل
خاکِ ره او شدم به بادم برداد
حافظ
رباعیات
🔶🔸@third_script
چون مست شدم جامِ جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش، دل
خاکِ ره او شدم به بادم برداد
حافظ
رباعیات
🔶🔸@third_script
💯1
به نادونی گرفتم کوره راهی
ندونستم که افتادم به چاهی
به دل گفتم رفیقی تا به منزل
ندونستم رفیق نیمه راهی
بابا طاهر
دو بیتی
🔶️🔸️@third_script
ندونستم که افتادم به چاهی
به دل گفتم رفیقی تا به منزل
ندونستم رفیق نیمه راهی
بابا طاهر
دو بیتی
🔶️🔸️@third_script
❤1
ز عجز تکیه به دیوارِ آه خود کردیم
شکسته حالی خود را پناه خود کردیم
ز نورِ عاریتِ ماه چشم پوشیدیم
نگاهبانی شام سیاه خود کردیم...
محمد قهرمان
🔶🔸@third_script
شکسته حالی خود را پناه خود کردیم
ز نورِ عاریتِ ماه چشم پوشیدیم
نگاهبانی شام سیاه خود کردیم...
محمد قهرمان
🔶🔸@third_script
❤1