Third script (خط سوّم)
4 subscribers
1.53K photos
800 videos
48 files
4 links
آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر. یکی را هم او خواندی هم غیر او. یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من...
#شمس
Download Telegram
گر چه از کِبر، سخن با منِ درویش نگفت
جان فدایِ شِکَرین‌پستهٔ خاموشش باد

چشمم از آینه‌دارانِ خط و خالش گشت
لبم از بوسه‌رُبایانِ بَر و دوشش باد

حافظ
🔶🔸@third_script
تا ظن نبری که بی تو هستم خرسند
یا خسته دل از مهر تو برخواهم کند
جویانِ توام روز و شبان ای دلبند
چون مادر گم کرده گرامی فرزند

انوری
رباعیات
🔶🔸@third_script
و گفت: محبت درست نشود مگر در میان دو تن که یکی دیگری را گوید که: ای من..!

تذكرة الاولياء
ذکر جُنَید بغدادی
🔶️🔸️@third_script
خانمانسوز بُوَد، آتش آهی، گاهی
ناله ای می شکند پشت سپاهی، گاهی

گر مقدر بشود، ملک سلاطین پوید
سالک بی‌خبر خفته به راهی، گاهی

قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی، گاهی

هستیَم سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتش‌افروز شود برق نگاهی، گاهی

روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
روسپیدی بوَد از بخت سیاهی، گاهی

عجبی نیست، اگر مونس یاراست رقیب
بنشیند بر گل هرزه گیاهی، گاهی

چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بر از شوق گناهی، گاهی

اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینم
در دل موج ببین صورت ماهی، گاهی

زرد رویی نبود عیب، مرانم ازکوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی، گاهی

دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفانزده سنگی است پناهی، گاهی

معينی كرمانشاهی
🔶🔸@third_script
دوستت دارم!
و عشقِ تو
از نامم می‌تراود
مثل شیره‌ی تک‌درختی مجروح
در حیاطِ زیارتگاهی...

شمس لنگرودی
🔶🔸@third_script
سخن از سینه‌ام -چون جان-
‏به لب می‌آید، امّا بر نمی‌آید...

منوچهر آتشی

Portrait of a Girl
Expressionism | 1909
#painting by Alexej Jawlensky

🔶🔸@third_script
مرا دلیست ره عافیت رها کرده
وجود خود هدف ناوک بلا کرده

ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده
ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده

به کار خویش فرو رفته مبتلا گشته
به درد عشق مرا نیز مبتلا کرده

هر آنچه داشته از عقل و دانش و دل و دین
ز دست داده و سر در سر هوی کرده

گهی ز بی‌خردی آبروی خود برده
گهی ز بی‌خبری قصد جان ما کرده

به قول و عهد بتان غرّه گشته وز سر جهل
خیال باطل و اندیشهٔ خطا کرده

عبید را به فریبی فکنده از مسکن
ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده

عبید زاکانی
🔶🔸@third_script
1
‌مست کرد امشب نسیم مستِ شهریور مرا
گر چه باز از چشمِ تر آبانم از دل آذرم...

مهدی اخوان ثالث
🔶🔸@third_script
1
آرزویم این است
که این شهریور جورِ دیگری بیاید
آسمان نه مثل هر سال ،امسال جورِ دیگری آبی
آفتاب بر بام خانه‌هامان جورِ دیگری بتابد
ابر‌ی اگر بارانیست ، جورِ دیگری ببارد
روزگار جورِ دیگری با ما
آدم‌ها جورِ دیگری باهم
زندگی‌‌ها جورِ دیگری باشند
آرزویم این است
یک روز حالِ من جورِ دیگری باشد
به سراغت بیایم
جورِ دیگری نگاهم کنی‌
جراتی داشته باشم
جورِ دیگری بگویم
دوستت دارم...

نيكى فيروزكوهی
🔶🔸@third_script
1
سرانجام چاقویِ تبهکاران، از خونِ ما زنگار خواهد بست و طناب‌های دارِشان خواهد پوسید و دست‌های لرزان و آلوده‌شان خسته خواهد شد.
امّا اندیشه‌های تابناکِ رفقایِ ما همه‌جا ریشه خواهد دوانید...


سالهای ابری
علی‌اشرف درویشیان
(۳ شهریور ۱۳۲۰–۴ آبان ۱۳۹۶)

🔶️🔸️@third_script
1
تهران مانند زنی است که پاهایش را با لوَندی روی هم می‌اندازد، عطر فرانسوی می‌زند، سیگار کِنت می‌کشد، عینک دودی می‌زند، ودکا لایم می‌خورد، بیکینی می‌پوشد و حمام آفتاب می‌گیرد، اما وقتی پای صحبتش بنشینید از اُملی و سبک مغزی و بلاهت و وراجی و پرادعایی و شلختگی او، آدم تا سر حد مرگ ملول می‌شود..!

کارنامه چهل ساله
محمّدعلی اسلامی نُدوشَن
(۳ شهریور ۱۳۰۳ – ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱)
🔶️🔸️@third_script
👏1
اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی‌هایش خالی است
قطاری می‌رود از تبریز
یکی از کوپه‌هایش خالی است
سینماهای شیراز پر از تماشاچی است
که حتما ردیفی از آن خالی است
انگار یک نفر هست که اصلن نیست
انگار عده‌ای هستند که نمی‌آیند
شاید، کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم...

بیژن نجدی
( ۲۴ آبان ۱۳۲۰ - ۴ شهریور ۱۳۷۶)
🔶️🔸️@third_script
1
خاکی و تو را مُشکِ خُتن دانستم
خاری و تو را گُل و سمن دانستم

دردا! که من آنم که تو می‌دانستی
افسوس! تو آن نه‌ای که من دانستم

عمادی شهریاری
(درگذشته 573/582ق)
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
بختم از خواب درنمی‌آید
کار بی بخت بر نمی‌آید

سالِ عمرم به سر رسید و هنوز
روزِ صبرم به سر نمی‌آید

عمادی شهریاری
(درگذشته 573/582ق)
🔶️🔸️@third_script
1
با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غمِ توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب!
هجرانش چنین است، وصالش چون است؟

رودکی
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
1
اَیّامِ گُل، چو عمر، به رفتن، شتاب کرد
ساقی به دورِ بادهٔ گلگون، شتاب کُن

بویِ بنفشه بشنو و زُلْفِ نگار گیر
بِنْگَر به رنگِ لاله و عَزْمِ شراب کُن

حافظ وِصال می‌طَلَبَد از رهِ دُعا
یا رب! دعایِ خسته‌دلان، مُسْتَجاب کُن

🔶🔸@third_script
1
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم: منِ سودازده را کار بساز

گفتا که: لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیشِ خوش‌ آویز، نه در عمرِ دراز

حافظ
رباعیات
🔶🔸@third_script
آن بت که ز من کشیده دامن دارد
دی گفت کسی که عزم رفتن دارد
فرمان نکند گرش بگویم که مرو
کو شیوه‌ی آبِ دیده‌ی من دارد

عایشه مُقریه
(قرن هشتم ه.ق)
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
1
وگفت: حقیقت معرفت آن است که دوست داری او را به دل، و یاد کنی او را به زبان، و همّت بریده گردانی از هر چه غیر اوست.

تذکرة الاولیاء
ذکر احمد خِضرویه
🔶🔸@third_script
1