ای دریغا ای دریغا ای دریغ!
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
چون زنم دم، کاتشِ دل تیز شد
شیرِ هجر آشفته و خونریز شد...
#مولانا
🔶️🔸️@third_script
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
چون زنم دم، کاتشِ دل تیز شد
شیرِ هجر آشفته و خونریز شد...
#مولانا
🔶️🔸️@third_script
❤1
مسکین دلِ من چو مَحرم راز نیافت
واندر قفس جهان، همآواز نیافت
اندر سر زلف خوبرویان گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
واندر قفس جهان، همآواز نیافت
اندر سر زلف خوبرویان گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
انوری
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
❤1
نقل است که هارون الرّشید، (۱) فضلِ برمکی (۲) را گفت مرا پیشِ مردی بَر که دلم از این طُمطُراق (۳) گرفته است تا بیاسایم.
فضل برمکی او را به دَرِ خانه سفیان عُيَينه برد و آواز داد.
سفیان گفت: کیست؟
گفت: امیرالمؤمنین.
گفت: چرا مرا خبر نکردید تا من به خدمت آمدمی؟
هارون چون این بشنید، گفت: این آن مرد نیست که من میطلبم.
سُفیان عُيَيْنه گفت: ای امیرالمؤمنین چنین مرد که تو میطلبی فُضَیل عَیّاض است.
به در خانه فضیل عیاض رفتند و او این آیت میخواند: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهم كَالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات؟
[آیه ۴۵/۲۱] هارون گفت: اگر پند میطلبیم این قدر کفایت است - و معنی این آیت آن است که پنداشتند کسانی که بدکرداری کردند که ما ایشان را برابر کنیم با کسانی که نیکوکاری کردند و ایمان آوردند؟ - پس در بزدند.
فضیل :گفت کیست؟
گفتند امیرالمؤمنین.
گفت: امیرالمؤمنین پیش من چه کار دارد؟ و مرا با او چه کار؟ که مرا مشغول میدارد. فضل برمکی گفت: طاعت اولوالامر واجب است. اکنون به دستوری (۴) درآییم یا به حُکم؟ گفت: دستوری نیست. اگر به حکم میآیید، شما دانید.
هارون درآمد. فضیل چراغ بنشاند (۵) تا روی هارون را نباید دید. هارون دست بُرد. ناگاه بر دست فضیل آمد. فضیل گفت: چه نرمدستی است اگر از آتش دوزخ خلاص یابد.
این بگفت و در نماز ایستاد.
هارون در گریه آمد. گفت: آخر سخنی بگو. فضیل چون سلامِ نماز باز داد گفت: پدرت عَمّ مصطفی - عليه الصلوة و السلام - از وی درخواست کرد که: مرا بر قومی امیر گردان.
گفت: یا عَمّ! یک نَفَس تو را بر تو امیر کردم - یعنی یک نَفَسِ تو در طاعت خدای - عزّوجل - بهتر از آنکه هزار سال خلق تو را - لان الامارة يوم القيمة ندامة. (۶)
هارون گفت زیاده کن.
گفت عُمر بن عبدالعزيز را - رحمةالله عليه ـ به خلافت بنشاندند. سالمبن عبدالله و رجاءبن حيوة و محمّدبن کعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم (۷) در این کار. تدبیر من چیست؟
یکی گفت: اگر خواهی که فردا تو را از عذاب نجات بوَد پیرانِ مسلمانان را پدر خود دان و جوانان را برادر دان و کودکان را چون فرزند و زنان را چون مادر و خواهر.
۱) هارون الرشید:
(۱۴۹–۱۹۳ ه.ق برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ – ۸۰۹) در شهر ری به دنیا آمد و در چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری در توس خراسان درگذشت.
۲) فضل بن یحیی برمکی
(زادهٔ ۱۴۷ یا ۱۴۸ ه.ق)
معتمد هارون خلیفهٔ عباسی، معلم امین و امیر مناطق مختلفی از ایران در دورهٔ خلافت هارون بود. او هفت روز پیش از تولد هارون زاده شد و برادر رضاعی هارون بود.
۳) طمطراق: تکبر، خودنمایی- سروصدا، هیاهو.
۴) دستور: اجازه، رخصت.
۵) چراغ نشاندن: کشتن و خاموش کردن چراغ.
۶) چونکه امیری و فرمانروایی در روز قیامت، ندامت و پشیمانی است.
۷) مبتلا: اسیر، گرفتار، دچار.
#تذكرة_الاوليا
ذکر فُضَیل بن عَیّاض
🔶️🔸️@third_script
فضل برمکی او را به دَرِ خانه سفیان عُيَينه برد و آواز داد.
سفیان گفت: کیست؟
گفت: امیرالمؤمنین.
گفت: چرا مرا خبر نکردید تا من به خدمت آمدمی؟
هارون چون این بشنید، گفت: این آن مرد نیست که من میطلبم.
سُفیان عُيَيْنه گفت: ای امیرالمؤمنین چنین مرد که تو میطلبی فُضَیل عَیّاض است.
به در خانه فضیل عیاض رفتند و او این آیت میخواند: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهم كَالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات؟
[آیه ۴۵/۲۱] هارون گفت: اگر پند میطلبیم این قدر کفایت است - و معنی این آیت آن است که پنداشتند کسانی که بدکرداری کردند که ما ایشان را برابر کنیم با کسانی که نیکوکاری کردند و ایمان آوردند؟ - پس در بزدند.
فضیل :گفت کیست؟
گفتند امیرالمؤمنین.
گفت: امیرالمؤمنین پیش من چه کار دارد؟ و مرا با او چه کار؟ که مرا مشغول میدارد. فضل برمکی گفت: طاعت اولوالامر واجب است. اکنون به دستوری (۴) درآییم یا به حُکم؟ گفت: دستوری نیست. اگر به حکم میآیید، شما دانید.
هارون درآمد. فضیل چراغ بنشاند (۵) تا روی هارون را نباید دید. هارون دست بُرد. ناگاه بر دست فضیل آمد. فضیل گفت: چه نرمدستی است اگر از آتش دوزخ خلاص یابد.
این بگفت و در نماز ایستاد.
هارون در گریه آمد. گفت: آخر سخنی بگو. فضیل چون سلامِ نماز باز داد گفت: پدرت عَمّ مصطفی - عليه الصلوة و السلام - از وی درخواست کرد که: مرا بر قومی امیر گردان.
گفت: یا عَمّ! یک نَفَس تو را بر تو امیر کردم - یعنی یک نَفَسِ تو در طاعت خدای - عزّوجل - بهتر از آنکه هزار سال خلق تو را - لان الامارة يوم القيمة ندامة. (۶)
هارون گفت زیاده کن.
گفت عُمر بن عبدالعزيز را - رحمةالله عليه ـ به خلافت بنشاندند. سالمبن عبدالله و رجاءبن حيوة و محمّدبن کعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم (۷) در این کار. تدبیر من چیست؟
یکی گفت: اگر خواهی که فردا تو را از عذاب نجات بوَد پیرانِ مسلمانان را پدر خود دان و جوانان را برادر دان و کودکان را چون فرزند و زنان را چون مادر و خواهر.
۱) هارون الرشید:
(۱۴۹–۱۹۳ ه.ق برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ – ۸۰۹) در شهر ری به دنیا آمد و در چهل و پنج سالگی بر اثر بیماری در توس خراسان درگذشت.
۲) فضل بن یحیی برمکی
(زادهٔ ۱۴۷ یا ۱۴۸ ه.ق)
معتمد هارون خلیفهٔ عباسی، معلم امین و امیر مناطق مختلفی از ایران در دورهٔ خلافت هارون بود. او هفت روز پیش از تولد هارون زاده شد و برادر رضاعی هارون بود.
۳) طمطراق: تکبر، خودنمایی- سروصدا، هیاهو.
۴) دستور: اجازه، رخصت.
۵) چراغ نشاندن: کشتن و خاموش کردن چراغ.
۶) چونکه امیری و فرمانروایی در روز قیامت، ندامت و پشیمانی است.
۷) مبتلا: اسیر، گرفتار، دچار.
#تذكرة_الاوليا
ذکر فُضَیل بن عَیّاض
🔶️🔸️@third_script
بایزید بسطامی گفت:
هر که را بلا رسد هلاک نشود،
ولکن هر که صبر نکند هلاک شود.
هزار حکایت صوفیان
🔶️🔸️@third_script
هر که را بلا رسد هلاک نشود،
ولکن هر که صبر نکند هلاک شود.
هزار حکایت صوفیان
🔶️🔸️@third_script
❤1
❤1
❤1
یکبار داستانی در مورد زوجی شنیدم که قرار بود از هم جدا شوند. هردو بر سرِ جداییشان توافق داشتند. جوانمردانه کتابهایشان را تقسیم کردند، اما خیلی زود دریافتند کتابی را که یکی از آنها میخواهد آن یکی هم دوست دارد. این موضوع هنگام تقسیم کتابهای دیگر شدیدتر شد. بعد دیدند که درمورد کتابهای دیگر هم همینطورند و یکدفعه هر دو متوجه شدند آنقدر نقطه مشترک دارند که جداییشان دشوار و دردناک است...
یوستین گردر
از کتابِ قصری در پیرنه
Sunny Morning
Painting By Károly Ferenczy,
🔶️🔸️@third_script
یوستین گردر
از کتابِ قصری در پیرنه
Sunny Morning
Painting By Károly Ferenczy,
🔶️🔸️@third_script
❤1
تنها به کوچه میروم
از عابران ساعت وقوع خوشبختی را میپرسم
عابران؛ اخمو، کجخیال و عبوس
جواب مرا نمیدهند...
احمدرضا احمدی
(۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ – ۲۰ تیر ۱۴۰۲)
🔶️🔸️@third_script
از عابران ساعت وقوع خوشبختی را میپرسم
عابران؛ اخمو، کجخیال و عبوس
جواب مرا نمیدهند...
احمدرضا احمدی
(۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ – ۲۰ تیر ۱۴۰۲)
🔶️🔸️@third_script
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یار شیرین سخنم
شهرام شبپره
ترانهسرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
شهرام شبپره
ترانهسرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
❤1
Yare Shirin Sokhanam
Shahram Shabpareh - [ Listen2Music.ir ]
یار شیرین سخنم
شهرام شبپره
ترانهسرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
شهرام شبپره
ترانهسرا و آهنگساز: ژاکلین
تنظیم: آندرانیک
از آلبوم باغ الفبا (۱۳۶۶/۱۹۸۷)
🔶🔸@third_script
❤1
animation.gif
1.7 MB
بخواب در بغلم تا ابد
که تا من و دل
سرود بوسه بخوانیم
در بنـاگوشـت...
فرشته خدابنده
Julie Delpy
Before Sunrise (1995)
🔶️🔸️@third_script
که تا من و دل
سرود بوسه بخوانیم
در بنـاگوشـت...
فرشته خدابنده
Julie Delpy
Before Sunrise (1995)
🔶️🔸️@third_script
مردی حامد لفاف را گفت که فلان برادر مؤمن زبان در تو زد. گفت تو به نزدیک او چه همی کردی؟ گفتا: مهمان او بودم. گفت: چه خوردی؟ گونههای طعام برشمرد که خوردم.
گفت: این همه در شکمت گنجید و این یک سخن نگنجید!
گزیده در اخلاق و تصوف
ابونصر طاهر بن محمد خانقاهی
🔶️🔸️@third_script
گفت: این همه در شکمت گنجید و این یک سخن نگنجید!
گزیده در اخلاق و تصوف
ابونصر طاهر بن محمد خانقاهی
🔶️🔸️@third_script
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت.
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت: نرو، تو را وزیر دادگستری میکنیم.
شازده کوچولو گفت:
اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فرمانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سختترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
🔶️🔸️@third_script
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت: نرو، تو را وزیر دادگستری میکنیم.
شازده کوچولو گفت:
اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فرمانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سختترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
🔶️🔸️@third_script
❤1
گفتهاند که چون صحبت با کسی کنی، نظر بر عقلِ وی زیادت از آن کن که بر دینِ وی، که دین خاص او را باشد، و عقل هم تو را و هم او را.
آداب المریدین
ضیاءالدین عبدالقادر سهروردی
🔶️🔸️@third_script
آداب المریدین
ضیاءالدین عبدالقادر سهروردی
🔶️🔸️@third_script
👍1
جانان را در منزل رجا توان یافت،
که به دریای هلاک، دلیران عبور کنند.
خائف به خوف از وصول منقطع است...
عبهر العاشقین
روزبهان شیرازی
🔶️🔸️@third_script
که به دریای هلاک، دلیران عبور کنند.
خائف به خوف از وصول منقطع است...
عبهر العاشقین
روزبهان شیرازی
🔶️🔸️@third_script
تا دل داری مباش بی دلداری
تا جان داری طلب همی کن یاری
گر زآنکه دلت کشید خواهد باری
باری غمِ تو ز عشق باشد باری
معزی نیشابوری
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
تا جان داری طلب همی کن یاری
گر زآنکه دلت کشید خواهد باری
باری غمِ تو ز عشق باشد باری
معزی نیشابوری
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
❤1
نصیبِ عاشقان در عشق
جز غم نیست.
غمشان وصول است،
و در این وصول
جز آتش و نم نیست.
زیرکان دیوانهاند،
آشنایان بیگانهاند،
مجنونان هشیارند...
عبهرالعاشقین فی احوال العشق
روزبهان بقلی شیرازی
🔶️🔸️@third_script
جز غم نیست.
غمشان وصول است،
و در این وصول
جز آتش و نم نیست.
زیرکان دیوانهاند،
آشنایان بیگانهاند،
مجنونان هشیارند...
عبهرالعاشقین فی احوال العشق
روزبهان بقلی شیرازی
🔶️🔸️@third_script
آن دیده کجا که من جمالت بینم
وآن بخت کجا که من وصالت بینم
اینم نه بس است که در همه عمر شبی
ناگاه به خواب در، خیالت بینم
سنایی
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
وآن بخت کجا که من وصالت بینم
اینم نه بس است که در همه عمر شبی
ناگاه به خواب در، خیالت بینم
سنایی
رباعیات
🔶️🔸️@third_script
❤1