Third script (خط سوّم)
4 subscribers
1.53K photos
800 videos
48 files
4 links
آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر. یکی را هم او خواندی هم غیر او. یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من...
#شمس
Download Telegram
ناصرخسرو
(۹ ذیقعده ۳۹۴ قمری - ۴۸۱ قمری)

* سخت‌کمانی: تیراندازی بسیار ماهر
* وز ابر...: او را از ابر به سوی خاک فرو کشید.
*زی: سمت، سوی
🔶️🔸️@third_script
و پیوسته درِ خانقاه بسته داشتی.
چون مسافر به درِ خانقاه رسیدی،
او در پسِ در آمدی و گفتی:
مسافری یا مقیمی؟
اگر مقیمی درآی،
و اگر مسافری این خانقاه جای تو نیست،
که روزی چند بباشی و ما با تو *خوی کنیم،
آنگاه بروی، و ما را در فراقِ تو طاقت نبوَد.

* خوی کردن با کسی: انس گرفتن

تذكرة الاولياء
ذکر شیخ مَمشاد دینَوَری
🔶️🔸️@third_script
قاعده چنین رفته است؛
هر کس که عشق را منکرتر بوَد،
چون عاشق شود
در عاشقی عالی‌تر گردد.

مرصاد العباد
شیخ نجم‌الدین رازی
🔶️🔸️@third_script
1
با آنکه دلم در غمِ هجرت خون است
شادی به غمِ توام ز غم افزون است
اندیشه کنم هر شب و گویم یارب
هجرانْش چنین است، وصالش چون است

اشرفی سمرقندی
#رباعیات
🔶️🔸️@third_script
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داستان کوتاه بهار

هوشنگ مرادی کرمانی
(زاده ۱۶ شهریور ۱۳۲۳)
🔶🔸@third_script
دعوا نکنیم !
 
- ولم کنید، بگذارید من هم با او بروم زیر خاک، بعد از او زنده بودن فایده‌ای ندارد. ولم کنید.           
دست‌های او را گرفته بودند. از پشت‌ شانه‌های او را می‌گرفتند. زور می‌زد که خودش را خلاص کند. پدر را گذاشته بودن توی قبر و می‌خواستند رویش خاک بریزند. او ناله می‌کرد، التماس می‌کرد، نعره می‌زد، یقه جِر می‌داد، بی‌تابی می‌کرد:
- من تو را خیلی اذیت کردم. چرا مرا تنها می‌گذاری؟ نااهل و بد بودم. همیشه ازم شکایت داشتی. می‌گفتی: «آبروی مرا نبر.» گوش نکردم، جوانی کردم. نفهمی کردم. خامی کردم... ولم کنید. بگذارید با او بروم زیر خاک. او نباید تنها باشد.   
درکش و واکش خسته کرد همه را. کم کم دست و شانه‌هایش ول شد، رها شد، کَند دست‌های خود را. پرید و رفت، از میان حلقه جمعیت، خودش را به قبر رساند. روی کُپه خاک نرم ایستاد. خم شد. داد زد: «پدر می‌خواهم بیایم پیش تو. نمی‌گذارند.» دست زد و مشتی از خاک قبر برداشت بر سر ریخت. دست بر سر زد. خاک زیرپایش سُست بود، شُل بود. ریخت. زیر پاش خالی شد. لیز خورد. تا آمد دست به جایی و کسی بگیرد، رفت. همراه خاک رفت. افتاد تو قبر پدر. جماعت نگاهش می‌کردند. از پایین آدم‌ها را دید که آن بالا ایستاده بودند و نگاهش می‌کردند؛ تن بزرگ، قد بلند و سرهای کوچک. خنده بر لب. به سختی از روی نعش پدر بلند شد، دست به دیواره‌ی قبر گرفت، که خود را بالا بکشد. قبر گود بود با دیواره‌ی بلند و لیز، دست به هر سنگ و کلوخی می‌گرفت، کنده می‌شد، صدای همهمه و خنده می‌شنید. تلاش کرد، خاک و گَرد در چشم داشت؛ نمی‌دید. خواست از قبر بیرون درآید. نشد. کمی که بالا می‌آمد لیز می‌خورد و باز می‌افتاد. کسی که خاک می‌ریخت توی قبر، روی مُرده، خم شد، دست دراز کرد که او را بگیرد، بالا بکشد. جوان سنگین بود، مرد بیل به دست را کشید توی قبر، افتاد روی خشت، که زیرش صورت پدر بود. مرد افتاد روی او. داد زد: «مرا بالا بکشید!» نفس جوان گرفته بود. چشم‌هایش کور می‌شد. تقلا می‌کرد. التماس ‌کرد پیش مرد بیل به دست:        
- بلند شو، کمک کن.        
تلاش کرد مرد از روی او بلند شود. حالا دو نفر بودند که توی قبر وول می‌خوردند. پسر پا بر خشتی گذاشت که بر سینه‌ی پدر بود. خشت کج شد، شکست، بر قفسه‌ی سینه‌ی پدر زور آورد. پسر ندانست چه می‌کند. همچنان دربند بالا کشیدن خود بود، چنگ بر خاک و سنگ‌ریزه و ریشه‌ی خار می‌زد که دیواره‌ی قبر بود. نجات خود از خارِ دیوار می‌جست. به دنبال پدر، در میان خنده و خار و خاک و سنگ می‌لولید.      
پسر که بیرون شد از قبر. ساکت بود. آبی به صورت زد، خاک از چشم و صورت شست. زیر لب گفت: «بابا، آشتی؟ دعوا، نه.»       
مادرش گفت: «خجالت بکشید. بس است. شما پدر و پسر دست از دعوا برنمی‌دارید؟»

هوشنگ مرادی کرمانی
(زاده ۱۶ شهریور ۱۳۲۳)
#داستان_کوتاه
🔶️🔸️@third_script
بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی ، مکن
مهر حریف و یار دگر می‌کنی ، مکن

تو در جهان غریبی ، غربت چه می‌کنی؟
قصد کدام خسته جگر می‌کنی؟ مکن ...

از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو
دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی ، مکن

ای مه که چرخ ، زیر و زبر از برای توست
ما را خراب و زیروزبر می‌کنی مکن

جانم چو کوره‌ای است پرآتش بست نکرد
روی من از فراق چو زر می‌کنی ، مکن

چون روی درکشی تو ، شود مه سیه ز غم!
قصد خسوف قرص قمر می‌کنی ، مکن

ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری
چشم مرابه اشک چه تر می‌کنی مکن

#مولوی
🔶️🔸️@third_script
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید...

#حافظ
🔶🔸@third_script
راستش را بخواهي پس از رفتنت دو سه بار بيشتر گريه نكرده بودم.
يك بار همان دو سه ساعت بعد از رفتنت و يك بار هم در سينما، يادم نيست چه بود، ولي اين سومين بار چيز ديگري بود.
گريه‌ای بود كه در همه‌ی عمرم نكرده بودم ، مثل مادر مرده‌ها...

نامه‌ای از جلال آل احمد (۱۱ آذر ۱۳۰۲ – ۱۸ شهریور ۱۳۴۸)
به سیمین دانشور
🔶🔸@third_script
جلال‌ آل‌احمد، فخری گلستان، سیمین دانشور و ابراهیم گلستان
سفر به شمال، خرداد ۱۳۴۰

🔶🔸@third_script
آدمی دیده است، باقی گوشت و پوست.
آن‌چه می‌بینی و می‌دانی تو آنی...

مجالس سبعه
مولانا
🔶️🔸️@third_script
من آبگینه سرشتم، زمانه سنگ اندازد
شکسته زاده شدم من، شکسته، از آغاز
ز بسکه دام و قفس در کمین پروازند
بهار می‌رسد اما، همیشه بی پرواز
حساب سود و زیان در مرام توفان نیست
بتاز ای دل تنگم، بتاز یا بباز...

احمد حیدربیگی
( ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ – ۱۹ شهریور ۱۳۸۶)
🔶🔸@third_script
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص عذرا
نوازنده و آهنگساز: شهرداد روحانی
برنامه اکنون
🔶🔸@third_script
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ابدیت
نوازنده و آهنگساز: شهرداد روحانی
برنامه اکنون
🔶🔸@third_script
اندر سفر عشق شدن، آسان است و به پایان بردن کار جوانمردان. خود را دریاب که آفتاب به مغرب رسید و عیار مردم بگردید.

امام احمد غزالی
مجموعه آثار فارسی احمد غزّالی
احمد مجاهد
🔶️🔸️@third_script
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Darling, where do you go when you disappear..?

Blonde • 2022
Adrien Brody
Director: Andrew Dominik
🔶🔸@third_script
1
به تبسمی
ناخواسته حتی
مرا به یاد می‌آوری گاهی..؟
#عربیات
🔶️🔸️@third_script
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
I believe to my soul

فرهاد مهراد
اجرای تصویری در تلویزیون ملی، دهه ۱۳۴۰
🔶🔸@third_script
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رقص بهار
آهنگسازی و تنظیم: شهرداد روحانی
🔶🔸@third_script
سفر ترا به سلامت، مرا به من بسپار
مرا به لحظه‌ی بدرود خویشتن بسپار
مرا که دورترین شاخه‌ام بهاران را
به خاکِ فاجعۀ عریان و بی کفن بسپار
دل مرا که پر از نوحۀ پریشانی ست
به قمریانِ جدا مانده از چمن بسپار
ز خط خاطره‌ام بگذر ای طلائی رنگ
سفر ترا به سلامت_ مرا به من بسپار...

شیون فومنی
(۳ دی ۱۳۲۵ – ۲۳ شهریور ۱۳۷۷)
🔶🔸@third_script