Princejan
7.39K subscribers
1.54K photos
232 videos
382 files
798 links
تحلیل‌گرِ سابق، آرشیتکتِ حاضر، یک آمریکاییِ نسبتا ایرانی...

مقاله‌های پرنس‌جان
www.Princejan.com
صفحه تردز (توئیت)
www.threads.net/@the_princejan
اینستاگرام
www.instagram.com/the_princeja
دسترسی جامع به مطالب
www.theprincejan.com/welcome
Download Telegram
Audio
موضوع مجله:
معماری، معماری داخلی، طراحی مبلمان، دیزاین

Magazine Name:
Elle Decoration - Nov 2016
Description:
English | 284 Pages | 54 MB
موضوع:
عکاسی، آموزش تکنیک های عکاسی

Magazine Name:
Digital Photographer - Issue 177
Description:
English | 116 Pages | 55 MB
توضیح: برای این شماره مجله عکاسی Digital Photographer ، چند پیشنهاد خوب برای مطالعه دارم. اگرچه تشویق می کنم هر صفحه اش را برای مطالعه تماشا کنید. نخست مصاحبه ای است با عنوان PERFECTMATCH که در صفحه 22 شروع می شود و گفتگوی جالبی است. به شما دید هنری خوبی می دهد.

دوم مقاله آموزش بسیار بسیار مهم عمق میدان است در عکاسی که می توانید آن را در صفحه 28 مطالعه کنید. بیشتر بچه هایی که عکاسی یا فیلم برداری را تازه شروع کرده اند در فهم اش کمی کلافه اند. مانند سال ها قبل خودم. این مقاله برای ساده کردن این مفهوم بسیار عالی است. سوم مقاله اموزشی است با عنوان Photograph food with natural lightاست در صفحه 57. یک مطلب خوب برای عکاسی با نور طبیعی از اشیا.

اخرین مقاله ای که فرصت کردم دراین شماره مطالعه کنم بسیار هم لذت بردم Construct a career in architecture است. خاصه، برای بچه های همکار معمار بسیار مفید است. بطور کلی مطالعه همه مطالب این مجله را برای علاقه مندان به عکاسی و بچه های هنر توصیه می کنم. امیدوارم از مطالعه اش لذت ببرید. این مجله برای بچه های داخل ایران که امکان خرید و تهیه ندارند اپلود شده است.

Channel @theprincejan
🎩 رابطه - خیال می کنم ما دو طبقه مهم مردهای بانفوذ بالا در میان خانمها داریم. یک گروه مشهور هستند به "خانم باز" ها که زیادند، یک گروه دیگر را "جنتلمن" ها که نمی دانم معادل فارسی اش چه می تواند باشد نام گذاری می کنیم. در اصل هر دو موفق می شوند با اعتماد به نفس بالایی که دارند در کوتاه ترین زمان با خانم ها ارتباط بگیرند و در دل یا ذهن آن ها نفوذ کنند. اگرچه آنچه میان دو گروه آقایان متفاوت است "کلاس اجتماعی" یا "شیوه بروز مردانگی" است.


بگذارید براساس کارکتر صحبت کنم. شاید بهتر جا بیفتد. شما کارکتر شخصیت همفری بوگارد یا جیمزباند 007 یا رد باتلر را در فیلم برباد رفته نگاه کنید. یعنی جنتلمن های داستان ما. به کارکتر و شخصیتی که از خود نشان می دهند دقت می کنیم. یعنی آن چه شما از زبان بدن و طرز گفتار و سبک زندگی شان برداشت می کنید.

این ها افرادی هستند که مورد توجه خانم ها هستند. به سادگی می توانند در دل آن ها بدون زبان بازی و تلاش خاصی جا باز کنند، در قلب شان نفوذ کرده، و می توانند به سهولت روابط حتی عاطفی خود را شروع کنند. جنتلمن معمولا شروع کننده اصلی در رابطه ها نیستند معمولا، تلنگر زننده هستند، و در اصل و پشت پرده این خانمها است که راغب به ادامه یا شروع ارتباط با آن ها می شوند. این تجربه من از زیر نظر گرفتن آن هاست. آن به زن ها همیشه چون ملکه نگاه می کنند.

به نظرم، یک جنتلمن یک Sticker یا آویزان به خانم ها نیست. او دائم در جمع های خانم ها نمی چرخد. مغرور است، با دیسیپلین است، قوانین اجتماعی محکم دارد، در او رفتار شهوانی نمی بینید، برای به دست آوردن یک رابطه به هر دری نمی زند، تا یک جایی تلاش می کند و اگر نه رها می کند، حتی برای نگاه داشتن رابطه، جذابیت های کارکتر و توانایی های اوست که به اندازه کافی راه را برای رابطه برقرار کردن اش باز می کند. او حتی در محبت کردن، صاحب سبک است.

من در جنتلمن ها دیده ام که آن ها رابطه هایشان را با "درخواست" یا "خواهش" شروع نمی کنند. با یک لبخند، گپ ساده و بدون تشریفات و مقدمه چینی شروع می کند و کمی بعد ناگهان متوجه می شوید به نرمی در یک رابطه دلچسب و تدریجی با او هستید. انگار که سال هاست او را می شناسید یا به او اطمینان دارید. فکر می کنم این کاریزمای خاص افراد جنتلمن است.

افرادی که نه تنها دنیای زن ها را بسیار خوب می شناسند، که از آن برای ارزش دادن به آنان استفاده می کنند. ارزش دادنی که هر زنی را ممکن است شیفته آن ها نماید. آن ها کاری می کنند که از نظر یک خانم ایده آل برای یک رابطه باشند، نه یک مرد مثل تخم مرغ شانسی که کسی از درون اش مطمئن نیست و با ترس وارد رابطه با او شود.

در مقابل ما "خانم باز" ها را داریم. این افراد Sticker هستند، آویزان اند، کارکترشان را می گویم. در دنیای زن ها نفوذ دارند اما با شوخی، گاهی دلقک بازی و زبان بازی و چرب زبانی و وعده دادن ارتباط برقرار می کنند. بعضی "خانم باز" ها پول را هم وارد کارشان می کنند، مثل بچه پولدار های تازه به دوران رسیده.

این گونه دوم، دیگر نگران کلاس اجتماعی شان نیستند، هدف اول شان حفظ "شان" نیست، شکار هدف است. برای بدست آوردن یک خانم تا زمانی که آن خانم به آن ها نگفته است "مزاحم نشوید" تلاش شان را می کنند. نشد، خیلی هم در بنیان ناراحت نمی شوند، یک دشنامی آشکارا یا پنهان می دهند و سراغ طعمه بعدی می روند.

با خواهش و تعریف های اغراق آمیز و در خواست شروع می کنند. یعنی به خانم اجازه اعتماد دادن به خودشان نمی دهند، با زبان بازی می خواهند خانم از همان ابتدا شروع رابطه را با صراحت بگوید تا خیال شان راحت شود. چرا؟ چون در آن ها کاریزما نیستند و خودشان مطلع اند، و طرز زندگی شان به اندازه کافی برای خانم ها جذاب نیست، چون چیزی خاص داخل آن نیست. پس از زبان شان بسیار استفاده می کنند. همین طور از یک جای دیگرشان.

حال پایان بندی، ابتدای صحبت ام به شما گفتم که هر دو گروه این مردان در نفوذ در دل خانم ها موفق هستند. به این سبب که در نهایت هر دو به هدف شان اگر داشتن یک خانم در زندگی شان باشد می توانند برسند. اما فرق مهم فقط در کارکتر آن مردها نیست، اتفاقا در کارکتر خانم هایی که با آن مردها می مانند هم هست. اصل ماجرا نیز همین است.

من فکر می کنم امکان ندارد یک خانم اصیل، با شخصیت و باهوش اجازه بدهد یک مرد "خانم باز" او را در آغوش اش بگیرد. این همان قدر جدی است که از آن سو هرگز یک جنتلمن، اجازه نمی دهد خانمی که برای یک "خانم باز" انتخابی سهل الوصول است، به دنیای او وارد شود! جنتلمن ها ذاتا "تک پر" هستند. در میان آن ها روابط موازی به ندرت اتفاق می افتد، چون با همه نفوذشان در دنیای زن ها، اصول قوی دارند. این که سخت انتخاب کن، اما همیشگی انتخاب کن.

Channel @theprincejan
Audio
#Car Music
Channel @theprincejan
👤 دوستان عزیز من، زمانی که تعداد اعضای کانال نزدیک به 1000 تن بود در هفته های اول ما اکتبر، تصمیم گرفتم با یک نظرسنجی، هم نظرهای شما را بدانم، هم برای تولید محتوا از آن راهنمایی بگیرم. آن زمان حدود 700 نفر از مخاطبان کانال لطف کرد، و در نظرسنجی شرکت کردند. فارغ از نظرهای تان، نرخ مشارکت بچه ها، برای ام عددی بسیار خوشحال کننده بود و نشان از کمک مسئولیت پذیرانه به این کانال. بعدها بخشی از نظرها در کانال با دوستان در میان گذاشته شد و تغییراتی در نوع و جنس محتوا صورت گرفت.

امروز اعضای کانال بعد از نزدیک به هشت هفته فعالیت، به حدود 2870 نفر رسیده است، و خیال می کنم لازم است دوباره با توجه به تنوع فکرها و ایده های جدید، نظرسنجی دومی نیز داشته باشیم. می خواهم خواهش کنم که در آن شرکت کنید، ودر نظر بگیرید که پرنس جان به این کانال به عنوان یک فعالیت گروهی اجتماعی نگاه می کند که مخاطب اش هم در آن عمیقا سهم دارد. شما با اختیار خودتان شهروند این جا هستند، اما مادامی که هستید، نظر دادن ویا حتی نقد کردن حق شماست.

"لینک" نظر سنجی برای شما در ذیل قرار می گیرد. افرادی که مایل نیستند از طریق این نظرسنجی قابل شناسایی نیستند و Privacy آن ها کاملا رعایت خواهد شد. در پایان نظرسنجی دکمه Submit را کلیک کنید تا نظر با موفقیت ثبت شود. تا بزودی...

Channel @theprincejan
Audio
🎥 فیلم کوتاه دیگری را انتخاب کردم. از کارگردان آمریکایی Dan Woodliff. ساخت فیلم کوتاهِ قدرتمند، کار بسیار دشواری است. خاصه اگر قرار باشد شما یک مفهوم یا پدیده انسانی یا اجتماعی را در کمتر از پنج دقیقه به تصویر بکشید. Still، نام فیلم کوتاهی است که ممکن است داستان عاطفی درون اش برای همه ما اتفاق افتاده باشد، یا یک روز رخ دهد. امیدوارم از تماشای اش لذت ببرید.
تکمیل سازه مجسمه آزادی در پاریس، در سال 1880. این مجسمه به آمریکا هدیه داده شد و برای نصب به نیویورک انتقال پیدا کرد.

Channel @theprincejan
موضوع مجله:
عکاسی، عکاسی اجتماعی
Magazine Name:
WePhoto. Reportage - Volume 2016
Description:
English | 95 Pages | 21 MB
🎼 بابک بیات، آهنگساز محبوب ایرانی ام بود تا پیش از آشنایی با کارن همایونفر. اولین قطعه ای که از او شنیدم موسیقی متن فیلم شکار بود وقتی تازه به ایران آمده بودیم، اثری که خیلی خوب شنیده نشد تا این که سال ها بعد در فیلمی از مسعود کیمیایی با عنوان مرسدس دوباره از همان موسیقی استفاده می شود و این بار مورد استقبال قرار می گیرد. این اثر را سال هاست که همیشه گوش می کنم و گویی کسی با شما حرف می زند. امیدوارم لذت ببرید.
Audio
#Relax Music
Channel @theprincejan
امروز دوشنبه است، 14نوامبر 2016. ساعت 5 از خواب بلند شدم. خوابی عمیق. انگار مرده باشی. یا که اصلا نباشی. همین طور که سرم در بالش فرو رفته بود، منتظر بودم تا تاری چشم هایم برطرف شود و از رختخواب بیایم بیرون به اطراف گوش می کردم. سکوت بیرون عجیب بود. نه صدای ماشین پلیسی، نه صدای هلیکوپتری، نه هیچ و واقعا هیچ.

بلند شدم. صورت ام را اصلاح کردم و به حمام رفتم. خاطرم نماند هواکش را روشن کنم. آنقدر بخار جمع شده بود که روی شیشه کنار وان، با دستم می توانستم یک نقاشی بکشم. مثل کودکی های ام. نقاشی با نوک انگشت را دوست دارم. حتی اگر هرچه می کشم در ذهن ام باشد. بر بومی خیالی، روی هوا. مثل وقتی که دوست دارم انگشت ام را بر تن لطیف یک زن بلغزانم و در خیال ام، رسم نقاشی کنم. دستم را به سمت شیشه بخار بردم و به جای چیزی کشیدن روی اش نوشتم "من هم رویایی دارم".

صبحانه ای عالی خوردم. روزنامه آمده بود. نگاهی به آن انداختم. بی خبر متفاوتی. تلویزیون را روشن کردم و روی CNN گذاشتم. مادر برای صبحانه یک املت خوشمزه درست کرده بود. با نان سنگکی که دیروز از یک نانوایی ارمنی در وودلند هیلز خریده بودم. املت با قارچ و نان و پنیر گردویی. عاشق اش هستم. عصر می خواستم بروم باشگاه برای ورزش. لباس های ورزشی ام را می گذارم داخل ساک. کلاس بوکسینگ ثبت نام کرده ام.

امروز باید زنگ می زدم به یکی از دوستان تا برای عصر به وقت ایران برای پدر از طرفم دسته گلی بفرستد. روز تولدش دوشنبه است. قبل از بیرون رفتن از مادر می پرسم موهای اش را شانه کنم؟ می گوید دیرت می شود. می گویم خوب بشود. قبول می کند. با هم کمی درباره اوضاع دست ام حرف می زنیم و از دفترچه فشار خون مادر بزرگ می پرسد. می گویم دیشب در صندوق پست ام بود. امروز شروع می کنم و داخل اش می نویسم. لبخند می زند. می گوید دیدی بی خود نگران بودی. ده دقیقه ای می گذرد، از پشت، گونه اش را می بوسم و خداحافظی می کنم.

مسیر پر ترافیک بود، اتوبان های لس انجلس صبح ها همیشه همین است. تنها زیبایی اش این شده که طلوع خورشید را از دور دست آرام آرام می بینم وقتی که موسیقی پخش می شود. عالی است. مثل تابلویی نقاشی است. با دوست ام در ایران تماس می گیرم. خواهش می کنم به حسابم برای پدر دسته گلی بفرستد. می گوید از گلبیشه بگیرم؟ نمی شناسم. جای اش که مهم نیست. توضیح می دهد که گل های کادویی زیبا می فرستد. چند عکس می فرستد. پلیس با سرعت و آژیرکشان رد می شود. گوشی ام را می گیرم پایین تر تا یکی یکی نگاه می کنم. از یکی خوشم آمد. زیرش نوشته صندوقچه گل مروارید سیاه یا همچین چیزی. چه اسم بی مسمایی. گل های رز آبی. می پسندم. می گویم همین را بفرست و روی اش بنویس "شما خیلی پدری برای ام". می گوید همین؟ امضایی؟ می گویم بنویس پرنس جان. می پرسد چی چی جان؟؟ حواسم پرت است. عذرخواهی می کنم و اسم کوچک ام را می گویم. می پرسد چطور با هم حساب کنیم؟ می گویم یک دوست دختر خوشگل برای ات پیدا می کنم. می گوید نمی خواهد، فکری به حال خودت بکن. با او 12 سال است که رفیق ام. رفیق پلاستیکی نه، رفیق شفیق. خیلی رفیق.

به محل کار می رسم. خیلی ها نرسیده اند هنوز. قیمت های چند محصول را باید بررسی کنم. چند پروپزال نیز که برای تایید یک بانک فرستاده بودیم را هم. می خواهند معماری داخلی شعبه های شان را مدرن و روشن کنند. با مدیرم چند مشورت می کنم. دو ساعتی گذشت. ساعت نه شده که همکارم برای ام پای سیب می آورد. می گوید دستپخت خودش است. کلی تشکر می کنم. یاد شکلات هایی می افتم که در دانشگاه روی شیشه اتومبیل ام می گذارند. می پرسم حلقه ات را امروز فراموش کردی دختر. می گوید نه، او را فراموش کردم. جدا شدیم. سکوت کردم. سرم را انداختم پایین. حتی نشد بگویم متاسفم. همسرش مرد آرامی بود. لبخند زد و گفت این را باید با قهوه خورد و گرنه در گلوی ات گیر می کند، گفتم می آورم. گفته نه من می آورم. تو بنشین. و رفت.

ادامه دارد...

#قلم_رنجه

Author (Admin): @princejan
Channel @theprincejan