نوشتگاه
4.86K subscribers
12.4K photos
2.65K videos
40 files
545 links
اولين پست كانال
https://telegram.me/textplace/2
Download Telegram
🍕 فریب زندگی اسلایسی را نخوریم.


یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می‌خواهید گاز بگیرید برید ته صف!

صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفته‌اند. چند نفر نوشته‌اند همین فردا میرم «شوور»! می‌کنم، دو_سه نفر نوشته‌اند اصلاً من به عشق همین پاها میخوام بچه‌دار شم و...

مردی روی نوک کوهی ایستاده و دست‌هایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قله‌ها!

زنی در اینستاگرام عکسی از قرمه‌سبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش میخواد بگه. من عاشق اینم که برای همسرم قرمه‌سبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.

دهها نفر نوشته‌اند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما... حسودیم شد... خوش به حال جفت‌تون... دلم برای خودم سوخت و ...

مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کرده‌اند که خوش به حالت و مبارکه و...

اینها همه بُرش‌هایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست‌چین می‌کنیم و به‌واسطه‌ی شبکه‌های مجازی به دیگران اجازه می‌دهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت می‌کنند.

بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوست‌داشتنی غش و ضعف می‌روند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار می‌شود، زار می‌زند، نمی‌خوابد، پوشکش نیاز به تعویض دارد، شیر می‌خواهد، خواب را از آدم می‌گیرد و... بعید است هنوز فقط به خاطر گاز گرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گاز گرفتن نمی‌خواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم می‌خواهد. می‌توانید؟

این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قرمه‌سبزی در فضای خانه می‌پیچد یا مرد می‌نشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمی‌شود بسیاری از همسران احساس ناکامی می‌کنند که پس چرا زن من قرمه‌سبزی نمی‌پزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمی‌بافه پس دوستم نداره!

مردی که خسته از جدال در یک زندگی بی‌رحمانه به خانه می‌آید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بی‌ثباتی بازار و ... است دل و دماغی برایش نمی‌ماند که شب‌هنگام وقتی می‌رسد بنشیند به بافتن گیسو!

البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصله‌اش را نداشته‌ باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیده‌اید هم نشان خوشبختی تمام‌وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست‌چین‌شده از یک زندگی است. یک اسلایس!

فتح قله‌ها لذت‌بخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک‌ کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالا رفتن از آن را به جان بخرد. عرق‌ ریختن، زمین‌ خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک اسلایس لذتبخش!

مردی که عکسی از سوئیچ ماشینش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه‌ خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را می‌دانستیم هرگز غبطه نمی‌خوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس، نه تمام آن.

خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی‌شان که دوست‌ دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگی‌شان فرض کنیم، دست به مقایسه‌اش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.

زندگی اسلایسی می‌تواند آفت آرامش‌مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکس‌هایی که می‌بینیم و حرف‌هایی که می‌شنویم تنها بُرش‌هایی گزینش‌شده‌اند، نه تمام آن!


👤 #احسان_محمدی

@textplace
این رفتار خوب را از #آمریکایی‌ها یاد بگیریم



❇️ یکی از شاخصه‌های برجسته انسان‌های موفق این است که هرگز در هیچ جایگاه و سنی از #آموختن دست نمی‌کشند. در آموزه‌های دینی هم توصیه پیامبراکرم(ص) چشم نواز است که می‌فرماید: در طلب دانش باشید حتی اگر در چین باشد.

❇️ درک این نکته که در آن روزگار پیمودن مسافت طولانی میان شبه جزیره عربستان و #چین تا چه اندازه دشوار بوده نشانگر اهمیت #آموختن است و البته نکته جالب‌تر اینکه حاکمان و آموزگاران چین نه در آن روزگار و نه حالا مسلمان نیستند و پیامبر اکرم در امر آموختن حتی توصیه نکرده است که لزوماً باید از مسلمان و هم کیش آموخت.

🇺🇸یکی از اقدامات خوبی که در بسیاری از کشورها به ویژه در آمریکا انجام می‌شود احترام به #پرچم کشور است. در بسیاری از کشورها هنگام برگزاری یک رویداد بین‌المللی که میزبان مردمی از سراسر جهان هستند، پرچم کشورشان را بر سردر خانه ها آویزان می کنند.

🇺🇸اما در ایالات متحده پرچم در بسیاری از مواقع به عنوان نمادی از شکست‌ناپذیری و مقاومت در برابر حوادث ایفای نقش می‌کند.

هنگام بروز سوانح طبیعی، انفجار و عملیات‌تروریستی یا هر حادثه‌ای که در آن نیاز به همدلی عمومی باشد از پرچم به عنوان نماد استفاده می‌کنند. نمونه های بسیار زیاد آن را در اکثر فیلم و سریال‌های آمریکایی می‌تواند دید.

🚩 پرچ یا بیرق در زمان‌های گذشته هم نماد همبستگی بوده‌است و در جنگ‌ها یکی از اهداف دشمن از بین‌بردن پرچم‌دار و به زمین‌انداختن پرچم برای تضعیف روحیه جنگاوری لشکر مقابل بوده‌است.

هرگاه پرچم از دست پرچم‌دار می‌افتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر به‌شمار می‌رفته و به همان اندازه هم هنگام فتح منطقه‌ای برافراشتن پرچم به معنای پایان کار و نشانه پیروزی تمام عیار قلمداد می‌شده است.

🇮🇷در چند سال اخیر در ایران هم تلاش‌هایی برای استفاده از کارکردهای غیرنظامی پرچم شده‌است که از آن جمله می توان به برافراشتن پرچم‌های بسیار بزرگ اشاره‌کرد.

اما هنوز بسیاری از ما چنان که شایسته‌است به پرچم احترام نمی‌گذاریم و مهمترین کارکرد آن ‌در را مسابقات ورزشی تصور می‌کنیم.

🇮🇷کمتر دیده‌ایم در هنگام بروز حوادث طبیعی یا حتی مصیبت‌هایی مانند #پلاسکو، سانچی، عملیات‌تروریستی در مجلس یا اهواز و ... حتی ادارات دولتی اقدام به نصب پرچم کنند چه رسد به شهروندان بر سر در خانه ها یا گوشه‌ای از خودرویشان.

🇮🇷اگر کسی دل‌ودماغ یک بررسی میدانی داشته‌باشد حتی می‌تواند نمونه‌های دل‌آزاری از پرچم‌های رنگ‌و رو رفته، #ریش_ریش شده یا حتی پاره در گوشه و کنار شهرها پیدا‌کند که نشان می‌دهد ما هنوز اهمیت پرچم را نمی‌دانیم که اگر می‌دانستیم مثل جان از آن محافظت می‌کردیم.

پرچم، لباس کشور است و کاش به همان اندازه که هر روز مراقب تمیز‌بودن و اتوی لباس شخصی‌مان هستیم، از این لباس کشور هم محافظت می‌کردیم.

🇮🇷می‌دانم که کسانی خواهندگفت دردناک تر این است که سال‌ها پرچم‌های کشور را در «چین» می‌ساختند یا مردمی که گرفتار نان هستند به موضوعی چنین فانتزی فکر نمی کنند و پولِ‌خریدنش را ندارند یا استفاده ابزاری برخی جریان‌های سیاسی از پرچم‌ملی باعث‌شده که کسانی با احتیاط به آن نزدیک شوند و وقتی پرچم کشورهای دیگر را می‌سوزانیم و ...

🇮🇷بیش از اینها را هم می‌دانم اما پرچم، حرف مشترک، عشق مشترک، لبخند و اشک مشترک ماست.

این پرچم سه‌رنگ را ببوسیم و روی چشم بگذاریم که نام و نشان ما در هر گوشه دنیاست. شناسنامه ماست حتی وقتی لب باز نکرده ایم...

#احسان_محمدی
روزنامه نگار
@textplace
👞 خاطرات «کفش های میرزا نوروز»ند!



🚬 دوستی داشتم که سیگار می کشید. هر دفعه می دیدمش می گفت:
- احسان! دیگه تمام! قول دادم به خودم دیگه نکشم. این هم قول مردونه، ببین!

بعد جای یک داغ روی مچ دستش را نشانم می داد. با سیگار سوزانده بود که توبه کند و دیگر نکشد! ولی باز هم می کشید و باز هم داغ. یکبار گفتم ببین لامصب! نمی خواد خودتو بسوزونی، سیگارتو بکش!

🎞 امروز داشتم فکر می کردم خاطره هایی توی زندگی آدم هست که حتی اگر بخواهی ترکشان کنی، آنها ترکت نمی کنند! مثل کفش های میرزانوروز. ما نمی فهمیدیم که چرا آدم باید کفش های وصله پینه اش را این همه دوست داشته باشد اما میرزا عاشق شان بود.

🎞 میرزا نوروز عطار بود. نقشش را علی نصیریان بازی می کرد. با همان لحن آرام و چشم های مهربان و گردن کج. کفش هایش هفت لایه وصله داشت، پینه دوز از دستش کلافه شده بود. مردم دستش می انداختند، به ریشش می خندیدند ولی میرزا کفش هایش را بغل می کرد. دوستشان داشت. نوازش شان می کرد.

تا آخرین لحظه هم به آنها وفادار ماند. اهل و عیالش به خاطر آن کفش ها ترکش کردند و گفتند برنمی گردند تا وقتی کفش نو بخرد. میرزا با چه اشک و آهی دل کند از کفش ها.

🎞 اما درست وقتی می خواست کفش‌های وصله پینه اش را دور بیندازد قصه تازه آغاز شد. هر طرف آنها را پرت می کرد یک دردسر برایش می ساختند و به خودش برمی گشتند. یک جورهایی "غم با من زاده شده، منو رها نمی کنه" ای بودند در نوع خودشان!

🔥 آنها را توی چاه آب انداخت، پرت کرد توی دریاچه، انداخت وسط خرابه های شهر اما هر بار بومرنگ وار به خودش برمی گشتند. آخرش به خاطر همان کفش ها حتی متهم به قتل شد. حاكم شهر حكم به قصاصش داد. اما در آخرین لحظه از مرگ نجات پیدا کرد و به خواست خودش و حكم حاكم كفش ها در آتش سوزانده شدند.

🎞 فیلم را در سال های اول دهه شصت ساخته بودند. توی آن فضای تیره جنگ و تلخی روزگار کار بامزه ای بود. به نظرم بیش از سی بار از تلویزیون پخش شد اما دوست داشتنی بود.

از من نشنیده بگیرید اما به نظرم فیلم را بدون ذکر نام از روی داستان عربی «حذاء الطنبوري يعني كفش‌هاي طنبوري» ساخته بودند. «ابوالقاسم الطنبوري» از شخصیت های فکاهی جهان عرب است. آن موقع شبکه های مجازی اینقدر زیاد نبود که پته آدم ها را روی آب بریزد وگرنه ... بگذریم!

📗 خاطرات آدم گاهی مثل کفش های میرزانوروز هفت لایه وصله می بندند. موسیقی گوش می دهی، سفر می روی، قدم می زنی، مثل آن دوست، داغ روی دستت می گذاری که ترکشان کنی اما رهایت نمی کنند. برمی گردند. درست وقتی که فکر می کنی فراموششان کرده ای، فراموشت نکرده اند.
🔥 خاطره ها در آتش نمی سوزند.

#احسان_محمدی
@textplace
📺 تاریخ به روایت #صداوسیما یا #منوتو؟



- به بابام گفتم فازتون چی بود انقلاب کردید؟

◀️ 19سال دارد. با اطمینان حرف می زند. محکم. بی تردید. مثل کسی که ذره ای شک ندارد که ممکن است اشتباه کند.

◀️ داشت انقلاب را نقد می‌کرد. اینکه شب گذشته مستندی از #ماهواره دیده که در آن مردم قبل از انقلاب شاد و غزل‌خوان بوده اند. آزادی‌های اجتماعی وجود داشته، خیابان‌ها پر زرق و برق و چهره‌های مردم بشاش و گرم.

◀️ بعد از توی گوشی چند کلیپ نشانم داد از فقر و فلاکت. از اعتصاب راننده‌های کامیون تا گورخواب و کانال خواب و ... سندی برای اثبات حرف‌هایش که پدرها و مادرهای ما اشتباه کردند. «جَو برشون داشت»!

◀️ حالا یاد گرفته ام که چطور با جوان‌ترها حرف بزنم که یک دفعه بلند نشوند و نروند. ایمان دارند که حرف‌شان بی‌تردید درست است. نقد برنمی‌تابند. آدم در 20 سالگی فکر می‌کند همه چیز می‌داند و جواب همه سوال‌ها را بلد است.

◀️ کمی حرف می زنیم. می پذیرد. نمی پذیرد. سرش را تکان می دهد. فکر می‌کند و می رود. قرار می‌گذاریم باز هم حرف بزنیم.

در اتاق را که می‌بندد به این فکر می‌کنم که نسل جدید روایت #منوتو را از انقلاب و پیشانقلاب بیشتر باور می‌کند تا آنچه در همه این سالها از تلویزیون خودمان دیده است.

یک #تونل_زمان و چند مستند و مزه پرانی های #سالومه را قبول کرده اما این همه حرف و حدیث و سریال فاخر و نیمه فاخر و طنز و کمدی و جُنگ و روایت و ... را نه!

◀️ در همه این سالها تلاش شده تا روایت های تازه‌ای از چرایی انقلاب 57 برای نسل جوان ارائه شود. کارتون ساخته‌اند، نشست چالشی برگزار کرده‌اند...اما انگار سودی ندارد. هر روز بر تعداد جوانترهایی که روایت «من و تو» را باور کرده‌اند افزوده می‌شود.

◀️ شاید #یکی از دلایل این عدم باور یا مقاومت این است که همیشه چهره‌های ثابت و تکراری در رسانه‌ها حاضر می‌شوند و روایتی یک سویه ارائه می کنند. انگار فقط همین چند نفر به تنهایی نظام شاهنشاهی را سرنگون کرده‌اند. آن هم نه با گلوله که فقط با موعظه و مقاومت زیر شکنجه.

◀️ آنها رژیم‌پهلوی را یک سره سیاه توصیف می کنند. اینکه فساد دولتی و غارت اموال مردم و رشوه خواری و فامیل بازی بیداد می‌کرد، فشارهای امنیتی خواب و خوراک را بر روشنفکران و روحانیون حرام کرده‌بود، ساواک زبانی جز شکنجه و ترور نداشت، گوشی برای شنیدن صدای فریاد نبود و شاه یک عروسک در دست آمریکا بود. یک بله قربان گوی بی خاصیت و بزدل.

◀️ از سخنرانی ناظم و مدیر در سر صف مدرسه تا روزنامه و تلویزیون و تریبون های رسمی و ... تکرار و تکرار. بی هیچ اشاره ای به اقدامات احیاناً موثر و کاربردی آن نظام.

هر کاری کردند هدف دزدی و غارت مردم بود. اگر #راه_آهن کشیدند می‌خواستند راه را برای چپاول هموار کنند، اگر #دانشگاه ساختند می‌خواستند جوان‌ها را اغفال کنند، اگر به #هنر توجه کردند هدف‌شان به ابتذال کشاندن خانواده‌ها بود، اگر #ورزشگاه ساختند برنامه‌شان این بود که ذهن جوان‌ها را از مسائل اساسی دور کنند...

◀️ در آن سو #منوتو دوران پیش از انقلاب را از دریچه دیگری نشان می‌دهد. ایران را در چند خیابان تهران یا یکی دو شهر دیگر خلاصه می‌کنند.

مردم سرخوش‌اند و بی‌غصه، خیابان پر از قاب‌های نوستالژیک است، شاه و ملکه در لباس های فاخر با تاج و لباس های جواهر نشان در کاخ‌های مملو از لوسترها و چراغ‌های درخشان قدم می‌زنند، وزرا تعظیم می‌کنند، کارخانه ها کار می‌کنند و همه چیز آباد است...

◀️ دوربین اما به حاشیه شهرها نمی‌رود. از بی‌برقی روستاییان، از فقدان بهداشت . از سرکوب ها و سانسورها نیست، از عزل و نصب‌های فرمایشی، از مجلسی که بسیاری از نمایندگان آن با رشوه انتخاب شده اند...

◀️ تاریخی که #منوتو روایت می‌کند، تصویری مهربانانه و پدرانه از شاه و ملکه است. بخشنده، بی‌نقص، مسلط به زبان انگلیسی و دلسوز مردم.

◀️ این دو روایت هیچکدام حقیقت انقلاب 57 و شرایط پیش از آن را به ما نمی‌گویند. حقیقت باید چیزی میان این دو باشد. نه آنقدر سفید که ماهواره‌ها می‌گویند و نه این همه سیاه که صداوسیما و برخی انقلابیون ادعا می‌کنند.

◀️ اما چطور می‌شود برای نسل جدید که اختلاس و ناکارآمدی و بی‌عرضگی و ریاکاری را به چشم می‌بینند توضیح داد که در روزگار گذشته هم کمابیش همینطور بوده. در طول قرون و اعصار از این چپاول‌ها بوده و تازگی ندارد. صریح می‌گویند:

- وقتی همیشه اینطور بوده پس پدر من فازش چی بود انقلاب کرد؟! که چی درست بشه؟!

پاسخ دادن به این پرسش های معصومانه اما گزنده با کلیشه‌های خسته‌کننده ممکن نیست.

#احسان_محمدی

@textplace
🔺 بت پرستی نکنیم!

◀️ برخلاف تمام ژست هایی که در مورد علاقه به علم و دانش و خیام و بوعلی سینا می گیریم، بیشتر ما علاقه ای به یاد گرفتن نداریم. دوست داریم دیگران فقط آنچه می دانیم را «تایید» کنند و بگویند که چقدر نظرمان درست است! دوست داریم دیگران در مورد آدم های مورد علاقه ما جز با تحسین و اغراق در تحسین چیزی نگویند. می خواهد این کَس پسر عمه مان باشد، خواننده مورد علاقه، بازیگر یا ورزشکار!

◀️ هر نظر مخالفی، دشمنی تعریف می شود. در سیاست و فوتبال این قضاوت ها تندتر است. اگر نقد کُنی می گویند «فلان فلان شده! جیره و مواجبت قطع شده و ناراحت اینی!»، اگر تایید کنی می گویند «فلان فلان شده! بگو چقد گرفتی ازش تعریف کنی»! خوشبختانه در مورد «فلان فلان شده اش» هر دو طرف توافق دارند!

◀️ ما قرن هاست اعراب حجاز را به واسطه پرستش بت هایی از سنگ و خُرما نکوهش می کنیم اما خودمان بُت هایی از گوشت را می پرستیم. دقیقاً می پرستیم. میان دوست داشتن و پرستش تفاوت است. اما چطور بفهمیم؟

◀️ وقتی کسی در نقد هنرمند، ورزشکار، نویسنده یا سیاستمدار محبوب ما حرفی می زند اگر به او گفتیم «خفه شو! فلان فلان شده! دهنت رو ببند! تو کی هستی؟! و ..» این یعنی پرستش! یعنی ما به مغزمان گفته ایم؛ شات آپ عزیزم!

◀️ ممکن است افسانه باشد اما می گویند دولت کره‌ شمالی رسماَ اعلام کرده رهبر بزرگ مقعد ندارد! چون نیازی به دفع ندارد و هرچیزی می خورد کاملاً می سوزد! لابد کسانی هم هستند که باور می کنند و حاضرند به آن دسته که در مورد وجود مقعد در پائین تنه رهبر کبیر تردید وارد می کنند فحش بدهند و احتمالاً مجازاتش کنند!

🔺این نوشته منتسب به ابراهیم یونسی را دوست دارم. می نویسد: روزي سگي داشت در چمن علف مي خورد. سگ ديگري از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد!
ايستاد و با تعجب گفت:
_ اوي ! تو کي هستي؟ چرا علف می خوري؟
سگي که علف مي خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:
_ من سگ قاسم خان هستم!

سگ رهگذر پوزخندي زد و گفت:
- سگ حسابي! تو که علف مي خوري ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخواني جلوت انداخته بود باز يک چيزي؛ حالا که علف مي خوري ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش!

◀️ آدم خودمان باشیم نه سگ قاسم خان و نه پرستنده فلان بُت گوشتی که مقعد هم دارد و دیر یا زود خاک می شود، خاکستر می شود!

گفته ام من، دردهـــا را بارها
خسته ام خسته از این تکرارها
من بــه در گفتم ولیکن بشنوند
نکته هـــا را مـو به مو دیوارها

#احسان_محمدی
@textplace
توقع را کنار بگذاریم!

توقع چیست؟ چیزی است که همه از تو دارند ولی تو نباید از کسی داشته باشی. اگر دنبال آرامش هستید از کسی توقعی نداشته باشید. حتی از پدر و مادرتان.

همه‌چیز را از همه‌کس انتظار داشته باشید. «تکرار می‌کنم»؛ همه‌چیز را از همه‌کس انتظار داشته باشید تا کمتر غافلگیر شوید.

هموطن عزیز! همشهری گرامی! همکار ارجمند! همکلاس بزرگوار!

من از شما هیچ توقعی ندارم. از پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست، شاگرد و ... از هیچ‌کس! اگر محبتی می‌کنید این بزرگواری شماست، اگر نه، گله‌مند نیستم و حتما" برایش دلیل قانع‌کننده‌ای دارید.

لطفا" شما هم توقعی نداشته باشید. زندگی‌تان را بکنید، لذتش را ببرید اما سر هم منت نگذاریم و مدام گله و شکایت شخصی نکنیم. گله نکنیم، گله نکنیم...

هروقت به کسی گفتیم "من از تو توقع..." آن لحظه را مرور کنیم که چه دلیلی دارد از کسی توقع داشته باشیم؟

قانون، وجدان و پروردگار بین ما قضاوت خواهد کرد. دست برداریم از گله‌های مداوم و کلافه‌کننده‌ای که آدم را حقیر می‌کند!

تمرین کنیم ...

✍🏻 #احسان_محمدی

@textplace
فرهنگ تماس تلفنی را تمرین کنیم❗️



🔻 وقتی برای اولین بار با کسی تماس می گیریم، خوب است که قبلش پیام بدهیم و خودمان را معرفی کنیم و بگوئیم امکان تماس گرفتن هست؟ من به شخصه شماره های ناشناس را پاسخ نمی دهم.

🔻 وقتی با کسی تماس می گیریم و جواب نمی دهد، به او پیام بدهیم، خودمان را معرفی کنیم و بنویسیم در صورت امکان با ما تماس بگیرد.

🔻 این روزها به دلایل مختلف امکان دارد شماره تماس ما در گوشی دیگران پاک شود، اگر زنگ می زنیم و طرف مقابل ما را نمی شناسد نگوییم: بی معرفت! دیگه ما رو فراموش کردی! نارفیق! دوستای تازه پیدا کردی و ...

به جای این حرف ها عذر طرف مقابل را بپذیریم و حرف مان را بزنیم چون هیچ بعید نیست فردا شماره های گوشی خودمان پاک شود.

🔻 عمر شوخی هایی مثل «اگه گفتی من کی هستم؟!»، « نه! کمی بیشتر فکر کن ببین صدامو نمی شناسی و ...» به سرآمده، مردم اعصاب و حوصله این چیستان ها را ندارند. سلام و علیک کنیم و خودمان را معرفی کنیم. خلاص!

🔻 ما از وضعیت کاری، روحی و موقعیت طرف مقابل خبر نداریم، وقتی تماس می گیریم بعد از معرفی خودمان بپرسیم « الان امکان صحبت کردن را دارید یا نه؟» اگر گفت نه!.. درک کنیم و در یک موقعیت مناسب تماس بگیریم.

🔻 اگر رانندگی می کنیم به تلفن پاسخ ندهیم. اگر متوجه شدیم کسی که آنطرف خط ماست رانندگی می کند یا عذرخواهی کرده و قطع کنیم یا تماس را بسیار کوتاه کنیم.

🔻اینکه شماره تلگرام کسی را داریم دلیل نمی شود هر پستی که می پسندیم را برایش ارسال کنیم. در ارسال اخبار بد، تلخ و گزنده هم به شدت صرفه جویی کنیم. دلیلی ندارد حال دیگران را بد کنیم. از ارسال صبح بخیرهای کیلویی با عکس دسته گل و فنجان چای هم جداً خودداری کنیم. هیچ جذابیتی ندارد. دستکم برای من ندارد!

🔻 اگر کسی در تلگرام آنلاین است یا در اینستاگرام پُست می گذارد دلیل نمی شود حتماً اگر آن لحظه تماس می گیریم وظیفه دارد پاسخ ما را بدهد و اگر ندهد یعنی «دوستمون نداره!» و « ما را تحقیر کرده و به پشیزی فروخته است»! نه! ممکن است دل و دماغ پاسخ دادن نداشته باشد. همدیگر را درک کنیم.

🔻 شب، زمان استراحت اکثر انسان هاست. تماس های «کاری» مان را در طول روز بگیریم. آن چند دقیقه را به خودمان و دیگران استراحت بدهیم.

🔻 در تاکسی، اتوبوس، مترو یا جاهای عمومی تلفنی حرف نزنیم، اگر می زنیم داد نزنیم، اگر داد می زنیم فحش ندهیم، اگر فحش می دهیم هر فحشی ندهیم! و ...!

🔻 ... و دستکم هزار نکته دیگر در مورد یک تلفن زدن ساده. همه ما به یاد گرفتن محتاج هستیم. همه ما بدون هیچ استثنایی.


#احسان_محمدی

@textplace
یک چاره نجات ما این است

امسال را سال «توسعه فردی» خودمان بدانیم. برنامه توسعه فردی (Individual Development Plan) یا آن طور که به اختصار می‌گویند IDP اصطلاحی است که ریشه آن به قرن‌ها پیش برمی‌گردد.

موضوع، هیچ پیچیدگی خاصی ندارد همان داستان قدیمی «کجا هستید و می‌خواهید به کجا برسید».

بارها در زندگی‌مان مشابه این برنامه را نوشته‌ایم، گاهی توان‌مان ته کشیده و نیمه‌کاره رها کرده‌ایم و گاهی بعد از رسیدن به اولین هدف ادامه‌اش نداده‌ایم.

اما پیش از نوشتن هر برنامه‌ای باید توان فردی را ارتقا داد. با بهترین برنامه نوشته شده از سوی یک #فاتح_اورست ما نمی‌توانیم این قله را پیش از ارتقای توانمندی‌های فعلی‌مان فتح کنیم.

همیشه گفتن این نکته‌ها آسان تر از اجرایی‌کردن آنهاست. امسال در برنامه کاری‌تان حتماً روی «توسعه فردی» کار کنید. در این مورد هم کتاب هست و هم کارگاه‌های آموزشی برای شناخت ظرفیت‌ها، کاستی‌ها و نیاز به بسط هدفمند توانمندی‌ها.

دریغ نکنید و منتظر هیچ کس نمانید. یکی از مهمترین توصیه‌ها به کسانی که در معرض ناامیدی هستند این است که «چیزی» یاد بگیرید. یادگیری، امید به زندگی را افزایش می دهد.

در خصوص توسعه فردی، جستجو کنید و بخوانید. در کارگاه‌های آموزشی شرکت کنید و خودتان را بالا بکشید. در عصر حاضر «توانمندی‌های جانبی» بیش از مدرک و دانشگاه به کار می‌آید.

⛔️ تا یاد نگیریم و آگاهی‌مان بالا نرود، فریب‌مان می‌دهند، بر گُرده‌مان سوار می‌شوند و ما تنها نردبان صعود دیگران خواهیم شد.

#احسان_محمدی

@textplace
یک چاره نجات ما این است:

امسال را سال «توسعه فردی» خودمان بدانیم. برنامه توسعه فردی (Individual Development Plan) یا آن طور که به اختصار می‌گویند IDP اصطلاحی است که ریشه آن به قرن‌ها پیش برمی‌گردد.

موضوع، هیچ پیچیدگی خاصی ندارد همان داستان قدیمی «کجا هستید و می‌خواهید به کجا برسید».

بارها در زندگی‌مان مشابه این برنامه را نوشته‌ایم، گاهی توان‌مان ته کشیده و نیمه‌کاره رها کرده‌ایم و گاهی بعد از رسیدن به اولین هدف ادامه‌اش نداده‌ایم.

اما پیش از نوشتن هر برنامه‌ای باید توان فردی را ارتقا داد. با بهترین برنامه نوشته شده از سوی یک #فاتح_اورست ما نمی‌توانیم این قله را پیش از ارتقای توانمندی‌های فعلی‌مان فتح کنیم.

همیشه گفتن این نکته‌ها آسان تر از اجرایی‌کردن آنهاست. امسال در برنامه کاری‌تان حتماً روی «توسعه فردی» کار کنید. در این مورد هم کتاب هست و هم کارگاه‌های آموزشی برای شناخت ظرفیت‌ها، کاستی‌ها و نیاز به بسط هدفمند توانمندی‌ها.

دریغ نکنید و منتظر هیچ کس نمانید. یکی از مهمترین توصیه‌ها به کسانی که در معرض ناامیدی هستند این است که «چیزی» یاد بگیرید. یادگیری، امید به زندگی را افزایش می دهد.

در خصوص توسعه فردی، جستجو کنید و بخوانید. در کارگاه‌های آموزشی شرکت کنید و خودتان را بالا بکشید. در عصر حاضر «توانمندی‌های جانبی» بیش از مدرک و دانشگاه به کار می‌آید.

⛔️ تا یاد نگیریم و آگاهی‌مان بالا نرود، فریب‌مان می‌دهند، بر گُرده‌مان سوار می‌شوند و ما تنها نردبان صعود دیگران خواهیم شد.

#احسان_محمدی

@textplace
🔺از مرید فرار کن، از مراد فرار کن!


↙️ می گويند آلفرد هيچكاك، در حال رانندگی بود، ناگهان از پنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت: «اين ترسناک ترين منظره ايست كه تا حالا ديده ام» و امتداد اشاره او، كشيشی بود كه دست بر شانه پسرك خردسالی نهاده بود و با او صحبت می كرد.

↙️ هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و فرياد زد: « فرار كن پسر جان! زندگی ات را نجات بده».

↙️ از مراد و مرید بازی و نوچه پروری و عرفونی! بازی آنها که ادای انسان کامل را در می آورند خنده ام می گیرد. فکر می کنم دیگر دانای کل وجود ندارد، اینکه یک نفر بگوید آهای خلایق! از پی من بیایید! برای خوشبختی از این سو می رویم!

↙️ دانای کامل وجود ندارد. همه ما اندکی می دانیم و انبوهی نمی دانیم. داناترین ما الان حضرت گوگل است که جواب هر سوالی را فروتنانه می دهد. بی منت. بی قر و قمیش و "ما اینیم دیگه" گفتن های معمول بین انسان ها!

↙️ چشم بسته دنبال هیچکس نیفتیم. دربست هیچکس را قبول نکنیم. امام زاده نسازیم از آدم ها. هاله نور آویزان نکنیم دور سردیگران. اجازه بدهیم انسان بمانند. آدمیزاد. با خطاهای کوچک. با مهربانی های کوچک. مثل خودمان. هیچکس را از سیاستمدار گرفته تا کارگردان و شاعر آنقدر بزرگ و مقدس نکنیم که مسخ اش شویم. وحشت کنیم از هیبت اش. از لبخند زدن به او.

↙️ اصلا" لذت زندگی در دوشادوش کنار هم رفتن است. شانه به شانه. برای اینکه وقتی خوشحالیم در چشم هم خیره شویم، لبخند بزنیم. وقتی نفس مان بُرید از گوشه چشم هم را نگاه کنیم،  از هم شوق بگیریم برای ادامه دادن. آدم هایی که پشت کسی راه می افتند چشم های هم را نمی بینند.

↙️ اگر یک نفر گفت: "دنبال من بیایید و من مراد و استاد هستم". همین که یک قدم جلو رفت و به شما پشت کرد، فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!

↙️ اگر کسانی به شما گفتند: "ای استاد! شما جلوتر بروید تا ما مریدان باشیم و پشت سرتان بیاییم". یک قدم جلو بگذارید. فرار کنید و زندگی تان را نجات بدهید!

↙️ ما در زندگی و در همین دنیای مجازی "کنار هم" کامل تر می شویم. برای من هیچکس شاگرد نیست. هیچکس فالوئر و دنباله رو نیست. ما از هم یاد می گیریم. کنار هم آدم های بهتری می شویم. شانه به شانه هم. نه پشت سر هم!... این چیزی است که هر روز تمرین می کنم.

#احسان_محمدی

https://t.me/psychoanalysisandsociolgy