کانال خبری تهران تل
39.8K subscribers
41.3K photos
16.9K videos
145 files
9.12K links
تهران تل؛ قدیمی‌ترین کانال تلگرامی تهران

اخبار استان تهران را در بزرگترین رسانه تهران، متفاوت بخوان!

ارتباط

@AsreAdv

تبلیغات:
@asre_1400

اینستاگرام تهران تل
https://instagram.com/Tehran__tel

‎کد شامد؛ 1-1-719470-61
Download Telegram
#حکایت_شبانه

ملانصرالدین از جلو غاری می گذشت، مرتاضی را در حال مراقبه دید و از او پرسید دنبال چه می گردد.
مرتاض گفت:" بر حیوانات مطالعه می کنم، از آن ها درس های زیادی می گیرم که می تواند زندگی آدم را زیر و رو کند."
ملانصرالدین پاسخ داد:" بله، قبل از این، یک ماهی جان مرا نجات داده. اگر هرچه را که می دانی به من بگویی، من هم ماجرای ماهی را برایت می گویم."
مرتاض از جا پرید:" این اتفاق فقط می توانست برای یک قدیس رخ بدهد."
بنابراین هرچه را که می دانست به او گفت.
-" حالا که همه چیز را به تو گفتم، خوشحال می شوم که بدانم چگونه یک ماهی جان شما را نجات داد؟!"
ملانصرالدین پاسخ داد:" خیلی ساده! موقع قحطی داشتم از گرسنگی می مردم و به لطف آن ماهی توانستم سه روز دیگر دوام بیاورم"

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

📍کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمیکند و خیال میکند دیگران انصاف دارند، احمق نیست،
👈مناعت طبع دارد.

📍کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمیگذارد، احمق نیست،
👈منظم و محترم است.

📍کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض میدهد یا ضامن وام آنها میشود و به دروغ نمیگوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست،
👈کریم و جوانمرد است.

📍کسی که از معایب و کاستی های دیگران،میگذرد و بدی ها را نادیده میگیرد، احمق نیست،
👈شریف است.

📍كسی كه در مقابل بی ادبی و بی شخصيتی ديگران با تواضع و محترمانه صحبت میكند و مانند آنها توهين و بد دهنی نمیكند، احمق نيست،
👈مودب و باشخصيت است.

📍کسی که به حرف های پشت سرش زده میشود اهمیت نمیدهد، بی خبر نیست،
👈صبور و با گذشت است.

" انسان بودن هزينه سنگينی دارد "

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

آورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداري از آن در ریـشش ریختـه
بود . بهلول از او سوال نمود چه خورده اي ؟ مـستخدم بـراي تمـسخر گفـت : کبـوتر خـورده ام . بهلـول
جواب داد قبل از آنکه بگویی من میدانستم و مستخدم پرسید از کجا میدانستی ؟
بهلول گفت : فضله ای برریشت نمودار است.😂

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

دیروز در مسیر، مصاحبه‌ی جن‌سون هوانگ، بنیانگذار و مدیرعامل انویدیا، رو گوش می‌دادم.

اکیدا توصیه می‌کنم که حداقل ۱۰ دقیقه‌ی اولش رو ببینید.
          
یه جمله داشت که خیلی دوست داشتم:

«از گذشته‌تون نمی‌تونید فرار کنید، پس گذشته‌ی خوبی داشته باشید»

می‌گفت ظرف‌شویی که می‌کردم ‏می‌گفت ظرف‌شویی که می‌کردم، خوب بودم. شاید بهترین ظرف‌شوی اون رستوان بودم. بعدا که به شرکت ال‌اس‌آی لاجیک رفتم هم یکی از بهترین کارمندان اونجا بودم.

همین باعث شد که وقتی قصد راه‌اندازی انویدیا رو داشتم، مدیر اونجا تلفن رو برداشت و به دن ولنتاین (بنیانگذار شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی سکویا) زنگ زد که این بهترین کارمند من بوده، روی شرکتش سرمایه‌ گذاری کن.

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

معروف است ...
که روزی شخصی به خیام خردمند، که دوران
کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما
به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی
درگذشت؟
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟

آن جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و
دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت
همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم
روز وفات آنها بروم گورستان وبرایشان دعا کنم
و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی !
خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست
زندگان ومستمندان را بگیری تا در سختی ومشقت
نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی ؟!..
بعد پشتش را به او کرد وگفت مرا با مرده پرستان
کاری نیست و از او دور شد ...

ارد بزرگ میگوید :
"کاویدن درغم ها مارا به خوشبختی نمی رساند"
درجایی دیگر نیز میگوید :
"آنکه ترانه زاری کشت میکند ، تباهیدن زندگی اش
را برداشت میکند"

امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای
شادی هم بکوشیم نه اسیر در غم و گریه و عزا...


@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

ملانصرالدین ده راس خر داشت که آنها را بسیار عزیز می‌داشت روزی سوار بر یکی از آنها شد تا همه را برای چرا و خوردن علفهای تازه به دشت ببرد .وقتی که بر روی خر نشست شروع کرد به شمردن خرها
یک دو سه ....نه
نه خر را شمرد خری را که خودش روی آن نشسته بود به حساب نمی آورد دوباره شمرد .بازهم یک خر کم بود.از خر پیاده شد و روی سنگی بلند ایستاد و شمرد. خرها ده راس بودند.
باز هم سوار خر شد تا راه بیفتد . ولی پیش خود گفت:شاید اشتباه کرده باشم .دوباره شمرد.اینبار نه خر بودند .با تعجب گفت:عجیب است وقتی سوار می شوم نه خر هستند و وقتی پیاده می شوم ده خر؟!
بعدخنده ای زیرکانه کرد و از خر پیاده شد و گفت :اصلا پیاده میروم خرسواری به گم شدن یک خر نمی‌ارزد.!!!😂

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

آدمی که باهاش دوست میشی؛ همونیه که باهاش بحثت میشه

ماشینی که میخری؛ همونیه که نیاز به تعمیر داره و باید خرجش کنی

کاری که ازش لذت می‌بری؛ همونیه که باید استرسش رو هم تحمل کنی

پارتنری که برای زندگی انتخاب می‌کنی؛ همونیه که باهاش به اختلاف می‌خوری و دعواتون میشه.

بچه‌ای که با شیرین کاریاش عشق می‌کنی؛ همونیه که خرابکاری به‌بار میاره و اضطراب آینده‌ش رو داری.

هر چیزی و هر کسی که بهت حال خوبی میده، لازمه نقص‌هاشو هم بپذیری!

این میشه دوست داشتن

#مارک_منسن

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

هزار و یک اسم‌ داری‌ و من‌ از آن‌ همه‌ اسم،‌ «لطیف» را دوست‌تر دارم‌، كه‌ یاد ابر و ابریشم‌ و عشق‌ می‌افتم.
خوب‌ یادم‌ هست‌ از بهشت‌ كه‌ آمدم، تنم‌ از نور بود و پَر و بالم‌ از نسیم. بس‌ كه‌ لطیف‌ بودم، توی‌ مُشت‌ دنیا جا نمی‌شدم. امّا ...
زمین‌ تیره‌ بود. كدر بود، سفت‌ بود و سخت. دامنم‌ به‌ سختی‌اش‌ گرفت‌ و دستم‌ به‌ تیرگی‌اش‌ آغشته‌ شد و من‌ هر روز قطره‌قطره‌ تیره‌تر شدم‌ و ذره‌ذره‌ سخت‌تر.
من‌ سنگ‌ شدم‌ و سد‌ و دیوار...
دیگر نور از من‌ نمی‌گذرد، دیگر آب‌ از من‌ عبور نمی‌كند، روح‌ در من‌ روان‌ نیست‌ و جان‌ جریان‌ ندارد.

حالا تنها یادگاری‌ام‌ از بهشت‌ و از لطافتش، چند قطره‌ اشک است‌ كه‌ گوشه‌ دلم‌ پنهانش‌ كرده‌ام، گریه‌ نمی‌كنم‌ تا تمام‌ نشود، می‌ترسم‌ بعد از آن‌ از چشم‌هایم‌ سنگ‌ریزه‌ ببارد.

یا لطیف! این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ اشک، سنگ‌ریزه‌ شود و روح‌، سنگ‌ و صخره؟
این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ شیشه‌ها بشكند و دل‌های‌ نازک شرحه‌شرحه‌ شود؟
وقتی‌ تیره‌ایم، وقتی‌ سراپا كِدِریم، به‌ چشم‌ می‌آییم‌ و دیده‌ می‌شویم، اما لطافت‌ كه‌ از حد بگذرد، ناپدید می‌شود.

یا لطیف! كاشكی‌ دوباره‌ مُشتی، تنها مُشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ می‌بخشیدی‌ تا می‌چكیدم‌ و می‌وزیدم‌ و ناپدید می‌شدم، مثل‌ هوا كه‌ ناپدید است، مثل‌ خودت‌ كه‌ ناپیدایی ...
یا لطیف! مُشتی، تنها مُشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ ببخش.


👤 عرفان نظرآهاری

@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه

قطعا دیدید بعضی مغازه ها زدن حاجی ارزونی یا دنیای ده هزار تومانی، بیست هزار تومانی و فلان و اینا...

کاری به اون عده که میخوان جنسای بنجلشون رو به اسم آف و حراج بندازن به مردم نداریم، ولی کلا اساس کار اینجور مغازه ها سود کم، فروش زیاده
که در تعداد زیاد منجر به سود کلان میشه، درست مثل زندگی و کارای ما در حق بقیه.

بعضی کارا هزینه‌ی زیادی ندارن، خیلی بزرگ نیستن ولی پر از حس خوب مهربونی هستن، مثل کمک کردن به راننده ای که وسط راه ماشینش خراب شده یا بنزین تموم کرده

مثل غذا دادن به حیوونا و پرنده ها مخصوصا تو روزای سرد
مثل سر راه سوار کردن آدمایی که تو روزای برفی و بارونی گوشه خیابون موندن

مثل دادن خوراکی و لبخند زدن به بچه های کار که با یه امیدی میزنن به شیشه ماشینمون
مثل دادن یه استکان چای لب سوز به رفتگر زحمت کش محل که شبا صدای خش خش جاروش ، خودش یه پا سمفونیه آرامشه

مثل دادن یه فضای کوچیک جلوی مغازه برای دستفروش زحمت کشی که میخواد به لقمه نون حلال ببره واسه خانوادش
و هزاران کار کوچیکی که به ظاهر کوچیکن ولی تصور کنید اگه هرکدوممون انجام بدیم چه بهشتی می سازیم رو زمین.


@Tehran_Tel
#حکایت_شبانه
الاغی‌که‌اسیرشد

در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت میکشید و اصلا اهل تنبلی نبود

یکروز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره بسمت دشمن رفت و اسیر شد

چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه میکردیم متوجه الاغ اسیر میشدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا میکرد و کلی افسوس میخوردیم

اما این قضیه زیاد طول نکشید و یکروز صبح در میان حیرت بچه ها الاغ با وفا در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد

الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت

حالا اینجا بعضی مسئولین چندین ساله راههای اشتباه خودشون رو گردن مردم می اندازند و وقیحانه هنوز هم بر مسند قدرتند

خاطرات واقعی
رزمنده‌ عباس‌رحیمی
@AsreFori