Forwarded from Farno
یک خانواده مومن و موجه با دو فرزند یک و سه ساله با مشکل مواجه شدهاند. همزمان پدرومادر بیمار شدهاند و امور زندگی و دو فرزند با اختلال مواجه شده. یکی بستری و مرخص شده و بخشی از هزینه بیمارستان باقی مانده. دیگری هم باید بستری شود، اما پول نقد موجود نیست. مجموعا به ۱۸ میلیون تومان نیاز دارند. اگرچه قصد وام گرفتن و پس دادن دارند، اما با توجه به شرایط کاری و فرزندان کوچک، به احتمال زیاد، بازپرداخت ممکن نخواهد بود. دوستانی که اموال خیر یا تمایل به کمک دارند، لطفا به صورت بخشش یا وامی که بازپرداختش به تمکن خانواده مذکور منوط باشد، کمک کنند.
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. قدری تعجیل وجود دارد. اگر ممکن است بازنشر بفرمایید.
6219861080174054
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. قدری تعجیل وجود دارد. اگر ممکن است بازنشر بفرمایید.
6219861080174054
Forwarded from Farno
و چنانکه ایزوتسو میگوید، "تقوا" نزد حجازی به معنای "ساختار دفاعی موجود زنده در برابر نیروی مخرب خارجی" بود. قرآن و محمد معنای این واژه را نیز دگرگون کردند و آن را به "پرهیز از خطا در برابر نیروی مخرب درونی یعنی میل نفس" بدل ساختند.
و تقوا گستردهتر از دستورهایی عمومی است و تقوای هر کس در هر موقعیت و شغل، از آن خود اوست. مثلا تقوای استاد دانشگاه در این است که از نمره دانشجوی منتقد نکاهد و به نمره دانشجوی دختر زیبا و نرمسخن یا فرزند همکارش نیفزاید و محتوای کهنه و تکراری ارائه نکند و مقاله قلابی نسازد و علیه آییننامه ارتقا بشورد که کار دانشجویی که عملا کمکی به او نکرده، خودکار به نام او ثبت نشود و چه و چه.
و تقوای افراد به درجه ایمان و بندگی آنها وابسته است و هر چه بندهتر، پهنای مسیر عملِ مبتنی بر تقوا باریکتر. چراکه بر بندهتران سختتر گرفته میشود و مباح بر عموم چه بسا بر پاکان ممنوع باشد و چه بسا حسنات ابرار سیئات مقربین باشد.
و هرگز دین به گفتار یا عقیده صرف، کامل نمیشود و بی عمل متقیانه، کسی به درجات عالی نمیرسد و گفته شده انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب. به راستی، هر کسی در غیب یعنی وقتی کسی نمیبیند، آزموده خواهد شد تا عیارش سنجیده شود و مژده داده شده که آن کس که تقوای الله کند و در برابر نفس از خود حفاظت کند، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب.
و هر آنکه اخلاقی میزید و خیر میجوید، عملا تقوای الله میکند که حق و خیر یکی است، حتی اگر به زبان کافر یا لاادری باشد و چنین است که حتی کافرِ متقی هم از رزق به غیر حساب بهرهمند میشود و این را آن زمان که کافر بودم، چشیده و دیدهام و نیز گاه شده که به رغم ایمان، تقوا نکردهام و رزقی از دستم رفته یا تداوم نداشته. و خداوند آدمی را همواره در حال خوف و رجا نگاه میدارد و بالا و پایین میکند که نه مومن به ایمانش غره شود و بتازاند و هر چه میخواهد بکند و نه کافر یا گنهکار به کل از رحمت و خیر ناامید گردد.
و بنده البته نه دانش مطلق دارد و نه حتی خیر و صلاح خویش را کامل میداند، پس باید خود را به دست خدا بسپارد که الخیر فی ما وقع و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم. و البته این فروتنیِ معرفتی و عملی برای پرفکشنیستهای پرمدعای فخورِ طلبکارِ تحصیلکرده متخصصِ امروزی بسیار سخت است که نوعا فرعونی در خویش دارند که آن پس و پشت، آشکار یا در نهان میگوید انا ربکم الاعلی.
و تقوا گستردهتر از دستورهایی عمومی است و تقوای هر کس در هر موقعیت و شغل، از آن خود اوست. مثلا تقوای استاد دانشگاه در این است که از نمره دانشجوی منتقد نکاهد و به نمره دانشجوی دختر زیبا و نرمسخن یا فرزند همکارش نیفزاید و محتوای کهنه و تکراری ارائه نکند و مقاله قلابی نسازد و علیه آییننامه ارتقا بشورد که کار دانشجویی که عملا کمکی به او نکرده، خودکار به نام او ثبت نشود و چه و چه.
و تقوای افراد به درجه ایمان و بندگی آنها وابسته است و هر چه بندهتر، پهنای مسیر عملِ مبتنی بر تقوا باریکتر. چراکه بر بندهتران سختتر گرفته میشود و مباح بر عموم چه بسا بر پاکان ممنوع باشد و چه بسا حسنات ابرار سیئات مقربین باشد.
و هرگز دین به گفتار یا عقیده صرف، کامل نمیشود و بی عمل متقیانه، کسی به درجات عالی نمیرسد و گفته شده انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب. به راستی، هر کسی در غیب یعنی وقتی کسی نمیبیند، آزموده خواهد شد تا عیارش سنجیده شود و مژده داده شده که آن کس که تقوای الله کند و در برابر نفس از خود حفاظت کند، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب.
و هر آنکه اخلاقی میزید و خیر میجوید، عملا تقوای الله میکند که حق و خیر یکی است، حتی اگر به زبان کافر یا لاادری باشد و چنین است که حتی کافرِ متقی هم از رزق به غیر حساب بهرهمند میشود و این را آن زمان که کافر بودم، چشیده و دیدهام و نیز گاه شده که به رغم ایمان، تقوا نکردهام و رزقی از دستم رفته یا تداوم نداشته. و خداوند آدمی را همواره در حال خوف و رجا نگاه میدارد و بالا و پایین میکند که نه مومن به ایمانش غره شود و بتازاند و هر چه میخواهد بکند و نه کافر یا گنهکار به کل از رحمت و خیر ناامید گردد.
و بنده البته نه دانش مطلق دارد و نه حتی خیر و صلاح خویش را کامل میداند، پس باید خود را به دست خدا بسپارد که الخیر فی ما وقع و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم. و البته این فروتنیِ معرفتی و عملی برای پرفکشنیستهای پرمدعای فخورِ طلبکارِ تحصیلکرده متخصصِ امروزی بسیار سخت است که نوعا فرعونی در خویش دارند که آن پس و پشت، آشکار یا در نهان میگوید انا ربکم الاعلی.
در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه را خودت باید سپید کنی
این روزها، اگرچه تاریکاند، اما روشنی هیچگاه دور از دسترس نیست. حکومت ضحاکانِ منافق است که حرث و نسل به باد داده و میدهد. و حال سه راه پیش روی هر یک از ماست: اول، پیوستن به منافقان و نان به نرخ روز خوردن. دوم، حسرت و آه کشیدن و یاس. سوم، بر پا شدن و نجات دادن؛ اول خویش را و سپس، نزدیکان را و سپس، جامعه را.
من سومی را انتخاب کردهام و به رغم همه مدعیانی که منع عشق کنند، مشق زندگی شادانه میکنم. این گونه:
۱. اول از سلامت روان خود مراقبت کنیم. سیل اخبار بد را رها کنیم که در این لحظه کاری نمیتوانیم کرد. بگذار بخورند و بچاپند و بکشند و بدرند تا اجلشان برسد که در حال مرگاند.
۲. تا میتوانیم از تهران و شهرهای بزرگ فاصله گیریم. ولو به سفری یا گذاری. در اینجا در آبعلی و دماوند، مردم هوای پاک تنفس میکنند و غذای سالمتری میخورند و طبیعت میبینند و اصلا تنش روانی تهرانیان را ندارند. دعوا و خشونت نادر است و صلح و صفا چون قدیمهای تهران که بچه بودم و به یاد دارم، برقرار.
۳. به رژیم غذایی سالمتر، ورزش منظم سبک، هنر و معاشرت با افراد امن بپردازیم. در خانه من در این ده زیبا، باز است به رویتان. و آمادهام برای برنامههای جمعی که آدمی مدنی بالطبع است.
۴. به نقایص و خدایناکرده، امراض درونی و روانیمان اهمیت دهیم؛ حتی بیش از غذایمان و بیش از ظاهرمان. عاقل کسی است که ذهنش را بر بدن و فیسش مقدم بدارد. اصلاحات از خانه آغاز میشود. باشد که هنگامی که فرصتی پدید آمد و کارهای در شرکتی یا دولتی شدیم، بدکارتر از کنونیان نباشیم.
۵. در غارهای خانگی خود محبوس نشویم و اورتینکینگ نکنیم. خوبان کم شدهاند، اما هستند. بگردیم و بیابیم و به اشکال مختلف پیوند و رابطه برقرار کنیم.
۶. تاریخ بخوانیم. هیچ ملتی از ابتدا در ناز و نعمت نبوده و هیچ ناز و نعمتی و هیچ نکبت و نگونبختیای دائمی نبوده. ما هم تافته جدابافته نیستیم.
۷. از اندیشه تقدیری در معنای مضرش، فاصله گیریم. همه چیز به دست خداوند است، اما لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. پس تغییر کنیم تا خدا تغییر دهد. و او به اسباب تغییر میدهد و اسباب خود ماییم.
۸. بلا و مصیبت هم از جانب خداست. لا موثر فی الوجود الا الله. و من خود بلاکشترینم که نه تنها حکومتم و زمانهام بد است، که خانواده هم ندارم و نزدیکترین کسانم چه بسا خطرناکتریناند. شما نوعا شرایط بهتری از من دارید. پس صبر کنیم، تدبیر کنیم و به خدا پناه بریم.
۹. به رغم همه اینها، شرایطتان عالی است. خوانندگان من! نوعا معیشتتان برقرار است و تحصیلات و اعتبار دارید و گرفتار یومیه نیستید، گرفتار اعتیاد، بدهی، بحران خانوادگی شدید، جنگ و ... نیستید. پس شاکر باشید. من هر گاه یادم بیاید، شکر میکنم و شبها هم همه چراغها را خاموش میکنم، با نور یک شمع، مراسم شکرگزاری به جا میآورم. بسی آرامشبخش است.
۱۰. ما گرفتار نفس و روان خویشایم. پس به مایندفولنس یا ذهنآگاهی اهمیت دهید و تمرینش کنید. مداوم انجام میدهم و بسی راهگشاست.
۱۱. دوباره و برای تاکید: همدیگر را بیابیم، بشناسیم، بسازیم و بداریم.
هر کس میخواهد با من و دوستانم همداستان شود، بسم الله در خدمت و در دسترسام.
آینده از آنِ هر کسی است که آینده را بسازد و من چنین خواهم کرد. بعون الله الملک الاعلی
شنبه برفی، بیستونهم دی ماه چهارصدوسه
پایان شب سیه را خودت باید سپید کنی
این روزها، اگرچه تاریکاند، اما روشنی هیچگاه دور از دسترس نیست. حکومت ضحاکانِ منافق است که حرث و نسل به باد داده و میدهد. و حال سه راه پیش روی هر یک از ماست: اول، پیوستن به منافقان و نان به نرخ روز خوردن. دوم، حسرت و آه کشیدن و یاس. سوم، بر پا شدن و نجات دادن؛ اول خویش را و سپس، نزدیکان را و سپس، جامعه را.
من سومی را انتخاب کردهام و به رغم همه مدعیانی که منع عشق کنند، مشق زندگی شادانه میکنم. این گونه:
۱. اول از سلامت روان خود مراقبت کنیم. سیل اخبار بد را رها کنیم که در این لحظه کاری نمیتوانیم کرد. بگذار بخورند و بچاپند و بکشند و بدرند تا اجلشان برسد که در حال مرگاند.
۲. تا میتوانیم از تهران و شهرهای بزرگ فاصله گیریم. ولو به سفری یا گذاری. در اینجا در آبعلی و دماوند، مردم هوای پاک تنفس میکنند و غذای سالمتری میخورند و طبیعت میبینند و اصلا تنش روانی تهرانیان را ندارند. دعوا و خشونت نادر است و صلح و صفا چون قدیمهای تهران که بچه بودم و به یاد دارم، برقرار.
۳. به رژیم غذایی سالمتر، ورزش منظم سبک، هنر و معاشرت با افراد امن بپردازیم. در خانه من در این ده زیبا، باز است به رویتان. و آمادهام برای برنامههای جمعی که آدمی مدنی بالطبع است.
۴. به نقایص و خدایناکرده، امراض درونی و روانیمان اهمیت دهیم؛ حتی بیش از غذایمان و بیش از ظاهرمان. عاقل کسی است که ذهنش را بر بدن و فیسش مقدم بدارد. اصلاحات از خانه آغاز میشود. باشد که هنگامی که فرصتی پدید آمد و کارهای در شرکتی یا دولتی شدیم، بدکارتر از کنونیان نباشیم.
۵. در غارهای خانگی خود محبوس نشویم و اورتینکینگ نکنیم. خوبان کم شدهاند، اما هستند. بگردیم و بیابیم و به اشکال مختلف پیوند و رابطه برقرار کنیم.
۶. تاریخ بخوانیم. هیچ ملتی از ابتدا در ناز و نعمت نبوده و هیچ ناز و نعمتی و هیچ نکبت و نگونبختیای دائمی نبوده. ما هم تافته جدابافته نیستیم.
۷. از اندیشه تقدیری در معنای مضرش، فاصله گیریم. همه چیز به دست خداوند است، اما لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. پس تغییر کنیم تا خدا تغییر دهد. و او به اسباب تغییر میدهد و اسباب خود ماییم.
۸. بلا و مصیبت هم از جانب خداست. لا موثر فی الوجود الا الله. و من خود بلاکشترینم که نه تنها حکومتم و زمانهام بد است، که خانواده هم ندارم و نزدیکترین کسانم چه بسا خطرناکتریناند. شما نوعا شرایط بهتری از من دارید. پس صبر کنیم، تدبیر کنیم و به خدا پناه بریم.
۹. به رغم همه اینها، شرایطتان عالی است. خوانندگان من! نوعا معیشتتان برقرار است و تحصیلات و اعتبار دارید و گرفتار یومیه نیستید، گرفتار اعتیاد، بدهی، بحران خانوادگی شدید، جنگ و ... نیستید. پس شاکر باشید. من هر گاه یادم بیاید، شکر میکنم و شبها هم همه چراغها را خاموش میکنم، با نور یک شمع، مراسم شکرگزاری به جا میآورم. بسی آرامشبخش است.
۱۰. ما گرفتار نفس و روان خویشایم. پس به مایندفولنس یا ذهنآگاهی اهمیت دهید و تمرینش کنید. مداوم انجام میدهم و بسی راهگشاست.
۱۱. دوباره و برای تاکید: همدیگر را بیابیم، بشناسیم، بسازیم و بداریم.
هر کس میخواهد با من و دوستانم همداستان شود، بسم الله در خدمت و در دسترسام.
آینده از آنِ هر کسی است که آینده را بسازد و من چنین خواهم کرد. بعون الله الملک الاعلی
شنبه برفی، بیستونهم دی ماه چهارصدوسه
Forwarded from Farno
در باب شکر
و شکر این روزها، بسیار نادر شده که همه طلبکارند و به رغم داشتن بسیاری چیزها، بیشتر نق میزنند که حاکم بد است و تورم بالاست و حقوقم کم است و همسر یا پارتنرم بدخلق است و بچهام شلوغ میکند و چه و چه. حال آنکه چرا باید خدا بیشتر به ما دهد، در حالی که ناسپاسایم و شکر آنچه هست، نمیکنیم.
هیچکس طلبی از خداوند ندارد و خداوند بدهکار هیچکسی نیست و هرگز چنین نیست که حال که خدا ما را آفریده، باید زندگیمان را مطابق میل ما بسازد. و هیچ یک از ما از خود هیچ ندارد و هر آنچه داریم، در هر لحظه اعطا میشود، در حالی که توجه نداریم و همانطور که سعدی گفت، حتی شکر نفس کشیدن را هم نمیتوانیم به جا آوریم، چه رسد به چیزهای دیگر.
و خداوند میگوید لئن شکرتم لازیدنکم. این آیه را هماره غلط ترجمه کردهاند: نفرموده اگر شکر کنید، نعمت و رزقتان را زیاد میکنم. فرموده "اگر شکر کنید، حتما و قطعا فزونتان میکنم"؛ خودتان را زیاد میکنم: عقلتان را، هوشتان را، اندیشهتان را، بینشتان را، وسعتتان را، رواداریتان را.
پس، شکر کنیم تا زیاد شویم و نق زدن را کم کنیم تا چشمانمان بدرخشد.
و شکر این روزها، بسیار نادر شده که همه طلبکارند و به رغم داشتن بسیاری چیزها، بیشتر نق میزنند که حاکم بد است و تورم بالاست و حقوقم کم است و همسر یا پارتنرم بدخلق است و بچهام شلوغ میکند و چه و چه. حال آنکه چرا باید خدا بیشتر به ما دهد، در حالی که ناسپاسایم و شکر آنچه هست، نمیکنیم.
هیچکس طلبی از خداوند ندارد و خداوند بدهکار هیچکسی نیست و هرگز چنین نیست که حال که خدا ما را آفریده، باید زندگیمان را مطابق میل ما بسازد. و هیچ یک از ما از خود هیچ ندارد و هر آنچه داریم، در هر لحظه اعطا میشود، در حالی که توجه نداریم و همانطور که سعدی گفت، حتی شکر نفس کشیدن را هم نمیتوانیم به جا آوریم، چه رسد به چیزهای دیگر.
و خداوند میگوید لئن شکرتم لازیدنکم. این آیه را هماره غلط ترجمه کردهاند: نفرموده اگر شکر کنید، نعمت و رزقتان را زیاد میکنم. فرموده "اگر شکر کنید، حتما و قطعا فزونتان میکنم"؛ خودتان را زیاد میکنم: عقلتان را، هوشتان را، اندیشهتان را، بینشتان را، وسعتتان را، رواداریتان را.
پس، شکر کنیم تا زیاد شویم و نق زدن را کم کنیم تا چشمانمان بدرخشد.
Forwarded from Farno
قصد داریم یکی از منابع اصلی درباره سیره پیامبر، یعنی طبقات کبری نوشته ابن سعد، را بازخوانی کنیم. این کتاب اوایل قرن سوم هجری نوشته شده و کذب و جعل کمتر در آن راه یافته. ترجمه درخشان دکتر مهدوی دامغانی را خواهیم خواند.
برنامهریزی و مدیریت جلسات که به صورت آنلاین خواهد بود، با سرکار خانم مریم برزگر است که در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی تحصیل کردهاند.
هر هفته، صفحاتی تعیین میشود. شرکتکنندگان باید متن را پیش از جلسه بخوانند و جلسه آنلاین برای گفتگو و همفکری است. همچنانکه خواهید دید، زندگی و منش و روش پیامبر با آنچه در منبرهای شیعه غالی و جمهوری منافقان میشنوید، تفاوت بسیار دارد.
دوستانی که تمایل به شرکت دارند، با خانم برزگر تماس بگیرند.
@Mari_barzegar
برنامهریزی و مدیریت جلسات که به صورت آنلاین خواهد بود، با سرکار خانم مریم برزگر است که در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی تحصیل کردهاند.
هر هفته، صفحاتی تعیین میشود. شرکتکنندگان باید متن را پیش از جلسه بخوانند و جلسه آنلاین برای گفتگو و همفکری است. همچنانکه خواهید دید، زندگی و منش و روش پیامبر با آنچه در منبرهای شیعه غالی و جمهوری منافقان میشنوید، تفاوت بسیار دارد.
دوستانی که تمایل به شرکت دارند، با خانم برزگر تماس بگیرند.
@Mari_barzegar
Forwarded from Farno
پیشتر درباره خانوادهای با دو فرزند نوشته بودم. با کمک دوستان عزیز، باقیمانده هزینه درمان مادر پرداخت شد و پدر تحت درمان قرار گرفت. مشخص شد که بیماری پدر نسبتا صعبالعلاج است و سه ماه باید تحت نظر باشد. به رغم داشتن بیمه دولتی، هزینههای درمان بیشتر از برآورد قبلی است و یک بدهی عقبافتاده هم در میان است و مجموعا به ۲۵ میلیون تومان نیاز دارند.
مادر مدتی است عروسک میسازد و به مغازهداران عرضه میکند. اما درآمدی ناپایدار در حد ۳ میلیون در ماه کسب میکند. در مدتی که پدر تحت نظر است، شرایط دشوارتر هم شده. مادر در پی شغلی دورکار است تا در خانه انجام دهد. بررسی کرده و قصد دارد یک دستگاه خشک کردن میوه تهیه کند و در بالکن بگذارد. چند قنادی و سوپرمارکت در محل برای خرید میوه خشک تمایل نشان دادهاند. سرمایه مورد نیاز ۳۰ میلیون تومان است.
در صورتی که تمایل به کمک مالی دارید،
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. در صورتی که کاری پروژهای یا پارهوقت به صورت دورکاری در نظر دارید که مادر بتواند در کنار پرورش فرزندانش انجام دهد، لطفا به من اطلاع دهید.
6219861080174054
"کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا از طریق دیگر بندگانش، کارتان را راه بیندازد." قاعده ملکوت جهان این گونه است.
مادر مدتی است عروسک میسازد و به مغازهداران عرضه میکند. اما درآمدی ناپایدار در حد ۳ میلیون در ماه کسب میکند. در مدتی که پدر تحت نظر است، شرایط دشوارتر هم شده. مادر در پی شغلی دورکار است تا در خانه انجام دهد. بررسی کرده و قصد دارد یک دستگاه خشک کردن میوه تهیه کند و در بالکن بگذارد. چند قنادی و سوپرمارکت در محل برای خرید میوه خشک تمایل نشان دادهاند. سرمایه مورد نیاز ۳۰ میلیون تومان است.
در صورتی که تمایل به کمک مالی دارید،
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم. در صورتی که کاری پروژهای یا پارهوقت به صورت دورکاری در نظر دارید که مادر بتواند در کنار پرورش فرزندانش انجام دهد، لطفا به من اطلاع دهید.
6219861080174054
"کار بندگان خدا را راه بیندازید تا خدا از طریق دیگر بندگانش، کارتان را راه بیندازد." قاعده ملکوت جهان این گونه است.
Forwarded from Farno
و آدمیزاد چه بسا که آدمیزادی دانا یا قدرقدرت یا حکیم را رب یا اله خود بداند. و رب و اله بسیاری از اهل علم دانشمندان و فلاسفه بزرگاند و رب و اله بسیاری پدر یا مادرشاناند. و رب و اله بسیاری همسرشاناند. و رب و اله بسیاری رئیس یا حاکمشاناند.
اما همه آدمیان فانی و هالکاند. و همه کمدان و کمتوان، بلکه هیچدان و ناتوان. و صحنه را مردی که از دوردست شهر آمده، عالی توصیف میکند:
و مردی دواندوان از دورترین جای شهر آمد.
گفت ای مردم، از فرستادگان، پیروی کنید.
از کسانی پیروی کنید که از شما پاداشی نمیخواهند و راه یافتهاند.
و چهام شده که بندگی کسی را نکنم که مرا آفرید و به سویش بازگردانده میشوید؟
اگر رحمان ضرری را بخواهد، شفاعت آنها هیچ فایدهای برایم ندارد و نجات نمیدهند
در آن صورت، قطعا در گمراهیای آشکارم
قطعا به پروردگارتان ایمان آوردم، پس به من گوش کنید
"ان یردن الرحمن بضر لاتغن عنی شفاعتهم شیئا و لاینقذون"
گفته شد وارد باغ شو
گفت کاش مردمم میدانستند
که چرا پروردگارم مرا آمرزید و مرا از اکرامشدگان قرار داد
پس، ربها و الههای انسانی را رها کنید که خودشان را هم نمیتوانند از هلاک و مرگ نجات دهند، چه رسد که شما را.
همه را رها کنید از ارسطو و کانت و اسپینوزا و هگل و هایدگر و پوپر تا پدرومادر و تراپیست و اینشتین و نیوتن و هاوکینگ و تا علامه حلی و شیخ صدوق و علامه طباطبایی و بلکه امامزادگان و امامان، اگر رب و الاهی من دون الله گرفتهایدشان. همه را رها کنید که روز قیامت، اگر به خدا بگویید تابع فلانی و بهمانی بودم، هیچ سودی نخواهد داشت که هیچ یک از آنها حتی از خودشان هم نمیتوانند محافظت کنند، چه رسد به شما.
اما همه آدمیان فانی و هالکاند. و همه کمدان و کمتوان، بلکه هیچدان و ناتوان. و صحنه را مردی که از دوردست شهر آمده، عالی توصیف میکند:
و مردی دواندوان از دورترین جای شهر آمد.
گفت ای مردم، از فرستادگان، پیروی کنید.
از کسانی پیروی کنید که از شما پاداشی نمیخواهند و راه یافتهاند.
و چهام شده که بندگی کسی را نکنم که مرا آفرید و به سویش بازگردانده میشوید؟
اگر رحمان ضرری را بخواهد، شفاعت آنها هیچ فایدهای برایم ندارد و نجات نمیدهند
در آن صورت، قطعا در گمراهیای آشکارم
قطعا به پروردگارتان ایمان آوردم، پس به من گوش کنید
"ان یردن الرحمن بضر لاتغن عنی شفاعتهم شیئا و لاینقذون"
گفته شد وارد باغ شو
گفت کاش مردمم میدانستند
که چرا پروردگارم مرا آمرزید و مرا از اکرامشدگان قرار داد
پس، ربها و الههای انسانی را رها کنید که خودشان را هم نمیتوانند از هلاک و مرگ نجات دهند، چه رسد که شما را.
همه را رها کنید از ارسطو و کانت و اسپینوزا و هگل و هایدگر و پوپر تا پدرومادر و تراپیست و اینشتین و نیوتن و هاوکینگ و تا علامه حلی و شیخ صدوق و علامه طباطبایی و بلکه امامزادگان و امامان، اگر رب و الاهی من دون الله گرفتهایدشان. همه را رها کنید که روز قیامت، اگر به خدا بگویید تابع فلانی و بهمانی بودم، هیچ سودی نخواهد داشت که هیچ یک از آنها حتی از خودشان هم نمیتوانند محافظت کنند، چه رسد به شما.
Forwarded from مدرسهٔ تردید
مدرسهٔ تردید برگزار میکند:
🔹دورههای کوتاه مدت مدرسهٔ تردید
🔷فلسفهٔ فناوری (۱)
🔹مدرس: یاسر خوشنویس
-سهشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
-شروع دوره: ۲۳ بهمنماه
-هزینهی این دوره ۹۰۰ هزار تومان میباشد.
❌لینک ثبتنام:
https://tardidschool.com/product/philosophy-of-technology/
@tardidschool
🔹دورههای کوتاه مدت مدرسهٔ تردید
🔷فلسفهٔ فناوری (۱)
🔹مدرس: یاسر خوشنویس
-سهشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
-شروع دوره: ۲۳ بهمنماه
-هزینهی این دوره ۹۰۰ هزار تومان میباشد.
❌لینک ثبتنام:
https://tardidschool.com/product/philosophy-of-technology/
@tardidschool
من بیستویک بهمن شصتویک به دنیا آمدم. پدرِ درگذشته و مادرِ هنوز مقید به حیاتم چنان از انقلاب شکوهمندشان ذوقزده بودند که تولد من را در بیستودوم بهمن ثبت کردند. در خاندان، مدرسه و محل کار، همیشه تولد من در یادها میماند، چون با این روز خاص یکی بود. این روز خاص ابتدا روز شادی و ابهت و یوم الله بود و به تدریج، روز نکبت، عزا و خشم شد.
کودک که بودم، حتی تا سالهای اول مدرسه، سرود ملی این طور آغاز میشد:
شد جمهوری اسلامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما
شعری که ابوالقاسم حالت گفته بود و سرودی طولانی با یازده بیت و تکرار بیت ششم که حوصله همه را سر میبرد. آن سرود را سال ۷۱ به همین دلیل، عوض کردند و حالا، نه دین داده شد و باقی مانده و نه دنیا.
جمهوری اسلامی قدرتمندترین دولت در ایران دست کم از عصر صفوی و حتی به نظرم، پس از فتح ایران به دست اعراب بود. چرا؟
چون پیشتر دین و دولت همدیگر را موازنه میکردند. اما جمهوری اسلامی دین را در دولت حل کرد یا بهتر بگویم تحلیل برد. روحانیان که پیشتر حامی مردم در مقابل شاهان و بعدا، قدرتهای خارجی بودند، یا نانخور و مجیزگوی دولت شدند یا به تبعید و حصر و قتل رانده شدند. دین مستحیل شد.
تولد من یادآور نکبت و شر همهگیری است که گریبان حداقل ۸۰ میلیون ایرانی و بهتر بگویم، ۵۰۰ میلیون خاورمیانهای را گرفته و رها نمیکند. حاکم هوایش را اله خود قرار داد و با ایادیاش خواستند امپراتوری هخامنشی را اسلامی احیا کنند:
بر به کشتیهای خشم بادبان از خون، [آنها] برای فتح سوی پایتخت قرن می[آیند.]
اول بغداد، بعد قدس، بعد لندن و بعد واشنگتن.
حالا پس از این همه سال، [آنها] فاتحان شهرهای رفته بر باد[ند]. ... کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکهها[شان] را. گویی از شاهی است بیگانه. یا ز میری دودمانش منقرض گشته.
اخوان گویی آینده ایران را در دهه سی قرن پیش پیشگویی کرده بود. و البته، بر خلاف بیت پایانی، دقیانوس بیمرگ نیست. جمهوری اسلامی همان سالها که سربازان ایرانیاش پس از قرنها به آبهای مدیترانه رسیدند، در دلها مرد و تابوتش را هم به زودی رسما دفن خواهیم کرد.
و پس از همه اینها، به امید خدا باز هم بیستویکم بهمن جشن تولد خواهم گرفت. زمانی که فردایش، تعطیل نباشد.
کودک که بودم، حتی تا سالهای اول مدرسه، سرود ملی این طور آغاز میشد:
شد جمهوری اسلامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما
شعری که ابوالقاسم حالت گفته بود و سرودی طولانی با یازده بیت و تکرار بیت ششم که حوصله همه را سر میبرد. آن سرود را سال ۷۱ به همین دلیل، عوض کردند و حالا، نه دین داده شد و باقی مانده و نه دنیا.
جمهوری اسلامی قدرتمندترین دولت در ایران دست کم از عصر صفوی و حتی به نظرم، پس از فتح ایران به دست اعراب بود. چرا؟
چون پیشتر دین و دولت همدیگر را موازنه میکردند. اما جمهوری اسلامی دین را در دولت حل کرد یا بهتر بگویم تحلیل برد. روحانیان که پیشتر حامی مردم در مقابل شاهان و بعدا، قدرتهای خارجی بودند، یا نانخور و مجیزگوی دولت شدند یا به تبعید و حصر و قتل رانده شدند. دین مستحیل شد.
تولد من یادآور نکبت و شر همهگیری است که گریبان حداقل ۸۰ میلیون ایرانی و بهتر بگویم، ۵۰۰ میلیون خاورمیانهای را گرفته و رها نمیکند. حاکم هوایش را اله خود قرار داد و با ایادیاش خواستند امپراتوری هخامنشی را اسلامی احیا کنند:
بر به کشتیهای خشم بادبان از خون، [آنها] برای فتح سوی پایتخت قرن می[آیند.]
اول بغداد، بعد قدس، بعد لندن و بعد واشنگتن.
حالا پس از این همه سال، [آنها] فاتحان شهرهای رفته بر باد[ند]. ... کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکهها[شان] را. گویی از شاهی است بیگانه. یا ز میری دودمانش منقرض گشته.
اخوان گویی آینده ایران را در دهه سی قرن پیش پیشگویی کرده بود. و البته، بر خلاف بیت پایانی، دقیانوس بیمرگ نیست. جمهوری اسلامی همان سالها که سربازان ایرانیاش پس از قرنها به آبهای مدیترانه رسیدند، در دلها مرد و تابوتش را هم به زودی رسما دفن خواهیم کرد.
و پس از همه اینها، به امید خدا باز هم بیستویکم بهمن جشن تولد خواهم گرفت. زمانی که فردایش، تعطیل نباشد.
در پزشکی بقراطی، اعتقاد بر این بود که بیماریها الگوهای زمانی معینی دارند و حوالی نقطه خاصی که «بحران» نامیده میشود، گسترش مییابند. در این نقطه، بیمار یا میمیرد یا از خطر میگریزد. از آنجا که بحران به حذف محصول بیماری از بدن نسبت داده میشد، آماده شدن این محصول درون بدن به پختن تشبیه میشد و چنین گفته میشد که عنصر بیماری از حالت «خامی» به حالت «پختگی» رسیده است، معمولاً از بیرنگی و بیبویی به چرکی و متعفن شدن.
و هنگام بحران چه باید کرد؟ استراحت دادن به بیمار با رژیمی بیضرر. هیچ مداخله درمانیای انجام ندهید. بگذارید ماده بیماری در بدن بپزد، متعفن شود و بیرون آید.
جمهوری اسلامی در بحران است و ایران بیمار. و هنگام بحران چه باید کرد؟ هیچ مداخلهای از جنس قیام خشونتآمیز و براندازی لازم نیست. استراحت کنید و رژیم مالی، بدنی و عاطفی مناسب بگیرید. اخبار بد را صدباره مرور نکنید؛ با افراد مثبت و نیکاندیش معاشرت کنید؛ در جستجوی بدیها و کژیها نباشید؛ از شهرها بگریزید؛ پول حلال بیشتری درآورید؛ ورزش کنید؛ شعر بخوانید و فیلم ببینید. باشد که رستگار شوید. ماده بیماری خود متعفن خواهد شد؛ دستش نزنید. مداخله درمانی هنگام بحران اثر معکوس میدهد و ماده بیماری را بیشتر میکند.
و هنگام بحران چه باید کرد؟ استراحت دادن به بیمار با رژیمی بیضرر. هیچ مداخله درمانیای انجام ندهید. بگذارید ماده بیماری در بدن بپزد، متعفن شود و بیرون آید.
جمهوری اسلامی در بحران است و ایران بیمار. و هنگام بحران چه باید کرد؟ هیچ مداخلهای از جنس قیام خشونتآمیز و براندازی لازم نیست. استراحت کنید و رژیم مالی، بدنی و عاطفی مناسب بگیرید. اخبار بد را صدباره مرور نکنید؛ با افراد مثبت و نیکاندیش معاشرت کنید؛ در جستجوی بدیها و کژیها نباشید؛ از شهرها بگریزید؛ پول حلال بیشتری درآورید؛ ورزش کنید؛ شعر بخوانید و فیلم ببینید. باشد که رستگار شوید. ماده بیماری خود متعفن خواهد شد؛ دستش نزنید. مداخله درمانی هنگام بحران اثر معکوس میدهد و ماده بیماری را بیشتر میکند.
Forwarded from Farno
دوستان عزیز،
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
عمه بنده و دوستان خیرشان در حال جمعآوری کمک برای آزادی زندانیانیاند که برای بدهیهای کوچکی در حد ۵ یا ۱۰ میلیون، در بندند. شاید برایتان عجیب باشد، اما چنین مواردی در مناطق محروم کشور کم نیست. این افراد نوعا سابقه اعمال مجرمانه ندارند و صرفا به دلیل برگشت چک یا به اجرا گذاشته شدن سفته گرفتار شدهاند. شناسایی با راهنمایی دادستان و مسئولان زندان انجام میشود تا اموال به درستی صرف شود.
6104 3386 4463 1653
به نام خانم فائزه خوشنویس
اعضای یک خانواده سهنفره همگی گرفتار کرونا شدهاند و علاوه بر هزینههای درمان، سه هفته است که به دلیل بیماری سرپرست خانواده، درآمد کسب نکردهاند. به مبالغی برای تکمیل درمان و امرار معاش موقت تا بازگشت به کار نیاز دارند.
6219861080174054
به نام خودم
پاینده باشید.
دو کار خیر پیش روی شماست.
فاستبقوا الخیرات
عمه بنده و دوستان خیرشان در حال جمعآوری کمک برای آزادی زندانیانیاند که برای بدهیهای کوچکی در حد ۵ یا ۱۰ میلیون، در بندند. شاید برایتان عجیب باشد، اما چنین مواردی در مناطق محروم کشور کم نیست. این افراد نوعا سابقه اعمال مجرمانه ندارند و صرفا به دلیل برگشت چک یا به اجرا گذاشته شدن سفته گرفتار شدهاند. شناسایی با راهنمایی دادستان و مسئولان زندان انجام میشود تا اموال به درستی صرف شود.
6104 3386 4463 1653
به نام خانم فائزه خوشنویس
اعضای یک خانواده سهنفره همگی گرفتار کرونا شدهاند و علاوه بر هزینههای درمان، سه هفته است که به دلیل بیماری سرپرست خانواده، درآمد کسب نکردهاند. به مبالغی برای تکمیل درمان و امرار معاش موقت تا بازگشت به کار نیاز دارند.
6219861080174054
به نام خودم
پاینده باشید.
سرآغازهایی برای قومنگاری، اقتصاد سیاسی و روانشناسی اجتماعی، از رساله هواها، آبها، مکانها، حوالی ۴۰۰ پیش از میلاد، منسوب به بقراط که ترجمهاش را تازه تمام کردهام.
در مورد فقدان جرأت و دلیری در میان مردمان، دلیل اصلی اینکه آسیاییها در مقایسه با اروپاییها، چندان رزمجو نیستند و شخصیتی ملایمتر دارند، فصلهاست که تغییرات زیادی به سوی سرما یا گرما ندارند، بلکه همواره تا حد زیادی یکساناند. در نتیجه، تکانههای ذهنی یا تغییرات شدیدی در بدن رخ نمیدهد که محتمل باشد خشم از آنها برانگیخته شود و میزان بیشتری از ستمگری و خلق تند در مقایسه با آنچه یکسانیِ یکنواخت پدید میآورد، حاصل شود. چراکه تغییرات از انواع مختلف است که مدام خلق یک فرد را برمیانگیزد و نمیگذارد که او در صلح بماند. فکر میکنم به این دلایل است که نژاد آسیایی جبان است و نیز به خاطر قوانین آنهاست: در بخش بزرگتری از آسیا، شاهان فرمانروایی میکنند. حال در حالی که مردم ارباب خویش و مستقل نیستند، بلکه رعیت خودکامگاناند، دلمشغول این نیستند که چگونه جنگ را پیش برند، بلکه دلمشغول ایناند که چگونه رزمجو به نظر نرسند. چراکه خطرهایی که میپذیرند، جبران نمیشود: رعایا به شکلی منظم مجبور به خدمت در ارتش میشوند تا در سختیها تاب بیاورند و خطر مرگ را به نفع حاکمان خود بپذیرند و از همسران، فرزندان و دوستان خود جدا شوند. اما از کردار ارزشمند و شجاعانه آنها، حاکماناند که قدرت و ثروت خود را افزایش میدهند، در حالی که رعایا تنها خطرها و مرگها را میچینند. علاوه براین، سرزمین مردمی از این دست باید در پی خصومتها و بیتوجهیها، بایر باشد. در نتیجه، حتی اگر برخی افراد طبیعتاً دلیر و باجرأت متولد شوند، قوانین خُلق آنها را دگرگون میکند. اثباتی عالی برای این واقعیت چنین است. تمامی ساکنان آسیا، چه یونانی و چه غیریونانی، که رعیت حاکمی نیستند، بلکه مستقلاند و خود برای منفعت خود فعالیت میکنند، رزمجوترینِ همگاناند. چراکه آنها برای منافع خود خطر میکنند و برای شجاعت خود پاداش میگیرند، و به همین شکل، اگر شکست بخورند، مجازات میشوند. در واقع، در خواهید یافت که آسیاییها با یکدیگر نیز تفاوت دارند، برخی دلیرتر و برخی جبانترند. دلیل این امر همچنانکه پیشتر گفتم، تغییرات در فصلهاست. شرایط در آسیا چنین است.
پ.ن.: هرودت و بقراط یونان را نیز جزو آسیا میدانستند.
در مورد فقدان جرأت و دلیری در میان مردمان، دلیل اصلی اینکه آسیاییها در مقایسه با اروپاییها، چندان رزمجو نیستند و شخصیتی ملایمتر دارند، فصلهاست که تغییرات زیادی به سوی سرما یا گرما ندارند، بلکه همواره تا حد زیادی یکساناند. در نتیجه، تکانههای ذهنی یا تغییرات شدیدی در بدن رخ نمیدهد که محتمل باشد خشم از آنها برانگیخته شود و میزان بیشتری از ستمگری و خلق تند در مقایسه با آنچه یکسانیِ یکنواخت پدید میآورد، حاصل شود. چراکه تغییرات از انواع مختلف است که مدام خلق یک فرد را برمیانگیزد و نمیگذارد که او در صلح بماند. فکر میکنم به این دلایل است که نژاد آسیایی جبان است و نیز به خاطر قوانین آنهاست: در بخش بزرگتری از آسیا، شاهان فرمانروایی میکنند. حال در حالی که مردم ارباب خویش و مستقل نیستند، بلکه رعیت خودکامگاناند، دلمشغول این نیستند که چگونه جنگ را پیش برند، بلکه دلمشغول ایناند که چگونه رزمجو به نظر نرسند. چراکه خطرهایی که میپذیرند، جبران نمیشود: رعایا به شکلی منظم مجبور به خدمت در ارتش میشوند تا در سختیها تاب بیاورند و خطر مرگ را به نفع حاکمان خود بپذیرند و از همسران، فرزندان و دوستان خود جدا شوند. اما از کردار ارزشمند و شجاعانه آنها، حاکماناند که قدرت و ثروت خود را افزایش میدهند، در حالی که رعایا تنها خطرها و مرگها را میچینند. علاوه براین، سرزمین مردمی از این دست باید در پی خصومتها و بیتوجهیها، بایر باشد. در نتیجه، حتی اگر برخی افراد طبیعتاً دلیر و باجرأت متولد شوند، قوانین خُلق آنها را دگرگون میکند. اثباتی عالی برای این واقعیت چنین است. تمامی ساکنان آسیا، چه یونانی و چه غیریونانی، که رعیت حاکمی نیستند، بلکه مستقلاند و خود برای منفعت خود فعالیت میکنند، رزمجوترینِ همگاناند. چراکه آنها برای منافع خود خطر میکنند و برای شجاعت خود پاداش میگیرند، و به همین شکل، اگر شکست بخورند، مجازات میشوند. در واقع، در خواهید یافت که آسیاییها با یکدیگر نیز تفاوت دارند، برخی دلیرتر و برخی جبانترند. دلیل این امر همچنانکه پیشتر گفتم، تغییرات در فصلهاست. شرایط در آسیا چنین است.
پ.ن.: هرودت و بقراط یونان را نیز جزو آسیا میدانستند.
آرش وکیلیان را که مدیر سیاستهای فرهنگیاجتماعی در شورای فجازی است، بیست سالی است که میشناسم. تقریبا همسنایم. دهه هشتاد، جوانی زیرک بود با محاسنی سیاه که به سرعت جایی در حاکمیت یافت و حالا مدیری میانسال در حلقه به اصطلاح سیاستگذاران نظام است.
ماجرای قتل مرحوم خالقی که رخ داد، متنی به ظاهر روشنیبخش، خلاقانه و راهبرانه نوشت و با افتخار در خبرگزاری و لینکداین منتشر کرد. ایدههای سیاستگذارانه گهربارش این است که حکومت و دیگر نهادهای اجتماعی این "سیاستها" را پی بگیرند:
۱. فراهم سازی امید به اشتغال از طریق ارتباط فعال با صنعت
۲- ایجاد فضای مشارکت اجتماعی در نهادهای مدنی و دستگاههای خدماتی نظیر هلال احمر، بهزیستی، بسیج و شهرداری.
۳- فضاسازی برای تولیدات خلاقانه اقتصادی
۴- ارائه خدمات مهارتهای زندگی، روانشناسی و مددکاری
۵- بسترسازی برای فعالیتهای فرهنگی در دانشگاه
۶- طرحهای ایجاد همبستگی و همدلی و تقویت ارتباط اجتماعی شامل تسهیلگری ازدواج، محفلهای دوستانه، جمعیتهای قومی و شهری، انجمنهای علمی دانشجویی.
۷- ارتقای دینداری
کامنت گذاشتم که دست بردار؛ اینها آرزوست، سیاست نیست. به جای پاسخ، مغالطه کرد که من متخصص سیاستگذاریام و تو نیستی و بالید که اهالی وزارت علوم هم سیاستهای پیشنهادی را تایید کردهاند. گفتم آرزونویسی با سیاستگذاری فرق دارد. سیاست باید تاکتیک اجرایی داشته باشد و رافلی، اجراشدنی باشد. گفت معلوم است که شدنیاند، ولی نمیدانم چرا وزارت علوم انجامشان نمیدهد. گفتم حقا که آرزونویسی، سیاستگذار ابتدا پویاشناسی میکند تا ببیند چه کارهایی شده، چه کارهایی نشده، چرا شده، چرا نشده، چه کار دیگری شدنی است. یقینا متخصص سیاستگذاری نیستی. نان به نرخ روزخوری هستی که منویات آقا را شرح میدهی و حقوق میگیری. گاهی هم مثل این بار اشتباه میگیری، فکر میکنی رهبر جمهوری منافقانی، آرزوهایت را به جای سیاست قالب میکنی و به خودت نمره بیستِ دانایی و دلسوزی میدهی.
روزی جمهوری منافقان مسلمان خواهد رفت. آن روز حکم من برای آرش و امثال آرش این است: ۱. هر آنچه به نام کار برای مردم از بیتالمال گرفتید، به قیمت روز پس دهید. ۲. به میزان سالهایی که تملق آقا گفتید و بیتخصص و تعهد، عنوان رسمی داشتید، میروید به روستاهای دور و محروم، بیل و کلنگ میزنید و هر روز باید دست مردم روستا را ببوسید و از ایشان عذر بخواهید که زمانی "مدیر" قلابی حکومت جورشان بودهاید. ۳. به طور خاص، در مورد مدیران شورای فجازی، هرگز دسترسی به اینترنت پرسرعت نخواهید داشت و اینترنت گوشی و لپتاپتان همواره به شکلی نامنظم و غیرقابل پیشبینی، فیلتر خواهد شد.
وای بر حکومتمردانِ کمفروشان. آنها که حقوق مدیر و متخصص میگیرند، اما قدر کودکی نمیفهمند. وای بر آنها که حاکم جائر را ربی من دون الله گرفتهاند و رضای خدا را در رضای سلطان میدانند نه در رضای صاحبان حقیقی بیتالمال. وای بر آنان که نه تخصص دارند و نه تعهد که اگر تعهد داشتند، شغلی را که انجامش را نمیدانستند، نمیگرفتند.
ماجرای قتل مرحوم خالقی که رخ داد، متنی به ظاهر روشنیبخش، خلاقانه و راهبرانه نوشت و با افتخار در خبرگزاری و لینکداین منتشر کرد. ایدههای سیاستگذارانه گهربارش این است که حکومت و دیگر نهادهای اجتماعی این "سیاستها" را پی بگیرند:
۱. فراهم سازی امید به اشتغال از طریق ارتباط فعال با صنعت
۲- ایجاد فضای مشارکت اجتماعی در نهادهای مدنی و دستگاههای خدماتی نظیر هلال احمر، بهزیستی، بسیج و شهرداری.
۳- فضاسازی برای تولیدات خلاقانه اقتصادی
۴- ارائه خدمات مهارتهای زندگی، روانشناسی و مددکاری
۵- بسترسازی برای فعالیتهای فرهنگی در دانشگاه
۶- طرحهای ایجاد همبستگی و همدلی و تقویت ارتباط اجتماعی شامل تسهیلگری ازدواج، محفلهای دوستانه، جمعیتهای قومی و شهری، انجمنهای علمی دانشجویی.
۷- ارتقای دینداری
کامنت گذاشتم که دست بردار؛ اینها آرزوست، سیاست نیست. به جای پاسخ، مغالطه کرد که من متخصص سیاستگذاریام و تو نیستی و بالید که اهالی وزارت علوم هم سیاستهای پیشنهادی را تایید کردهاند. گفتم آرزونویسی با سیاستگذاری فرق دارد. سیاست باید تاکتیک اجرایی داشته باشد و رافلی، اجراشدنی باشد. گفت معلوم است که شدنیاند، ولی نمیدانم چرا وزارت علوم انجامشان نمیدهد. گفتم حقا که آرزونویسی، سیاستگذار ابتدا پویاشناسی میکند تا ببیند چه کارهایی شده، چه کارهایی نشده، چرا شده، چرا نشده، چه کار دیگری شدنی است. یقینا متخصص سیاستگذاری نیستی. نان به نرخ روزخوری هستی که منویات آقا را شرح میدهی و حقوق میگیری. گاهی هم مثل این بار اشتباه میگیری، فکر میکنی رهبر جمهوری منافقانی، آرزوهایت را به جای سیاست قالب میکنی و به خودت نمره بیستِ دانایی و دلسوزی میدهی.
روزی جمهوری منافقان مسلمان خواهد رفت. آن روز حکم من برای آرش و امثال آرش این است: ۱. هر آنچه به نام کار برای مردم از بیتالمال گرفتید، به قیمت روز پس دهید. ۲. به میزان سالهایی که تملق آقا گفتید و بیتخصص و تعهد، عنوان رسمی داشتید، میروید به روستاهای دور و محروم، بیل و کلنگ میزنید و هر روز باید دست مردم روستا را ببوسید و از ایشان عذر بخواهید که زمانی "مدیر" قلابی حکومت جورشان بودهاید. ۳. به طور خاص، در مورد مدیران شورای فجازی، هرگز دسترسی به اینترنت پرسرعت نخواهید داشت و اینترنت گوشی و لپتاپتان همواره به شکلی نامنظم و غیرقابل پیشبینی، فیلتر خواهد شد.
وای بر حکومتمردانِ کمفروشان. آنها که حقوق مدیر و متخصص میگیرند، اما قدر کودکی نمیفهمند. وای بر آنها که حاکم جائر را ربی من دون الله گرفتهاند و رضای خدا را در رضای سلطان میدانند نه در رضای صاحبان حقیقی بیتالمال. وای بر آنان که نه تخصص دارند و نه تعهد که اگر تعهد داشتند، شغلی را که انجامش را نمیدانستند، نمیگرفتند.
فرض کنید پسرکی هفتسالهاید. مرد و زن همسایه دعوایشان شده و مادرتان پسرشان را آورده که اذیت نشود و با شما بازی کند. پسر اتاق شما را به هم میریزد و یکی از اسباببازیها را خراب میکند. مادرتان بار اول میگوید آدم باید با دیگران راه بیاید، اشکال ندارد. باز بیشتر و بیشتر خرابکاری میکند. شما و مادرتان نهایتا چه می کنید؟ به او حالی میکنید که یا نظم خانهتان را رعایت میکند یا باید برود.
همین طور درباره همکلاسیای که برای درس خواندن آمده، اما موسیقی میگذارد و درس نمیخواند یا مهمانی ناخوانده که دیروقت آمده و نمیرود و ...
در این موارد، تزاحم اخلاقی/هنچاری پیش آمده؛ میان نوعدوستی از یک سو و حفظ حریم خصوصی/خانوادگی و امثال آن از سوی دیگر.
ایدههای نوعدوستی و جهانوطنی در حد اصولی کلی راهنمای عمل خوباند و رفتار ما را هدایت میکنند، اما بیحدوحصر نیستند. کلا هیچ دستور اخلاقیای نامشروط نیست. هر کار خوبی حدی دارد و وقتی از حد میگذرد، گاه نه تنها خیر نیست که شر میشود.
افغانها همچون همان پسر همسایهاند که پدرومادرش دعوایشان شده یا دوستی که آمده درس بخواند یا مهمانی که ناخوانده آمده. آنها بخش بزرگی از یارانههای نان و انرژی کشور ما را در این کسری بودجه سنگین، میبلعند، نظم اجتماعی را زیر پا میگذارند و از همه بدتر، دست به دزدی و قتل میزنند: بین دو ارزشِ نوعدوستی و حفظ حریم بزرگترمان یعنی کشور ایران، تزاحم رخ داده. کدام اولویت دارد؟ به دلایل مختلفی که فکر میکنم اگر هر کسی قدری بیندیشد، درمییابد، دومی. (اگر اندیشید و درنیافتید، بگویید بازگو کنم). اگر با من همدلاید که چنین است، از هیچ شعار جهانوطنی و چپگرایانه و توسل به هیچ شعر و پند و حکمت کهن و جدیدی، نهراسید. راحت بگوییم اگر افغانی مزاحم حریم کشور ماست و رفتارش را تغییر نمیدهد، باید برود. مهمانها خودشان باید به نظم تعهد داشته باشند و نظم را در دستهشان برقرار کنند. اتفاقا، گناه یکی از مهمانان ناخوانده به پای همه آنها نوشته میشود و این خطا نیست. اگر نمیتوانند متعهد باشند، باید بروند.
نکتهای را هم اضافه کنم: افغانهای چشمبادامی که میبینید، از قضا تاجیک و هزاره و نوعا شیعهاند و نوعا خصومتی با ایرانیان ندارند. افغانهای پشتون که نوعا بنیادگرایان سنی و بسیاریشان آموزشدیده اشکال مختلف سلفیگریاند، چشمبادامی نیستند و اگر ریش بزنتد و لباس محلیشان نپوشند، ظاهرشان به ما شبیهتر است. بسیاری از آنها دورههای نظامی هم دیدهاند و به خون ما قرمطیان بددین هم تشنه.
حقیقتا باید از افغانی ترسید و حقیقتا آنها مخل نظم و امنیت حریم کشور ما هستند.
پسر اسباببازیهای داغانش را کنار هم چیده و پسر همسایه باز دارد میشکند. بدتر اینکه به پسر همسایه اعتراض که کرده، کتک هم خورده و از صورتش خون میآید (بدتر اینکه سر بریده برادر کوچکتر هم که آن گوشه در مهدیشهر افتاده). مادر یا پدر میگویند: پسرم سعدی گفته بنیآدم اعضای یک پیکرند. اشکالی نداره. بازم اسباببازیهاتو بهش بده.
فتامل
همین طور درباره همکلاسیای که برای درس خواندن آمده، اما موسیقی میگذارد و درس نمیخواند یا مهمانی ناخوانده که دیروقت آمده و نمیرود و ...
در این موارد، تزاحم اخلاقی/هنچاری پیش آمده؛ میان نوعدوستی از یک سو و حفظ حریم خصوصی/خانوادگی و امثال آن از سوی دیگر.
ایدههای نوعدوستی و جهانوطنی در حد اصولی کلی راهنمای عمل خوباند و رفتار ما را هدایت میکنند، اما بیحدوحصر نیستند. کلا هیچ دستور اخلاقیای نامشروط نیست. هر کار خوبی حدی دارد و وقتی از حد میگذرد، گاه نه تنها خیر نیست که شر میشود.
افغانها همچون همان پسر همسایهاند که پدرومادرش دعوایشان شده یا دوستی که آمده درس بخواند یا مهمانی که ناخوانده آمده. آنها بخش بزرگی از یارانههای نان و انرژی کشور ما را در این کسری بودجه سنگین، میبلعند، نظم اجتماعی را زیر پا میگذارند و از همه بدتر، دست به دزدی و قتل میزنند: بین دو ارزشِ نوعدوستی و حفظ حریم بزرگترمان یعنی کشور ایران، تزاحم رخ داده. کدام اولویت دارد؟ به دلایل مختلفی که فکر میکنم اگر هر کسی قدری بیندیشد، درمییابد، دومی. (اگر اندیشید و درنیافتید، بگویید بازگو کنم). اگر با من همدلاید که چنین است، از هیچ شعار جهانوطنی و چپگرایانه و توسل به هیچ شعر و پند و حکمت کهن و جدیدی، نهراسید. راحت بگوییم اگر افغانی مزاحم حریم کشور ماست و رفتارش را تغییر نمیدهد، باید برود. مهمانها خودشان باید به نظم تعهد داشته باشند و نظم را در دستهشان برقرار کنند. اتفاقا، گناه یکی از مهمانان ناخوانده به پای همه آنها نوشته میشود و این خطا نیست. اگر نمیتوانند متعهد باشند، باید بروند.
نکتهای را هم اضافه کنم: افغانهای چشمبادامی که میبینید، از قضا تاجیک و هزاره و نوعا شیعهاند و نوعا خصومتی با ایرانیان ندارند. افغانهای پشتون که نوعا بنیادگرایان سنی و بسیاریشان آموزشدیده اشکال مختلف سلفیگریاند، چشمبادامی نیستند و اگر ریش بزنتد و لباس محلیشان نپوشند، ظاهرشان به ما شبیهتر است. بسیاری از آنها دورههای نظامی هم دیدهاند و به خون ما قرمطیان بددین هم تشنه.
حقیقتا باید از افغانی ترسید و حقیقتا آنها مخل نظم و امنیت حریم کشور ما هستند.
پسر اسباببازیهای داغانش را کنار هم چیده و پسر همسایه باز دارد میشکند. بدتر اینکه به پسر همسایه اعتراض که کرده، کتک هم خورده و از صورتش خون میآید (بدتر اینکه سر بریده برادر کوچکتر هم که آن گوشه در مهدیشهر افتاده). مادر یا پدر میگویند: پسرم سعدی گفته بنیآدم اعضای یک پیکرند. اشکالی نداره. بازم اسباببازیهاتو بهش بده.
فتامل
به دفعات گفتهاند: "چرا در اینستا و تلگرام و لینکداین، درباره موضوعات فلسفی یا حِکَمی یا دینی مینویسی؟ اینستا که جای موضوعات جلف و زرد است، تلگرام مال موضوعات سیاسی است و لینکداین برای موضوعات کاری"
پاسخ سرراست است و نکتهای است از فلسفه تکنولوژی: شبکههای اجتماعی بازارهای پیاماند؛ هرکس پیامی برای فروش یعنی جلب توجه دیگران میگذارد و ارز رایج هم لایک و فوروارد و فالو کردن است.
بازارها ذات ندارند یعنی روی پیشانیشان ننوشته که ذاتا، ماهیتا یا اصالتا، بستر خرید و فروش چیز خاصیاند. روزگاری در بازار تهران، نعل اسب فروخته میشد و حالا فروخته نمیشود؛ روزگاری در بازار تهران، ابمیوهگیری فروخته نمیشد و حالا میشود.
بازارها به شکل چیزهایی درمیآیند که در آنها فروخته میشوند و اینکه چه چیزی در بازاری فروخته شود، امری تاریخی، اجتماعی، سیاقمند و امکانی است نه امری ماهوی، ذاتی یا ضروری.
من محتوای فلسفی و حکمی عرضه میکنم، دیگری میز شام یهویی الان، دیگری عکس طبیعت، دیگری شوخیهای زشت، دیگری محتوای جنسی، دیگری گلهای زیبای فوتبال، دیگری غرغر شخصی، کاری یا سیاسی. هر کس به حال خویش است، کل حزب بما لدیهم فرحون.
و طرفه آنکه به یمن محتوای شخصیسازیشده بر پایه هوش مصنوعی، فید خودکار شبکههای اجتماعی برای هر کس آینهای از شخصیت و تمنای اوست. عمده فید خودکار من روانشناسی، موسیقی ایرانی و کلاسیک و گلهای فوتبال است، چون پیشتر بیشتر اینها را دیدهام. فید خودکار شما چیست؟
هر چیز که در جستن آنی، آنی.
پاسخ سرراست است و نکتهای است از فلسفه تکنولوژی: شبکههای اجتماعی بازارهای پیاماند؛ هرکس پیامی برای فروش یعنی جلب توجه دیگران میگذارد و ارز رایج هم لایک و فوروارد و فالو کردن است.
بازارها ذات ندارند یعنی روی پیشانیشان ننوشته که ذاتا، ماهیتا یا اصالتا، بستر خرید و فروش چیز خاصیاند. روزگاری در بازار تهران، نعل اسب فروخته میشد و حالا فروخته نمیشود؛ روزگاری در بازار تهران، ابمیوهگیری فروخته نمیشد و حالا میشود.
بازارها به شکل چیزهایی درمیآیند که در آنها فروخته میشوند و اینکه چه چیزی در بازاری فروخته شود، امری تاریخی، اجتماعی، سیاقمند و امکانی است نه امری ماهوی، ذاتی یا ضروری.
من محتوای فلسفی و حکمی عرضه میکنم، دیگری میز شام یهویی الان، دیگری عکس طبیعت، دیگری شوخیهای زشت، دیگری محتوای جنسی، دیگری گلهای زیبای فوتبال، دیگری غرغر شخصی، کاری یا سیاسی. هر کس به حال خویش است، کل حزب بما لدیهم فرحون.
و طرفه آنکه به یمن محتوای شخصیسازیشده بر پایه هوش مصنوعی، فید خودکار شبکههای اجتماعی برای هر کس آینهای از شخصیت و تمنای اوست. عمده فید خودکار من روانشناسی، موسیقی ایرانی و کلاسیک و گلهای فوتبال است، چون پیشتر بیشتر اینها را دیدهام. فید خودکار شما چیست؟
هر چیز که در جستن آنی، آنی.
"نمیتوانم بفهمم خوشنویسی که قبلا تاریخ فناوری کار میکرد و شیوه سندخوانی و تحلیل وقایعش برای من هیجانانگیز و آموزنده بود، چرا مطالعه تاریخ و جامعه را رها کرده و مشغول توضیح دادن موضوعات دینی شده. دینداران فقط جنایت و خشونت به بار آوردهاند. چهطور آدم باهوشی مثل تو باید درگیر این خرافات باشد و برای اینکه جهان شکنندهاش را تحمل کند، به دین متوسل شود. هم دلسردم کردی و هم خیلی عصبانیام. به کلی از شما مایوس شدهام. تمایلی هم به گفتگو با شما ندارم چون دیگر اثری از هوشمندی در شما نیست."
این نقل به مضمون، البته نزدیک به متن، از چند پیام مکتوب و صوتی است که یکی از مخاطبان قدیمیام ارسال کرده. از پیشفرضهایی مانند اینکه قبلا تاریخ و جامعه را مطالعه میکردم و دیگر نمیکنم یا اینکه (لابد) فقط جهان من شکننده است و جهان دیگران پایدار و استوار که بگذریم، چالش اصلی این است:
بنیادگرایی مشکلی همهگیر است و تنها مومنان و دینداران را درگیر نمیکند؛ طاعونی است که همه در معرض آناند. ممکن است ملحد باشید و همانقدر بنیادگرا باشید که داعشیان یا منافقان جمهوری اسلامی. هر کس که دیگران را به صرف داشتن باوری متفاوت با خود یا برخی باورها که ممنوعه میداند، نادان، ابله یا فاقد هوش بداند، بنیادگرای معرفتی است.
و البته معمولا کار به اینجا ختم نمیشود. بنیادگرایی معرفتی به سرعت و در یکی دو گام به بنیادگرایی عملی میانجامد: آنها را که چون من نمیاندیشند یا باورهای ممنوعه دارند، حبس و تبعید کنید؛ مدارسشان را ببندید؛ نگذارید طبق باورهایشان عمل کنند؛ این بددینان مضحک را که در این زمانه الحاد، موحد شدهاند، بکشید؛ نسلشان را منقرض کنید.
بسیاری از ما فرعونی، هیتلری، مائویی، استالینی درون خود داریم که تنها آب ندیده و گرنه شناگر ماهری است. یکی از مهمترین آوردههای فکری و عملی جهان مدرن این بود که بتوانی همسایهات را که با تو تفاوتهای بسیار دارد، تحمل کنی. و البته خوشتان بیاید با بدتان بیاید، این آورده در اندیشه مسیحی و کردار مسلمانان قرون میانه ریشه داشت. خاطرهای بود کهن از عهد جدید و بغداد و ریِ قرون آغازین هجری که احیا شد و تطور یافت.
بنیادگرایی سلفی و شیعه و کاتولیک و ملحد نمیشناسد؛ طاعون طاعون است؛ همه در برابرش آسیبپذیرند و اگر بنا باشد گروهی از مردمان برای اینکه به دیگران آسیب نزنند، محدود شوند، طاعونزدگان بنیادگرا در اولویتاند، فارغ از اینکه محتوای اندیشه طاعونزدهشان چه باشد.
این نقل به مضمون، البته نزدیک به متن، از چند پیام مکتوب و صوتی است که یکی از مخاطبان قدیمیام ارسال کرده. از پیشفرضهایی مانند اینکه قبلا تاریخ و جامعه را مطالعه میکردم و دیگر نمیکنم یا اینکه (لابد) فقط جهان من شکننده است و جهان دیگران پایدار و استوار که بگذریم، چالش اصلی این است:
بنیادگرایی مشکلی همهگیر است و تنها مومنان و دینداران را درگیر نمیکند؛ طاعونی است که همه در معرض آناند. ممکن است ملحد باشید و همانقدر بنیادگرا باشید که داعشیان یا منافقان جمهوری اسلامی. هر کس که دیگران را به صرف داشتن باوری متفاوت با خود یا برخی باورها که ممنوعه میداند، نادان، ابله یا فاقد هوش بداند، بنیادگرای معرفتی است.
و البته معمولا کار به اینجا ختم نمیشود. بنیادگرایی معرفتی به سرعت و در یکی دو گام به بنیادگرایی عملی میانجامد: آنها را که چون من نمیاندیشند یا باورهای ممنوعه دارند، حبس و تبعید کنید؛ مدارسشان را ببندید؛ نگذارید طبق باورهایشان عمل کنند؛ این بددینان مضحک را که در این زمانه الحاد، موحد شدهاند، بکشید؛ نسلشان را منقرض کنید.
بسیاری از ما فرعونی، هیتلری، مائویی، استالینی درون خود داریم که تنها آب ندیده و گرنه شناگر ماهری است. یکی از مهمترین آوردههای فکری و عملی جهان مدرن این بود که بتوانی همسایهات را که با تو تفاوتهای بسیار دارد، تحمل کنی. و البته خوشتان بیاید با بدتان بیاید، این آورده در اندیشه مسیحی و کردار مسلمانان قرون میانه ریشه داشت. خاطرهای بود کهن از عهد جدید و بغداد و ریِ قرون آغازین هجری که احیا شد و تطور یافت.
بنیادگرایی سلفی و شیعه و کاتولیک و ملحد نمیشناسد؛ طاعون طاعون است؛ همه در برابرش آسیبپذیرند و اگر بنا باشد گروهی از مردمان برای اینکه به دیگران آسیب نزنند، محدود شوند، طاعونزدگان بنیادگرا در اولویتاند، فارغ از اینکه محتوای اندیشه طاعونزدهشان چه باشد.
"تو کارتی نداری"
این جمله که سیاستمداری روانپریش و کودک بارها تکرارش کرد، مهمترین حکمت سیاست و به طور کلی هر بازیاست.
کارتها در سیاست به درد میخورند. کارتها اعمال قدرت میکنند. کارتها چهار شکل دارند:
کاری را میخواهم بکن، وگرنه به تو صدمه میزنم. مثلا نیروهای نیابتیام دوستانت را میکشند.
کاری را که میخواهم بکن تا کاری را برایت بکنم که میخواهی. مثلا، پول بده تا نفت بدهم یا بیا با هم کارخانه فورد و نمایندگی مکدونالد راه بیندازیم.
کاری را که میخواهم بکن، چون دوستم داری. و نارسیسیست قدرتطلب اساسا کسی را دوست ندارد، پس هیچ.
کاری را که میخواهم بکن چون همانطور که میدانی، این کار درست است. چون تابع ارزشهایمان خیلی متفاوت است، بعید است آنچه میخواهم، به نظرت درست باشد.
پس، یا از صدمهام بترس یا منافع مشترکی میسازیم.
جمهوری اسلامی نزدیک نیم قرن است با ایالات متحده و اسراییل در استراتژی اول گفتگو میکند که خوب البته کارتهایش تمام شده.
دهه شصت و هفتاد، در استراتژی دوم و سوم و چهارم با مستضعفان و کشورهای جنبش عدم تعهد و اسلامی و همسایه صحبت میکرد، اما هرچه گذشت، لحنش به بیماری قدرتطلب تحول یافت و به استراتژی اول رفت. از همان ابتدا هم در استراتژی دوم ضعیف بود که جای صحبت بیشتر دارد و بماند برای پستی دیگر. حالا که ورشکست شده، هیچ برایش نمانده: نه کسی دوستش دارد، نه تابع ارزشش برای کسی گیراست، نه منافع مشترک میسازد و نه ترسناک است؛ جز در صورتی که بمب اتمی داشته باشد. حاکمان فعلی و آتی هم که جام زهر بلد نیستند بنوشند و کوتاه بیایند، پس بمب خواهند ساخت بلکه ترسناک به نظر رسند. بیشتر منابع هدر خواهند داد، بقیه نخواهند گذاشت بمب ساخته شود و اینها کمتر از همیشه ترسناک خواهند بود.
کارتی که همیشه کار میکند، پشتوانه مردم و توانایی ساختن منافع مشترک است که از هر دو بیبهرهای.
"تو کارتی نداری"، کاش بفهمی.
این جمله که سیاستمداری روانپریش و کودک بارها تکرارش کرد، مهمترین حکمت سیاست و به طور کلی هر بازیاست.
کارتها در سیاست به درد میخورند. کارتها اعمال قدرت میکنند. کارتها چهار شکل دارند:
کاری را میخواهم بکن، وگرنه به تو صدمه میزنم. مثلا نیروهای نیابتیام دوستانت را میکشند.
کاری را که میخواهم بکن تا کاری را برایت بکنم که میخواهی. مثلا، پول بده تا نفت بدهم یا بیا با هم کارخانه فورد و نمایندگی مکدونالد راه بیندازیم.
کاری را که میخواهم بکن، چون دوستم داری. و نارسیسیست قدرتطلب اساسا کسی را دوست ندارد، پس هیچ.
کاری را که میخواهم بکن چون همانطور که میدانی، این کار درست است. چون تابع ارزشهایمان خیلی متفاوت است، بعید است آنچه میخواهم، به نظرت درست باشد.
پس، یا از صدمهام بترس یا منافع مشترکی میسازیم.
جمهوری اسلامی نزدیک نیم قرن است با ایالات متحده و اسراییل در استراتژی اول گفتگو میکند که خوب البته کارتهایش تمام شده.
دهه شصت و هفتاد، در استراتژی دوم و سوم و چهارم با مستضعفان و کشورهای جنبش عدم تعهد و اسلامی و همسایه صحبت میکرد، اما هرچه گذشت، لحنش به بیماری قدرتطلب تحول یافت و به استراتژی اول رفت. از همان ابتدا هم در استراتژی دوم ضعیف بود که جای صحبت بیشتر دارد و بماند برای پستی دیگر. حالا که ورشکست شده، هیچ برایش نمانده: نه کسی دوستش دارد، نه تابع ارزشش برای کسی گیراست، نه منافع مشترک میسازد و نه ترسناک است؛ جز در صورتی که بمب اتمی داشته باشد. حاکمان فعلی و آتی هم که جام زهر بلد نیستند بنوشند و کوتاه بیایند، پس بمب خواهند ساخت بلکه ترسناک به نظر رسند. بیشتر منابع هدر خواهند داد، بقیه نخواهند گذاشت بمب ساخته شود و اینها کمتر از همیشه ترسناک خواهند بود.
کارتی که همیشه کار میکند، پشتوانه مردم و توانایی ساختن منافع مشترک است که از هر دو بیبهرهای.
"تو کارتی نداری"، کاش بفهمی.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست فاضلم محمدرضا واعظ متنی موجز و پیراسته در اینستاگرام در این باره نوشته که چرا فرقی نمیکند چه کسی رییس جمهور باشد. استدلال از نظر صوری، مرتب و از نظر معرفتی، متقاعدکننده است. بسیاری دیگر هم نوشتهاند و استدلالهای آنها هم قابل دفاع است.
اما به نظرم، نکته کلیدی این است که مشکل کسانی که اصطلاحا "آدم" حکومت نبودند، اما رای دادهاند و میدهند، نوعا معرفتی نیست. موقعیت آنها را باید عاطفی و روانشناختی فهمید. بسیاری از آنها از تغییر میترسند و ترجیح میدهند همین شرایط حداقلی بماند مبادا گرفتار آشوب تغییرات و انقلاب و دگرگونی شوند.
برخی دیگر که کم نیستند، اقتدارگرایند و در اعماق وجودشان "آقا" میخواهند حالا چه تاجدار چه معمم. برخی دیگر هم عاشق زندانبان و گروگانگیر شدهاند و رفتارشان از جنس سندروم استکهلم است.
در چنین شرایطی، استدلال کارا و معتبر هم کار نمیکند. این دوستان ما که بسیاریشان فلسفه و منطق هم خواندهاند و درس میدهند، تراپیست لازم دارند نه متفکر انتقادی. اتفاقا هرچه فضا تنگتر شود، میل آنها به رای دادن بیشتر میشود. شاید هلیکوپتر پزشکیان هم به زودی سقوط کند. انگشتهایتان را آماده کنید.
اما به نظرم، نکته کلیدی این است که مشکل کسانی که اصطلاحا "آدم" حکومت نبودند، اما رای دادهاند و میدهند، نوعا معرفتی نیست. موقعیت آنها را باید عاطفی و روانشناختی فهمید. بسیاری از آنها از تغییر میترسند و ترجیح میدهند همین شرایط حداقلی بماند مبادا گرفتار آشوب تغییرات و انقلاب و دگرگونی شوند.
برخی دیگر که کم نیستند، اقتدارگرایند و در اعماق وجودشان "آقا" میخواهند حالا چه تاجدار چه معمم. برخی دیگر هم عاشق زندانبان و گروگانگیر شدهاند و رفتارشان از جنس سندروم استکهلم است.
در چنین شرایطی، استدلال کارا و معتبر هم کار نمیکند. این دوستان ما که بسیاریشان فلسفه و منطق هم خواندهاند و درس میدهند، تراپیست لازم دارند نه متفکر انتقادی. اتفاقا هرچه فضا تنگتر شود، میل آنها به رای دادن بیشتر میشود. شاید هلیکوپتر پزشکیان هم به زودی سقوط کند. انگشتهایتان را آماده کنید.
Forwarded from Farno
فکر میکنید پس از سوره حمد و آیات آغازین سوره بقره که طرحی از کل دین اسلام و حالات پرهیزکاران ارائه میکند، خداوند درباره چه چیزی سخن میگوید: شریعت؟ نه؛ پیامبران گذشته؟ نه؛ ملحدان و کافران؟ تنها در حد دو آیه: «قطعاً کسانی که کفر ورزیدند، فرقی برایشان نمیکند؛ چه هشدارشان دهی و چه هشدارشان ندهی، ایمان نمیآورند. خدا بر قلبهایشان و بر گوشهایشان مهر زده و بر چشمهایشان پردهای است و برایشان عذابی بزرگ است.» پس چه؟ شاید شگفتانگیز باشد، اما پاسخ منافقان است. بخش بزرگی از سورههای آغازین قرآن که مدنیاند، به کارها و اندیشههای عجیب منافقان میپردازد. منافقان هم پیامبر را آزردند، هم مانع جانشینی علی بن ابیطالب شدند و هم نوه پیامبر را به قتل رساندند. و البته همه مسلمان بودند و نماز میخواندند و بسیاریشان کاتب و حافظ قرآن بودند. و البته امروز هم جمهوری منافقان برپاست. پس، این سورهها را بخوانیم تا رد نفاق را در خودمان و در اطرافمان بهتر دریابیم.
۸. و برخی از مردم کسانیاند که میگویند به خدا و به روز دیگر ایمان آوردیم، در حالی که مومن نیستند.
۹. با خدا و کسانی که ایمان آوردند، فریبکاری میکنند، در حالی که جز خودشان را نمیفریبند و نمیفهمند.
۱۰. در قلبهایشان بیماریای است. خدا بر بیماریشان افزوده و به خاطر آنکه دروغ میگفتند، عذابی بزرگ برایشان است.
۱۱. و هنگامی که به آنها گفته شد در زمین فساد نکنید، گفتند ما تنها اصلاحگریم.
۱۲. آگاه باشید که قطعاً آنها فساد می کنند، اما نمیفهمند.
۱۳. و هنگامی که به آنها گفته شد همان گونه مردم که ایمان آوردند، ایمان بیاورید، گفتند آیا همان گونه که نادانان ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که قطعا آنها ناداناناند، اما نمیدانند.
۱۴. و هنگامی که کسانی را که ایمان آوردهاند، ملاقات کردند، گفتند ایمان آوردیم. و هنگامی با شیطانهایشان خلوت کردند، گفتند قطعا ما با شماییم. ما تنها مسخره میکنیم.
۱۵. خدا آنان را مسخره میکند و به آنها کمک میکند در سرکشیشان، سرگردان بمانند.
۱۶. آنان کسانیاند که گمراهی را به بهای راهیابی خریدند، پس نه تجارتشان سود داد و نه راهیافته بودند.
۱۷. داستان آنها مانند داستان کسی است که آتشی افروخت. پس هنگامی که آنچه اطرافش بود، روشن ساخت، خدا نورشان را از میان برد و آنان را در تاریکیهایی که هیچ نبینند، وانهاد.
۱۸. کرِ لالِ کور؛ پس آنها باز نمیگردند.
۱۹. یا همچون بارانی از آسمان که در آن، تاریکیها و تندر و آذرخش است. انگشتانشان را از صدای صاعقهها از بیم مرگ در گوشهایشان گذارند. و خدا بر کافران احاطه دارد.
۲۰. نزدیک است که آذرخش چشمانشان را برباید. هرگاه برایشان روشن کرد، در آن راه رفتند و هنگامی که تاریکی بر ایشان افتاد، ایستادند. و اگر خدا میخواست، گوش و چشمهایشان را از میان می برد. قطعاً خدا بر هر چیزی تواناست.
۸. و برخی از مردم کسانیاند که میگویند به خدا و به روز دیگر ایمان آوردیم، در حالی که مومن نیستند.
۹. با خدا و کسانی که ایمان آوردند، فریبکاری میکنند، در حالی که جز خودشان را نمیفریبند و نمیفهمند.
۱۰. در قلبهایشان بیماریای است. خدا بر بیماریشان افزوده و به خاطر آنکه دروغ میگفتند، عذابی بزرگ برایشان است.
۱۱. و هنگامی که به آنها گفته شد در زمین فساد نکنید، گفتند ما تنها اصلاحگریم.
۱۲. آگاه باشید که قطعاً آنها فساد می کنند، اما نمیفهمند.
۱۳. و هنگامی که به آنها گفته شد همان گونه مردم که ایمان آوردند، ایمان بیاورید، گفتند آیا همان گونه که نادانان ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که قطعا آنها ناداناناند، اما نمیدانند.
۱۴. و هنگامی که کسانی را که ایمان آوردهاند، ملاقات کردند، گفتند ایمان آوردیم. و هنگامی با شیطانهایشان خلوت کردند، گفتند قطعا ما با شماییم. ما تنها مسخره میکنیم.
۱۵. خدا آنان را مسخره میکند و به آنها کمک میکند در سرکشیشان، سرگردان بمانند.
۱۶. آنان کسانیاند که گمراهی را به بهای راهیابی خریدند، پس نه تجارتشان سود داد و نه راهیافته بودند.
۱۷. داستان آنها مانند داستان کسی است که آتشی افروخت. پس هنگامی که آنچه اطرافش بود، روشن ساخت، خدا نورشان را از میان برد و آنان را در تاریکیهایی که هیچ نبینند، وانهاد.
۱۸. کرِ لالِ کور؛ پس آنها باز نمیگردند.
۱۹. یا همچون بارانی از آسمان که در آن، تاریکیها و تندر و آذرخش است. انگشتانشان را از صدای صاعقهها از بیم مرگ در گوشهایشان گذارند. و خدا بر کافران احاطه دارد.
۲۰. نزدیک است که آذرخش چشمانشان را برباید. هرگاه برایشان روشن کرد، در آن راه رفتند و هنگامی که تاریکی بر ایشان افتاد، ایستادند. و اگر خدا میخواست، گوش و چشمهایشان را از میان می برد. قطعاً خدا بر هر چیزی تواناست.
Forwarded from Farno
یک کار خیر پیش روی شماست
فاستبقوا الخیرات
خانمی سرپرست خانواده برای هزینههای جابهجایی منزل و یک بدهی عقبافتاده، به ۶۰ میلیون تومان نیاز دارد.
اگرچه میگوید که این مبلغ را به صورت وام میخواهد، اما با توجه به شرایط کاری و خانوادگی، بعید است بتواند بازپرداخت کند. دوستانی که اموال خیر یا تمایل به کمک دارند، لطفا به صورت بخشش یا وامی که بازپرداختش به تمکن خانواده مذکور منوط باشد، کمک کنند.
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم.
6219861080174054
فاستبقوا الخیرات
خانمی سرپرست خانواده برای هزینههای جابهجایی منزل و یک بدهی عقبافتاده، به ۶۰ میلیون تومان نیاز دارد.
اگرچه میگوید که این مبلغ را به صورت وام میخواهد، اما با توجه به شرایط کاری و خانوادگی، بعید است بتواند بازپرداخت کند. دوستانی که اموال خیر یا تمایل به کمک دارند، لطفا به صورت بخشش یا وامی که بازپرداختش به تمکن خانواده مذکور منوط باشد، کمک کنند.
من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیره
لطفا به کارت بنده واریز کنید. تجمیع میکنم و میفرستم.
6219861080174054