🔥[ یک عاشقانه بی صدا ]🔥
574 subscribers
268 photos
497 videos
12 files
36 links
‌‌‌‌‌💕🦋 1401.02.10 🦋💕





تن و چشم و دل را غزل میکنم

لبت را لبالب عسل میکنم

هر آن خلوتی را که ایجاد شد

تو را زیرکانه بغل میکنم 🕊🩷


..
🟣 ارتباط با ادمین : ‌‌‌

@Sprouse_E
Download Telegram
🔥[ یک عاشقانه بی صدا ]🔥
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡 یک عاشقانه بی صدا #part503 _ اگر انالیز کردنتون تموم شده افتخار میدید پیاده شید؟؟ _ با لبخند گفتم: باکمال میل . _ دستش رو دراز کرد طرفم تا بهم تو پیاده شدن کمک کنه . _ یه امروز رو باید مثل بقیه رفتار می کردم حداقل برای کمک به مهداد دستش…
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡

یک عاشقانه بی صدا

#part504

_ نفس با اخم گفت: نخیرم فبط دوست ندارم ازچیزی بیخبر بمونم .

_ مهداد باعجله گفت: خیله خوب بذار ببینیمش معرفی می کنم حتما حالا راه بیافتید بریم داخل که همه دارن نگاهمون می کنن .

_ یاشا و نفس رو انداختیم جلو تا درصورت لزوم کنترلشون کنیم از یه جاده ی سنگی که دورتادور با گل های سرخ و سفید کار شده بود رد شدیم و وارد خونه شدیم داخل خونه هم همه چیز سفید بود دیگه چشمام داشت گیجیلی میرفت زیرلبی به مهداد گفتم : وای چرا این جا اینقد سفیده حالم بد شد .

ه اروم خندید وگفت: سلیقه مایکله دیگه.

_ همین حین مرد و زنی دست دردست هم اومدن طرفمون زنه شاید اواخر چهل سالگیش بود و مرده هم تو همین رنج سنی بود یه قیافه صمیمی و مهربونی داشت تقریبا و زنش هم یه پیرهن جذب کوتاه قهوه ایی پوشیده بود و موهاش رو یه وری ریخته بود تو صورتش از قیافه زنه چیز زیادی نمیشد فهمید.

_ مرده با دیدن مهداد اینا باهیجان اومد طرفمون و با فارسی دست و پاشکسته
ایی گفت:




💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM