📝
آدم هایِ امروز، دفتر خاطرات ندارند! درد دل ها، مجازی شده، ما درد دل هایمان را برایِ هم "پست" می کنیم! ما حرف هایمان را تویِ صفحات چتِ عزیزترین هایمان می نویسیم و به در و دیوارش عکس و شعر و نوشته های قشنگ می چسبانیم! دفترِ خاطراتِ آدم هایِ امروز، یک صفحه ی لمسیِ چند اینچی است با کوله بارِ سنگینی از حسرت و حرف و خاطره هایِ تایپ شده ...
قبل تر ها ، برای فراموشی ، دفترهایِ خاطراتمان را سر به نیست می کردیم. این روز ها ولی ، هر بار که کم آوردیم ؛ می افتیم به جانِ سوابقِ چت هایمان و کسی چه می داند چه اندازه درد دارد ، بعضی از همین سر به نیست کردن هایِ بی بازگشت! در روزگاری که آدم ها در یک پروفایل خلاصه می شوند و فراموش کردنشان به یک لمسِ چند ثانیه ای بند است!
آدم هایِ وفاداری نیستیم ، زود دل می بندیم و زود فراموش می کنیم. کاش در دورانِ همان دفترخاطره هایِ قفلی ، جا مانده بودیم!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👑 @tasvir_art
آدم هایِ امروز، دفتر خاطرات ندارند! درد دل ها، مجازی شده، ما درد دل هایمان را برایِ هم "پست" می کنیم! ما حرف هایمان را تویِ صفحات چتِ عزیزترین هایمان می نویسیم و به در و دیوارش عکس و شعر و نوشته های قشنگ می چسبانیم! دفترِ خاطراتِ آدم هایِ امروز، یک صفحه ی لمسیِ چند اینچی است با کوله بارِ سنگینی از حسرت و حرف و خاطره هایِ تایپ شده ...
قبل تر ها ، برای فراموشی ، دفترهایِ خاطراتمان را سر به نیست می کردیم. این روز ها ولی ، هر بار که کم آوردیم ؛ می افتیم به جانِ سوابقِ چت هایمان و کسی چه می داند چه اندازه درد دارد ، بعضی از همین سر به نیست کردن هایِ بی بازگشت! در روزگاری که آدم ها در یک پروفایل خلاصه می شوند و فراموش کردنشان به یک لمسِ چند ثانیه ای بند است!
آدم هایِ وفاداری نیستیم ، زود دل می بندیم و زود فراموش می کنیم. کاش در دورانِ همان دفترخاطره هایِ قفلی ، جا مانده بودیم!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👑 @tasvir_art
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و جاده ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art🍁
و جاده ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art🍁
روزهایِ آخرِ اسفند ، حالِ عجیبی دارد ...
خیابان ها بویِ عید می دهند و آدم ها مهربان ترند !
همه جا پر است از بویِ عشق و بوی نابِ زندگی ...
اسفند مثلِ پنج شنبه می مانَد ،
یک خوشیِ زودگذر ، اما دلچسب ...
یک انتظارِ کوتاه ، ولی دلپذیر ...
عید هم از راه می رسد ،
و به فاصله ی پلک زدنی ؛ تمام خواهد شد ...
اما خاطراتِ اینِ اسفندهایِ عاشق ؛
هرگز از یادها نخواهد رفت !
همیشه انتظارِ اتفاقاتِ خوب ،
از خودِ آن اتفاقات ، دلنشین ترند !
و اسفند ؛ بهترین انتظار ، برایِ بهترین اتفاق است ...
من این انتظار را ،
من این اشتیاق را ،
کودکانه دوست دارم ...
کاش این ماهِ بینظیر و خاطره انگیز ؛
تا آخرِ عمرمان کِش می آمد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
خیابان ها بویِ عید می دهند و آدم ها مهربان ترند !
همه جا پر است از بویِ عشق و بوی نابِ زندگی ...
اسفند مثلِ پنج شنبه می مانَد ،
یک خوشیِ زودگذر ، اما دلچسب ...
یک انتظارِ کوتاه ، ولی دلپذیر ...
عید هم از راه می رسد ،
و به فاصله ی پلک زدنی ؛ تمام خواهد شد ...
اما خاطراتِ اینِ اسفندهایِ عاشق ؛
هرگز از یادها نخواهد رفت !
همیشه انتظارِ اتفاقاتِ خوب ،
از خودِ آن اتفاقات ، دلنشین ترند !
و اسفند ؛ بهترین انتظار ، برایِ بهترین اتفاق است ...
من این انتظار را ،
من این اشتیاق را ،
کودکانه دوست دارم ...
کاش این ماهِ بینظیر و خاطره انگیز ؛
تا آخرِ عمرمان کِش می آمد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
روزهایِ آخرِ اسفند ، حالِ عجیبی دارد ...
خیابان ها بویِ عید می دهند و آدم ها مهربان ترند !
همه جا پر است از بویِ عشق و بوی نابِ زندگی ...
اسفند مثلِ پنج شنبه می مانَد ،
یک خوشیِ زودگذر ، اما دلچسب ...
یک انتظارِ کوتاه ، ولی دلپذیر ...
عید هم از راه می رسد ،
و به فاصله ی پلک زدنی ؛ تمام خواهد شد ...
اما خاطراتِ اینِ اسفندهایِ عاشق ؛
هرگز از یادها نخواهد رفت !
همیشه انتظارِ اتفاقاتِ خوب ،
از خودِ آن اتفاقات ، دلنشین ترند !
و اسفند ؛ بهترین انتظار ، برایِ بهترین اتفاق است ...
من این انتظار را ،
من این اشتیاق را ،
کودکانه دوست دارم ...
کاش این ماهِ بینظیر و خاطره انگیز ؛
تا آخرِ عمرمان کِش می آمد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
خیابان ها بویِ عید می دهند و آدم ها مهربان ترند !
همه جا پر است از بویِ عشق و بوی نابِ زندگی ...
اسفند مثلِ پنج شنبه می مانَد ،
یک خوشیِ زودگذر ، اما دلچسب ...
یک انتظارِ کوتاه ، ولی دلپذیر ...
عید هم از راه می رسد ،
و به فاصله ی پلک زدنی ؛ تمام خواهد شد ...
اما خاطراتِ اینِ اسفندهایِ عاشق ؛
هرگز از یادها نخواهد رفت !
همیشه انتظارِ اتفاقاتِ خوب ،
از خودِ آن اتفاقات ، دلنشین ترند !
و اسفند ؛ بهترین انتظار ، برایِ بهترین اتفاق است ...
من این انتظار را ،
من این اشتیاق را ،
کودکانه دوست دارم ...
کاش این ماهِ بینظیر و خاطره انگیز ؛
تا آخرِ عمرمان کِش می آمد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
باران،
داری با کشورم چه میکنی؟!
ما آب را برای آبادی میخواستیم، نه ویرانی، حواست هست؟!
آمدی و همه چیز را به هم ریختی؟
آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف؟!
صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند؟!
صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی؟!
کاش میدانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود، نه رودخانه هایمان وسیع، نه مدیریت هایمان بحرانی...
ما فقط بعد از شکسته شدن، هشدار میدهیم و کار که از کار گذشت، دنبالِ چاره میگردیم...
کاش میدانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر میباریدی...
آهسته ببار باران !
اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست،
که یا غرقِ سیلاب میشویم، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد...
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
داری با کشورم چه میکنی؟!
ما آب را برای آبادی میخواستیم، نه ویرانی، حواست هست؟!
آمدی و همه چیز را به هم ریختی؟
آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف؟!
صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند؟!
صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی؟!
کاش میدانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود، نه رودخانه هایمان وسیع، نه مدیریت هایمان بحرانی...
ما فقط بعد از شکسته شدن، هشدار میدهیم و کار که از کار گذشت، دنبالِ چاره میگردیم...
کاش میدانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر میباریدی...
آهسته ببار باران !
اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست،
که یا غرقِ سیلاب میشویم، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد...
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
حوالیِ اردیبهشت
بوی بهشت می آید
عطرشکوفه ها وخاک باران خورده؛
هوش ازسرِ رهگذران شهر، پرانده
فصل بهار،شوخی بردار نیست
همه راعاشق میکند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
بوی بهشت می آید
عطرشکوفه ها وخاک باران خورده؛
هوش ازسرِ رهگذران شهر، پرانده
فصل بهار،شوخی بردار نیست
همه راعاشق میکند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
#روزت_بخیر
فردا دیر است ...
امروزت را همین امروز ، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
فردا دیر است ...
امروزت را همین امروز ، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
من برایِ حالِ خوبم ، می جنگم !
قوی بودن ؛ در دنیایِ من ، انتخاب نیست ،
یک قانونِ اساسی و اجباریست .
اوضاع ، هرچقدر که می خواهد ، بد باشد ؛
من شکست را ، نمی پذیرم !
به جایِ نشستن و افسوس خوردن ؛ می ایستم و شرایط را تغییر می دهم !
می جنگم ، زخمی می شوم ، زمین می خورم ، اما شکست ، هرگز !
من عمیقا باور دارم که شایسته ی آرامشم ،
و برایِ داشتنش ،با تمامِ توانم ، تلاش می کنم .
من آفریده نشده ام که تسلیم باشم ،
که مغلوب باشم ،
که ضعیف باشم !
من آمده ام که جهان را ، تسلیمِ آرزوهایم کنم ،
"من" خواسته ام !
پس می شود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
قوی بودن ؛ در دنیایِ من ، انتخاب نیست ،
یک قانونِ اساسی و اجباریست .
اوضاع ، هرچقدر که می خواهد ، بد باشد ؛
من شکست را ، نمی پذیرم !
به جایِ نشستن و افسوس خوردن ؛ می ایستم و شرایط را تغییر می دهم !
می جنگم ، زخمی می شوم ، زمین می خورم ، اما شکست ، هرگز !
من عمیقا باور دارم که شایسته ی آرامشم ،
و برایِ داشتنش ،با تمامِ توانم ، تلاش می کنم .
من آفریده نشده ام که تسلیم باشم ،
که مغلوب باشم ،
که ضعیف باشم !
من آمده ام که جهان را ، تسلیمِ آرزوهایم کنم ،
"من" خواسته ام !
پس می شود ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
صبح،
فرصتی برایِ "آغاز" است !
و ایرادِ کارِ ما دقیقا همینجا بود
که بارها آغاز شدیم و هر بار
"تکرار" خودمان بودیم...
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
فرصتی برایِ "آغاز" است !
و ایرادِ کارِ ما دقیقا همینجا بود
که بارها آغاز شدیم و هر بار
"تکرار" خودمان بودیم...
@tasvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
همین خوب است؛
همین که تو نگرانم می شوی،
همین که هر اتفاقی بیفتد تو هستی که آرامم کنی،
تو هستی که بگویی گور بابای دنیا ، به دلت بد راه نده،
تو هستی که بگویی مراقب خودت باش،
تو هستی که بگویی آرامشت را برای این چیزهای ساده، خراب نکن
تو هستی و من بیشتر از همیشه مراقب خودم هستم،
و من بیشتر از همیشه بیخیال دنیا و اتفاقات عجیب و غریبش، در را به روی غم ها بسته و مراقبم که هیچ چیز و هیچ کس آرامشِ طوفانِ جهانم را به هم نریزد.
اگرچه هستی و آرامم؛
ولی تو باز هم نگرانم باش،
نگرانی ات را دوست دارم...
@tssvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
همین که تو نگرانم می شوی،
همین که هر اتفاقی بیفتد تو هستی که آرامم کنی،
تو هستی که بگویی گور بابای دنیا ، به دلت بد راه نده،
تو هستی که بگویی مراقب خودت باش،
تو هستی که بگویی آرامشت را برای این چیزهای ساده، خراب نکن
تو هستی و من بیشتر از همیشه مراقب خودم هستم،
و من بیشتر از همیشه بیخیال دنیا و اتفاقات عجیب و غریبش، در را به روی غم ها بسته و مراقبم که هیچ چیز و هیچ کس آرامشِ طوفانِ جهانم را به هم نریزد.
اگرچه هستی و آرامم؛
ولی تو باز هم نگرانم باش،
نگرانی ات را دوست دارم...
@tssvir_art
#نرگس_صرافیان_طوفان
تو خوشبختی ...
آن هنگام که خورشید را به عمق هزارتویِ نگاهت می خوانی ، سقف ها و سایه ها را پس می زنی و به تماشای پرواز پرندگان آزاد می نشینی .
آن هنگام که غم ها را گوشه ی بن بستی چال می کنی و با حالی خوش ، روی برگ های خشکیده ی خیابانی پرسه می زنی ،
جهان به طرز شگفت انگیزی زیباست !
حتی اگر این زیبایی به سانِ نیلوفری در محاصره ی مرداب باشد !
تو نیلوفر را ببین که جسورانه ایستاده ، سکون و تاریکیِ مرداب را پس زده و آسمان و آفتاب را در آغوش می گیرد .
می بینی ؟
می توان در نهایتِ اسارت ، آزاد بود
می توان در دلِ بدترین ها بود و بهترین ها را ساخت
می توان مرداب را هم برای صعود ، پله کرد
و در سیاهی و درد ، ریشه داشت و به زیباترین حالت ممکن ، به اوج رسید ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
آن هنگام که خورشید را به عمق هزارتویِ نگاهت می خوانی ، سقف ها و سایه ها را پس می زنی و به تماشای پرواز پرندگان آزاد می نشینی .
آن هنگام که غم ها را گوشه ی بن بستی چال می کنی و با حالی خوش ، روی برگ های خشکیده ی خیابانی پرسه می زنی ،
جهان به طرز شگفت انگیزی زیباست !
حتی اگر این زیبایی به سانِ نیلوفری در محاصره ی مرداب باشد !
تو نیلوفر را ببین که جسورانه ایستاده ، سکون و تاریکیِ مرداب را پس زده و آسمان و آفتاب را در آغوش می گیرد .
می بینی ؟
می توان در نهایتِ اسارت ، آزاد بود
می توان در دلِ بدترین ها بود و بهترین ها را ساخت
می توان مرداب را هم برای صعود ، پله کرد
و در سیاهی و درد ، ریشه داشت و به زیباترین حالت ممکن ، به اوج رسید ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
ولی چقدر شادی به ما میآمد!
چقدر لبخند، به قامت روانمان اندازه بود
و چقدر خوب و کودکانه بلد بودیم ذوق کنیم!
ما بهتر از هرکسی بلد بودیم با سادهترینها شاد باشیم
و تا آخرین ذرهی باقیمانده، طعم خوشبختیهامان را بچشیم.
چقدر به ما میآمد دست در دست هم وسط این خیابانهای چهارفصل،
برقصیم ونمونهی عینیِ یک انسان خوشبخت و بیغصه باشیم.
چقدر به ما نمیآمد غمگین باشیم و پیراهن گشاد و دریدهی اندوه،
چقدر روی چهرهی معصوم آرزوهامان، زار میزد.
لبهای ما را برای لبخند آفریدهبودند،
برای حرفهای عاشقانه گفتن،
برای بوسیدن و بوسیده شدن؛
نه اینکه حامل دردهای ناتمامی در قالب کلمات باشند
و مدام،بغضی کهنه را در خویش ببلعند.
چقدر ما و شادی، به هم میآمدیم
و چه حیف که اینقدر میانمان فاصله افتاده است!
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art
چقدر لبخند، به قامت روانمان اندازه بود
و چقدر خوب و کودکانه بلد بودیم ذوق کنیم!
ما بهتر از هرکسی بلد بودیم با سادهترینها شاد باشیم
و تا آخرین ذرهی باقیمانده، طعم خوشبختیهامان را بچشیم.
چقدر به ما میآمد دست در دست هم وسط این خیابانهای چهارفصل،
برقصیم ونمونهی عینیِ یک انسان خوشبخت و بیغصه باشیم.
چقدر به ما نمیآمد غمگین باشیم و پیراهن گشاد و دریدهی اندوه،
چقدر روی چهرهی معصوم آرزوهامان، زار میزد.
لبهای ما را برای لبخند آفریدهبودند،
برای حرفهای عاشقانه گفتن،
برای بوسیدن و بوسیده شدن؛
نه اینکه حامل دردهای ناتمامی در قالب کلمات باشند
و مدام،بغضی کهنه را در خویش ببلعند.
چقدر ما و شادی، به هم میآمدیم
و چه حیف که اینقدر میانمان فاصله افتاده است!
✍ #نرگس_صرافیان_طوفان
@tasvir_art