#گوستاو_کلیمت
با نام :
#اشک_های_طلایی
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
#خواندن_کپشن 👇
https://t.me/tasaaviremafhoomi/6735
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✍️من «دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زنها روی سرم قند میسابند و همزمان لابد قند توی دلم آب میشود. من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیدهام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم. من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ میکنند.
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداریاش- البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ میرساند. من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط، بدهد. من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده میگذرانند.
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد میایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا میزند.
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل میخواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس میگیرند.
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند. من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم.- آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ میشنود.
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم. نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا میکند. دوستانم وقتی میخواهند به من بگویند؛ «گه» محترمانه می گویند؛ «علیا مخدره». من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمیخواهد وقتش را با من «تلف»بکند.
من در ماه اول عروسیام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم و...» هستم. من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه میآید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده میدهد، «سلیطه» هستم. من در ادبیات دیرپای این کهن بوم و بر؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم. دامادم به من «وروره جادو» می گوید. حاج آقا مرا «والده آقا مصطفی» صدا می زند. من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی میکند.»
#بلقیس_سلیمانی
نقاشی کاری از :
#گوستاو_کلیمت
با نام :
#اشک_های_طلایی
#متن_ارسالی_توسط_شما💌 💝
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi/6734
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداریاش- البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ میرساند. من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط، بدهد. من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهوده میگذرانند.
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد میایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا میزند.
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل میخواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس میگیرند.
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند. من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم.- آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ میشنود.
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم. نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا میکند. دوستانم وقتی میخواهند به من بگویند؛ «گه» محترمانه می گویند؛ «علیا مخدره». من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمیخواهد وقتش را با من «تلف»بکند.
من در ماه اول عروسیام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم و...» هستم. من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به خانه میآید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده میدهد، «سلیطه» هستم. من در ادبیات دیرپای این کهن بوم و بر؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم. دامادم به من «وروره جادو» می گوید. حاج آقا مرا «والده آقا مصطفی» صدا می زند. من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی میکند.»
#بلقیس_سلیمانی
نقاشی کاری از :
#گوستاو_کلیمت
با نام :
#اشک_های_طلایی
#متن_ارسالی_توسط_شما
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi/6734
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️ 🖼️ conceptual images 🖼️
✍️نقاشی کاری از :
#گوستاو_کلیمت
با نام :
#اشک_های_طلایی
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
#خواندن_کپشن 👇
https://t.me/tasaaviremafhoomi/6735
#گوستاو_کلیمت
با نام :
#اشک_های_طلایی
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
#خواندن_کپشن 👇
https://t.me/tasaaviremafhoomi/6735
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️بخشی از اجرای رقصِ « #بوسه_پرنده » توسط دو رقصنده در موزهی #وین مقابل تابلوی نقاشیِ #گوستاو_کلیمت با نامِ #بوسه. 💋
⚠️ #مثبت18
#مرجع #تصاویر #مفهومی #تصاویر_مفهومی #عکس #عکسهای_مفهومی #تصاویر_خیالی #کاریکاتور #پروفایل
#conceptual #images #conceptual_images
#Imaginary #photos
#Imaginary_photos
👇👇👇
https://t.me/tasaaviremafhoomi
#مرجع #تصاویر #مفهومی #تصاویر_مفهومی #عکس #عکسهای_مفهومی #تصاویر_خیالی #کاریکاتور #پروفایل
#conceptual #images #conceptual_images
#Imaginary #photos
#Imaginary_photos
👇👇👇
https://t.me/tasaaviremafhoomi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM