✍️قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوانِ گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش.
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان !
#حکایت
📎پ.ن : با این حساب میشه فهمید چرا طرحهای نیمهکاره، سالهاست نیمهکاره مانده اند و تا کاملا از معنا تهی نشوند اجرایی نمیشوند .
#همسان_سازی
#رتبه_بندی
و...
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان !
#حکایت
📎پ.ن : با این حساب میشه فهمید چرا طرحهای نیمهکاره، سالهاست نیمهکاره مانده اند و تا کاملا از معنا تهی نشوند اجرایی نمیشوند .
#همسان_سازی
#رتبه_بندی
و...
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi
✍️پادشاهی در شهر گذر میکرد.
مردی را دید که بزغالهای با خود میبرد.
شاه پرسید:
بزغاله را به چند خریدهای؟
مرد گفت : خانهای داشتم، سال پیش فروختم که خانهی بهتری بخرم.
امسال با پولِ آن خانه توانستم
این بزغاله را بخرم.
پادشاه گفت: خانهای دادی !
و بزغاله گرفتی؟
مرد گفت :
آری به برکت پادشاهی شما!
سال دیگر با پول این بزغاله
مرغکی توانم خرید.
#رتبه_بندی
#همسان_سازی
و...
طرح از :
#هادی_حیدری
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi
مردی را دید که بزغالهای با خود میبرد.
شاه پرسید:
بزغاله را به چند خریدهای؟
مرد گفت : خانهای داشتم، سال پیش فروختم که خانهی بهتری بخرم.
امسال با پولِ آن خانه توانستم
این بزغاله را بخرم.
پادشاه گفت: خانهای دادی !
و بزغاله گرفتی؟
مرد گفت :
آری به برکت پادشاهی شما!
سال دیگر با پول این بزغاله
مرغکی توانم خرید.
#رتبه_بندی
#همسان_سازی
و...
طرح از :
#هادی_حیدری
🖼️ مرجع تصاویر مفهومی 🖼️
🖼️ conceptual images 🖼️
https://t.me/tasaaviremafhoomi