⛓️🕷️scaryland
190 subscribers
1K photos
163 videos
2 files
12 links
نام رمان: او می آید!
ژانر: معمایی_ترسناک وطنز
~~~~~~~~~~~~~~~~
××کپی ممنوع××

ارتباط با نویسنده:

ارتباط با ادمین جهت تب و پیشنهاد و انتقاد:
https://t.me/BChatBot?start=sc-340926-EyF2mj2
Download Telegram
#مصاحبه 🔥🪄

حستون نسبت به فردا چیه؟

پویا: یک روز دیگه.. یک ریدن دیگه...

رایان: همون گوه همیشگیه... حالا یه روز متفاوته دیگه..

سامان: خب یه روز که میتونه با بدبختیای جدیدی همراه باشه

ارسلان: جوری که بچه‌های اکیپ روزشونو تو یه تیکه عن خلاصه میکنن💔🤌

پارسا: یه روز جدید برای بفاک دادن آدمای جدید😆

پویا: برای یه آدم سادیسمی مثل تو هر روز عیده🙂💔

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

نظرتون راجب دیزی چیه؟


رایان: خیلی مَشتیه:/

پویا: اگه آدم بود باهاش ازدواج میکردم🥲

سامان: از لحاظ پزشکی چربی و کلسترول بالایی داره که باعث میشه غدد هیپوفیز و غدد ..... ور ور ور .... پس نتیجه میگیریم نباید دیزی بخوریم🤓

بقیه: خر پف...💤

ارسلان: عا... خوب طبق فرمایشات سامان جان دیزی غذای بدی است پس ما آن را نمی‌خوریم!

نکته* ارسلان هر روز صبح سر کارش دیزی میزنه!


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

در هنگام خردسالی چگونه کودکی بودید؟

سامان: بزارین من واسه رایانو بگم. یه بچه‌ی دماغوی گریه‌عو بود دستشو تا آرنج می کرد تو حلقش و می جوعید.

رایان: ....

رایان: نه من سر راهی بودم و هستم اینو میدونم!

پویا: من بر خلاف رایان گریه نمی کردم. یکسره نیشم وا بود و دخترای فامیلو شخم میزدم... :)

ارسلان: یادم نیست ولی میگن که خیلی پول پرست بودم. مامانم جلوم غذا میزاشت ولی من میرفتم سر جیب بابام پولاشو میزاشتم دهنم و تفی می کردم:)


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

اگه عشق شکل داشت چه شکلی میشد؟

پویا: عرررر میشد شکل پیتزااااا با سس قرمزززززز

رایان: هزار و پونصد گیگ نت همراه پور سرعت🥲

سامان: شبیه یه گلی میشد که زود خشک میگرفت

ارسلان: شبیه نمک میشد. اگه زیاد تو زندگیت حسش میکردی شورش میکرد و اگه نبودم بی مزه میشد.

پویا: سامان و ارسلان چقد رمانتیکن وح... رایان پاشو بریم گِل بخوریم با این بساط...

پارسا: شبیه گوه میشد حال به هم زن و مزخرف

بقیه: ...

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

انگل ترین آدما بنظرتون چه کسایین؟

ارسلان: رایان و پویا

رایان: پویا

پویا: رایان

سامان: پارسا و کیارش

پارسا: همتون به جز سامان

کیارش: همه به جز خودم

مثلث تنفر رو شاهدید دیگه؟*~*

[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

بزرگترین عمل موفقیت آمیز دو دقیقه پیشت چی بود؟

ارسلان: همین که خودمو کنترل کردم که تا دو دقیقه پویا یا رایان رو نزنم خیلی هنر کردم!

پویا و رایان: ...

پویا: والا همین که شاشمو تو این دو دقیقه نگه داشتم خیلی هم کار بوزورگ و پور صالابتیه... البته دیگه اختیارش داره از دستم میره...

رایان: دو دقیقه دست به گوشی نزدم و پیامای تلگرام و اینستامو چک نکردم.

سامان: دو دقیقه حرص نخوردم... واو.

پارسا: دو دقیقه به بفاک دادن یکی فکر نکردم.. خودش یه پیشرفت بزرگ محسوب میشه!

پشمای بقیه:


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

تو عروسی فازتون چیه؟


رایان: من کلا وسطم... گرچه رقص بلد نیستم ولی مورد داشتیم گفتن این پسره کیه اون وسط شبیه خیارشور بالا پایین می پره و منم باز پرو پرو به پریدنم رو سِن ادامه دادم! مدیونین اگه فکر کنین اینا اثرات همنشینی با پویا نیست!

سامان: من تو عروسیا به کسایی که میپرسن این پسره کیه که مثل خیارشور بالا پایین می پره و رایانو نشون میدم میگم "نمیشناسمش فامیل ما نیست احتمالا فامیل اونوریاس"

رایان: فقط بگو منو از کودوم پرورشگاهی آوردین؟

پویا: من شکارچی موز هستم... اصولا منو تو یه عروسی دعوت کنن دیگه نباید تو اون عروسی دنبال موز بگردن!
دیگر فعالیتام اینه که به شکل کوماندویی شاباشارو جم میکنم... به بچه کوچیکای فامیل هم رحم نمی کنم🔪

پارسا: ما عروسی نداریم... هر چی بوده پارتی بوده و جشنای زیر زمینی.‌. که البته من توش یا داشتم مخ میزدم یا مست میرفتوم...🍸

ارسلان: والا من یه بار رفتم عروسی..‌ اونم عروسی یه خلافکاری بود که تو عملیات دستگیریش بودم. لحظاتی که عروس گریه میکرد می‌گفت داماد رو نبرین صحنه چرتی محسوب میشد.. اما درکل جشن خوبی بود!

پشمای احساسات بقیه:


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


چجوری به یکی ابراز محبت می کنین؟


پویا: ببین تو منطق من هر چی فحش غلیظ تر باشه علاقه‌ی بیشتری بین طرفین جریان داره.. مثلا الان من به رایان میگم سس کش بی ناموس ولی برای کیارش فوق فوقش واژه‌ی پسر بد رو به کار ببرم..

کیارش و رایان: مرسی از ابراز علاقتون استاد!

پارسا: یکسری کرم درون دارم ازین جهت کسی که خیلی دوست داشته باشم خیلی اذیت میکنم.

پویا: عسیسم ما در این شرایط میگیم طرف سادیسم داره!

پارسا: صحیحه.

سامان: خب بهش میگم دوستت دارم و اینا...

رایان: ته دیگ ماکارونی‌مو باهاش نصف میکنم... اگه دیگه خیلی عاشقش باشم نصف پیتزامو میدم بهش که بخوره.

پویا: رایان زودتر میگفتی شیطون! این همه وقت نگفتی داری از عشق من میسوزی... در حالی که کل پیتزاتو میدادی من بخورم:(

رایان: ...

رایان: من کِی به تو نصف پیتزامو دادم دیوث؟ تو خودت همیشه مث حیوون میومدی پیتزامو غارت میکردی میرفتی یه آبم روش. تعارف و علاقه ای در کار نبود.

پویا: لیاقتمو نداری که...

ارسلان: خب من با کارام نشون میدم، مثلا مراقبشم، سفارشش میکنم که مراقب خودش باشه، تا حدی روش حساسم...

پویا: او... برادر سامانو میگی؟

ارسلان وی را چنان زد که خودش و او و مادرشان به هوا رفتند...


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄

چه کتابایی میخونین؟

سامان: پزشکی... از اون کلفتای دراز! قطووور!

پویا: من خودم کتاب آشپزی زیاد میخونم ولی تهش تر میزنم به غذا... مطالعه‌م عمیق نیست ظاهرا!

رایان: کتاب رمان پلیسی جنایی هیجانی اکشن تا حدی ترسناک.

ارسلان: از کتاب بیزارم.. کتابای مدرسه‌مو آتیش زدم.

پارسا: کتابای من مال سن شوما نیست👹 بهتره وا نکنیم بحثشو!


[@tarswempir]࿐
#مصاحبه 🔥🪄


دوست دارین روز تولدتون بهتون چی بدن؟

پویا : عایفون صرطین پرومکس!

رایان: برو بابا شتر مرغ! کی برا تو یه گوشی اندازه خون باباش میخره؟

پویا: منم طرفدارای خودمو دارم:/

رایان اداشو در میاره: ....

سینا: بلیت سفر به یکی از کشور های اروپایی بدون بازگشت!

ارسلان: انواع و اقسام تفنگ، چاقو، شمشیر...

پویا: بزار من بقیشو بگم، بمب افکن، پهباد، تیربار، سلاح هسته ای، .... آی پس گردن زیباممممممممم!

* ارسلان پس گردن وی را می آورد!

سامان : من خودم اگه برام یه دستمال سفره هم بگیرن راضیم🥲🤌


[@tarswempir]࿐