🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
1.69K subscribers
6.76K photos
1.53K videos
68 files
7.04K links
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...

"عارف قزوینی"
Download Telegram
به اختصار می‌گویم یک #حکومت_نادان خود موجب زوال خود را فراهم می‌کند.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، سه خاصیت در حکومت بود که او را آرام‌آرام به نابودی کشاند:

۱.بیش از حد بر تجدد صنعتی تکیه کرد و این برای ملت ایران قابل جذب نبود.

۲.بیش از حد دستخوش #غرور شد و #نارضایتی_خاموش_مردم را دست کم گرفت.

۳.همۀ نیروی خود را صرف #حفظ_موجودیت خود کرد و نیازهای اصلی ملت را نادیده گرفت.

چو تیره شود، مرد را روزگار
همه آن کند،کَش نیاید به کار



(سیمای یک فرهنگ‌مدار؛گفتگو با #محمدعلی_اسلامی_ندوشن، محمد صادقی، اتاق آبی، ۱۳۹۸، صص۹۰-۹۱).

t.me/tarikhdartarazoo🎻
صدام حسین، سالها پیش در انتخابات سراسری عراق، نود ‌و نُه و نیم درصد رأی موافق به دست آورد!
آن انتخابات یک نمونه است بر اینکه بعضی از انتخاباتها در دنیای امروز چه مفهومی می‌توانند داشته باشند.
با این حال، سرنوشت صدام می‌نماید که بازخواستِ روزگار، چندان هم بیکار نمی‌نشیند، همین شصت ساله‌ی اخیر کسانی که ناظر این دوران بوده‌اند، به چشم خود دیده‌اند آنچه را که باید دید:
هیتلر، پینوشه، میلسویچ، و صدام؛

همان کسانی که مردم برای او شوریده‌وار دست می‌زدند، او را بر سرِ دست بلند می‌کردند، چون روزگار برگشت، مجسمه‌اش را به زیر افکندند و بر مرگش پایکوبی کردند.
در حالی که آن زمان هم اعمالِ او از چشمِ هیچ‌کس پنهان نبوده، با این فرق که آن زمان پوششِ قدرت بر خود داشته و اکنون پرده بر افتاده.آیا تا بدین پایه قدرت می‌تواند حقیقت را بپوشاند؟

چرا صدام به این روز افتاد؟
زیرا پشت به مردمِ خود و وجدانِ انسانیّت کرد...اینجاست که باید گفت دستِ روزگار بالاترین دست می‌شود، و هر عملی سرانجام پاداشِ خود را می‌یابد:بقول مولانا:

لطفِ حق با تو مداراها کند
چونکه ازحدبگذردرسوا کند.

جنگ‌ها به کنار، آنهمه کشتار، آنهمه دربدری و اختناق در داخلِ کشور، چگونه می‌توانست بی‌ کیفر بماند؟
جنایت از حدّی که گذشت، کلّ بشریّت را می‌پوشاند.گردشِ ایّام برای خود حساب و کتابی دارد، لااقل دانه درشتها را بی‌کیفر نمی‌گذارد.

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📕 دیروز امروز فردا


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#صدام_حسین، سالها پیش در انتخابات سراسری عراق، نود ‌و نُه و نیم درصد رأی موافق به دست آورد!
آن انتخابات یک نمونه است بر اینکه بعضی از انتخاباتها در دنیای امروز چه مفهومی می‌توانند داشته باشند.
با این حال، سرنوشت صدام می‌نماید که بازخواستِ روزگار، چندان هم بیکار نمی‌نشیند، همین شصت ساله‌ی اخیر کسانی که ناظر این دوران بوده‌اند، به چشم خود دیده‌اند آنچه را که باید دید:
هیتلر، پینوشه، میلسویچ، و صدام؛

همان کسانی که مردم برای او شوریده‌وار دست می‌زدند، او را بر سرِ دست بلند می‌کردند، چون روزگار برگشت، مجسمه‌اش را به زیر افکندند و بر مرگش پایکوبی کردند.
در حالی که آن زمان هم اعمالِ او از چشمِ هیچ‌کس پنهان نبوده، با این فرق که آن زمان پوششِ قدرت بر خود داشته و اکنون پرده بر افتاده.آیا تا بدین پایه قدرت می‌تواند حقیقت را بپوشاند؟

چرا صدام به این روز افتاد؟
زیرا پشت به مردمِ خود و وجدانِ انسانیّت کرد...
اینجاست که باید گفت دستِ روزگار بالاترین دست می‌شود، و هر عملی سرانجام پاداشِ خود را می‌یابد:بقول مولانا:

لطفِ حق با تو مداراها کند
چونکه ازحدبگذردرسوا کند.

جنگ‌ها به کنار، آنهمه کشتار، آنهمه دربدری و اختناق در داخلِ کشور، چگونه می‌توانست بی‌ کیفر بماند؟
جنایت از حدّی که گذشت، کلّ بشریّت را می‌پوشاند.گردشِ ایّام برای خود حساب و کتابی دارد، لااقل دانه درشتها را بی‌کیفر نمی‌گذارد.

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📕 دیروز امروز فردا


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
به اختصار می‌گویم یک #حکومت_نادان خود موجب زوال خود را فراهم می‌کند.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، سه خاصیت در حکومت بود که او را آرام‌آرام به نابودی کشاند:

۱.بیش از حد بر تجدد صنعتی تکیه کرد و این برای ملت ایران قابل جذب نبود.

۲.بیش از حد دستخوش #غرور شد و #نارضایتی_خاموش_مردم را دست کم گرفت.

۳.همۀ نیروی خود را صرف #حفظ_موجودیت خود کرد و نیازهای اصلی ملت را نادیده گرفت.

چو تیره شود، مرد را روزگار
همه آن کند،کَش نیاید به کار



(سیمای یک فرهنگ‌مدار؛گفتگو با #محمدعلی_اسلامی_ندوشن، محمد صادقی، اتاق آبی، ۱۳۹۸، صص۹۰-۹۱).


t.me/tarikhdartarazoo🎻
صدام حسین، سالها پیش در انتخابات سراسری عراق، نود ‌و نُه و نیم درصد رأی موافق به دست آورد!
آن انتخابات یک نمونه است بر اینکه بعضی از انتخاباتها در دنیای امروز چه مفهومی می‌توانند داشته باشند.
با این حال، سرنوشت صدام می‌نماید که بازخواستِ روزگار، چندان هم بیکار نمی‌نشیند، همین شصت ساله‌ی اخیر کسانی که ناظر این دوران بوده‌اند، به چشم خود دیده‌اند آنچه را که باید دید:

#هیتلر، #پینوشه، #میلسویچ، و #صدام؛

همان کسانی که مردم برای او شوریده‌وار دست می‌زدند، او را بر سرِ دست بلند می‌کردند، چون روزگار برگشت، مجسمه‌اش را به زیر افکندند و بر مرگش پایکوبی کردند.
در حالی که آن زمان هم اعمالِ او از چشمِ هیچ‌کس پنهان نبوده، با این فرق که آن زمان پوششِ قدرت بر خود داشته و اکنون پرده بر افتاده.آیا تا بدین پایه قدرت می‌تواند حقیقت را بپوشاند؟

👈 چرا صدام به این روز افتاد؟
زیرا پشت به مردمِ خود و وجدانِ انسانیّت کرد...اینجاست که باید گفت دستِ روزگار بالاترین دست می‌شود، و هر عملی سرانجام پاداشِ خود را می‌یابد:بقول مولانا:

لطفِ حق با تو مداراها  کند
چونکه ازحدبگذردرسوا کند.

جنگ‌ها به کنار، آنهمه کشتار، آنهمه دربدری و اختناق در داخلِ کشور، چگونه می‌توانست بی‌ کیفر بماند؟
جنایت از حدّی که گذشت، کلّ بشریّت را می‌پوشاند.گردشِ ایّام برای خود حساب و کتابی دارد، لااقل دانه درشتها را بی‌کیفر نمی‌گذارد.

#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📕 دیروز امروز فردا


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
ایران و سه طاغوت


مردم ایران درگیر مسائل عمده‌ای بودند، چون ناامنی و بی‌فردائی و فقر که اگر بگوییم آب خوش از گلویشان پائین نمی‌رفت، اصطلاح خودش را جسته‌ایم.

با یک نگاه کلی، مشکل آنها را در سه طاغوت می‌بینیم:
#شاهان
#عالمان_دنیا‌دار
#عوام


در مورد طاغوت دوم، عالمِ دنیا‌دار، اینگونه بود که بنحوِ غیرمستقیم خود را با دیوانیان در ادارهٔ ملک ذینفع می‌دانست. در واقع مملکت‌داری مانند خورجینی بود که یک سرش را می‌بایست شمشیر حاکم پُر کند و سر دیگرش را تبلیغِ عالِم. گروهی از عالِمان که ریاست و رفاه را سرمایهٔ نقد می‌دانستند و آن را جز در مشارکت با حاکمان نمی‌توانستند به دست آورند.

در کنار این عدّه از روحانیّون (مرکب از قاضی، مفتی، فقیه، ذاکر و واعظ) صوفیانِ بی‌صفا نیز بودند، و نیز مورّخان و شاعرانِ مدّاح که مجموعِ آنها «رهبران فکری زمان» در اصطلاح امروز intelligentsia را تشکیل می‌دادند. این سه دسته، ماشین تبلیغاتی عقیدتی حکومت را به راه می‌بردند، که بی‌وجود آنها حاکمِ جبّار نمی‌توانست به حاکمیّتِ خود ادامه دهد.


زنده‌یاد
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📘سخن‌ها را بشنویم،
صص ۵۲–۴۷


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
ضحّاک


▪️در شاهنامه خطّ زندگی، خطّ باریکی‌ است؛ اندکی انحراف از راه می‌تواند بدبختی بزرگ به‌بار آورد. بارزترین نمونهٔ آن جمشید است. نخستین شهریار بزرگ شاهنامه که همه نعمت و حشمت جهانی را در روزگار خود جمع دارد. در دوران او رنج و بدی و مرگ ناپدید می‌شود. همهٔ مردم در خوشی و خرّمی به سر می‌برند.
«ز رامش جهان پر ز آوازِ نوش».

ولی ناگهان #غرور او را می‌گیرد و خود را هم‌پایهٔ پروردگار می‌پندارد و از این رو «فرّه ایزدی» از او گسیخته می‌گردد و مانند ایّوب یک‌شبه همه‌چیز از او روی برمی‌تابد؛ مُلک از دستش می‌رود و ضحّاک او را با ارّه به دونیم می‌کند.

بدبختی آن است که بهای گناه فرمانروای نادان را باید نه‌تنها خود او بلکه همهٔ مردمش در طیّ مدّتی دراز بپردازند و از این رو ایرانیان به استیلای هزارسالهٔ ضحّاک محکوم می‌گردند.

جمشید، نه‌تنها مغرور، بلکه یک #مستبد تمام‌عیار هم هست زیرا در گمراهی خود به حرف احدی گوش نمی‌دهد. از خصوصیات دورهٔ او آن است که در آن چون و چرا جرم شناخته می‌شود:

«چرا کس نیارست گفتن، نه چُون»

داستان ضحّاک پر از کنایه‌هایی‌ست که همواره اندیشهٔ بشر را به خود مشغول می‌داشته، نمونهٔ تمام‌عیار مَلعَنَت و رذالت، پدرکُشی، گوش دادن به وسوسهٔ ابلیس، داشتن مار بر شانه که تجسّم عذاب وجدان است؛ غذا‌دادن مارها از مغز سرِ جوانان که شومی حاکمِ ستمکاره را می‌رساند.
و اما پایان کارِ ضحاک همان است که هر بیدادگری باید در انتظارش باشد، گرچه در عالمِ واقع بسیاری از اینگونه کسان از چنگ آن رها مانده‌‌اند.


زنده‌یاد #محمدعلی_اسلامی_ندوشن
سرو سایه‌فکن،
[دربارهٔ فردوسی و شاهنامه]


t.me/sokhansarayann 🎻
‍ ایران و #سه_طاغوتِ رسوب کرده در تاریخِ آن

مردم ایران درگیرِ مسائل عمده‌ای بودند، چون ناامنی و بی‌فردایی و فقر که اگر بگوییم آبِ خوش از گلویشان پایین نمی‌رفت، اصطلاحِ خودش را جُسته‌ایم. با یک نگاه کلّی، مشکلِ آنها را در سه طاغوت می‌بینیم:
۱. #شاهان،
۲. #عالمان_دنیادار،
۳. #عوام.

طاغوتِ نخست، شاهان بودند.
طاغوت دوّم، #عالمِ_دنیا‌دار بود که به نحوِ غیر مستقیم خود را با دیوانیان در اداره‌ی مُلک ذینفع می‌دانست. در واقع مملکت‌داری مانند خورجینی بود که یک سرش را می‌بایست شمشیرِ حاکم پُر کند و سر دیگرش را تبلیغِ عالِم. در ایرانِ بعد از اسلام گروهی از عالِمان که ریاست و رفاه را سرمایه‌ی نقد می‌دانستند و آن را جز در مشارکت با حاکمان نمی‌توانستند به دست آورند، خود را جانشینِ موبدانِ زمانِ ساسانی کردند.
در کنار این عدّه از روحانیّون (مرکّب از قاضی، مُفتی، فقیه، ذاکر و واعظ) صوفیانِ بی‌صفا نیز بودند، و نیز مورّخان و شاعرانِ مدّاح، که مجموعِ آنها «رهبرانِ فکریِ زمان» (در اصطلاح امروز intelligentsia) را تشکیل می‌دادند. این سه دسته، ماشینِ تبلیغاتی-عقیدتیِ حکومت را به راه می‌بردند، که بی‌وجود آنها حاکمِ جبّار نمی‌توانست به حاکمیّتِ خود ادامه دهد.
روشن بود که با زور تنها نمی‌شد مردم را در قید و بند‌های طاقت‌فرسا نگاه داشت. می‌بایست باورهایی باشد که این زور را توجیه کند، محمل برایش بتراشد، و رشته‌ی آن را با تأییدِ آسمان و جهانِ دیگر پیوند دهد...
جزئیات ستم و مشقّتی که بر مردم مستولی بوده است، حقّش در هیچ کتابی ادا نشده، ولی روح آن در مجموع ادب و آثار فارسی و ضرب المثل‌ها منعکس است. سعدی از «بسته بودنِ سنگ و رها بودنِ سگ» حرف می‌زند، و حافظ می‌گوید:

"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
فریاد از این بیابان، وین راه بینهایت".

طاغوت سوم، #عوام بودند که من در جای دیگر آنها را «گناهکارانِ بی‌گناه» خوانده بودم.
این جمع بر اثر نادانیِ خویش جز آنکه به زیانِ خود قدم بردارند و آلتِ دست و هِیمه‌ی آتشِ دو طاغوتِ اوّل بشوند، کاری نمی‌کردند.
هزاران حکایت و نقل و مَثَل در کتابهای فارسی هست، حاکی از آنکه «اینان با جهلِ خویش و سرِ انباشته از اوهام، تنها وسیله‌ی تسهیلِ تسلّطِ ظالمان بر خود بودند».


زنده یاد
#محمد‌علی_اسلامی_ندوشن


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مفهوم «ایران» برای ایرانی زمانی روشن می‌گردد که از آن دور می‌گردد.
اگر باور ندارید از ایرانی‌هایی بپرسید که سالهاست مقیم خارج هستند، ممکن است مرفّه یا متمكّن باشند، ولی شاد و سبک‌روح نیستند. گمان می‌کنم که در میانِ خارجیانِ مقیم غربت، ایرانیان جزو کِدِرترین و افسرده‌ترینِشان باشند که احساس گم‌گشتگیِ دائم دارند و هرگز شکفته نمی‌شوند.


📕ایران و تنهایی‌اش
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
ایران و سه طاغوت


▪️مردم ایران درگیر مسائل عمده‌ای بودند، چون ناامنی و بی‌فردائی و فقر که اگر بگوییم آب خوش از گلویشان پائین نمی‌رفت، اصطلاح خودش را جسته‌ایم.

با یک نگاه کلی، مشکل آنها را در سه طاغوت می‌بینیم:
#شاهان
#عالمان_دنیا‌دار
#عوام

در مورد طاغوت دوم، عالمِ دنیا‌دار، اینگونه بود که بنحوِ غیرمستقیم خود را با دیوانیان در ادارهٔ ملک ذینفع می‌دانست. در واقع مملکت‌داری مانند خورجینی بود که یک سرش را می‌بایست شمشیر حاکم پُر کند و سر دیگرش را تبلیغِ عالِم. گروهی از عالِمان که ریاست و رفاه را سرمایهٔ نقد می‌دانستند و آن را جز در مشارکت با حاکمان نمی‌توانستند به دست آورند.

در کنار این عدّه از روحانیّون (مرکب از قاضی، مفتی، فقیه، ذاکر و واعظ) صوفیانِ بی‌صفا نیز بودند، و نیز مورّخان و شاعرانِ مدّاح که مجموعِ آنها «رهبران فکری زمان» در اصطلاح امروز intelligentsia را تشکیل می‌دادند. این سه دسته، ماشین تبلیغاتی عقیدتی حکومت را به راه می‌بردند، که بی‌وجود آنها حاکمِ جبّار نمی‌توانست به حاکمیّتِ خود ادامه دهد.

روشن بود که با زور تنها نمی‌شد مردم را در قید و بند‌های طاقت‌فرسا نگاه داشت. می‌بایست باورهائی باشد که این زور را توجیه کند، محمل برایش بتراشد، و رشتهٔ آن را با تأیید آسمان و جهان دیگر پیوند دهد.
جزئیات ستم و مشقّتی که بر مردم مستولی بوده است، حقّش در هیچ کتابی ادا نشده است.
سعدی از «بسته بودن سنگ و رها بودن سگ» حرف می‌زند و حافظ می‌گوید:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود ...

👈طاغوت سوم، عوام بودند که من در جای دیگر آنها را «گناهکاران بی‌گناه» خوانده بودم. این جمع بر اثر نادانی خویش جز آنکه به زیان خود قدم بردارند و آلتِ دست و هیمهٔ آتش دو طاغوت اول بشوند، کاری نمی‌کردند.
خلاصهٔ کلام آنکه  فرقه‌گرائی و تعصّبِ عوامانه، بازماندهٔ جان و مال و آبادانی را به باد نیستی داد:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

مرحوم دکتر
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📕سخن‌ها را بشنویم، صص ۵۲–۴۷

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
متن وصیت‌ نامه زنده یاداستاد
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
(۳ شهریور ۱۳۰۳ – ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱) شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم و پژوهش‌گر ایرانی.


🔹خواست من است که چون روز محتوم فرار رسد جنازه را از دانشگاه تهران گذرانده به نیشابور انتقال دهند و از آنجا ببرند و در دامنه کوه بینالود به خاک بسپارند. خراسان پرتاریخ‌ترین ایالت ایران است و نیشابور فراکشیده‌ترین شهر ایران. اگر فوت من در خارج از ایران صورت گرفت جنازه به ایران انتقال داده شود.

🔹آنچه از من برجای مانده کتاب‌هاست؛ امتیاز چاپ و تجدید چاپ آن را به #نهاد_آرامگاه_فردوسی واگذار می‌کنم.

عواید حاصل از آن‌ها به عنوان حق‌التالیف، صرف گل‌کاری و زیباسازی محوطه آرامگاه و جاده مشهد به توس خواهد شد. امیدوارم که این خواست‌ها به خوبی اجرا شود.

🔹از خانواده، همسر، دوستان و خوانندگانم خداحافظی می‌کنم. بر روی گور من علاوه بر اسم، تاریخ تولد، و مرگ، این بیت حافظ نوشته خواهد شد:
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند»

مهر ۱۳۹۳

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
در چشمانِ #زن_ایرانی اگر دقّت کنید نوعی هجران و #حسرت و حرمان ژرفی دیده می‌شود که نظیرش در چشم زنِ هیچ قومِ کم تاريخ‌تری یا با تاریخِ متفاوت مشهود نیست. بخصوص در نزد آن عدّه از زنان که هنوز عيارِ "ایرانیّتِ" دست نخورده‌تری دارند، این سایه‌ی حلقویِ #تاریخ بهتر نمود می‌کند.

زنده یاد
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
#ایران،
از سیادت سیاسی تا سیادت فرهنگی


وابستگی ایران به زبان فارسی به گونه‌ای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین می‌پرسیدند:
شما که هستید؟ می‌گفت: من یک ایرانیم؛ ولی بعد از اسلام می‌بایست بگوید:
👈یک ایرانی که زبانش فارسی است. در این دوران هزاروصدساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده، و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است...

در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنهٔ جهانی عرض وجود کند. بنابراین چون نمی‌توانست از پایگاهی که طیّ هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیّت جهانی خود را حفظ کرد.

درواقع #سیادت_سیاسی دورهٔ گذشته تبدیل به #سیادت_فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید، و به‌خصوص سه کتاب معتبر، یعنی #خداینامه، که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری #تاریخ_بلعمی و سومی #تفسیرطبری به زبان فارسی نگاشته شد، واقعهٔ معنی‌داری است.
ایرانی با این سه کتاب نشان داد که می‌خواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتّفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹ ق)، فردوسی پا به هستی نهاد. #شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامه‌دهندهٔ حیات ملّی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم بدین پارسی»، چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیّت مهمّی را بازگو می‌کند.

از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همان‌گونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، ترکان غزنوی آمدند، و نخستین بار این کشور در تاریخ خود فرمانروای بیگانه و بَرده‌تبار به خود دید. ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود. از قراری، که با قدری غلوّ حکایت کرده‌اند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور می‌یافتند. اینها چه می‌کردند و چه می‌خواستند؟ درواقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود، زیرا می‌بایست مشروعیّت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند.

به‌تدریج زبان فارسی دری زبان مشترک همهٔ ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایده‌ای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد!)، در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند، و مؤثّر افتاد...

در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اُموی و عبّاسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجه‌اش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملّی جز این چاره‌ای نبود...

📕مقالهٔ "زبان فارسی افزونتر از یک زبان"
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
تاثیر #شاهنامه بر
#تاریخ_ایران

تاریخِ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایشِ "شاهنامه" تقسیم کنیم؛ چون ایران پیش از شاهنامه مانند لخته‌ای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد، این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است، باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پرورده‌ی این کتاب هستیم که راهنما و نشانه‌ی هویّتِ ماست.
ایرانی برای آنکه بتواند از نو قد راست کند و به عنوان یک ملّتِ قابلِ احترام، خود را بنمایاند، احتیاج به چنین کتابی داشت و آن را به دست آورد. شاهنامه آغازگرِ دورانِ تازه‌ای در زندگی ایرانی است، با این کتاب است که اقتدارِ سیاسیِ ایران‌زمین تبدیل به «اقتدار فرهنگی» می‌شود.
شاهنامه، ایرانِ پیش از اسلام را به ایرانِ بعد از اسلام پیوند زد و کاری کرد که او هم چنان در صحنه‌ی جهانی، یک کشورِ برجسته و تأثیرگذار باقی بماند. سرایشِ این اثرِ بدیع، واکنشی بود در برابرِ رفتارِ تحقیر‌آمیزِ خلفای دمشق و بغداد، یعنی اگر زبان فارسیِ دَری و شاهنامه نیامده بودند، ایرانی هرگز ایرانی باقی نمی‌ماند و چیز دیگری می‌شد.

#محمد‌علی_اسلامی_ندوشن
📗دیروز امروز فردا

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
اگر بپذیریم که بر هیچ سرمایه‌ای، نه نفت، نه میراثِ گذشته، نه مواهبِ طبیعیِ یک کشور نمی‌توان تکیه کرد، و تنها منبعِ قابلِ اتّکا #نیروی_مغز و #بازوی_مردم آن کشور است، تبخیرِ عمرِ جوانان فاجعه‌بار خواهد بود.

زنده یاد
#محمد‌علی_اسلامی_ندوشن

t.me/sokhansarayann 🎻
تاثیر #شاهنامه بر
#تاریخ_ایران

تاریخِ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایشِ "شاهنامه" تقسیم کنیم؛ چون ایران پیش از شاهنامه مانند لخته‌ای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد، این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است، باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پرورده‌ی این کتاب هستیم که راهنما و نشانه‌ی هویّتِ ماست.
ایرانی برای آنکه بتواند از نو قد راست کند و به عنوان یک ملّتِ قابلِ احترام، خود را بنمایاند، احتیاج به چنین کتابی داشت و آن را به دست آورد. شاهنامه آغازگرِ دورانِ تازه‌ای در زندگی ایرانی است، با این کتاب است که اقتدارِ سیاسیِ ایران‌زمین تبدیل به «اقتدار فرهنگی» می‌شود.
شاهنامه، ایرانِ پیش از اسلام را به ایرانِ بعد از اسلام پیوند زد و کاری کرد که او هم چنان در صحنه‌ی جهانی، یک کشورِ برجسته و تأثیرگذار باقی بماند. سرایشِ این اثرِ بدیع، واکنشی بود در برابرِ رفتارِ تحقیر‌آمیزِ خلفای دمشق و بغداد، یعنی اگر زبان فارسیِ دَری و شاهنامه نیامده بودند، ایرانی هرگز ایرانی باقی نمی‌ماند و چیز دیگری می‌شد.

#محمد‌علی_اسلامی_ندوشن
📗دیروز امروز فردا

t.me/tarikhdartarazoo 🏛
تاثیر #شاهنامه بر
#تاریخ_ایران

تاریخِ بعد از اسلام را باید به پیش و پس از سرایشِ "شاهنامه" تقسیم کنیم؛ چون ایران پیش از شاهنامه مانند لخته‌ای بود که شکل نگرفته بود و فردوسی مانند یک پیکرتراش آن را شکل داد، این هزار ساله ترکیبش را از شاهنامه گرفته است، باید قبول کنیم که چه خوب و چه بد، پرورده‌ی این کتاب هستیم که راهنما و نشانه‌ی هویّتِ ماست.
ایرانی برای آنکه بتواند از نو قد راست کند و به عنوان یک ملّتِ قابلِ احترام، خود را بنمایاند، احتیاج به چنین کتابی داشت و آن را به دست آورد. شاهنامه آغازگرِ دورانِ تازه‌ای در زندگی ایرانی است، با این کتاب است که اقتدارِ سیاسیِ ایران‌زمین تبدیل به «اقتدار فرهنگی» می‌شود.
شاهنامه، ایرانِ پیش از اسلام را به ایرانِ بعد از اسلام پیوند زد و کاری کرد که او هم چنان در صحنه‌جهانی، یک کشورِ برجسته و تأثیرگذار باقی بماند. سرایشِ این اثرِ بدیع، واکنشی بود در برابرِ رفتارِ تحقیر‌آمیزِ خلفای دمشق و بغداد، یعنی اگر زبان فارسیِ دَری و شاهنامه نیامده بودند، ایرانی هرگز ایرانی باقی نمی‌ماند و چیز دیگری می‌شد.

#محمد‌علی_اسلامی_ندوشن
📗دیروز امروز فردا

t.me/tarikhdartarazoo 🏛