«مسئلۀ اندیشۀ ایرانشهری و فاشیسم»
چندی است که اندیشمندانی ایرانی در تلاشند مفهوم «ایرانشهر» را به عنوان نظریهای کلان تبیین کنند. سیدجواد طباطبایی و شروین وکیلی را در این میان بهتر میشناسم. اندیشمندانی که در جستجوی مفهومی روشن و کارآمد از «ایرانشهر»ند آشکارا دغدغهای ملیگرایانه دارند. در مقابل، گروهی دیگر از اندیشمندان هم نسبت به تعبیر و مفهوم «ایرانشهر» بسیار حساسند و آن را دائم به باد انتقاد میگیرند. اما مسئله زمانی به جدلی محض تبدیل میشود که ایدۀ ایرانشهری را ایدهای فاشیستی مینامند (و طبعاً نظریهپردازان آن را هم به طور غیرمستقیم فاشیست مینامند). در میان این منتقدان صدای یوسف اباذری و ناصر فکوهی از همه بلندتر بوده است.
از آنجا که تمام کتابهایی که تا کنون منتشر کردهام یا به طور مستقیم دربارۀ فاشیسم بوده یا به طور غیرمستقیم در نهایت به فاشیسم میرسیده است، چندی پیش در نشستی دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری قرار شد دربارۀ نسبت احتمالی میان فاشیسم و اندیشۀ ایرانشهری نظرم را بگویم.
نکتۀ نخست اینکه در نظر برخی، بخشی از منش روشنفکرانه این است که پیوسته هشدار دهند فاشیسم در حال ظهور است. بخشی از روشنفکران و اندیشمندان در صد سال گذشته بخشی از کار روزانهشان این بوده است که در مورد فاشیسم هشدار میدادهاند. و البته در بسیاری از موارد این هشدار را اشتباه میدادهاند و اصلاً با دادن آدرس غلط خود به ظهور فاشیسم واقعی کمک کردند.
بگذارید بزرگترین و مهلکترین مثال تاریخی را در این باره بیاورم. جبهۀ کارگری (یا پرولتاریا) پس از جنگ جهانی اول به دو جناح تقسیم شد: جناحی که دموکرات بود یا همان سوسیالدموکراسی، و جناحی که کمونیست بود. در اکثر کشورهای اروپایی جناح سوسیالدموکرات اکثریتِ جامعۀ کارگری و جناح کمونیست اقلیت بود. همزمان میدانیم که فاشیسم نیز در اروپا در حال ظهور بود و هدفش سرکوب هر دو جناح کارگری و نابودی مارکسیسم بود. اما در این میان کمونیستها با هدایت استالین خطای بزرگی مرتکب شدند. آنها جناح دیگر کارگری، یعنی سوسیالدموکراسی را متهم کردند به اینکه فاشیسم است (نام این نظریه را هم گذاشتند «سوسیالفاشیسم») و نزاعی سازشناپذیر میان دو جناح کارگری درگرفت. در نهایت، این نظریۀ به شدت نادرست باعث شد جبهۀ کارگری در اروپا نتواند متحد شود و در نتیجه راه برای به قدرت رسیدنِ وخیمترین نوع فاشیسم در آلمان هموار شد. وقتی هیتلر آمد و همه را قلع و قمع کرد معلوم شد فاشیسم چیست و فاشیست کیست! بنابراین، کسی که تاریخ را خوب خوانده باشد، باید نسبت به دادن آدرس غلط حساس باشد.
در سخنرانیای که در پیوست این نوشتار آمده، کوشیدم دربارۀ نسبت احتمالی میان «فاشیسم» و «اندیشۀ ایرانشهری» گمانهزنی کنم. بگذارید در اینجا جان کلام را بگویم و برای توضیح و تفصیل آن میتوانید فایل را بشنوید:
۱. وقتی از «فاشیسم» صحبت میکنیم، منظورمان کدام فاشیسم است؟ قطعاً باید تعریف روشنی از فاشیسم داشته باشیم. و این یعنی باید بر حسب تجربیات تاریخی سخن بگویم. بنابراین، مبنای شناخت ما فاشیسمی است که در اروپا بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۵ بر اروپا حاکم بود.
۲. من فرض را بر این نهادهام که اندیشۀ ایرانشهری نوعی «اندیشۀ محافظهکارانه» است. یعنی همۀ نظریهپردازیها دربارۀ رویکرد ایرانشهری در نهایت در زمرۀ اندیشههای محافظهکارانه میگنجد.
۳. بر این اساس، کوشیدم رابطه میان «فاشیسم» و «محافظهکاری» را طبق نمونههای عینی تاریخی بررسی کنم.
۴. با بررسی مثالهای تاریخی نتیجه گرفتهام برخلاف ادعا و تصوری که میشود، هرگز نمیتوان ارتباط علت و معلولی، یا حتا نوعی خویشاوندی نزدیک میان فاشیسم و محافظهکاری یافت. یعنی فاشیسم همانقدر که ریشه در راستگرایی دارد، به همان اندازه نیز در لیبرالیسم و چپگرایی ریشه دارد. و در صحبتها با نمونههای تاریخی نشان میدهم فاشیستها پیوند ذاتی با محافظهکاران نداشتند.
۵. شرح میدهم که فاشیسم اتفاقاً برآمده از «بیریشگی» است. در حالی که «محافظهکاری» میکوشد از بیریشه شدن مردم جلوگیری کند. بنابراین، حتا میتوان ادعا کرد محافظهکاری میتواند جلوی ظهور فاشیسم را بگیرد.
۶. در نهایت، نتیجه میگیرم، طبق الگوهای تاریخی، ارتباط ارگانیک و ذاتی میان اندیشۀ ایرانشهری و فاشیسم وجود ندارد. زیرا اتفاقاً چون اندیشۀ ایرانشهری محافظهکارانه است و بر ریشهها تأکید میکند به عنوان عاملی برای جلوگیری از بروز فاشیسم باید از آن استقبال کرد.
شرح و بسط این نکات کلی را در فایل پیوست بشنوید. این سخنرانی را در دی ماه ۹۷ در نشستی با حضور دکتر شروین وکیلی در خانۀ گفتمان شهر انجام دادم. در فایل پیوست میتوانید سخنرانی دکتر وکیلی را نیز بشنوید.
مهدی تدینی
#سخنرانی، #فاشیسم، #ایرانشهر
@tarikhandishi
چندی است که اندیشمندانی ایرانی در تلاشند مفهوم «ایرانشهر» را به عنوان نظریهای کلان تبیین کنند. سیدجواد طباطبایی و شروین وکیلی را در این میان بهتر میشناسم. اندیشمندانی که در جستجوی مفهومی روشن و کارآمد از «ایرانشهر»ند آشکارا دغدغهای ملیگرایانه دارند. در مقابل، گروهی دیگر از اندیشمندان هم نسبت به تعبیر و مفهوم «ایرانشهر» بسیار حساسند و آن را دائم به باد انتقاد میگیرند. اما مسئله زمانی به جدلی محض تبدیل میشود که ایدۀ ایرانشهری را ایدهای فاشیستی مینامند (و طبعاً نظریهپردازان آن را هم به طور غیرمستقیم فاشیست مینامند). در میان این منتقدان صدای یوسف اباذری و ناصر فکوهی از همه بلندتر بوده است.
از آنجا که تمام کتابهایی که تا کنون منتشر کردهام یا به طور مستقیم دربارۀ فاشیسم بوده یا به طور غیرمستقیم در نهایت به فاشیسم میرسیده است، چندی پیش در نشستی دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری قرار شد دربارۀ نسبت احتمالی میان فاشیسم و اندیشۀ ایرانشهری نظرم را بگویم.
نکتۀ نخست اینکه در نظر برخی، بخشی از منش روشنفکرانه این است که پیوسته هشدار دهند فاشیسم در حال ظهور است. بخشی از روشنفکران و اندیشمندان در صد سال گذشته بخشی از کار روزانهشان این بوده است که در مورد فاشیسم هشدار میدادهاند. و البته در بسیاری از موارد این هشدار را اشتباه میدادهاند و اصلاً با دادن آدرس غلط خود به ظهور فاشیسم واقعی کمک کردند.
بگذارید بزرگترین و مهلکترین مثال تاریخی را در این باره بیاورم. جبهۀ کارگری (یا پرولتاریا) پس از جنگ جهانی اول به دو جناح تقسیم شد: جناحی که دموکرات بود یا همان سوسیالدموکراسی، و جناحی که کمونیست بود. در اکثر کشورهای اروپایی جناح سوسیالدموکرات اکثریتِ جامعۀ کارگری و جناح کمونیست اقلیت بود. همزمان میدانیم که فاشیسم نیز در اروپا در حال ظهور بود و هدفش سرکوب هر دو جناح کارگری و نابودی مارکسیسم بود. اما در این میان کمونیستها با هدایت استالین خطای بزرگی مرتکب شدند. آنها جناح دیگر کارگری، یعنی سوسیالدموکراسی را متهم کردند به اینکه فاشیسم است (نام این نظریه را هم گذاشتند «سوسیالفاشیسم») و نزاعی سازشناپذیر میان دو جناح کارگری درگرفت. در نهایت، این نظریۀ به شدت نادرست باعث شد جبهۀ کارگری در اروپا نتواند متحد شود و در نتیجه راه برای به قدرت رسیدنِ وخیمترین نوع فاشیسم در آلمان هموار شد. وقتی هیتلر آمد و همه را قلع و قمع کرد معلوم شد فاشیسم چیست و فاشیست کیست! بنابراین، کسی که تاریخ را خوب خوانده باشد، باید نسبت به دادن آدرس غلط حساس باشد.
در سخنرانیای که در پیوست این نوشتار آمده، کوشیدم دربارۀ نسبت احتمالی میان «فاشیسم» و «اندیشۀ ایرانشهری» گمانهزنی کنم. بگذارید در اینجا جان کلام را بگویم و برای توضیح و تفصیل آن میتوانید فایل را بشنوید:
۱. وقتی از «فاشیسم» صحبت میکنیم، منظورمان کدام فاشیسم است؟ قطعاً باید تعریف روشنی از فاشیسم داشته باشیم. و این یعنی باید بر حسب تجربیات تاریخی سخن بگویم. بنابراین، مبنای شناخت ما فاشیسمی است که در اروپا بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۵ بر اروپا حاکم بود.
۲. من فرض را بر این نهادهام که اندیشۀ ایرانشهری نوعی «اندیشۀ محافظهکارانه» است. یعنی همۀ نظریهپردازیها دربارۀ رویکرد ایرانشهری در نهایت در زمرۀ اندیشههای محافظهکارانه میگنجد.
۳. بر این اساس، کوشیدم رابطه میان «فاشیسم» و «محافظهکاری» را طبق نمونههای عینی تاریخی بررسی کنم.
۴. با بررسی مثالهای تاریخی نتیجه گرفتهام برخلاف ادعا و تصوری که میشود، هرگز نمیتوان ارتباط علت و معلولی، یا حتا نوعی خویشاوندی نزدیک میان فاشیسم و محافظهکاری یافت. یعنی فاشیسم همانقدر که ریشه در راستگرایی دارد، به همان اندازه نیز در لیبرالیسم و چپگرایی ریشه دارد. و در صحبتها با نمونههای تاریخی نشان میدهم فاشیستها پیوند ذاتی با محافظهکاران نداشتند.
۵. شرح میدهم که فاشیسم اتفاقاً برآمده از «بیریشگی» است. در حالی که «محافظهکاری» میکوشد از بیریشه شدن مردم جلوگیری کند. بنابراین، حتا میتوان ادعا کرد محافظهکاری میتواند جلوی ظهور فاشیسم را بگیرد.
۶. در نهایت، نتیجه میگیرم، طبق الگوهای تاریخی، ارتباط ارگانیک و ذاتی میان اندیشۀ ایرانشهری و فاشیسم وجود ندارد. زیرا اتفاقاً چون اندیشۀ ایرانشهری محافظهکارانه است و بر ریشهها تأکید میکند به عنوان عاملی برای جلوگیری از بروز فاشیسم باید از آن استقبال کرد.
شرح و بسط این نکات کلی را در فایل پیوست بشنوید. این سخنرانی را در دی ماه ۹۷ در نشستی با حضور دکتر شروین وکیلی در خانۀ گفتمان شهر انجام دادم. در فایل پیوست میتوانید سخنرانی دکتر وکیلی را نیز بشنوید.
مهدی تدینی
#سخنرانی، #فاشیسم، #ایرانشهر
@tarikhandishi
Telegram
attach 📎
120316_001
My Recording
گزارش صوتی نشست «فاشیسم و آزادی»:
▪️مهدی تدینی: نسبت فاشیسم، محافظهکاری سیاسی و اندیشهی ایرانشهری
▪️شروین وکیلی: ریشهدار بودن مفهوم آزادی در تمدن ایرانی و محوریت آزادی فردگرایانه در اندیشهی ایرانشهری
برای توضیح بیشتر بنگرید به پست پیشین.
#سخنرانی، #فاشیسم، #ایرانشهر
@tarikhandishi
▪️مهدی تدینی: نسبت فاشیسم، محافظهکاری سیاسی و اندیشهی ایرانشهری
▪️شروین وکیلی: ریشهدار بودن مفهوم آزادی در تمدن ایرانی و محوریت آزادی فردگرایانه در اندیشهی ایرانشهری
برای توضیح بیشتر بنگرید به پست پیشین.
#سخنرانی، #فاشیسم، #ایرانشهر
@tarikhandishi
چند عکس از نشست «فاشیسم، آزادی، ایرانشهر» جهت تکمیل گزارش.
برای شنیدن فایل صوتی نشست به پست پیشین مراجعه کنید.
@tarikhandishi
برای شنیدن فایل صوتی نشست به پست پیشین مراجعه کنید.
@tarikhandishi
این هیولای دوستداشتنی رو ببینید. «کشتیِ هواییِ هیندنبورگ»، ساخت آلمان.
مثل نهنگی باوقار در اقیانوس آسمان پرواز میکرد. صنعت کشتی هوایی از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر دهۀ 1930 بسیار رونق و امید داشت. اما چند سانحۀ هوایی هولناک و همچنین پیشرفت فناوری هواپیمای جت باعث شد این نهنگهای نرمخو از تولید صنعتی خارج بشن.
دو ویدئو از دو سانحۀ معروف رو در دو پست بعد حتماً ببینید.
#مستند
@tarikhandishi
مثل نهنگی باوقار در اقیانوس آسمان پرواز میکرد. صنعت کشتی هوایی از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر دهۀ 1930 بسیار رونق و امید داشت. اما چند سانحۀ هوایی هولناک و همچنین پیشرفت فناوری هواپیمای جت باعث شد این نهنگهای نرمخو از تولید صنعتی خارج بشن.
دو ویدئو از دو سانحۀ معروف رو در دو پست بعد حتماً ببینید.
#مستند
@tarikhandishi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سانحۀ هوایی هیندنبورگ
کشتی هوایی «هیندنبورگ» سال 1936 در آلمان ساخته شده بود. در المپیک مونیخ، چند لحظه پیش از سخنرانی هیتلر در افتتاحیۀ المپیک از بالای استادیوم عبور کرد تا تماشاگران را به هیجان آورد. هیندنبورگ آتلانتیک گذر میکرد.
در ششم مه 1937 پس از عبور از روی نیویورک در نیوجرسی دچار سانحه شد. در ویدئو این سانحه را میبینید. 35 نفر از 97 مسافر جان باختند. به فرار آدمها در آخرین لحظه دقت کنید تا بزرگی این نهنگ سوزان را دریابید...
#مستند
@tarikhandishi
کشتی هوایی «هیندنبورگ» سال 1936 در آلمان ساخته شده بود. در المپیک مونیخ، چند لحظه پیش از سخنرانی هیتلر در افتتاحیۀ المپیک از بالای استادیوم عبور کرد تا تماشاگران را به هیجان آورد. هیندنبورگ آتلانتیک گذر میکرد.
در ششم مه 1937 پس از عبور از روی نیویورک در نیوجرسی دچار سانحه شد. در ویدئو این سانحه را میبینید. 35 نفر از 97 مسافر جان باختند. به فرار آدمها در آخرین لحظه دقت کنید تا بزرگی این نهنگ سوزان را دریابید...
#مستند
@tarikhandishi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حادثۀ بعدی...
این کشتی هواییِ یو.اس.اس اکرون است. در زمان خود بزرگترین کشتی هوایی بود و این قابلیت عجیب را داشت که نوعی هواپیمای ملخی حین پرواز در آسمان از زیر وارد آن میشد.
این کشتیهای هوایی تعدادی ملوان روی زمین داشت تا موقع فرود آمدن طناب را بگیرند. حالا ببینید چه اتفاق ناگواری رخ میده... بیشتر شبیه فیلمهای کارتونیه! (سپتامبر 1932)
#مستند
@tarikhandishi
این کشتی هواییِ یو.اس.اس اکرون است. در زمان خود بزرگترین کشتی هوایی بود و این قابلیت عجیب را داشت که نوعی هواپیمای ملخی حین پرواز در آسمان از زیر وارد آن میشد.
این کشتیهای هوایی تعدادی ملوان روی زمین داشت تا موقع فرود آمدن طناب را بگیرند. حالا ببینید چه اتفاق ناگواری رخ میده... بیشتر شبیه فیلمهای کارتونیه! (سپتامبر 1932)
#مستند
@tarikhandishi
«جلاد، گلسرخ، پیتزافروش»
پس از نیمقرن که از آن حادثه میگذرد هنوز حالت خونسرد و بیرحم او نماد بیرحمی جنگ است. یکشبه به منفورترین مرد جهان تبدیل شد...
یکم فوریۀ ۱۹۶۸... یکی از رزمندگان ویتنام شمالی را به اسارت گرفته بودند. مردی حدوداً سیساله، نحیف و زخمی. چند سرباز او را کتبسته نزد ژنرال آوردند. فقط چند ثانیه طول کشید. یکی دو جمله رد و بدل شد. ژنرال هفتتیرش را درآورد، گذاشت بر شقیقۀ اسیر و شلیک کرد. محاکمه و اعدام در کمتر از یک دقیقه، وسط خیابان. دوربینها این صحنه را ثبت کردند. اِدی آدامز، عکاس اسوشیتدپرس درست در لحظهای که ژنرال شلیک کرد، دکمۀ دوربینش را فشرد. این تصویر به رسانههای غربی رسید و جهان را تکان داد. همهچیز روشن بود: اسیر دستبسته را ژنرالی خونآشام به قتل رساند! این عکس تصویر سال شد و عکاس آن جایزۀ پولیتزر را برد. وُو سو، فیلمبردار ان.بی.سی هم از اعدام فیلمبرداری کرد (ویدئو را میتوانید در پست بعدی ببینید).
اسیر اعدامشده که بود و جلاد که بود؟ این اتفاق در سایگون، مرکز ویتنام جنوبی رخ داد، در جریان جنگ ویتنام. نیروهای ویتنام شمالی (موسوم به ویتکونگ) در این روز حملۀ گستردهای را آغاز کرده بودند. آن ژنرال، اِنگویِن لوئان، رئیسپلیس سایگون بود. و آن اسیر، اِنگوین وان لِم نام داشت. تصاویر دروغ نمیگویند! میگویند؟ حال از تصویر اعدام دور میشویم و به اتاق کار این ژنرال آدمکش میرویم...
این مرد که به نماد بیرحمی تبدیل شد، در خانوادهای متمول به دنیا آمده بود. یازده خواهر و برادر بودند، همه دکتر و مهندس. در دهۀ ۱۹۶۰ (دهۀ چهل شمسی) در یک کشور فقیر آسیایی این سطح از سواد خانوادگی نایاب بود. لوئان فرانسه را به خوبی ویتنامی صحبت میکرد. در فرانسه درس خوانده بود و در ویتنام دانشجوی خلبانی بود که جنگ شروع شد. عاشق گلسرخ بود و همیشه چند گلسرخ تازه روی میزش بود. موسیقی کلاسیک دوست داشت، شبها شوپن گوش میداد و پیانیست بود. شیفتۀ ونیز و فلورانس بود. آرزو داشت دوباره در ونیز ماهیگیری کند. جنگجویی بیباک بود. رئیسپلیس بود، اما در صف اول نبرد میجنگید. شبها سوار بر جیپ در سایگون گشت میزد تا بر امنیت نظارت کند. جمعی از افسران کودتا کرده بودند و فرماندهاش در نیروی هوایی به او گفته بود باید رئیسپلیس سایگون شود. او هم گفته بود: «اطاعت!» لوئان به فرماندهای مخوف تبدیل شد که هزاران مبارز کمونیست را بازداشت کرد و هیچ اهل مماشات نبود، گرچه میدانست این جنگ همهاش برادرکشی است.
هیچکدام از آنچه در مورد شخصیت لوئان گفتم در آن صحنۀ اعدام پیدا نیست. آن صحنه فقط میگوید «ژنرال اسیری بیدفاع را کشت!» ادعا میشد آن اسیر و چند ویتکونگ دیگر در حملهای تروریستی خانوادۀ یکی از افسران را کشته بودند. اما اسیر اسیر است و باید محاکمه شود. پس هیاهوی جنگ چه میشود؟ مگر جنگ امان میدهد چیزی سر جایش باشد؟
معضل دیگر مسئلۀ آمریکاییها بود که از همه مهمتر است. اگر یکی از رزمندگان کمونیست محاکمه و به اعدام محکوم میشد، عملاً نمیشد او را اعدام کرد. کمونیستهای شمالی میگفتند به ازای اعدام هر یک از رفقایشان یکی از اسرای آمریکایی را میکشند. و واقعاً هم این کار را میکردند. برای همین آمریکاییها تا میتوانستند به لوئان فشار میآوردند اسیران را محاکمه و اعدام نکند. شمالیها پس از مدتی گفتند به ازای اعدام هر یک از رفقایشان دو آمریکایی را میکشند. و رابطۀ لوئان هم با آمریکاییها اصلاً خوب نبود.
تصاویر همیشه راست میگویند؟ بله، اما همۀ حقیقت را نمیگویند. یعنی واقعیت را میگویند، اما حقیقت را نه! ادی آدامز، عکاس آمریکایی که صحنۀ اعدام را ثبت کرد، سی سال بعد از انتشار آن عکس ابراز پشیمانی کرد. او گفت: «ژنرال آن سرباز ویتکونگ را کشت و من هم با دوربینم ژنرال را کشتم. تصاویرِ لحظهای نیرومندترین اسلحهاند. مردم باورشان میکنند، اما عکسها دروغ میگویند... عکسها تنها حقایقی نصفهونیمهاند... این تصویر نمیگوید ژنرال برای ساخت بیمارستانهایی در ویتنام برای مجروحان جنگ چقدر زحمت میکشید.»
ژنرال پس از شکست ویتنام جنوبی به آمریکا گریخت و ناشناس زندگی کرد. پیتزافروشی داشت. ۱۹۹۱ هویتش فاش شد. از کسبوکار دست کشید، اما محاکمه نشد. مقامات میگفتند او در آمریکا مرتکب خلاف نشده که محاکمه شود. او در ۱۹۹۸ در ویرجینیا درگذشت.
جلاد جلاد است و اعدام بدون محاکمه جرم است. این واقعیت است، اما حقیقت نیست. حقیقت را نه در عکسها، که در زندگی، در لابلای هزاران هزار تصویر مات و شفاف باید جست...
اوریانا فالاچی در اوت ۱۹۶۸ مصاحبۀ مفصلی را با ژنرال انجام داد که برخی از دانستههای این نوشتار را از آن مصاحبه آوردهام. در پست بعد ویدئوی صحنۀ اعدام را هم میتوانید ببینید.
مهدی تدینی
#مستند، #جنگ_ویتنام
@tarikhandishi
پس از نیمقرن که از آن حادثه میگذرد هنوز حالت خونسرد و بیرحم او نماد بیرحمی جنگ است. یکشبه به منفورترین مرد جهان تبدیل شد...
یکم فوریۀ ۱۹۶۸... یکی از رزمندگان ویتنام شمالی را به اسارت گرفته بودند. مردی حدوداً سیساله، نحیف و زخمی. چند سرباز او را کتبسته نزد ژنرال آوردند. فقط چند ثانیه طول کشید. یکی دو جمله رد و بدل شد. ژنرال هفتتیرش را درآورد، گذاشت بر شقیقۀ اسیر و شلیک کرد. محاکمه و اعدام در کمتر از یک دقیقه، وسط خیابان. دوربینها این صحنه را ثبت کردند. اِدی آدامز، عکاس اسوشیتدپرس درست در لحظهای که ژنرال شلیک کرد، دکمۀ دوربینش را فشرد. این تصویر به رسانههای غربی رسید و جهان را تکان داد. همهچیز روشن بود: اسیر دستبسته را ژنرالی خونآشام به قتل رساند! این عکس تصویر سال شد و عکاس آن جایزۀ پولیتزر را برد. وُو سو، فیلمبردار ان.بی.سی هم از اعدام فیلمبرداری کرد (ویدئو را میتوانید در پست بعدی ببینید).
اسیر اعدامشده که بود و جلاد که بود؟ این اتفاق در سایگون، مرکز ویتنام جنوبی رخ داد، در جریان جنگ ویتنام. نیروهای ویتنام شمالی (موسوم به ویتکونگ) در این روز حملۀ گستردهای را آغاز کرده بودند. آن ژنرال، اِنگویِن لوئان، رئیسپلیس سایگون بود. و آن اسیر، اِنگوین وان لِم نام داشت. تصاویر دروغ نمیگویند! میگویند؟ حال از تصویر اعدام دور میشویم و به اتاق کار این ژنرال آدمکش میرویم...
این مرد که به نماد بیرحمی تبدیل شد، در خانوادهای متمول به دنیا آمده بود. یازده خواهر و برادر بودند، همه دکتر و مهندس. در دهۀ ۱۹۶۰ (دهۀ چهل شمسی) در یک کشور فقیر آسیایی این سطح از سواد خانوادگی نایاب بود. لوئان فرانسه را به خوبی ویتنامی صحبت میکرد. در فرانسه درس خوانده بود و در ویتنام دانشجوی خلبانی بود که جنگ شروع شد. عاشق گلسرخ بود و همیشه چند گلسرخ تازه روی میزش بود. موسیقی کلاسیک دوست داشت، شبها شوپن گوش میداد و پیانیست بود. شیفتۀ ونیز و فلورانس بود. آرزو داشت دوباره در ونیز ماهیگیری کند. جنگجویی بیباک بود. رئیسپلیس بود، اما در صف اول نبرد میجنگید. شبها سوار بر جیپ در سایگون گشت میزد تا بر امنیت نظارت کند. جمعی از افسران کودتا کرده بودند و فرماندهاش در نیروی هوایی به او گفته بود باید رئیسپلیس سایگون شود. او هم گفته بود: «اطاعت!» لوئان به فرماندهای مخوف تبدیل شد که هزاران مبارز کمونیست را بازداشت کرد و هیچ اهل مماشات نبود، گرچه میدانست این جنگ همهاش برادرکشی است.
هیچکدام از آنچه در مورد شخصیت لوئان گفتم در آن صحنۀ اعدام پیدا نیست. آن صحنه فقط میگوید «ژنرال اسیری بیدفاع را کشت!» ادعا میشد آن اسیر و چند ویتکونگ دیگر در حملهای تروریستی خانوادۀ یکی از افسران را کشته بودند. اما اسیر اسیر است و باید محاکمه شود. پس هیاهوی جنگ چه میشود؟ مگر جنگ امان میدهد چیزی سر جایش باشد؟
معضل دیگر مسئلۀ آمریکاییها بود که از همه مهمتر است. اگر یکی از رزمندگان کمونیست محاکمه و به اعدام محکوم میشد، عملاً نمیشد او را اعدام کرد. کمونیستهای شمالی میگفتند به ازای اعدام هر یک از رفقایشان یکی از اسرای آمریکایی را میکشند. و واقعاً هم این کار را میکردند. برای همین آمریکاییها تا میتوانستند به لوئان فشار میآوردند اسیران را محاکمه و اعدام نکند. شمالیها پس از مدتی گفتند به ازای اعدام هر یک از رفقایشان دو آمریکایی را میکشند. و رابطۀ لوئان هم با آمریکاییها اصلاً خوب نبود.
تصاویر همیشه راست میگویند؟ بله، اما همۀ حقیقت را نمیگویند. یعنی واقعیت را میگویند، اما حقیقت را نه! ادی آدامز، عکاس آمریکایی که صحنۀ اعدام را ثبت کرد، سی سال بعد از انتشار آن عکس ابراز پشیمانی کرد. او گفت: «ژنرال آن سرباز ویتکونگ را کشت و من هم با دوربینم ژنرال را کشتم. تصاویرِ لحظهای نیرومندترین اسلحهاند. مردم باورشان میکنند، اما عکسها دروغ میگویند... عکسها تنها حقایقی نصفهونیمهاند... این تصویر نمیگوید ژنرال برای ساخت بیمارستانهایی در ویتنام برای مجروحان جنگ چقدر زحمت میکشید.»
ژنرال پس از شکست ویتنام جنوبی به آمریکا گریخت و ناشناس زندگی کرد. پیتزافروشی داشت. ۱۹۹۱ هویتش فاش شد. از کسبوکار دست کشید، اما محاکمه نشد. مقامات میگفتند او در آمریکا مرتکب خلاف نشده که محاکمه شود. او در ۱۹۹۸ در ویرجینیا درگذشت.
جلاد جلاد است و اعدام بدون محاکمه جرم است. این واقعیت است، اما حقیقت نیست. حقیقت را نه در عکسها، که در زندگی، در لابلای هزاران هزار تصویر مات و شفاف باید جست...
اوریانا فالاچی در اوت ۱۹۶۸ مصاحبۀ مفصلی را با ژنرال انجام داد که برخی از دانستههای این نوشتار را از آن مصاحبه آوردهام. در پست بعد ویدئوی صحنۀ اعدام را هم میتوانید ببینید.
مهدی تدینی
#مستند، #جنگ_ویتنام
@tarikhandishi
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«ویدئوی صحنۀ اعدام در سایگون»
عکسی که اِدی آدامز، عکاس آسوشیتدپرس (مردی که در ویدئو میبینید) از این صحنه گرفت، به نماد خشونت و بیرحمی جنگ تبدیل شد و ژنرال لوئان هم طبعاً نماد بیرحمی.
این فیلم را فیلمبردار شبکۀ ان.بی.سی برداشته است. برای توضیح بیشتر به پست پیشین بنگرید.
⛔️هشدار: صحنه خوشایند نیست ممکن است برای شما آزاردهنده باشد.
#مستند، #جنگ، #جنگ_ویتنام
@tarikhandishi
عکسی که اِدی آدامز، عکاس آسوشیتدپرس (مردی که در ویدئو میبینید) از این صحنه گرفت، به نماد خشونت و بیرحمی جنگ تبدیل شد و ژنرال لوئان هم طبعاً نماد بیرحمی.
این فیلم را فیلمبردار شبکۀ ان.بی.سی برداشته است. برای توضیح بیشتر به پست پیشین بنگرید.
⛔️هشدار: صحنه خوشایند نیست ممکن است برای شما آزاردهنده باشد.
#مستند، #جنگ، #جنگ_ویتنام
@tarikhandishi
«هولوکاست» به چاپ پنجم رفت...
هولوکاست، پیگرد و کشتار یهودیان، نوشتۀ الکساندر براکل، چاپ ۱۳۹۶، نشر ثالث.
این کتاب مروری میکند بر فرایند حذف فیزیکی یهودیان اروپا، از زمانی که هدف فقط حذف اجتماعی آنها بود تا زمانی که حین جنگ کار به کشتار رسید.
#معرفی_کتاب، #هولوکاست
@tarikhandishi
هولوکاست، پیگرد و کشتار یهودیان، نوشتۀ الکساندر براکل، چاپ ۱۳۹۶، نشر ثالث.
این کتاب مروری میکند بر فرایند حذف فیزیکی یهودیان اروپا، از زمانی که هدف فقط حذف اجتماعی آنها بود تا زمانی که حین جنگ کار به کشتار رسید.
#معرفی_کتاب، #هولوکاست
@tarikhandishi
قرار بود...
قرار بود مجری سیاست تنشزدایی باشد، خواستی که در رأی مردم بازتاب یافته بود.
برجام فقط یکی از ستونهای تنشزدایی بود و دولت اوباما فقط یکی از ایستگاههای آن.
آقای وزیر در ایستگاه اول ماند، یا نخواست یا نتوانست از این پیشتر رود. برای رأیدهندگانش این قطار خیلی وقت پیش از حرکت ایستاده بود. ماندن یا رفتن فرقی ندارد.
@tarikhandishi
قرار بود مجری سیاست تنشزدایی باشد، خواستی که در رأی مردم بازتاب یافته بود.
برجام فقط یکی از ستونهای تنشزدایی بود و دولت اوباما فقط یکی از ایستگاههای آن.
آقای وزیر در ایستگاه اول ماند، یا نخواست یا نتوانست از این پیشتر رود. برای رأیدهندگانش این قطار خیلی وقت پیش از حرکت ایستاده بود. ماندن یا رفتن فرقی ندارد.
@tarikhandishi
«به نام مادر...»
مادرانی که نه میدانستند سیاست چیست و نه نام هیچیک از ایدئولوژیها را میدانستند... مادرانی که عدالت در مورد آنها رعایت شد: همه به یک اندازه زجر کشیدند... همه به یک اندازه بر مزار فرزندانشان گریستند، به یک اندازه از داغ فرزند سوختند، به یک اندازه چشمبهراه ماندند، فارغ از اینکه فرزندشان دلبستۀ کدام جناح و کدام سیاستمدار بود...
آلبوم عکسی تقدیم میکنم، به نام مادر...
@tarikhandishi
مادرانی که نه میدانستند سیاست چیست و نه نام هیچیک از ایدئولوژیها را میدانستند... مادرانی که عدالت در مورد آنها رعایت شد: همه به یک اندازه زجر کشیدند... همه به یک اندازه بر مزار فرزندانشان گریستند، به یک اندازه از داغ فرزند سوختند، به یک اندازه چشمبهراه ماندند، فارغ از اینکه فرزندشان دلبستۀ کدام جناح و کدام سیاستمدار بود...
آلبوم عکسی تقدیم میکنم، به نام مادر...
@tarikhandishi