تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
94.7K subscribers
958 photos
317 videos
21 files
1.11K links
ایدئولوژی‌، اندیشه و تاریخ سیاسی

مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر

برخی کتاب‌ها:
عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر (سه جلد)
فاشیسم و کاپیتالیسم
نظریه‌های فاشیسم
جنبشهای فاشیستی
لیبرالیسم
بوروکراسی

اینستاگرام
https://instagram.com/tarikhandishii
Download Telegram
با توجه به اعلام نامزدهای تأییدصلاحیت‌شده رأی و نظر کلی شما کدام گزینه است؟ اسامی به ترتیب الفبا
Anonymous Poll
20%
پزشکیان
0%
پورمحمدی
5%
جلیلی
0%
زاکانی
0%
قاضی‌زاده هاشمی
11%
قالیباف
6%
هنوز تصمیم نگرفته‌ام
58%
رأی نمی‌دهم
جمعه، بیست‌وپنجم خرداد، افتخار دارم در مشهد در جلسه‌ای در خدمت دوستان و سرورانم باشم. مشتاق و بی‌تاب دیدار...

ساعت ۱۰:۰۰ صبح به صورت حضوری در پردیس کتاب (مشهد بین ابن سینای ۴و۶) و لایو در
اینستاگرام پردیس کتاب

@Pardis_Ketab_Media

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
اصلاح‌طلبان گرامی!


کدام یک از مبانی قدرت مادی و معنوی شما در دهۀ اخیر تقویت شده است؟ چه ابزار جدیدی به ابزارهای ناکارآمد قبلی‎ خود افزوده‌اید؟ هیچ یک از داشته‌های پیشین شما تقویت که نشده، آشکارا دچار زوال و کهنگی هم شده است. شما همه‌چیز را به «نیت» فروکاسته‌اید، در حالی که بارها به چشم دیده‌اید و به جسم و جانِ یک ملت چشانده‌اید که «نیت» کافی نیست (تازه اگر بپذیریم این نیت اصلاً خیر باشد). تمام مبانی قدرت شما تضعیف شده و تمام مبانی قدرت حریفتان تقویت شده است. امید بازیچه نیست که آن را سرمایۀ قمار خود کنید. امید مرواریدی در دل آدم‌هاست، به جای اینکه با این امید مسئولانه رفتار کنید، مانند صیادان مروارید رفتار می‌کنید. امید را خرج لوکوموتیوی می‌کنید که ریلی ندارد. قافله‌سالار سراب نشوید.

یادتان هست مردمی را که هنوز چشم امیدی به تحلیل شما داشتند مشغول حذف «مثلث جیم» کردید؟! امروز حاضرید پاسخ دهید حذف آن مثلث چه رهاوردی برای مردم داشت؟ یادتان هست چک سفید امضا به روحانی دادید و در دور دوم نه گوش شنوایی در دولت داشتید و نه آبرویی در جامعه؟ دوباره چک سفید امضا کردید؟ دوباره «بریم ببینیم چه می‌شود» را جایگزین درک واقعیت‌ها کردید؟ کاری که شما با صندوق رأی می‌کنید، فقط مکمل کار اصول‌گرایان است، نه ناقض آن.

شما قافله‌سالاری هستید که فقط شروع مسیر را بلد است. برای پس از آن نه برنامه‌ای دارید، نه قدرتی، نه ایده‌ای. وقتی جنبش اجتماعی عظیمی حاضر به کمک کردن به شما بود، در گردنه‌ها گم شدید، امروز که خبری از آن نیروی عظیم نیست، فقط به تصادفات و حوادث دل خوش کرده‌اید. خسروان صلاح کار خویش می‌دانند که شما را به کار می‌گمارند، اما شما رعایای خودخسروپنداری شده‌اید که حتی صلاح کار خویش نمی‌دانید، چه رسد به صلاح کار ما. اینها را را هم گفتیم تا فقط به موقعش گفته باشیم.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«اصلاح‌طلبان و امید به پزشکیان»


با کمال بی‌میلی این مطلب را می‌نویسم و به خودم قول داده‌ام این واپسین نوشته‌ام دربارۀ انتخابات باشد؛ اما حقیقتاً نگفتن این حرف‌ها به روانم فشار می‌آورد. برخی حرف‌ها را هم در زمانش باید گفت و بیانش در آینده هیچ ارزشی ندارد.

متحیرم که اصلاح‌طلبان در حال ارتکاب همان اشتباه دوران روحانی به شکل حادتری‌اند. اصلاح‌طلبان در دور دوم روحانی به معنای واقعی کلمه آچمز شده بودند؛ نه راه پس داشتند نه راه پیش؛ نه در بالا گوش شنوایی داشتند و نه در پایین چشمی حاضر به دیدنشان بود و مقصر این وضع هم بیشتر خودشان بودند. آنها بدون هیچ تضمینی چک سفیدی به روحانی داده بودند و حالا هیچ فشاری نمی‌توانستند به روحانی بیاورند، جز اینکه نظاره‌گر اقدامات دولت باشند. این بی‌عملی اصلاح‌طلبان بدنۀ رأی‌دهنده‎شان را سال به سال عصبانی‌تر می‌کرد، اما کاری نمی‌توانستند بکنند، چون هیچ پیوند ارگانیک و سیستماتیکی میان روحانی و اصلاح‌طلبان وجود نداشت. بر اساس مصالح موقت انتخاباتی ائتلافی شفاهی میان افرادی شکل گرفته بود و دیگر هیچ! نتیجه این شده بود که تعدادی از اصلاح‌طلبان به کرسی‌های اداری میان‌رتبه رسیده بودند و اگر هم جامعه غر می‌زد و مطالبه‌ای داشت می‌گفتند هیس! روحانی هر کاری بتواند می‌کند.


دوباره همان آرایش پرهزینه و بی‌فایده در حال تکرار است: هیچ پیوند ارگانیکی میان پزشکیان و اصلاح‌طلبان وجود ندارد. دوباره چک سفیدی تحویل نامزدی می‌دهند و فردا آن نامزد هر چرخشی بخواهد می‌کند و دلیلی هم برای پاسخگویی ندارد. فردای پیروزی در انتخابات، اصلاح‌طلبان هیچ سازوکاری برای مشارکت در تصمیم‌ها و اِعمال نظرات خود درون دولت نخواهند داشت، جز اینکه دوباره شماری از اعضای منتسب به اصلاحات اینجا و آنجا مشغول کار شوند و دوباره جامعه لب فرو ببندد تا دولت کارش را بکند. اینکه شما یک اشتباه مهلک را دوبار می‌کنید تقصیر زور زیاد حکومت نیست، تقصیر ندانم‌کاری خود شماست.

از دیگر سو، می‌بینم امید بسته‌اند که برخی از هموطنان عزیز ترکمان به دلیل همذات‌پنداری و علاقۀ زبانی یا ولایتی به آقای پزشکیان رأی دهند. متر و معیاری ندارم که این عامل چقدر مؤثر است. اینکه هموطن عزیزی بخواهد به این دلایل به آقای پزشکیان رأی بدهد صاحب‌اختیار است و نظرش محترم ــ گرچه نظر مرا بخواهید، معیار قرار دادن چنین چیزهایی حرکت رو به جلو به شمار نمی‌آید؛ ترقی نیست؛ پسرفت است.

اما اینکه اصلاح‌طلبان چشمشان را به روی این واقعیت بسته‌اند یا اینکه بسیار بدتر، به چنین احتمالی دل بسته‌اند، سراسر تناقض است. اصلاح‌طلبی یک پروژۀ ملی‌ــ‌اجتماعی است (البته وجه اجتماعی بودن آن به مراتب بیشتر است). یعنی یک بدنۀ اجتماعی نیرومند باید وجود داشته باشد که با اهداف مدنی یکسان پشت یک کادر همصدا و قوی باشد تا بتوان رَه به جایی برد. اینکه عزیز هموطنی به دلایل زبانی و ولایتی به آقای پزشکیان رأی بدهد ارتباطی با ایده‌های پروژۀ اصلاح‌طلبی ندارد. این یعنی اصلاح‌طلبان خیال می‌کنند می‌توانند با اسب دیگران به نبرد بروند.

راهبرد اصلی اصلاح‌طلبان ــ روزگاری که در اوج بودند، نه در دورانِ بلاتکلیف و بی‌بخار روحانی ــ خلاصه شده بود در تئوریِ «چانه‌زنی از بالا ــ فشار از پایین». وقتی بخش بزرگی از بدنۀ رأی‌دهنده به جناب پزشکیان تابع دغدغه‌هایی متفاوت از اصلاح‌طلبان رأی داده باشد، یعنی آرمان مشترکی وجود ندارد. چگونه ممکن است فردای انتخابات این بدنۀ مردمیِ ناهمگن به اصلاح‌طلبان در جهت تحقق ایده‌هایشان کمک کند وقتی اصلاً دغدغه‌ها مشترک نیست!؟ این یعنی «پایۀ راهبرد شما می‌لنگد». اگر این لنگی را نمی‌بینید که وای بر شما، اگر می‌بینید و به روی خود نمی‌آورید که وای بر همۀ ما!

در دوران روحانی فشار از پایین وجود داشت و چانه‌زنی در بالا نبود، در این دوره نه فشار از پایین خواهد بود (فشار مورد نظر اصلاح‌طلبان... شاید فشارهای دیگری باشد که خدا می‌داند چیست) و نه چانه‌زنی در بالا! این نمایی از رویکرد نسنجیدۀ اصلاح‌طلبان است. اینک که ۲۷ سال پس از خرداد ۷۶ با سواد سیاسی و تاریخی ناچیزی به عقب می‌نگرم این حرکات هیجانی و نسنجیده را در رفتار کلی آنها می‌بینم ــ گرچه هرگز منکر تلاش‌های صادقانۀ برخی از آنها و لطماتی که متحمل شده‌اند نیستم.

اگر کسی در این برهه دغدغۀ اصلاح و بهبود وضع موجود را دارد، باید منتقد این سازوکار انتخاباتی باشد، باید بپرسد چه شد که این تأیید شد و آن نشد... داستان چیست، ما کجای کاریم و شما چه کاره‌اید؟ نه اینکه نسنجیده جفت پا بپرد در هر به زعم خودش روزنه‌ای. وقتی در روزنه گیر کردید و راهکاری نداشتید، یا سطح فهم جامعه را زیر سوال می‌برید یا با مظلوم‌نمایی از پاسخگویی می‌گریزید.

اما چنان‌که گفتم این آخرین حرف من با شما و کلاً آخرین حرف من در این انتخابات است.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«شرّ عدالت اجتماعی»

چیزی شبیه معجزه در آرژانتین رخ داده است و تورم ماهانه که در همین دسامبر موقع آمدن خاویر میلی به ۲۵ درصد رسیده بود، در ماه مه به زیر پنج درصد رسید و آرژانتین پس از سی سال اولین هفتۀ بدون تورم خود را تجربه کرد.

همه‌چیز وقتی دیدنی می‌شود که بدانید مردم آرژانتین در واقع با رأی به خاویر میلی علیه مفهوم «عدالت اجتماعی» به پا خاستند. زیباترین و گیراترین شعار مخالفان لیبرالیسم همین «عدالت اجتماعی» است. در مقابل، لیبرالیسم کلاسیک معتقد است عدالت اجتماعی بدون محدود کردن آزادی میسر نیست و عواقب بدی در پی دارد: ناعدالتی، بسط بوروکراسی، کُند شدن پیشرفت و کاهش درآمد و ثروت ملی که به زیان همه است. در حالت حاد نیز ممکن است — به تعبیر من — شهروندان گرفتار نوعی «حبس بوروکراتیک» شوند؛ چنانکه از نظر من ما ایرانیها گرفتار حبس بوروکراتیک شده‌ایم؛ بوروکراسی چنان گسترش یافته که کل زندگی ما را رقم می‌زند و همه اسیر آنیم.

مردمی که از اغوای دولت‌گرایی برهند، مزد روشن‌بینی و عقلانیت خود را زود می‌ستانند. شاید مردم ما هم روزی پذیرفتند عدالت اجتماعی ایده‌ای ناعادلانه است.

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
«شرّ عدالت اجتماعی» چیزی شبیه معجزه در آرژانتین رخ داده است و تورم ماهانه که در همین دسامبر موقع آمدن خاویر میلی به ۲۵ درصد رسیده بود، در ماه مه به زیر پنج درصد رسید و آرژانتین پس از سی سال اولین هفتۀ بدون تورم خود را تجربه کرد. همه‌چیز وقتی دیدنی می‌شود…
دوستان عزیزم

این ویدئو یکی از پست‌های صفحۀ اینستاگرامم بود که به درخواست برخی از دوستان در اینجا هم قرار دادم. در کانال کم‌حرف و سربه‌زیرم و همۀ شرارت‌هام رو گذاشته‌م برای اینستاگرام. اگر صفحۀ اینستاگرامم رو ندارید لینکش اینه 👇 اونجا بسیار فعال‌ترم و هر آتیشی دارم اونجا می‌سوزونم. خلاصه‌ش این می‌شه که من اصلاً این آدم محترمی که اینجا می‌بینید نیستم 😁

لینک اینستاگرام:

https://instagram.com/tarikhandishii

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
نقد به انتخابات - مهدی تدینی.pdf
9.9 MB
⚫️طنز؛ نقد به انتخابات

🗽مهدی تدینی

مهدی تدینی، مترجم پرکار آثار ارنست نولته و هانا آرنت و فاشیسم‌پژوه، در ۱۲ استوری منتخب به نقد طنازانه‌ی انتخابات می‌پردازد

@cafe_andishe95
این هم تقدیم با عشق

@tarikhandishi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«بیست‌وهشتم مرداد، در فراز و فرود روزگار»

از بعد از بیست‌وهشتم مرداد ۱۳۳۲ تا پیش از انقلاب، هر سال در این روز جشنی ملی برگزار می‌شد و با عناوین «قیام ملی» و «رستاخیز ملی» از آن یاد می‌شد. در این ویدئو دو نمونه از این گزارش‌ها را که متعلق به بیست‌وهشتم مرداد ۱۳۳۸ است، می‌توانید ببینید.

احتمالاً چیزی که در این گزارش‌ها بیش از هر چیز جلب‌توجه می‌کند «تفاوت لحن و روایت» با چیزی است که معمولاً دربارۀ رخدادهای ۲۸ مرداد شنیده‌ایم. به هر روی، این هم آن روی سکه... به عبارتی، این هم نقطۀ مقابلِ آن روایت یکسویۀ مصدق‌دوستان است.

#مستند

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«زاهدی ــ مصدق: از دوستی تا دشمنی»

همۀ روایت‌های ضدونقیض دربارۀ سرنگونی مصدق و ۲۸ مرداد (حتی راویت رسمی پیش از انقلاب) در یک چیز اشتراک دارند: ناچیزانگاری نقش زاهدی. این مسئله را باید مفصل بشکافم که چرا روایت‌های مختلف طبق منافع خاص خود کوشیده‌اند نقش زاهدی را ناچیز نشان دهند؟ نقش زاهدی قطعاً مهمتر و اساسی‌تر از آن چیزی است که در همۀ روایت‌ها ترسیم می‌شود.

اما حتی شخصیت زاهدی هم در این روایات وارونه ترسیم شده. زمانی می‌توانیم سقوط دولت مصدق را بفهمیم که توضیح دهیم چرا ائتلاف بزرگی که حول او شکل گرفته بود متلاشی شد؟ یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها در این میان زاهدی بود. مگر زاهدی کسی نبود که مصدق را «امیرکبیر زمانه» می‌دانست و صمیمانه به او وفادار بود؟! پس چرا چنین شد؟

دقیقاً مسئله همین است! برای توضیح سقوط مصدق باید توضیح داد چرا متحدان مصدق که هر یک نمایندۀ بخشی از جامعه و الیت بودند از او جدا شدند؟ چنین روایتی می‌تواند منصفانه، غیرسیاسی و غیرایدئولوژیک باشد.

در این ویدئو، از مجموعه استوری‌های صفحۀ اینستاگرامم، با دو شاهد مطمئن، نگاه آغازین زاهدی به مصدق را نشان داده‌ام.

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«مصدق و انحلال پارلمان»
 
یکی از مناقشه‌برانگیزترین تصمیمات مصدق انحلال مجلس بود. در این چند دقیقه یکی از وفادارترین یاران مصدق، کریم سنجابی، توضیح می‌دهد چرا این تصمیم غلط بود. فکر نمی‌کنم نیازی باشد جایگاه سنجابی را در جبهۀ ملی توضیح دهم.
 
انتخابات این مجلس (هفدهم) را دولت خود مصدق برگزار کرده بود، اما روزبه‌روز مخالفت‌ها با او در این مجلس شدیدتر می‌شد. برخی از همرزمان و یاران قدیمی او در این مجلس به مخالفان سازش‌ناپذیرش تبدیل شدند؛ از جمله حسین مکی و مظفر بقایی که طرح استیضاح دولت را هم در مجلس مطرح کردند. در این زمان بود که مصدق تصمیم گرفت با رفراندوم مجلس را تعطیل کند.
 
برخی از نزدیک‌ترین یاران مصدق ــ مثل سنجابی که اینجا  می‌شنوید یا دکتر معظمی ــ با این تصمیم او مخالف بودند و به او هشدار دادند این تصمیم غلط است. سنجابی شرح می‌دهد که برای مصدق توضیح می‌داده با تعطیلی مجلس زیر پای خود را خالی می‌کند. اما مصدق به سنجابی می‌گوید: «چرس کشیدی؟» (یعنی حشیش کشیدی؟). صحبت‌های او گویاست و شرح بیشتری نیاز ندارد.

منبع: تاریخ شفاهی هاروارد، گفتگو با کریم سنجابی، نوار یازدهم

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«یازده سپتامبرِ هفت اکتبر»


آیا زمان آن نرسیده است که ما هم اجازه داشته باشیم دربارۀ عملیات هفتم اکتبر سؤال کنیم؟ آیا زمان آن نرسیده است بپرسیم عملیات هفتم اکتبر را دقیقاً چه کسانی با چه انگیزه‌ای برنامه‌ریزی و اجرا کردند؟ فقط یک هفته به سالگرد عملیات هفت اکتبر مانده و هیچ یک از فرماندهان حماس و حزب‌الله بر کرسی فرماندهی خود نمانده‌اند. فضای رسمی حاکم بر کشور، جو مطلقاً تبلیغاتی رسانه‌های رسمی و تک‌صدایی محض موجود در مسئلۀ فلسطین چنان بلند است که هیچ صدای دیگری نه مجال شنیده شدن دارد و نه اجازۀ طرح و بحث. اما دقیقه‌ای هم به ما فرصت دهید حرفی بزنیم!

اسرائیل محل دقیق اقامت هنیه در تهران را می‌دانست (از مباحث عملیاتی سر درنمی‌آورم که نظر دهم). مکان و ساعت جلسۀ فرماندهان ایرانی در کنسولگری ایران در دمشق را می‌دانسته است. دربارۀ پیجرها فقط انگشت حیرت به دهان گرفته‌ایم که سطح نفوذ تا چه حد می‌توانسته است باشد که چنین محالی ممکن شود. علاوه بر نمونه‌های متعدد دیگر ــ مانند حمله به جلسۀ فرماندهان رضوان ــ که می‌توان ذکر کرد، در آخرین و بزرگ‌ترین مورد، اسرائیل می‌دانسته است سیدحسن نصرالله چه ساعتی کجا حضور می‌یابد. اجازه داریم دست از دهان عقل سلیم برداریم و بپرسیم چطور ممکن بوده است نهادهای امنیتی اسرائیل که چنین اطلاعات دقیقی را در امنیتی‌ترین سطح می‌توانسته‌اند کسب کنند، از قضا از عملیات هفتم اکتبر هیچ چیز نمی‌دانسته‌اند؟!

دقیقه‌ای از تبلیغ ــ که بخش طبیعی هر جنگی است، اما آفت تحلیل است ــ فاصله بگیرید، و خود قضاوت کنید آیا این تناقض عقل را نمی‌آزارد؟ عملیات هفتم اکتبر بسیاری چون مرا بهت‌زده کرده بود، چون دقیقاً پرسشم این بود که «خب! فردا چه؟» یک سال گذشت و دیدیم چه فرداهایی در پیش بود. شخصاً اعتقاد داشتم ــ و هنوز اعتقاد دارم ــ طراحان و مجریان عملیات هفتم اکتبر نه حزب‌الله و نه جمهوری اسلامی را در جریان عملیاتشان قرار داده بودند و یقین دارم اگر هر یک از این دو مطلع بودند مانع آن می‌شدند، زیرا آشکار بود این عملیات تله‌ای می‌شود برای حزب‌الله (و طبعاً حزب‌الله هم تله‌ای برای به واکنش کشاندن جمهوری اسلامی). سال‌ها بود که درگیری حزب‌الله و اسرائیل در چنین ابعادی به احتمالی بسیار کمرنگ بدل شده بود. فقط چیزی چون هفتم اکتبر و واکنش اسرائیل ــ که همان صبح هفتم اکتبر هم انتظار آن می‌رفت ــ می‌توانست چنین تنشی میان حزب‌الله و اسرائیل پدید آورد.

چه حزب‌الله و چه جمهوری اسلامی آشکارا «جنگ‌پرهیزی» پیشه کرده بودند. حزب‌الله بیشتر قصد داشت نشان دهد بی‌تفاوت نیست، اما قصد جنگ هم نداشت. در آخرین سخنرانی نصرالله مسجل شد حزب‌الله قصد جنگ ندارد (آن هم با وضعیت پساپیجری) و فقط گفت اگر حملۀ زمینی صورت گیرد جنگ خواهند کرد و گفت تا زمانی که غزه درگیر است، به حملات راکتی ادامه خواهند داد. اما این «جنگ‌پرهیزی» نصرالله دقیقاً همان پیامی بود که اسرائیل منتظر شنیدنش بود و وارد شدیدترین فاز حملات خود شد. اما حقیقت این است که کار دیگری هم نمی‌شد کرد؛ حزب‌الله یک سازمان قومی‌ـ‌مذهبی است و پاسخگویی به دیگر بخش‌های مردم لبنان ــ که جنگ دامان آنها را هم می‌گیرد ــ برایش از جنگ با اسرائیل سخت‌تر است.

خلاصه اینکه فقط چیزی چون «هفت اکتبر» می‌توانست چنین زنجیره‌ای از حوادث را رقم بزند. من هیچ جوابی برای پرسشم ندارم. فقط می‌پرسم آیا طراحان و مجریان عملیات هفت اکتبر، که با دوربین‌های روشن روی پیشانی‌ راهی آن عملیات شدند، حساب فردا و فرداها را کرده بودند؟ حساب کرده بودند چه زنجیره‌ای از حوادث مهارناشدنی را به جریان می‌اندازند؟ آیا طرفشان را نمی‌شناختند، نظم جهانی را نمی‌شناختند، نمی‌دانستند غزه محاصره است و چه بلایی سر ساکنان غزه می‌آید ــ با توجه به رفتاری که از اسرائیل سراغ داشتیم و امکان بازدارنده‌ای هم در برابر آن نبود. نفوذ در میان نیروهای حماس و تصمیم‌گیرندگانشان از نفوذ به پیجرهای حزب‌الله سخت‌تر است؟

در همان هفتم اکتبر این عملیات را نوعی «عملیات انتحاری» توصیف کردم؛ یعنی عملیاتی که فرد خود را آگاهانه به کشتن می‌دهد تا دشمنش را هم بکشد. اما عملیات انتحاری هم منطقی دارد و منطقش این است که فرد فقط خود را به کشتن می‌دهد. اسرائیل از همه چیز باخبر بوده است، مگر از اینکه قرار است چند صد رزمنده صبح از خواب بیدار شوند و با دوربین‌های روشن به جشنوارۀ موسیقی که از ملیت‌های مختلف در آن حضور داشته‌اند، حمله کنند؟

از این بیشتر نه می‌دانم و نه اگر بدانم میلی دارم درباره‌اش بنویسم. فقط ای کاش چنین تکصدایی محضی دربارۀ این مسئله وجود نداشت تا تبلیغ دستمایۀ تحلیل نشود.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«در آستانۀ هفت اکتبر»


بین خوش‌بین بودن و واقع‌بین بودن باید واقع‌بین بود و اگر خوش‌بینی به واقع‌بینی آسیب می‌زند، بی‌درنگ باید آن را کنار نهاد. متأسفانه واقع‌بینی دیگر جایی برای خوش‌بینی نگذاشته و باید پذیرفت نشانه‌ها از افزایش تنش حکایت دارد. زنجیرۀ رخدادها که با هفت اکتبر آغاز شد، در سالگرد آن به جایی رسید که یک سال پیش در مخیلۀ بدبین‌ترین تحلیلگران هم نمی‌گنجید (آیا این روند تصادفی و ناخواسته بود؟ به سختی می‌توان گفت «آری»)، چنان‌که اگر دو سال پیش این تصویر آخرالزمانیِ غزه را می‌دیدید، بعید بود آن را باور کنید؛ گرچه البته وقتی عملیات هفت اکتبر رخ داد، تقریباً می‌شد انتظار داشت واکنش اسرائیل از هر آنچه تا پیش از آن از آن سراغ داشتیم شدیدتر خواهد بود.

هر چه جلوتر می‌رویم تصویر رخدادهای یک سال گذشته شفاف‌تر می‌شود. به نظر می‌رسد اسرائیل چنین مسیری را هدفمند دنبال کرده و تعمداً اجازه می‌دهد زنجیرۀ کنش و واکنش‌ها تداوم یابد. نشانه‌ای دیده نمی‌شود که اسرائیل قصد داشته باشد این زنجیره را متوقف کند. اروپا در افولِ جهانیِ مزمن خود کلاً از خاورمیانه پا پس کشیده است. روسیه امید دارد با گسترش درگیری‌ها در خاورمیانه فشار بر غرب افزایش یابد تا دست از حمایت از اوکراین بردارند و از پشت به زلنسکی خنجر بزنند.

آمریکا تا حدی در قبال واکنش‌های اسرائیل به جمهوری اسلامی نقش ترمز را ایفا کرده است. برای مثال پس از عملیات پهپادی‌ـ‌موشکی پیشین همۀ مقامات دولت بایدن اصرار داشتند حمله شکست خورده تا به اسرائیل بقبولانند «هیچی نشده! فقط یه‌کم گلگیر جلو قُر شده که آن هم بدون رنگ درمی‌آید.» اما هر نظاره‌گری می‌دانست مسئله «نفس حمله» بود. بایدن موفق شد اسرائیل را مهار کند؛ گرچه اصلاً شک دارم آمریکا هیچ‌گاه بتواند چیزی به اسرائیل بقبولاند؛ اسرائیل مهارت خاصی دارد خواست خود را نرم‌نرم در کاسۀ آمریکا بگذارد ــ بدون حمایت آمریکا هم نظرش چندان عوض نمی‌شود.

در دومین عملیات موشکی تصاویر اجازه نمی‌داد مقامات آمریکایی بگویند «طوری نشده». گرچه باز هم می‌گفتند عملیات شکست خورده است. این‌بار مشخص بود آمریکا می‌داند نهایتاً بتواند کمی واکنش اسرائیل را تعدیل کند. به همین دلیل بایدن اول گفت تأسیسات هسته‌ای نباید هدف قرار گیرد و بعد تلویحاً تأسیسات نفتی را هم به آن افزود. اما باز هم به گمانم سیاست اسرائیل در برابر بایدن همان است که به مرگ می‌گیرد تا به تب راضی شود. ترس آمریکا این است که درگیری از مهار خارج شود، اما هدف اسرائیل این است که آمریکا را گام به گام به درگیری بکشاند.

به گمانم اسرائیل با همین ریتم سطح تنش را بالا و بالاتر خواهد برد. اینک می‌دانیم که هدف اسرائیل در برابر حماس حذف کامل آن از غزه بود. با کمی تأخیر فهمیدیم در قبال حزب‌الله نیز هدفش ضربۀ حداکثری به حزب‌الله بود ــ لازم نیست توضیح دهم ضربۀ حداکثری یعنی چه. فقط این را هم اضافه کنم که به نظر در اسرائیل سال‌ها روی جنگ سی‌وسه‌روزۀ ۲۰۰۶ فکر شده بود و این‌بار کلاً اسرائیل تغییر تاکتیک داد. اول با عملیات پیجری در قاعدۀ حزب و توأمان حملۀ گسترده به رستۀ رهبری وقتی تعادل حزب‌الله را به هم زد، حملۀ زمینی را آغاز کرد؛ آن هم پس از فعالیت گستردۀ توپخانه‌ای و نقطه‌زنی در جنوب لبنان. اما این جنگ در جنوب لبنان هم احتمالاً بسیار طولانی خواهد بود و با اشغال مناطقی همراه خواهد بود.

می‌ماند این پرسش اصلی و بزرگ که درگیری با جمهوری اسلامی چه می‌شود؟ در این مورد باید منتظر تنشی دائمی و زدوخوردی بلندمدت باشیم؛ زدوخورد به همین معنایی که تا اینجا دیده‌ایم، منتها در سطحی بالاتر. احتمالاً شدت حملاتی موشک‌های ایرانی بیشتر می‌شود و واکنش‌های اسرائیل هم شدیدتر می‌شود. به این شکل، اسرائیل به جهان فرصت می‌دهد خود را به این تنش عادت دهد. متأسفانه هیچ سازوکاری برای متوقف کردن این زنجیرۀ کنش و واکنش وجود ندارد. نمی‌توان گفت دقیقاً چه اتفاقاتی خواهد افتاد، اما دست‌کم می‌توان حدس زد «ایدۀ دولت پزشکیان» که اولین روز دولتش با ترور هنیه در تهران همراه بود، عملاً محکوم به شکست است. فقط کافی است این زنجیرۀ تنش چند درجه داغ‌تر شود تا بستن پروندۀ هسته‌ای و تحریم‌ها نه‌تنها ناممکن، بلکه سویۀ معکوس بگیرد. «ایدۀ دولت روحانی» که از سال ششم آن شکست خورد، این‌بار از روز اول دچار مشکل اساسی شد.

زنجیرۀ درگیری که هفت اکتبر آغاز شد، پس از یک سال با فرود موشک‌ها در پایگاه نوآتیم کامل شد. تاکتیک‌های اسرائیل عوض شده و بیش از همیشه آماده است خون هم بدهد (چنان‌که عملاً اجازه نداد حماس از گروگان‌ها بهرۀ خاصی ببرد). هفت اکتبر ۲۰۲۳ نمی‌دانستیم هفت اکتبر ۲۰۲۴ به اینجا می‌رسیم. هفت اکتبر ۲۰۲۵ کجاییم؟ دست‌کم به گمانم صحبت از «سال» برای این درگیری هیچ بیراه نیست.

همچنین بخوانید: یازده سپتامبرِ هفت اکتبر

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«دکترین هسته‌ای و طنابِ نظامی‌گرایی»


برخی حرف‌ها را باید به وقتش گفت؛ تا دیر نشده است ــ فردا نه‌تنها ممکن است دیر باشد، حتی ممکن است سخن گفتن درباره‌اش هم ناگزیر ممنوع باشد. جدای از این، عقل حکم می‌کند شهروند مسئول در برابر خطرهایی که تأمل‌ناشده در سیاست مطرح می‌شود، موضع‌گیری کند.

در این روزها از راهروهای مجلس تا این‌سو و آن‌سو در رسانه‌ها برخی از «تغییر دکترین هسته‌ای» صحبت می‌کنند و منظور از این تعبیرِ سنگین احتمالاً به زبان ساده ساختن بمب اتم و حرکت به سوی تسلیحات هسته‌ای است. نفس اینکه کسانی به این سادگی دربارۀ این مسئله حرف می‌زنند، بدون در نظر گرفتن هزینه‌های آن برای ایران و مردمش، دلهره‌آور است. بیش از بیست سال است برنامه‌ای هسته‌ای که رسماً و زیر نظر نهادهای بین‌المللی، «صلح‌آمیز» نامیده شده است، هزینه‌ای هنگفت به ایران و چند نسل از مردمانش تحمیل کرده است، حال مدعیان تغییر دکترین هسته‌ای بر مبنای چه محاسبۀ فایده و ضرری از حرکت به سمت تسلیحات هسته‌ای دم می‌زنند؟ مگر این مملکت چقدر توان سرمایه‌سوزی دارد؟ اصلاً نفس اینکه این نوع نظامی‌گراییِ مطلقاً یکسونگر می‌تواند چنین صدای رسایی بیابد، ترسناک است.

هر گونه حرکت به سوی تسلیحات هسته‌ای پیامدهای محاسبه‌ناپذیر، بلندمدت و بسیار خطرناکی می‌تواند برای ایران و ملتش داشته باشد. بی‌تعارف ایران یگانه داشتۀ ماست؛ بزرگ‌ترین داشتۀ ماست؛ هم پدر و مادر و هم فرزند ماست. نمی‌توان تصمیم‌گیری دربارۀ سرنوشت یگانه داشته‌مان را به کسانی واگذار کنیم که سایر تصمیماتشان را دیده‌ایم. کسانی که دم از تغییر دکترین هسته‌ای می‌زنند باید دقیق توضیح دهند آیا حساب هزینه‌هایی را که به کشور تحمیل می‌شود کرده‌اند؟

از ظواهر امر برمی‌آید که درگیری با اسرائیل رو به تشدید می‌رود. و این‌ طور که پیداست این درگیری به بهترین بهانه تبدیل شده تا کسانی که گویا از اول هم بدشان نمی‌آمده است کار به اینجا برسد، اینک از ضرورت تغییر دکترین صحبت کنند. ترسم این است که اگر تنش با اسرائیل بالا بگیرد، جوی احساسی و برافروخته ایجاد شود که دیگر نتوان از عقلانیت صحبت کرد؛ دیگر نتوان توسَنی را که عمداً رم داده شده است، آرام کرد.

اما محاسبۀ آنچه رخ خواهد داد، اصلاً سخت نیست، فقط کافی است ذهن را از تلقینات نظامی‌گرایانه دور نگه داریم، همان‌گونه که بیست سال پیش می‌شد حدس زد چه مسیری در انتظار پروندۀ هسته‌ای است. تسلیحات هسته‌ای در دست جمهوری اسلامی همۀ بازیگران دور و نزدیک مرتبط را علیه ایران خواهد کرد. حتی کشورهای دوست بمب اتم در دست ایران را تحمل نخواهند کرد. همسایگانمان برآشفته خواهند شد و همین همکاری اندک را با ایران قطع خواهند کرد. تصور می‌کنید حتی روسیه و چین قدرت اتمی ایران را تهدید نمی‌بینند؟ روسیه از فضای جامعۀ ایران آگاه است و می‌داند نمی‌توان با اطمینان گفت همیشه دولتی روس‌دوست در ایران در قدرت خواهد بود. ایران و روسیه ممکن است در بلندمدت انواع اختلافات را داشته باشند. پس بمب اتم حتی در نظر روسیه برای ایران میوۀ ممنوعه است. اما در مقابل، روسیه که ایران را رقیب خود در بازار انرژی می‌داند، اصلاً بدش نمی‌آید ایران برای همیشه از بازارهای نفت و انرژی حذف شود و حتی به خریدار گاز روسیه بدل شود. پس بهترین گزینه انزوای هر چه بیشتر ایران است و لغزیدن به سمت تغییر دکترین هسته‌ای این خواستۀ روسیه را محقق می‌کند. چین نیز شرکای پرسودترِ عربستان و امارات را به ما نمی‌فروشد و در این برآشفتگی علیه ما خواهد بود.

برآشفتگی ترکیه، عربستان و امارات نیز مثل روز روشن است و چه‎بسا این کشورها را به سمت اسرائیل سوق خواهد داد. همان قدرت‌هایی نیز که بیش از دو دهه است با برنامۀ هسته‌ای «صلح‌آمیز» جمهوری اسلامی مشکل داشته‌اند، به سوی بدترین سناریوها حرکت خواهند کرد و بعید است دیگر ابزار «وتوی شورای امنیت» نیز بتواند به ایران کمک کند. فقط کارت خوبی خواهد شد، برای امتیاز گرفتن روسیه و چین از آمریکا و اروپا. وقتی همسایگان ترسیده باشند و گزینۀ وتو نیز از کار بیفتد، بدترین سناریوها را در سطح رسمی شورای امنیت می‌توان نوشت و اجرا کرد ــ البته لازم نیست به جنگ فکر کنید، به تحریم‌هایی کمرشکن‌تر از قبل فکر کنید که در عرض یک دهه بدون جنگ عصارۀ این کشور و مردمش را می‌کِشد. نظامی‌گرایی بدترین عزیمتگاه برای برنامه‌ریزی و تضمین آینده و توسعۀ یک کشور است. سر بهروزی مردم قمار نکنید و با طناب نظامی‌گرایی وارد هیچ چاهی نشوید که برون‌رفتی ندارد.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«اروپا و جزایر سه‌گانه»


جنگ روسیه در اوکراین باعث شد ایران خنجر دیگری بخورد. اروپا ایران را در مورد جزایر سه‌گانه «اشغالگر» خوانده است. درست است که امارات با عصای موسای تجارت و اقتصاد و با بازی‌های بُردـ‌بُرد به خوبی یاد گرفته است کار خود را از پیش برد (کاری که البته هیچ مهارت شگرفی نیست، فقط لازم است ایدئولوژی چپ عقل سلیم را فلج نکرده باشد)، اما این فقره، یعنی این همراهی عجیب اروپا با امارات و غش کردن اروپایی‌ها در آغوش امارات بیشتر پیامد جنگ اوکراین و دوستی خاله‌خرسۀ روسیه با ایران است تا نتیجۀ مهارت عقل‌سلیمِ اماراتی. برویم عقب‌تر...

اوایل سال ۲۰۲۲ ــ زمستان ۱۴۰۰ ــ اولیانوف، نمایندۀ روسیه در مذاکرات هسته‌ای، مَرد پرحرفِ مذاکرات که همیشه دست‌به‌توئیت بود و بر اساس تعداد بطری‌ها روی میز مذاکرات هسته‌ای خبرهای خوش توئیت می‌کرد، در توئیتی نوشت «فقط پنج دقیقه تا توافق هسته‌ای با ایران مانده است». درست می‌گفت! فقط پنج دقیقه مانده بود، منتها این شعرِ او مصرع دومی هم داشت! نگفته بود که رئیسش، پوتین، قصد دارد در دقیقۀ چهارم به اوکراین حمله کند. لشکرهای روسیه وارد خاک اوکراین شدند و اولیانوف هم که دیگر کاری در ژنو نداشت دفترـ‌دستکش را جمع کرد و کلاً رفت که رفت!

ساعت مذاکرات در همان دقیقۀ چهارم برای همیشه به خواب رفت. در جنگ روسیه و غرب توافق هسته‌ای قطعاً به ضرر روسیه بود، زیرا روسیه می‌خواست از اهرم انرژی علیه غرب استفاده کند ــ همان تئوری پوچ و بی‌نتیجۀ «زمستان سخت» که روس‌دوستان در ایران نیز از «راشاتودی» یاد گرفته بودند و تأمل‌نشده تکرار می‌کردند... وینتر ایز کامینگ! وینتر ایز کامینگ! زمستان‌ها آمدند و رفتند و از انرژی اهرمی برای روسیه درنیامد، اما بازندۀ بازیِ روسیه با کارت انرژی که بود؟ ایران! در حالی که ایران می‌توانست دریچۀ امید اروپا باشد، روسیه جلوی مذاکرات را سد کرد و ایران را به بخشی از کابوس اوکراین بدل کرد.

این اقدام امروز اروپا را نیز باید یکی دیگر از ترکش‌های جنگ اوکراین بدانیم. اگر روسیه در جنگ با اوکراین واقعاً به کمک ایران نیاز دارد، یعنی از این پس نیز فقط برای ایران هزینه دارد! وقتی خود روسیه نمی‌تواند گلیم خود را در برابر غرب از آب بیرون کشد، چه گلی قرار است سر دیگران بزند؟ کَل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی! اروپایی که با مدل اقتصادیِ سوسیال دهه به دهه ضعیف‌تر، و به جیب مالیات‌دهندگانِ اقتصاد «نئولیبرالِ» آمریکا محتاج‌تر می‌شود، مجبور شده است برای اوکراین خرج کند. امارات وارد بازی بُردـ‌بُرد با اروپا می‌شود، در حالی که روسیه ایران را درون جنگی می‌کشد که برای اروپا فقط ضرر است. پس باید منتظر ضربه‌های دیگری از جانب اروپا باشیم. اما وقتی خود چین و روسیه که ــ به خیال ما ــ طرف ما هستند پای بیانیه‌ای را امضا می‌کنند که به نفع امارات است، از اروپا چه انتظاری می‌رود؟

دولت پزشکیان هم حتی قبل از تشکیل کابینه‌اش مشخص بود قرار نیست در این معادلات دیپلماتیک تغییری دهد. وزیر خارجه روز اول آب پاک را روی دست همه ریخت و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم. پس مسئله فقط کاستن از هزینه‌های احتمالی است (اما مگر دولت‌های قبل چنین نکردند؟). این دنیا محل بده‌بستان است. طرفداران رابطۀ اقتصادی با چین در توجیه چین‌دوستی خود می‌گویند: چین دومین اقتصاد دنیاست! یعنی شگفت‌انگیزترین و البته عصبانی‌کننده‌ترین جواب ممکن را می‌دهند! استدلال کلان ما را خُرد می‌کنند و یک تکه از آن تحویل خود ما می‌دهند! اگر ارتباط با دومین اقتصاد بزرگ دنیا مفید است، پس تخریب رابطه با اقتصادهای اول، سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهمِ دنیا مطلقاً ضرر است! اتفاقاً رابطۀ اقتصادی با همان اقتصاد دوم هم زمانی واقعاً مفید است و به بهره‌کشی یک‌طرفه منجر نمی‌شود که همزمان ایران با سایر قدرت‌ها هم روابط اقتصادی داشته باشد. با هیچ پاک‌کن، با هیچ سمباده و با هیچ اسیدی نمی‌توان این اصل را از دفتر واقعیات این جهان پاک کرد! با شعار صخره‌ها جابجا نمی‌شوند. با فریاد کوه‌ها نمی‌گریزند. پس با تبلیغات صداوسیما هم نمی‌توان هزینه‌های بی‌کران انزوای ایران را انکار کرد.

نفت و گاز ما زیر خاک می‌ماند، استعداد جوانان ما هدر می‌رود و نخبگان ناامید می‌شوند، سرمایه‌هایی که باید به شمال خلیج فارس سرازیر شود، به جنوب آن می‌رود، انواع سرمایه از ایران می‌گریزد، از صادرکنندۀ گاز به واردکنندۀ آن تبدیل می‌شویم، مردمی که شصت سال پیش سوار خودروی آمریکایی، آلمانی و ژاپنی بودند، پرایدسوار می‌شوند، امید به خرید مسکن یک‌قرنی می‌شود و کشوری که آینده‌دارترین قدرت غرب آسیا به نظر می‌رسید، در برابر امارات توان دیپلماتیک لازم را برای دفاع از خود ندارد. ادامۀ این راه نیز چیزی مگر سرمایه‌سوزی در بر ندارد! والسلام!


▪️«داستان جزایر سه‌گانه»

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«جنگِ گرم‌تر یا جنگِ سردتر؛ مسئله این است»


پرسش: آیا زدوخورد با اسرائیل به جنگی بزرگ‌تر تبدیل می‌شود؟

جنگ لفظی قدیمی میان ایران و اسرائیل سرانجام به مرحله‌ای رسید که دو طرف همیشه از آن پروا داشتند ــ اما چه جای انکار که دو طرف همیشه در مسیر آن بودند. جمهوری اسلامی چند مرکز هوایی اسرائیل را موشک‌باران کرد و اسرائیل نیز عملیاتی گسترده علیه مراکز پدافندی ایران انجام داد. این جنگ در سطح زبان از سال ۵۷ آغاز شده بود؛ حتی پیش از آن. روابط بخشی از نیروهای انقلابی با سازمان‌های فلسطینی به سال‌ها پیش از انقلاب برمی‌گردد. چریک‌های ایرانی در ظاهر امر در کمپ‌های فلسطینی برای کمک به فلسطین آموزش می‌دیدند، اما در عمل اینان همان کسانی بودند که برای انقلابی چپ یا اسلامی در ایران می‌کوشیدند. اسرائیل که پانعربیسم را دشمن مشترک خود و ایران می‌دید، گاه اطلاعات مفیدی به ساواک می‌داد؛ برای مثال اسرائیلی‌ها یک حلقۀ جدایی‌طلب جدی را در خوزستان شناسایی کردند که از عراق کمک می‌گرفت ــ جدای از اینکه موساد در خط مرزی ایران با کشورهای عرب، نیروهای اطلاعاتی ایران را تجهیز کرده بود.

سرانجام، این مسیر بیش از پنجاه‌ساله به جنگ رودررو کشیده است. حال پرسش همه این است که این جنگ تا کجا ادامه می‌یابد؟ آیا این زدوخورد پینگ‌پنگی ادامه می‌یابد؟ دست‌کم بخشی از پاسخ را باید در انتخابات آمریکا جستجو کرد. این مناقشه دیرینه است، اما دلیل مستقیمِ آن زنجیره‌ حوادثی بود که با هفتم اکتبر آغاز شد؛ و هیچ تردیدی نیست که اسرائیل سال‌ها خود را برای یک درگیری طولی از غزه تا تهران آماده کرده بود. پس نتیجه‌گیری اول: تا زمانی که این درگیری ادامه دارد، احتمال شعله‌ورتر شدن جنگ مستقیم با اسرائیل هم هست.

همین امروز ارتش اسرائیل حمله به بعلبک را آغاز کرد که در نیمۀ شمالی لبنان واقع است؛ یعنی جنگ اسرائیل و حزب‌الله ممکن است تمام لبنان را شامل شود و ابعاد و مدت آن اصلاً معلوم نیست. هدف اسرائیل تضعیف حداکثری حزب‌الله است و مجبور کردن آن به اینکه اسلحه را کنار بگذارد؛ چیزی که پذیرش آن محال به نظر می‌رسد. پس این قصه سر دراز دارد و چه‌بسا پس از اتمام درگیری در غزه جنگ در لبنان ادامه یابد.

دولت نتانیاهو برای درگیری با ایران مشکل داخلی ندارد. دست‌کم بخشی از شخصیت‌های سیاسیِ بیرون از دولت حتی به نتانیاهو تاختند که چرا به تأسیسات نفتی ایران حمله نکرده است. این حرف‌ها به نظر مصرف داخلی داشت تا چندان هم قافیه را به نتانیاهو که بر محبوبیت خود می‌افزاید نبازند. اما همین مواضع دماسنجی است برای تشخیص آمادگی جامعۀ اسرائیل برای جنگ مستقیم با ایران.

نتانیاهو سطح تنش با ایران را تا لبۀ جنگ رساند و نگه داشت تا ادامۀ تصمیم‌گیری را به نتیجۀ انتخابات آمریکا واگذار کند. اگر هریس در کاخ سفید بماند، بعید نیست نرم‌نرم دریچه‌هایی برای مذاکره میان ایران و آمریکا گشوده شود و فشارهای اقتصادی بر ایران کاهش یابد و تنفسی حاصل شود. اما اگر ترامپ به کاخ سفید برگردد نیازی به حدس و گمان نیست که برخورد او با مسائل خاورمیانه چگونه است: فشار بر جمهوری اسلامی، پروبال دادن به عربستان و سخاوت فراوان برای اسرائیل. پس اگر هریس پیروز انتخابات باشد، سطح تنش با جمهوری اسلامی حتی بالاتر می‌رود و چه‎بسا اسرائیل می‌کوشد پای آمریکا را به درگیری با ایران باز کند. اروپایی‌ها هم که گویا به دلیل جنگ اوکراین دل خوشی از ایران ندارند. پس سطح تنش بالا می‌ماند تا تحولی سیاسی پدید نیاید و جمهوری اسلامی از زیر فشار خارج نشود.

اما اگر ترامپ پیروز شود، خیال اسرائیل از رویکرد واشنگتن به تهران مطمئن‌تر است و نیاز کمتری دارد به اینکه خود در آتش بدمد. از طرفی ترامپ رویکردهای انزواطلبانه‌ای هم دارد و نمی‌خواهد مستقیم درگیر جنگ شود. به این ترتیب توافقی میان اسرائیل و ترامپ شکل می‌گیرد مبنی بر اینکه پیچ تحریم‌ها و فشارها بر ایران را تا می‌تواند بالا ببرد. اسرائیل هم در مقابل، زنجیرۀ آخر آتش، یعنی درگیری مستقیم با ایران را کنار می‌گذارد و اجازه می‌دهد خود آمریکا بر ایران فشار آورد.

پس جواب من به پرسش امروز این است: افزایش تنش در صورت پیروزی هریس و تثبیت یا کاهش سطح تنش در صورت پیروزی ترامپ. در نهایت، هر دو چشم‌انداز برای وضعیت داخلی ایران روشن نیست. کلاف سردرگم اقتصاد ایران را بدون حل مسائل خارجی نمی‌توان باز کرد. وقتی حتی چین و روسیه حاضر نیستند حملۀ اسرائیل به ایران را صراحتاً محکوم کنند، وزن‌کشی دیپلماتیک هم روشن است. مذاکره با دولت ترامپ به خاطر رویکرد خود ترامپ محال به نظر می‌رسد و مذاکره با دولت هریس هم با مداخلات اسرائیل نامحتمل به نظر می‌رسد. دو گزینۀ موجود یکی افزایش جنگ گرم و دیگری افزایش جنگ سرد است. هر دو برای اقتصاد مبتلا درد مضاعف است.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«ترامپ کاخ سفید را پس گرفت»


ترامپ برگشت. هیچ تردیدی در این نیست که این یکی از بزرگ‌ترین کامبک‌های تاریخ آمریکا بود. البته میل دارم بگویم: «ترامپ کاخ سفید را از کرونا پس گرفت.» اگر کووید در ماه‌های سرنوشت‌ساز گریبان آمریکا را نمی‌گرفت، بعید می‌دانم ترامپ شکست می‌خورد. کووید زلزله‌ای بود که صندلی را از زیر هر رئیس‌جمهوری در آمریکا می‌کشید. ترامپ هر کاری می‌کرد شکست می‌خورد. قضیه به نظام انتخاباتی آمریکا ربط دارد: به دلیل رقابت نزدیک دو حزب و شیوۀ الکترال، دهم درصد اهمیت می‌یابد و در چنین مبارزۀ نزدیکی یک بحران بزرگ و مهارناشدنی مثل کووید دست‌کم بین سه تا پنج درصد آرا را به هم می‌ریزد.

شاید بگویید ترامپ در ابتدای کووید سهل‌انگارانه عمل کرد، وگرنه شکست نمی‌خورد. اما نمی‌توان چنین گفت، زیرا همان اندازه که تدابیر سهلگیرانه نارضایتی ایجاد می‌کرد، تدابیر سختگیرانه هم با نارضایتی روبرو می‌شد. اگر ترامپ قرنطینۀ شدیدی اعمال می‌کرد، باز هم بازندۀ انتخابات بود، زیرا نارضایتی بخش دیگری را برمی‌انگیخت. اینکه ترامپ آن اوایل پس از شکست در انتخابات می‌گفت «به ویروس چینی باخته است»، بیراه نبود؛ گرچه لازم نیست به تئوری توطئه باور داشته باشیم؛ همین بیان واقعیات عینی کافی است.

آمریکا از زمان جنگ جهانی اول بازیگر تعیین‌کنندۀ جهان بوده است. اگر از منظر ایدئولوژی‌ها به جهان بنگریم، بزرگ‌ترین پرسش این است که چرا ایدئولوژی‌های ضدآزادی مانند فاشیسم و کمونیسم در آمریکا ظهور نکرد؟! اینکه آمریکا ــ برخلاف اروپا ــ هیچ‌گاه به کارخانۀ تولید توتالیتاریسم تبدیل نشد و ارتجاع فاشیستی و کمونیستی پدید نیاورد، ریشه در خاستگاه این کشور دارد و بحث گسترده‌ای می‌طلبد، اما دست‌کم با مشاهدۀ تاریخ و عینیات آن می‌توان فهمید که اگر آمریکا نبود، اروپا از فرانکنشتاین‌های توتالیتری که بر میز آزمایشگاه خود ساخته بود، کمر راست نمی‌کرد. کمونیسم و فاشیسم هر دو شورش اروپایی بودند: شورش علیه لیبرالیسم؛ علیه آزادی‌های فردی؛ علیه کاپیتالیسم و پیشرفت‌باوریِ انفجاری آن.

بنابراین آمریکا برای اروپا مانند لنگر عمل کرده است. بریتانیا برای نجات اروپا کافی نبود و دست‌تنها نه در برابر فاشیسم یارای مقاومت داشت و نه در برابر کمونیسم. لازم بود برادری از آن سوی آتلانتیک جلوی توتالیتاریسم‌های اروپای مرکزی و شرقی بایستد. این معادله همچنان عوض نشده است. نسبتی که میان اروپا و آمریکا وجود داشت، همچنان کم‌وبیش وجود دارد و در این میان آنچه خطرناک است این است که یک آمریکای منحصربه‌فرد کنار اروپا وجود نداشته باشد. ایرادی که بر دموکرات‌ها وارد است این است که به دنبال «اروپائیزه کردن آمریکا» هستند. اینکه اکثریت مطلق اروپایی‌ها هریس را به ترامپ ترجیح می‌دهند حکایت از همین دارد که این شکاف هویتی همچنان میان آمریکایی و اروپا وجود دارد. اروپای سوسیال‌دوست آمریکای کاپیتالیست را نمی‌فهمد و نمی‌خواهد. این شکاف نباید پر شود، زیرا اروپا از آزمون مدرنیته سربلند بیرون نیامده و نقاط تاریکی در کارنامه دارد. نه شخص ترامپ، بلکه کلیت جمهوری‌خواهان در این زمینه بهتر از دموکرات‌ها عمل می‌کنند و از اروپائیزه شدن آمریکا جلوگیری می‌کنند. آمریکا موتورخانۀ جهان است، بهتر است سکاندار آن مدافع هویت آمریکایی باشد. نفع اروپا هم در وجود همین شکاف است؛ گرچه در برابر آمریکا ژست روشنفکری بگیرد و نفهمد چقدر آمریکا در بهروزی خود و جهان مؤثر است.

در نهایت می‌رسیم به ما مردم ایران. چهار سال مثل برق گذشت. اگر قرار بر احیای برجام و جبران آسیب‌های تحریم بود، در طول چهار سال چهار بار می‌شد این کار را کرد. سیاست برجام از ابتدا پایۀ سست داشت زیرا نتیجۀ مذاکره با یک حلقۀ بسته از دموکرات‌ها بود. آمریکا فقط دموکرات‌ها نیست و دموکرات‌ها هم فقط حلقۀ اوباما نیستند. اگر کسی می‌خواهد با آمریکا معاهده‌ای ببندد، باید با دو جناح آمریکا ببندد، نه دولتی که با چند ده رأی الکترال می‌آید و می‌رود. هر توافقی با آمریکا باید با دو جناح آمریکا باشد و راه آن نیز این است که کنگره پشت آن باشد. نمی‌توان با کمک یک جناح و یک حلقه به جایی رسید.

سیاست جمهوری اسلامی نیز چنین چیزی نیست. هریس هم می‌آمد، باز فرقی نمی‌کرد. وزیر خارجۀ دولت پزشکیان روز اول آب پاک را ریخت بر دست همه و گفت ما با آمریکا مشکل مبنایی داریم و مسئله فقط کم کردن از هزینه‌های این اختلاف است. قطعاً روزهای سختی در پیش است. وقتی برای حصول توافق با بایدن همت و اراده‌ای وجود نداشت، با ترامپ محال اندر محال است. اما حقیقتش را بخواهید، جایی برای حسرت نیست، زیرا بر شخص من دست‌کم مسجل است که با هریس و سهلگیرتر از هریس هم همین وضع بود. بازیگران منطقه‌ای مثل اسرائیل هم اصلاً بیکار ننشسته‌اند ــ اصلاً! و برخی کلیدها نیز در جیب روسیه است.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
‌‌«قذافی ــ اسد: روایت یک حذف سیاسی»


سرنوشت امام موسی صدر تا به امروز در هاله‌ای از ابهام مانده است. او در شهریور ۱۳۵۷ ناپدید شد ــ و جای «ناپدید شد» می‌توان فعل‌های دیگری هم گذاشت: کشته شد، سربه‌نیست شد یا افعالی دیگر. صدر در سفری به لیبیِ سرهنگ قذافی ناپدید شد. عموم روایت‌های سیاستمداران بلندپایه از این حکایت دارد که قذافی او را زندانی کرده یا در جا کشته است. اما در این پُست می‌خواهم به یکی از کسانی رجوع کنیم که روایت کاملی از ماجرای سربه‌نیست شدن امام موسی صدر ارائه می‌دهد و در عین حال جایگاه دیپلماتیک و اطلاعاتی او به ما اجازه می‌دهد روایتش را جدی بگیریم: سرلشکر منصور قَدَر.

منصور قدر را می‌توان «جعبه‌سیاهِ اطلاعاتی ایران در امور سوریه، اردن و لبنان» نامید. قَدَر از مقامات بلندپایۀ اطلاعات خارجی ساواک بود و به مدت چهارده سال در سوریه، اردن و لبنان خدمت کرد؛ از جمله به عنوان سفیر. او سفیر بود، اما به دلیل اینکه همزمان مقام اطلاعاتی‌ـ‌امنیتی داشت، به اطلاعات و روابطی بیش از یک دیپلمات عادی دسترسی داشت. همین جایگاه او و اقامت بلندمدت به عنوان دیپلمات در لبنان و اردن و سوریه باعث شده است هم جریان‌ها و هم شخصیت‌ها را به خوبی بشناسد. بنابراین، روایت او را در اینجا با هم مرور می‌کنیم:

ویژگی مهم روایت او در میان سایر روایت‌ها این است که قتل امام موسی صدر را پروژۀ مشترک سوریه و لیبی (یعنی حافظ اسد و قذافی) معرفی می‌کند. در واقع حتی ریشۀ این دسیسه را به حافظ اسد نسبت می‌دهد. وقتی منصور قدر در لبنان سفیر بود، برابر با ۱۳۵۷، حافظ اسد از قدر می‌خواهد برای گفتگوی مهمی به دمشق برود. ناگفته نماند که قَدَر با حافظ اسد از زمانی که اسد هنوز افسری میان‌رتبه بود و هنوز با کودتاهای پیاپی به ریاست دولت نرسیده بود، دوستی داشته است. در آن مقطع زمانی، در پی انعقاد قرارداد الجزایر، دعوای قدیمی ایران و عراق فیصله یافته بود، اما سوریه با دولت عراق اختلاف داشت. حافظ اسد در دیدار با قدر از او می‌خواهد از شاه درخواست کند که اجازه دهد سوریه از طریق خاک ایران ــ یعنی از خوزستان ــ به کردهای عراق اسلحه برساند تا سوریه طرح یک کودتا را در عراق اجرا کنند. اسد برای جذاب کردن این پیشنهاد خود می‌گوید در ازای این کمک با روحانیان در عراق برخورد می‌کند و به علاوه «امام موسی صدر هم از صحنۀ سیاسی لبنان حذف خواهد شد».

وقتی این پیام‌ها به شاه منتقل می‌شود، شاه می‌فهمد که سوریه قصد حذف امام موسی صدر را دارد و از منصور قدر می‌خواهد به نحوی به امام موسی صدر بفهمانند که قصد جان او را کرده‌اند. در اینجا لازم به ذکر است که رابطۀ صدر با شاه و حکومت او رابطۀ پرتناقضی بود. هم زمانی بود که صدر به ایران آمد و با شاه دیدار کرد و قول کمک‌های مالی گسترده گرفت و هم زمانی بود که به دلیل سایر روابط صدر با قدرت‌هایی که عملاً دشمن شاه بودند، شاه از کمک به صدر خودداری کرد. به هر روی به رغم نزدیکی گذرا میان آنها، صدر عملاً به یکی از چهره‌های کلیدی مخالفان شاه تبدیل شده بود. صدر برای جذب کمک و پیشبرد برنامه‌های سیاسی خود با قدرت‌های مختلفی وارد گفتگو می‌شد و همین باعث می‌شد دوستانش خیلی زود به او بدگمان شوند ــ به ویژه کسی مانند قذافی که به پارانویا مبتلا ‌بود!

اسد که می‌خواست صدر را از لبنان حذف کند، به قذافی تلقین می‌کند که موسی صدر عامل آمریکاست. قذافی کمکی دوزاده میلیون‌دلاری را که قبلاً به صدر کرده بود بهانه می‌کند و در جلسه‌ای در طرابلس که در ظاهر امر قرار بود اختلافاتشان را حل کنند، صدر را توبیخ می‌کند و سپس او را به دست جوخۀ اعدام می‌سپارد.

این خلاصۀ روایتی است که منصور قدر ارائه می‌دهد. اگر فایل پیوست را بشنوید که گفتگوی سرلشکر منصور قدر در سال ۱۳۶۵ با بنیاد مطالعات ایران است، در جریان جزئیات بیشتری قرار می‌گیرید. طبعاً لحن روایت و محتوای آن از مسئولیت من خارج است و فقط به عنوان یکی از روایت‌های قابل‌توجه آن را در این پست آورده‌ام.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی
«نتانیاهو، برندۀ انتخابات آمریکا»


بگذارید با این جملۀ مبالغه‌آمیز بحث را آغاز کنم که وقتی در آن دقیق شویم درمی‌یابیم چندان هم گزافه نیست: «اگر شخص نتانیاهو می‌خواست وزیر دفاعی برای دولت آمریکا انتخاب کند، گزینه‌ای بهتر از پیت هِگسِت نمی‌یافت!» و این پیت هگست دقیقاً کسی است که ترامپ برای وزارت دفاع خود زیر سر دارد؛ کهنه‌سرباز ارتش آمریکا که محافظه‌کارـ‌راست‌گرایی تمام‌عیار و چنان از هاروارد بیزار است که حتی مدرکش از این دانشگاه را پس فرستاد، زیرا اساساً معتقد است در دانشگاه‌های آمریکا به جای اینکه دربارۀ خطر افراط‌گرایی اسلامی صحبت کنند، دانشجویان را فرستاده‌اند دنبال نخودسیاه محیط‌زیست‌گرایی و مغز بچه‌های مردم را با نظریۀ انتقادی ــ بخوانید «نئومارکسیسم» ــ مسموم می‌کنند.

قرار نیست در این نوشته افکار این وزیر دفاع جوان و جبهه‌دیده را مرور کنم؛ فقط می‌خواهم نشان دهم او چقدر هوادار صهیونیسم است. چند نمونه می‌آورم: هگست در ۲۰۱۸ در سخنرانی خود در جشن «شورای ملی اسرائیل جوان» ــ یک نهاد یهودی آمریکا ــ در نیویورک گفت: «صهیونیسم و امریکنیسم خطوط مقدم تمدن غربی و آزادی در دنیای امروزی ما هستند.» باور به صهیونیسم را صریح‌تر از این می‌شود صورت‌بندی کرد؟

اما هگست از آن دست اسرائیل‌دوستان است که معتقد به حمایت کامل از تل‌آویو است. در همان سال ۲۰۱۸ در کنفرانسی که در هتل کینگ داوید در بیت‌المقدس/اورشلیم برگزار می‌شد، همه‌چیزِ اسرائیل را «معجزه» خواند و مشتاقانه از اعجازهای بعدی سخن گفت. در سخنان پرشوری که با تشویق حضار روبرو بود می‌گفت: ۱۹۱۷ معجزه رخ داد (صدور بیانیۀ بالفور که در آن انگلستان قول یک خانه یا میهن را به یهودیان داد)، در ۱۹۴۸ معجزه رخ داد (وقتی اسرائیل اعلام موجودیت کرد)، در ۱۹۶۷ معجزه رخ داد (شکست اعراب در جنگ شش‌روزه و تصرف بیت‌المقدس/اورشلیم توسط اسرائیل). البته ۲۰۱۷ نیز به اعتقاد او معجزۀ دیگری رخ داده بود، وقتی ترامپ اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت. و در نهایت نتیجه گرفت معجزات دیگری هم رخ خواهد داد و معبد یهودیان دوباره برپا خواهد شد؛ البته با کمک همه‌جانبۀ آمریکا ــ و البته هگست چیزی تحت عنوان «کرانۀ باختری» نمی‌شناسد. از نظر او آن منطقه یهودا و سامره و بخشی از اسرائیل است.

هگست همین‌قدر که صهیون‌دوست است، با مخالفان صهیون نیز دشمن است. به همین خاطر در دور پیشین ریاست‌جمهوری ترامپ معتقد بود آمریکا باید انبارهای تسلیحاتی ایران را بمباران کند، حتی اگر در مراکز فرهنگی قرار داشته باشند. هنوز شک دارید که اگر نتانیاهو می‌خواست وزیر دفاعی برای آمریکا انتخاب کند، همین هگست را انتخاب می‌کرد؟

اما برویم سراغ وزیر خارجۀ ترامپ: مارکو روبیو؛ سیاستمدار نومحافظه‌کار کوبایی‌تبار که چندان با آن دولتِ انزواگرا که انتظار می‌رفت ترامپ بچیند، جور درنمی‌آید، زیرا روبیو مانند نئوکان‌ها معتقد است آمریکا باید در جهان مداخله کند. روبیو منتقد سرسخت اوباما و بایدن بود؛ چه در سیاست داخلی و چه خارجی. از نظر او، اوباما مقصر وضعیت سوریه بود، زیرا در سرنگونی اسد تعلل کرد. او اوباما را به دلیل گشایش‌هایی که برای کوبای کمونیست انجام داده بود سخت ملامت می‌کرد.

اجازه دهید در مورد روبیو هم بسنده کنم به دیدگاه‌هایش دربارۀ اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران. بعید است فرق چندانی میان روبیو و هگست باشد. بهتر است زیاد راه دور نروم و همین ماه‌های اخیر را یادآوری کنم. پس از حملۀ موشکی ایران به اسرائیل، روبیو از اسرائیل خواست با قدرت به این حملات پاسخ دهد. او در بیانیه‌اش گفت اسرائیل حق دارد به گونه‌ای نامتناسب به این تهدید پاسخ دهد ــ در اینجا تعبیر «نامتناسب» مفهوم کلیدی است. او در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «اسرائیل باید همان‌گونه به ایران پاسخ دهد که اگر کشوری ۱۸۰ موشک به سمت ما شلیک کند، آمریکا پاسخ می‌دهد.» نظر او دربارۀ درگیری با حزب‌الله هم همین‌قدر بی‌مماشات است. روبیو به سخره می‌گفت بایدن با ایران مانند «دیپلمات‌های بلژیکی در سازمان ملل» رفتار می‌کند. نتیجۀ روشنی که از دیدگاه‌های روبیو می‌توان گرفت این است که او در مقام وزیر خارجۀ آمریکا نه تنها جلوی دست دولت اسرائیل را نمی‌گیرد، بلکه پشتیبانی بی‌پروا هم خواهد بود.

هشت نُه ماه پیش نوشتم نتانیاهو جنگ را ادامه می‌دهد تا ترامپ را به کاخ سفید برگرداند، زیرا این جنگ در هر حال باعث ریزشی دوـ‌سه‌درصدی در رأی هریس می‌شد (و همین کمک بزرگی به ترامپ بود). البته نه فقط نتانیاهو، بلکه طبق نظرسنجی‌ها قریب هفتاد درصد اسرائیلی‌ها طرفدار ترامپ‌اند. حال با این ترکیب دولت او، تصور گشایش در مذاکره با آمریکا متوهمانه به نظر می‌رسد، در حالی که از دیگر سو، بده‌بستانی هم میان پوتین و ترامپ سر اوکراین در راه است که بازندۀ آن نیز احتمالاً ایران است.

مهدی تدینی

@tarikhandishi  |  تاریخ‌اندیشی