♦️ #محرم_الحرام 🌙
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
Forwarded from [ تَرَنُّمْ رَحْمَتْ ]
♦️ #محرم_الحرام 🌙
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #محرم_الحرام 🌙
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #محرم_الحرام 🌙
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #محرم_الحرام 🌙
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat
♦️ #تاریخ_عاشورا
ملاقات امام حسین (ع) با #زهیر_بن_قین
🔹شیخ مفید ره روایت میکند : از گروهی از قبیله فزاره و بجیله نقل شده که گفتند : ما همراه زهیر بن قین در کاروان او از سفر حج به سوی کوفه حرکت میکردیم.
🔸کاروان حسین علیه السلام جلوتر حرکت میکرد ، سرانجام کاروان ما به کاروان حسین علیه السلام رسید ، در مسیر راه هرجا که امام حسین علیه السلام میخواستند در منزلگاهی توقف کند ، ما از او کناره میگرفتیم و در منزلگاه دیگر فرود می آمدیم ( از این رو هنوز زهیر خود را آماده نکرده بود که به حسین علیه السلام بپیوندد ) در یکی از منزلگاه ها که کاروان حسین علیه السلام فرود آمد ، ما نیز ناگزیر شدیم در همانجا فرود آییم ، تا این که غذا آوردند و مشغول خوردن غذا شدیم ، ناگاه فرستاده ی امام حسین علیه السلام نزد ما آمد و به ما سلام کرد ، آن گاه خطاب به زهیر بن قین چنین گفت : ای زهیر بن قین! اباعبدالله علیه السلام مرا به سوی تو فرستاده ، تا به تو پیام دهم که نزد حسین علیه السلام بیای .
🔹همه ما لقمه غذایی که در دست داشتیم به زمین انداختیم ، و همچون کسانی که پرنده بر سرشان است ، بی حرکت و مبهوت ماندیم.
ناگاه همسر زهیر بن قین دیلم دختر عمرو بن زهیر گفت : سبحان الله! ایا پسر رسول خدا علیه السلام برای تو پیام میفرستد، و تو را فرا میخواند و تو نزدش نمی روی ؟ چه میشود که به حضورش بروی و سخنش را بشنوی .
🔸زهیر تحت تاثیر کلام همسرش قرار گرفت برخاست و به حضور امام حسین علیه السلام رفت ، چندان نگذشته بود که شادمان با چهره ی برافروخته بازگشت و دستور داد خیمه اش را کندند و اثاثیه اش را برداشت ، و کنار کاروان حسین علیه السلام بردند ، انگاه زهیر به همسرش دیلم گفت ، انا طالق ... ؛ تو را طلاق دادم ، چرا که من دوست ندارم از ناحیه من جز خیر ، اسیبی به تو برسد ،من تصمیم گرفته ام که به حسین علیه السلام بپیوندم تا جانم را فدایش کنم ، و سپر بلای او گردم.
🔹آن گاه زهیر اموال همسرش را به او داد ، و او آن را در اختیار پسر عمو هایش قرار داد ، تا به بستگانش برسد ، سپس دیلم برخواست و نزد زهیر آمد و در حالی که گریه میکرد با او خداحافظی نمود ، هنگام خداحافظی قاطعانه گفت : خداوند یار و یاور تو باشد و آن چه خیر است برای تو فراهم سازد، از تو تقاضا دارم در روز قیامت در نزد جد امام حسین علیه السلام از من یادی کنی .
در این هنگام زهیر به حاظران از افراد قوم و قبیله و کاروان خود رو کرد و گفت : کسی که از شما دوست دارد همراه من بیاید ، وگرنه این اخرین دیدار من با شما است .
🔸سپس گفت : اکنون لازم به یادآوری است که حدیثی از سلمان را به یاد شما آورم ، انگاه که در جنگ به پیروزی و فتح و تحصیل غنائم نایل شدیم ، خوشحال بودیم ، سلمان به ما گفت : ایا به خاطر این پیروزی خوشحالید ؟
گفتیم :آری .
گفت : وقتی که سرور جوانان آل محمد علیه السلام را درک کردید ، در آن هنگام جنگ در رکاب او حسین علیه السلام برای شما خوشحال کننده تر از این غنایم است .
اینکه با شما خداحافظی می کنم، زیرا در آن روز عاشورا زنده نخواهم ماند .
📚بحارالانوار ؛ جلد 2 ص 73 و 74
📚 ج 44 ص 371 و 372 ترجمه ارشاد مفید .
#امام_حسین
🆔 | @taranomrahmat