⭕️#معرفی_مقاله📝
🔻#عنوان_مقاله:
🔸 مبانی توسعه سیاسی در اسلام و نقش آن در #الگوی_پیشرفت_اسلامی
🔻#نویسندهگان_مقاله:
🔸محمد اسماعیلزاده[۱]
🔻#بخشی_از_مقدمه_مقاله:
🔸در عصر حاضر، جامعه باید با تمسک به #الگوی_آرمانی_اسلام، خود را نیز اصلاح کرده و براساس الگوی صحیح اسلامی ـ ایرانی بسازد. از اینرو در عرصۀ سیاسی نیز تغییر و دگرگونی و توسعۀ سیاسی باید نه براساس الگوی غرب، بلکه براساس #الگوی_آرمانی_اسلامی به همراه کرامت انسانی باشد.
🔸پیروزی #انقلاب_اسلامی و استقرار نظام #جمهوری_اسلامی در ایران مسائل مهمی را فرا روی تصمیمگیرندگان، محققان و دانشپژوهان قرار داده است که غالباً در چارچوب استقرار #حکومت، #دولت و #نظام_سیاسی اسلام شکل و تبلور یافته است. موضوعاتی از قبیل: ماهیت #نظام_ولایی و تعامل آن با #مردم_سالاری، جایگاه مردم در حکومت، موضع حکومت اسلامی نسبت به شکلگیری #احزاب_سیاسی و نقش آنها در حکومت، #مشارکت_سیاسی، #کثرتگرایی_سیاسی در حکومت اسلامی و توسعۀ سیاسی و رابطه یا تعامل آن با #ولایت_فقیه، برخی از مسائلی است که پس از تغییر نظام سیاسی در ایران و تأسیس جمهوری اسلامی مورد توجه محافل علمی و سیاسی داخل و خارج کشور قرار گرفته است. در این بین، توسعۀ سیاسی به عنوان یک اصل پذیرفته شده در #حکومت_دموکراتیک مورد توجه و اهتمام ویژهای در ادوار مختلف #تاریخ_انقلاب بوده است. اگرچه تاکنون مقالات و کتاب های مختلفی دربارۀ توسعۀ سیاسی از دیدگاه غرب نوشته شده و دربارۀ آنها به نقادی پرداخته شده است؛ ولی آنچنان که شایسته و بایستۀ امر بوده است، از #دیدگاه_اسلامی مورد توجه و تعمق قرار نگرفته اند.
🔸این مقاله سعی دارد ضمن تبیین ماهیت #توسعه_سیاسی از دیدگاه غربیان، به بررسی آن از #دیدگاه_اسلامی نیز بپردازد تا ضمن تبیین مفهوم اسلامی آن، توانسته باشد الگو و نمونهای از #نوع_اسلامی آن را برای پردازش و رسیدن به الگوی مطلوب توسعۀ سیاسی موردنظر در اسلام ارائه دهد. هدف از این پژوهش ارائۀ #دیدگاههای_اسلامی در باب #توسعه_سیاسی مطلوب به منظور بیان نقش آن در #الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت است. سؤالاتی که در این مقاله قصد پاسخگویی به آنها را داریم عبارت است از: مفهوم شناسی توسعه و توسعۀ سیاسی، شاخصهای توسعۀ سیاسی در غرب و ویژگیهای توسعۀ سیاسی در نظام اسلامی.
🔹#ادامه_مقاله را در نشانی زیر مطالعه فرمایید:👇🏽👇🏽👇🏽
http://www.talie.ir/مبانی-توسعۀ-سیاسی-در-اسلام-و-نقش-آن-در-ا/
—---------------------------------------—
🔻#پینوشتها:
[۱]. پژوهشگر حوزۀ علمیۀ قم و اشتغال به تحصیل در سال هفتم خارج فقه و اصول و سطح چهار حوزه
🆔 @behruzfakhr
https://telegram.me/tamadone_novine_islami
🔻#عنوان_مقاله:
🔸 مبانی توسعه سیاسی در اسلام و نقش آن در #الگوی_پیشرفت_اسلامی
🔻#نویسندهگان_مقاله:
🔸محمد اسماعیلزاده[۱]
🔻#بخشی_از_مقدمه_مقاله:
🔸در عصر حاضر، جامعه باید با تمسک به #الگوی_آرمانی_اسلام، خود را نیز اصلاح کرده و براساس الگوی صحیح اسلامی ـ ایرانی بسازد. از اینرو در عرصۀ سیاسی نیز تغییر و دگرگونی و توسعۀ سیاسی باید نه براساس الگوی غرب، بلکه براساس #الگوی_آرمانی_اسلامی به همراه کرامت انسانی باشد.
🔸پیروزی #انقلاب_اسلامی و استقرار نظام #جمهوری_اسلامی در ایران مسائل مهمی را فرا روی تصمیمگیرندگان، محققان و دانشپژوهان قرار داده است که غالباً در چارچوب استقرار #حکومت، #دولت و #نظام_سیاسی اسلام شکل و تبلور یافته است. موضوعاتی از قبیل: ماهیت #نظام_ولایی و تعامل آن با #مردم_سالاری، جایگاه مردم در حکومت، موضع حکومت اسلامی نسبت به شکلگیری #احزاب_سیاسی و نقش آنها در حکومت، #مشارکت_سیاسی، #کثرتگرایی_سیاسی در حکومت اسلامی و توسعۀ سیاسی و رابطه یا تعامل آن با #ولایت_فقیه، برخی از مسائلی است که پس از تغییر نظام سیاسی در ایران و تأسیس جمهوری اسلامی مورد توجه محافل علمی و سیاسی داخل و خارج کشور قرار گرفته است. در این بین، توسعۀ سیاسی به عنوان یک اصل پذیرفته شده در #حکومت_دموکراتیک مورد توجه و اهتمام ویژهای در ادوار مختلف #تاریخ_انقلاب بوده است. اگرچه تاکنون مقالات و کتاب های مختلفی دربارۀ توسعۀ سیاسی از دیدگاه غرب نوشته شده و دربارۀ آنها به نقادی پرداخته شده است؛ ولی آنچنان که شایسته و بایستۀ امر بوده است، از #دیدگاه_اسلامی مورد توجه و تعمق قرار نگرفته اند.
🔸این مقاله سعی دارد ضمن تبیین ماهیت #توسعه_سیاسی از دیدگاه غربیان، به بررسی آن از #دیدگاه_اسلامی نیز بپردازد تا ضمن تبیین مفهوم اسلامی آن، توانسته باشد الگو و نمونهای از #نوع_اسلامی آن را برای پردازش و رسیدن به الگوی مطلوب توسعۀ سیاسی موردنظر در اسلام ارائه دهد. هدف از این پژوهش ارائۀ #دیدگاههای_اسلامی در باب #توسعه_سیاسی مطلوب به منظور بیان نقش آن در #الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت است. سؤالاتی که در این مقاله قصد پاسخگویی به آنها را داریم عبارت است از: مفهوم شناسی توسعه و توسعۀ سیاسی، شاخصهای توسعۀ سیاسی در غرب و ویژگیهای توسعۀ سیاسی در نظام اسلامی.
🔹#ادامه_مقاله را در نشانی زیر مطالعه فرمایید:👇🏽👇🏽👇🏽
http://www.talie.ir/مبانی-توسعۀ-سیاسی-در-اسلام-و-نقش-آن-در-ا/
—---------------------------------------—
🔻#پینوشتها:
[۱]. پژوهشگر حوزۀ علمیۀ قم و اشتغال به تحصیل در سال هفتم خارج فقه و اصول و سطح چهار حوزه
🆔 @behruzfakhr
https://telegram.me/tamadone_novine_islami
www.talie.ir
طلیعه ، پایگاه خبری – تحلیلی علوم انسانی » مبانی توسعۀ سیاسی در اسلام و نقش آن در الگوی پیشرفت
پایگاه تحلیلی خبری علوم انسانی
Forwarded from اتچ بات
✅ لحظههای انقلاب؛ و آقا میآید...
شب نشسته بودیم دور هم. حالا همه مطمئن بودیم که «آقا» فردا میآید. تصمیم گرفتیم که برویم گشت و دوری بزنیم و از آن طرف هم برویم خیابان خورشید تا آنجا نزدیکتر باشیم. نزدیکتر به کجا معلوم نبود؟ هیچکس نمیدانست. از خانه زدیم بیرون. سیدخندان خبری نبود. حالا حکومت نظامی شده بود حکومت مردمی! سرتاسر خیابان آیزنهاور مردم ریخته بودند بیرون و با شیلنگ آب میپاشیدند و جارو میکردند و آتوآشغال را جمع میکردند. تیرآهنهای دیروزی را «یا علی» گویان از کف خیابان برمیداشتند و کنار میکشیدند. خم میشدند راست میشدند و میگفتند و میخندیدند. خیابان و میدان شهیاد تا خود فرودگاه را کرده بودند مثل دسته گل. حالا حکومت نظامی ماستمالی شده بود. همه جا دست خود مردم بود و در و دیوار را تمیز میکردند. حتی ته سیگار را توی تاریکی از کف پیاده رو برمیداشتند. انگار نذر داشتند. مادرم و خواهرم و بچهها هم از ماشین ریختند بیرون و آنها هم مشغول شدند. پیمان با بچههای خواهرم همگی با هم مثل مرغ که دانه برمیچینند پخشوپلا شده بودند و آتوآشغال جمع میکردند. کف خیابان مثل آینه میدرخشید. امشب برقیها از همان سرشب تا حالا برق را قطع نکرده بودند. عجب تکنیکی بود؟ چه کلکی میزدند؟ چه کلیدی داشتند این برقيها؟ هیچکس پینبرده بود. یک آن تا گوینده اخبار میآمد حرف عوضی بزند تیک همه جا خاموش میشد. اما امشب از خیر حرفهای گوینده هم گذشته بودند و همان نیم ساعت به یک ساعت وقت اخبار هم خاموش نکرده بودند. بعد از یکی دو ساعت گشت زدن همگی به خیابان خورشید آمدیم و من با سعید قرار گذاشتیم که بچهها و مادرم به آنجا بروند تا بتوانند خوب آقا را ببینند، «آقا» بنا بود از سه راه شاه هم بگذرد و آپارتمان سعید خوب جایی بود. تا نصفههای شب نشستیم و بحث کردیم. خوابمان نمیبرد. مثل شب عروسی که دور اتاق عروس و داماد تا صبح مینشینند و حرف میزنند حالا ما هم نشسته بودیم و هی از «آقا» میگفتیم که حالا توی پاریس است، دارد سوار می شود، حالا توی هواپیماست حالا چه میکند چه میگوید و همینطور هرکس حدسی میزد. کم کم خوابمان گرفت و خوابیدیم...
🔹منبع: کتاب لحظههای انقلاب، نوشتۀ سید محمود گلابدرهیی، موسسه کیهان، سال 1379، چاپ چهارم ص 309 و 310.
🔻کلید واژه:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_انقلاب_اسلامی #کتاب_لحظههای_انقلاب #سید_محمود_گلابدرهیی
ا------------------------------ا
کانال بهسوی تمدن نوین اسلامی
@tamadone_novine_islami
شب نشسته بودیم دور هم. حالا همه مطمئن بودیم که «آقا» فردا میآید. تصمیم گرفتیم که برویم گشت و دوری بزنیم و از آن طرف هم برویم خیابان خورشید تا آنجا نزدیکتر باشیم. نزدیکتر به کجا معلوم نبود؟ هیچکس نمیدانست. از خانه زدیم بیرون. سیدخندان خبری نبود. حالا حکومت نظامی شده بود حکومت مردمی! سرتاسر خیابان آیزنهاور مردم ریخته بودند بیرون و با شیلنگ آب میپاشیدند و جارو میکردند و آتوآشغال را جمع میکردند. تیرآهنهای دیروزی را «یا علی» گویان از کف خیابان برمیداشتند و کنار میکشیدند. خم میشدند راست میشدند و میگفتند و میخندیدند. خیابان و میدان شهیاد تا خود فرودگاه را کرده بودند مثل دسته گل. حالا حکومت نظامی ماستمالی شده بود. همه جا دست خود مردم بود و در و دیوار را تمیز میکردند. حتی ته سیگار را توی تاریکی از کف پیاده رو برمیداشتند. انگار نذر داشتند. مادرم و خواهرم و بچهها هم از ماشین ریختند بیرون و آنها هم مشغول شدند. پیمان با بچههای خواهرم همگی با هم مثل مرغ که دانه برمیچینند پخشوپلا شده بودند و آتوآشغال جمع میکردند. کف خیابان مثل آینه میدرخشید. امشب برقیها از همان سرشب تا حالا برق را قطع نکرده بودند. عجب تکنیکی بود؟ چه کلکی میزدند؟ چه کلیدی داشتند این برقيها؟ هیچکس پینبرده بود. یک آن تا گوینده اخبار میآمد حرف عوضی بزند تیک همه جا خاموش میشد. اما امشب از خیر حرفهای گوینده هم گذشته بودند و همان نیم ساعت به یک ساعت وقت اخبار هم خاموش نکرده بودند. بعد از یکی دو ساعت گشت زدن همگی به خیابان خورشید آمدیم و من با سعید قرار گذاشتیم که بچهها و مادرم به آنجا بروند تا بتوانند خوب آقا را ببینند، «آقا» بنا بود از سه راه شاه هم بگذرد و آپارتمان سعید خوب جایی بود. تا نصفههای شب نشستیم و بحث کردیم. خوابمان نمیبرد. مثل شب عروسی که دور اتاق عروس و داماد تا صبح مینشینند و حرف میزنند حالا ما هم نشسته بودیم و هی از «آقا» میگفتیم که حالا توی پاریس است، دارد سوار می شود، حالا توی هواپیماست حالا چه میکند چه میگوید و همینطور هرکس حدسی میزد. کم کم خوابمان گرفت و خوابیدیم...
🔹منبع: کتاب لحظههای انقلاب، نوشتۀ سید محمود گلابدرهیی، موسسه کیهان، سال 1379، چاپ چهارم ص 309 و 310.
🔻کلید واژه:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_انقلاب_اسلامی #کتاب_لحظههای_انقلاب #سید_محمود_گلابدرهیی
ا------------------------------ا
کانال بهسوی تمدن نوین اسلامی
@tamadone_novine_islami
Telegram
attach 📎
✅نقش طبقۀ متوسط سنتی در انقلاب اسلامی
🔸ستون فقرات نهضت آیت الله خمینی را اعضای طبقه متوسط سنتی به ویژه بازاریان و روحانیون تشکیل میدادند. آنها کاملاً به وی وفادار بودند، زیرا به زبان آنها سخن میگفت: به نظر میرسید [امام خمینی] همان فضایل موجود در حضرت علی(ع) - شجاعت، درستکاری، و هوشمندی سیاسی - را دارد و تا حدی هم رژیم با اعلان جنگ علیه بازاریان و نهادهای دینی، مخالفان میانهرو و حتی روحانیون غیر سیاسی را به آغوش او انداخته بود. بنابراین، بازاریان و نهادهای دینی که تا آن هنگام تنها بخشهای مستقل از دولت بودند، امکانات مالی بسیار و یک شبکه سازمانی گسترده را در اختیار آیت الله خمینی قرار دادند. خلاصه آنکه، دولت [شاه] در آستانه انقلاب همه گروههای سیاسی را برهم زده، و اعضای اصلی آنها را سرکوب کرد؛ اما هنوز بر بازار، مساجد و وعاظ و سخنرانان این مساجد مسلط نشده بود. پس شگفتآور نبود که بازار کانون اصلی انقلاب شد.
🔹#منبع: ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، چاپ نوزدهم، سال 1391، ص 657.
🔻#کلید_واژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_انقلاب_اسلامی #نهضت_امام_خمینی #طبقۀ_متوسط_سنتی #کتاب_ایران_بین_دو_انقلاب #یرواند_آبراهامیان
ا--------------------------------ا
@tamadone_novine_islami
🔸ستون فقرات نهضت آیت الله خمینی را اعضای طبقه متوسط سنتی به ویژه بازاریان و روحانیون تشکیل میدادند. آنها کاملاً به وی وفادار بودند، زیرا به زبان آنها سخن میگفت: به نظر میرسید [امام خمینی] همان فضایل موجود در حضرت علی(ع) - شجاعت، درستکاری، و هوشمندی سیاسی - را دارد و تا حدی هم رژیم با اعلان جنگ علیه بازاریان و نهادهای دینی، مخالفان میانهرو و حتی روحانیون غیر سیاسی را به آغوش او انداخته بود. بنابراین، بازاریان و نهادهای دینی که تا آن هنگام تنها بخشهای مستقل از دولت بودند، امکانات مالی بسیار و یک شبکه سازمانی گسترده را در اختیار آیت الله خمینی قرار دادند. خلاصه آنکه، دولت [شاه] در آستانه انقلاب همه گروههای سیاسی را برهم زده، و اعضای اصلی آنها را سرکوب کرد؛ اما هنوز بر بازار، مساجد و وعاظ و سخنرانان این مساجد مسلط نشده بود. پس شگفتآور نبود که بازار کانون اصلی انقلاب شد.
🔹#منبع: ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، چاپ نوزدهم، سال 1391، ص 657.
🔻#کلید_واژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_انقلاب_اسلامی #نهضت_امام_خمینی #طبقۀ_متوسط_سنتی #کتاب_ایران_بین_دو_انقلاب #یرواند_آبراهامیان
ا--------------------------------ا
@tamadone_novine_islami
⭕️15 بهمنماه 1357، اولین گام برای نظامسازی بر اساس اهداف انقلاب اسلامی
🔸امام خمینی پس از ورود به ایران در 12 بهمن 1357 طی سخنرانی در بهشت زهرا در فرازی پرشور از سخنان خود وعده دادند که: «من دولت تعیین میکنم! من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد...» دو روز بعد (شامگاه 14 بهمن) جلسه مهمی با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام در دبستان علوی شماره 2 در خیابان عینالدوله (ایران) برگزار شد و تا ساعت 11 شب ادامه داشت. در این جلسه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد و حکم وی که تاریخ 6 ربیع الاول 1399 [15 بهمن 57] را بر پیشانی داشت، صادر شد. روز 16 بهمن مراسمی در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار گردید و حکم نخست وزیری به او اعطا شد. این مراسم ساعت 5:30 بعد از ظهر با حضور جمع زیادی از خبرنگاران داخلی و خارجی با سخنان امام آغاز شد. امام در بخشی از سخنان خود تاکید کردند که انتخاب مهندس بازرگان به پیشنهاد و نظر شورای انقلاب بوده است: ایشان وزرای خود را تعیین می کنند و به ما معرفی میکنند تا شورای انقلاب ما که پیشنهادش و نظرش این بود که ایشان رئیس دولت باشد وزرای شان را بررسی میکنند و ان شاءالله مسائل به طور سهل و خوبی انجام بگیرد. امام سپس تلویحاً بختیار را از مخالفت با دولت موقت بر حذر داشتند. پس از پایان سخنان امام، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی متن فرمان نخست وزیری بازرگان را قرائت کرد:👇
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
6 ربیع الاول 1399
جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان
بنا به پیشنهاد شوراى انقلاب، بر حَسَب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طى اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبرى جنبش ابراز شده است، و به موجب اعتمادى که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعى که از سوابقتان در مبارزات اسلامى و ملى دارم، جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و بستگى به گروهى خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مىنمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آراى عمومى ملت درباره تغییر نظام سیاسى کشور به جمهورى اسلامى و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسى نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسى جدید را بدهید.
مقتضى است که اعضاى دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطى که مشخص نمودهام تعیین و معرفى نمایید.
کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکارى کامل نموده و رعایت انضباط را براى وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور کشور خواهند نمود.
موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله حساس تاریخى از خداوند متعال مسألت مىنمایم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
🔻کلیدواژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_سیاسی #تاریخ_انقلاب_اسلامی #دولت_موقت #حکم_نخستوزیری #مهندس_مهدی_بازرگان
ا--------------------------------ا
@tamadone_novine_islami
🔸امام خمینی پس از ورود به ایران در 12 بهمن 1357 طی سخنرانی در بهشت زهرا در فرازی پرشور از سخنان خود وعده دادند که: «من دولت تعیین میکنم! من تو دهن این دولت میزنم! من دولت تعیین میکنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد...» دو روز بعد (شامگاه 14 بهمن) جلسه مهمی با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام در دبستان علوی شماره 2 در خیابان عینالدوله (ایران) برگزار شد و تا ساعت 11 شب ادامه داشت. در این جلسه مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر تعیین شد و حکم وی که تاریخ 6 ربیع الاول 1399 [15 بهمن 57] را بر پیشانی داشت، صادر شد. روز 16 بهمن مراسمی در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار گردید و حکم نخست وزیری به او اعطا شد. این مراسم ساعت 5:30 بعد از ظهر با حضور جمع زیادی از خبرنگاران داخلی و خارجی با سخنان امام آغاز شد. امام در بخشی از سخنان خود تاکید کردند که انتخاب مهندس بازرگان به پیشنهاد و نظر شورای انقلاب بوده است: ایشان وزرای خود را تعیین می کنند و به ما معرفی میکنند تا شورای انقلاب ما که پیشنهادش و نظرش این بود که ایشان رئیس دولت باشد وزرای شان را بررسی میکنند و ان شاءالله مسائل به طور سهل و خوبی انجام بگیرد. امام سپس تلویحاً بختیار را از مخالفت با دولت موقت بر حذر داشتند. پس از پایان سخنان امام، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی متن فرمان نخست وزیری بازرگان را قرائت کرد:👇
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
6 ربیع الاول 1399
جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان
بنا به پیشنهاد شوراى انقلاب، بر حَسَب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طى اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبرى جنبش ابراز شده است، و به موجب اعتمادى که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعى که از سوابقتان در مبارزات اسلامى و ملى دارم، جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و بستگى به گروهى خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مىنمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آراى عمومى ملت درباره تغییر نظام سیاسى کشور به جمهورى اسلامى و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسى نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسى جدید را بدهید.
مقتضى است که اعضاى دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطى که مشخص نمودهام تعیین و معرفى نمایید.
کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکارى کامل نموده و رعایت انضباط را براى وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور کشور خواهند نمود.
موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله حساس تاریخى از خداوند متعال مسألت مىنمایم.
روح اللَّه الموسوی الخمینى
🔻کلیدواژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_سیاسی #تاریخ_انقلاب_اسلامی #دولت_موقت #حکم_نخستوزیری #مهندس_مهدی_بازرگان
ا--------------------------------ا
@tamadone_novine_islami
به نام قانون، در را باز کن!
روایت آیتالله خامنهای از حمله شبانهی ساواک به منزل ایشان
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/41636/savak.jpg
🔸در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال [۱۳۵۶] در خواب بودم که در زدند. از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست، شخصاً برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم، دیدم افرادی با مسلسل و هفتتیر ایستادهاند! به ذهنم گذشت که آنها عدّهای چپی هستند و قصد تصفیهی مرا دارند؛ چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطّلاع داده بود که چپیها دست به کشتار و تصفیهی اسلامگراها زدهاند، و از من خواسته بود که هشیار و مواظب باشم. چپیها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند، دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در یک حادثهی غیرمنتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد. این مسئله هنوز در ابهام است و برای روشن شدن آن اقدامی نکردهایم.
🔸به محض آنکه چنین فکری به ذهنم آمد، فوری به بستن در اقدام کردم. آنها کوشیدند مانع بسته شدن در شوند، امّا ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم بر آنها چربید و در را بستم. بعد به فکرم رسید که آنها ممکن است از دیوار بالا بروند یا از راه دیگری وارد خانه شوند. آنها با اسلحهی خود شروع به کوبیدن به شیشهی ضخیمی که روی در منزل بود، کردند و آن را شکستند. در همان حال که من به راهی برای نجات میاندیشیدم، یکی از آنها فریاد زد: «به نام قانون، در را باز کن». از این حرفشان فهمیدم که از مأموران ساواک هستند. خدا را شکر کردم که برخلاف تصوّر من، آنها از چپیها نیستند. به سمت در رفتم و در را باز کردم. شش نفری حمله کردند و در میان درِ بیرونی خانه و درِ محیط اندرونی، با خشونت و بیرحمی مرا به باد کتک گرفتند. در آن هنگام مصطفی که دوازده سال داشت، بیدار شده بود و از پشت شیشهی نازکی که میان من و آنها حایل بود، با حیرت و شگفتی به صحنهی کتک خوردن پدر مینگریست و فریاد میزد. ساواکیها بیرحمانه به کتک زدن من با مشت و لگد ادامه دادند و مخصوصاً با نوک کفش خود به ساق پای من ضربه میزدند. سپس به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به سمت داخل منزل بروم. به آنها گفتم: این جوانمردی نیست که خانوادهام مرا دستبسته ببینند؛ دستبند را باز کنید. دستبند را باز کردند و وارد خانه شدم. دیدم همسرم دلشکسته و ناراحت است و چهار فرزندش هم در اطرافش برخی خواب و برخی بیدارند. کوچکترینشان «میثم» بود که دو ماه داشت. به آنها گفتم: نترسید، اینها مهمانند!
🔸مأموران ساواک به جستوجو و بازرسی خانه پرداختند و تا آشپزخانه و توالت را هم گشتند! همسرم اقدام جالبی کرد: وارد اتاقی شد که من مردم را در آن ملاقات میکردم. این اتاق دو در داشت؛ یکی به کتابخانهام باز میشد، و دیگری به محیط اندرونی. همسرم اعلامیّههای محرمانهای را که در اتاق بود، جمع کرد. و من نمیدانم چگونه متوجّه وجود این اعلامیّهها در اتاق ملاقات شده بود و چگونه توانست بدون آنکه مأموران امنیّتی متوجّه شوند، وارد آن اتاق شود. حتّی من هم متوجّه این اقدامش نشدم، تا این که بعدها خودش به من گفت. او این اعلامیّهها را جمع کرده بود و زیر فرش گذاشته بود تا ساواکیها آنها را پیدا نکنند. آنها وارد کتابخانه شدند، آن را وارسی کردند و مقدار زیادی از کتابها و نوشتهها و اوراق مرا برداشتند، که تعدادی از آن کتابهای من هنوز مفقود است.
🔸یک ساعت یا بیشتر، تمام گوشهکنارها و سوراخسمبههای خانه را گشتند، تا اینکه وقت نماز صبح فرا رسید. گفتم: میخواهم نماز بخوانم. یکی از آنها با من تا محلّ وضو آمد. وضو گرفتم و به کتابخانه برگشتم و آنجا نماز خواندم. بعد یکی از آنها هم نماز خواند. ولی بقیّه نماز نخواندند و به بازرسی خانه ادامه دادند. حتّی یک وجب از خانه را نکاویده نگذاشتند! به نظرم من از مادر مصطفی قدری غذا خواستم و بعد از او خواستم مجتبی و مسعود را که پس از بیدار شدن، دوباره به خواب رفته بودند، بیدار کند تا با آنها خداحافظی کنم. هنگام خداحافظی به فرزندان گفته شد: پدرتان عازم سفر است. من گفتم لازم نیست دروغ گفته شود. و واقع امر را به بچهها گفتم.
🔹#منبع: برشی از کتاب خاطرات مبارزات رهبر انقلاب به زبان عربی به نقل از سایتِ (http://farsi.khamenei.ir).
🔻کلیدواژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_سیاسی #تاریخ_انقلاب #مبارزان_سیاسی #آیتالله_سیدعلی_خامنهای #خاطرات
ا--------------------------------ا
کانال بهسوی تمدن نوین اسلامی
@tamadone_novine_islami
روایت آیتالله خامنهای از حمله شبانهی ساواک به منزل ایشان
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/41636/savak.jpg
🔸در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال [۱۳۵۶] در خواب بودم که در زدند. از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست، شخصاً برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم، دیدم افرادی با مسلسل و هفتتیر ایستادهاند! به ذهنم گذشت که آنها عدّهای چپی هستند و قصد تصفیهی مرا دارند؛ چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطّلاع داده بود که چپیها دست به کشتار و تصفیهی اسلامگراها زدهاند، و از من خواسته بود که هشیار و مواظب باشم. چپیها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند، دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در یک حادثهی غیرمنتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد. این مسئله هنوز در ابهام است و برای روشن شدن آن اقدامی نکردهایم.
🔸به محض آنکه چنین فکری به ذهنم آمد، فوری به بستن در اقدام کردم. آنها کوشیدند مانع بسته شدن در شوند، امّا ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم بر آنها چربید و در را بستم. بعد به فکرم رسید که آنها ممکن است از دیوار بالا بروند یا از راه دیگری وارد خانه شوند. آنها با اسلحهی خود شروع به کوبیدن به شیشهی ضخیمی که روی در منزل بود، کردند و آن را شکستند. در همان حال که من به راهی برای نجات میاندیشیدم، یکی از آنها فریاد زد: «به نام قانون، در را باز کن». از این حرفشان فهمیدم که از مأموران ساواک هستند. خدا را شکر کردم که برخلاف تصوّر من، آنها از چپیها نیستند. به سمت در رفتم و در را باز کردم. شش نفری حمله کردند و در میان درِ بیرونی خانه و درِ محیط اندرونی، با خشونت و بیرحمی مرا به باد کتک گرفتند. در آن هنگام مصطفی که دوازده سال داشت، بیدار شده بود و از پشت شیشهی نازکی که میان من و آنها حایل بود، با حیرت و شگفتی به صحنهی کتک خوردن پدر مینگریست و فریاد میزد. ساواکیها بیرحمانه به کتک زدن من با مشت و لگد ادامه دادند و مخصوصاً با نوک کفش خود به ساق پای من ضربه میزدند. سپس به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به سمت داخل منزل بروم. به آنها گفتم: این جوانمردی نیست که خانوادهام مرا دستبسته ببینند؛ دستبند را باز کنید. دستبند را باز کردند و وارد خانه شدم. دیدم همسرم دلشکسته و ناراحت است و چهار فرزندش هم در اطرافش برخی خواب و برخی بیدارند. کوچکترینشان «میثم» بود که دو ماه داشت. به آنها گفتم: نترسید، اینها مهمانند!
🔸مأموران ساواک به جستوجو و بازرسی خانه پرداختند و تا آشپزخانه و توالت را هم گشتند! همسرم اقدام جالبی کرد: وارد اتاقی شد که من مردم را در آن ملاقات میکردم. این اتاق دو در داشت؛ یکی به کتابخانهام باز میشد، و دیگری به محیط اندرونی. همسرم اعلامیّههای محرمانهای را که در اتاق بود، جمع کرد. و من نمیدانم چگونه متوجّه وجود این اعلامیّهها در اتاق ملاقات شده بود و چگونه توانست بدون آنکه مأموران امنیّتی متوجّه شوند، وارد آن اتاق شود. حتّی من هم متوجّه این اقدامش نشدم، تا این که بعدها خودش به من گفت. او این اعلامیّهها را جمع کرده بود و زیر فرش گذاشته بود تا ساواکیها آنها را پیدا نکنند. آنها وارد کتابخانه شدند، آن را وارسی کردند و مقدار زیادی از کتابها و نوشتهها و اوراق مرا برداشتند، که تعدادی از آن کتابهای من هنوز مفقود است.
🔸یک ساعت یا بیشتر، تمام گوشهکنارها و سوراخسمبههای خانه را گشتند، تا اینکه وقت نماز صبح فرا رسید. گفتم: میخواهم نماز بخوانم. یکی از آنها با من تا محلّ وضو آمد. وضو گرفتم و به کتابخانه برگشتم و آنجا نماز خواندم. بعد یکی از آنها هم نماز خواند. ولی بقیّه نماز نخواندند و به بازرسی خانه ادامه دادند. حتّی یک وجب از خانه را نکاویده نگذاشتند! به نظرم من از مادر مصطفی قدری غذا خواستم و بعد از او خواستم مجتبی و مسعود را که پس از بیدار شدن، دوباره به خواب رفته بودند، بیدار کند تا با آنها خداحافظی کنم. هنگام خداحافظی به فرزندان گفته شد: پدرتان عازم سفر است. من گفتم لازم نیست دروغ گفته شود. و واقع امر را به بچهها گفتم.
🔹#منبع: برشی از کتاب خاطرات مبارزات رهبر انقلاب به زبان عربی به نقل از سایتِ (http://farsi.khamenei.ir).
🔻کلیدواژهها:
#تاریخ_معاصر #تاریخ_سیاسی #تاریخ_انقلاب #مبارزان_سیاسی #آیتالله_سیدعلی_خامنهای #خاطرات
ا--------------------------------ا
کانال بهسوی تمدن نوین اسلامی
@tamadone_novine_islami