تا کوچ
یا ذو انتقام به حق درد خزندهٔ نفسگیر بعد خواندن جملات این تصویر که مرگ هم علاج اندوهش نیست، عجل لولیک الفرج… گریه به پیوست است، فراوان و ممتد.
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش دست پرستو علیعسگرنجاد میشکست و هرگز ناچار نمیشد این یادداشت را بنویسد.
همین امروز صدایش به ما رسید. سحری روزهٔ سیزدهم ماه مبارک را خورده بودیم که زهر خبر تجاوز گروهی سربازان صهیونیست به مادران زخمی غزه در بیمارستان شفا، به جانمان ریخت.
چشمتان روی کدام کلمه تار شد؟ مرد اگر باشید، نامرد اگر نباشید، «جلوی چشم شوهرانشان» باید دیوانهتان کرده باشد. قلبتان باید گدازه پرت کرده باشد سمت گلویتان تا شما را بمیراند. خوش به حالتان! مرد اگر باشید، یکجور میسوزید، زن اگر باشید، هزارجور.
«فرزندانشان». این کلمه بیچارهام کرده. «ف» اولش قلاب شده، گیر کرده در دهلیز قلبم، با سه تیزی لامروّت در انحنای «ش» که با هر تکان، جدارهٔ قلبم را خراش بدهد. این کلمه گیرم انداخته و هر چه سرم را به چپ و راست تکان بدهم که مفرّ انکاری پیدا کنم، تنها شیارهای عمیقتری در قلبم پنجه میاندازند.
به مادرها جلوی چشم فرزندانشان…
چشم فرزندانشان؟ همان تیلههای درخشان را میگویید که در صورتهای کوچک کودکان غزه برق میزنند؟ منظورتان از چشم فرزندانشان همان چشمهایی است که مژههاش بلند و نرم است و مثل آدم بزرگها گریه نمیکند، که وقت بغض دانههای اشک، درشت و بیمحابا و پیاپی از پلکهاش میافتد؟
همان چشمها که یک زن تمام جانش را میدهد تا غم نبینند، تا پاک و معصوم بمانند؟
نشد! اجازه بدهید جور دیگری بپرسم. یعنی شما دارید میگویید جلوی چشم دختربچههای سهسالهای که در خرابهها زندگی میکنند و تشنهاند، چون شش روز است حتی آب شور هم برای خوردن ندارند، روسری از سر مادران مجروحشان که در بیمارستان پناه گرفته بودند، کشیدند و گفتند خودت لباسهایت را با دست خودت دربیاور و همانطور که دخترت دارد تماشات میکند…؟
من از اینجا به بعدش را نمیتوانم بنویسم…
شما میشنوید؟
من نمیشنوم.
شما میبینید؟
من نمیبینم.
چرا فمنیستها را نمیبینم؟ چرا طرفداران حقوق زنان را نمیبینم؟ چرا صدای صدای انجمنهای حمایت از زنان را نمیشنوم؟
دارند سر زنبودن یا نبودن دگرباشان جنسی بحث میکنند، نه؟ که ببینند در راهپیمایی جدیدشان کدام پرچم رنگینکمانی را اضافه کنند، نه؟ سرشان آنقدر شلوغ هست که یادشان رفته باشد زنان مسلمان غزه هم «زن» هستند، «مادر» هستند، مادرانی که جلوی چشم فرزندانشان…
شما دیدید؟
آنها را که یک سال بیامان نوشتند «زن زندگی آزادی» دیدید؟ دیدید از زندگی و آزادی زنان غزه بنویسند؟ دیدید نه برای زنان مسلمان روسریبپوش، که اصلاً برای زنان مسیحی بیحجاب غزه دل بسوزانند؟
نباید حرف بزنم. ماهیگیرها میگویند ماهی وقتی گیر افتاد، هرچه بیشتر تقلا کند، زودتر میمیرد. این قلاب دارد گلویم را پاره میکند. جلوی چشم فرزندانشان…
کاش دست پرستو علیعسگرنجاد میشکست و هرگز ناچار نمیشد این یادداشت را بنویسد.
همین امروز صدایش به ما رسید. سحری روزهٔ سیزدهم ماه مبارک را خورده بودیم که زهر خبر تجاوز گروهی سربازان صهیونیست به مادران زخمی غزه در بیمارستان شفا، به جانمان ریخت.
چشمتان روی کدام کلمه تار شد؟ مرد اگر باشید، نامرد اگر نباشید، «جلوی چشم شوهرانشان» باید دیوانهتان کرده باشد. قلبتان باید گدازه پرت کرده باشد سمت گلویتان تا شما را بمیراند. خوش به حالتان! مرد اگر باشید، یکجور میسوزید، زن اگر باشید، هزارجور.
«فرزندانشان». این کلمه بیچارهام کرده. «ف» اولش قلاب شده، گیر کرده در دهلیز قلبم، با سه تیزی لامروّت در انحنای «ش» که با هر تکان، جدارهٔ قلبم را خراش بدهد. این کلمه گیرم انداخته و هر چه سرم را به چپ و راست تکان بدهم که مفرّ انکاری پیدا کنم، تنها شیارهای عمیقتری در قلبم پنجه میاندازند.
به مادرها جلوی چشم فرزندانشان…
چشم فرزندانشان؟ همان تیلههای درخشان را میگویید که در صورتهای کوچک کودکان غزه برق میزنند؟ منظورتان از چشم فرزندانشان همان چشمهایی است که مژههاش بلند و نرم است و مثل آدم بزرگها گریه نمیکند، که وقت بغض دانههای اشک، درشت و بیمحابا و پیاپی از پلکهاش میافتد؟
همان چشمها که یک زن تمام جانش را میدهد تا غم نبینند، تا پاک و معصوم بمانند؟
نشد! اجازه بدهید جور دیگری بپرسم. یعنی شما دارید میگویید جلوی چشم دختربچههای سهسالهای که در خرابهها زندگی میکنند و تشنهاند، چون شش روز است حتی آب شور هم برای خوردن ندارند، روسری از سر مادران مجروحشان که در بیمارستان پناه گرفته بودند، کشیدند و گفتند خودت لباسهایت را با دست خودت دربیاور و همانطور که دخترت دارد تماشات میکند…؟
من از اینجا به بعدش را نمیتوانم بنویسم…
شما میشنوید؟
من نمیشنوم.
شما میبینید؟
من نمیبینم.
چرا فمنیستها را نمیبینم؟ چرا طرفداران حقوق زنان را نمیبینم؟ چرا صدای صدای انجمنهای حمایت از زنان را نمیشنوم؟
دارند سر زنبودن یا نبودن دگرباشان جنسی بحث میکنند، نه؟ که ببینند در راهپیمایی جدیدشان کدام پرچم رنگینکمانی را اضافه کنند، نه؟ سرشان آنقدر شلوغ هست که یادشان رفته باشد زنان مسلمان غزه هم «زن» هستند، «مادر» هستند، مادرانی که جلوی چشم فرزندانشان…
شما دیدید؟
آنها را که یک سال بیامان نوشتند «زن زندگی آزادی» دیدید؟ دیدید از زندگی و آزادی زنان غزه بنویسند؟ دیدید نه برای زنان مسلمان روسریبپوش، که اصلاً برای زنان مسیحی بیحجاب غزه دل بسوزانند؟
نباید حرف بزنم. ماهیگیرها میگویند ماهی وقتی گیر افتاد، هرچه بیشتر تقلا کند، زودتر میمیرد. این قلاب دارد گلویم را پاره میکند. جلوی چشم فرزندانشان…
مردم
من خبر مرگم کارشناس انیمیشنم. کارم این است که بنشینم برای شما یادداشت بنویسم کمکتان کنم بچههایتان انیمیشن خوب ببینند، انیمیشن تمیز و طاهر ببینند. کارم این است مراقب باشم جگرگوشههایتان صحنهٔ نامناسبی نبینند.
مردم
حالا حالم را تصور کنید وقتی به بچههایی که در یادداشت آخرم از آنها نوشتهام، فکر میکنم، به اینکه آنها با چشمهای تیلهای کوچکشان چه دیدند…
مردم چرا من نمیمیرم؟
من خبر مرگم کارشناس انیمیشنم. کارم این است که بنشینم برای شما یادداشت بنویسم کمکتان کنم بچههایتان انیمیشن خوب ببینند، انیمیشن تمیز و طاهر ببینند. کارم این است مراقب باشم جگرگوشههایتان صحنهٔ نامناسبی نبینند.
مردم
حالا حالم را تصور کنید وقتی به بچههایی که در یادداشت آخرم از آنها نوشتهام، فکر میکنم، به اینکه آنها با چشمهای تیلهای کوچکشان چه دیدند…
مردم چرا من نمیمیرم؟
https://www.instagram.com/reel/C43Eew9oOSg/?igsh=MzRlODBiNWFlZA==
من خبر مرگم معلم زبان هم هستم. پس برایتان ترجمه میکنم که بیسان عزیزم درحالیکه به سیزدهمین روز ماه رمضان اشاره میکند، میگوید آن بچهها بودند که به مادرانشان جلوی چشمشان…، خب؟ آن بچهها در بیمارستان شفا گیر افتاده بودند و آنقدر تشنه بودند که سرمهای نمکی بیمارستانی را به جای آب سر میکشیدند.
من خبر مرگم معلم زبان هم هستم. پس برایتان ترجمه میکنم که بیسان عزیزم درحالیکه به سیزدهمین روز ماه رمضان اشاره میکند، میگوید آن بچهها بودند که به مادرانشان جلوی چشمشان…، خب؟ آن بچهها در بیمارستان شفا گیر افتاده بودند و آنقدر تشنه بودند که سرمهای نمکی بیمارستانی را به جای آب سر میکشیدند.
سالی به دوازده ماه، ما نوشابه میخریم.
دیروقت بود و بقالیها بسته، اما خیلی هوس کرده بودیم کنار الویه نوشابه باشه.
رفتیم سراغ دکهها و ساندویچیهای نزدیک. همهشون، بدون استثنا، همهشون فقط کوکاکولا، پپسی، فانتا و اسپرایت داشتن.
سالهاست که هرگز از این برندهای اسرائیلی خرید نمیکنم. اینا حتی وقتی در ایران تحت لیسانس تولید میشن، در بهترین حالت، تبلیغ و توسعهٔ این برندهای نجسن؛ در بدترین حالت که پناه بر خدا... (همین چند وقت پیش خبرنگارا خیلی تلاش کردن با مسئولین شرکت خوشگوار مشهد که تحت لیسانس کوکاکولاست صحبت کنن و مستقیم ازشون جواب بگیرن که شما به اسرائیل حق برند میدین یا نه و ارتباط مالی دارید یا نه، اما آقایون فقط فرمودن: شما نوشابهت رو بخور!!!)
میتونستم نخرم، تشکر کنم و بیام بیرون
اما گفتم: اینا همهشون صهیونیستیان و من نمیخرم. نوشابهٔ ایرانی دارید؟
چون برام مهم بود طرف این جمله و گزاره رو بشنوه و ببینه کسی توی مغازهشه که حاضره دست خالی برگرده اما پول پای برند اسرائیلی نده.
یکی از فروشندهها با تمسخر گفت: ایران؟ ایران که نوشابه نداره!
دلم میخواست دستش رو بگیرم بیارم جلوی کارخونهٔ زمزم که هفتاد ساله داره انواع نوشابهها رو تولید میکنه، بیارمش جلوی کارخونهٔ عالیس، حتی کاله که رفته سمت نوشابههای بر پایهٔ شیر (هرچند که بالاخره همهٔ اینا تهش قند مصنوعی و مضره و ما تا جایی که بشه کلاً نمیخوریم و شربت عسلآبلیمو، زعفرون و عسل یا شیرهٔ انگور درست میکنیم)
دلم میخواست ببینم میتونه توی چشم مهندسین غذایی و کارگرای ایرانی نگاه کنه و بازم با تمسخر جملهش رو تکرار کنه؟
بلند گفتم:
چرا جناب! ایران دهههاست که داره نوشابه تولید میکنه. زمزم نوشابهٔ ایرانیه.
من نون توی خون بچههای فلسطینی نمیزنم.
من از برندهای حامی اسرائیل خرید نمیکنم، حتی اگه محصولاتشون خیلی خوشمزه و مرغوب باشه. گوشت تن بچههای فلسطینی از گلوی من پایین نمیره.
#پرستو_علی_عسگر_نجاد
دیروقت بود و بقالیها بسته، اما خیلی هوس کرده بودیم کنار الویه نوشابه باشه.
رفتیم سراغ دکهها و ساندویچیهای نزدیک. همهشون، بدون استثنا، همهشون فقط کوکاکولا، پپسی، فانتا و اسپرایت داشتن.
سالهاست که هرگز از این برندهای اسرائیلی خرید نمیکنم. اینا حتی وقتی در ایران تحت لیسانس تولید میشن، در بهترین حالت، تبلیغ و توسعهٔ این برندهای نجسن؛ در بدترین حالت که پناه بر خدا... (همین چند وقت پیش خبرنگارا خیلی تلاش کردن با مسئولین شرکت خوشگوار مشهد که تحت لیسانس کوکاکولاست صحبت کنن و مستقیم ازشون جواب بگیرن که شما به اسرائیل حق برند میدین یا نه و ارتباط مالی دارید یا نه، اما آقایون فقط فرمودن: شما نوشابهت رو بخور!!!)
میتونستم نخرم، تشکر کنم و بیام بیرون
اما گفتم: اینا همهشون صهیونیستیان و من نمیخرم. نوشابهٔ ایرانی دارید؟
چون برام مهم بود طرف این جمله و گزاره رو بشنوه و ببینه کسی توی مغازهشه که حاضره دست خالی برگرده اما پول پای برند اسرائیلی نده.
یکی از فروشندهها با تمسخر گفت: ایران؟ ایران که نوشابه نداره!
دلم میخواست دستش رو بگیرم بیارم جلوی کارخونهٔ زمزم که هفتاد ساله داره انواع نوشابهها رو تولید میکنه، بیارمش جلوی کارخونهٔ عالیس، حتی کاله که رفته سمت نوشابههای بر پایهٔ شیر (هرچند که بالاخره همهٔ اینا تهش قند مصنوعی و مضره و ما تا جایی که بشه کلاً نمیخوریم و شربت عسلآبلیمو، زعفرون و عسل یا شیرهٔ انگور درست میکنیم)
دلم میخواست ببینم میتونه توی چشم مهندسین غذایی و کارگرای ایرانی نگاه کنه و بازم با تمسخر جملهش رو تکرار کنه؟
بلند گفتم:
چرا جناب! ایران دهههاست که داره نوشابه تولید میکنه. زمزم نوشابهٔ ایرانیه.
من نون توی خون بچههای فلسطینی نمیزنم.
من از برندهای حامی اسرائیل خرید نمیکنم، حتی اگه محصولاتشون خیلی خوشمزه و مرغوب باشه. گوشت تن بچههای فلسطینی از گلوی من پایین نمیره.
#پرستو_علی_عسگر_نجاد
Forwarded from أخٌفيالله
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥رفتار زننده نظامیان صهیونیست با زنان فلسطینی
🔺خبرنگار العالم در غزه در گفتگو با شاهدان عینی، از رفتارهای زننده و غیر اخلاقی نظامیان صهیونیست با زنان و کودکان فلسطینی که در مدرسه مالزیایی واقع بین اردوگاه النصیرات و الزهره در استان الوسطی پناه گرفته بودند، پرده برداشت.
@mashreghnews_channel
🔺خبرنگار العالم در غزه در گفتگو با شاهدان عینی، از رفتارهای زننده و غیر اخلاقی نظامیان صهیونیست با زنان و کودکان فلسطینی که در مدرسه مالزیایی واقع بین اردوگاه النصیرات و الزهره در استان الوسطی پناه گرفته بودند، پرده برداشت.
@mashreghnews_channel
به همهٔ کسانی که گفتند خبر بیمارستان شفا دروغ است و اگر راست میگویید، عکسش را ببینیم، یادداشت زیر را نشان بدهید.
بسم الله الرحمن الرحیم
لهجههای فارسی عبری
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
همهجا را پر کردید: «دروغ است! اگر راست میگویید که به زنان غزه در بیمارستان شفا تعرض شده، فیلمش را نشان بدهید!»
کلمههایتان بو دارد، بوی تعفن مردار گندیده.
سؤالتان مثل مردم عادی نیست وقتی خداخدا میکنند خبر کذب بوده باشد، شاید خیال بچههایی که تعرض به مادرشان را دیدند، دست از سرشان بردارد.
اما تشکیک شما، انتظارتان برای اینکه کسی از تجاوز فیلم گرفته باشد، مثل یک دمل عفونی روی صورتتان مانده.
میخواهم نشتری به این دمل بزنم، شاید بوی گندتان به دماغ کَربوها هم برسد.
که فرمودید عکس میخواهید؟
وقتی عکس سربازان اسقاطیلی با لباس زیر زنان فلسطینی منتشر شد، چه کردید؟
وقتی سازمان ملل، سوم اسفند ۱۴۰۲ تجاوز سگیونیستها به زنان فلسطینی را تأیید کرد، چه کردید؟
وقتی پزشک بدون مرز آمریکایی گفت زنان غزه دربهدر قرصهای هورمونیاند تا عادت ماهیانهشان را عقب بیندازند چون پد ندارند، چه کردید؟
وقتی پزشک بیمارستان شفا گفت مجبوریم زنان غزه را بدون بیهوشی سزارین کنیم و جنین مردهشان را بیرون بکشیم، چه کردید؟
وقتی بیسان و بالستیا، هر روز عکس دختران شهید را از خود غزه منتشر کردند، چه کردید؟
وقتی دخترکان فلسطینی با موهای سوخته و پاهای قطعشده از ترومای پسازبمباران به رعشه افتاده بودند، چه کردید؟
وقتی شیما، دختر نخبهٔ فلسطینی که نفر اول کنکور بود، با تمام خانوادهاش زیر بمباران شهید شد، چه کردید؟
در تمام این ۱۷۰روز که هزارهزار عکس از مادران داغدیدهٔ غزه منتشر شد چه کردید؟
دمل را بیشتر بشکافم؟
با فیلم شهادت مادر آرتین سرایداران چه کردید؟
با عکس چادر خونی شهدای شاهچراغ چه کردید؟
با تصویر دختر کاپشنصورتی چه کردید؟
شما همانهایید که وقتی بهخاطر نیکا شاکرمی مملکت را به آتش کشیدید، هرکس گفت سند بدهید که او را کشتهاند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که وقتی سراغ فیلم ضرب و شتم مهسا امینی و آرمیتا گراوند را ازتان گرفتند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که آبروی سارینا را بردید و هرچه مادرش گفت دخترم را نکشتند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که وقتی پزشک معتمد بیبیسی اعتراف کرده دربارهٔ شکستگی جمجمهٔ مهسا امینی دروغ گفته و او به قتل نرسیده، گفتید خفه شو!
دهانتان را که باز میکنید، بوی تعفن پاچهلیسی اسقاطیل ما را به تهوع میاندازد. وقتی میگویید «زن زندگی آزادی» و زیرش هشتگ «من بیناموسم» میزنید، لهجهٔ عبریتان مشمئزمان میکند.
که فرمودید عکس میخواهید؟
این عکس را ببینید. به کوری چشم شما، این زن، فلسطین است، میماند و با لبخند میگوید: «حسبنا الله و نعم الوکیل».
https://t.me/takooch/1386
لهجههای فارسی عبری
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
همهجا را پر کردید: «دروغ است! اگر راست میگویید که به زنان غزه در بیمارستان شفا تعرض شده، فیلمش را نشان بدهید!»
کلمههایتان بو دارد، بوی تعفن مردار گندیده.
سؤالتان مثل مردم عادی نیست وقتی خداخدا میکنند خبر کذب بوده باشد، شاید خیال بچههایی که تعرض به مادرشان را دیدند، دست از سرشان بردارد.
اما تشکیک شما، انتظارتان برای اینکه کسی از تجاوز فیلم گرفته باشد، مثل یک دمل عفونی روی صورتتان مانده.
میخواهم نشتری به این دمل بزنم، شاید بوی گندتان به دماغ کَربوها هم برسد.
که فرمودید عکس میخواهید؟
وقتی عکس سربازان اسقاطیلی با لباس زیر زنان فلسطینی منتشر شد، چه کردید؟
وقتی سازمان ملل، سوم اسفند ۱۴۰۲ تجاوز سگیونیستها به زنان فلسطینی را تأیید کرد، چه کردید؟
وقتی پزشک بدون مرز آمریکایی گفت زنان غزه دربهدر قرصهای هورمونیاند تا عادت ماهیانهشان را عقب بیندازند چون پد ندارند، چه کردید؟
وقتی پزشک بیمارستان شفا گفت مجبوریم زنان غزه را بدون بیهوشی سزارین کنیم و جنین مردهشان را بیرون بکشیم، چه کردید؟
وقتی بیسان و بالستیا، هر روز عکس دختران شهید را از خود غزه منتشر کردند، چه کردید؟
وقتی دخترکان فلسطینی با موهای سوخته و پاهای قطعشده از ترومای پسازبمباران به رعشه افتاده بودند، چه کردید؟
وقتی شیما، دختر نخبهٔ فلسطینی که نفر اول کنکور بود، با تمام خانوادهاش زیر بمباران شهید شد، چه کردید؟
در تمام این ۱۷۰روز که هزارهزار عکس از مادران داغدیدهٔ غزه منتشر شد چه کردید؟
دمل را بیشتر بشکافم؟
با فیلم شهادت مادر آرتین سرایداران چه کردید؟
با عکس چادر خونی شهدای شاهچراغ چه کردید؟
با تصویر دختر کاپشنصورتی چه کردید؟
شما همانهایید که وقتی بهخاطر نیکا شاکرمی مملکت را به آتش کشیدید، هرکس گفت سند بدهید که او را کشتهاند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که وقتی سراغ فیلم ضرب و شتم مهسا امینی و آرمیتا گراوند را ازتان گرفتند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که آبروی سارینا را بردید و هرچه مادرش گفت دخترم را نکشتند، گفتید خفه شو!
شما همانهایید که وقتی پزشک معتمد بیبیسی اعتراف کرده دربارهٔ شکستگی جمجمهٔ مهسا امینی دروغ گفته و او به قتل نرسیده، گفتید خفه شو!
دهانتان را که باز میکنید، بوی تعفن پاچهلیسی اسقاطیل ما را به تهوع میاندازد. وقتی میگویید «زن زندگی آزادی» و زیرش هشتگ «من بیناموسم» میزنید، لهجهٔ عبریتان مشمئزمان میکند.
که فرمودید عکس میخواهید؟
این عکس را ببینید. به کوری چشم شما، این زن، فلسطین است، میماند و با لبخند میگوید: «حسبنا الله و نعم الوکیل».
https://t.me/takooch/1386
Telegram
تا کوچ
https://t.me/takooch
حالا بریم به سال ۱۳۷۸،
وقتی پرستو کلاسدومیه
و از اون زمستوناست که برف میاد دو متر!☃️
و توی روستایی که پرستو زندگی میکنه سر جمع پنج تا بقالی هست که تنوع محصولشون نسبت به همون روزگار دههٔ هفتاد؟ ۰/۱۰!
وقتی پرستو کلاسدومیه
و از اون زمستوناست که برف میاد دو متر!☃️
و توی روستایی که پرستو زندگی میکنه سر جمع پنج تا بقالی هست که تنوع محصولشون نسبت به همون روزگار دههٔ هفتاد؟ ۰/۱۰!
مامان پرستو رو فرستاد بره بقالی تخم مرغ بخره و با بقیهٔ پول هم برای خودش و خواهر کوچولوش خوراکی.
پرستو هی رفت و رفت و بقالیا تخممرغ نداشتن تاااا اون بقالی دوره. اون داشت. ولی اونجا دیگه پرستو حواسش پیش تخممرغ نبود، چون چشمش افتاده بود به همون بستنیزمستونیای قیفی!
پرستو هی رفت و رفت و بقالیا تخممرغ نداشتن تاااا اون بقالی دوره. اون داشت. ولی اونجا دیگه پرستو حواسش پیش تخممرغ نبود، چون چشمش افتاده بود به همون بستنیزمستونیای قیفی!
یکی از اون دو تا بستنی، خیلی بزرگتر و شکلاتیتر بود. تفاوت معناداری داشتن با هم. اومدم بخرمشون که آقای بقال گفت راهی نداره جز این که با کارتنش (همون شونهتخممرغطوره) ببریش.
هرچی گفتم تخممرغم دستمه و نمیتونم کوتاه نیومد. انسان نکش غدّی بود و مغازهش همیشه بوی بیسکوییت مونده میداد.
هرچی گفتم تخممرغم دستمه و نمیتونم کوتاه نیومد. انسان نکش غدّی بود و مغازهش همیشه بوی بیسکوییت مونده میداد.
اون موقع من تازه سواددار شده بودم و تونسته بودم تنهایی بفهمم که روی دیوار مدرسهمون این جمله از وصیت امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی علیهم السلام نوشته شده بود:
آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند
و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسند.
آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند
و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز نپسند.