بخشی از متن:روز یکشنبه 30 اکتبر، لولا، رهبر حزب کارگر برزیل، بازگشت سیاسی بهیادماندنیای را رقم زد و برای سومین بار به عنوان رئیس جمهور برزیل در مقابل ژایر بولسونارو، رئیس جمهور دست راستی فعلی، پیروز شد. اما همانطور که الیور باسیانو[2] می نویسد، برزیلی که لولا اکنون رهبری خواهد کرد، با دورهی اول او در سال 2003 بسیار متفاوت است و چپ برزیل چالشهای جدیدی پیش رو دارد.
خیابانهای مرکز شهر سائوپائولو ظهر یکشنبه خلوت بودند و با وجود گرمای بهار بارها و بازارها شلوغی چندانی نداشتند. تنها شعبههای رایگیری پرجنب و جوش بودند، چرا که ساکنان این شهر هم مانند سایر نقاط کشور، برای رأی دادن در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری برزیل به بیرون رفته بودند.
تنش هیجانی، کمی بعد از ساعت 7 بعدازظهر به وجود آمد زمانی که لوئیس ایناسیو “لولا” داسیلوا[3] از ژایر بولسونارو، رئیس جمهور راست افراطی فعلی، پیشی گرفت. طولی نکشید که پیروزی با 50.9 درصد آرا در مقابل 49.1 درصد به بولسونارو نهایی شد. اقیانوسی از حامیان لولا در شهر سرازیر شد که به رنگ حزب کارگران (PT) درآمده بودند؛ جزر و مدی قرمز به سمت خیابان پائولیستا در مرکز سائوپائولو پیش میرفت مملو از شعارها، آتش بازیها و داد و ستد آبجو در خیابان و همهی اینها در سرتاسر شهرهای این چهارمین دموکراسی بزرگ جهان تکرار شد. در همین حال، حامیان ناامید بولسونارو، نیایشی انجیلی در خارج از ساختمانهای دولتی در برازیلیا ترتیب دادند.
در ساعاتی پیش از رایگیری یکشنبه، کابوس بسیاری از مردم این بود که ممکن است بولسونارو برای ماندن در سمت دست به نوعی کودتا بزند و به نظر میرسید چنین چیزی هم دور از ذهن نیست. رئیس جمهور بارها صحت سیستم رایگیری الکترونیکی برزیل را زیر سوال برده بود (بهرغم آنکه در تاریخ بیست و دو سالهی رایگیری الکترونیکی برزیل تقریبا هیچ موردی از تقلب وجود نداشته است). با این حال، در پایان، تنها نشانهی کارشکنی از جانب پلیس بزرگراه فدرال بود که دست به بیش از 500 عملیات تحریکآمیز زد، اکثراً هم در شمال شرقی کشور که طرفدار لولا بودند. به منظور بازداشتن رای دهندگان از مراجعه به محلهای رایگیری خاصی که در آن ثبت نام کرده بودند، اتوبوسها و اتومبیلها را متوقف کردند و در برخی موارد ترافیکهایی به طول 30 کیلومتر ایجاد کردند. با توجه به اینکه حداکثر سه میلیون رأیدهنده احتمالاً تحت تأثیر قرار گرفته بودند، دادگاه عالی حکم داد که ایستهای جادهای باید متوقف شود: دستوری که رئیس پلیس تنها پس از چندین ساعت هرجومرج به آن عمل کرد.
با پیامهای تبریک رهبران بین المللی، از بایدن گرفته تا مکرون، به مناسبت پیروزی لولا، که به نحو قابل توجهی سریع ارسال شدند، حتی آن تمهیدات هم دیگر نمیتوانست بولسونارو را برای بار دوم به سمت ریاست جمهوری سوق دهد. خبری از پیام تبریک از سوی بولسونارو یا پسران معمولاً معتاد به شبکههای اجتماعیاش نبود و آنها درچهل و هشت ساعت اولیه به شکست خود اعتراف نکردند. او در نطق نهایی 90 ثانیهایاش نیز اذعانی به شکست نکرد، اما رئیس دفتر و معاون رئیس جمهور خبر از آغاز مراحل واگذاری دادهاند.
خیابانهای مرکز شهر سائوپائولو ظهر یکشنبه خلوت بودند و با وجود گرمای بهار بارها و بازارها شلوغی چندانی نداشتند. تنها شعبههای رایگیری پرجنب و جوش بودند، چرا که ساکنان این شهر هم مانند سایر نقاط کشور، برای رأی دادن در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری برزیل به بیرون رفته بودند.
تنش هیجانی، کمی بعد از ساعت 7 بعدازظهر به وجود آمد زمانی که لوئیس ایناسیو “لولا” داسیلوا[3] از ژایر بولسونارو، رئیس جمهور راست افراطی فعلی، پیشی گرفت. طولی نکشید که پیروزی با 50.9 درصد آرا در مقابل 49.1 درصد به بولسونارو نهایی شد. اقیانوسی از حامیان لولا در شهر سرازیر شد که به رنگ حزب کارگران (PT) درآمده بودند؛ جزر و مدی قرمز به سمت خیابان پائولیستا در مرکز سائوپائولو پیش میرفت مملو از شعارها، آتش بازیها و داد و ستد آبجو در خیابان و همهی اینها در سرتاسر شهرهای این چهارمین دموکراسی بزرگ جهان تکرار شد. در همین حال، حامیان ناامید بولسونارو، نیایشی انجیلی در خارج از ساختمانهای دولتی در برازیلیا ترتیب دادند.
در ساعاتی پیش از رایگیری یکشنبه، کابوس بسیاری از مردم این بود که ممکن است بولسونارو برای ماندن در سمت دست به نوعی کودتا بزند و به نظر میرسید چنین چیزی هم دور از ذهن نیست. رئیس جمهور بارها صحت سیستم رایگیری الکترونیکی برزیل را زیر سوال برده بود (بهرغم آنکه در تاریخ بیست و دو سالهی رایگیری الکترونیکی برزیل تقریبا هیچ موردی از تقلب وجود نداشته است). با این حال، در پایان، تنها نشانهی کارشکنی از جانب پلیس بزرگراه فدرال بود که دست به بیش از 500 عملیات تحریکآمیز زد، اکثراً هم در شمال شرقی کشور که طرفدار لولا بودند. به منظور بازداشتن رای دهندگان از مراجعه به محلهای رایگیری خاصی که در آن ثبت نام کرده بودند، اتوبوسها و اتومبیلها را متوقف کردند و در برخی موارد ترافیکهایی به طول 30 کیلومتر ایجاد کردند. با توجه به اینکه حداکثر سه میلیون رأیدهنده احتمالاً تحت تأثیر قرار گرفته بودند، دادگاه عالی حکم داد که ایستهای جادهای باید متوقف شود: دستوری که رئیس پلیس تنها پس از چندین ساعت هرجومرج به آن عمل کرد.
با پیامهای تبریک رهبران بین المللی، از بایدن گرفته تا مکرون، به مناسبت پیروزی لولا، که به نحو قابل توجهی سریع ارسال شدند، حتی آن تمهیدات هم دیگر نمیتوانست بولسونارو را برای بار دوم به سمت ریاست جمهوری سوق دهد. خبری از پیام تبریک از سوی بولسونارو یا پسران معمولاً معتاد به شبکههای اجتماعیاش نبود و آنها درچهل و هشت ساعت اولیه به شکست خود اعتراف نکردند. او در نطق نهایی 90 ثانیهایاش نیز اذعانی به شکست نکرد، اما رئیس دفتر و معاون رئیس جمهور خبر از آغاز مراحل واگذاری دادهاند.
✏️شاعر بلشویک در غرب میانه
▪️تایلر دارل
▪️فرزاد عظیمبیک
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/lit10/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/12/شاعر-بلشویک-در-غرب-میانه.pdf
▪️تایلر دارل
▪️فرزاد عظیمبیک
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/lit10/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/12/شاعر-بلشویک-در-غرب-میانه.pdf
بخشی از متن:در سال ۱۹۲۵، ولادیمیر مایاکوفسکی شاعر کمونیست اهل شوروی به غرب میانه سفر کرد و از شهرهای شیکاگو، دیترویت، کلیولند و پیتسبورگ بازدید نمود و در آنجاها اشعار انقلابی و عاشقانهاش را خواند. تأملات وی از پسِ این سفر آمیختهایست از اعجاز و انزجار نسبت به مدرنیتهی صنعتی.
در خلال قرن بیستم، سفر به اتحاد شوروی برای چهرههای فرهنگی چپ آمریکایی امری غریب نبود. دابلیو. ایی. بی. دو بو، لنگستون هیوز، جان رید و آنجلا دیویس، همگی با ذهنی گشوده به این کشور سوسیالیست سفر کردند. همین امر هم درمورد روسهایی که، فارغ از جنگ سرد، گاهگاهی فریفتهی پویاییِ ایالات متحده میشدند، صادق بود.
یکی از همین شخصیتهای روس، شاعر انقلابی ولادیمیر مایاکوفسکی بود. کسی که در سال ۱۹۲۵ به ایالات متحده سفر کرد. طی حدود یک قرن گذشته، یادداشتهای سفرش نظرگاهی ویژه به درون شخصیتِ یک ملت پدید آورده که از چشمان یک خارجی بهشان نگریسته شده. مایاکوفسکی که در روستاهای گرجستان به سال ۱۸۹۳ بهدنیا آمد، در سنین جوانی به آمریکا رفت. او از بنیانگذاران فوتوریسم روسی بهحساب میآید -نهضتی فرهنگی که نطفههای هنر پیشامدرن را مردود میشمرد و ضرباهنگ پرشتاب مدرنیته را با آغوش باز پذیرفت. سفرهای مایاکوفسکی به ایالات متحده، این مدرنترینِ ملل، بین ماههای مه تا اکتبر ۱۹۲۵ صورت گرفت و هم از نظر سیاسی و هم از نظر فرهنگی کاملاً حائز اهمیتاند.
در این «دنیای جدید»، او برای مخاطبیناش از طبقهی کارگر شعر خواند و سخنانی درباب زیباییشناسیِ پرولتری ایراد کرد، با حس دلتنگی برای خانه مبارزه کرد و انزجارش را نسبت به عقبنشینیهای سیاسیِ سرمایهداری آمریکایی بیان نمود. آن دوران، زمانی تماماً غیررمانتیک بود. یک سال قبل از آن، لنین فوت کرده و شاعر که به آمریکا و روسیه رفتهبود، هنوز از وحشت دوران جنگ داخلی رهایی نیافتهبود.
برای مایاکوفسکی، تفاوتی اندک میان شعر و سیاست وجود دارد. او دربارهی کولیوارگی خویش مینویسد: «این مشکل اساسی من است: اینکه یا گذشتهی کولیوارم را بهتمامی بسوزانم، یا به قلههای انقلاب صعود کنم.» در آمریکا، او هیچگاه فرصت گفتگو با دیگر هنرمندان آوانگارد را در کافهها از دست نداد، حتی با وجود تفاوتهای زبانی که ارتباط میان او و رفقایش را مشکل میساخت. در یکی از این دیدارها هنگامی که رو به یکی از مخاطبین حرف میزد، به مجری جلسه گفت: «این را برایشان ترجمه کن… بهشان بگو، اگر و فقط اگر روسی بلد بودند، میتوانستم بدون آن که خیلی به پیراهنهای مزخرفشان آسیب بزنم، با زبانم آنها را به بندهای شلوارشان چهارمیخ کنم. میتوانم کل این مجموعهی آفتزده را با زبانم نابود کنم.» دوست فوتوریست مایاکوفسکی، داوید بورلیوک، حرفها را اینگونه بازگو کرد: «رفیق عزیز من ولادیمیر ولادیمیروویچ یک فنجان چای دیگر میخواهند.»
چیزهای زیادی نیست که در سفر آمریکا بهواسطهی قلم مایاکوفسکی به شعر بدل نشده باشند. دربارهی پل بروکلین مینویسد: «به این سازهی پولادین افتخار میکنم، اینجاست که ضمیرم به اوج میرسد.» و دربارهی اقیانوس اطلس: «موجها استادان تحریککنندگیاند. قادرند کودکیات را بشورانند؛ یا مثلاً -صدای معشوقات را نیز.» بهطرزی نیروبخش، نکتهای آشفتهکننده در تصویری وجود دارد که دیگری در خوانشی تازه از کشور فردی دیگر ارائه میکند و با دقتی فراگیر آن را به وصف میکشاند.
اوایل قرن بیستم، دوران بسیج سیاسی و جنگجویی بود. حزب سوسیالیست آمریکا، کارگران بینالمللی جهان و حزب کمونیست آمریکا همگی در دو دههی نخست این قرن تأسیس شدند.
در خلال قرن بیستم، سفر به اتحاد شوروی برای چهرههای فرهنگی چپ آمریکایی امری غریب نبود. دابلیو. ایی. بی. دو بو، لنگستون هیوز، جان رید و آنجلا دیویس، همگی با ذهنی گشوده به این کشور سوسیالیست سفر کردند. همین امر هم درمورد روسهایی که، فارغ از جنگ سرد، گاهگاهی فریفتهی پویاییِ ایالات متحده میشدند، صادق بود.
یکی از همین شخصیتهای روس، شاعر انقلابی ولادیمیر مایاکوفسکی بود. کسی که در سال ۱۹۲۵ به ایالات متحده سفر کرد. طی حدود یک قرن گذشته، یادداشتهای سفرش نظرگاهی ویژه به درون شخصیتِ یک ملت پدید آورده که از چشمان یک خارجی بهشان نگریسته شده. مایاکوفسکی که در روستاهای گرجستان به سال ۱۸۹۳ بهدنیا آمد، در سنین جوانی به آمریکا رفت. او از بنیانگذاران فوتوریسم روسی بهحساب میآید -نهضتی فرهنگی که نطفههای هنر پیشامدرن را مردود میشمرد و ضرباهنگ پرشتاب مدرنیته را با آغوش باز پذیرفت. سفرهای مایاکوفسکی به ایالات متحده، این مدرنترینِ ملل، بین ماههای مه تا اکتبر ۱۹۲۵ صورت گرفت و هم از نظر سیاسی و هم از نظر فرهنگی کاملاً حائز اهمیتاند.
در این «دنیای جدید»، او برای مخاطبیناش از طبقهی کارگر شعر خواند و سخنانی درباب زیباییشناسیِ پرولتری ایراد کرد، با حس دلتنگی برای خانه مبارزه کرد و انزجارش را نسبت به عقبنشینیهای سیاسیِ سرمایهداری آمریکایی بیان نمود. آن دوران، زمانی تماماً غیررمانتیک بود. یک سال قبل از آن، لنین فوت کرده و شاعر که به آمریکا و روسیه رفتهبود، هنوز از وحشت دوران جنگ داخلی رهایی نیافتهبود.
برای مایاکوفسکی، تفاوتی اندک میان شعر و سیاست وجود دارد. او دربارهی کولیوارگی خویش مینویسد: «این مشکل اساسی من است: اینکه یا گذشتهی کولیوارم را بهتمامی بسوزانم، یا به قلههای انقلاب صعود کنم.» در آمریکا، او هیچگاه فرصت گفتگو با دیگر هنرمندان آوانگارد را در کافهها از دست نداد، حتی با وجود تفاوتهای زبانی که ارتباط میان او و رفقایش را مشکل میساخت. در یکی از این دیدارها هنگامی که رو به یکی از مخاطبین حرف میزد، به مجری جلسه گفت: «این را برایشان ترجمه کن… بهشان بگو، اگر و فقط اگر روسی بلد بودند، میتوانستم بدون آن که خیلی به پیراهنهای مزخرفشان آسیب بزنم، با زبانم آنها را به بندهای شلوارشان چهارمیخ کنم. میتوانم کل این مجموعهی آفتزده را با زبانم نابود کنم.» دوست فوتوریست مایاکوفسکی، داوید بورلیوک، حرفها را اینگونه بازگو کرد: «رفیق عزیز من ولادیمیر ولادیمیروویچ یک فنجان چای دیگر میخواهند.»
چیزهای زیادی نیست که در سفر آمریکا بهواسطهی قلم مایاکوفسکی به شعر بدل نشده باشند. دربارهی پل بروکلین مینویسد: «به این سازهی پولادین افتخار میکنم، اینجاست که ضمیرم به اوج میرسد.» و دربارهی اقیانوس اطلس: «موجها استادان تحریککنندگیاند. قادرند کودکیات را بشورانند؛ یا مثلاً -صدای معشوقات را نیز.» بهطرزی نیروبخش، نکتهای آشفتهکننده در تصویری وجود دارد که دیگری در خوانشی تازه از کشور فردی دیگر ارائه میکند و با دقتی فراگیر آن را به وصف میکشاند.
اوایل قرن بیستم، دوران بسیج سیاسی و جنگجویی بود. حزب سوسیالیست آمریکا، کارگران بینالمللی جهان و حزب کمونیست آمریکا همگی در دو دههی نخست این قرن تأسیس شدند.
Forwarded from نقد اقتصاد سیاسی
مقالهی حاضر در مورد اعتصابهایی کاربرد دارد که 1) اکثر شرکتکنندگان آنها در اتحادیهها یا سایر سازمانهای رسمی کارگری سازماندهی نشدهاند؛ 2) هدف اصلی نه فقط تأثیرگذاری بر کارفرمای بلافصل بلکه بر رژیم یا ساختار اجتماعی باشد. و 3) صاحبان قدرت برای چنین اقداماتی مشروعیت قائل نباشند. ما آنها را «اعتصابات اجتماعی» مینامیم.
__________
👈متن کامل
__________
👈متن کامل
Forwarded from تز یازدهم
درباره موج جدید اعدامها در جمهوری اسلامی
نزدیک به سه ماه از مرگ ژینا (مهسا) امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد و حاکمیت جمهوری اسلامی عاجز از خاموش کردن صدای معترضان باز هم به خشنترین حربهای که در اختیار دارد روی آورده است: اعدام زندانیان سیاسی. محسن شکاری اولین معترض خیزش اخیر بود که به اتهام محاربه محکوم و به دار آویخته شد. فقر و فساد، غارت و بیعدالتی، و یک حکومت شکستخورده در داخل و خارج که فقط از جنگ و خونریزی و سرکوب تغذیه میکند؛ این است یگانه دستاورد بیش از چهل سال استبداد دینی و سوء استفاده ابزاری از باورهای مردم و توسل به قوانین ارتجاعی بدوی و مفاهیم گنگ شریعت چون «محاربه» (هرچند براستی یگانه مصداق حقیقی محاربه و سلب امنیت و آرامش مردمان همان حاکمانی هستند که مزدوران آشکار و پنهان خود را با اسلحه به خیابان میفرستند تا بزنند و بکشند و مرعوب سازند).
اعدام محسن شکاری موجی از خشم در بین مردم برانگیخت. اما حکومت بیاعتنا به این واکنشها و به قصد ارسال پیام پشتگرمی به نیروهای خودی و سرکوبگر و به خیال ارعاب مردم، عزم جزم کرده که این رویه ظالمانه را ادامه دهد و چند روز بعد دومین متهم اعتراضات، مجیدرضا رهنورد را در ملأ عام در مشهد اعدام کرد. مجیدرضا رهنورد نیز مانند محسن شکاری وکیل انتخابی نداشت و با اعترافات اجباری زیر شکنجه در دادگاه فرصت دفاع از خود نیافت. او متهم به قتل دو نیروی لباس شخصی بود و سرعت عمل در قصاص او این سوال را در افکار عمومی جامعه مطرح کرد که قاتل صدها معترض بیگناه و کودکانی که از سوی حکومت در سه ماه گذشته جان خود را از دست دادهاند چه کسانیاند و کی قرار است محاکمه شوند؟ طبق اخبار منتشر شده در رسانهها تاکنون از سوی محاکم دادگاه انقلاب اسلامی حکم اعدام برای 22 نفر از معترضان صادر شده و تعداد بیشتری با اتهامهای محاربه و فساد فیالارض روبرو هستند. این مواردی است که حکومت اعلام رسمی کرده وگرنه قتل و اعدام در کردستان و بلوچستان و شهرستانها امری جاری است. این احکام عجولانه با روند دادرسی ناعادلانه و عدم رعایت حقوق اولیه متهمان همچون دسترسی آزادانه به وکیل مدافع انتخابی، برگزاری دادگاه به صورت علنی و حضور هیئت منصفه انجام شده و اعتراض گسترده گروههای مختلف اجتماعی را در بر داشته است. ما امضاکنندگان این بیانیه نیز مخالفت خود را با اعدام، این قتل سازمانیافته حکومتی، اعلام کرده و همراه با مردم آزادیخواه و برابریطلب ایران خواستار پایان هر چه سریعتر این روند شوم هستیم.
لازم است بار دیگر یادآوری کنیم حاکمیتی که شهامت گوش سپردن به صدای معترضان را ندارد، حاکمیتی که جرئت ندارد به مردم مجال ابراز عقیده و نظر بدهد، حاکمیتی که فقدان مشروعیت خویش را با توسل به تهدید و ارعاب و اعدام لاپوشانی میکند، خیلی زود نظارهگر فروریختن پایههای قدرت خویش خواهد بود.
امضاکنندگان:
داریوش آشوری٬ مراد فرهادپور، یوسف اباذری، پرویز صداقت، صالح نجفی، جواد گنجی، پرویز بابایی، محمد مالجو، حسن مرتضوی، عباس مخبر، عادل مشایخی، حمید محرمیان معلم، محسن یلفانی، رحمان بوذری، امیر گلابی، مرضیه شاه کرمی، حسین اکبری، کاظم فرجالهی، تایماز افسری، سارا دهقان، کیانوش اخباری، اردوان تراکمه، امیر کمالی، نسیم سلطانبیگی، سحر عسگری، سیاوش آقازاده مسرور، کاوه عیدیزاده، مهرگان نجفی، علی سالم، فاطمه ولیانی، فرشین کاظمینیا، فرزان سجودی، مسعود سالاری، سیامند زندی، فرهاد اکبرزاده، علی شاپوران، شروین طاهری، مهسا ملکمرزبان، ملیحه بهارلو، علیرضا آبیز، نوید گرگین، علی حسنزاده، کاظم کردوانی، ناصر زراعتی، اکرم پدرامنیا، امیرحسین نیکزاد، لیلا ضیامجیدی، سوسن اردبیلی، صنم وفقی، روحی افسر، زینب کاظمخواه، حسام نقرهچی، سامی آلمهدی، سینا باستانی، پریسا حکیمجوادی، شبنم بزرگی، عبدالمجید احمدی، مریم پوراسماعیل، باهار افسری، رضا سرور، امیرهوشنگ افتخاری راد، آرزو حیدری، لیلی برات زاده، روژان مظفری، سعید مقدم.
برای امضای این بیانیه به لینک زیر مراجعه کنید:
https://docs.google.com/forms/d/14doccLGJHIgmYRkIXw3brS7W9kp5xsgZ9aPMP_Ztpr8/edit
نزدیک به سه ماه از مرگ ژینا (مهسا) امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد و حاکمیت جمهوری اسلامی عاجز از خاموش کردن صدای معترضان باز هم به خشنترین حربهای که در اختیار دارد روی آورده است: اعدام زندانیان سیاسی. محسن شکاری اولین معترض خیزش اخیر بود که به اتهام محاربه محکوم و به دار آویخته شد. فقر و فساد، غارت و بیعدالتی، و یک حکومت شکستخورده در داخل و خارج که فقط از جنگ و خونریزی و سرکوب تغذیه میکند؛ این است یگانه دستاورد بیش از چهل سال استبداد دینی و سوء استفاده ابزاری از باورهای مردم و توسل به قوانین ارتجاعی بدوی و مفاهیم گنگ شریعت چون «محاربه» (هرچند براستی یگانه مصداق حقیقی محاربه و سلب امنیت و آرامش مردمان همان حاکمانی هستند که مزدوران آشکار و پنهان خود را با اسلحه به خیابان میفرستند تا بزنند و بکشند و مرعوب سازند).
اعدام محسن شکاری موجی از خشم در بین مردم برانگیخت. اما حکومت بیاعتنا به این واکنشها و به قصد ارسال پیام پشتگرمی به نیروهای خودی و سرکوبگر و به خیال ارعاب مردم، عزم جزم کرده که این رویه ظالمانه را ادامه دهد و چند روز بعد دومین متهم اعتراضات، مجیدرضا رهنورد را در ملأ عام در مشهد اعدام کرد. مجیدرضا رهنورد نیز مانند محسن شکاری وکیل انتخابی نداشت و با اعترافات اجباری زیر شکنجه در دادگاه فرصت دفاع از خود نیافت. او متهم به قتل دو نیروی لباس شخصی بود و سرعت عمل در قصاص او این سوال را در افکار عمومی جامعه مطرح کرد که قاتل صدها معترض بیگناه و کودکانی که از سوی حکومت در سه ماه گذشته جان خود را از دست دادهاند چه کسانیاند و کی قرار است محاکمه شوند؟ طبق اخبار منتشر شده در رسانهها تاکنون از سوی محاکم دادگاه انقلاب اسلامی حکم اعدام برای 22 نفر از معترضان صادر شده و تعداد بیشتری با اتهامهای محاربه و فساد فیالارض روبرو هستند. این مواردی است که حکومت اعلام رسمی کرده وگرنه قتل و اعدام در کردستان و بلوچستان و شهرستانها امری جاری است. این احکام عجولانه با روند دادرسی ناعادلانه و عدم رعایت حقوق اولیه متهمان همچون دسترسی آزادانه به وکیل مدافع انتخابی، برگزاری دادگاه به صورت علنی و حضور هیئت منصفه انجام شده و اعتراض گسترده گروههای مختلف اجتماعی را در بر داشته است. ما امضاکنندگان این بیانیه نیز مخالفت خود را با اعدام، این قتل سازمانیافته حکومتی، اعلام کرده و همراه با مردم آزادیخواه و برابریطلب ایران خواستار پایان هر چه سریعتر این روند شوم هستیم.
لازم است بار دیگر یادآوری کنیم حاکمیتی که شهامت گوش سپردن به صدای معترضان را ندارد، حاکمیتی که جرئت ندارد به مردم مجال ابراز عقیده و نظر بدهد، حاکمیتی که فقدان مشروعیت خویش را با توسل به تهدید و ارعاب و اعدام لاپوشانی میکند، خیلی زود نظارهگر فروریختن پایههای قدرت خویش خواهد بود.
امضاکنندگان:
داریوش آشوری٬ مراد فرهادپور، یوسف اباذری، پرویز صداقت، صالح نجفی، جواد گنجی، پرویز بابایی، محمد مالجو، حسن مرتضوی، عباس مخبر، عادل مشایخی، حمید محرمیان معلم، محسن یلفانی، رحمان بوذری، امیر گلابی، مرضیه شاه کرمی، حسین اکبری، کاظم فرجالهی، تایماز افسری، سارا دهقان، کیانوش اخباری، اردوان تراکمه، امیر کمالی، نسیم سلطانبیگی، سحر عسگری، سیاوش آقازاده مسرور، کاوه عیدیزاده، مهرگان نجفی، علی سالم، فاطمه ولیانی، فرشین کاظمینیا، فرزان سجودی، مسعود سالاری، سیامند زندی، فرهاد اکبرزاده، علی شاپوران، شروین طاهری، مهسا ملکمرزبان، ملیحه بهارلو، علیرضا آبیز، نوید گرگین، علی حسنزاده، کاظم کردوانی، ناصر زراعتی، اکرم پدرامنیا، امیرحسین نیکزاد، لیلا ضیامجیدی، سوسن اردبیلی، صنم وفقی، روحی افسر، زینب کاظمخواه، حسام نقرهچی، سامی آلمهدی، سینا باستانی، پریسا حکیمجوادی، شبنم بزرگی، عبدالمجید احمدی، مریم پوراسماعیل، باهار افسری، رضا سرور، امیرهوشنگ افتخاری راد، آرزو حیدری، لیلی برات زاده، روژان مظفری، سعید مقدم.
برای امضای این بیانیه به لینک زیر مراجعه کنید:
https://docs.google.com/forms/d/14doccLGJHIgmYRkIXw3brS7W9kp5xsgZ9aPMP_Ztpr8/edit
🖍فصلنامه مطالعات زنان حلقه تجریش: در خیابان - مقاله اول
🖌گزیدهای از شهر فمینیستی: مطالبه ی فضا در دنیای مرد ساخته
▪️ لزلی کرن
▪️فاطمه همتی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou18/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/12/گزیده-ای-از-شهر-فمنیستی.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
🖌گزیدهای از شهر فمینیستی: مطالبه ی فضا در دنیای مرد ساخته
▪️ لزلی کرن
▪️فاطمه همتی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou18/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/12/گزیده-ای-از-شهر-فمنیستی.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
بخشی از متن:ممکن است ندانیم یک شهر امن دقیقاً چگونه به نظر می رسد، اما می دانیم که متکی بر پلیس نیست.
بارها به ما هشدار صریح داده شده است تا از غریبه ها و فضاهای عمومی، شب هنگام اجتناب کنیم. رسانههای خبری از طریق گزارشهای هیجانانگیز درباره ی جنایات خشونتآمیز غریبهها، علیه زنان و فقدان نسبی گزارش در مورد خشونت شریک جنسی، در این راستا نقش بزرگی ایفا میکنند. کل ژانر نمایشهای جنایی _ پلیسی حول به تصویر کشیدن اِعمال خشونت فجیع علیه زنان میچرخد، که در هر فصل نیز نسبت به فصل پیشین وضوح صحنه های جنایتبار را تشدید می کنند. تجاوز جنسی یک موضوع رایج در فیلمها، کتابها و تلویزیون است که اغلب توسط نویسندگان برای نشان دادن لحظه ای مهم در رشد شخصیت یک زن استفاده می شود. در مجموع، این تصاویر نشان می دهد که غریبه ها با نیت خشونت و تجاوز جنسی همواره در گوشه و کنار به کمین نشسته اند. کمدین تیگ نوتارو[3] تا حدودی در نشان دادن این تأثیرات موفق است. هر بار که مردی در جمع باعث ناراحتی او می شود، از خود می پرسد: “آیا این بار نوبت تجاوز به من است؟” [4]و ما با تعذب می خندیم چرا که حقیقت دارد. و به نوعی معتقدیم که «تجاوز به عنف» برای همه ما به صورت بالقوه در همین لحظه وجود دارد، امری اجتناب ناپذیر، که در سایه ها به انتظار ما ایستاده است.
در مقابل، خشونت خانگی، تجاوز جنسی توسط آشنایان، زنای با محارم، کودک آزاری، و سایر جرایم «خصوصی» که بسیار شایعتر هستند بسیار کمتر مورد توجه قرار می گیرند. از منظر فمینیستی، این تفاوت در توجه، باعث هدایت ترس زنان به بیرون، دور از خانه و خانواده، تقویت نهادهای مردسالارانه، مانند خانوادهی هستهای و اتکای زنان به مشارکت دگرجنسگرایان برای ظهور امنیت میشود. در یک چرخه ی معیوب، خشونت تجربه شده در فضای «ایمنِ» خانه لکه ی ننگی است بر اعتبار امنیت این فضا و همین دلیلی است برای پنهان کردن خشونت رخ داده.
با سنجیدن همه ی این عوامل – گزارش کم، آزار و اذیت، اجتماعی شدن، رسانه ها - پارادوکسِ ترس زنان شروع به از بین رفتن می کند. فمینیستها به جای تلاش برای یافتن علت یا توضیحی درونی برای ترس زنان، بیشتر علاقه مند هستند که آنرا در ساختارها، سیستمها و نهادهای گسترده تر قرار دهند. و این منجر به این سوال می شود که «چرا ترس زنان از نظر اجتماعی و فرهنگی اینقدر عمیق است؟» تنها توضیح این است که تابع نوعی کارکرد اجتماعی است.
این مطالب الفبای «مطالعات زنان 101[5]» است، اما باید تکرار شود: کارکرد اجتماعی ترس زنان، کنترل زنان است. ترس، زندگی زنان را محدود می کند. استفاده ی ما از فضاهای عمومی را محدود می کند، انتخابهای ما را در مورد کار و سایر فرصتهای اقتصادی شکل می دهد، و ما را در چیزی که شاید یک پارادوکس واقعی است، وابسته به مردان به عنوان محافظ نگه می دارد. همه ی اینها برای تقویت یک نظام سرمایه داری دگر جنسگرا کار می کند که در آن زنان به فضای خصوصی خانه گره خورده و مسئول کار خانگی در نهاد خانواده ی هسته ای هستند. این سیستمی است که به نفع مردان به عنوان یک گروه است و وضعیت موجود را به طور مؤثر حفظ می کند.
بارها به ما هشدار صریح داده شده است تا از غریبه ها و فضاهای عمومی، شب هنگام اجتناب کنیم. رسانههای خبری از طریق گزارشهای هیجانانگیز درباره ی جنایات خشونتآمیز غریبهها، علیه زنان و فقدان نسبی گزارش در مورد خشونت شریک جنسی، در این راستا نقش بزرگی ایفا میکنند. کل ژانر نمایشهای جنایی _ پلیسی حول به تصویر کشیدن اِعمال خشونت فجیع علیه زنان میچرخد، که در هر فصل نیز نسبت به فصل پیشین وضوح صحنه های جنایتبار را تشدید می کنند. تجاوز جنسی یک موضوع رایج در فیلمها، کتابها و تلویزیون است که اغلب توسط نویسندگان برای نشان دادن لحظه ای مهم در رشد شخصیت یک زن استفاده می شود. در مجموع، این تصاویر نشان می دهد که غریبه ها با نیت خشونت و تجاوز جنسی همواره در گوشه و کنار به کمین نشسته اند. کمدین تیگ نوتارو[3] تا حدودی در نشان دادن این تأثیرات موفق است. هر بار که مردی در جمع باعث ناراحتی او می شود، از خود می پرسد: “آیا این بار نوبت تجاوز به من است؟” [4]و ما با تعذب می خندیم چرا که حقیقت دارد. و به نوعی معتقدیم که «تجاوز به عنف» برای همه ما به صورت بالقوه در همین لحظه وجود دارد، امری اجتناب ناپذیر، که در سایه ها به انتظار ما ایستاده است.
در مقابل، خشونت خانگی، تجاوز جنسی توسط آشنایان، زنای با محارم، کودک آزاری، و سایر جرایم «خصوصی» که بسیار شایعتر هستند بسیار کمتر مورد توجه قرار می گیرند. از منظر فمینیستی، این تفاوت در توجه، باعث هدایت ترس زنان به بیرون، دور از خانه و خانواده، تقویت نهادهای مردسالارانه، مانند خانوادهی هستهای و اتکای زنان به مشارکت دگرجنسگرایان برای ظهور امنیت میشود. در یک چرخه ی معیوب، خشونت تجربه شده در فضای «ایمنِ» خانه لکه ی ننگی است بر اعتبار امنیت این فضا و همین دلیلی است برای پنهان کردن خشونت رخ داده.
با سنجیدن همه ی این عوامل – گزارش کم، آزار و اذیت، اجتماعی شدن، رسانه ها - پارادوکسِ ترس زنان شروع به از بین رفتن می کند. فمینیستها به جای تلاش برای یافتن علت یا توضیحی درونی برای ترس زنان، بیشتر علاقه مند هستند که آنرا در ساختارها، سیستمها و نهادهای گسترده تر قرار دهند. و این منجر به این سوال می شود که «چرا ترس زنان از نظر اجتماعی و فرهنگی اینقدر عمیق است؟» تنها توضیح این است که تابع نوعی کارکرد اجتماعی است.
این مطالب الفبای «مطالعات زنان 101[5]» است، اما باید تکرار شود: کارکرد اجتماعی ترس زنان، کنترل زنان است. ترس، زندگی زنان را محدود می کند. استفاده ی ما از فضاهای عمومی را محدود می کند، انتخابهای ما را در مورد کار و سایر فرصتهای اقتصادی شکل می دهد، و ما را در چیزی که شاید یک پارادوکس واقعی است، وابسته به مردان به عنوان محافظ نگه می دارد. همه ی اینها برای تقویت یک نظام سرمایه داری دگر جنسگرا کار می کند که در آن زنان به فضای خصوصی خانه گره خورده و مسئول کار خانگی در نهاد خانواده ی هسته ای هستند. این سیستمی است که به نفع مردان به عنوان یک گروه است و وضعیت موجود را به طور مؤثر حفظ می کند.
Forwarded from Radio Zamaneh
مطالبات زنان
ما، جمعی از زنان ایرانی، ضمن به رسمیتشمردن حقوق اقلیتهای جنسیتی، حقوق قومیتهای مختلف و نیز همهی ستمدیدگان از جمله کارگران و زحمتکشان، در این بیانیه بخشی از مطالبات خود را مطرح میکنیم و معتقدیم این مطالبات تنها قدمهای اول برای احقاق حقوقی است که سالها از زنان دزدیده شده است.
از تریبون زمانه
https://t.me/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/745273/&rhash=0ceb6994783a68
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
ما، جمعی از زنان ایرانی، ضمن به رسمیتشمردن حقوق اقلیتهای جنسیتی، حقوق قومیتهای مختلف و نیز همهی ستمدیدگان از جمله کارگران و زحمتکشان، در این بیانیه بخشی از مطالبات خود را مطرح میکنیم و معتقدیم این مطالبات تنها قدمهای اول برای احقاق حقوقی است که سالها از زنان دزدیده شده است.
از تریبون زمانه
https://t.me/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/745273/&rhash=0ceb6994783a68
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
t.me
مطالبات زنان
ما، جمعی از زنان ایرانی، ضمن به رسمیتشمردن حقوق اقلیتهای جنسیتی، حقوق قومیتهای مختلف و نیز همهی ستمدیدگان از جمله کارگران و زحمتکشان، در این بیانیه بخشی از مطالبات خود را مطرح میکنیم و معتقدیم این مطالبات تنها قدمهای اول برای احقاق حقوقی است که سالها…
Forwarded from نقد
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: مهدی فیضی
21 دسامبر 2022
🔸 چنانکه میدانید، به نظر کارل اشمیت، گوهرِ سیاستْ تمایزگذاریِ آشکارْ میان دوست و دشمن است. اما قطعاً، مسئلهی دشوار همانا نسبت میان این دو است، دقیقاً آنگاه که تمایزْ روشن و واضح است. حتی در مورد جنگ، مسئلهی این نسبت مسئلهای پیچیده است. و این پیچیدگی، پیچیدگیِ کنشِ منفیت است. برای مثال، در جنگ [با دشمن] خارجی، شما اغلب باید نیروهای دشمن را نابود کنید و نابودکردن بیشک رادیکالترین شکلِ نفی است. اما در بسیاری از جنگهای داخلی، روشن نیست که هدفْ نابودی دشمن است، دشمنی که بخشی از کشور شماست، یا فقط چیرگی و تسلط بر آن [دشمن، هدفِ شما] است، همانطور که برای مثال در پیکار طبقاتی این گونه است. در این مورد، نفیِ دشمن در شکل رادیکال نابودی نیست، حتی اگر جنگهای داخلی گاه بتوانند خونینتر و بیرحمانهتر از جنگهای خارجی باشند. مثال دیگر: شما میتوانید بفهمید که کشوری دشمن شماست، گاهی دشمن در معنای دقیقاش، و با این حال شما همپیمانِ این کشور باشید بر علیه دشمنِ دیگری که در حال حاضر خطرناکتر است، حتی اگر دشمن نخست شما در آینده خطرناکتر باشد. بهلحاظ تاکتیکی، در جریان جنگ جهانی دوم، آلمان دشمنِ اصلیِ ایالات متحده بود. ایالات متحده نیز همپیمانِ اتحاد جماهیر شوروی بر علیه آلمان بود. اما در واقع، از حیث استراتژیکی، برای ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی دشمن مهمتری بود تا آلمان. شما اینجا پیرفتِ سیاسیِ بسیار پیچیدهای دارید، در جایی که یک نفیِ بسیار قوی در کار است که به یک معنا، توسط یک نفی ضعیفتر، به زیر کشیده میشود.
🔸 اما، تفاوتِ میان این دو نفی و نفیهای بیشتر دقیقاً چیست؟ آیا نفیِ کمتر یا بیشتر ممکن است؟ آیا «نفی» روشنترین مثال از چیزی مطلق نیست؟ هرچه باشد، نفیْ معنایِ اصلِ مشهور عدم تناقض است. اگر بگویم قضیهی P، چیزی کاملاً متفاوت با قضیهی غیرِ P میگویم، یعنی: اگر اولی صادق باشد، دومی کاذب است. اینجا میبینیم که یک مسئلهی سیاسی انضمامی میتواند در یک چارچوب منطقیِ جدید صورتبندی شود، در جایی که واژهی «نفی» معناهای مختلفی دارد، و در جایی که نسبت میان نفی و اثبات میتواند به شیوههای مختلف نمایش داده شود.
🔸 در دید فلسفی من، در یک جهانِ داده شده، ما چیز تازهای داریم فقط اگر قوانین عقلی یا قراردادیِ این جهان توسط چیزی که رخ میدهد، و من آن را یک «رخداد» مینامم، از هم گسسته شده یا از آثار متعارفشان بیفتند. بهوضوح، پیامدهای این رخدادْ نسبتی منفی با قوانین جهان برقرار میکنند. به دلایل پیچیدهای، چندینگی (multiplicity) یا کثرتِ مرکب از این پیامدها را یک حقیقت، یا یک حقیقتِ رخدادی مینامم. پس میتوانیم بگوییم که یک حقیقت، در معنای نخست، بخشی از جهان است، زیرا مجموعهای از پیامدهای رخدادْ در جهان است، و نه بیرون از آن. اما در معنای دوم، میتوانیم بگوییم که یک حقیقتْ همانندِ نفیِ جهان است، چراکه خودِ رخداد از قوانین عقلی یا قراردادیِ جهانْ کسر میشود. این همه را میتوانیم در یک حکم خلاصه کنیم: یک حقیقت فراتر رفتن از قانون است. «فراتر رفتن» نخست به این معناست که حقیقت به قانون وابسته است، و دوّم، با این حال، به معنای نفیِ آن قانون است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kt
#آلن_بدیو #مهدی_فیضی #دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: مهدی فیضی
21 دسامبر 2022
🔸 چنانکه میدانید، به نظر کارل اشمیت، گوهرِ سیاستْ تمایزگذاریِ آشکارْ میان دوست و دشمن است. اما قطعاً، مسئلهی دشوار همانا نسبت میان این دو است، دقیقاً آنگاه که تمایزْ روشن و واضح است. حتی در مورد جنگ، مسئلهی این نسبت مسئلهای پیچیده است. و این پیچیدگی، پیچیدگیِ کنشِ منفیت است. برای مثال، در جنگ [با دشمن] خارجی، شما اغلب باید نیروهای دشمن را نابود کنید و نابودکردن بیشک رادیکالترین شکلِ نفی است. اما در بسیاری از جنگهای داخلی، روشن نیست که هدفْ نابودی دشمن است، دشمنی که بخشی از کشور شماست، یا فقط چیرگی و تسلط بر آن [دشمن، هدفِ شما] است، همانطور که برای مثال در پیکار طبقاتی این گونه است. در این مورد، نفیِ دشمن در شکل رادیکال نابودی نیست، حتی اگر جنگهای داخلی گاه بتوانند خونینتر و بیرحمانهتر از جنگهای خارجی باشند. مثال دیگر: شما میتوانید بفهمید که کشوری دشمن شماست، گاهی دشمن در معنای دقیقاش، و با این حال شما همپیمانِ این کشور باشید بر علیه دشمنِ دیگری که در حال حاضر خطرناکتر است، حتی اگر دشمن نخست شما در آینده خطرناکتر باشد. بهلحاظ تاکتیکی، در جریان جنگ جهانی دوم، آلمان دشمنِ اصلیِ ایالات متحده بود. ایالات متحده نیز همپیمانِ اتحاد جماهیر شوروی بر علیه آلمان بود. اما در واقع، از حیث استراتژیکی، برای ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی دشمن مهمتری بود تا آلمان. شما اینجا پیرفتِ سیاسیِ بسیار پیچیدهای دارید، در جایی که یک نفیِ بسیار قوی در کار است که به یک معنا، توسط یک نفی ضعیفتر، به زیر کشیده میشود.
🔸 اما، تفاوتِ میان این دو نفی و نفیهای بیشتر دقیقاً چیست؟ آیا نفیِ کمتر یا بیشتر ممکن است؟ آیا «نفی» روشنترین مثال از چیزی مطلق نیست؟ هرچه باشد، نفیْ معنایِ اصلِ مشهور عدم تناقض است. اگر بگویم قضیهی P، چیزی کاملاً متفاوت با قضیهی غیرِ P میگویم، یعنی: اگر اولی صادق باشد، دومی کاذب است. اینجا میبینیم که یک مسئلهی سیاسی انضمامی میتواند در یک چارچوب منطقیِ جدید صورتبندی شود، در جایی که واژهی «نفی» معناهای مختلفی دارد، و در جایی که نسبت میان نفی و اثبات میتواند به شیوههای مختلف نمایش داده شود.
🔸 در دید فلسفی من، در یک جهانِ داده شده، ما چیز تازهای داریم فقط اگر قوانین عقلی یا قراردادیِ این جهان توسط چیزی که رخ میدهد، و من آن را یک «رخداد» مینامم، از هم گسسته شده یا از آثار متعارفشان بیفتند. بهوضوح، پیامدهای این رخدادْ نسبتی منفی با قوانین جهان برقرار میکنند. به دلایل پیچیدهای، چندینگی (multiplicity) یا کثرتِ مرکب از این پیامدها را یک حقیقت، یا یک حقیقتِ رخدادی مینامم. پس میتوانیم بگوییم که یک حقیقت، در معنای نخست، بخشی از جهان است، زیرا مجموعهای از پیامدهای رخدادْ در جهان است، و نه بیرون از آن. اما در معنای دوم، میتوانیم بگوییم که یک حقیقتْ همانندِ نفیِ جهان است، چراکه خودِ رخداد از قوانین عقلی یا قراردادیِ جهانْ کسر میشود. این همه را میتوانیم در یک حکم خلاصه کنیم: یک حقیقت فراتر رفتن از قانون است. «فراتر رفتن» نخست به این معناست که حقیقت به قانون وابسته است، و دوّم، با این حال، به معنای نفیِ آن قانون است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kt
#آلن_بدیو #مهدی_فیضی #دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو ترجمهی: مهدی فیضی درسی که میگیریم این است: آنگاه که جهان شهودگراست، تغییرِ حقیقی باید کلاسیک باشد، و تغییرِ کاذبْ شبههمساز. پس نسبت میان قانون و رخدادْ تنها وقتی قابل فهم است…
Forwarded from Book readers
Gilasian-book-Mizegerdi darbare Iran.pdf
533.4 KB
میزگردی در مورد ایران
با حضور #دلوز #لاکان #ژیژک #فوکو #بودریار #هابرماس
نوشتهی: #روزبه_گیلاسیان
@bo0k_readers
با حضور #دلوز #لاکان #ژیژک #فوکو #بودریار #هابرماس
نوشتهی: #روزبه_گیلاسیان
@bo0k_readers
✏️ در باب فرودستی و تغییر انقلابی در اندیشه آنتونیو گرامشی
▪️سارا حضرتیان
📎متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/gra4/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/در-باب-فرودستی-و-تغییر-انقلابی-در-اندیشه-آنتونیو-گرامشی.pdf
▪️سارا حضرتیان
📎متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/gra4/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/در-باب-فرودستی-و-تغییر-انقلابی-در-اندیشه-آنتونیو-گرامشی.pdf
بخشی از متن:نگارش متنی هر چند کوتاه در رابطهی با مسالهی «فرودستی» نیازمند بررسی عمیقی است که در بستر متون مختلف انجام شود. به عبارتی پرداختن به مسألهی فرودستی نیازمند انتخاب زاویه دید و قرار گرفتن بر جایگاه درست در منظومهی مفاهیمی است که در طی دههها و صدهها در رابطه با مسألهی فرودستی به نگارش درآمده است. یکی از جریانهای اصلی در رابطه با فرودستان دیدگاههای مارکسیستی است که «فرودستی» را به منزلهی یک «دال» مرکزی در کانون توجه خود دارند. در این راستا نظریات مارکسیست ایتالیایی آنتونیو گرامشی بسیار محل نزاع بوده و هست. گرامشی اصطلاح «فرودست» را نخستین بار در مقالهای با عنوان «یادداشتهایی بر تاریخ ایتالیا» و در قالب تحلیلی طبقاتی برای توصیف گروه هایی به کار برد که توسط هژمونی طبقات حاکمِ نخبه – که حق مشارکت بنیادین آنان را در ساخت تاریخ و فرهنگ محلی خود انکار میکنند – تحت سلطه، استثمارشده و به انقیاد درآمدهاند. به تعبیری از منظر گرامشی طبقات فرودست میتوانند شامل کارگران، دهقانان و دیگر گروه هایی باشند که از دستیابی به قدرت بازداشته شدهاند. گرامشی معتقد است که تاریخ طبقهی حاکم از طریق دولت واقعیت پیدا میکند، یعنی تاریخ عبارت است از تاریخ دولتها و گروههای غالب، به همین دلیل وی به تاریخنگاری طبقات فرودست علاقهمند شد. به طور کلی تاریخ طبقات فرودست تاریخی کاملاً اپیزودیک است و گرامشی مفهوم فرودست را به فرودستان تمام ادوار تعمیم نمی دهد، او بین طبقات اجتماعی فرودست «مدرن» و «پیشامدرن» تفاوت میگذارد. چنانکه طبقات فرودست باستان و قرون وسطی نهادهای جداگانهای داشتند و دولت حالتی اتحادیه ای داشت. اما دولت مدرن استقلال طبقات فرودست را لغو میکند و نقش خود را از حالت اتحادیه ای به حالت کنترلگر تغییر میدهد. در فعالیتهای این طبقات تمایل به اتحاد وجود دارد حتی اگر در سطحی موقتی باشد. اما این اتحاد تا زمانی دوام دارد که گروههای فرودست پیروزی را دریابند. آنان حتی اگر شورش کنند باز از ابتکار عمل طبقهی غالب در امان نیستند و همیشه حالتی تدافعی خواهند داشت. در عصر مدرن زندگی اجتماعی طبقات فرودست خود را در قالب احزاب، اتحادیههای کارگری و انجمنهای فرهنگی بازیابی میکند، هرچند که دولت مدرن این شکل از استقلال طبقاتی را نیز برنمیتابد و تلاش میکند این اشکال را در فعالیتهای خود بگنجاند. به عبارتی کل زندگی ملت به طور آشفته و نابسامان در دستان طبقهی مسلط قرار میگیرد و این پیکربندی مجدد زندگی طبقات فرودست در فرایندی کلی در عرصه مدرنیتهی سیاسی اتفاق افتاده است. دولت در حقهی تبدیل «سوژه ها» به «شهروندان»، بر محصور شدن زندگی طبقات فرودست تمرکز کرده و در فرایند یکپارچه سازی، آنان را در خود ادغام میکند. این شکل از فرودستی به لحاظ کیفی متمایز از وضعیت گروههای اجتماعی ستم دیده و محروم در فرمهای اجتماعی گذشته است (D. Thomas, 2018). در اندیشهی آنتونیو گرامشی مبحث «گروهها یا طبقات اجتماعی فرودست» تنها «طبقهی کارگر» یا «پرولتاریا» را شامل نمیشود بلکه بسیاری دیگر از اجزای جامعه را نیز در برمیگیرد، هرچند که در یادداشت بیست و پنج از دفترهای زندان اصطلاح «گروهها» جای خود را به واژهی «طبقات» داد و شاید بتوان آن را نگرش محتاطانهی گرامشی نسبت به حساسیت نیروهای امنیتی در زندان موسولینی قلمداد کرد.
📌فصلنامه مطالعات زنان حلقه تجریش: درخیابان-مقاله دوم
🖌زنان به عنوان فضا / زنان در فضا: بازیابی بدن و بازنویسی جنسیت در فضا
▪️جانا نخال
▪️نازیتا شاهاسماعیلی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou19/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/زنان-به-عنوان-فضا.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
🖌زنان به عنوان فضا / زنان در فضا: بازیابی بدن و بازنویسی جنسیت در فضا
▪️جانا نخال
▪️نازیتا شاهاسماعیلی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou19/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/زنان-به-عنوان-فضا.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
بخشی از متن: بیروت سرزمینی با بازارهای جهانی و خریدارانی جهان وطن. ویترین مغازههای خیابان حمرا، مغازههای کفش و لباس و فروشگاههای لوازم آرایشی وسالنهای زیبایی و نیز لوازم خانگی، فضای خرید پر از رنگ صورتی و قرمز با طرحهای گلدار را برای مشتریان زن، رقم زدهاند. تجربهی قدم زدن و استفاده از فضاهای عمومی پرده از وجود یک هویت فضایی مردانه/ زنانه برمیدارد که در مسیر تولید فضایی که خود را به صورت سرکوبگر، تقلیل دهنده و همگن ساز نشان داده به وضوح قابل رویت است.
ایدهی موجود در پشت طراحی اینگونه فضاها (فضاهای نیمه عمومی) با استفاده از رنگ، جنس، طرح و اشیای به نمایش گذاشته شده در ویترین مغازهها زنان را یکسان ساخته و آنان را با عناوینی چون؛ یک گروه نوجوان عاشق رنگ صورتی، زنان کاسب و یا حتی بانوان جا افتاده معرفی میکند. در حالیکه رنگهای سیاه و آبی، ونیز ظریفکاریهای فلزی در فضاهای به اصطلاح مردانه یا زوایای خشک شهری، مردان تماما آلفا[2] را جذب خود میکنند. در زیر بنای چنین فضاهای به شدت جنسیتی، شبکه ای از سیستم پدرسالار وجود دارد که در آن پارادایمهای طبقاتی و جنسیتی تماما بازسازی شده است.
در این مقاله به مانیفستهای مرتبط با فضای تحت سیطرهی دوگانههای جنسیتی با تمرکز بر هنجارهای رفتاری و فیزیکی خواهیم پرداخت که توسط مردان سفیدپوست ساخته وتوسط محصولات فرهنگی احیا شدهاند. همچنین، با بررسی فضاهای جنسیتی که توسط سیستم سرمایهداری شکل گرفته و با مشاهدهی مشارکتی و آنالیز استانداردهای انسانشناسی تقلیلی، به بحث دربارهی اینگونه فضاها خواهیم پرداخت.
فضاهای مورد بحث ما، عمدتا فضاهایی خصوصی و یا نیمه خصوصی هستند. فضاهای خصوصی به فضاهایی گفته میشود که در تملک اشخاص هستند.(خانهی شخصی، بالکنها، باغها، پشتبامها، ماشینهای شخصی و غیره). در مقابل، فضاهای عمومی غالبا در اختیار دولتها هستند. خیابانهای ساخته شده، پارکهای عمومی، میادین، نمای بیرونی ساختمانها، زمینهای اشتراکی و سیستم حمل و نقل عمومی جزئی از فضاهای عمومی به حساب میآیند. همچنین فضاهایی را که در تملک اشخاص هستند اما توسط عموم مردم مورد استفاده قرارمیگیرند، نیمه عمومی میدانیم. فضاهایی نظیر هتلها، رستورانها، کافهها، سینماها، اماکن مذهبی و گورستانها فضاهای نیمهخصوصی به حساب میآیند. (مارک آگه[3] این فضاها را ناکجا تعبیر می کند). این فضاها به واسطهی یکسانسازی نیازمندیها و الگوهای مصرفی بوجود میآیند که استانداردسازی فضاهای معماری را ممکن میکند. پدیدهای که فضاهایی نامناسب برای ما میسازد. فضاهایی که به آنها حس تعلق نداریم و نمیتوانیم در آنها تغییری ایجاد کنیم[4]. اینگونه استانداردسازی نمیتواند موجب افزایش امنیت و ایمنی ما شود. از سوی دیگر اتمسفر حاکم بر چنین فضاهایی موجب پویایی قدرت و بازآفرینی ماهیت پدرسالارانهی فضا میشود.
بنا بر تفاوتی که مفهوم حریم خصوصی در این سه فضا دارد( از آنجا که بر سر یک سری قوانین در هر یک از فضاهای توصیف شده به توافق رسیدهایم)، رابطهی فضا- بدن باعث گسستن ساختارهای قدرتی میشود که آنهارا احاطه کرده و موجبات پدید آمدن سیستم پدرسالاری را فراهم می آورد.
در ابتدا، روزمرگی وجود دارد که امری است خودمانی و در عین حال کاربردی و شامل فعالیتهای فردی و نیز خانوادگی میباشد. سپس امور مربوط به زندگی جمعی و یا شهروندی در مقیاسی وسیعتر و سرانجام رویدادهای اجتماعی با ماهیتی مشخص وجود دارند که توسط سه نوع قرارداد تعیین میشوند: قراردادهاي محلی(در فضاهایی نظیر معابد،گورستانها و غیره) جهانی (هتلها فرودگاهها و غیره) و در نهایت فضایی- اجتماعی.
فضاها جنسیت زدهاند. هرچه بیشتر فضا محصول فرهنگ ما باشد، بازتاب بیشتری از درونیترین خواستههایمان به همراه ایدئولوژیهای خودآگاه و یا ناخوداگاه در خود جای خواهد داد. مارتینا لاو[5] می گوید: فضا و جنسیت هر دو نتیجهی آنی فرآیند همیشگی اختیارات و ترتیباتی هستند که موجب شکلدهی و یا بازتولید ساختارها میشود. فضا و زمان هر دو با تاباندن هنجارهای اجتماعی به تجربهی هر روزهی زندگی مشابه یکدیگر عمل میکنند. 7
ایدهی موجود در پشت طراحی اینگونه فضاها (فضاهای نیمه عمومی) با استفاده از رنگ، جنس، طرح و اشیای به نمایش گذاشته شده در ویترین مغازهها زنان را یکسان ساخته و آنان را با عناوینی چون؛ یک گروه نوجوان عاشق رنگ صورتی، زنان کاسب و یا حتی بانوان جا افتاده معرفی میکند. در حالیکه رنگهای سیاه و آبی، ونیز ظریفکاریهای فلزی در فضاهای به اصطلاح مردانه یا زوایای خشک شهری، مردان تماما آلفا[2] را جذب خود میکنند. در زیر بنای چنین فضاهای به شدت جنسیتی، شبکه ای از سیستم پدرسالار وجود دارد که در آن پارادایمهای طبقاتی و جنسیتی تماما بازسازی شده است.
در این مقاله به مانیفستهای مرتبط با فضای تحت سیطرهی دوگانههای جنسیتی با تمرکز بر هنجارهای رفتاری و فیزیکی خواهیم پرداخت که توسط مردان سفیدپوست ساخته وتوسط محصولات فرهنگی احیا شدهاند. همچنین، با بررسی فضاهای جنسیتی که توسط سیستم سرمایهداری شکل گرفته و با مشاهدهی مشارکتی و آنالیز استانداردهای انسانشناسی تقلیلی، به بحث دربارهی اینگونه فضاها خواهیم پرداخت.
فضاهای مورد بحث ما، عمدتا فضاهایی خصوصی و یا نیمه خصوصی هستند. فضاهای خصوصی به فضاهایی گفته میشود که در تملک اشخاص هستند.(خانهی شخصی، بالکنها، باغها، پشتبامها، ماشینهای شخصی و غیره). در مقابل، فضاهای عمومی غالبا در اختیار دولتها هستند. خیابانهای ساخته شده، پارکهای عمومی، میادین، نمای بیرونی ساختمانها، زمینهای اشتراکی و سیستم حمل و نقل عمومی جزئی از فضاهای عمومی به حساب میآیند. همچنین فضاهایی را که در تملک اشخاص هستند اما توسط عموم مردم مورد استفاده قرارمیگیرند، نیمه عمومی میدانیم. فضاهایی نظیر هتلها، رستورانها، کافهها، سینماها، اماکن مذهبی و گورستانها فضاهای نیمهخصوصی به حساب میآیند. (مارک آگه[3] این فضاها را ناکجا تعبیر می کند). این فضاها به واسطهی یکسانسازی نیازمندیها و الگوهای مصرفی بوجود میآیند که استانداردسازی فضاهای معماری را ممکن میکند. پدیدهای که فضاهایی نامناسب برای ما میسازد. فضاهایی که به آنها حس تعلق نداریم و نمیتوانیم در آنها تغییری ایجاد کنیم[4]. اینگونه استانداردسازی نمیتواند موجب افزایش امنیت و ایمنی ما شود. از سوی دیگر اتمسفر حاکم بر چنین فضاهایی موجب پویایی قدرت و بازآفرینی ماهیت پدرسالارانهی فضا میشود.
بنا بر تفاوتی که مفهوم حریم خصوصی در این سه فضا دارد( از آنجا که بر سر یک سری قوانین در هر یک از فضاهای توصیف شده به توافق رسیدهایم)، رابطهی فضا- بدن باعث گسستن ساختارهای قدرتی میشود که آنهارا احاطه کرده و موجبات پدید آمدن سیستم پدرسالاری را فراهم می آورد.
در ابتدا، روزمرگی وجود دارد که امری است خودمانی و در عین حال کاربردی و شامل فعالیتهای فردی و نیز خانوادگی میباشد. سپس امور مربوط به زندگی جمعی و یا شهروندی در مقیاسی وسیعتر و سرانجام رویدادهای اجتماعی با ماهیتی مشخص وجود دارند که توسط سه نوع قرارداد تعیین میشوند: قراردادهاي محلی(در فضاهایی نظیر معابد،گورستانها و غیره) جهانی (هتلها فرودگاهها و غیره) و در نهایت فضایی- اجتماعی.
فضاها جنسیت زدهاند. هرچه بیشتر فضا محصول فرهنگ ما باشد، بازتاب بیشتری از درونیترین خواستههایمان به همراه ایدئولوژیهای خودآگاه و یا ناخوداگاه در خود جای خواهد داد. مارتینا لاو[5] می گوید: فضا و جنسیت هر دو نتیجهی آنی فرآیند همیشگی اختیارات و ترتیباتی هستند که موجب شکلدهی و یا بازتولید ساختارها میشود. فضا و زمان هر دو با تاباندن هنجارهای اجتماعی به تجربهی هر روزهی زندگی مشابه یکدیگر عمل میکنند. 7
Forwarded from تز یازدهم
ایده ها-مازیار اسلامی.pdf
688.7 KB
📍تز یازدهم📍
🔻ایدههایی دربارۀ یک جنبش🔻
✍🏽 مازیار اسلامی
«لحظات انقطاع چنان عمیق و ریشهای هستند که به قول بنیامین در این لحظه همهچیز بیتاریخ میشود، یا دقیقتر در این لحظه، تاریخ در نقطۀ صفر خود قرار میگیرد. فعالیتی مشابه فکتوری ریست (factory reset) ابزارهای هوشمند دیجیتال. فرایندی که طی آن همۀ دادهها و ارزشهای آلوده از حافظۀ دستگاه فشل و کند پاک میشود تا دستگاه سامان و عملکردی بهتر بیابد. جنبش 1401 نهتنها گسست از چند دهۀ پیش بلکه گسست از خود گسستهای پیشین هم است. گسست از لحظاتِ گسست در تاریخ مدرنمان. از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 و جنبش سبز. گلایۀ سیاسیون بانفوذ که این جوانان معترض حتی اسم آنها هم به گوششان نخورده گرچه با هدف تحقیر معترضان و تخفیف این جنبش بیان میشود، اما واجد حقیقتی هم است. در این فکتوری ریستشدنِ سیاسیون حاضر در فضا، همان دادهها و ارزشهای ویروسیاند که از حافظه حذف شدهاند. فرایند فراموشی و حذف آنها چندی است آغاز شده است. با اندکی صبر خط لود آبی کامل میشود و پیام items deleted successfully بر صفحه ظاهر خواهد شد.»
▪️www.thesis11.com
▪️https://t.me/thesis11site
🔻ایدههایی دربارۀ یک جنبش🔻
✍🏽 مازیار اسلامی
«لحظات انقطاع چنان عمیق و ریشهای هستند که به قول بنیامین در این لحظه همهچیز بیتاریخ میشود، یا دقیقتر در این لحظه، تاریخ در نقطۀ صفر خود قرار میگیرد. فعالیتی مشابه فکتوری ریست (factory reset) ابزارهای هوشمند دیجیتال. فرایندی که طی آن همۀ دادهها و ارزشهای آلوده از حافظۀ دستگاه فشل و کند پاک میشود تا دستگاه سامان و عملکردی بهتر بیابد. جنبش 1401 نهتنها گسست از چند دهۀ پیش بلکه گسست از خود گسستهای پیشین هم است. گسست از لحظاتِ گسست در تاریخ مدرنمان. از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 و جنبش سبز. گلایۀ سیاسیون بانفوذ که این جوانان معترض حتی اسم آنها هم به گوششان نخورده گرچه با هدف تحقیر معترضان و تخفیف این جنبش بیان میشود، اما واجد حقیقتی هم است. در این فکتوری ریستشدنِ سیاسیون حاضر در فضا، همان دادهها و ارزشهای ویروسیاند که از حافظه حذف شدهاند. فرایند فراموشی و حذف آنها چندی است آغاز شده است. با اندکی صبر خط لود آبی کامل میشود و پیام items deleted successfully بر صفحه ظاهر خواهد شد.»
▪️www.thesis11.com
▪️https://t.me/thesis11site
✏️ناسیونالیسم، طبقه و انقلاب
▪️کوین اندرسون
▪️روژان مظفری
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/wr1/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/ناسیونالیسم.pdf
▪️کوین اندرسون
▪️روژان مظفری
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/wr1/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/ناسیونالیسم.pdf
بخشی از متن: مطالعات سطحی و تلاشها برای تصویر کردن مارکس بهعنوان یک تقلیلگرای طبقاتی، این اسطوره را همچنان پابرجا نگه میدارند که او دربارهی ناسیونالیسم یا جنبشهای ملی، مطلب دندانگیری ننوشت. اما درواقع، نوشتههای گستردهی مارکس در مورد لهستان و ایرلند، آمیختگی ظریف ناسیونالیسم و طبقه را در رابطه با انقلاب نشان میدهند. دغدغهی مادامالعمر مارکس دربارهی رهایی ملی لهستان و حمایت از آن در همان سال 1848 در مانیفست کمونیست و بیشتر در سخنرانیهای او در مورد لهستان در آن دوره بیان شده است. او در اینجا اهمیت ناسیونالیسم رهاییبخش را که هدف آن اصلاح اجتماعیِ ساختارهای مالکیت و اراضی است، در مقابل جنبش محدود ناسیونالیستی که هدف خود را صرفاً برافکندن یوغ تسلط خارجی قرار میدهد، روشن میکند. بُعد طبقاتیِ تحلیل مارکس از ناسیونالیسم در ایرلند بارزتر است، زیرا او جنبش ضدزمینداری و دهقانی فنیان[1] را در دههی 1860 بهعنوان منادیِ نهتنها انقلاب ملی مترقی در ایرلند بلکه همچنین انقلاب گستردهتر طبقهی کارگر وصف میکند. درعینحال، او معتقد است که نژادپرستی ضدایرلندیِ طبقهی کارگر انگلستان، مانع از رشد پرولتاریای آگاه طبقاتی در انگلستان میشود. دیگر نوشتههای مارکس دربارهی آمال ملی مردمان اسلاو اروپا، بهجز لهستانیها، کمتر اصیل هستند. مارکس و حتی بیش از او انگلس، این ملتهای کوچک را ابزار سیاستهای پان اسلاویستیِ امپراتوری روسیه، یعنی محافظهکارترین قدرت آن زمان، میدانند. این نوشتهها قوممحوری آشکاری را نشان میدهند و کاملاً فاقد اصالت و ظرافت نوشتههای مربوط به لهستان و ایرلند هستند.
📌فصلنامه مطالعات زنان حلقه تجریش: درخیابان-مقاله سوم
🖌تحولات اقتصادی دورهی پهلوی و تأثیر آن بر بازنمایی «زن شهری»
▪️طلیعه حسینی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou20/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/تحولات-اقتصادی-دوره_ی-پهلوی-و-تأثیر-آن-بر-بازنمایی-زن-شهری.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
🖌تحولات اقتصادی دورهی پهلوی و تأثیر آن بر بازنمایی «زن شهری»
▪️طلیعه حسینی
🖇متن را درسایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/jou20/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/تحولات-اقتصادی-دوره_ی-پهلوی-و-تأثیر-آن-بر-بازنمایی-زن-شهری.pdf
📌فایل کل فصلنامه را نیز می توانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2022/10/در-خیابان.pdf
بخشی از متن: «گذشته اتفاق افتاده، اما این که چه چیزی رخ داده؛ ما نه میدانیم و نه میتوانیم آن را بفهیم. بلکه فقط میتوانیم تلاش کنیم تا آنچه را که احتمالا رخ داده بازنمایی کنیم». (نجمآبادی، ۱۴۰۱) این مقاله تلاشی است برای بازنمایی آنچه طی دو دههی سرنوشتساز در حوزهی فرهنگ و به تبع آن زنان در ایران رخ داد؛ مجموعهای از ساختارهای اقتصادی، تحولات اجتماعی و سازههای فرهنگی که در تصویر بازنماییشده از زن، کارگر افتادند. اما در این مقاله هدف صرفاً جستوجوی اتفاقات تاریخی به ترتیب وقوع نیست، بلکه هدف یافتن رشتهی باریکی است که چون نخ تسبیح این روایتها را به هم گره زده و کلیتی را ساخته که در اکثر تحلیلها از قلم افتاده است.
انقلاب سفید نقطهی آغاز رشد بیسابقهی شهرها و به تبع آن رشد حاشیهنشینی در ایران بود و منجر شد روستاییان زیادی که در سودای رفاه، آسایش و زندگی شهری بودند پا به شهرهای بزرگ بگذارند. همین طبقات فرودست بعدتر به یکی از نیروهای تأثیرگذار انقلاب بدل شدند؛ حاشیهنشینهایی که به ندرت در زندگی شهری مرفه طبقات بالاتر ادغام شدند و مخاطب اصلی محصولات فرهنگیای قرار گرفتند که روشنفکران وقت با سختترین عناوین آنها را مورد عتاب قرار میدادند. بررسی پیشینه، ظهور و رشد طبقههای جدیدی که سهم بهسزایی در انقلاب ۵۷ داشتند، پرسشهایی را مطرح میکند که در بخش دوم قصد پاسخگویی به آنها را داریم. باتوجه به فقر روزافزون حاشیهنشینهای شهری و وضعیت اسفبار زندگیشان، پیوستن آنها به این قیام دور از ذهن نبود. ظهور و رشد جامعهی مصرفی در ایران بهخصوص پس از دههی ۵۰ نیز تصویر دیگری از زن طبقهی متوسط ساخت، که مصرفکنندهی کالاهای مصرفی بود. همچنین، رشد جامعهی مصرفی از جمله عواملی بود که فقر و تبعیض اجتماعی محسوس دههی ۵۰ را بیش از پیش دامن زد و نفرتی پنهانی ولی عمیق در دل بسیاری از تهیدستان کاشت
اما آنچه از پسِ انقلاب ۵۷ ظهور کرد، همدستی حیرتانگیز اکثر گروههای مشارکتکننده در انقلاب (بهرغم اختلاف نظرهای بنیادین) در نادیدهانگاشتن و سکوت در برابر تضییع حقوق زنان بود. اولین گروهی که در برابر تضییع حقوق خود دست به تظاهرات اعتراضی زدند نیز همین زنان بودند که در اسفند ۵۷ بار دیگر خیابانها را تسخیر کردند. نخستین مقاومتها، پس از طرح مسئلهی پوشش اجباری شکل گرفت. گویی الگویی پیشینی در حال اجرا بود. الگویی که ریشهی آن را به جز در مناسبات اقتصادی مرتبط با مسئلهی پوشش و حقوق زنان (سلب مالکیت گسترده از زنها در همهی عرصهها به نفع انباشت سرمایه در دست دیگرانی که به سهمخواهی آمده بودند)، میتوان در مناسبات فرهنگی نیز جستوجو کرد.
به همین منظور در بخش دوم به مسئلهی فرهنگ عامه در عصر پهلوی و بازنماییهای صورتگرفته از زن شهری برای همان طبقهی فرودست شهریِ فعال در انقلاب خواهیم پرداخت. فیلمفارسی که به عقیدهی برخی منتقدین از دل جریان انقلاب سفید و برای تبلیغ دستاوردهای آن زاده شد، به مدت تقریباً دو دهه، بیوقفه تصاویری از شهرنشینی، دسیسههای شهری و طبقات مرفه، زن شهری، صفا و صمیمیت روستایی، لزوم بازگشت به ارزشهای سنتی و … ساخت، که گویی الگویی بود برای کمینهای از انقلابیون ۵۷ که متعلق به طبقهی فرودست بودند و میتوان آن را از عواملی بر شمرد که منجر به اتفاقات هولناکی گردید که در سالهای بعد از آن، بهخصوص در مورد زنها رقم خورد.
هدف این نوشتار تقلیل الگوی زن فیلمفارسی (درمقام موجود صغیری که باید به راه راست هدایتش کرد، طفلی فریبخورده، رهاشده و البته موجودی با مازادهای جنسی) به یک تصویر صرفاً فرهنگی نیست. هدف کنکاش تصویری است که از دل مناسبات اقتصادی و اجتماعی روزگار پدید آمد و بعدتر بدل به انگارهی مسلط از زن شد.
در نوشتن این مقاله یاران بسیاری به عناوین مختلف من را همراهی کردند. از محمدرضا مهدویفر برای همفکریهایش سپاسگزارم و از طاها رادمنش برای نظرات سازنده و منابع گسترده و متنوعی که سخاوتمندانه در اختیارم قرار داد.
انقلاب سفید نقطهی آغاز رشد بیسابقهی شهرها و به تبع آن رشد حاشیهنشینی در ایران بود و منجر شد روستاییان زیادی که در سودای رفاه، آسایش و زندگی شهری بودند پا به شهرهای بزرگ بگذارند. همین طبقات فرودست بعدتر به یکی از نیروهای تأثیرگذار انقلاب بدل شدند؛ حاشیهنشینهایی که به ندرت در زندگی شهری مرفه طبقات بالاتر ادغام شدند و مخاطب اصلی محصولات فرهنگیای قرار گرفتند که روشنفکران وقت با سختترین عناوین آنها را مورد عتاب قرار میدادند. بررسی پیشینه، ظهور و رشد طبقههای جدیدی که سهم بهسزایی در انقلاب ۵۷ داشتند، پرسشهایی را مطرح میکند که در بخش دوم قصد پاسخگویی به آنها را داریم. باتوجه به فقر روزافزون حاشیهنشینهای شهری و وضعیت اسفبار زندگیشان، پیوستن آنها به این قیام دور از ذهن نبود. ظهور و رشد جامعهی مصرفی در ایران بهخصوص پس از دههی ۵۰ نیز تصویر دیگری از زن طبقهی متوسط ساخت، که مصرفکنندهی کالاهای مصرفی بود. همچنین، رشد جامعهی مصرفی از جمله عواملی بود که فقر و تبعیض اجتماعی محسوس دههی ۵۰ را بیش از پیش دامن زد و نفرتی پنهانی ولی عمیق در دل بسیاری از تهیدستان کاشت
اما آنچه از پسِ انقلاب ۵۷ ظهور کرد، همدستی حیرتانگیز اکثر گروههای مشارکتکننده در انقلاب (بهرغم اختلاف نظرهای بنیادین) در نادیدهانگاشتن و سکوت در برابر تضییع حقوق زنان بود. اولین گروهی که در برابر تضییع حقوق خود دست به تظاهرات اعتراضی زدند نیز همین زنان بودند که در اسفند ۵۷ بار دیگر خیابانها را تسخیر کردند. نخستین مقاومتها، پس از طرح مسئلهی پوشش اجباری شکل گرفت. گویی الگویی پیشینی در حال اجرا بود. الگویی که ریشهی آن را به جز در مناسبات اقتصادی مرتبط با مسئلهی پوشش و حقوق زنان (سلب مالکیت گسترده از زنها در همهی عرصهها به نفع انباشت سرمایه در دست دیگرانی که به سهمخواهی آمده بودند)، میتوان در مناسبات فرهنگی نیز جستوجو کرد.
به همین منظور در بخش دوم به مسئلهی فرهنگ عامه در عصر پهلوی و بازنماییهای صورتگرفته از زن شهری برای همان طبقهی فرودست شهریِ فعال در انقلاب خواهیم پرداخت. فیلمفارسی که به عقیدهی برخی منتقدین از دل جریان انقلاب سفید و برای تبلیغ دستاوردهای آن زاده شد، به مدت تقریباً دو دهه، بیوقفه تصاویری از شهرنشینی، دسیسههای شهری و طبقات مرفه، زن شهری، صفا و صمیمیت روستایی، لزوم بازگشت به ارزشهای سنتی و … ساخت، که گویی الگویی بود برای کمینهای از انقلابیون ۵۷ که متعلق به طبقهی فرودست بودند و میتوان آن را از عواملی بر شمرد که منجر به اتفاقات هولناکی گردید که در سالهای بعد از آن، بهخصوص در مورد زنها رقم خورد.
هدف این نوشتار تقلیل الگوی زن فیلمفارسی (درمقام موجود صغیری که باید به راه راست هدایتش کرد، طفلی فریبخورده، رهاشده و البته موجودی با مازادهای جنسی) به یک تصویر صرفاً فرهنگی نیست. هدف کنکاش تصویری است که از دل مناسبات اقتصادی و اجتماعی روزگار پدید آمد و بعدتر بدل به انگارهی مسلط از زن شد.
در نوشتن این مقاله یاران بسیاری به عناوین مختلف من را همراهی کردند. از محمدرضا مهدویفر برای همفکریهایش سپاسگزارم و از طاها رادمنش برای نظرات سازنده و منابع گسترده و متنوعی که سخاوتمندانه در اختیارم قرار داد.
📌خاک سرخ: جغرافیا و روزشمار قیام ژینا-بخش دوم
▪️طه رادمنش
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/h02/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/خاک-سرخ-بخش-دوم.pdf
▪️طه رادمنش
📎متن را در سایت حلقه تجریش مطالعه و یا فایل آن را از اینجا دانلود کنید.
https://www.tajrishcircle.org/h02/
https://www.tajrishcircle.org/wp-content/uploads/2023/01/خاک-سرخ-بخش-دوم.pdf
بخشی از متن: گزارش پیش رو داعیۀ جامع و مانعبودن ندارد. بلکه صرفا تلاشی است هر چند کوچک برای روایت روزشمار قیام ژینا با محوریت پراکنش جغرافیایی آن. برای تهیۀ این روایت کرونولوژیک، با تطبیق روایتهای رسانههای جریان اصلیِ (مِین استریم) داخلی و خارجی و رسانههای بدیل (آلترناتیو)، و سایتهای خبری و صفحات مجازی، و همچنین، مشاهدات میدانی و اولشخص، تلاش شده تا چهرهای نسبتا شفاف از روند آغازین این قیام ارائه شود. برای نشان دادن نقشۀ پراکنش و جغرافیای اعتراض این قیام نیز به شکل تصادفی (random) از عکسهای هوایی و ماهوارهای موسسۀ مطالعات جنگ ایالات متحده برای مکتوب کردن خردهگزارشها استفاده شده است.
ماوقع را همگان میدانند؛ رخدادی که از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در پی قتل مهسا (ژینا) امینی در ساختمان پلیس امنیت اخلاقی آغاز شد. زنجیرۀ قیام از سقز (زادگاه مهسا امینی) شروع شد و تا امروز ادامه دارد.
به محض به خاک سپاری ژینا، نامش تبدیل به رمز شد. و ادامۀ خیزش سقز به تهران رسید. معترضان به قتل ژینا در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در حوالی میدان آرژانتین تهران (در نزدیکی بیمارستان کسری) گرد آمدند که منجر به بازداشت چندتن از معترضان شد. سپس در روز بعد ۲۷ شهریور ۱۴۰1، اعتراضات در سقز ادامه پیدا کرد و از آن پس بود که شهرهای دیگر نیز دومینووار به این اعتراضات پیوستند.
توضیح: این گزارش قیام را از 14 آبان تا آخر آذر 1401 پوشش داده است.
ماوقع را همگان میدانند؛ رخدادی که از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در پی قتل مهسا (ژینا) امینی در ساختمان پلیس امنیت اخلاقی آغاز شد. زنجیرۀ قیام از سقز (زادگاه مهسا امینی) شروع شد و تا امروز ادامه دارد.
به محض به خاک سپاری ژینا، نامش تبدیل به رمز شد. و ادامۀ خیزش سقز به تهران رسید. معترضان به قتل ژینا در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در حوالی میدان آرژانتین تهران (در نزدیکی بیمارستان کسری) گرد آمدند که منجر به بازداشت چندتن از معترضان شد. سپس در روز بعد ۲۷ شهریور ۱۴۰1، اعتراضات در سقز ادامه پیدا کرد و از آن پس بود که شهرهای دیگر نیز دومینووار به این اعتراضات پیوستند.
توضیح: این گزارش قیام را از 14 آبان تا آخر آذر 1401 پوشش داده است.