⏪برای سالگرد سفر استاد حمید سبزواری
در قلب هر گلبرگ تشویشی نهان است
انگار فصل برگریزان و خزان است
«گاه سفر آمد»، سفر دشوار و سخت است
اصلا سفر سنگین ترین کار جهان است
چاووش می خوانند و روحت پر گرفته
سهم تو پرواز است و سهم ما فغان است
ای موسپید وادی شعر و حماسه
در پیری ات هم بیتبیتِ تو جوان است
گلدسته ی شعر از نوای تو بلند است
هر مصرعت توحید و تکبیر و اذان است
«جانان من»! حالا چه وقت رفتنت بود؟
حالا که تنها حرف من «قدری بمان...» است
حالا که باید تا خط جولان برانیم
«موسی جلودار است و نیل اندر میان است»
حالا که با خود می بری دل های ما را
آهسته تر قصد سفر کن! ره گران است
#ح_الف_غریبه
27 خرداد 95
@baadieh
yon.ir/P0Er4
در قلب هر گلبرگ تشویشی نهان است
انگار فصل برگریزان و خزان است
«گاه سفر آمد»، سفر دشوار و سخت است
اصلا سفر سنگین ترین کار جهان است
چاووش می خوانند و روحت پر گرفته
سهم تو پرواز است و سهم ما فغان است
ای موسپید وادی شعر و حماسه
در پیری ات هم بیتبیتِ تو جوان است
گلدسته ی شعر از نوای تو بلند است
هر مصرعت توحید و تکبیر و اذان است
«جانان من»! حالا چه وقت رفتنت بود؟
حالا که تنها حرف من «قدری بمان...» است
حالا که باید تا خط جولان برانیم
«موسی جلودار است و نیل اندر میان است»
حالا که با خود می بری دل های ما را
آهسته تر قصد سفر کن! ره گران است
#ح_الف_غریبه
27 خرداد 95
@baadieh
yon.ir/P0Er4
آخر قصه چنین است: پدر را بردند
نه! پدر ماند... نوشتند که سر را بردند
نه فقط سر که پس از خاتم و انگشت و ردا
زره و پیرهن و خود و سپر را بردند
خواهر و همسر و دختر به اسیری رفتند
بین بند و سر نی هر سه پسر را بردند
خاک را زیر و زبر کرد و دگر رحم نکرد...
طفل و قنداقه و آن زیر و زبر را بردند
گریه می کرد که گهواره به او پس بدهند
پیش چشمان رباب آه... جگر را بردند
گُرزها معجزه کردند و کنار دریا
ماه را نیمه نمودند و قمر را بردند
آتش خیمه فقط نقطه آغازین بود
تا به دروازه ساعات شرر را بردند
وحشی و مست رسیدند به دربار امیر
در ازای دو سه سر کیسه زر را بردند
کوفیان عهد نمودند که سر را ببرند
کوفیان عهدشناسند، که سر را بردند
#ح_الف_غریبه
محرم ۱۴۳۶
@baadieh
yon.ir/ORrnv
@tabrizebidar
نه! پدر ماند... نوشتند که سر را بردند
نه فقط سر که پس از خاتم و انگشت و ردا
زره و پیرهن و خود و سپر را بردند
خواهر و همسر و دختر به اسیری رفتند
بین بند و سر نی هر سه پسر را بردند
خاک را زیر و زبر کرد و دگر رحم نکرد...
طفل و قنداقه و آن زیر و زبر را بردند
گریه می کرد که گهواره به او پس بدهند
پیش چشمان رباب آه... جگر را بردند
گُرزها معجزه کردند و کنار دریا
ماه را نیمه نمودند و قمر را بردند
آتش خیمه فقط نقطه آغازین بود
تا به دروازه ساعات شرر را بردند
وحشی و مست رسیدند به دربار امیر
در ازای دو سه سر کیسه زر را بردند
کوفیان عهد نمودند که سر را ببرند
کوفیان عهدشناسند، که سر را بردند
#ح_الف_غریبه
محرم ۱۴۳۶
@baadieh
yon.ir/ORrnv
@tabrizebidar