تبریز بیدار [اخبار تبریز]
8.43K subscribers
109K photos
20.5K videos
142 files
88.7K links
🔵 منبع ده‌ها کانال خبری

📢 مرجع اخبار شهری و مطالبات مردمی

🔵 شماره مجوز ۸۰۷۸۶ در سامانه وزارت ارشاد

Tabrizebidar.ir

ارسال سوژه و تبلیغات👇
@misagh70


در پیام رسان ایتا:

eitaa.com/tabrizebidar

در اینستاگرام:

Instagram.com/tabrizbidar_ir
Download Telegram
تمرد از دستور

🔹سرهنگ چشمش به #مجسمه_شاه افتاد. با خود گفت: « اگر بلایی که بر سر مجسمه های شاه در تهران آمد اینجا هم تکرار شود...؟» وحشت زده یکی از افسران وظیفه را احضار کرد و گفت: « چند سرباز بردار و دور مجسمه اعلیحضرت را سیم خاردار بکش». باید تمام ساعات شبانه روز هم نگهبان مسلحی کنارش بایستد.»

افسر وظیفه پایی کوبید و عقب گرد کرد و رفت.

دو سه روز بعد، سرهنگ... به یاد دستوری که داده بود افتاد. هنوز سیم خارداری کشیده نشده بود و کسی هم پای مجسمه کشیک نمی داد، برافروخته و خشمگین شد و باز هم همان افسر وظیفه را احضار کرد.

« #پورشريفي ! مگر دستور نداده بودم که دور مجسمه سیم خاردار بکشی و شبانه روز برایش نگهبان بگذاری؟»

مهندس پورشريفي خبردار ایستاد و گفت: « قربان ! من هم می‌خواستم همین کار را بکنم: ولی دیدم که پادشاهان فقط در پناه #عدل و اعمال حسنه خود می‌توانند حکومت کنند و کاری از سیم خاردار بر نمی‌آید ! این بود که دیگر لازم ندیدم سیم خاردار به دور مجسمه بکشم.»

گفتن این سخن مهندس را راهی حصار آهنین زندان کرد.

اکبر آقا، برای آزادی بهروز به هر دری زد، ولی حتی همسایه قدیمیشان که در #پادگان_سراب خدمت می کرد هم کاری برایش نکرد. بنابراین بهروز تا پایان محکومیت خود در زندان ماند.

چند ماه بعد جدیدترین اعلامیه های حضرت امام رسید و آخرین پیام رهبر دهان به دهان در پادگان ها منتشر شد: « سربازان باید از پادگان ها فرار کنند.»

هنوز چندی از انتشار این پیام نگذشته بود که شبی، افسری به همراه چند نظامی دیگر، پشت در خانه آقای پورشريفي توقف کرد و زنگ در خانه را به شدت نواخت. اکبر آقا سراسیمه از خواب برخاست و خود را به در رساند. با خود گفت: « این وقت شب چه کسی در می زند؟»

« کیه؟!»

منم پدر در را باز کن.

اکبر آقا در را گشود: « چی شده؟ تو که تازه به مرخصی آمده بودی؟!»

دیدن نظامیان دیگر نگرانی او را بیشتر کرد.

« فعلا اجازه بده وارد شویم.»

خود را به داخل خانه انداختند و صدای بسته شدن در به گوش همسر اکبر آقا رسید:

« کی بود اکبر آقا؟»

« بهروز

🔺بریده ای خاطرات مهندس #شهید_بهروز_پورشریفی از روزهای منتهی به پیروزی #انقلاب_اسلامی

🌹به بهانه درگذشت مادر شهید پورشریفی

#طراح_پل_خیبر
#جهاد_سازندگی
#دهه_فجر

🆔 @tabrizebidar