🔺پناهگاه!
✍ روح الله رشیدی
پنجشنبه، ساعت نُه شب، ورودی ساختمان صداوسیمای استان. زنی حدوداً شصتساله، با یک بغل کاغذ، که توی کیسههای پلاستیکی ریخته، نشسته و منتظر است.
میآیم که رد شوم، صدایم میکند. بیمقدمه شروع میکند به شرح حالش. آرام و شمرده حرف میزند. از محلۂ #ملازینال آمده. میگوید آن روز که آمده بودید برای تهیۂ گزارش، بیمارستان بستری بودم. و دست بانداژ شدهاش را جلو میآورد تا گواهِ ادعایش باشد. گواهی بستری در بیمارستان را هم از لای کاغذهایش بیرون میکشد.
میگوید خانهام توی همان کوچۂ تنگ و باریک و طولانیای است که هفتادهشتادتا پله میخورَد به انتهایش. همانجا پایش لیز خورده و از پلهها افتاده بود پایین و مچ دستش شکسته بود.
شوهرش را چند سال پیش از دست داده و خودش سرپرست خانوادهاش است.
آمده بود برای دادخواهی. دیوارهای خانهاش ترک برداشته و هر شب کابوسِ فروپاشی میبیند. شهرداری تعیین قیمت کرده برای خانهاش؛ ۳۸ میلیون تومان!
قرار بوده خانهاش را بگیرند و در مقابل، یکی از همان آپارتمانهای پیشساختۂ حاشیهنشینها را بدهند، اما ندادهاند. حالا دربهدر میرود و میدود تا شاید فرجی حاصل شود و سرپناهی بیابد.
آمده بود تا مگر ما بتوانیم برایش کاری کنیم. کاغذهای چندبار تاشده و چروکیدهاش را بالاوپایین کردم. چهلپنجاهتایی میشد. پیشِ هر مسئولی رفته بود و از همهشان دستور «مساعدت شود» گرفته بود. و نشده بود.
ازش پرسیدم چطور این وقت شب از ملازینال تا جام جم آمده. گفت تکهتکه و پرسانپرسان. میخواستم قبل از شروعِ #مطالبه اینجا باشم تا حرفم را بزنم.
مشخصاتش را گرفتیم و راهیاش کردیم سمت خانهاش؛ خانۂ عنقریب ویرانش!
وقتی داشت سرگذشتش را جزءبه جزء تعریف میکرد، آرزو کردم که روزی رسانۂ ملی ما به چنان رشدی برسد که بهجای برخی مدیرانِ صُم بُکم عُمی، بگذارد آدمهایی از جنس همین مادرِ شریف بنشینند روبروی مردم و حرف بزنند!
و آرزو کردم رسانۂ ملی، بداند که مردم چه انتظارها از او دارند. آن مادرِ شریف، صداوسیما را #پناهگاه فرض کرده بود.
🆔 @tabrizebidar
✍ روح الله رشیدی
پنجشنبه، ساعت نُه شب، ورودی ساختمان صداوسیمای استان. زنی حدوداً شصتساله، با یک بغل کاغذ، که توی کیسههای پلاستیکی ریخته، نشسته و منتظر است.
میآیم که رد شوم، صدایم میکند. بیمقدمه شروع میکند به شرح حالش. آرام و شمرده حرف میزند. از محلۂ #ملازینال آمده. میگوید آن روز که آمده بودید برای تهیۂ گزارش، بیمارستان بستری بودم. و دست بانداژ شدهاش را جلو میآورد تا گواهِ ادعایش باشد. گواهی بستری در بیمارستان را هم از لای کاغذهایش بیرون میکشد.
میگوید خانهام توی همان کوچۂ تنگ و باریک و طولانیای است که هفتادهشتادتا پله میخورَد به انتهایش. همانجا پایش لیز خورده و از پلهها افتاده بود پایین و مچ دستش شکسته بود.
شوهرش را چند سال پیش از دست داده و خودش سرپرست خانوادهاش است.
آمده بود برای دادخواهی. دیوارهای خانهاش ترک برداشته و هر شب کابوسِ فروپاشی میبیند. شهرداری تعیین قیمت کرده برای خانهاش؛ ۳۸ میلیون تومان!
قرار بوده خانهاش را بگیرند و در مقابل، یکی از همان آپارتمانهای پیشساختۂ حاشیهنشینها را بدهند، اما ندادهاند. حالا دربهدر میرود و میدود تا شاید فرجی حاصل شود و سرپناهی بیابد.
آمده بود تا مگر ما بتوانیم برایش کاری کنیم. کاغذهای چندبار تاشده و چروکیدهاش را بالاوپایین کردم. چهلپنجاهتایی میشد. پیشِ هر مسئولی رفته بود و از همهشان دستور «مساعدت شود» گرفته بود. و نشده بود.
ازش پرسیدم چطور این وقت شب از ملازینال تا جام جم آمده. گفت تکهتکه و پرسانپرسان. میخواستم قبل از شروعِ #مطالبه اینجا باشم تا حرفم را بزنم.
مشخصاتش را گرفتیم و راهیاش کردیم سمت خانهاش؛ خانۂ عنقریب ویرانش!
وقتی داشت سرگذشتش را جزءبه جزء تعریف میکرد، آرزو کردم که روزی رسانۂ ملی ما به چنان رشدی برسد که بهجای برخی مدیرانِ صُم بُکم عُمی، بگذارد آدمهایی از جنس همین مادرِ شریف بنشینند روبروی مردم و حرف بزنند!
و آرزو کردم رسانۂ ملی، بداند که مردم چه انتظارها از او دارند. آن مادرِ شریف، صداوسیما را #پناهگاه فرض کرده بود.
🆔 @tabrizebidar
🚨 ظهر امروز| تخریب ساختمانی در محله کم برخوردار #ملازینال تبریز
🔸 بنا به اظهارات اهالی و مشاهده میدانی خبرنگار #تبریزبیدار، این تخریب بدون توجه به #ایمنی شهروندانِ در حال #تردد صورت می گیرد، بطوری که عبور و مرور حین عملیات ساختمانی جریان داشت.
🎙 #شهروندخبرنگار ما باشید....
📲 instagram.com/tabrizebidar_ir
🆔 @tabrizebidar
🔸 بنا به اظهارات اهالی و مشاهده میدانی خبرنگار #تبریزبیدار، این تخریب بدون توجه به #ایمنی شهروندانِ در حال #تردد صورت می گیرد، بطوری که عبور و مرور حین عملیات ساختمانی جریان داشت.
🎙 #شهروندخبرنگار ما باشید....
📲 instagram.com/tabrizebidar_ir
🆔 @tabrizebidar