بزرگمرد کوچک! سلام
#جنگجو ی دلیر اسلام! سلام
برای تو مینویسم. برای تو که السابقون #مبارزه بودی و السابقون السابقون #جهاد.
کوچه پس کوچه های #باغمیشه هنوز یادشان هست؛ روزهایی را که #نوجوان بودی اما مردانه پای کار انقلاب آمده بودی. تو راهپیمایی می رفتی و مادر پشت سرت آب می پاشید.
خانه های کاهگلی و دلهای رنجور از بی عدالتی #حاشیه_نشینان تبریز هنوز یادشان هست؛ روزهایی را که در سنگر #سازندگی، جهاد می کردی.
پایگاه و مسجد هنوز یادش هست؛ بیقراری ات برای اعزام به جبهه را. همان روزی که مادر را برای ضمانت بردی.
چریک های جنوب هنوز یادشان هست؛ رفاقتت را با #چمران. ضمانتش برای رفتنت به خط و بی تابی ات بعد از پر کشیدن او.
خانواده و همرزمانت یادشان هست هنوز؛ اصرارت برای اعزام دوباره با بدن زخمی و پای شکسته.
یاران شهیدت گفته بودند حسن بیا که عملیات هست. و تو رفتنی شدنی. با آن #جمله_های_ماندگار: " پای برهنه خواهم جنگید. این بار شهید می شوم. "
شهید خیبر! آسمان برای تماشای پابرهنه جنگیدنت سر به زمین سایید. آنگاه، زمین #مجنون به آغوش کشیدت.
و چه دور و دراز شد این فصل از کتاب #حماسه ات بزرگمرد!
پدر خوابت را دید و پیامت را گرفت: "پدر منتظر من نباش ، من رفتم."
مادر، #وصیت_نامه ات را که خواند؛ شد زائر همیشگی امامزاده های عشق. نوشته بودی: " از پدر و مادرم میخواهم که ... عوض من به سر قبر #شهدا ی دیگر بروند"
گمانم این بار، مادر برای آمدنت به #علی_بن_موسی_الرضا(ع) متوسل شده. مادر است دیگر. حتما خاطره زیارتی یادش افتاده که قفلت از پنجره فولاد باز شده بود و میگفتی برات شهادتم را از آقا گرفته ام.
حالا تو باز آمده ای.
خوش آمدی میهمان ذی الحجه.
خوش آمدی #قربانی_غدیر
خوش آمدی جنگجوی کوچک.
خوش آمدی بزرگمرد.
#شهید_حسن_جنگجو
#فهمیده_آذربایجان
*رامین نظامی خواه
🆔 @tabrizebidar
#جنگجو ی دلیر اسلام! سلام
برای تو مینویسم. برای تو که السابقون #مبارزه بودی و السابقون السابقون #جهاد.
کوچه پس کوچه های #باغمیشه هنوز یادشان هست؛ روزهایی را که #نوجوان بودی اما مردانه پای کار انقلاب آمده بودی. تو راهپیمایی می رفتی و مادر پشت سرت آب می پاشید.
خانه های کاهگلی و دلهای رنجور از بی عدالتی #حاشیه_نشینان تبریز هنوز یادشان هست؛ روزهایی را که در سنگر #سازندگی، جهاد می کردی.
پایگاه و مسجد هنوز یادش هست؛ بیقراری ات برای اعزام به جبهه را. همان روزی که مادر را برای ضمانت بردی.
چریک های جنوب هنوز یادشان هست؛ رفاقتت را با #چمران. ضمانتش برای رفتنت به خط و بی تابی ات بعد از پر کشیدن او.
خانواده و همرزمانت یادشان هست هنوز؛ اصرارت برای اعزام دوباره با بدن زخمی و پای شکسته.
یاران شهیدت گفته بودند حسن بیا که عملیات هست. و تو رفتنی شدنی. با آن #جمله_های_ماندگار: " پای برهنه خواهم جنگید. این بار شهید می شوم. "
شهید خیبر! آسمان برای تماشای پابرهنه جنگیدنت سر به زمین سایید. آنگاه، زمین #مجنون به آغوش کشیدت.
و چه دور و دراز شد این فصل از کتاب #حماسه ات بزرگمرد!
پدر خوابت را دید و پیامت را گرفت: "پدر منتظر من نباش ، من رفتم."
مادر، #وصیت_نامه ات را که خواند؛ شد زائر همیشگی امامزاده های عشق. نوشته بودی: " از پدر و مادرم میخواهم که ... عوض من به سر قبر #شهدا ی دیگر بروند"
گمانم این بار، مادر برای آمدنت به #علی_بن_موسی_الرضا(ع) متوسل شده. مادر است دیگر. حتما خاطره زیارتی یادش افتاده که قفلت از پنجره فولاد باز شده بود و میگفتی برات شهادتم را از آقا گرفته ام.
حالا تو باز آمده ای.
خوش آمدی میهمان ذی الحجه.
خوش آمدی #قربانی_غدیر
خوش آمدی جنگجوی کوچک.
خوش آمدی بزرگمرد.
#شهید_حسن_جنگجو
#فهمیده_آذربایجان
*رامین نظامی خواه
🆔 @tabrizebidar