Forwarded from Ali Akbar Arian
زندگی در ابیانه قدیم 🍏🍎🍎🍎🍏🍎🍒
و روستاهای منطقه کوهستان کرکس
دوران کودکی را در ابیانه بودیم با زندگی دوران قدیم آشنا شدیم خوب بود بد بود هرچه بود گذشت و چون شکل و فرم دیگری از زندگی ر ا تا ان زمان تجربه نکرده بودیم و ندیده بودیم فکر می کردیم زندگی همه جا همین است و جور دیگر نیست . فکر می کردیم زمستان با وجود برفهای سنگین و یخبندان باید همین گونه باشد که برای ما هست . نمی دانستیم در جای دیگر از کره زمین چه خبر هست .
کربلایی ها و حاجی ها و مشهدی ها و تهرانی ها وقتی از سفر باز می گشتند مردم میرفتند به دیدار آنها و آنها از سفر خود و مشاهدات خود بازگو می کردند .
در فصل زمستان و در هوای خیلی سرد میگفتند. زمهریر. مادر ها صبح هر روز اتش منقل کرسی را تازه می کردند . مدتی طول می کشید وقتی کرسی سرد شده بود هنوز یادمان هست که خیلی سردمان می شد از زیر لحاف بیرون نمی امدیم - زمانی که برف سنگین می آمد ما هم یک پاروی کوچک بر می داشتیم همراه بزرگترها می رفتیم پشت بام تمرین برف روبی . تا دوباره منقل آتش را تازه کنند و در زیر کرسی قرار بدهند.
شاد و خندان و خوشحال با بچه های محله با هم می رفتیم مدرسه با مقداری نخودچی کشمش در جیب کوچه ها پر بود از برف . گاه برف پشت بام را در راه مدرسه روی سر ما می ریختند . از طره و برز هم دانش آموزان می آمدند به مدرسه این اشکالات برای آنها خیلی بیشتر از ما بود . برفهای سنگین آب نمی شد تا نزدیک عید . در مدرسه کیک و شیر هم بما نمی دادند.
خانه هایمان قدیمی بود دربها و پنجره ها گاه پوسیده مادرها لای چهار چوب در و پنجره را با گهنه و پارچه های ضخیم می پوشاندند . صبح که از خوب بیدار می شدیم دستشویی داخل خانه نبود آب لوله کشی نبود گاز نبود رادیو نبود.
مادرها هر روز صبح مقداری اب را با اتش هیزم گرم می کردند تا دست و صورت را بشوئیم روانه مدرسه شویم .فکر میکردیم زندگی خوب و عالی همین است که ما داریم بهتر از این نمی شود .
. اگر چه امکانات امروزی نبود در عوض محبت افراد خانواده بود محبت و مهربانی های همسایه بود دکان قنادی در ده نبود در عوض کرنون رفتن در شبهای زمستان بر قرار بود .
هندات کردن برای اینکه بعد از زمستان چه کارها باید انجام شود بین پدر و مادر بود .
بی خبر بودیم از دنیا . شبها چراع بدست می رفتیم مسجد شاید هم چراع نداشتیم ولی می رفتیم در مسجد هم ما بچه ها را خیلی تحویل نمی گرفتند بزرگترها برای خودشان جایگاه و احترام داشتند . بچه ها نداشتند گاهی یادشان می رفت در مسجد به بچه ها چای بدهند .
. ان زمان گمان داشتیم و فکر می کردیم زندگی همین است بهتر از این نمی شود 🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎
دکان قنادی در ده نبود کتک خوردن از معلم ها بود کتک خوردن از پدر و مادر هم بود مثل امروزه دوران فرزند سالاری نبود البته در آن شرایط و دوران بچگی ما خود را خوشبخت و ثروتمند ترین می دانستیم . چونکه در ده همه چیزهای اساسی را داشتیم . همه چیز را برای گذر کردن از یک زمستان سخت از انبار سوخت و هیزم گرفته تا انبار مواد غذایی و خشکبار و سیب انبار شده در تاخونا و در همه خانه ها بود .
پشت بامها را قبل از فصل سرما یک لایه گاهگل می پوشاندند . اکثر مردم ده خرده مالک بودند . با قناعت زندگی می کردند . امروز میدانیم که مردم در آن زمان با قناعت زندگی می کردند خیلی ثروت نداشتند ولی آرامش داشتند . همه چندتا مرغ و خروس داشتند شبها آنها را روانه کارگلون میکردند صبح چندتا تخم مرغ تازه بر می داشتند .
کارگلون یعنی جای مرغ در زبان ابیانه - هندات کردن مشورت کردن است .
کرنون رفتن همان شب نشینی رفتن می باشد .
🍒🍒🍎🍎🍎🍎🍏🍏🍏🍏🍏
روزگار زندگی را اینگونه برای هرکدام از ما طراحی کرده بود . یکی در گهبالا . یکی در مراوند . یکی در نیاز مرق . و جمع بیشتری در ده
ما باید این مراحل را طی می کردیم تا برسیم به دوران امروز . گاه حسرت دوران قدیم را می خوریم ولی نباید حسرت بخوریم هرکدام از این دوران ها چنانچه بیشتر و طولانی بودند حوصله ما را سر می برد .
مثل صدای خوش خوانندگان بعد از امدن رادیو زیاد شنیده می شد - چونکه جسم انسان به شنیدن صدای موسیقی خوب نیازمند است ولی هرچیز حدی دارد و اندازه ای . امروز دیگر صدای ان خوانندگان قدیم برای ما مثل دوران جوانی لذت بخش نیست دورانش تمام شده انها هنرمندان خوبی بودند ولی برای یک یا دو دهه از زندگی ما و نه دایم برای همه عمر .
دورانهای گذشته بر گشت نا پذیرند دورانهای طی شده در گذشته پایه و مبنای زندگی امروزی ما شده اند - هیچ چیز بی علت و بی سبب نبوده .
🍒🍒🍒🍎🍎🍎🍏🍏🍏علی اکبر آریان دیماه 1401
و روستاهای منطقه کوهستان کرکس
دوران کودکی را در ابیانه بودیم با زندگی دوران قدیم آشنا شدیم خوب بود بد بود هرچه بود گذشت و چون شکل و فرم دیگری از زندگی ر ا تا ان زمان تجربه نکرده بودیم و ندیده بودیم فکر می کردیم زندگی همه جا همین است و جور دیگر نیست . فکر می کردیم زمستان با وجود برفهای سنگین و یخبندان باید همین گونه باشد که برای ما هست . نمی دانستیم در جای دیگر از کره زمین چه خبر هست .
کربلایی ها و حاجی ها و مشهدی ها و تهرانی ها وقتی از سفر باز می گشتند مردم میرفتند به دیدار آنها و آنها از سفر خود و مشاهدات خود بازگو می کردند .
در فصل زمستان و در هوای خیلی سرد میگفتند. زمهریر. مادر ها صبح هر روز اتش منقل کرسی را تازه می کردند . مدتی طول می کشید وقتی کرسی سرد شده بود هنوز یادمان هست که خیلی سردمان می شد از زیر لحاف بیرون نمی امدیم - زمانی که برف سنگین می آمد ما هم یک پاروی کوچک بر می داشتیم همراه بزرگترها می رفتیم پشت بام تمرین برف روبی . تا دوباره منقل آتش را تازه کنند و در زیر کرسی قرار بدهند.
شاد و خندان و خوشحال با بچه های محله با هم می رفتیم مدرسه با مقداری نخودچی کشمش در جیب کوچه ها پر بود از برف . گاه برف پشت بام را در راه مدرسه روی سر ما می ریختند . از طره و برز هم دانش آموزان می آمدند به مدرسه این اشکالات برای آنها خیلی بیشتر از ما بود . برفهای سنگین آب نمی شد تا نزدیک عید . در مدرسه کیک و شیر هم بما نمی دادند.
خانه هایمان قدیمی بود دربها و پنجره ها گاه پوسیده مادرها لای چهار چوب در و پنجره را با گهنه و پارچه های ضخیم می پوشاندند . صبح که از خوب بیدار می شدیم دستشویی داخل خانه نبود آب لوله کشی نبود گاز نبود رادیو نبود.
مادرها هر روز صبح مقداری اب را با اتش هیزم گرم می کردند تا دست و صورت را بشوئیم روانه مدرسه شویم .فکر میکردیم زندگی خوب و عالی همین است که ما داریم بهتر از این نمی شود .
. اگر چه امکانات امروزی نبود در عوض محبت افراد خانواده بود محبت و مهربانی های همسایه بود دکان قنادی در ده نبود در عوض کرنون رفتن در شبهای زمستان بر قرار بود .
هندات کردن برای اینکه بعد از زمستان چه کارها باید انجام شود بین پدر و مادر بود .
بی خبر بودیم از دنیا . شبها چراع بدست می رفتیم مسجد شاید هم چراع نداشتیم ولی می رفتیم در مسجد هم ما بچه ها را خیلی تحویل نمی گرفتند بزرگترها برای خودشان جایگاه و احترام داشتند . بچه ها نداشتند گاهی یادشان می رفت در مسجد به بچه ها چای بدهند .
. ان زمان گمان داشتیم و فکر می کردیم زندگی همین است بهتر از این نمی شود 🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎🍒🍎
دکان قنادی در ده نبود کتک خوردن از معلم ها بود کتک خوردن از پدر و مادر هم بود مثل امروزه دوران فرزند سالاری نبود البته در آن شرایط و دوران بچگی ما خود را خوشبخت و ثروتمند ترین می دانستیم . چونکه در ده همه چیزهای اساسی را داشتیم . همه چیز را برای گذر کردن از یک زمستان سخت از انبار سوخت و هیزم گرفته تا انبار مواد غذایی و خشکبار و سیب انبار شده در تاخونا و در همه خانه ها بود .
پشت بامها را قبل از فصل سرما یک لایه گاهگل می پوشاندند . اکثر مردم ده خرده مالک بودند . با قناعت زندگی می کردند . امروز میدانیم که مردم در آن زمان با قناعت زندگی می کردند خیلی ثروت نداشتند ولی آرامش داشتند . همه چندتا مرغ و خروس داشتند شبها آنها را روانه کارگلون میکردند صبح چندتا تخم مرغ تازه بر می داشتند .
کارگلون یعنی جای مرغ در زبان ابیانه - هندات کردن مشورت کردن است .
کرنون رفتن همان شب نشینی رفتن می باشد .
🍒🍒🍎🍎🍎🍎🍏🍏🍏🍏🍏
روزگار زندگی را اینگونه برای هرکدام از ما طراحی کرده بود . یکی در گهبالا . یکی در مراوند . یکی در نیاز مرق . و جمع بیشتری در ده
ما باید این مراحل را طی می کردیم تا برسیم به دوران امروز . گاه حسرت دوران قدیم را می خوریم ولی نباید حسرت بخوریم هرکدام از این دوران ها چنانچه بیشتر و طولانی بودند حوصله ما را سر می برد .
مثل صدای خوش خوانندگان بعد از امدن رادیو زیاد شنیده می شد - چونکه جسم انسان به شنیدن صدای موسیقی خوب نیازمند است ولی هرچیز حدی دارد و اندازه ای . امروز دیگر صدای ان خوانندگان قدیم برای ما مثل دوران جوانی لذت بخش نیست دورانش تمام شده انها هنرمندان خوبی بودند ولی برای یک یا دو دهه از زندگی ما و نه دایم برای همه عمر .
دورانهای گذشته بر گشت نا پذیرند دورانهای طی شده در گذشته پایه و مبنای زندگی امروزی ما شده اند - هیچ چیز بی علت و بی سبب نبوده .
🍒🍒🍒🍎🍎🍎🍏🍏🍏علی اکبر آریان دیماه 1401
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وافر و دوشاو
väfr ö dušåv
در گذشتههای نهچندان دور "برف و شیره" بین مردم طره خیلی طرفدار داشت.
یه چیزی شبیه "یخ در بهشت".
@t94dara
väfr ö dušåv
در گذشتههای نهچندان دور "برف و شیره" بین مردم طره خیلی طرفدار داشت.
یه چیزی شبیه "یخ در بهشت".
@t94dara
کانال روستای طره ( دارا )
#مزار روستای طره هوالباقی وفات مرحوم علیشاه بن شاهولی در تاریخ شهر ربیعالاول ۱۰۶۶(مطابق با نیمه دیماه سال ۱۰۳۴ هجری خورشید و ژانویه ۱۶۵۶ میلادی) حدود ۳۶۶ سال پیش. (مقارن با سلطنت شاه عباس دوم صفوی) @t94dara
یکی از شبانهروزیهای قنات گهر (علیشاهولی) به نام صاحب این قبر است.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت، که از جدیدترین تقسیمبندی و نامگذاریِ شبانهروزیهای قنات گهر حدود ۴۰۰ سال میگذرد.
هردوره آبیاری دشتهای تابع قنوات گهر، شامل ۱۵ شبانهروزی است و هر شبانهروز آب این قنات، حداقل یکصد قفیز از زمینهای تابع این قنات را در دشتهای گهر آبیاری میکند.
(هر قفیز در طره معادل حدودا ۸۳ متر مربع و در ابیانه معادل ۱۰۰ متر مربع است.)
سهم هر قفیز زمین کشاورزی از آب قنات گهر، یک سَرا یا یک سَرِجِه برابر ۱۱ دقیقه است.
@t94dara
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت، که از جدیدترین تقسیمبندی و نامگذاریِ شبانهروزیهای قنات گهر حدود ۴۰۰ سال میگذرد.
هردوره آبیاری دشتهای تابع قنوات گهر، شامل ۱۵ شبانهروزی است و هر شبانهروز آب این قنات، حداقل یکصد قفیز از زمینهای تابع این قنات را در دشتهای گهر آبیاری میکند.
(هر قفیز در طره معادل حدودا ۸۳ متر مربع و در ابیانه معادل ۱۰۰ متر مربع است.)
سهم هر قفیز زمین کشاورزی از آب قنات گهر، یک سَرا یا یک سَرِجِه برابر ۱۱ دقیقه است.
@t94dara
🔳🔳🔳🔳🔳🕯🕯
انالله و انا الیه راجعون
🔳 با کمال تأسف و تالم و عرض تسلیت خدمت خانوادههای معزی به اطلاع میرساند مراسم هفتمین روز درگذشت «مرحوم محسن نیکوکار» فرزند شادروان عباس نیکوکار روز پنجشنبه ۲۹دیماه از ساعت ۱۴ الی ۱۶ بر سر مزارش واقع در بهشت زهرا قطعه ۱۳ ردیف ۹۳شماره ۳۸ برگزار میگردد.
حضور شما همشهریان فهیم در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
▪️شورای اسلامی و دهیاری روستای طره مراتب تسلیت و تعزیت خود را خدمت مادر ،همسر، فرزندان و خواهران محترم و سایر بازماندگان اعلام و برای ان مرحوم علو درجات را از درگاه باریتعالی طلب مینماید.
┈••✾•🍃🕳️:::🕳️🌿•✾••┈
انالله و انا الیه راجعون
🔳 با کمال تأسف و تالم و عرض تسلیت خدمت خانوادههای معزی به اطلاع میرساند مراسم هفتمین روز درگذشت «مرحوم محسن نیکوکار» فرزند شادروان عباس نیکوکار روز پنجشنبه ۲۹دیماه از ساعت ۱۴ الی ۱۶ بر سر مزارش واقع در بهشت زهرا قطعه ۱۳ ردیف ۹۳شماره ۳۸ برگزار میگردد.
حضور شما همشهریان فهیم در این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد شد.
▪️شورای اسلامی و دهیاری روستای طره مراتب تسلیت و تعزیت خود را خدمت مادر ،همسر، فرزندان و خواهران محترم و سایر بازماندگان اعلام و برای ان مرحوم علو درجات را از درگاه باریتعالی طلب مینماید.
┈••✾•🍃🕳️:::🕳️🌿•✾••┈