کانال روستای طره ( دارا )
935 subscribers
7.55K photos
327 videos
47 files
61 links
کانال عمومی روستای طره ((هندات))
خبر، عکس، فیلم، مطلب و .....
در مورد روستای طره
و" آموزش گویش طره ای ".

ارتباط با ادمین :
@a_asghari_dara
Download Telegram
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " هَیا "
" hayå "
🔴به معنای " فردا ".

🌑#ریشه :

*اصل واژه fardâg (زبان پهلوی) که با حذف g پایانی در فارسی امروزی به " فردا " تبدیل شده.
*توالی fr در آغاز کلمات گویشی به ‌‌ hr یا h تبدیل میشود (مانند فروختن = هروتن)
*تبدیل d بهy که نمونه های فراوانی در گویش طره و ابیانه دارد(مانند : šöyan شدن ، رفتن و böyan بودن)

⬅️ نتیجه : fardâg--hardä--hadå--hayå

@t94dara
کانال روستای طره ( دارا )
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶 " پَیکَل " "paykal" @t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " پیکل "
" Paykal "
🔴به معنای نرده چوبی.

🌑#ریشه:
دو ریشه می‌تواند داشته باشد:

۱- ترکیبی از "پی" (کنار،دنبال) و "کل" (دیوار)

۲- صورت تغییر یافته "پیکر" به معنی قالب، کالبد، جثه، صورت... و مجازاً یعنی چیز ساخته شده و مصنوع.

@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : "خَمِس"
" xames"
🔴به معنای "نخود چی".

🌑#ریشه :

این واژه از ریشه حّمِّص (با حای مفتوح و میم مشدد مکسور) عربی است، به معنای نخود.

⭕️ این واژه در گویش ابیانه‌ای با میم مشدد تلفظ می‌شود.


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره‌ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :


#واژه: "پالتاغِلَه": “ pältäqela "

🔴 = جوش چرکی .

🌑 #ریشه : واژه pältäqel به معنی جوش چرکی قطعا با واژه "پیخال"که در متون فارسی قدیم آمده مرتبط است، که این واژه از ریشه واژه ایرانی باستان "patixarda" به معنی چرکین و کثیف است.

♦️واژه "پیخال" در کتاب "برهان قاطع" این‌گونه معنی شده:
فضله مرغان را گویند و چرک کنج‌های چشم را هم گفته‌اند.

🔹 شکل دیگر این واژه "پَغَر" است که در گویش طره‌ای " پاغار " تلفظ می‌شود.

@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره_ای" 📘📙

#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " هآس "
" häs "
🔴 جای‌گاه چارپایان اهلی (بدون سقف)

🌑 #ریشه:

این واژه هیچ ربطی به واژه "حصار " عربی ندارد، بلکه از واژه ایرانی " asta " به معنای "خانه، جای‌گاه، محل" مشتق شده است.

این واژه در زبان پهلوی " pah-ast" بوده، مرکب از "pah" به معنای "گوسفند" و "ast" به معنای "جای‌گاه".

⭕️ در گویش‌های منطقه نطنز جزء اول "pah"حذف شده و به ابتدای جزء دوم "ast" یک h اضافه شده است.

⚪️ در گویش "بیزوبادی" این h به x تبدیل شده و " xäs " تلفظ می‌شود

🔵 در میمه و وزوان این واژه " gästun " تلفظ می‌شود.

@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره_ای" 📘📙

#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " لالینا "
" lälinä "
🔴 سبد مسطح بزرگ ، بافته شده از ترکه‌های بید.

🌑#ریشه:

از واژه ایران باستان "لود " (به معنی سبد بزرگ) + پسوند نسبت "ین" ساخته شده است.

⭕️ از این گونه سبد برای خشکاندن آلو، زردآلو و دیگر خشک‌بار (در زیر آفتاب) استفاده می‌شود.


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره_ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " دیم "
" dim "
🔴به معنای:
" رخسار و چهره"
"صورت"
"رو" (مقابل زیر)

🌑#ریشه :

*این واژه همان "دیم" است که در دیگر زبان‌ها و گویش‌های ایرانی؛ از تالشی و تاتی در شمال گرفته تا کومزاری در شبه جزیره مسندم عمان در جنوب به کار می‌رود.
در بسیاری از زبان‌ها و گویش‌های کهن ایرانی، رو یا چهره را دیم یا دوم düm می‌گویند.(که تفاوت حاصل یک تغییر آوایی مشخص است.

این هم توضیحات لغت‌نامه دهخدا درباره "دیم" که با توجه به شاهدهای متنی و شعری که آورده است، متوجه می‌شویم این واژه بسیار کهن است:

دیم . (اِ) روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. (برهان). روی را گویند. (جهانگیری). رخسار. (اوبهی ). روی . رخ. رخسار. (صحاح الفرس ). صورت رخساره و چهره. (آنندراج): 
ماه گردد دو تاه هر سر ماه 
تا نهد بر زمین به مثل تو دیم.

عبدالواسع جبلی.


دیم ما هست ، اگردم او نیست 
نام ما هست، اگرنم او [ نم ابر ] نیست.

سنایی.


- احمددیم؛ به صورت احمد. به شمائل احمد  
عیسوی دم باد و احمددیم و چشم حادثات 
در شکر خواب عروسان از دم و از دیم او.

خاقانی.


- رومی دیم؛ به چهره ٔ رومیان: 
عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم 
حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم.

فرخی.


- فرخ دیم؛ با روی فرخ. خجسته روی: 
کی بود کی [ که ] بازبینم باز
آن همایون لقا و فرخ‌دیم.

مسعودسعد.


- کنگردیم ؛ جغدروی: 
نیست در قصر شهان شاهین وار
هست بر کنگره ها کنگردیم.

خاقانی.


سر. روی . مقابل زیر: لحاف را بکش دیمت (یا) به‌دیمت، به‌رویت . (یادداشت مرحوم دهخدا). ظاهراً تحریفی است از لفظ دم بمعنی نزدیک (دم در) که کودکان در هنگام بازی‌های با تیله نظیر ریگ تو خیط و قرقره‌بازی و هسته هلوبازی و دوک‌بازی و نظایر آن وقتی نزدیک‌ترین جا را به مرکز بازی (خیط یا هسته هلو) یا دوک (استخوانی که روی زمین می‌کارند و با تیله می‌زنند) انتخاب کردند گویند: «من دیم» یا «من دیمم» یعنی دم خیط هستم.

البته بدین ترتیب این کس حق تقدم را در انداختن تیله از دست می‌دهد و دیگران که بالاتر از او هستند حق تقدم دارند. اما اگر آن‌ها بسوزند یعنی اشتباه کنند موفقیت و برد وی قطعی است. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). || نوعی از چرم هم هست که بتازی ادیم خوانندش . (برهان ) (از جهانگیری). نوعی از چرم . (غیاث ). مخفف ادیم و ادیم بعربی پوست است که آن را چرم نیز گویند. (آنندراج ).چرم سرخ . نوعی چرم نیکو. (یادداشت دهخدا)


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : "کِرِشگا"
" kerešgå "
🔴به معنای "محل افشره‌گیری از سیب و انگور له شده"

🌑#ریشه :

از ریشه "چَرخُشت" یا "چَرَس" به معنای دستگاهی که افشره سیب و انگور و دیگر میوه‌ها را برای تهیه شیره و شراب می‌گیرد.

فرهنگ دهخدا: چرخشت = آن‌جای که انگور برای شراب (یا شیره) بپالایند.(فرهنگ اسدی). بر وزن و معنی چرخست باشد و آن چرخی و حوضی باشد که انگور در آن ریزند و به پای مالند تا شیره آن برآید. (برهان) چَرَس باشد.

⭕️ کِرِشگا: چرخشت‌گاه ، چرس‌گاه (چِرِشگا در گویش ابیانه).

البته در گویش طره‌ای، "کِرِشگاه" نه فقط محل افشره‌گیری بلکه مکانی است برای له کردن‌، افشرهگیری و پخت آب میوه‌ها (بیش‌تر سیب و انگور) برای تهیه شیره یا دوشاب.


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚  "#گویش_طره ای"  📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : "خَمِس"  
" xames"
🔴به معنای "نخود چی".

🌑#ریشه :

این واژه از ریشه حّمِّص (با حای مفتوح و میم مشدد مکسور) عربی است، به معنای نخود.

⭕️ این واژه در گویش ابیانه‌ای با میم مشدد تلفظ می‌شود.


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚  "#گویش_طره_ای📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان  :

#واژه : " دیم "  
" dim "
🔴به معنای:
" رخسار و چهره"
"صورت"
"رو" (مقابل زیر)

🌑#ریشه :

*این واژه همان "دیم" است که در دیگر زبانها و گویش‌های ایرانی؛ از تالشی و تاتی در شمال گرفته تا کومزاری در شبه جزیره مسندم عمان در جنوب به کار می‌رود.
در بسیاری از زبانها و گویشهای کهن ایرانی، رو یا چهره را دیم یا دوم düm می‌گویند.(که تفاوت حاصل یک تغییر آوایی مشخص است.

این هم توضیحات لغت‌نامه دهخدا درباره "دیم" که با توجه به شاهدهای متنی و شعری که آورده است، متوجه می‌شویم این واژه بسیار کهن است:

دیم . (اِ) روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. (برهان ). روی را گویند. (جهانگیری ). رخسار. (اوبهی ). روی . رخ . رخسار. (صحاح الفرس ). صورت رخساره و چهره . (آنندراج ) : 
ماه گردد دو تاه هر سر ماه 
تا نهد بر زمین به مثل تو دیم .

عبدالواسع جبلی .


دیم ما هست ، اگردم او نیست 
نام ما هست ، اگرنم او [ نم ابر ] نیست .

سنایی .


- احمددیم ؛ به صورت احمد. به شمائل احمد : 
عیسوی دم باد و احمددیم و چشم حادثات 
در شکر خواب عروسان از دم و از دیم او.

خاقانی .


- رومی دیم ؛ به چهره ٔ رومیان : 
عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم 
حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم .

فرخی .


- فرخ دیم ؛ با روی فرخ . خجسته روی : 
کی بود کی [ که ] بازبینم باز
آن همایون لقا و فرخ دیم .

مسعودسعد.


- کنگردیم ؛ جغدروی : 
نیست در قصر شهان شاهین وار
هست بر کنگره ها کنگردیم .

خاقانی .


سر. روی . مقابل زیر: لحاف را بکش دیمت (یا) بدیمت ، برویت . (یادداشت مرحوم دهخدا). ظاهراً تحریفی است از لفظ دم بمعنی نزدیک (دم در) که کودکان در هنگام بازیهای با تیله نظیر ریگ تو خیط و قرقره بازی و هسته هلوبازی و دوک بازی و نظایر آن وقتی نزدیکترین جا را به مرکز بازی (خیط یا هسته هلو) یا دوک (استخوانی که روی زمین میکارند و با تیله میزنند) انتخاب کردند گویند: «من دیم » یا «من دیمم » یعنی دم خیط هستم . البته بدین ترتیب این کس حق تقدم را در انداختن تیله از دست میدهد و دیگران که بالاتر از او هستند حق تقدم دارند. اما اگر آنها بسوزند یعنی اشتباه کنند موفقیت و برد وی قطعی است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). || نوعی از چرم هم هست که بتازی ادیم خوانندش . (برهان ) (از جهانگیری ). نوعی از چرم . (غیاث ). مخفف ادیم و ادیم بعربی پوست است که آن را چرم نیز گویند. (آنندراج ).چرم سرخ . نوعی چرم نیکو. (یادداشت دهخدا)


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚  "#گویش_طره_ای📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان  :

#واژه : " ایناوه "  
" aynåve "
🔴به معنای:

" خمیازه، دهن دره"

🔺مفرد : ایناوا aynåvä

🌑#ریشه : در فرسته زیر 👇👇


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚  "#گویش_طره_ای📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان  :

#واژه : " رش"  
" rösh "
🔴به معنای:

" آغوز : شیر بسیار پرچرب گاو و گوسفند در روزهای اول زایمان"


🌑#ریشه : در فرسته زیر 👇👇


@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره ای" 📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : "هِزِه"
" hezze"
🔴به معنای "دیروز ".

🌑 #ریشه :

☆ از واژه "دیاکا" dyaka
تناظر d و zyaka = z
◇ تناظر d و z را در ذومای(داماد) و ذونائن (دانستن) هم داریم.

☆ تبدیل dyaka به dik و سپس di (از دي كه گذشت هیچ از او یاد مکن...)
◇ تناظر d و z = تبدیل di به zi و سپسze و eze و در پایان hezze

🔸 واژه zyaka به شکل‌های مختلف به گویش‌های مرکزی ایران رسیده است، مانند : hizi انارکی، heze دلیجانی، eze گزی و سدهی، izi سنگسری و... hezze در گویش‌های طره‌ای و ابیانه‌ای.

@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚  "#گویش_طره ای"  📘📙


#واژگان_ریشه_واژگان  :

#واژه : "خآسرو"
" xäsrü "

🔴 به معنای  "مادر زن  و مادر شوهر"

#واژه : "باخَسورآ "
" båxasürä "
🔴 به معنای " پدر زن  و  پدرشوهر ".

⚫️ #ریشه :

واژه "xwasura" (خوَسورَ) در زبان اوستایی در اصل به معنی پدر زن یا پدرشوهر بوده است. این واژه با تلفظ‌های بسیار متفاوت، به گویش‌های ایرانی رسیده است، مانند : خارسو، خسور، خوسوره، xezur (کردی) و خاسرو (گویش‌های طره و ابیانه) و...

⭕️ این واژه غیر از تحول تلفظی و آوایی، تحول معنایی نیز داشته و در معنی مادر زن و  مادر شوهر به کار می‌رود.

ولی با اضافه شدن جزء "با ,bä" که مخفف بابا است، به صورت باخسوره، باقسوره، بوسوره و ... در آمده است.(مانند "خارسو xärsu" به معنای مادرزن و مادرشوهر و "بوسوره، bowsure " به معنای پدرزن  و پدرشوهر در گویش اصفهانی)

🛑 این‌که برخی بر این باورند که "خارسو" در گویش اصفهانی  به معنای خار (تیغ) در سو (چشم) است، پایه و اساسی ندارد و ریشه‌شناسی عامیانه است.

🔵 سرانجام این‌که، تلفظ‌های مطرح شده در گویش‌های منطقه نطنز، منشعب از لهجه اصفهانی نیست، بلکه همه در کنار هم از صورت ایرانی باستان واحدی یعنی همان  xwasura گرفته شده‌اند.

@t94dara
🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶

📚📚 "#گویش_طره_ای" 📘📙

#واژگان_ریشه_واژگان :

#واژه : " هآس "
" häs "
🔴 جای‌گاه چارپایان اهلی (بدون سقف)

🌑 #ریشه:

این واژه هیچ ربطی به واژه "حصار " عربی ندارد، بلکه از واژه ایرانی " asta " به معنای "خانه، جای‌گاه، محل" مشتق شده است.

این واژه در زبان پهلوی " pah-ast" بوده، مرکب از "pah" به معنای "گوسفند" و "ast" به معنای "جای‌گاه".

⭕️ در گویش‌های منطقه نطنز جزء اول "pah"حذف شده و به ابتدای جزء دوم "ast" یک h اضافه شده است.

⚪️ در گویش "بیزوبادی" این h به x تبدیل شده و " xäs " تلفظ می‌شود

🔵 در میمه و وزوان این واژه " gästun " تلفظ می‌شود.

@t94dara