بعضی از آدم ها
انگار از بهشت آمده اند ...
یک جورِ عجیبی خوبند ،
امن اند ، آرام اند ، دلنشین اند ...
کنارشان می توانی خیلی
راحت و بدونِ هیچ تکلّفی ؛
خودت باشی !
من این آدم ها را دوست دارم ،
آدم هایِ مهربان و اصیلی ؛
که حالِ دنیایمان را خوب می کنند ... !
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supeenovaas
انگار از بهشت آمده اند ...
یک جورِ عجیبی خوبند ،
امن اند ، آرام اند ، دلنشین اند ...
کنارشان می توانی خیلی
راحت و بدونِ هیچ تکلّفی ؛
خودت باشی !
من این آدم ها را دوست دارم ،
آدم هایِ مهربان و اصیلی ؛
که حالِ دنیایمان را خوب می کنند ... !
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supeenovaas
کاش می شد تمام آدم های غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید،
برایشان چای ریخت،
کنارشان نشست
و با چند کلام ساده،
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوش تمام آدم ها گفت:
که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهایِ خوب در راه اند،
که حال همه مان خوب خواهد شد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
برایشان چای ریخت،
کنارشان نشست
و با چند کلام ساده،
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوش تمام آدم ها گفت:
که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهایِ خوب در راه اند،
که حال همه مان خوب خواهد شد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
اگر در دل اقیانوس گیرافتادهباشی و تشنه شوی و آبی برای خوردن نداشتهباشی، بعد از چند روز از تشنگی خواهیمرد؛ درحالی که در دل انبوه عظیمی از آب بودهای!
این وضعیت کسانیست که در دل جمعیت و میان شلوغی آدمها، احساس تنهایی میکنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
این وضعیت کسانیست که در دل جمعیت و میان شلوغی آدمها، احساس تنهایی میکنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
من زود عذاب وجدان میگیرم، خیلی زود!
مثلا کودک درونم عجولانه و مغرورانه حرفی میزند و قضاوتی میکند یا منتی میگذارد و کسی را ناخواسته میرنجاند و این منم که تا مدتها فراموش نمیکنم و شبها خواب را بر خودم حرام میکنم و مینشینم و به دفعات, همان لحظه و همان اشتباه را در ذهن خودم تکرار میکنم و روی همان ثانیهی وقوع اشتباه دقیق میشوم و به خودم تذکر میدهم و خودم را جای فرد مقابلم میگذارم و جای او هم رنج میکشم و خودم را بارها در دادگاه وجدان خودم محاکمه میکنم و به خودم قول میدهم تکرار نکنم و ...
اگر از من رنجیدید، لطفا همان روز اول مرا ببخشید و مطمئن باشید من بهجای شما در حال محاکمهی خودم هستم و باور کنید که واقعا قصد ناراحت کردن شما را نداشتهام و هرچه بوده بدون فکر اتفاق افتاده! اصلا من آدمِ ناراحت کردنِ آدمها نیستم! یعنی بلد نیستم، نمیتوانم، دلش را ندارم!
مرا همان کودک ۷ سالهی نابلدی بدانید که حتی وقتی مقصر نیست، دنبال دوستش که قهر کرده میدود و عذرخواهی میکند و با گریه از او میخواهد که او را ببخشد و هرکجا کسی غمگین بود، به خودش میگیرد و خیال میکند خودش کاری کرده که نباید میکرده.
من هنوز همانم! همینقدر ساده و بدون حاشیه!
من یکی را زود ببخشید و از من چیزی به دل نگیرید لطفا!!!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
مثلا کودک درونم عجولانه و مغرورانه حرفی میزند و قضاوتی میکند یا منتی میگذارد و کسی را ناخواسته میرنجاند و این منم که تا مدتها فراموش نمیکنم و شبها خواب را بر خودم حرام میکنم و مینشینم و به دفعات, همان لحظه و همان اشتباه را در ذهن خودم تکرار میکنم و روی همان ثانیهی وقوع اشتباه دقیق میشوم و به خودم تذکر میدهم و خودم را جای فرد مقابلم میگذارم و جای او هم رنج میکشم و خودم را بارها در دادگاه وجدان خودم محاکمه میکنم و به خودم قول میدهم تکرار نکنم و ...
اگر از من رنجیدید، لطفا همان روز اول مرا ببخشید و مطمئن باشید من بهجای شما در حال محاکمهی خودم هستم و باور کنید که واقعا قصد ناراحت کردن شما را نداشتهام و هرچه بوده بدون فکر اتفاق افتاده! اصلا من آدمِ ناراحت کردنِ آدمها نیستم! یعنی بلد نیستم، نمیتوانم، دلش را ندارم!
مرا همان کودک ۷ سالهی نابلدی بدانید که حتی وقتی مقصر نیست، دنبال دوستش که قهر کرده میدود و عذرخواهی میکند و با گریه از او میخواهد که او را ببخشد و هرکجا کسی غمگین بود، به خودش میگیرد و خیال میکند خودش کاری کرده که نباید میکرده.
من هنوز همانم! همینقدر ساده و بدون حاشیه!
من یکی را زود ببخشید و از من چیزی به دل نگیرید لطفا!!!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
قرار بود دخترک ده سالهای باشم در ونیز که گیسو پشت گوش انداخته، کفشهاش را بیرون آورده، پاهاش را توی آب گذاشته و در آفتابیترین حالت آسمان، به پرواز پرندهها نگاه میکند.
قرار بود مرد چهل و چند سالهای باشم که روی سنگفرش خیابانهای پاریس قدم میزند، چشم به زمین دوخته و به چشمهای زیبای زنی فکر میکند.
قرار بود پیرزنی باشم در قبیلهای سرخپوست، که نشسته و با صدایی آرامبخش و لرزان، برای نوههاش از صلح و مهربانی و عشق، قصه میبافد.
قرار بود پسرک جسوری باشم که با خانوادهی جهانگردش، لبریز اشتیاق، تمام جهان را میگردد.
قرار بود زنی باشم در هندوستان که مردی، دیوانهوار عاشق او شده و زیر پنجرهاش ساز میزند.
قرار بود پیرمرد ماهیگیری باشم در خلیج فارس، که در غروبی آرام، میان قایقش نشسته، قلاب به آب انداخته و به روزهای زیبای جوانیش فکر میکند.
من در جهانهای موازی، آدمهای زیادیام. آدمهایی که مدام از سقف خوابهام چکه میکنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
قرار بود مرد چهل و چند سالهای باشم که روی سنگفرش خیابانهای پاریس قدم میزند، چشم به زمین دوخته و به چشمهای زیبای زنی فکر میکند.
قرار بود پیرزنی باشم در قبیلهای سرخپوست، که نشسته و با صدایی آرامبخش و لرزان، برای نوههاش از صلح و مهربانی و عشق، قصه میبافد.
قرار بود پسرک جسوری باشم که با خانوادهی جهانگردش، لبریز اشتیاق، تمام جهان را میگردد.
قرار بود زنی باشم در هندوستان که مردی، دیوانهوار عاشق او شده و زیر پنجرهاش ساز میزند.
قرار بود پیرمرد ماهیگیری باشم در خلیج فارس، که در غروبی آرام، میان قایقش نشسته، قلاب به آب انداخته و به روزهای زیبای جوانیش فکر میکند.
من در جهانهای موازی، آدمهای زیادیام. آدمهایی که مدام از سقف خوابهام چکه میکنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
در گوشه ای از ذهنم پاییز شده، ساعت هفت صبح است، صدای هوهوی باد از پشت پنجرهی چوبی خانه به گوش میرسد و برگهای زرد و نارنجیِ درخت زردآلوی پیر، خودشان را به خوابِ شیشه میکشند، من زیر لحاف چهل تکهای مچاله شدهام و پاهایم را از سرمای دلپذیرِ اتاق، به زیر امنیتِ لحاف، دزدیدهام، مدام چشمانم را میبندم و آرزو میکنم که هنوز شب باشد و هیچ بچهای مجبور نباشد لحاف گرم و نرمش را به ضرب شمشیری رها کرده و با تهدیدِ اسلحهای خیالی، با چشمان پف کرده و حالتی گرفته، راهی نشود به سمت مدرسهای که در مسیرش باد میوزد، پاییز میرقصد، خیابان خِشخش میکند و بچه آنقدر در خیالات رختخواب و لحاف گرم و نرمش جا مانده و حواسش پرتِ نگاههای زمختِ ناظم و تکالیف انجام نشده و ناخنهای نگرفتهاش باشد که چیز دیگری نفهمد....
گوشهای از ذهنم لابلای تاریک و روشنِ عصرگاهِ خانهای، روی کاناپهای لم دادهام، به ساعت خیره مانده، سیگار میکشم و به کسی که نیست تا سکوتِ غمبارِ خانه را بشکند و با من فیلم های ترسناک ببیند، فکر میکنم...
گوشهای از ذهنم، رودخانهای طغیان کرده و ماهیان خستهای از آب بیرون پریدهاند،
گوشهای از ذهنم دایناسوری تازه از تخم بیرون آمده، از هوای حادثه خیزِ جهان و از آدمها میترسد....
و من دارم فکر میکنم از کدام فنجانِ افسون شدهای چای نوشیدم که آسمانی بارید و من از ابر بارورِ غمگینی رها شده و در این سرزمینِ عجایب افتادم...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
گوشهای از ذهنم لابلای تاریک و روشنِ عصرگاهِ خانهای، روی کاناپهای لم دادهام، به ساعت خیره مانده، سیگار میکشم و به کسی که نیست تا سکوتِ غمبارِ خانه را بشکند و با من فیلم های ترسناک ببیند، فکر میکنم...
گوشهای از ذهنم، رودخانهای طغیان کرده و ماهیان خستهای از آب بیرون پریدهاند،
گوشهای از ذهنم دایناسوری تازه از تخم بیرون آمده، از هوای حادثه خیزِ جهان و از آدمها میترسد....
و من دارم فکر میکنم از کدام فنجانِ افسون شدهای چای نوشیدم که آسمانی بارید و من از ابر بارورِ غمگینی رها شده و در این سرزمینِ عجایب افتادم...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
میدانی بیشترین میزان آسیب را چه کسانی به ما میزنند؟
آنان که زیاد دوستمان دارند و بعد از مدتی دوست داشتنشان تمام میشود.
آدم را میکشد این تصور کافی نبودن و این سوال بی سر و ته که چه چیز را میانهی راه باختم که ناگهان مثل روزهای اول دوستم نداشت؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
آنان که زیاد دوستمان دارند و بعد از مدتی دوست داشتنشان تمام میشود.
آدم را میکشد این تصور کافی نبودن و این سوال بی سر و ته که چه چیز را میانهی راه باختم که ناگهان مثل روزهای اول دوستم نداشت؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
گاهی ارتباط برقرار نکردن، نزدیک نشدن و گرم نگرفتنِ آدمها از غرورشان نیست!
فاصلهگیرندهها و دیر اعتمادکنندهها، عموما آدمهای شکننده و ظریفیاند که به تجربه دریافتهاند؛ طاقتِ در نهایتِ صمیمیت، رها شدن، چوب اعتماد را خوردن و رنج کشیدن را ندارند!
گاهی صمیمی نشدنها و اجتناب کردنها، بیش از آنکه انتخاب باشد، مکانیسم دفاعیِ آدمها در برابر ضربهها و شکستهاییست که در پسِ هر سلام و هر صمیمیت و هر لبخند نهفته...
#نرگس_صرافیان_طوفان
فاصلهگیرندهها و دیر اعتمادکنندهها، عموما آدمهای شکننده و ظریفیاند که به تجربه دریافتهاند؛ طاقتِ در نهایتِ صمیمیت، رها شدن، چوب اعتماد را خوردن و رنج کشیدن را ندارند!
گاهی صمیمی نشدنها و اجتناب کردنها، بیش از آنکه انتخاب باشد، مکانیسم دفاعیِ آدمها در برابر ضربهها و شکستهاییست که در پسِ هر سلام و هر صمیمیت و هر لبخند نهفته...
#نرگس_صرافیان_طوفان
آخرین سلاح یک زن، زیباییِ اوست.
زنی که پشت سنگر زنانگی و زیباییاش پناه گرفته و از آن استفاده میکند، سلاح دیگری نداشته و ابزار مناسبتری نیافته تا به آن پناه ببرد و با تکیه به آن، عرض اندام کند...
وگرنه زنها بهتر از هرکسی میدانند؛ قدرت در دستاوردهاییست که برای وقوعشان انسانی با تمام توان جنگیده، ایستاده و دوام آورده...
#نرگس_صرافیان_طوفان
زنی که پشت سنگر زنانگی و زیباییاش پناه گرفته و از آن استفاده میکند، سلاح دیگری نداشته و ابزار مناسبتری نیافته تا به آن پناه ببرد و با تکیه به آن، عرض اندام کند...
وگرنه زنها بهتر از هرکسی میدانند؛ قدرت در دستاوردهاییست که برای وقوعشان انسانی با تمام توان جنگیده، ایستاده و دوام آورده...
#نرگس_صرافیان_طوفان
برف آمد
ذوق کردم،
بیهوا چون کودکی خندان دویدم، راه رفتم، بغض کردم
کودکیها یادم آمد
صبح بابا از رهی میآمد و میگفت: پاشو! برف تا زانو رسیده...
میدویدم پشت شیشه
برف از زانو فراتر
کوچه ساکت، شهر ساکت
خانه سرد و
دل به آغوشِ عزیزان مبتلاتر...
برف بارید و دوباره؛
کودکی بودم که از سرما دلش آغوش میخواست
برف، باااااید ببارد
بیحد و ممتد ببارد
بیشتر، چون کودکیها
من دلم آغوش میخواست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
ذوق کردم،
بیهوا چون کودکی خندان دویدم، راه رفتم، بغض کردم
کودکیها یادم آمد
صبح بابا از رهی میآمد و میگفت: پاشو! برف تا زانو رسیده...
میدویدم پشت شیشه
برف از زانو فراتر
کوچه ساکت، شهر ساکت
خانه سرد و
دل به آغوشِ عزیزان مبتلاتر...
برف بارید و دوباره؛
کودکی بودم که از سرما دلش آغوش میخواست
برف، باااااید ببارد
بیحد و ممتد ببارد
بیشتر، چون کودکیها
من دلم آغوش میخواست...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
به روبرو نگاه کردم و چشمهای گود شده و خستهی دختری را دیدم که از نبردهای نابرابر و دشوار بسیاری بازمیگشت و بیش از توانش جنگیده بود. دلم خواست در آغوشش بگیرم و مراقبش باشم. دلم خواست با دستانم شانههاش را محکم فشار بدهم و وسط چشمهاش زل بزنم و بگویم: دمت گرم که همیشه تلاش کردی انسان مفیدی باشی و دویدی که درجا نزنی و لبهی تمام پرتگاههای جهان ایستادی و تلاش کردی پرواز کنی، هرچند نتوانستی و دلگرم بودی به اینکه به هیچ نقطهی امنی هم که نرسی، دستکم هرکجا صحبت از تو شد خواهند گفت: دمش گرم، جنگجوی خوبی بود!
دلم خواست دخترک بهت زده و غمگینِ پناه گرفته در وجودش را بیرون بکشم، ببوسم، در آغوش بگیرم و بگویم: تمام شد! بعد از این، خودم مراقبت هستم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
دلم خواست دخترک بهت زده و غمگینِ پناه گرفته در وجودش را بیرون بکشم، ببوسم، در آغوش بگیرم و بگویم: تمام شد! بعد از این، خودم مراقبت هستم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
من اگر اینقدر مراعاتِ احساسات آدمها را نمیکردم و اینقدر به احتمالِ رنجیدنِ دیگران فکر نمیکردم و بابت کوچکترین کمتوجهیِ اتفاقیام احساس گناههای فلجکننده نمیگرفتم و توضیحات اضافه نمیدادم و سعی در جبران هر احتمالِ دلخور شدنی نداشتم؛ بدون شک الآن آدمِ مغرورتر، بیغصهتر و موفقتری بودم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
اسفند را دوست دارم، انگار تمام آدمها تا مدتی غصههاشان را از یاد بردهاند و هرکس به طریقی دلخوشی و دلیلی پیدا کرده برای شاد بودن، انگاری همه مسیری یافتهاند که به یک اتفاق خوب ختم خواهد شد.
حوالی بهار جان میدهد از خانه بزنی بیرون و این هوای بینظیر را نفس بکشی و آدمهای سبزه و سماق و آینه به دست را ببینی که برای رسیدن به خانههاشان ذوق دارند و هرکس به قدر توانش دلخوشیای به دست گرفته و خیابان و شهر را قشنگتر کرده.
جان میدهد بزنی بیرون و بوی کفش و لباس نو، تو را پرت کند به اسفندهای کودکی، به ذوقِ بیحدی که برای رسیدن عید داشتی. به لباسهای نویی که هر ساعت بهشان سر میزدی و قشنگترین قسمتِ جهانِ تو بودند و اصلا تصور میکردی عید را آفریدهاند که بچهها در آن لباس نو بپوشند و از خوشحالی بالا و پایین بپرند و عیدی بگیرند و محکم در آغوش گرفته و دوست داشته شوند و خوشحال باشند.
قشنگیش به همان بود؛ به اینکه ندانیم اندوه بشر تمامی ندارد و فکر کنیم که بهار، تمام زخمها را ترمیم میکند، تمام حفرههای خالی را میبندد و تمام درهای بسته را باز میکند.
قشنگیش به همان بود که بزرگترین اندوهمان، خاکی شدنِ کفش و چروک شدن لباسهای عیدمان باشد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
حوالی بهار جان میدهد از خانه بزنی بیرون و این هوای بینظیر را نفس بکشی و آدمهای سبزه و سماق و آینه به دست را ببینی که برای رسیدن به خانههاشان ذوق دارند و هرکس به قدر توانش دلخوشیای به دست گرفته و خیابان و شهر را قشنگتر کرده.
جان میدهد بزنی بیرون و بوی کفش و لباس نو، تو را پرت کند به اسفندهای کودکی، به ذوقِ بیحدی که برای رسیدن عید داشتی. به لباسهای نویی که هر ساعت بهشان سر میزدی و قشنگترین قسمتِ جهانِ تو بودند و اصلا تصور میکردی عید را آفریدهاند که بچهها در آن لباس نو بپوشند و از خوشحالی بالا و پایین بپرند و عیدی بگیرند و محکم در آغوش گرفته و دوست داشته شوند و خوشحال باشند.
قشنگیش به همان بود؛ به اینکه ندانیم اندوه بشر تمامی ندارد و فکر کنیم که بهار، تمام زخمها را ترمیم میکند، تمام حفرههای خالی را میبندد و تمام درهای بسته را باز میکند.
قشنگیش به همان بود که بزرگترین اندوهمان، خاکی شدنِ کفش و چروک شدن لباسهای عیدمان باشد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
نگاه به حالایمان نکن! ماهم خوب میشویم، باران میبارد و با حالی خوش، زیر باران قدم میزنیم و میرقصیم. اسفند است و بارانهایش و بیخیالی، اسفند است و یک قلپ چای و آرامش... هرچند که کمی خستهایم و حالمان خوب نیست، ولی هنوز هم میشود لابهلای تمام دلهرهها به صدای باران و قل قل سماور گوش داد و آرام شد. میشود به صلابت ساقههای گیاه نگاه کرد و استحکام گرفت.
نگاه به حالایمان نکن عزیز! قرار نیست همیشه از پشت شیشه باران را تماشا کنیم و در نهایت اندوه، به خیابانهای تاریک و مه گرفته زل بزنیم. قرار است خوشی زیر پوست ما هم بلغزد و صدای لبخندهامان گوشهای خیسِ خیابان را پر کند.
نگاه به حالایمان نکن عزیز، قرار است رد شویم از این درد، قرار است رو به راه شویم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
نگاه به حالایمان نکن عزیز! قرار نیست همیشه از پشت شیشه باران را تماشا کنیم و در نهایت اندوه، به خیابانهای تاریک و مه گرفته زل بزنیم. قرار است خوشی زیر پوست ما هم بلغزد و صدای لبخندهامان گوشهای خیسِ خیابان را پر کند.
نگاه به حالایمان نکن عزیز، قرار است رد شویم از این درد، قرار است رو به راه شویم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم، اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمیشد، اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛ برای دلخوشی -در خالیترین حالات ممکن جهانم- به کدامین اتفاق چنگ میزدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش میکشیدم تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
شبیه به تابش قاطعانهی خورشید روی یخ، برف، تاریکی، سرما...
بعضیها میآیند که نور شوند و تو آمدهبودی که نور جهان من باشی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
بعضیها میآیند که نور شوند و تو آمدهبودی که نور جهان من باشی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
بغلم کن که سخت میترسم
از گلوله، صدای موشکها
بغلم کن که جنگ بیرحم است
نگرانم برای کودکها...
بغلم کن نبینم انسان را؛
تشنهی جنگ و آتشافروزی
بیگناهان به وحشت افتادند
اینکه اسمش نبود پیروزی!
بغلم کن ز یاد من برود
هرچه دیدم، شنیدم و خواندم
بغلم کن، پناه بر بغلت!!!
من ز تسکینِ خویش، درماندم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
از گلوله، صدای موشکها
بغلم کن که جنگ بیرحم است
نگرانم برای کودکها...
بغلم کن نبینم انسان را؛
تشنهی جنگ و آتشافروزی
بیگناهان به وحشت افتادند
اینکه اسمش نبود پیروزی!
بغلم کن ز یاد من برود
هرچه دیدم، شنیدم و خواندم
بغلم کن، پناه بر بغلت!!!
من ز تسکینِ خویش، درماندم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
یک جوری میگویند که "امیدها را در چاه همستر نریزید" که انگار برای جوان ایرانی، هزار چشمهی جوشان امید باز کردهاند و او لگد پرانی کرده و به سمت بیراهه رفته! باباجان! شما فیلترتان را بکنید و سنگتان را بیندازید مقابل کسب و کارها و امیدها را در نطفه خفه کنید، چهکار دارید؟ بگذارید دلِ جوانِ ایرانی هم به یک موش خوش باشد.
یکجوری انتقاد میکنند که انگار تمام مسیرها را برای تهیهی ماشین و مسکن و زندگی مرفه، باز گذاشتهاند و دلشان به حال ما سوخته!
بله! در حوضی که ماهی نیست، همستر هم هفتتیرکش میشود!
آب که نیاوردهاید، ما هم که کوزه نداریم بشکنید، چهکار به تصور کوزهی خیالیِ جوان ایرانی دارید؟! از تصور کوزهی پر از آب هم زورتان گرفته؟؟؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
یکجوری انتقاد میکنند که انگار تمام مسیرها را برای تهیهی ماشین و مسکن و زندگی مرفه، باز گذاشتهاند و دلشان به حال ما سوخته!
بله! در حوضی که ماهی نیست، همستر هم هفتتیرکش میشود!
آب که نیاوردهاید، ما هم که کوزه نداریم بشکنید، چهکار به تصور کوزهی خیالیِ جوان ایرانی دارید؟! از تصور کوزهی پر از آب هم زورتان گرفته؟؟؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
همین حوالی اند؛
شِمرهایی که ستم میکنند،
حسینهایی که قربانی میشوند،
و مختارهایی که دیر میرسند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
شِمرهایی که ستم میکنند،
حسینهایی که قربانی میشوند،
و مختارهایی که دیر میرسند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
تو آدم اصیلی هستی؛
اگر از شادی و خوشبختی آدمها لذت میبری.
اگر از آسیب و زمین خوردن دیگران اندوهگین میشوی.
اگر در صلحی با خودت و با جهان و آدمها.
اگر کدورتی از کسی به دلت نمیگیری و اگر آنقدر وسیع و آرامی که بدیها و قضاوتها را مانند سنگریزههای کوچکی در خودت حل میکنی و اجازه نمیدهی هر کلام و نگاه و رفتاری تو را بههم بریزد.
تو آدم اصیلی هستی اگر در جهان بیعاطفه و جنجالمحور آدمها، مهربان و نجیب و آرام ماندهای.
تو داری قهوهات را مینوشی، در همانحال که دیگران برای مسائل کوچک و بیاهمیت، به جان هم افتادهاند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas
اگر از شادی و خوشبختی آدمها لذت میبری.
اگر از آسیب و زمین خوردن دیگران اندوهگین میشوی.
اگر در صلحی با خودت و با جهان و آدمها.
اگر کدورتی از کسی به دلت نمیگیری و اگر آنقدر وسیع و آرامی که بدیها و قضاوتها را مانند سنگریزههای کوچکی در خودت حل میکنی و اجازه نمیدهی هر کلام و نگاه و رفتاری تو را بههم بریزد.
تو آدم اصیلی هستی اگر در جهان بیعاطفه و جنجالمحور آدمها، مهربان و نجیب و آرام ماندهای.
تو داری قهوهات را مینوشی، در همانحال که دیگران برای مسائل کوچک و بیاهمیت، به جان هم افتادهاند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
💫 @supernovaas