This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی جالب در مورد تغییرات تکنولوژی در آینده نزدیک
@successtime
@successtime
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم کوتاه the shape
@successtime
@successtime
✍️ تفاوت بین مدیر ایرانی با مدیر ژاپنی
بنیان گذار پاناسونیک جناب ماتسوشیتا یه کتاب پر فروشی داره به نام " نه برای لقمه ای نان " Not for Bread Alone
این کتاب به خوبی تفاوت نگرش یک مدیر موفق را به ما نشان میده
🔹اهمیت نیروی انسانی:
مدیرانی که کارمندان رو نه بعنوان بخشی از هزینه ها ، بلکه بعنوان بخشی از سرمایگذاری های بلندمدت و جزو سرمایه های انسانی اون مجموعه می بینند و نهایت مراقبت از این سرمایه ها انجام میدهند..
برای همین کارمندان اون شرکت هم برای افزایش بهره وری نهایت تلاششون میکنند.
🔹مشارکت تیمی ( نه به فرد محوری):
مهارت کار گروهی براشون در اولویت و تو مدارس کودکان را با کارهای تیمی آشنا می کنند .
مدیران ما خصوصا مدیران دولتی که بیشتر مدیران سیاسی هستند ، عمدتا فردمحور هستند و اغلب موارد حتی به نظرات کارشناسی مدیران میانی هم توجهی ندارند.
🔹مهارت به جای ارادت:
مدیران ژاپنی عمدتا مدیران بخش خصوصی هستند و براشون مهارت مهم ولی مدیران ما عمدتا دولتی و سیاسی هستن و ارادات و خط فکر سیاسی و...براشون مهمتر از مهارت و تخصص
برای همین تو مجموعه های دولتی ما شاهد مدیریت اتوبوسی هستیم.
با تغییر مدیر بالا دستی ،شاهد ورود و خروج اتوبوسی مدیران میانی هستیم ،هر کی ارادت بیشتر داشته باشه و خط فکر سیاسی اش به مدیر نزدیک تر باشه شانس گرفتن پست و ترفیع براش بیشتره
🔹رشد جمعی به جای رشد فردی:
تلاش میکنند با سخت کوشی به رشد مجموعه کمک کنند.
اینجا عمدتا هدف اصلی مدیر ، رشد فردی است تا جمعی
اینو تو بازار سرمایه هم میشه دید منابع صندوق یا پورتفوی شرکت صرف پروژه کردن سهام شخصی مدیر شده
🔹 احساس مسئولیت :
یه پروژه ای که 3 سال قراره تحویل داده شه باید سر اون موعد تحویل دهند
برای یک مدیر ژاپنی شکست معادل مرگ است و از اینکه باعث ورشکستگی مجموعه ای بشه یا از شرمندگی اقدام به خودکشی میکنه یا استعفاء میده عذرخواهی میکنه و کنار میره
اما اینجا فلان مجتمع پتروشیمی که قرار بود طی 4 سال ساخته بشه بعد 15 سال هنوز رو زمین مونده و یا شرکت سودده میگیرن زیاندهش میکنند و به هیچ جاشون نیست تازه ترفیع هم میگیرن
🔹احترام به مشتری :
میانگین تاخیر هر قطار در ژاپن در سال کمتر از 2 دقیقه است و بابت همون تاخیر 2 دقیقه ای هم مدیر میاد وسط جمعیت 10 بار تا کمر خم میشه معذرت خواهی میکنه
اینجا متوسط تاخیر خطوط هوایی یا قطار 10 برابر ژاپن و نه تنها مدیری نمیاد معذرت خواهی کنه بلکه مسافرین معترض را با عناوینی مثل آشوب گر یا تشویش اذهان و...تهدید به سکوت می کنند.
🔹سختکوشی:
مدیر ژاپنی دنبال سختکوشی و بالا بردن بهره وری است
اگر یکی وارد اون مجموعه بشه نمیتونه تشخیص بده مدیر کیه ، یه میز کوچک گذاشته وسط اون سالن کنار کارمندان نشسته
اما مدیر ایرانی، 100 نفر رو تو یه سالن 100 متری چپونده بعد خودش تو یه دفتر لوکس 100 متری با یه غروری نشسته
و اینکه ژاپن تعداد مدیر دولتی خیلی کمه و عمدتا مدیران بخش خصوصی هستن
ولی اینجا عمدتا مدیران ما دولتی هستند و بقول نویسنده کتاب " نفحات نفت " مدیرانی برآمده از پول نفت هستن
✍️ کاظم نادر علی
@successtime
بنیان گذار پاناسونیک جناب ماتسوشیتا یه کتاب پر فروشی داره به نام " نه برای لقمه ای نان " Not for Bread Alone
این کتاب به خوبی تفاوت نگرش یک مدیر موفق را به ما نشان میده
🔹اهمیت نیروی انسانی:
مدیرانی که کارمندان رو نه بعنوان بخشی از هزینه ها ، بلکه بعنوان بخشی از سرمایگذاری های بلندمدت و جزو سرمایه های انسانی اون مجموعه می بینند و نهایت مراقبت از این سرمایه ها انجام میدهند..
برای همین کارمندان اون شرکت هم برای افزایش بهره وری نهایت تلاششون میکنند.
🔹مشارکت تیمی ( نه به فرد محوری):
مهارت کار گروهی براشون در اولویت و تو مدارس کودکان را با کارهای تیمی آشنا می کنند .
مدیران ما خصوصا مدیران دولتی که بیشتر مدیران سیاسی هستند ، عمدتا فردمحور هستند و اغلب موارد حتی به نظرات کارشناسی مدیران میانی هم توجهی ندارند.
🔹مهارت به جای ارادت:
مدیران ژاپنی عمدتا مدیران بخش خصوصی هستند و براشون مهارت مهم ولی مدیران ما عمدتا دولتی و سیاسی هستن و ارادات و خط فکر سیاسی و...براشون مهمتر از مهارت و تخصص
برای همین تو مجموعه های دولتی ما شاهد مدیریت اتوبوسی هستیم.
با تغییر مدیر بالا دستی ،شاهد ورود و خروج اتوبوسی مدیران میانی هستیم ،هر کی ارادت بیشتر داشته باشه و خط فکر سیاسی اش به مدیر نزدیک تر باشه شانس گرفتن پست و ترفیع براش بیشتره
🔹رشد جمعی به جای رشد فردی:
تلاش میکنند با سخت کوشی به رشد مجموعه کمک کنند.
اینجا عمدتا هدف اصلی مدیر ، رشد فردی است تا جمعی
اینو تو بازار سرمایه هم میشه دید منابع صندوق یا پورتفوی شرکت صرف پروژه کردن سهام شخصی مدیر شده
🔹 احساس مسئولیت :
یه پروژه ای که 3 سال قراره تحویل داده شه باید سر اون موعد تحویل دهند
برای یک مدیر ژاپنی شکست معادل مرگ است و از اینکه باعث ورشکستگی مجموعه ای بشه یا از شرمندگی اقدام به خودکشی میکنه یا استعفاء میده عذرخواهی میکنه و کنار میره
اما اینجا فلان مجتمع پتروشیمی که قرار بود طی 4 سال ساخته بشه بعد 15 سال هنوز رو زمین مونده و یا شرکت سودده میگیرن زیاندهش میکنند و به هیچ جاشون نیست تازه ترفیع هم میگیرن
🔹احترام به مشتری :
میانگین تاخیر هر قطار در ژاپن در سال کمتر از 2 دقیقه است و بابت همون تاخیر 2 دقیقه ای هم مدیر میاد وسط جمعیت 10 بار تا کمر خم میشه معذرت خواهی میکنه
اینجا متوسط تاخیر خطوط هوایی یا قطار 10 برابر ژاپن و نه تنها مدیری نمیاد معذرت خواهی کنه بلکه مسافرین معترض را با عناوینی مثل آشوب گر یا تشویش اذهان و...تهدید به سکوت می کنند.
🔹سختکوشی:
مدیر ژاپنی دنبال سختکوشی و بالا بردن بهره وری است
اگر یکی وارد اون مجموعه بشه نمیتونه تشخیص بده مدیر کیه ، یه میز کوچک گذاشته وسط اون سالن کنار کارمندان نشسته
اما مدیر ایرانی، 100 نفر رو تو یه سالن 100 متری چپونده بعد خودش تو یه دفتر لوکس 100 متری با یه غروری نشسته
و اینکه ژاپن تعداد مدیر دولتی خیلی کمه و عمدتا مدیران بخش خصوصی هستن
ولی اینجا عمدتا مدیران ما دولتی هستند و بقول نویسنده کتاب " نفحات نفت " مدیرانی برآمده از پول نفت هستن
✍️ کاظم نادر علی
@successtime
قوانین تفکر سیستمی ۱۰
"هرگز نباید شرایط محیطی را سرزنش کرد"
مغازه دار یا صاحب کسب و کاری که مشتریان، رقبا، تغییرات محیطی و … را عامل ناکامی یا ورشکستگی اش می داند، به نقشی که تصمیمات خودش در وخیم تر شدن اوضاع داشته توجهی ندارد. چرا که در یک شرایط مشابه، کسب و کارهای مختلف نتایج متفاوتی می گیرند.
مدیری که علت ناکامی سازمان اش را به ناتوانی یا بی انگیزگی کارکنانش نسبت می دهد، از نقشی که تصمیمات خودش در به وجود آمدن این شرایط داشته، غافل است.
سیاستمداری که بی اعتمادی مردم به خودش را به توطئه های دشمنان نسبت می دهد، از پذیرش نقش خود در شکل گیری فضای بی اعتمادی اجتناب می کند.
فردی که دوستان، اعضای خانواده، یا همکارانش را به خاطر عدم همراهی مناسب ایشان سرزنش می کند، نسبت به چرایی رفتار ایشان توجه لازم را ندارد و چنین فرض می کند که خودش رفتاری مناسب داشته و این دیگران هستند که با بدرفتاری و یا عدم درک مناسب، باعث به هم خوردن روابط و بروز مشکلات می شوند.
عموما همه افراد، به نسبتهای مختلف، دچار این خطای ادراکی می شوند که در هنگام بروز مشکلات، رفتار خود را منطقی دانسته و دیگران راغیرمنطقی تر می دانند. با چنین نگرشی مسائل حل نمی شوند. وقتی ما رفتار خود را منطقی و دیگران را غیر منطقی بدانیم، نیازی به بازنگری در رفتارمان نمی بینیم و انتظار داریم دیگران رفتار غیرمنطقی شان را تغییر دهند و هر چه اصرار بیشتری به تغییر رفتار دیگران داشته باشیم، کمتر نتیجه می گیریم. اما وقتی پی به چرایی و منطق رفتار دیگران می بریم، می توانیم با تغییر رفتار خودمان و اتخاذ تصمیماتی متناسب با نیازهای محیطی، روابط بهتری با دیگران برقرار نموده، راهکارهای واقع بینانه تری پیشنهاد کرده و یا خدمات و کالاهایی متناسبتری با نیاز مشتری ارائه نماییم.
📕 بندهایی از کتاب:
ما غالباً شرایط محیطی را مقصر اصلی ناکامی هایمان می شناسیم و همواره تمامی گناهان را به عهده چیزی بیرون از خود می نهیم. رقبا، تغییر شرایط بازار، دولت و امثالهم معمولاً جزء این مقصرین هستند. تفکر سیستماتیک، به ما می آموزد که چیزی در بیرون از سیستم که مسبب بروز مشکلات باشد، وجود ندارد. باید دانست که تمامی اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است و جزئی از آن می باشد
✍️ حسین رضازاده
#پنجمین_فرمان
#پیتر_سنج
#تفکر_سیستمی
@successtime
"هرگز نباید شرایط محیطی را سرزنش کرد"
مغازه دار یا صاحب کسب و کاری که مشتریان، رقبا، تغییرات محیطی و … را عامل ناکامی یا ورشکستگی اش می داند، به نقشی که تصمیمات خودش در وخیم تر شدن اوضاع داشته توجهی ندارد. چرا که در یک شرایط مشابه، کسب و کارهای مختلف نتایج متفاوتی می گیرند.
مدیری که علت ناکامی سازمان اش را به ناتوانی یا بی انگیزگی کارکنانش نسبت می دهد، از نقشی که تصمیمات خودش در به وجود آمدن این شرایط داشته، غافل است.
سیاستمداری که بی اعتمادی مردم به خودش را به توطئه های دشمنان نسبت می دهد، از پذیرش نقش خود در شکل گیری فضای بی اعتمادی اجتناب می کند.
فردی که دوستان، اعضای خانواده، یا همکارانش را به خاطر عدم همراهی مناسب ایشان سرزنش می کند، نسبت به چرایی رفتار ایشان توجه لازم را ندارد و چنین فرض می کند که خودش رفتاری مناسب داشته و این دیگران هستند که با بدرفتاری و یا عدم درک مناسب، باعث به هم خوردن روابط و بروز مشکلات می شوند.
عموما همه افراد، به نسبتهای مختلف، دچار این خطای ادراکی می شوند که در هنگام بروز مشکلات، رفتار خود را منطقی دانسته و دیگران راغیرمنطقی تر می دانند. با چنین نگرشی مسائل حل نمی شوند. وقتی ما رفتار خود را منطقی و دیگران را غیر منطقی بدانیم، نیازی به بازنگری در رفتارمان نمی بینیم و انتظار داریم دیگران رفتار غیرمنطقی شان را تغییر دهند و هر چه اصرار بیشتری به تغییر رفتار دیگران داشته باشیم، کمتر نتیجه می گیریم. اما وقتی پی به چرایی و منطق رفتار دیگران می بریم، می توانیم با تغییر رفتار خودمان و اتخاذ تصمیماتی متناسب با نیازهای محیطی، روابط بهتری با دیگران برقرار نموده، راهکارهای واقع بینانه تری پیشنهاد کرده و یا خدمات و کالاهایی متناسبتری با نیاز مشتری ارائه نماییم.
📕 بندهایی از کتاب:
ما غالباً شرایط محیطی را مقصر اصلی ناکامی هایمان می شناسیم و همواره تمامی گناهان را به عهده چیزی بیرون از خود می نهیم. رقبا، تغییر شرایط بازار، دولت و امثالهم معمولاً جزء این مقصرین هستند. تفکر سیستماتیک، به ما می آموزد که چیزی در بیرون از سیستم که مسبب بروز مشکلات باشد، وجود ندارد. باید دانست که تمامی اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است و جزئی از آن می باشد
✍️ حسین رضازاده
#پنجمین_فرمان
#پیتر_سنج
#تفکر_سیستمی
@successtime
🌺☘مديريت برانديشه ها (هنرنفوذبرباورهاو رفتارها):
اندیشه بمعنی پردازش افکار یافرآیند فکردن است ومنبع تصمیم گیری هاست، بنابراین مدیریت باسبک رهبری براندیشه ها تاثیرگذاشته وکیفیت تصمیم گیری را ارتقاءمی بخشد،
17مشخصه اندیشه های برتر :
1-هركسي در موضوعي نادان است وهیچکس کامل نیست.
حوزه تولید و نقد اندیشه خط قرمز ندارد!!!
2-ايستادگي براي موضوع كم ارزش،انسان را ازكارهاي مهم دور مي كند .
3-در كارتان خوب باشيد تا بتوانيد بطور موثر ديگران رابه كارهاي خوب راهنمائي كنيد.
4-خودشناسي را پيشه خود سازيم كه مشكلترين درس در جهان است .
5-نقش يك مدير شايسته ايجاد محيطي است كه بيشترين چيزها ي خواسته شده با بيشترين احتمال وقوع اتفاق بيافتد .
6-زمانيكه رشد متوقف شود، مرگ فرا ميرسد .
7-زمانيكه در كاري دونفر وجود داشته باشد كه هميشه با هم موافق باشند، يكي از آنها زيادي است.انسانها ازموافقان خود چيزي ياد نمي گيرند.
8-انعطاف پذير باشيد، در عين اينكه همرنگ جماعت هستيد، اين قدرت و مهارت را داشته باشيد كه همرنگ جماعت نشويد بلكه نوگرا و الهام بخش باشيد جامعه را نو سازی کنید.
9-با هم بودن آغاز است، با هم ماندن پيشرفت است ،با هم كار كردن موفقيت است .
10-كسي كه با همه دوست باشد با هيچكس صميمي نيست؛انسانها ازمخالفان بیشتر یادمي گيرند.
11-طولاني ترين سفرها با اولين قدم شروع ميشود .
12-كسي كه چرائي براي زندگي كردن داشته باشد با هر چگونه ا ي خواهد ساخت.
13-مقام انسان را نمي سازد بلكه انسان است كه مقام را مي سازد .
14-صداقت كودكانه،نشاط جواني و وقار پيري،زيباترين شخصيتي است كه ميتوانيم ازخود بسازيم .
15-مهربان باشيد،هرچه قدرت و حيثيت بيشتر كسب كنيد با محبت و مهربانتر باشيد .
16-پرتوهاي خورشيدنمي سوزانند، مگر اينكه در يك نقطه متمركز شوند (اهميت كار گروهي).
17-وقتي مديران ببينند كه با دروغگوئي و پنهان داشتن اطلاعات ، نه تنها مشكلي برايشان پيش نمي آيد ، بلكه در مقام خود باقي مي مانند ، رفتار غير صادقانه خود را به تمامي بخشهاي نظام مديريت شركت يا سازمان و حتي روابط شركت با همكارانش بسط خواهند داد ، بنابراين وجود حسابرسي مديران از الزامات سالم سازي سازمانها و توسعه فراگير است .
@successtime
اندیشه بمعنی پردازش افکار یافرآیند فکردن است ومنبع تصمیم گیری هاست، بنابراین مدیریت باسبک رهبری براندیشه ها تاثیرگذاشته وکیفیت تصمیم گیری را ارتقاءمی بخشد،
17مشخصه اندیشه های برتر :
1-هركسي در موضوعي نادان است وهیچکس کامل نیست.
حوزه تولید و نقد اندیشه خط قرمز ندارد!!!
2-ايستادگي براي موضوع كم ارزش،انسان را ازكارهاي مهم دور مي كند .
3-در كارتان خوب باشيد تا بتوانيد بطور موثر ديگران رابه كارهاي خوب راهنمائي كنيد.
4-خودشناسي را پيشه خود سازيم كه مشكلترين درس در جهان است .
5-نقش يك مدير شايسته ايجاد محيطي است كه بيشترين چيزها ي خواسته شده با بيشترين احتمال وقوع اتفاق بيافتد .
6-زمانيكه رشد متوقف شود، مرگ فرا ميرسد .
7-زمانيكه در كاري دونفر وجود داشته باشد كه هميشه با هم موافق باشند، يكي از آنها زيادي است.انسانها ازموافقان خود چيزي ياد نمي گيرند.
8-انعطاف پذير باشيد، در عين اينكه همرنگ جماعت هستيد، اين قدرت و مهارت را داشته باشيد كه همرنگ جماعت نشويد بلكه نوگرا و الهام بخش باشيد جامعه را نو سازی کنید.
9-با هم بودن آغاز است، با هم ماندن پيشرفت است ،با هم كار كردن موفقيت است .
10-كسي كه با همه دوست باشد با هيچكس صميمي نيست؛انسانها ازمخالفان بیشتر یادمي گيرند.
11-طولاني ترين سفرها با اولين قدم شروع ميشود .
12-كسي كه چرائي براي زندگي كردن داشته باشد با هر چگونه ا ي خواهد ساخت.
13-مقام انسان را نمي سازد بلكه انسان است كه مقام را مي سازد .
14-صداقت كودكانه،نشاط جواني و وقار پيري،زيباترين شخصيتي است كه ميتوانيم ازخود بسازيم .
15-مهربان باشيد،هرچه قدرت و حيثيت بيشتر كسب كنيد با محبت و مهربانتر باشيد .
16-پرتوهاي خورشيدنمي سوزانند، مگر اينكه در يك نقطه متمركز شوند (اهميت كار گروهي).
17-وقتي مديران ببينند كه با دروغگوئي و پنهان داشتن اطلاعات ، نه تنها مشكلي برايشان پيش نمي آيد ، بلكه در مقام خود باقي مي مانند ، رفتار غير صادقانه خود را به تمامي بخشهاي نظام مديريت شركت يا سازمان و حتي روابط شركت با همكارانش بسط خواهند داد ، بنابراين وجود حسابرسي مديران از الزامات سالم سازي سازمانها و توسعه فراگير است .
@successtime
📕
یادداشت هایی از کتاب پنجمین فرمان - پیتر سنج
تغییر نگرش ها (فصل ۵)
👌 جهان را به گونه ای جدید ببینیم
عشق و علاقه ای در تمام انسان ها وجود دارد که آنها را به سمت همگرایی و وحدت در کل جهان سوق می دهد. ما علاقمند هستیم که جهان را به صورت کلیتی واحد درک کنیم و پدیدههای مختلف را در کنار هم و مرتبط با هم ببینیم. مشاهده زیبایی یک فرد یا یک گل و یا قطعه شعری زیبا همه از همین منبع سرچشمه میگیرد. این نکته بسیار جالب است که کلمات تمامیت و سلامت در زبان انگلیسی از یک ریشه می باشند. بنابراین شاید جای تعجب نباشد که یکی از سرچشمه های بیمارگونه گی و ناشادمانی مردم در جهان امروز، عدم توانایی آنان در به دست آوردن تصویری کلی و واحد از جهان باشد
تفکر سیستمی، راه و روشی برای کل نگری است. چارچوبی است که تاکید آن بر درک روابط داخلی پدیده ها است و نه شناسایی تک تک آنها، ادراک الگوهای تغییر و تحول است و نه شناختی ایستا.
امروزه به دلیل پیچیده تر شدن جهان پیرامون ما نیاز به تفکر سیستمی بیشتر شده است.
پیچیدگی، به سادگی، اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری در افراد را تضعیف میکند. آنجا که ما مواجه با جملاتی نظیر این هستیم که "موضوع برای من بسیار پیچیده است" و یا "من هیچ عملی نمی توانم انجام دهم زیرا با سیستم پیچیدهای مواجه هستم". تفکر سیستمی، پادتن چنین احساس غربت و تسلیمی است که به افراد دست می دهد. "ما وارد عصر ارتباطات داخلی بین پدیده ها شدهایم". تفکر سیستمی، اسلوبی برای شناخت ساختار هایی است که شرایط و موقعیت های پیچیده را به وجود میآورند و از طریق آن می توان تغییرات عمده و یا ناچیز را تمیز داد. به این ترتیب ما می آموزیم که چگونه به سلامت و رشد دست یابیم. قدم اول تجدید بنای فکری و تغییر در نگرش به پدیده هاست.
من تفکر سیستمی را پنجمین فرمان نامیده ام، زیرا معتقدم که آن سنگ زیربنای تمام ۵ فرمان فراگیری است. این تفکر است که ما را تشویق به تغییر در ذهنیت خود میکند به گونهای که پدیدهها را در کل ببینیم، انسان را به جای آنکه تنها و منفعل مشاهده کنیم، به عنوان بازیگری فعال در جهت به وجود آوردن آینده خود بدانیم. بدون این تفکر هیچ انگیزه و ابزاری برای بکارگیری همزمان پنج فرمان ذکر شده وجود نخواهد داشت. این تفکر زیربنای چگونگی نگرش سازمان های فراگیر (یادگیرنده) به جهان پیرامون خود است.
#سازمان_یادگیرنده
#پنجمین_فرمان
#تفکر_سیستمی
@successtime
یادداشت هایی از کتاب پنجمین فرمان - پیتر سنج
تغییر نگرش ها (فصل ۵)
👌 جهان را به گونه ای جدید ببینیم
عشق و علاقه ای در تمام انسان ها وجود دارد که آنها را به سمت همگرایی و وحدت در کل جهان سوق می دهد. ما علاقمند هستیم که جهان را به صورت کلیتی واحد درک کنیم و پدیدههای مختلف را در کنار هم و مرتبط با هم ببینیم. مشاهده زیبایی یک فرد یا یک گل و یا قطعه شعری زیبا همه از همین منبع سرچشمه میگیرد. این نکته بسیار جالب است که کلمات تمامیت و سلامت در زبان انگلیسی از یک ریشه می باشند. بنابراین شاید جای تعجب نباشد که یکی از سرچشمه های بیمارگونه گی و ناشادمانی مردم در جهان امروز، عدم توانایی آنان در به دست آوردن تصویری کلی و واحد از جهان باشد
تفکر سیستمی، راه و روشی برای کل نگری است. چارچوبی است که تاکید آن بر درک روابط داخلی پدیده ها است و نه شناسایی تک تک آنها، ادراک الگوهای تغییر و تحول است و نه شناختی ایستا.
امروزه به دلیل پیچیده تر شدن جهان پیرامون ما نیاز به تفکر سیستمی بیشتر شده است.
پیچیدگی، به سادگی، اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری در افراد را تضعیف میکند. آنجا که ما مواجه با جملاتی نظیر این هستیم که "موضوع برای من بسیار پیچیده است" و یا "من هیچ عملی نمی توانم انجام دهم زیرا با سیستم پیچیدهای مواجه هستم". تفکر سیستمی، پادتن چنین احساس غربت و تسلیمی است که به افراد دست می دهد. "ما وارد عصر ارتباطات داخلی بین پدیده ها شدهایم". تفکر سیستمی، اسلوبی برای شناخت ساختار هایی است که شرایط و موقعیت های پیچیده را به وجود میآورند و از طریق آن می توان تغییرات عمده و یا ناچیز را تمیز داد. به این ترتیب ما می آموزیم که چگونه به سلامت و رشد دست یابیم. قدم اول تجدید بنای فکری و تغییر در نگرش به پدیده هاست.
من تفکر سیستمی را پنجمین فرمان نامیده ام، زیرا معتقدم که آن سنگ زیربنای تمام ۵ فرمان فراگیری است. این تفکر است که ما را تشویق به تغییر در ذهنیت خود میکند به گونهای که پدیدهها را در کل ببینیم، انسان را به جای آنکه تنها و منفعل مشاهده کنیم، به عنوان بازیگری فعال در جهت به وجود آوردن آینده خود بدانیم. بدون این تفکر هیچ انگیزه و ابزاری برای بکارگیری همزمان پنج فرمان ذکر شده وجود نخواهد داشت. این تفکر زیربنای چگونگی نگرش سازمان های فراگیر (یادگیرنده) به جهان پیرامون خود است.
#سازمان_یادگیرنده
#پنجمین_فرمان
#تفکر_سیستمی
@successtime
📕
یادداشت هایی از کتاب پنجمین فرمان
انواع پیچیدگی
در هر سیستم دو نوع پیچیدگی وجود دارد. یکی پیچیدگی در جزئیات و نوع دوم که پیچیدگی پویا نامیده می شود.
پیچیدگی پویا مبین شرایطی است که در آن دلایل و آثار پدیده ها مشخص نیستند و در طول زمان نتایج عمل سیستم واضح و روشن نیست. روشهای معمول پیش بینی، برنامه ریزی و تحلیل برای شناخت پیچیدگی پویا کافی نیستند.
به طور کلی زمانی که انجام یک عمل منجر به نتایج متفاوتی در کوتاه مدت و بلند مدت گردد و در عین حال در یک قسمت از سیستم شرایطی را به بار آورد و در قسمتی دیگر از همان سیستم شرایط و نتایج دیگری را سبب شود و همچنین اقدامات کاملاً بدیهی و روشن منجر به سلسله ای از وقایع دور از انتظار و غیر بدیهی گردد، سیستم دارای پیچیدگی پویا می شود.
اهرم اصلی مدیریت در بسیاری از شرایط، شناخت صحیح و درک عمیق پیچیدگی پویاست و نه پرداختن به پیچیدگی در جزئیات. برقراری تعادل و توازن بین افزایش سهم بازار و توسعه ظرفیت های تولیدی یا خدماتی، به دست آوردن قیمت، کیفیت و جایگاه مطمئن و قابل رقابت در بازار همگی، افزایش توان رقابتی و رضایت مشتری همگی از جمله مسائل پویا هستند که حاوی پیچیدگی پویا می باشند.
متاسفانه بسیاری از تحلیلگران سیستم، به جای توجه و تاکید بر پیچیدگی های پویای سیستم تنها بر پیچیدگی در جزئیات سیستم نظر میکنند و از شناخت و لاجرم حل مسائل اصلی باز می مانند. اکتفا کردن به شبیه سازی های پیچیده سیستم که هزاران متغیر را شامل می شود، ما را از شناخت کلی سیستم و الگوهای حرکت آن و روابط اصلی درون آن غافل میکند. در واقع برای بسیاری از افراد تفکر سیستمی به معنای "نبرد با پیچیدگی ها به وسیله پیچیدگی" است که ثمری جز افزایش پیچیدگی موجود ندارد و مغایر و آنتی تز فلسفه وجودی تفکر سیستمی است.
مسابقه تسلیحاتی بین دو ابرقدرت نمونه بارز مسئلهای با پیچیدگی های پویا است.
شناخت و درک الگوی تغییرات سیستم و روابط درونی آن ما را به تصویری از سیستم می رساند که در پرتو آن میتوان اعمال مناسب و زمان انجام آن را تشخیص داد.
جوهر اصلی نظام تفکر سیستمی تغییر در نگرش است:
۱- مشاهده و درک روابط درونی پدیده ها به جای روابط خطی علت و معلول
۲- شناخت فرایند تغییر در سیستم به جای اقدام فوری و عاجل
آغاز تغییر در نگرش و بروز تفکر سیستمی تمرین و ممارست در شناخت مفهوم بازخور در سیستم هاست. پدیدهای که چگونگی تقویت و یا ایجاد تعادل آثار تعامل بین متغیرها در سیستم را تفسیر می کند. در واقع این تمرینی است برای درک ساختار هایی در سیستم که مرتبا تکرار می گردند. مسابقه تسلیحاتی در نهاد خود، تفاوتی با جنگ بین دو گروه از تبهکاران خیابانی، شکست در زندگی زناشویی یا جنگ تبلیغاتی بین دو کمپانی برای تصاحب سهم بازار بیشتر ندارد. نهایتاً تفکر سیستمی زبان گویا و توانایی برای بیان روابط درونی بین پدیده هاست که زندگی ما را در جهان پیچیده کنونی از طریق اکتشاف الگوهای تغییر در پدیده ها و نگرش عمیق تر به روابط آنها آسان تر می نماید.
#تفکر_سیستمی
#پنجمین_فرمان
#پیتر_سنج
@successtime
یادداشت هایی از کتاب پنجمین فرمان
انواع پیچیدگی
در هر سیستم دو نوع پیچیدگی وجود دارد. یکی پیچیدگی در جزئیات و نوع دوم که پیچیدگی پویا نامیده می شود.
پیچیدگی پویا مبین شرایطی است که در آن دلایل و آثار پدیده ها مشخص نیستند و در طول زمان نتایج عمل سیستم واضح و روشن نیست. روشهای معمول پیش بینی، برنامه ریزی و تحلیل برای شناخت پیچیدگی پویا کافی نیستند.
به طور کلی زمانی که انجام یک عمل منجر به نتایج متفاوتی در کوتاه مدت و بلند مدت گردد و در عین حال در یک قسمت از سیستم شرایطی را به بار آورد و در قسمتی دیگر از همان سیستم شرایط و نتایج دیگری را سبب شود و همچنین اقدامات کاملاً بدیهی و روشن منجر به سلسله ای از وقایع دور از انتظار و غیر بدیهی گردد، سیستم دارای پیچیدگی پویا می شود.
اهرم اصلی مدیریت در بسیاری از شرایط، شناخت صحیح و درک عمیق پیچیدگی پویاست و نه پرداختن به پیچیدگی در جزئیات. برقراری تعادل و توازن بین افزایش سهم بازار و توسعه ظرفیت های تولیدی یا خدماتی، به دست آوردن قیمت، کیفیت و جایگاه مطمئن و قابل رقابت در بازار همگی، افزایش توان رقابتی و رضایت مشتری همگی از جمله مسائل پویا هستند که حاوی پیچیدگی پویا می باشند.
متاسفانه بسیاری از تحلیلگران سیستم، به جای توجه و تاکید بر پیچیدگی های پویای سیستم تنها بر پیچیدگی در جزئیات سیستم نظر میکنند و از شناخت و لاجرم حل مسائل اصلی باز می مانند. اکتفا کردن به شبیه سازی های پیچیده سیستم که هزاران متغیر را شامل می شود، ما را از شناخت کلی سیستم و الگوهای حرکت آن و روابط اصلی درون آن غافل میکند. در واقع برای بسیاری از افراد تفکر سیستمی به معنای "نبرد با پیچیدگی ها به وسیله پیچیدگی" است که ثمری جز افزایش پیچیدگی موجود ندارد و مغایر و آنتی تز فلسفه وجودی تفکر سیستمی است.
مسابقه تسلیحاتی بین دو ابرقدرت نمونه بارز مسئلهای با پیچیدگی های پویا است.
شناخت و درک الگوی تغییرات سیستم و روابط درونی آن ما را به تصویری از سیستم می رساند که در پرتو آن میتوان اعمال مناسب و زمان انجام آن را تشخیص داد.
جوهر اصلی نظام تفکر سیستمی تغییر در نگرش است:
۱- مشاهده و درک روابط درونی پدیده ها به جای روابط خطی علت و معلول
۲- شناخت فرایند تغییر در سیستم به جای اقدام فوری و عاجل
آغاز تغییر در نگرش و بروز تفکر سیستمی تمرین و ممارست در شناخت مفهوم بازخور در سیستم هاست. پدیدهای که چگونگی تقویت و یا ایجاد تعادل آثار تعامل بین متغیرها در سیستم را تفسیر می کند. در واقع این تمرینی است برای درک ساختار هایی در سیستم که مرتبا تکرار می گردند. مسابقه تسلیحاتی در نهاد خود، تفاوتی با جنگ بین دو گروه از تبهکاران خیابانی، شکست در زندگی زناشویی یا جنگ تبلیغاتی بین دو کمپانی برای تصاحب سهم بازار بیشتر ندارد. نهایتاً تفکر سیستمی زبان گویا و توانایی برای بیان روابط درونی بین پدیده هاست که زندگی ما را در جهان پیچیده کنونی از طریق اکتشاف الگوهای تغییر در پدیده ها و نگرش عمیق تر به روابط آنها آسان تر می نماید.
#تفکر_سیستمی
#پنجمین_فرمان
#پیتر_سنج
@successtime
🔲⭕️شش ویژگی نسل جدیدی که ما را شگفت زده کرد!
مجتبی لشکربلوکی
@successtime
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
منبع: کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
@successtime
مجتبی لشکربلوکی
@successtime
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
منبع: کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
@successtime
۹ عادت صبحگاهی که قدرت مغز شما را چندین برابر می کند؛
۱. سعی کنید خواب هایی که دیدید رو یادتون بياريد؛ تلاش برای اینکه بتونیم خواب هایی رو که دیدیم رو به یاد بیاریم ، به عنوان اولین فعالیتی که مغز در صبح انجام می دهد ، برای بهبود عملکرد مغز بسیار مفید است.
۲. مرتب کردن رخت خواب؛ بعد از بیداری ، مرتب کردن رخت خواب ، که اولین عمل فیزیکی در روز حساب می شود ، به مغز ما یاد می دهد تا در طول روز کارهای دیگر را نیز با نظم و ترتیبی همانند آن ، انجام دهیم.
۳. مسواک بزنید اما با دست مخالف؛ مسواک زدن با دست مخالف باعث می شود، قسمت هایی در مغز فعال شوند که هیچ وقت از آن ها استفاده نکرده ایم ، این عمل باعث تولید نورون های جدید در مغز می شود.
۴. آب بنوشید؛ بیش از هفتاد درصد از مغز ما از آب تشکیل شده است ، نوشیدن آب کافی بعد از چند ساعت بسیار برای عملکرد مغز ما مفید هست.
۵.دوش آب سرد بگیرید؛ گرفتن دوش آب سرد باعث می شود ، مغز در حالت موج مغزی تتا قرار بگیرد ، این موج مغزی باعث افزایش آرامش و خلاقیت می شود ، همین طور گرفتن دوش آب سرد باعث شفافیت ذهن و تقویت سیستم ایمنی بدن نیز می شود.
۶. صبحانه مفید برای مغز؛ خوراکی هایی که طبع گرمی دارند ، برای عملکرد مغز بسیار مفید هستند ، مصرف مواد خوراکی مانند : ارده و شیره ، گردو ، تخم مرغ ، شکلات تلخ و روغن نارگیل می توانند برای مغز بسیار مفید باشند.
۷.نوشتن؛ در مورد هر چیزی هر چند کوتاه بنویسید ، می توانید کارهایی که در طول روز باید انجام دهید را بنویسید تا مغز به سلولها فرمان انجامشان را بدهد. نوشتن در صبح باعث خلوتی و شفافیت ذهن می شود. همچنین نوشتن باعث می شود انرژی راکد در مغز به ماده تبدیل شده و باعث تسرع در روند خلق شود.
۸. بخوانید؛ هر روز حداقل سی دقیقه مطلبی را بخوانید عمل خواندن نوعی ورزش مغزی است که باعث تقویت حافظه و تمرکز می شود.
۹. مديتيشن کنید؛ وقتی مدیتیشن می کنیم ، مغز در حالت موج مغزی آلفا قرار می گیرد ، قرار گرفتن در حالت آلفا باعث آرامش و ارتقا قدرت حافظه ما می شود.
@successtime
۱. سعی کنید خواب هایی که دیدید رو یادتون بياريد؛ تلاش برای اینکه بتونیم خواب هایی رو که دیدیم رو به یاد بیاریم ، به عنوان اولین فعالیتی که مغز در صبح انجام می دهد ، برای بهبود عملکرد مغز بسیار مفید است.
۲. مرتب کردن رخت خواب؛ بعد از بیداری ، مرتب کردن رخت خواب ، که اولین عمل فیزیکی در روز حساب می شود ، به مغز ما یاد می دهد تا در طول روز کارهای دیگر را نیز با نظم و ترتیبی همانند آن ، انجام دهیم.
۳. مسواک بزنید اما با دست مخالف؛ مسواک زدن با دست مخالف باعث می شود، قسمت هایی در مغز فعال شوند که هیچ وقت از آن ها استفاده نکرده ایم ، این عمل باعث تولید نورون های جدید در مغز می شود.
۴. آب بنوشید؛ بیش از هفتاد درصد از مغز ما از آب تشکیل شده است ، نوشیدن آب کافی بعد از چند ساعت بسیار برای عملکرد مغز ما مفید هست.
۵.دوش آب سرد بگیرید؛ گرفتن دوش آب سرد باعث می شود ، مغز در حالت موج مغزی تتا قرار بگیرد ، این موج مغزی باعث افزایش آرامش و خلاقیت می شود ، همین طور گرفتن دوش آب سرد باعث شفافیت ذهن و تقویت سیستم ایمنی بدن نیز می شود.
۶. صبحانه مفید برای مغز؛ خوراکی هایی که طبع گرمی دارند ، برای عملکرد مغز بسیار مفید هستند ، مصرف مواد خوراکی مانند : ارده و شیره ، گردو ، تخم مرغ ، شکلات تلخ و روغن نارگیل می توانند برای مغز بسیار مفید باشند.
۷.نوشتن؛ در مورد هر چیزی هر چند کوتاه بنویسید ، می توانید کارهایی که در طول روز باید انجام دهید را بنویسید تا مغز به سلولها فرمان انجامشان را بدهد. نوشتن در صبح باعث خلوتی و شفافیت ذهن می شود. همچنین نوشتن باعث می شود انرژی راکد در مغز به ماده تبدیل شده و باعث تسرع در روند خلق شود.
۸. بخوانید؛ هر روز حداقل سی دقیقه مطلبی را بخوانید عمل خواندن نوعی ورزش مغزی است که باعث تقویت حافظه و تمرکز می شود.
۹. مديتيشن کنید؛ وقتی مدیتیشن می کنیم ، مغز در حالت موج مغزی آلفا قرار می گیرد ، قرار گرفتن در حالت آلفا باعث آرامش و ارتقا قدرت حافظه ما می شود.
@successtime
*انسان در جستجوی معنا*
🖊️ویکتور فرانکل
■ویکتور فرانکل (Viktor Frankl) در سال ۱۹۰۵ در وین اتریش به دنیا آمد. وی پایهگذار یکی از مهمترین روشهای درمانی در علم پزشکی است که به آن معنادرمانی (لوگوتراپی) میگویند.
□از آنجا که ویکتور فرانکل یهودی بود، در سال ۱۹۴۲ به اردوگاه کار اجباری از آشویتس تبعید شد و سختترین و سرنوشتسازترین روزهای عمرش را در این اردوگاه سپری کرد. او مدتی هم در اردوگاه کار اجباری داخائو سپری کرد. او در سال ۱۹۴۵ آزاد شد و تجربیات خود در این سالهای تبعید را نوشت و در سال ۱۹۴۶ تحت عنوان «انسان در جستجوی معنا» منتشر کرد. در ادامه بخشی از مهمترین درسها و آموزههای این کتاب را مرور می کنیم.
● *درس اول:* بی تفاوتی، اولین گام برای برگشتن به زندگی.
▪︎زندانیهایی که وارد اردوگاه کار اجباری آشویتس میشدند، دو دسته بودند. یک دسته را به بخش کار اجباری میفرستادند و دسته دیگر را به بخش اعدام میبردند. کسانی که اعدام میشدند که تکلیفشان مشخص بود ولی کسانی که در اردوگاه کار اجباری بودند، وقتی صحنه اعدام را میدیدند، سرشار از ناامیدی و سرخوردگی میشدند و به همین خاطر بخشی از آنها ترجیح میدادند که خودکشی کنند. به همین خاطر به سمت فنسهای برقدار اطراف اردگاه میرفتند و با خودکشی خودشان را از این وضع نجات میدادند.
▪︎کسانی که دست به خودکشی نمیزدند، بعد از مدتی با بیتفاوتی روبرو میشدند و همه چیز برایشان عادی میشد. در نتیجه ترجیح میدادند که به هر شکل ممکن این وضع را تحمل کنند و زندگی خود را ادامه دهند. ویکتور فرانکل، یکی از همین افراد بود. البته دغدغه اصلی آنها، رسیدن به نیازمندیهای اولیه زندگی مثل آب و غذا بود. این دغدغه به قدری شدید بود که وقتی تیفوس در زندان شیوع پیدا کرد، بسیاری اصلاً احساس انزجار و ترحم نداشتند و اتفاقاً خوشحال بودند؛ چون میدانستند که غذای بیشتری به آنها خواهد رسید.
▪︎زندانیها هیچ تصوری از آینده نداشتند و نمیدانستند که چه زمانی از زندان آزاد میشوند. این وضعیت باعث شده بود که زندانیها به یک مرده متحرک تبدیل شوند. این بخش از کتاب واقعاً دردآور است و به ما یاد میدهد که انسان توانایی عادت کردن به هر چیزی را دارد. اتفاقا خود فرانکل هم این موضوع را در قالب یک جمله به ما یاد میدهد:
▪︎عریانی تنها تحفه ما از اردوگاه بود! جز بدنهای برهنه چیز دیگری نداشتیم. انسان این قابلیت را دارد که به هر چیزی عادت کند. اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقته گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.» پاسخ خواهیم داد: «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.»
○ *درس دوم:* زنده بودن و نفس کشیدن، خودش یک هدیه است
▪︎وقتی جنگ تمام شد و زندانیها را از اردوگاههای کار اجباری آزاد میکردند، برای هیچ کدام از آنها قابل باور نبود و نمیتوانستند به این راحتی باور کنند که آزاد شدهاند و باید به خانه برگردند. خیلی از آنها وقتی به جامعه برمیگشتند، چندان استقبالی از آنها نشد و مردم به آنها میگفتند که ما هم خیلی سختی کشیدهایم و تجربیات شما در اردوگاه کار اجباری خیلی هم عجیب و غریب نیست.
▪︎این روند ادامه داشت تا اینکه افراد آزادشده فهمیدند که واقعاً زنده بودن و نفس کشیدن هم خودش غنیمتی است و زمان آن رسیده است که تجربیات گذشته را کنار بگذارند و به زندگی عادی برگردند تا بتوانند وطن خودشان را از نو بسازند. در واقع آنها فهمیدند که باید خودشان را تغییر دهند تا بتوانند با شرایط سازگار شوند.
▪︎فرانکل مینویسد: وقتی قادر به تغییردادن وضعیتی نباشید، باید خودتان را تغییر دهید.
■ *درس سوم:* عشق در هر شرایطی ناجی انسان است.
▪︎عشق یکی از مهمترین سرمایههای انسان در زندگی است. سوالی که برای بسیاری وجود دارد این است که در آن شرایط سخت و طاقتفرسا چه چیزی از انسانها محافظت میکرد؟ بعضی از زندانیها با تصور کردن عزیزانشون و یاد کردن از خاطرات خوش و زیبای گذشته از سلامت روان و اعصاب خودشان حفاظت میکردند و با این کار خودشان را با شرایط سختی که در آن قرار داشتند، وفق میدادند.
▪︎کسانی که اندکی عشق، شور و نشاط در ذهن خود داشتند و خاطرات خوشی از گذشته در ذهن خود نگه داشته بودند، میتوانستند از خودشان محافظت کنند. جالب است بدانید که زندانیها لباس گرمی برای حفاظت از خودشان در برابر سرمای استخوانسوز زمستان نداشتند و لباسشان در تابستان و زمستان یکسان بود. در چنین شرایطی نیروی عشق خودش را نشان میداد و به همه ثابت میکرد که چه قدرت و توانایی شگفت انگیزی دارد.
🖊️ویکتور فرانکل
■ویکتور فرانکل (Viktor Frankl) در سال ۱۹۰۵ در وین اتریش به دنیا آمد. وی پایهگذار یکی از مهمترین روشهای درمانی در علم پزشکی است که به آن معنادرمانی (لوگوتراپی) میگویند.
□از آنجا که ویکتور فرانکل یهودی بود، در سال ۱۹۴۲ به اردوگاه کار اجباری از آشویتس تبعید شد و سختترین و سرنوشتسازترین روزهای عمرش را در این اردوگاه سپری کرد. او مدتی هم در اردوگاه کار اجباری داخائو سپری کرد. او در سال ۱۹۴۵ آزاد شد و تجربیات خود در این سالهای تبعید را نوشت و در سال ۱۹۴۶ تحت عنوان «انسان در جستجوی معنا» منتشر کرد. در ادامه بخشی از مهمترین درسها و آموزههای این کتاب را مرور می کنیم.
● *درس اول:* بی تفاوتی، اولین گام برای برگشتن به زندگی.
▪︎زندانیهایی که وارد اردوگاه کار اجباری آشویتس میشدند، دو دسته بودند. یک دسته را به بخش کار اجباری میفرستادند و دسته دیگر را به بخش اعدام میبردند. کسانی که اعدام میشدند که تکلیفشان مشخص بود ولی کسانی که در اردوگاه کار اجباری بودند، وقتی صحنه اعدام را میدیدند، سرشار از ناامیدی و سرخوردگی میشدند و به همین خاطر بخشی از آنها ترجیح میدادند که خودکشی کنند. به همین خاطر به سمت فنسهای برقدار اطراف اردگاه میرفتند و با خودکشی خودشان را از این وضع نجات میدادند.
▪︎کسانی که دست به خودکشی نمیزدند، بعد از مدتی با بیتفاوتی روبرو میشدند و همه چیز برایشان عادی میشد. در نتیجه ترجیح میدادند که به هر شکل ممکن این وضع را تحمل کنند و زندگی خود را ادامه دهند. ویکتور فرانکل، یکی از همین افراد بود. البته دغدغه اصلی آنها، رسیدن به نیازمندیهای اولیه زندگی مثل آب و غذا بود. این دغدغه به قدری شدید بود که وقتی تیفوس در زندان شیوع پیدا کرد، بسیاری اصلاً احساس انزجار و ترحم نداشتند و اتفاقاً خوشحال بودند؛ چون میدانستند که غذای بیشتری به آنها خواهد رسید.
▪︎زندانیها هیچ تصوری از آینده نداشتند و نمیدانستند که چه زمانی از زندان آزاد میشوند. این وضعیت باعث شده بود که زندانیها به یک مرده متحرک تبدیل شوند. این بخش از کتاب واقعاً دردآور است و به ما یاد میدهد که انسان توانایی عادت کردن به هر چیزی را دارد. اتفاقا خود فرانکل هم این موضوع را در قالب یک جمله به ما یاد میدهد:
▪︎عریانی تنها تحفه ما از اردوگاه بود! جز بدنهای برهنه چیز دیگری نداشتیم. انسان این قابلیت را دارد که به هر چیزی عادت کند. اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقته گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.» پاسخ خواهیم داد: «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.»
○ *درس دوم:* زنده بودن و نفس کشیدن، خودش یک هدیه است
▪︎وقتی جنگ تمام شد و زندانیها را از اردوگاههای کار اجباری آزاد میکردند، برای هیچ کدام از آنها قابل باور نبود و نمیتوانستند به این راحتی باور کنند که آزاد شدهاند و باید به خانه برگردند. خیلی از آنها وقتی به جامعه برمیگشتند، چندان استقبالی از آنها نشد و مردم به آنها میگفتند که ما هم خیلی سختی کشیدهایم و تجربیات شما در اردوگاه کار اجباری خیلی هم عجیب و غریب نیست.
▪︎این روند ادامه داشت تا اینکه افراد آزادشده فهمیدند که واقعاً زنده بودن و نفس کشیدن هم خودش غنیمتی است و زمان آن رسیده است که تجربیات گذشته را کنار بگذارند و به زندگی عادی برگردند تا بتوانند وطن خودشان را از نو بسازند. در واقع آنها فهمیدند که باید خودشان را تغییر دهند تا بتوانند با شرایط سازگار شوند.
▪︎فرانکل مینویسد: وقتی قادر به تغییردادن وضعیتی نباشید، باید خودتان را تغییر دهید.
■ *درس سوم:* عشق در هر شرایطی ناجی انسان است.
▪︎عشق یکی از مهمترین سرمایههای انسان در زندگی است. سوالی که برای بسیاری وجود دارد این است که در آن شرایط سخت و طاقتفرسا چه چیزی از انسانها محافظت میکرد؟ بعضی از زندانیها با تصور کردن عزیزانشون و یاد کردن از خاطرات خوش و زیبای گذشته از سلامت روان و اعصاب خودشان حفاظت میکردند و با این کار خودشان را با شرایط سختی که در آن قرار داشتند، وفق میدادند.
▪︎کسانی که اندکی عشق، شور و نشاط در ذهن خود داشتند و خاطرات خوشی از گذشته در ذهن خود نگه داشته بودند، میتوانستند از خودشان محافظت کنند. جالب است بدانید که زندانیها لباس گرمی برای حفاظت از خودشان در برابر سرمای استخوانسوز زمستان نداشتند و لباسشان در تابستان و زمستان یکسان بود. در چنین شرایطی نیروی عشق خودش را نشان میداد و به همه ثابت میکرد که چه قدرت و توانایی شگفت انگیزی دارد.
▪︎در آن فضا یک عده از زندانیها با تماشای غروب آفتاب یا با شنیدن صدای یک پرنده به آرامش میرسیدند. همچنین وقتی زمان ناهار فرامیرسید، دور هم جمع میشدند و همین در کنار هم بودن، برایش زیبا و لذتبخش بود. در این زمان برای هم جک تعریف میکردند و از حس شوخطبعی برای نیرو و قدرت کمک میخواستند. این موضوع نشان میدهد که حس طنز و شوخطبعی تا چه اندازه میتواند انرژیزا باشد.
▪︎شوخ طبعی بیش از هر حس دیگری میتواند بشر را از انزوا بیرون بکشاند و توانایی او را برای تحمل شرایط ناگوار بالا ببرد.
□ *درس چهارم:* آزادی تنها چیزی است که نمی توان از انسان گرفت.
▪︎آزادی یکی از مهمترین داراییهای هر انسان است. بعضی انسانها با تمام وجود و در هر شرایطی پای این دارایی مهم میایستند و برخی دیگر خیلی ارزان آن را کنار میگذارند. در دوران حضور فرانکل در اردوگاه کار اجباری هم این بحث وجود داشت. در آن دوران یک سری زندانیها خیلی راحت میپذیرفتند که به اردوگاه دیگری منتقل شوند و برخی دیگر زمین و زمان را به هم میدوختند تا این انتقال صورت نگیرد.
▪︎در اردوگاه کار اجباری انجام مراسم مذهبی به کلی قدغن بود ولی برخی افراد با این وجود پای عقاید خود میایستادند و تا حد امکان از قدرت آزادی خود استفاده میکردند. درست است که در اردوگاه شرایط خیلی سخت بود ولی برخی افراد انسانیت خود را حفظ میکردند و غذای خود را به افرادی که نیاز به غذای بیشتر داشتند میبخشیدند. ▪︎فرانکل مینویسد: همه چیز را میتوانیم از یک انسان بگیریم جز آزادی! آزادی کلمهای است که زندگی را معنادار و هدفمند میکند. زندگی بدون معنا نیست؛ رنج هم جزئی از زندگی است. پس در رنج هم معنایی نهفته است. رنج آدمی بخش انکارناپذیری از زندگی اوست. حتی اگر در قالب سرنوشت و مرگ خود را نشان دهد. زندگی بدون رنج و مرگ کامل نیست. وقتی انسان متوجه میشود که رنج بخش جدایی ناپذیری از سرنوشتش است، ناگزیر آن را به عنوان وظیفهای انفرادی و منحصر به فرد میپذیرد. رنج میتواند باعث موفقیت و پیشرفت بشر شود.
● *درس پنجم:* جستجو و یافتن معنای زندگی، بزرگترین انگیزه زندگی است.
▪︎ویکتور فرانکل در تمام مدتی که در اردوگاه به سر میبرد، متوجه شد که انسانها وقتی میخواهند به چیزی که دنبال آن هستند برسند باید ابتدا معنای زندگیشان را درک کنند. مثلاً کسی که در آن لحظه زندانی بود باید در ذهن خودش به دوام آوردن به امید حضور دوباره در کنار همسر و فرزندانش فکر کند و این موضوع را به معنای زندگی خودش تبدیل کند.
▪︎این مشاهدات به فرانکل ثابت کرد که یافتن معنای زندگی، میتواند بزرگترین انگیزه زندگی برای عمل باشد. پژوهشی که در دانشگاه جان هاپکینز انجام شد هم این موضوع را به خوبی نشان داد. در این پژوهش از دانشجویان خواستند که اولویت زندگی خود را مشخص کنند. ۷۸ درصد آنها گفتند که اولویت زندگیشان، پیدا کردن معنا و هدف زندگی است. معنادرمانی فرانکل به افراد کمک میکند که معنای زندگی خود را درک کنند و از پوچی و بیمعنایی دور شوند.
○ *درس ششم:* معنای زندگی هر کس به زمان و مکان فعلی او بستگی دارد.
▪︎قرار نیست که ما به صورت مداوم یک معنای مشخص را برای زندگی خودمان در نظر بگیریم. معنای زندگی ما به زمان و مکانی بستگی دارد که در آن حضور داریم. ممکن است که یک نفر در سن ۲۰ تا ۳۰ سالگی یک معنای مشخص را دنبال کند و در دهههای بعدی معنای دیگری را برای زندگی خودش در نظر بگیرد.
به عنوان مثال، نمیتوانیم از یک شطرنجباز بپرسیم که بهترین حرکت چیست. مسلماً شطرنجباز در پاسخ به این سوال خواهد گفت: «بهترین حرکت به شرایط بازی بستگی دارد. بهترین حرکت را موقعیت بازی مشخص میکند.» این موضوع درباره معنای زندگی هم صدق میکند. معنای زندگی ما به انتخابها، تصمیمها و رفتارهای ما بستگی دارد.
■ *درس هفتم:* برای از بین بردن ترسها باید با آنها مواجه شویم.
▪︎معنا درمانی فقط به پیدا کردن معنای زندگی کمکی نمیکند، این مفهوم در از بین بردن ترسهای انسان هم خیلی موثر و کاربردی است. در رواندرمانی عادی، بیمار مورد آزمایش قرار میگیرد و ترسهای او بر اساس محیط، رویدادها و شرایط بیرونی و درونی شخص تفسیر میشود. این در حالی است که معنا درمانی از شخص میخواهد که با ترسهای خودش روبرو شود، آنها را با تمام وجود بپذیرد و سپس برای کنترل کردن آنها تلاش کند. تا زمانی که با ترسهای خود روبرو نشویم، مسلماً به عنوان یک مانع در زندگی ما باقی میمانند. پس باید دل را به دریا بزنیم.
▪︎مثلاً کسی که میترسد در برابر دیگران عصبانی و سرخ شود، هر وقت در جمع دیگران قرار میگیرد میترسد که عصبانی شود و همین ترس باعث سرخ شدن او میشود. این فرد باید با این ترس مواجه شود و از عصبانی و سپس سرخ شدن نترسد. وقتی این اتفاق چند بار افتاد، متوجه میشود که سرخ شدن در اثر عصبانیت برای او مشکلی ندارد.
▪︎شوخ طبعی بیش از هر حس دیگری میتواند بشر را از انزوا بیرون بکشاند و توانایی او را برای تحمل شرایط ناگوار بالا ببرد.
□ *درس چهارم:* آزادی تنها چیزی است که نمی توان از انسان گرفت.
▪︎آزادی یکی از مهمترین داراییهای هر انسان است. بعضی انسانها با تمام وجود و در هر شرایطی پای این دارایی مهم میایستند و برخی دیگر خیلی ارزان آن را کنار میگذارند. در دوران حضور فرانکل در اردوگاه کار اجباری هم این بحث وجود داشت. در آن دوران یک سری زندانیها خیلی راحت میپذیرفتند که به اردوگاه دیگری منتقل شوند و برخی دیگر زمین و زمان را به هم میدوختند تا این انتقال صورت نگیرد.
▪︎در اردوگاه کار اجباری انجام مراسم مذهبی به کلی قدغن بود ولی برخی افراد با این وجود پای عقاید خود میایستادند و تا حد امکان از قدرت آزادی خود استفاده میکردند. درست است که در اردوگاه شرایط خیلی سخت بود ولی برخی افراد انسانیت خود را حفظ میکردند و غذای خود را به افرادی که نیاز به غذای بیشتر داشتند میبخشیدند. ▪︎فرانکل مینویسد: همه چیز را میتوانیم از یک انسان بگیریم جز آزادی! آزادی کلمهای است که زندگی را معنادار و هدفمند میکند. زندگی بدون معنا نیست؛ رنج هم جزئی از زندگی است. پس در رنج هم معنایی نهفته است. رنج آدمی بخش انکارناپذیری از زندگی اوست. حتی اگر در قالب سرنوشت و مرگ خود را نشان دهد. زندگی بدون رنج و مرگ کامل نیست. وقتی انسان متوجه میشود که رنج بخش جدایی ناپذیری از سرنوشتش است، ناگزیر آن را به عنوان وظیفهای انفرادی و منحصر به فرد میپذیرد. رنج میتواند باعث موفقیت و پیشرفت بشر شود.
● *درس پنجم:* جستجو و یافتن معنای زندگی، بزرگترین انگیزه زندگی است.
▪︎ویکتور فرانکل در تمام مدتی که در اردوگاه به سر میبرد، متوجه شد که انسانها وقتی میخواهند به چیزی که دنبال آن هستند برسند باید ابتدا معنای زندگیشان را درک کنند. مثلاً کسی که در آن لحظه زندانی بود باید در ذهن خودش به دوام آوردن به امید حضور دوباره در کنار همسر و فرزندانش فکر کند و این موضوع را به معنای زندگی خودش تبدیل کند.
▪︎این مشاهدات به فرانکل ثابت کرد که یافتن معنای زندگی، میتواند بزرگترین انگیزه زندگی برای عمل باشد. پژوهشی که در دانشگاه جان هاپکینز انجام شد هم این موضوع را به خوبی نشان داد. در این پژوهش از دانشجویان خواستند که اولویت زندگی خود را مشخص کنند. ۷۸ درصد آنها گفتند که اولویت زندگیشان، پیدا کردن معنا و هدف زندگی است. معنادرمانی فرانکل به افراد کمک میکند که معنای زندگی خود را درک کنند و از پوچی و بیمعنایی دور شوند.
○ *درس ششم:* معنای زندگی هر کس به زمان و مکان فعلی او بستگی دارد.
▪︎قرار نیست که ما به صورت مداوم یک معنای مشخص را برای زندگی خودمان در نظر بگیریم. معنای زندگی ما به زمان و مکانی بستگی دارد که در آن حضور داریم. ممکن است که یک نفر در سن ۲۰ تا ۳۰ سالگی یک معنای مشخص را دنبال کند و در دهههای بعدی معنای دیگری را برای زندگی خودش در نظر بگیرد.
به عنوان مثال، نمیتوانیم از یک شطرنجباز بپرسیم که بهترین حرکت چیست. مسلماً شطرنجباز در پاسخ به این سوال خواهد گفت: «بهترین حرکت به شرایط بازی بستگی دارد. بهترین حرکت را موقعیت بازی مشخص میکند.» این موضوع درباره معنای زندگی هم صدق میکند. معنای زندگی ما به انتخابها، تصمیمها و رفتارهای ما بستگی دارد.
■ *درس هفتم:* برای از بین بردن ترسها باید با آنها مواجه شویم.
▪︎معنا درمانی فقط به پیدا کردن معنای زندگی کمکی نمیکند، این مفهوم در از بین بردن ترسهای انسان هم خیلی موثر و کاربردی است. در رواندرمانی عادی، بیمار مورد آزمایش قرار میگیرد و ترسهای او بر اساس محیط، رویدادها و شرایط بیرونی و درونی شخص تفسیر میشود. این در حالی است که معنا درمانی از شخص میخواهد که با ترسهای خودش روبرو شود، آنها را با تمام وجود بپذیرد و سپس برای کنترل کردن آنها تلاش کند. تا زمانی که با ترسهای خود روبرو نشویم، مسلماً به عنوان یک مانع در زندگی ما باقی میمانند. پس باید دل را به دریا بزنیم.
▪︎مثلاً کسی که میترسد در برابر دیگران عصبانی و سرخ شود، هر وقت در جمع دیگران قرار میگیرد میترسد که عصبانی شود و همین ترس باعث سرخ شدن او میشود. این فرد باید با این ترس مواجه شود و از عصبانی و سپس سرخ شدن نترسد. وقتی این اتفاق چند بار افتاد، متوجه میشود که سرخ شدن در اثر عصبانیت برای او مشکلی ندارد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
یکی از ویژگیهای فرهنگی جوامع طبق تحقیقات کلاکهان و استرادبک و تعدادی دیگر از صاحبنظران، مولفه ای است که با نام کنترل درونی یا بیرونی از آن نام می بریم.
در جوامعی که ویژگی فرهنگی کنترل بیرونی رایج تر است، افراد خود را اسیر دست محیط و سرنوشت می دانند. در این جوامع موضوع برنامه ریزی و توجه به روابط علی بین پدیده ها چندان مورد توجه نیست. بیشتر از آنکه به دنبال مهار طبیعت و تغییر محیط باشند به دنبال تفسیر آن و در جستجوی حکمت امور و نسبت دادن آنها به علل تخیلی و تسلی بخش هستند. نتیجه این طرز تفکر را در تصمیمات ریز و درشت سیاستگذاران و مردم از جمله در مواجه با پدیده طبیعی زلزله می بینیم.
اما در جوامعی که ویژگی کنترل درونی حاکم است، اکثر افراد خود را مسلط بر سرنوشت و محیط دانسته و به عبارت دیگر سرنوشت، را تا حدود زیادی نتیجه تصمیماتشان می دانند. این طرز فکر در برنامه ریزی های دقیق و جامع نگرانه در حوزه های مختلف و همچنین اتخاذ تصمیمات و تمهیدات لازم در مواجه با پدیده های طبیعی همچون زلزله آثار مثبت خود را نشان می دهد.
#کنترل_درونی
#کنترل_بیرونی
#زلزله
@successtime
یکی از ویژگیهای فرهنگی جوامع طبق تحقیقات کلاکهان و استرادبک و تعدادی دیگر از صاحبنظران، مولفه ای است که با نام کنترل درونی یا بیرونی از آن نام می بریم.
در جوامعی که ویژگی فرهنگی کنترل بیرونی رایج تر است، افراد خود را اسیر دست محیط و سرنوشت می دانند. در این جوامع موضوع برنامه ریزی و توجه به روابط علی بین پدیده ها چندان مورد توجه نیست. بیشتر از آنکه به دنبال مهار طبیعت و تغییر محیط باشند به دنبال تفسیر آن و در جستجوی حکمت امور و نسبت دادن آنها به علل تخیلی و تسلی بخش هستند. نتیجه این طرز تفکر را در تصمیمات ریز و درشت سیاستگذاران و مردم از جمله در مواجه با پدیده طبیعی زلزله می بینیم.
اما در جوامعی که ویژگی کنترل درونی حاکم است، اکثر افراد خود را مسلط بر سرنوشت و محیط دانسته و به عبارت دیگر سرنوشت، را تا حدود زیادی نتیجه تصمیماتشان می دانند. این طرز فکر در برنامه ریزی های دقیق و جامع نگرانه در حوزه های مختلف و همچنین اتخاذ تصمیمات و تمهیدات لازم در مواجه با پدیده های طبیعی همچون زلزله آثار مثبت خود را نشان می دهد.
#کنترل_درونی
#کنترل_بیرونی
#زلزله
@successtime
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در نقد صحبتهای آقای جبرئیلی - چراز مدیا
@successtime
@successtime
✅ فاطمیامین: آینه تمامنمای مدیریت کشور
✍محمدحسین روانبخش
🔸 وزیر صنعت بالاخره استیضاح و برکنار شد. اگر مدیریت کشور حالت نرمال داشت، او حتی یک روز هم نباید وزیر میشد یا وزیر میماند اما تا آخرین لحظه رئیسی و تیمش با لجبازی با مردم، تمام قد از او دفاع کردند. فاطمیامین هم البته پشتش به آنها و به لابی در مجلس چنان گرم بود که یک هفته قبل وقتی خبرنگاری از برکنار او پرسید، با طعنه و تفرعن گفت که «قرار نبود شوخی کنید»!
🔸 اما همین آدم وقتی دیروز عرصه را تنگ دید و خطر را احساس کرد، در آخرین دفاعش از هر حربهای برای چند روز بیشتر نشستن بر صندلی وزارت و بدبختتر کردن مردم استفاده کرد: از مقدسنمایی، از شعرخوانی، از اشاره به دیدار با رهبر یک روز قبل از استیضاح، از ارائه آمارهای غیرقابل اتکای بانک مرکزی (به جای آمارهای مرکز آمار)، از اعلام موفقیتهای بینظیر ( فلان آمار از ۱۳۹۷ تا به حال بینظیر است. این جور بازی با آمار واقعا نوبر است که دوره چهار-پنج ساله را ملاک بگیری و از بینظیر بودن حرف بزنی)، از انداختن تقصیرها به گردن قبلیها و از التماس برای ماندن.
🔸 فاطمیامین فقط نمونهای است از خیل عظیم مدیران کشور، اما آینه تمام نمای آنها: کسانی که به جای صلاحیت، ادعا دارند؛ به جای عملکرد، آمارسازی میکنند، به جای پشتگرمی به مردم، پشتگرمی به قدرت دارند و تا آخرین لحظه چهار دستوپا به صندلیشان چسبیدهاند و همزمان از تقوا هم دم میزنند.
🔸 شاید دقیقترین سخن گفته شده در این جلسه، این بود که فاطمیامین هندوانهدربسته بود و توزرد از آب درآمد. اما به این ترتیب باید گفت که در این جلسه فقط فاطمیامین استیضاح نشد؛ هم رئیسی استیضاح شد که او را وزیر کرد و نورچشمیاش بود، و هم مجلسی استیضاح شد که به هندوانه دربسته رای اعتماد داد و نتیجهاش دامان مردم را گرفت.
@successtime
✍محمدحسین روانبخش
🔸 وزیر صنعت بالاخره استیضاح و برکنار شد. اگر مدیریت کشور حالت نرمال داشت، او حتی یک روز هم نباید وزیر میشد یا وزیر میماند اما تا آخرین لحظه رئیسی و تیمش با لجبازی با مردم، تمام قد از او دفاع کردند. فاطمیامین هم البته پشتش به آنها و به لابی در مجلس چنان گرم بود که یک هفته قبل وقتی خبرنگاری از برکنار او پرسید، با طعنه و تفرعن گفت که «قرار نبود شوخی کنید»!
🔸 اما همین آدم وقتی دیروز عرصه را تنگ دید و خطر را احساس کرد، در آخرین دفاعش از هر حربهای برای چند روز بیشتر نشستن بر صندلی وزارت و بدبختتر کردن مردم استفاده کرد: از مقدسنمایی، از شعرخوانی، از اشاره به دیدار با رهبر یک روز قبل از استیضاح، از ارائه آمارهای غیرقابل اتکای بانک مرکزی (به جای آمارهای مرکز آمار)، از اعلام موفقیتهای بینظیر ( فلان آمار از ۱۳۹۷ تا به حال بینظیر است. این جور بازی با آمار واقعا نوبر است که دوره چهار-پنج ساله را ملاک بگیری و از بینظیر بودن حرف بزنی)، از انداختن تقصیرها به گردن قبلیها و از التماس برای ماندن.
🔸 فاطمیامین فقط نمونهای است از خیل عظیم مدیران کشور، اما آینه تمام نمای آنها: کسانی که به جای صلاحیت، ادعا دارند؛ به جای عملکرد، آمارسازی میکنند، به جای پشتگرمی به مردم، پشتگرمی به قدرت دارند و تا آخرین لحظه چهار دستوپا به صندلیشان چسبیدهاند و همزمان از تقوا هم دم میزنند.
🔸 شاید دقیقترین سخن گفته شده در این جلسه، این بود که فاطمیامین هندوانهدربسته بود و توزرد از آب درآمد. اما به این ترتیب باید گفت که در این جلسه فقط فاطمیامین استیضاح نشد؛ هم رئیسی استیضاح شد که او را وزیر کرد و نورچشمیاش بود، و هم مجلسی استیضاح شد که به هندوانه دربسته رای اعتماد داد و نتیجهاش دامان مردم را گرفت.
@successtime
سه قانون کاربردی در زندگی روزمره
قانون ۸-۷-۴ برای خوابیدن:
از این قانون برای راحتتر خوابیدن استفاده کنید. از طریق بینی به مدت ۴ ثانیه نفس بکشید، ۷ ثانیه نفستان را نگه دارید و بعد آرام به مدت ۸ ثانیه هوا را از دهان خارج کنید.
قانون ۲ دقیقه برای بهرهوری:
اگر انجامدادن کاری ۲ دقیقه یا کمتر وقت میگیرد، حتما همان موقع انجامش بدهید، این قانون در کتابهای زیادی برای شروعکردن و انجام کارها مطرح شده و یکی از تکنیکهای بینظیر افزایش بهرهوری است.
قانون ۵ دقیقه برای اهمالکاری:
اگر شروع کاری برایتان سخت است، تایمر را روی ۵ دقیقه تنظیم و مشغول انجام آن کار بشوید. بعد از گذشت ۵ دقیقه میتوانید دست از کار بکشید یا در صورت تمایل ادامه بدهید.
@successtime
قانون ۸-۷-۴ برای خوابیدن:
از این قانون برای راحتتر خوابیدن استفاده کنید. از طریق بینی به مدت ۴ ثانیه نفس بکشید، ۷ ثانیه نفستان را نگه دارید و بعد آرام به مدت ۸ ثانیه هوا را از دهان خارج کنید.
قانون ۲ دقیقه برای بهرهوری:
اگر انجامدادن کاری ۲ دقیقه یا کمتر وقت میگیرد، حتما همان موقع انجامش بدهید، این قانون در کتابهای زیادی برای شروعکردن و انجام کارها مطرح شده و یکی از تکنیکهای بینظیر افزایش بهرهوری است.
قانون ۵ دقیقه برای اهمالکاری:
اگر شروع کاری برایتان سخت است، تایمر را روی ۵ دقیقه تنظیم و مشغول انجام آن کار بشوید. بعد از گذشت ۵ دقیقه میتوانید دست از کار بکشید یا در صورت تمایل ادامه بدهید.
@successtime
👌 سواد از نظر سازمان یونسکو
▫️باسوادی دیگر به معنی توانائی خواندن و نوشتن و یا تسلط بر دو زبان و توان استفاده از کامپیوتر نیست.
▫️با تعریف جدیدی که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد( یونسکو) ارائه داده است، "باسوادی توان تغیر است"
▫️باسواد کسی است که میتواند با استفاده از خواندهها و آموختههایش تغییری در جهت بهتر شدن زندگی خود ایجاد نماید…
@successtime
▫️باسوادی دیگر به معنی توانائی خواندن و نوشتن و یا تسلط بر دو زبان و توان استفاده از کامپیوتر نیست.
▫️با تعریف جدیدی که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد( یونسکو) ارائه داده است، "باسوادی توان تغیر است"
▫️باسواد کسی است که میتواند با استفاده از خواندهها و آموختههایش تغییری در جهت بهتر شدن زندگی خود ایجاد نماید…
@successtime