لالالای
(سونقور تورکیسئنه)
سۆز:
#علی_عمرانی «فاخر»
اوْخییَن:
#رسول_بشیری
سهتارچالَن:
#سعید_فصیحی
سهتارچالَن:
#یزدان_حدیدی
نی چالَن:
#مصطفی_بشیری
تنبک چالَن:
#سجاد_حدیدی
آلتدهکی کانالله👇
🆔 @sonqorlolar 👈
(سونقور تورکیسئنه)
سۆز:
#علی_عمرانی «فاخر»
اوْخییَن:
#رسول_بشیری
سهتارچالَن:
#سعید_فصیحی
سهتارچالَن:
#یزدان_حدیدی
نی چالَن:
#مصطفی_بشیری
تنبک چالَن:
#سجاد_حدیدی
آلتدهکی کانالله👇
🆔 @sonqorlolar 👈
یکی از علائم پیشرفت، احترام به اندیشهها و عقاید گوناگون است. در مقایسه با کشورهای مشابه، ما ایرانیها تا چه حد تحمل نظرات و سلایقِ مخالفِ خودمان را داریم؟
anonymous poll
خیلی کم – 60
👍👍👍👍👍👍👍 70%
کم – 15
👍👍 17%
خیلی زیاد – 7
👍 8%
متوسط – 3
▫️ 3%
زیاد – 1
▫️ 1%
👥 86 people voted so far.
anonymous poll
خیلی کم – 60
👍👍👍👍👍👍👍 70%
کم – 15
👍👍 17%
خیلی زیاد – 7
👍 8%
متوسط – 3
▫️ 3%
زیاد – 1
▫️ 1%
👥 86 people voted so far.
📄برگی از تاریخ
@sonqoriha
در مقطعی از تاریخ معاصر ایران، شهرنشینی و داشتن فرهنگ مدرن به یک ارزش تبدیل شد. تا حدی که پایتختنشینان به دیگر هموطنان به دیدهی تحقیر و تمسخر مینگریستند و هر نشانهای از فرهنگهای بومی ایران را مورد تمسخر قرار میدادند. اهالی شهرهای بزرگ هم، اهالی شهرهای کوچک و روستاها را دهاتی میخواندند. و بالطبع این باور مذموم به شهرهای کوچک هم سرایت کرد.
بسیاری از ادبا، برجستهترین شخصیت ادبی معاصر ایران را استاد شهریار میدانند که صدالبته این نظر بسیار درستی است.
مرحوم شهریار در نکوهش فرهنگ غلط مذکور، شعر زیر را سرودند که در آن مقطع بسیار تاثیرگذار و جنجالی شد👇
تهران و تهرانی
(گله يک نفر سرباز آذربايجانی)
الا ای داور دانا، تو ميدانی که ايرانی
چه محنتها کشيد از دست اين تهران و تهرانی
چه طرفی بست زين جمعيت، ايران جز پريشانی
چه داند رهبری!؟ سرگشتهی صحرای نادانی
تو ای بيمارِ نادانی، چه هذيان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور، به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی، اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربايجان را تورک خر گفتی
ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانيا! انصاف ميکن خر تویی يا من؟
تو اهل پايتختی، بايد اهل معرفت باشی
بفکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بيچاره مُشدی وحشی و بی تربيت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا اين بس که ميدانم تميز دوست از دشمن
الا تهرانيا انصاف میکن خر تويی يا من
تو از اين کنج شيرکِشخانه و دکان سيرابی
بجز بدمستی و لاتی و الواطی چه دريابی
بگاه ادعا گوئی که ديپلم داری از لندن!
الا تهرانيا انصاف میکن خر تویی يا من
گمان کردم که با من همدل و همدين و همدردی
بمردی با تو پيوستم ندانستم که نامردی
چه گويم، بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر ميخواستی، عيب #زبان هم رفع میکردی.
ولی ما را ندانستی بخود هم کيش و هم ميهن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
به شهريور مهِ پارين که طيّارات با تعجيل
فرو ميريخت چون طير ابابيلم به سر سجّيل
چه گويم، ای همه ساز تو بیقانون و هر دَمبيل
تو را يکشب نشد ساز و نوا در راديو تعطيل
ترا تنبور و تنبک بر فلک ميشد، مرا شيون
الا تهرانيا انصاف میکن خر تویی يا من
به قفقازم برادر خواند با خود، مردم قفقاز
چو در ترکيه رفتم، وه چه حرمت ديدم و اعزاز
به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
من آخر سالها سرباز #ايران بودم و جانباز
چرا پس روز و شب خوانی وافرشته اهريمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم بجای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تيغ از دستم
چنان پيوند بگسستی که پيوستن نيارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش، چشم ما روشن!
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چو استاد دغل سنگ محک بر سکهی ما زد
ترا تنها پذيرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران بجای مملکت جا زد
چو تهران نيز تنها ديد، با جمعی به تنها زد
تو اين درس خيانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چه خواهد دشمنی بنياد قومی را بر اندازد
نخست آن جمع را از هم پريشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر يک را به تنهائی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که ديگر سر نيفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فريب و فن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چرا با دوستدارانت عناد و کين و لج باشد
چرا بيچاره آذربايجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ايران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار ميبينی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
ترا تا تورکِ آذربايجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدين سنگينی و کارت بدينسان بود
چه شد کورد و لر ياغی، کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ايل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون اي پهلوان چونی؟ نه تيری ماند و نی جوشن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
کنون گندم نه از سمنان فراز آن نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چائی از لاهيجان
از اين قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حديث زيره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد ديزی از بنشن
الا تهرانيا! انصاف میکن خر تویی يا من
@sonqoriha
@sonqoriha
در مقطعی از تاریخ معاصر ایران، شهرنشینی و داشتن فرهنگ مدرن به یک ارزش تبدیل شد. تا حدی که پایتختنشینان به دیگر هموطنان به دیدهی تحقیر و تمسخر مینگریستند و هر نشانهای از فرهنگهای بومی ایران را مورد تمسخر قرار میدادند. اهالی شهرهای بزرگ هم، اهالی شهرهای کوچک و روستاها را دهاتی میخواندند. و بالطبع این باور مذموم به شهرهای کوچک هم سرایت کرد.
بسیاری از ادبا، برجستهترین شخصیت ادبی معاصر ایران را استاد شهریار میدانند که صدالبته این نظر بسیار درستی است.
مرحوم شهریار در نکوهش فرهنگ غلط مذکور، شعر زیر را سرودند که در آن مقطع بسیار تاثیرگذار و جنجالی شد👇
تهران و تهرانی
(گله يک نفر سرباز آذربايجانی)
الا ای داور دانا، تو ميدانی که ايرانی
چه محنتها کشيد از دست اين تهران و تهرانی
چه طرفی بست زين جمعيت، ايران جز پريشانی
چه داند رهبری!؟ سرگشتهی صحرای نادانی
تو ای بيمارِ نادانی، چه هذيان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور، به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی، اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربايجان را تورک خر گفتی
ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانيا! انصاف ميکن خر تویی يا من؟
تو اهل پايتختی، بايد اهل معرفت باشی
بفکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بيچاره مُشدی وحشی و بی تربيت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا اين بس که ميدانم تميز دوست از دشمن
الا تهرانيا انصاف میکن خر تويی يا من
تو از اين کنج شيرکِشخانه و دکان سيرابی
بجز بدمستی و لاتی و الواطی چه دريابی
بگاه ادعا گوئی که ديپلم داری از لندن!
الا تهرانيا انصاف میکن خر تویی يا من
گمان کردم که با من همدل و همدين و همدردی
بمردی با تو پيوستم ندانستم که نامردی
چه گويم، بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر ميخواستی، عيب #زبان هم رفع میکردی.
ولی ما را ندانستی بخود هم کيش و هم ميهن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
به شهريور مهِ پارين که طيّارات با تعجيل
فرو ميريخت چون طير ابابيلم به سر سجّيل
چه گويم، ای همه ساز تو بیقانون و هر دَمبيل
تو را يکشب نشد ساز و نوا در راديو تعطيل
ترا تنبور و تنبک بر فلک ميشد، مرا شيون
الا تهرانيا انصاف میکن خر تویی يا من
به قفقازم برادر خواند با خود، مردم قفقاز
چو در ترکيه رفتم، وه چه حرمت ديدم و اعزاز
به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
من آخر سالها سرباز #ايران بودم و جانباز
چرا پس روز و شب خوانی وافرشته اهريمن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم بجای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تيغ از دستم
چنان پيوند بگسستی که پيوستن نيارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش، چشم ما روشن!
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چو استاد دغل سنگ محک بر سکهی ما زد
ترا تنها پذيرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران بجای مملکت جا زد
چو تهران نيز تنها ديد، با جمعی به تنها زد
تو اين درس خيانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چه خواهد دشمنی بنياد قومی را بر اندازد
نخست آن جمع را از هم پريشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر يک را به تنهائی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که ديگر سر نيفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فريب و فن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
چرا با دوستدارانت عناد و کين و لج باشد
چرا بيچاره آذربايجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ايران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار ميبينی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
ترا تا تورکِ آذربايجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدين سنگينی و کارت بدينسان بود
چه شد کورد و لر ياغی، کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ايل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون اي پهلوان چونی؟ نه تيری ماند و نی جوشن
الا تهرانيا انصاف ميکن خر تویی يا من
کنون گندم نه از سمنان فراز آن نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چائی از لاهيجان
از اين قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حديث زيره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد ديزی از بنشن
الا تهرانيا! انصاف میکن خر تویی يا من
@sonqoriha
دل چه می خواهد مگر جز یک تبسم از شما
کس ندارد انتظار نان گندم از شما
مهر ورزی چون لعابی بر سفال زندگی است
جز محبت انتظاری نیست مردم از شما
شعر : #شاهد_سنقری
@sonqoriha
کس ندارد انتظار نان گندم از شما
مهر ورزی چون لعابی بر سفال زندگی است
جز محبت انتظاری نیست مردم از شما
شعر : #شاهد_سنقری
@sonqoriha
قصیده ی مدحیه در ستایش حضرت علی«ع»
سرودهی کاووس خوشنودی
نکتهٔ قابل توجه شعر، الزام شاعر به رعایت آغاز هر بیت با الفبای فارسی است، به این معنی که ابیات قصیده، منهای بیت دعائیهی آخر، به ترتیب حروف الفبای فارسی از الف تا «ی» سروده شده است، بیت دعائیه شعر، دارای به اسامی فرزندان شاعر: پوریا و آریا می باشد.
@sonqoriha
یا علی
آیتِ لطفِ خدایی یا علی
عالمِ بی ادعایی یا علی
با مروت با محبت با گذشت
با وفا و با صفایی یا علی
پارسا و پاک باز و پاک زاد
مسلمین را پیشوایی یاعلی
تارکِ طه و طاعات و قبول
چشمِ ما را توتیایی یاعلی
جاودان با جور در جنگ و جدال
جانِ جان را جان فزایی یاعلی
چاره ساز و چاره سوز و چاره گر
چارهِٔ بی چاره هایی یا علی
خاکسار و خاشع و خوب و خلیق
خادمِ خلقِ خدایی یا علی
دادیار و دادخواه و دادرس
دیده و دل را دوایی یاعلی
ذَرّهٔ ذُرّیهٔ ذاتِ تو را
می دهد آدم گوایی یا علی
ره شناس و رهنما و راهبر
مفخرِ آلِ عبایی یاعلی
زاهدان را زیور و زینت فزا
ضامنِ ارض و سمایی یاعلی
ژالهٔ دریایِ ژرفِ معرفت
دشمنِ هر ژاژخایی یاعلی
سرور و سالار و سردار و سخی
سایه سارِ ماسوایی یاعلی
شیرِ حق، شمشیرِ دین، شیرین کلام
شافعِ شاه و گدایی یاعلی
غمگسار و قانع و غیرت مدار
تیغِ قهرِ اشقیایی یاعلی
فرّخ و فرخنده و فرهیخته
فانیِ بحرِ بقایی یاعلی
کینه و کین و کدورت را عدو
کارسازِ کربلایی یاعلی
گر گُلی را گُم کنم در گلشنی
گویمت آخر کجایی یاعلی
لا فتی الا علی در شأنِ تو
عاجز آمد هل اتیٰ یی یاعلی
مالکِ ملکِ من و مائی تویی
عاشقِ یک لا قبایی یاعلی
نامدار و نامجو و نامور
آیهِٔ شمس و الضُحیٰ یی یاعلی
واعظ و وارسته و والامقام
والهٔ ویسِ وفایی یا علی
هرچه هستی هر چه گفتم هر چه هست
با حقیقت آشنایی یاعلی
یادِ یاران یار را یاری دهد
یادِ ما کُن با دعایی یاعلی
حافظِ ابنایِ کاووسِ حقیر
«پوریا» و « آریا» یی یاعلی
شعر: #کاووس_خوشنودی
سرودهی کاووس خوشنودی
نکتهٔ قابل توجه شعر، الزام شاعر به رعایت آغاز هر بیت با الفبای فارسی است، به این معنی که ابیات قصیده، منهای بیت دعائیهی آخر، به ترتیب حروف الفبای فارسی از الف تا «ی» سروده شده است، بیت دعائیه شعر، دارای به اسامی فرزندان شاعر: پوریا و آریا می باشد.
@sonqoriha
یا علی
آیتِ لطفِ خدایی یا علی
عالمِ بی ادعایی یا علی
با مروت با محبت با گذشت
با وفا و با صفایی یا علی
پارسا و پاک باز و پاک زاد
مسلمین را پیشوایی یاعلی
تارکِ طه و طاعات و قبول
چشمِ ما را توتیایی یاعلی
جاودان با جور در جنگ و جدال
جانِ جان را جان فزایی یاعلی
چاره ساز و چاره سوز و چاره گر
چارهِٔ بی چاره هایی یا علی
خاکسار و خاشع و خوب و خلیق
خادمِ خلقِ خدایی یا علی
دادیار و دادخواه و دادرس
دیده و دل را دوایی یاعلی
ذَرّهٔ ذُرّیهٔ ذاتِ تو را
می دهد آدم گوایی یا علی
ره شناس و رهنما و راهبر
مفخرِ آلِ عبایی یاعلی
زاهدان را زیور و زینت فزا
ضامنِ ارض و سمایی یاعلی
ژالهٔ دریایِ ژرفِ معرفت
دشمنِ هر ژاژخایی یاعلی
سرور و سالار و سردار و سخی
سایه سارِ ماسوایی یاعلی
شیرِ حق، شمشیرِ دین، شیرین کلام
شافعِ شاه و گدایی یاعلی
غمگسار و قانع و غیرت مدار
تیغِ قهرِ اشقیایی یاعلی
فرّخ و فرخنده و فرهیخته
فانیِ بحرِ بقایی یاعلی
کینه و کین و کدورت را عدو
کارسازِ کربلایی یاعلی
گر گُلی را گُم کنم در گلشنی
گویمت آخر کجایی یاعلی
لا فتی الا علی در شأنِ تو
عاجز آمد هل اتیٰ یی یاعلی
مالکِ ملکِ من و مائی تویی
عاشقِ یک لا قبایی یاعلی
نامدار و نامجو و نامور
آیهِٔ شمس و الضُحیٰ یی یاعلی
واعظ و وارسته و والامقام
والهٔ ویسِ وفایی یا علی
هرچه هستی هر چه گفتم هر چه هست
با حقیقت آشنایی یاعلی
یادِ یاران یار را یاری دهد
یادِ ما کُن با دعایی یاعلی
حافظِ ابنایِ کاووسِ حقیر
«پوریا» و « آریا» یی یاعلی
شعر: #کاووس_خوشنودی
Forwarded from AKHAVANIAN (Hosein)
شادیم ولی پر از فغان و دردیم
نزدیک همیم و در عمل دلسردیم
ما را چه شده که با عطش می گوییم:
ای کاش! به سن کودکی برگردیم
#سعید_رابعی
عکاس: محمد حسین اخوانیان
@Akhavanian | Channel 📸
نزدیک همیم و در عمل دلسردیم
ما را چه شده که با عطش می گوییم:
ای کاش! به سن کودکی برگردیم
#سعید_رابعی
عکاس: محمد حسین اخوانیان
@Akhavanian | Channel 📸
طی این چند سالی که کانالهای تلگرامی شهرستان سنقروکلیایی شکل گرفتند، به یک اتفاق تاریخی اشارهای نشد!
@sonqoriha
دقیقا نمیدانم که چه سالی بود اما احتمالا دهه هفتاد بود که تصمیم بر احداث #بیمارستان_ایدز_سنقر به صورت قطعی گرفته شد.
قرار بود تمام بیماران ایدزی سراسر کشور به سنقر بیایند و مراحل درمان و سالهای پایانی عمر خود را در بیمارستان مذکور بگذرانند.
هر چند در آن زمان اینترنتی نبود و رسانهای هم وجود نداشت اما ساختار سنتی جامعه بسیار قوی بود لذا خبر مذکور پنهان نماند و مردم سنقر، از طرح مذکور مطلع گردیدند.
شخصیت های مذهبی و مسجدی و دوستداران سنقر، از مردم خواستند که به خیابان بیایند و اعتراض کنند.
با توجه به اینکه ممکن است که این زخم کهنه تازه شود، از عنوان نام نیکان و بَدان امتناع میکنیم.
بسیاری از سنقری ها کفنها پوشیدند و غیرتمندان سنقر، فریادها برآوردند...
دارالمومنین سنقر که یادگار شیعیان و دوستداران حضرت ابالفضل (ع) است، طاقت این تصمیم نابخرادنهی مدیریتی را نیاورد و غرش غیرت سنقریها، باعث لغو تصمیم گردید و احداث بیمارستان مذکور، کنسل شد.
درود بر شیران سنقر که فراموششان کردهایم اما غیرت عاشوراییشان و دوامشان بر جریده عالم ثبت شد.
@sonqoriha
@sonqoriha
دقیقا نمیدانم که چه سالی بود اما احتمالا دهه هفتاد بود که تصمیم بر احداث #بیمارستان_ایدز_سنقر به صورت قطعی گرفته شد.
قرار بود تمام بیماران ایدزی سراسر کشور به سنقر بیایند و مراحل درمان و سالهای پایانی عمر خود را در بیمارستان مذکور بگذرانند.
هر چند در آن زمان اینترنتی نبود و رسانهای هم وجود نداشت اما ساختار سنتی جامعه بسیار قوی بود لذا خبر مذکور پنهان نماند و مردم سنقر، از طرح مذکور مطلع گردیدند.
شخصیت های مذهبی و مسجدی و دوستداران سنقر، از مردم خواستند که به خیابان بیایند و اعتراض کنند.
با توجه به اینکه ممکن است که این زخم کهنه تازه شود، از عنوان نام نیکان و بَدان امتناع میکنیم.
بسیاری از سنقری ها کفنها پوشیدند و غیرتمندان سنقر، فریادها برآوردند...
دارالمومنین سنقر که یادگار شیعیان و دوستداران حضرت ابالفضل (ع) است، طاقت این تصمیم نابخرادنهی مدیریتی را نیاورد و غرش غیرت سنقریها، باعث لغو تصمیم گردید و احداث بیمارستان مذکور، کنسل شد.
درود بر شیران سنقر که فراموششان کردهایم اما غیرت عاشوراییشان و دوامشان بر جریده عالم ثبت شد.
@sonqoriha
Forwarded from AKHAVANIAN (Hosein)
آموزش تخصصی هارمونیکا(سازدهنی) بامجوز رسمی از اداره ارشاد اسلامی در شهرستان سنقر
(یک جلسه مشاوره و آشناشدن با ساز به صورت رایگان )
شماره تماس :09017495040
تلگرام : @gerehrang
(یک جلسه مشاوره و آشناشدن با ساز به صورت رایگان )
شماره تماس :09017495040
تلگرام : @gerehrang
Forwarded from اتچ بات
شیعه یعنی درددل بانخل و چاه
شیعه یعنی، تشنهی لبخند ماه
شیعه یعنی زخم شمشیر خودی
شیعه یعنی، تک سواری بیسپاه
#مجید_خامسی (ماهور)
@sonqoriha
شیعه یعنی، تشنهی لبخند ماه
شیعه یعنی زخم شمشیر خودی
شیعه یعنی، تک سواری بیسپاه
#مجید_خامسی (ماهور)
@sonqoriha
Telegram
attach 📎
یا علی زخمی که بر فرقت نشست
از عدالت شد تهی دنیای پست
کاش شمشیری که فرقت را شکافت
بند بند از قامت ما می گسست
شعر : #شاهد_سنقری
@sonqoriha
از عدالت شد تهی دنیای پست
کاش شمشیری که فرقت را شکافت
بند بند از قامت ما می گسست
شعر : #شاهد_سنقری
@sonqoriha