✍️شب قدر و هوش!
🔹پرده اول-
یکی از تعابیری که با بسامد بالا در میان اشعار #مولوی استفاده می شود موضوع "هوش" و "بی بهره بودن از هوش" است. همان که ما آن را خنگى و مولوی #کودن بودن خطابش می کند. این دارا بودنِ «چشمان پر هوش» یا برعکس، «چشمان بی رمق»، در نگاه مولوی جایگاهی ویژه دارد. همان که عربی اش می شود «حدّتِ نگاه». حدت از حدید (آهن) به معنی تیزی. تیز بودنِ #نگاه.
اما آنچه که زیباست اینها نیست. آنچه که در اشعار مولانا زیباست «به هوش نَنازیدن» است.
مولانایی که عاشقِ هوش است و نگاه تیز، خیلی به صراحت و بارها این کلمه «کودن» را با افتخار استفاده می کند.
اینکه کودن بودن، یا داشتنِ «گوشِ گران» ، بهتر از "هوشِ دگران" است. بهتر از هوشِ آنها که به هوشِ خودشان می نازند.
آنگاه که احساس کودن بودن داری، زیباتر از آن جنابِ خودپسندی هستى که به حدتِ نگاهش، می نازد. ببینیم چه زیبا گفته این را ؛
چه زیبا «کُند و کودن» بودنِ خودش را شرح کرده :
✔️گویم سخن را بازگو، مردی، کرم، ز آغاز گو/
هین بیملولی شرح کن «من سخت کند و کودنم!» /
گوید که آن گوشِ گران «بهتر ز هوشِ دیگران» /
صد فضل دارد این بر آن! کان جا هوا این جا منم
(غزل 1384)
آن ذهن قدرتمند و حیرت آوری که توانسته هزاران هزار معنا و مفهوم و گفتار را در قابِ نظمِ شصت هزار بیت به کلام موزون بنشاند، در محاکات با معشوق از «کند و کودن» بودنِ خودش می گوید. صادقانه. مثل کودکی زلال. و جواب چه می شنود؟
«ایرادی ندارد، هر زمان که بالیدن به خود و هوشِ خود است بویِ «هوا» و نفس است، و اینجا که تو نشسته ای و مقام گرفته ای، «من» هستم. من! »
🔹پرده دوم-
مولوی می گوید: کند و کودن بودنِ من را "عشق" نگذاشت که استمرار یابد. به بیان خودش: اوستاد «نگذاشت که من کودن برآیم»
✔️منم طفلی، که عشقم، اوستاد است /
بِنَگذارد که من «کُودن برآیم»
(غزل 1523)
🔹پرده سوم –
در میانِ تعابیر دعای جوشن، این یکی چه دلنشین است: « یا مُرشِدَ منِ استرشَدَه».
ای کسی که رشد می دهی/معلمی می کنی/مُرشدی می کنی، برای آنکسی که از تو، استرشاد بخواهد. «مسیر رشد» را نشانش می دهی.
در این شب قدر، آنچه که دارم چشمان و ذهنی ست که به حدتِ خود نمی بالد. ذهنی خسته. چشمانى متحير. به آستانه درگاه حيرت و حیرانی، می نشینم و زمزمه می کنم چون مولانای عزیزمان که ، نگذار، و مگذار که من کودن برآیم.
بِه چه چشمهایِ کودن، شود از نگار روشن؟!/
اگر آن غبارِ کویش، سرِ توتیا ندارد!
▪️«یا من هو بِمُن رَجاهُ کریم»
*سانتا کلارا ، گوشه ای از دره سلیکون ولی. دره ی هوش.
#امروز_با_مولوی
#شب_قدر_بامولانا
#بازنشر
#جوشن غزل 1384
@solseghalam
🔹پرده اول-
یکی از تعابیری که با بسامد بالا در میان اشعار #مولوی استفاده می شود موضوع "هوش" و "بی بهره بودن از هوش" است. همان که ما آن را خنگى و مولوی #کودن بودن خطابش می کند. این دارا بودنِ «چشمان پر هوش» یا برعکس، «چشمان بی رمق»، در نگاه مولوی جایگاهی ویژه دارد. همان که عربی اش می شود «حدّتِ نگاه». حدت از حدید (آهن) به معنی تیزی. تیز بودنِ #نگاه.
اما آنچه که زیباست اینها نیست. آنچه که در اشعار مولانا زیباست «به هوش نَنازیدن» است.
مولانایی که عاشقِ هوش است و نگاه تیز، خیلی به صراحت و بارها این کلمه «کودن» را با افتخار استفاده می کند.
اینکه کودن بودن، یا داشتنِ «گوشِ گران» ، بهتر از "هوشِ دگران" است. بهتر از هوشِ آنها که به هوشِ خودشان می نازند.
آنگاه که احساس کودن بودن داری، زیباتر از آن جنابِ خودپسندی هستى که به حدتِ نگاهش، می نازد. ببینیم چه زیبا گفته این را ؛
چه زیبا «کُند و کودن» بودنِ خودش را شرح کرده :
✔️گویم سخن را بازگو، مردی، کرم، ز آغاز گو/
هین بیملولی شرح کن «من سخت کند و کودنم!» /
گوید که آن گوشِ گران «بهتر ز هوشِ دیگران» /
صد فضل دارد این بر آن! کان جا هوا این جا منم
(غزل 1384)
آن ذهن قدرتمند و حیرت آوری که توانسته هزاران هزار معنا و مفهوم و گفتار را در قابِ نظمِ شصت هزار بیت به کلام موزون بنشاند، در محاکات با معشوق از «کند و کودن» بودنِ خودش می گوید. صادقانه. مثل کودکی زلال. و جواب چه می شنود؟
«ایرادی ندارد، هر زمان که بالیدن به خود و هوشِ خود است بویِ «هوا» و نفس است، و اینجا که تو نشسته ای و مقام گرفته ای، «من» هستم. من! »
🔹پرده دوم-
مولوی می گوید: کند و کودن بودنِ من را "عشق" نگذاشت که استمرار یابد. به بیان خودش: اوستاد «نگذاشت که من کودن برآیم»
✔️منم طفلی، که عشقم، اوستاد است /
بِنَگذارد که من «کُودن برآیم»
(غزل 1523)
🔹پرده سوم –
در میانِ تعابیر دعای جوشن، این یکی چه دلنشین است: « یا مُرشِدَ منِ استرشَدَه».
ای کسی که رشد می دهی/معلمی می کنی/مُرشدی می کنی، برای آنکسی که از تو، استرشاد بخواهد. «مسیر رشد» را نشانش می دهی.
در این شب قدر، آنچه که دارم چشمان و ذهنی ست که به حدتِ خود نمی بالد. ذهنی خسته. چشمانى متحير. به آستانه درگاه حيرت و حیرانی، می نشینم و زمزمه می کنم چون مولانای عزیزمان که ، نگذار، و مگذار که من کودن برآیم.
بِه چه چشمهایِ کودن، شود از نگار روشن؟!/
اگر آن غبارِ کویش، سرِ توتیا ندارد!
▪️«یا من هو بِمُن رَجاهُ کریم»
*سانتا کلارا ، گوشه ای از دره سلیکون ولی. دره ی هوش.
#امروز_با_مولوی
#شب_قدر_بامولانا
#بازنشر
#جوشن غزل 1384
@solseghalam
✍️ دعاى سال جديد 🚲
🔷خدايا در این سال جديدى كه مياد
كمكى كن كه احوالِ من:
✔️حكايت اون كودكى "نباشه" كه دلش دوچرخه مى خواست،
ولى،
وقتي گيرش اومد، كه ديگه براش مزه نداشت؛
🚲
✔️حكايت اون پدر مستاجرى نباشه، كه خونه دار شد
ولى،
وقتي گيرش اومد كه ديگه دوران خوشمزه ى زندگيش و كودكىِ بچه هاش، سپرى و تموم شده بود؛
🏠
✔️قصه ى ما و دوست داشتن هامون رو، نگذار که قصۀ شهريار و عشق قديم اش بشه
كه "آمدى جانم بقربانت ولى حالا چرا؟ "
✔️خدايا ميدونيم كه هر چه "دل" خواست، نبايست بشه، ولى در جريان زندگى، نگذار نيازها و خواسته هامون وقتي كه "بيات"شد، برآورده بشه؛
احساس
يك موجودِ زنده است. نگذار فطير بشه؛
🔹 خدايا؛ كاش بشه اون وقتى كه كسى دوچرخه مى خواهد، همون حدودها گيرش بياد . نه دَه پانزده سال بعدش!
🔹خدايا سر و كار ما رو با لوتى ها و مشتى ها بنداز؛ نه با بخيل ها و دقيق ها؛
🔹خدايا ميگن دمِ سال نو بايد دعا كرد. خدايا
عمرِ ما را، مهلتِ امروز و فرداىِ تو نيست/
من كه يك امروز، مهمانِ تو اَم، فردا چرا؟! #شهريار
✔️خدايا اگه توى سال و سالهايي كه گذشت، ژان والژان بوديم،
توى سال جديد سر و كار ما رو با امثالِ اون كشيشِ كليسا و صاحبِ شمعدان هاى نقره بنداز؛
سر و كار ما رو
با امثال ژاوِر ها ننداز؛
باور کن كه خیلی ژاور ديديم
آدم دقيق هات، عجيب بخيل ميشن. عجيب.
✔️ خدايا، بِه ويكتور هوگوى قصه ى ما بگو، اين قصه كه تو نوشتى توش Javert ش خيلى زياد شده؛ يك كم كمش كن!
✔️خدایا، یک بیتی #حافظ داره، عجیب توپ و عالیه. یک کاری کن زبانِ دل حافظ، حکایتِ ما هم بشه:
شکرِ خدا، که هر چه طلب کردم از خدا/
بر مُنتهایِ همتِ خود کامران شدم!
◾️◾️◾️◾️
عيد بر همه دوستان مبارك باد
احساس هاتون، روشن و باطراوت
چشمهاتان پر برق
جيبهاتان پر پول
گوشهايتان پر موسيقي باد
ايّام به كام
تهران- اسفند ۱۳۹۹
#نوروز
#دعا
#سال_نو
#ژان_والژان
#بازنشر
#پایان۹۹
t.me/solseghalam
🔷خدايا در این سال جديدى كه مياد
كمكى كن كه احوالِ من:
✔️حكايت اون كودكى "نباشه" كه دلش دوچرخه مى خواست،
ولى،
وقتي گيرش اومد، كه ديگه براش مزه نداشت؛
🚲
✔️حكايت اون پدر مستاجرى نباشه، كه خونه دار شد
ولى،
وقتي گيرش اومد كه ديگه دوران خوشمزه ى زندگيش و كودكىِ بچه هاش، سپرى و تموم شده بود؛
🏠
✔️قصه ى ما و دوست داشتن هامون رو، نگذار که قصۀ شهريار و عشق قديم اش بشه
كه "آمدى جانم بقربانت ولى حالا چرا؟ "
✔️خدايا ميدونيم كه هر چه "دل" خواست، نبايست بشه، ولى در جريان زندگى، نگذار نيازها و خواسته هامون وقتي كه "بيات"شد، برآورده بشه؛
احساس
يك موجودِ زنده است. نگذار فطير بشه؛
🔹 خدايا؛ كاش بشه اون وقتى كه كسى دوچرخه مى خواهد، همون حدودها گيرش بياد . نه دَه پانزده سال بعدش!
🔹خدايا سر و كار ما رو با لوتى ها و مشتى ها بنداز؛ نه با بخيل ها و دقيق ها؛
🔹خدايا ميگن دمِ سال نو بايد دعا كرد. خدايا
عمرِ ما را، مهلتِ امروز و فرداىِ تو نيست/
من كه يك امروز، مهمانِ تو اَم، فردا چرا؟! #شهريار
✔️خدايا اگه توى سال و سالهايي كه گذشت، ژان والژان بوديم،
توى سال جديد سر و كار ما رو با امثالِ اون كشيشِ كليسا و صاحبِ شمعدان هاى نقره بنداز؛
سر و كار ما رو
با امثال ژاوِر ها ننداز؛
باور کن كه خیلی ژاور ديديم
آدم دقيق هات، عجيب بخيل ميشن. عجيب.
✔️ خدايا، بِه ويكتور هوگوى قصه ى ما بگو، اين قصه كه تو نوشتى توش Javert ش خيلى زياد شده؛ يك كم كمش كن!
✔️خدایا، یک بیتی #حافظ داره، عجیب توپ و عالیه. یک کاری کن زبانِ دل حافظ، حکایتِ ما هم بشه:
شکرِ خدا، که هر چه طلب کردم از خدا/
بر مُنتهایِ همتِ خود کامران شدم!
◾️◾️◾️◾️
عيد بر همه دوستان مبارك باد
احساس هاتون، روشن و باطراوت
چشمهاتان پر برق
جيبهاتان پر پول
گوشهايتان پر موسيقي باد
ايّام به كام
تهران- اسفند ۱۳۹۹
#نوروز
#دعا
#سال_نو
#ژان_والژان
#بازنشر
#پایان۹۹
t.me/solseghalam
✍ دفترباره بودم!
(خداوندان اسرار)
#آدینه_با_مولانا
اینچنین خوب بهم چفت شدنِ یک شعر زیبا با صدایِ معرکه با موسیقیِ خوب با خوشنویسی و گرافیکِ عالی، واقعا کم جور می شود.
گاهی بساطِ عیش خودش جور می شود/
گاهی به صد مقدمه، ناجور می شود
🔷اما چندکلامی راجع به این غزل معطر و ناب:
🔹1️⃣ - غزل شنیدن:
حافظ شناسِ بزرگ فرانسوی آقای شارل هانری دوفوشه کور (که عمرش دراز باد) تعبیر جالب توجهی در خصوص تجربه شخصی اش از ادبیات فارسی دارد و می گوید: غزل، شنیدنی است. غزل بیشتر از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است. روحِ غزل را ، «صدا» ست که مُسترد می کند.
نمونه و مصداق این حرف، این قطعه است🔻 حقِ غزل را ادا کرده این صدا.
در آن مقاله دوفوشه کور می گوید: ای ایرانیان! غزل تان را "با صدا" به دنیا بشناسانید.
🔹2️⃣ - چندثانیه تجربه:
شرحِ یک تجربه ی معنوی/روحی/شخصی (یا هرآنچه که نامش را بگذاریم) ظرفِ چند ثانیه و در چند کلامِ کوتاه، بیان شده و چنان موجز است که انگار فیلمنامه ای بلند را در چند ثانیه، کسی شرح کند که: بله! جانم برات بگه، من خیلی بچه درسخون بودم و همَش سرم توی کتاب و دفتر بود و قاطیِ آدم حسابی ها تا اینکه پیشانیِ روشن دلبر را که دیدم، دفتر و کتاب رو بستم که بستم!
🔹3️⃣ - دفترباره!
عجب تعبیری ساخته مولانا در اینجا. دفتر باره خیلی زیباست مثل شکم باره! و دیگر اصطلاحاتی که (عمدتاً منفی) با "...باره" ساخته می شود . ولی ذهنِ چالاک مولوی آمده و "دفتر" را (که بارِ معمولاً مثبتِ معنایی دارد) با "...باره" ترکیب کرده و بجای مثلاً شکم باره یا زن باره و ... گفته: من دفترباره بودم! یعنی غرقِ در خواندن بودن را به شکلی بسیار زیبا و ظریف به نقدِ تلخ کشیده. و زیباتر اینکه اشاره کرده است به عطارد که در ادبیات گذشتگان، عطارد کاتبِ گردون است و ستاره ی اهل ادب!
من دفتر باره بودم و مثل عطارد در میانه ی اهل ادب و دانش بودم تا، پیشانیِ زیبایِ ساقی را دیدم و همه را به کناری نهادم. دیدن، بجای خواندن. شُهود، بجای سُطور. تجربه، بجای دفتر و مدرسه... و همه ی این داستانها در این سه چهار مصرع کوتاه:
عطاردوار، دفترباره بودم
زِبَردستِ ادیبان(!) می نشستم
چو دیدم لوحِ پیشانیِ ساقی
شُدم مست و قلمها را شکستم...
🔹4️⃣ - لوحِ پیشانیِ ساقی:
آیا از این بهتر و با سلیقه تر می شود شرح کرد "سیما و چهره دلبر و دلدار" را؟ لوحِ پیشانی. کلمات در ذهنِ مولانا و در میانه سیلاب و هیاهویِ روحی اش چه رام به کف می آمده اند! یک نفر پیدا شده و دارد برای تو شرحِ احوالِ جنون و شیدایی اش/عاشق شدن و دلباختنش را برایت بیان می کند ولی در این میانه، اینچنین باسلیقه و وسواس کلام انتخاب می کند! لوحِ پیشانیِ ساقی، بجای صورت و سیمای یار/دلدار و ...
🔹5⃣ - آینده:
عمرمان اگر به روزگار باشد در آینده ها ازاین دست شکلگیری کارهای فاخر هنری را بیشتر شاهد خواهیم بود. بلوغی که در عرصه موسیقی سنتی ایرانی شکل گرفته، چون که مدد می یابد و مستظهر است به دریایی/اقیانوسی از اشعارِ درخشان سرمستانِ میخانه تاریخ (حافظ، مولانا، سعدی و دیگر برادرانشان) مسببِ شکلگیریِ نمونه های خوبِ دیگری (همچون این قطعه) خواهد شد. موسیقی ای که به "محتوی" دسترسی دارد. آفرین به همایون؛ آفرین به سهراب. و در این میانه، #خوشنویسی، باید که اینگونه (مثل این هفتاد ثانیه🔻) حاضرِ میدان باشد و نه غائب یا پرده نشین.
خوشنویسی، [این میراثِ چندصدساله ذهنِ ایرانی]، باید اینچنین🔻، [به مانند این حسن سلیقه یِ کانالِ چکامه] در میانه ی میدان، "حاضر" باشد: رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
#آدینه_با_مولوی
#موسیقی #غزل #دوفوشه_کور
#خوشنویسی_ایرانی
#بازنشر
🖊محمدرضا اسلامی
https://t.me/solseghalam/962
(خداوندان اسرار)
#آدینه_با_مولانا
اینچنین خوب بهم چفت شدنِ یک شعر زیبا با صدایِ معرکه با موسیقیِ خوب با خوشنویسی و گرافیکِ عالی، واقعا کم جور می شود.
گاهی بساطِ عیش خودش جور می شود/
گاهی به صد مقدمه، ناجور می شود
🔷اما چندکلامی راجع به این غزل معطر و ناب:
🔹1️⃣ - غزل شنیدن:
حافظ شناسِ بزرگ فرانسوی آقای شارل هانری دوفوشه کور (که عمرش دراز باد) تعبیر جالب توجهی در خصوص تجربه شخصی اش از ادبیات فارسی دارد و می گوید: غزل، شنیدنی است. غزل بیشتر از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است. روحِ غزل را ، «صدا» ست که مُسترد می کند.
نمونه و مصداق این حرف، این قطعه است🔻 حقِ غزل را ادا کرده این صدا.
در آن مقاله دوفوشه کور می گوید: ای ایرانیان! غزل تان را "با صدا" به دنیا بشناسانید.
🔹2️⃣ - چندثانیه تجربه:
شرحِ یک تجربه ی معنوی/روحی/شخصی (یا هرآنچه که نامش را بگذاریم) ظرفِ چند ثانیه و در چند کلامِ کوتاه، بیان شده و چنان موجز است که انگار فیلمنامه ای بلند را در چند ثانیه، کسی شرح کند که: بله! جانم برات بگه، من خیلی بچه درسخون بودم و همَش سرم توی کتاب و دفتر بود و قاطیِ آدم حسابی ها تا اینکه پیشانیِ روشن دلبر را که دیدم، دفتر و کتاب رو بستم که بستم!
🔹3️⃣ - دفترباره!
عجب تعبیری ساخته مولانا در اینجا. دفتر باره خیلی زیباست مثل شکم باره! و دیگر اصطلاحاتی که (عمدتاً منفی) با "...باره" ساخته می شود . ولی ذهنِ چالاک مولوی آمده و "دفتر" را (که بارِ معمولاً مثبتِ معنایی دارد) با "...باره" ترکیب کرده و بجای مثلاً شکم باره یا زن باره و ... گفته: من دفترباره بودم! یعنی غرقِ در خواندن بودن را به شکلی بسیار زیبا و ظریف به نقدِ تلخ کشیده. و زیباتر اینکه اشاره کرده است به عطارد که در ادبیات گذشتگان، عطارد کاتبِ گردون است و ستاره ی اهل ادب!
من دفتر باره بودم و مثل عطارد در میانه ی اهل ادب و دانش بودم تا، پیشانیِ زیبایِ ساقی را دیدم و همه را به کناری نهادم. دیدن، بجای خواندن. شُهود، بجای سُطور. تجربه، بجای دفتر و مدرسه... و همه ی این داستانها در این سه چهار مصرع کوتاه:
عطاردوار، دفترباره بودم
زِبَردستِ ادیبان(!) می نشستم
چو دیدم لوحِ پیشانیِ ساقی
شُدم مست و قلمها را شکستم...
🔹4️⃣ - لوحِ پیشانیِ ساقی:
آیا از این بهتر و با سلیقه تر می شود شرح کرد "سیما و چهره دلبر و دلدار" را؟ لوحِ پیشانی. کلمات در ذهنِ مولانا و در میانه سیلاب و هیاهویِ روحی اش چه رام به کف می آمده اند! یک نفر پیدا شده و دارد برای تو شرحِ احوالِ جنون و شیدایی اش/عاشق شدن و دلباختنش را برایت بیان می کند ولی در این میانه، اینچنین باسلیقه و وسواس کلام انتخاب می کند! لوحِ پیشانیِ ساقی، بجای صورت و سیمای یار/دلدار و ...
🔹5⃣ - آینده:
عمرمان اگر به روزگار باشد در آینده ها ازاین دست شکلگیری کارهای فاخر هنری را بیشتر شاهد خواهیم بود. بلوغی که در عرصه موسیقی سنتی ایرانی شکل گرفته، چون که مدد می یابد و مستظهر است به دریایی/اقیانوسی از اشعارِ درخشان سرمستانِ میخانه تاریخ (حافظ، مولانا، سعدی و دیگر برادرانشان) مسببِ شکلگیریِ نمونه های خوبِ دیگری (همچون این قطعه) خواهد شد. موسیقی ای که به "محتوی" دسترسی دارد. آفرین به همایون؛ آفرین به سهراب. و در این میانه، #خوشنویسی، باید که اینگونه (مثل این هفتاد ثانیه🔻) حاضرِ میدان باشد و نه غائب یا پرده نشین.
خوشنویسی، [این میراثِ چندصدساله ذهنِ ایرانی]، باید اینچنین🔻، [به مانند این حسن سلیقه یِ کانالِ چکامه] در میانه ی میدان، "حاضر" باشد: رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
#آدینه_با_مولوی
#موسیقی #غزل #دوفوشه_کور
#خوشنویسی_ایرانی
#بازنشر
🖊محمدرضا اسلامی
https://t.me/solseghalam/962
Telegram
ارزیابی شتابزده
قلم ها را شکستم
*باهدفون بشنوید
🔹یک دقیقه از آوازِ فوق العاده زیبای «همایون شجریان»و ساز «سهراب پورناظری» با تلفیقی زیبا ازهنر نستعلیق وگرافیک
🔹درباره دفترباره! 🔻
طراحی: کانال چکامه
@solseghalam
*باهدفون بشنوید
🔹یک دقیقه از آوازِ فوق العاده زیبای «همایون شجریان»و ساز «سهراب پورناظری» با تلفیقی زیبا ازهنر نستعلیق وگرافیک
🔹درباره دفترباره! 🔻
طراحی: کانال چکامه
@solseghalam
✍️در مصرف نام، صرفه جویی باید...
✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.
غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.
🔹در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل باید.
ذکر نامِ هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.
"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.
🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!
سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه، دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...
از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن، چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟
✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل «دکترا» هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ مگر نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟
✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمتِ این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعۀ ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟
✔️🔹۴- حافظِ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :
بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!
بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)
✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:
«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!
لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشّاطه نیست!
روزگار ما، روزگار مشاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است، یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.
✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم... آن درخشندگیِ بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.
#بازنشر
t.me/solseghalam
✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.
غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.
🔹در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل باید.
ذکر نامِ هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.
"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.
🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!
سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه، دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...
از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن، چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟
✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل «دکترا» هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ مگر نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟
✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمتِ این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعۀ ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟
✔️🔹۴- حافظِ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :
بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!
بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)
✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:
«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!
لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشّاطه نیست!
روزگار ما، روزگار مشاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است، یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.
✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم... آن درخشندگیِ بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.
#بازنشر
t.me/solseghalam
✍️مسیح در اشعار حافظ
(میلاد مسیح مبارک باد)
محمدرضا اسلامی
1️⃣- نام محمد حتی یکبار هم در غزلیات حافظ نیامده است. با این وجود، بسامد واژه «مسیح» در غزلیات حافظ قابل توجه است. چرا چنین است؟ حافظ شدیدا در بکارگیری «واژه های مذهبی» امساک داشته و تا حد ممکن از واژه های دینی در دریای غزلش استفاده «نکرده» است.
دلیل این امساکِ حافظ در بکارگیری واژه های مذهبی به خشم تندِ او از زهد و تدیّن ریایی باز می گردد. حافظ در زمانه ای می زیسته که عنصر «ریا» در فضای مذهبی جامعه به شدت پررنگ بوده و بنابراین حافظ (با آن چشمان تیزبینش) تندترین انتقادها را از تدیّن ریایی داشته است. لذا
در تمام غزلیات حافظ حتی یکبار هم نام چهره های مطرح صدر اسلام نیامده است. (برخلاف مولوی که به صراحت بارها نام محمد، علی، حسین، حسن، ابراهیم و خلفا را در غزلیاتش بکار برده)
با شرح فوق، بسامد نام «مسیح» در غزلیات حافظِ کم سخن محل تامل است: بیش از پانزده بار! («مسیح» شش بار و «عیسی» نُه بار در غزلیات آمده). با اینکه حافظ اهلِ «صریح گویی» نیست اما دلیلِ این صراحت چیست؟!
2️⃣- این سوال وقتی پررنگ تر می شود که می دانیم تسلط حیرت آور حافظ به زبان عربی و قرآن باعث شده بوده که او در برخی غزلیات به شکل عجیبی عربی را با فارسی ممزوج و تخته بند کند. در برخی از غزلیاتش برشی از آیات قرآن در میانۀ بیت فارسی چنان آورده شده (رفرنس شده) که قدرت ذهن و توان صنعتگری ادبی او باعث حیرت خواننده است. مثلا در این غزل:
🌿کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/
وه که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی
🌿لَمَعُ البرق مِنَّ الطور و آنَستُ بِهِ /
فلَعلی لک آت بشهابٍ قبَس
بیایید با هم به کارگاه حافظ برویم:
او در گوشه ای نشسته و در کارگاهِ صنعتگریِ کلمه در حال سرودن غزل است.
در متن غزل به واژه «کاروان و بیابان» رسیده، و بلافاصله در بیت بعد، سوره نمل آیه ۷ «فلعلی لکَ آت بشهابٍ قبس» را هنرمندانه در متن غزل می نشاند. همان جایی از قصه که موسی در بیابانی تاریک گیر کرده و…
با وجود چنین تسلطی به عربی و به قرآن، او هیچ واژه و کلامی از اسامیِ تاریخِ صدر اسلام را در کلامش به کار نبرده است ولی به تاریخ مسیحیت و همچنین به نام پیامبر یهود (موسی) بارها و بارها ارجاع داده است. او از این تعمّد چه منظوری داشته است؟
باید گفت که حافظ توجه ویژه ای به دیگر ادیان داشته و این اعجوبه ادبیات فارسی، نمونه ای درخشان از باور به مسئله گفتگوی ادیان است. او که از اسلامِ توام با زهدِ ریایی در شیرازِ آن روز شدیدا «کلافه» بوده، ارجاعهای روشنی به پیامبرانِ ادیان دیگر دارد!
3️⃣- مروری بر مسیح در غزلیات حافظ
تعابیری همچون «هوایِ مسیح نفس»، «مسیح دم»، «انفاسِ عیسی» و... در غزلیات حافظ ساخته و استفاده شده است.
آشناترین بیت برای فارسی زبانان از غزلی است که «منتسب» به حافظ است:
🌿مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید/
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
اما نگاهی داشته باشیم به چند بیت دیگر:
🔵حافظ و پزشکان
اساسا حافظ میانه خوبی با پزشکان نداشته (زِ آستینِ طبیبان هزار خون بچِکد!) و معتقد بوده که دوای برخی دردها طبیب نیست بلکه «نفس» است!
🌿طبیبِ راه نشین دردِ عشق نشناسد/
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی
(طبیب را با واژۀ تخفیفی «راه نشین(!)» به کار برده است)
📽 این غزل با صدای محمدرضا شجریان و نی محمد موسوی (اجرای تالار وحدت سال ۱۳۶۷) لینک +
🔵حافظ و دلبرِ سیه چرده!
در غزل شماره 57 رژۀ کلمات را در وصفِ دلبری خندان و شیرین به هنرمندی به تصویر کشیده است. «چشمِ میگون» ، «روی خوب» ، «کمالِ هنر» ، «عارضِ گندمگون» ، «خالِ مشکین» و... ردیفی از تعابیرِ مدهوش کننده!
و سپس بلافاصله احوال حافظانه را در دو بیتِ انتهای غزل شاهدیم. حافظ در جایی بین وصل و هجران نشسته؛ نه وصل است و نه هجران. و بنا به آن احوالش، این بیت در اواخر غزل آمده:
🌿با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل/
کُشت ما را و دمِ «عیسیِ مریم» با اوست
و بلافاصله در بیت بعد تاکید می کند که «حافظِ از معتقدان است» و بخشایشِ «روحهای مُکرّم» با اوست. حافظی که اهلِ صریح حرف زدن نیست به صراحت می گوید:
🌿حافظ از معتقدان است گرامی دارش/
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست
🔵تجسمِ حافظ از مسیح!
در انتها خوب است که به رویایِ زیبایی که حافظ از وزن و جایگاهِ غزل خودش دارد(!) بپردازیم. او در یک رویای زیبا، مدعی است: عجیب نیست که زیباییِ غزلش باعث شادمانی و دست افشانی مسیحا در بهشت شود!
🌿در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ/
سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را
نگاه کنید به این رویای دلکش! کلمات دلاویز حافظ را زهره در آسمان می خواند؛ و مگر عجب است که آواز خواندن زهره، حضرت عیسی را به رقص، بهجت و دست افشانی درآورد؟
عجب تواضعی!
▪️▪️▪️
*[زهره ستارۀ نوازندگی است]
#بازنشر
t.me/solseghalam
(میلاد مسیح مبارک باد)
محمدرضا اسلامی
1️⃣- نام محمد حتی یکبار هم در غزلیات حافظ نیامده است. با این وجود، بسامد واژه «مسیح» در غزلیات حافظ قابل توجه است. چرا چنین است؟ حافظ شدیدا در بکارگیری «واژه های مذهبی» امساک داشته و تا حد ممکن از واژه های دینی در دریای غزلش استفاده «نکرده» است.
دلیل این امساکِ حافظ در بکارگیری واژه های مذهبی به خشم تندِ او از زهد و تدیّن ریایی باز می گردد. حافظ در زمانه ای می زیسته که عنصر «ریا» در فضای مذهبی جامعه به شدت پررنگ بوده و بنابراین حافظ (با آن چشمان تیزبینش) تندترین انتقادها را از تدیّن ریایی داشته است. لذا
در تمام غزلیات حافظ حتی یکبار هم نام چهره های مطرح صدر اسلام نیامده است. (برخلاف مولوی که به صراحت بارها نام محمد، علی، حسین، حسن، ابراهیم و خلفا را در غزلیاتش بکار برده)
با شرح فوق، بسامد نام «مسیح» در غزلیات حافظِ کم سخن محل تامل است: بیش از پانزده بار! («مسیح» شش بار و «عیسی» نُه بار در غزلیات آمده). با اینکه حافظ اهلِ «صریح گویی» نیست اما دلیلِ این صراحت چیست؟!
2️⃣- این سوال وقتی پررنگ تر می شود که می دانیم تسلط حیرت آور حافظ به زبان عربی و قرآن باعث شده بوده که او در برخی غزلیات به شکل عجیبی عربی را با فارسی ممزوج و تخته بند کند. در برخی از غزلیاتش برشی از آیات قرآن در میانۀ بیت فارسی چنان آورده شده (رفرنس شده) که قدرت ذهن و توان صنعتگری ادبی او باعث حیرت خواننده است. مثلا در این غزل:
🌿کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش/
وه که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی
🌿لَمَعُ البرق مِنَّ الطور و آنَستُ بِهِ /
فلَعلی لک آت بشهابٍ قبَس
بیایید با هم به کارگاه حافظ برویم:
او در گوشه ای نشسته و در کارگاهِ صنعتگریِ کلمه در حال سرودن غزل است.
در متن غزل به واژه «کاروان و بیابان» رسیده، و بلافاصله در بیت بعد، سوره نمل آیه ۷ «فلعلی لکَ آت بشهابٍ قبس» را هنرمندانه در متن غزل می نشاند. همان جایی از قصه که موسی در بیابانی تاریک گیر کرده و…
با وجود چنین تسلطی به عربی و به قرآن، او هیچ واژه و کلامی از اسامیِ تاریخِ صدر اسلام را در کلامش به کار نبرده است ولی به تاریخ مسیحیت و همچنین به نام پیامبر یهود (موسی) بارها و بارها ارجاع داده است. او از این تعمّد چه منظوری داشته است؟
باید گفت که حافظ توجه ویژه ای به دیگر ادیان داشته و این اعجوبه ادبیات فارسی، نمونه ای درخشان از باور به مسئله گفتگوی ادیان است. او که از اسلامِ توام با زهدِ ریایی در شیرازِ آن روز شدیدا «کلافه» بوده، ارجاعهای روشنی به پیامبرانِ ادیان دیگر دارد!
3️⃣- مروری بر مسیح در غزلیات حافظ
تعابیری همچون «هوایِ مسیح نفس»، «مسیح دم»، «انفاسِ عیسی» و... در غزلیات حافظ ساخته و استفاده شده است.
آشناترین بیت برای فارسی زبانان از غزلی است که «منتسب» به حافظ است:
🌿مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید/
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
اما نگاهی داشته باشیم به چند بیت دیگر:
🔵حافظ و پزشکان
اساسا حافظ میانه خوبی با پزشکان نداشته (زِ آستینِ طبیبان هزار خون بچِکد!) و معتقد بوده که دوای برخی دردها طبیب نیست بلکه «نفس» است!
🌿طبیبِ راه نشین دردِ عشق نشناسد/
برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی
(طبیب را با واژۀ تخفیفی «راه نشین(!)» به کار برده است)
📽 این غزل با صدای محمدرضا شجریان و نی محمد موسوی (اجرای تالار وحدت سال ۱۳۶۷) لینک +
🔵حافظ و دلبرِ سیه چرده!
در غزل شماره 57 رژۀ کلمات را در وصفِ دلبری خندان و شیرین به هنرمندی به تصویر کشیده است. «چشمِ میگون» ، «روی خوب» ، «کمالِ هنر» ، «عارضِ گندمگون» ، «خالِ مشکین» و... ردیفی از تعابیرِ مدهوش کننده!
و سپس بلافاصله احوال حافظانه را در دو بیتِ انتهای غزل شاهدیم. حافظ در جایی بین وصل و هجران نشسته؛ نه وصل است و نه هجران. و بنا به آن احوالش، این بیت در اواخر غزل آمده:
🌿با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل/
کُشت ما را و دمِ «عیسیِ مریم» با اوست
و بلافاصله در بیت بعد تاکید می کند که «حافظِ از معتقدان است» و بخشایشِ «روحهای مُکرّم» با اوست. حافظی که اهلِ صریح حرف زدن نیست به صراحت می گوید:
🌿حافظ از معتقدان است گرامی دارش/
زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست
🔵تجسمِ حافظ از مسیح!
در انتها خوب است که به رویایِ زیبایی که حافظ از وزن و جایگاهِ غزل خودش دارد(!) بپردازیم. او در یک رویای زیبا، مدعی است: عجیب نیست که زیباییِ غزلش باعث شادمانی و دست افشانی مسیحا در بهشت شود!
🌿در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ/
سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را
نگاه کنید به این رویای دلکش! کلمات دلاویز حافظ را زهره در آسمان می خواند؛ و مگر عجب است که آواز خواندن زهره، حضرت عیسی را به رقص، بهجت و دست افشانی درآورد؟
عجب تواضعی!
▪️▪️▪️
*[زهره ستارۀ نوازندگی است]
#بازنشر
t.me/solseghalam
کبوتر معلق زن: هوش و خلوص
(به مناسبت سالروز تولد آنتونى هاپكينز)
There are shallow rollers, and there are deep rollers. You can’t breed two deep rollers or their young, their offspring, will roll all the way down, hit and die. Agent Starling is a deep roller, Barney. Let us hope one of her parents was not.
در فیلم درخشان #هانیبال، سکانسی هست که "هانیبال لِکتر" (با بازى فوق العاده #آنتونى_هاپكينز) داره صحبت می کنه و صدایش از روی نواری که ضبط شده، داره پخش میشه. هانیبال لکتر در قالب یک شخصیت پیچیده تاریک و بسیار باهوش در این فیلم معرفی شده. افسر جوان و زیبایی به نام استرلینگ (با بازی #جولیان_مور) به دنبال گرفتن دکتر لکتر هست. اما اوجِ هوشِ این خانم زیبا، باعث شده تا آن قاتل حرفه ای و باهوش (هانیبال) عاشق این #صیاد بشه. صیادی که بجز هوش و تمركز، «خلوص» در کارش داره. خلوصی که در میان افسران آلوده به رشوه و پول اف.بی.آی دیگر نیست. عملا «ترکیب هوش و خلوص» باعث شده تا هانیبال لِکتر عاشق استرلینگ بشه.
در صدای نوار، هانیبال لکتر داره دربارۀ «کبوتر های معلّق زن» حرف میزنه. میگه:
کفتربازها میدونند که دو جور «کبوتر معلق زن» داریم. کفتری که «عمیق» معلق میزنه، و کفتری که معلقهاش «کم عمقه». ببین! (هرگز) نباید دو تا کفترِ «عمیق» رو باهم جفت کنی. میدونی چرا؟ چون بچه شون معلق های خیلی عمیقی میزنه و (از آسمون) تا نزدیک زمین میاد. (اینقدر بی محابا که) آخرش به زمین میخوره و می میره! افسر استرلینگ از اونهاست که عمیق معلّق میزنه . هِی بارنى! بیا تا امیدوار باشیم که یکی از والدینش، (اينطورى) نبوده باشه (تا که عاقبت خودش رو به کشتن نده!)
#آنتونی_هاپکینز
تعريف #ژن_خوب
#ترکیب_هوش_خلوص
#فيلم_خوب_ديدن
#هانيبال_لكتر
#بازنشر
https://t.me/solseghalam/2271
▪️▪️▪️
*اين يادداشت براى چند روز پيش و سالروز تولد آنتونى هاپكينز تنظيم شده بود كه تأخير شد ولى مراسم #گلدن_گلوب اخیر سبب شوقى شد براى نشرش.
(به مناسبت سالروز تولد آنتونى هاپكينز)
There are shallow rollers, and there are deep rollers. You can’t breed two deep rollers or their young, their offspring, will roll all the way down, hit and die. Agent Starling is a deep roller, Barney. Let us hope one of her parents was not.
در فیلم درخشان #هانیبال، سکانسی هست که "هانیبال لِکتر" (با بازى فوق العاده #آنتونى_هاپكينز) داره صحبت می کنه و صدایش از روی نواری که ضبط شده، داره پخش میشه. هانیبال لکتر در قالب یک شخصیت پیچیده تاریک و بسیار باهوش در این فیلم معرفی شده. افسر جوان و زیبایی به نام استرلینگ (با بازی #جولیان_مور) به دنبال گرفتن دکتر لکتر هست. اما اوجِ هوشِ این خانم زیبا، باعث شده تا آن قاتل حرفه ای و باهوش (هانیبال) عاشق این #صیاد بشه. صیادی که بجز هوش و تمركز، «خلوص» در کارش داره. خلوصی که در میان افسران آلوده به رشوه و پول اف.بی.آی دیگر نیست. عملا «ترکیب هوش و خلوص» باعث شده تا هانیبال لِکتر عاشق استرلینگ بشه.
در صدای نوار، هانیبال لکتر داره دربارۀ «کبوتر های معلّق زن» حرف میزنه. میگه:
کفتربازها میدونند که دو جور «کبوتر معلق زن» داریم. کفتری که «عمیق» معلق میزنه، و کفتری که معلقهاش «کم عمقه». ببین! (هرگز) نباید دو تا کفترِ «عمیق» رو باهم جفت کنی. میدونی چرا؟ چون بچه شون معلق های خیلی عمیقی میزنه و (از آسمون) تا نزدیک زمین میاد. (اینقدر بی محابا که) آخرش به زمین میخوره و می میره! افسر استرلینگ از اونهاست که عمیق معلّق میزنه . هِی بارنى! بیا تا امیدوار باشیم که یکی از والدینش، (اينطورى) نبوده باشه (تا که عاقبت خودش رو به کشتن نده!)
#آنتونی_هاپکینز
تعريف #ژن_خوب
#ترکیب_هوش_خلوص
#فيلم_خوب_ديدن
#هانيبال_لكتر
#بازنشر
https://t.me/solseghalam/2271
▪️▪️▪️
*اين يادداشت براى چند روز پيش و سالروز تولد آنتونى هاپكينز تنظيم شده بود كه تأخير شد ولى مراسم #گلدن_گلوب اخیر سبب شوقى شد براى نشرش.
Telegram
ارزیابی شتابزده
✍️دو زلزله: دو رفتار مشابه در طبیعت، دو رفتار متفاوت در انسان
🖊محمدرضا اسلامی
🔘 امروز سالگرد زلزله کوبه ژاپن بود.
علاوه بر این، امروز سالگرد زلزله نورتریج (کالیفرنیا) نیز بود!
یک روز و سابقه دو رویداد بزرگ در طبیعت.
🔘 در واقع روز 17 ژانویه (27 دی ماه) روز بسیار خاصی برای مهندسین زلزله و ژئوتکنیک لرزه ای محسوب می شود.
دقیقا در یک روز (17 ژانویه) در دو کرانه شرقی و غربیِ یک اقیانوس «در ساعات سحرگاهی» زلزله رخ داده است.
🔘 زلزله نورتریج در 1994 ساعت 4:30 سحرگاه رخ داد و دقیقا یک سال بعد (1995) در همین روز زلزله دیگری در ساعت 5:46 صبح در کوبه ژاپن رخ داد.
بزرگای زلزله اول 6.7 بود و بزرگای زلزله دوم 7.3 بود.
🔵 تشابه و تفاوت این دو زلزله
این دو زلزله در یک امر با هم مشابهت داشتند و آن نحوۀ «خسارت سازه ای» بود که به ساختمانهای کالیفرنیا و کوبه وارد کردند. در اثر این هر دو زلزله، سازه های فولادی قاب خمشی دچار پدیده شکستِ جوش در محل اتصالات تیر به ستون شدند. (لذا بعد از این زلزله، توجه ویژه ای به نحوه طراحی و اجرای اتصالات قابهای فولادی خمشی در هر دو کشور به عمل آمد)
🔵 اما این دو زلزله در یک زمینه متفاوت بودند و آن نحوه «رفتار انسان در حل مساله» بود. اگر شما واژه زلزله کوبه را در گوگل جستجو کنید به دشواری به تعداد محدودی مقاله رایگان در زمینه «تجارب/درسهای» ناشی از این زلزله می رسید. ولی اگر در همان گوگل واژه زلزله نورتریج را جستجو کنید به فایل پی دی اف ده ها کتاب رایگان می رسید که توسط سازمان مدیریت بحران آمریکا یا
FEMA
تهیه و منتشر شده است.
🔵 عملا در برابر یک رفتارِ واحد طبیعت، بشر در دو سوی اقیانوس آرام (که چندان هم آرام نیست) دو رفتار متفاوت را اتخاذ کرده است. رفتار اول توسط پژوهشگران و محققین ژاپنی بوده که با همت و تلاش زیاد صدها یا هزاران تست آزمایشگاهی انجام دادند و بعد بر اساس آن آزمایشها، استانداردهای ملی ژاپن را بازنگری کردند و سازه های جدید را قوی تر طراحی/اجرا نمودند. ولی هیچ یک از این استانداردها به زبان بین المللی ترجمه نشد! و در دسترس پژوهشگران کشورهای دیگر قرار نگرفت. انبوهی دانش «تولید» شد که در جزیره ژاپن مورد بهره برداری داخلی قرار گرفت.
اما رفتار دوم، مربوط به پژوهشگران آمریکایی بود که محتوای علمی/آزمایشگاهی که بعد از زلزله نورتریج «تولید» شد را در قالب فایلهای پی دی اف مجانی بر روی وب سایت سازمان فیما (FEMA) قرار دادند.
🔵 در سال 1383 به اتفاق آقایان دکتر میرقادری و دکتر رحیمی نیا "یکی" از آن کتابهای فیما (FEMA) را به فارسی ترجمه کردیم که حمایت شرکت یادمان سازه منتشر شد. در جریان آن کار فهمیدم که فقط "ترجمه" آن اثر چه میزان انرژی، صرف وقت و حمایت لازم دارد. در جریان همان تلاش، فهمیدم که چقدر «سخاوتمندی» لازم است که آن همه مجلد کتاب به شکل مجانی روی وب سایت برای بهره برداری پژوهشگران سایر ملل قرار گیرد. اما این سوال شکل گرفت که چرا؟
دلیل تفاوت این دو رفتار چیست؟
🔵 دست روزگار گشت و برای ادامه تحصیل به همان شهر کوبه (آزمایشگاه سازه های فولادی دانشگاه کوبه) پرتاب شدم. ۶ سال در آن آزمایشگاه به مطالعه مکانیک رفتار جوش و فولاد گذشت! اما مهمتر از رفتار جوش و پیچ، رفتار انسان است که نیازمند مطالعه است. در تمام آن شش سال هر وقت که وارد کتابخانه دانشگاه کوبه شدم از دیدن حجم عظیم مطالعاتی که ژاپنیها پس از زلزله کوبه شکل داده بودند متحیر شدم. خدای من! اینهمه محتوا تولید شده، پس چرا انعکاس جهانی نیافته؟
چرا در این کتابخانه به زبان ژاپنی و با حرف کانجی در گوشه قفسه ها نشسته؟
🔵 اگر چه حاصل مطالعات آن شش سال درباره رفتار فولاد و جوش در ژورنالهای علمی منتشر شد ولی من همچنان بی پاسخ به آن سوال مانده ام که دلیل رفتار متفاوتِ انسان در برابر یک پدیده واحد چیست؟
🔵 البته ذکر این واقعیت ضرورت دارد که پس از آن دو زلزله کارگاهها و سمینارهای مشترک متعددی فیمابین مراکز تحقیقاتی آمریکا و ژاپن برگزار شد و تجارب را با همدیگر به اشتراک گذاشتند اما از آن سال تا امروز که به ژانویه ۲۰۲۴ رسیده ایم هنوز یک نسخه ترجمه انگلیسی از استاندارد سازه فولادی ژاپن در دنیا منتشر نشده است!
🔵 به نظر می رسد که در تفکر آموزش عالی/پژوهش در آمریکا یک باور مهم وجود دارد و آن این است که تو اگر فضا را باز کنی و محصول کار خودت را شفاف «در معرض» دید دیگران قرار دهی، این باعث می شود که رشد کنی.
به تعبیر مولوی
متصـل چون شـد دِلت با آن عدن/
هین بگو مَهــراس از خالی شـدن
امر «قل» زین آمـدش کای راسـتین/
کم نخواهد شد، بگو، دریاست این!
یعنی باز کردنِ فضا و عرضۀ محصول «پژوهش» خودش باعث «رشد» در پژوهشهای بعدی می شود، در حالی که در تفکر ژاپنی، وسواس و عدم سخاوتمندی در به اشتراک گذاری یافته ها، نقش محوری را بازی می کند.
#بازنشر
🌐 t.me/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
🔘 امروز سالگرد زلزله کوبه ژاپن بود.
علاوه بر این، امروز سالگرد زلزله نورتریج (کالیفرنیا) نیز بود!
یک روز و سابقه دو رویداد بزرگ در طبیعت.
🔘 در واقع روز 17 ژانویه (27 دی ماه) روز بسیار خاصی برای مهندسین زلزله و ژئوتکنیک لرزه ای محسوب می شود.
دقیقا در یک روز (17 ژانویه) در دو کرانه شرقی و غربیِ یک اقیانوس «در ساعات سحرگاهی» زلزله رخ داده است.
🔘 زلزله نورتریج در 1994 ساعت 4:30 سحرگاه رخ داد و دقیقا یک سال بعد (1995) در همین روز زلزله دیگری در ساعت 5:46 صبح در کوبه ژاپن رخ داد.
بزرگای زلزله اول 6.7 بود و بزرگای زلزله دوم 7.3 بود.
🔵 تشابه و تفاوت این دو زلزله
این دو زلزله در یک امر با هم مشابهت داشتند و آن نحوۀ «خسارت سازه ای» بود که به ساختمانهای کالیفرنیا و کوبه وارد کردند. در اثر این هر دو زلزله، سازه های فولادی قاب خمشی دچار پدیده شکستِ جوش در محل اتصالات تیر به ستون شدند. (لذا بعد از این زلزله، توجه ویژه ای به نحوه طراحی و اجرای اتصالات قابهای فولادی خمشی در هر دو کشور به عمل آمد)
🔵 اما این دو زلزله در یک زمینه متفاوت بودند و آن نحوه «رفتار انسان در حل مساله» بود. اگر شما واژه زلزله کوبه را در گوگل جستجو کنید به دشواری به تعداد محدودی مقاله رایگان در زمینه «تجارب/درسهای» ناشی از این زلزله می رسید. ولی اگر در همان گوگل واژه زلزله نورتریج را جستجو کنید به فایل پی دی اف ده ها کتاب رایگان می رسید که توسط سازمان مدیریت بحران آمریکا یا
FEMA
تهیه و منتشر شده است.
🔵 عملا در برابر یک رفتارِ واحد طبیعت، بشر در دو سوی اقیانوس آرام (که چندان هم آرام نیست) دو رفتار متفاوت را اتخاذ کرده است. رفتار اول توسط پژوهشگران و محققین ژاپنی بوده که با همت و تلاش زیاد صدها یا هزاران تست آزمایشگاهی انجام دادند و بعد بر اساس آن آزمایشها، استانداردهای ملی ژاپن را بازنگری کردند و سازه های جدید را قوی تر طراحی/اجرا نمودند. ولی هیچ یک از این استانداردها به زبان بین المللی ترجمه نشد! و در دسترس پژوهشگران کشورهای دیگر قرار نگرفت. انبوهی دانش «تولید» شد که در جزیره ژاپن مورد بهره برداری داخلی قرار گرفت.
اما رفتار دوم، مربوط به پژوهشگران آمریکایی بود که محتوای علمی/آزمایشگاهی که بعد از زلزله نورتریج «تولید» شد را در قالب فایلهای پی دی اف مجانی بر روی وب سایت سازمان فیما (FEMA) قرار دادند.
🔵 در سال 1383 به اتفاق آقایان دکتر میرقادری و دکتر رحیمی نیا "یکی" از آن کتابهای فیما (FEMA) را به فارسی ترجمه کردیم که حمایت شرکت یادمان سازه منتشر شد. در جریان آن کار فهمیدم که فقط "ترجمه" آن اثر چه میزان انرژی، صرف وقت و حمایت لازم دارد. در جریان همان تلاش، فهمیدم که چقدر «سخاوتمندی» لازم است که آن همه مجلد کتاب به شکل مجانی روی وب سایت برای بهره برداری پژوهشگران سایر ملل قرار گیرد. اما این سوال شکل گرفت که چرا؟
دلیل تفاوت این دو رفتار چیست؟
🔵 دست روزگار گشت و برای ادامه تحصیل به همان شهر کوبه (آزمایشگاه سازه های فولادی دانشگاه کوبه) پرتاب شدم. ۶ سال در آن آزمایشگاه به مطالعه مکانیک رفتار جوش و فولاد گذشت! اما مهمتر از رفتار جوش و پیچ، رفتار انسان است که نیازمند مطالعه است. در تمام آن شش سال هر وقت که وارد کتابخانه دانشگاه کوبه شدم از دیدن حجم عظیم مطالعاتی که ژاپنیها پس از زلزله کوبه شکل داده بودند متحیر شدم. خدای من! اینهمه محتوا تولید شده، پس چرا انعکاس جهانی نیافته؟
چرا در این کتابخانه به زبان ژاپنی و با حرف کانجی در گوشه قفسه ها نشسته؟
🔵 اگر چه حاصل مطالعات آن شش سال درباره رفتار فولاد و جوش در ژورنالهای علمی منتشر شد ولی من همچنان بی پاسخ به آن سوال مانده ام که دلیل رفتار متفاوتِ انسان در برابر یک پدیده واحد چیست؟
🔵 البته ذکر این واقعیت ضرورت دارد که پس از آن دو زلزله کارگاهها و سمینارهای مشترک متعددی فیمابین مراکز تحقیقاتی آمریکا و ژاپن برگزار شد و تجارب را با همدیگر به اشتراک گذاشتند اما از آن سال تا امروز که به ژانویه ۲۰۲۴ رسیده ایم هنوز یک نسخه ترجمه انگلیسی از استاندارد سازه فولادی ژاپن در دنیا منتشر نشده است!
🔵 به نظر می رسد که در تفکر آموزش عالی/پژوهش در آمریکا یک باور مهم وجود دارد و آن این است که تو اگر فضا را باز کنی و محصول کار خودت را شفاف «در معرض» دید دیگران قرار دهی، این باعث می شود که رشد کنی.
به تعبیر مولوی
متصـل چون شـد دِلت با آن عدن/
هین بگو مَهــراس از خالی شـدن
امر «قل» زین آمـدش کای راسـتین/
کم نخواهد شد، بگو، دریاست این!
یعنی باز کردنِ فضا و عرضۀ محصول «پژوهش» خودش باعث «رشد» در پژوهشهای بعدی می شود، در حالی که در تفکر ژاپنی، وسواس و عدم سخاوتمندی در به اشتراک گذاری یافته ها، نقش محوری را بازی می کند.
#بازنشر
🌐 t.me/solseghalam