مهران صولتی
6.47K subscribers
126 photos
36 videos
21 files
489 links
دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

@mehran_solati : ارتباط با نویسنده

https://instagram.com/solati_mehran
Download Telegram
🔹 صفحه اینستاگرام مهران صولتی

https://instagram.com/solati_mehran
🔹 اقتصاد تردمیلی 🔹

پوریا بختیاری

وقتی شما روی تردمیل می دوید، نیرو صرف می کنید ولی از نظر علم فیزیک، چون جابجایی ندارید (هرچه بدوید باز سر جای اول خود هستید) پس شما کاری انجام نداده‌اید
نیرو×جابجایی=کارانجام شده (‏W=f×d)

حالا که فرمول کار در فیزیک را شناختید، بیایید یک دسته بندی جدید به اقتصاد اضافه کنیم و اسم آن‌را بگذاریم؛ " اقتصاد تردمیلی"

در اقتصاد تردمیلی شما هر چقدر تلاش کنید و پول جمع کنید چون تورم خیلی بالاست، روز به روز ارزش پول تان کم می‌شود، کل زحمت و تلاش شما به باد می‌رود و رسما وارد یک دور باطل می‌شوید و گرانی و تورم از تلاش شما جلوتر است و صرفا باید بدوید تا فقیر نشوید!

در اقتصاد تردمیلی، زن و شوهر باهم دو شیفت کار می‌کنند، خسته می‌شوند ولی باز سر جای اول هستند و هیچ پیشرفت و حرکت رو به جلویی نخواهند داشت چون طبق فرمول کار (w=f×d) این دو شخص به حد کافی نیرو صرف کرده‌اند ولی چون جابجایی شان صفر بوده، کاری از پیش نبرده‌اند!

در اقتصاد تردمیلی برنامه‌ریزی بی‌معناست چون تورم شما را غافلگیر می‌کند، مثلا شما برنامه‌ریزی می‌کنید برای خرید پراید صدمیلیون تومانی، وقتی پول شما جمع شد می بینید پراید ۲۰۰ میلیون تومان شده، شما وام می‌گیرید و پول جمع می‌کنید برای خرید پراید ولی این‌بار پراید گران نمی‌شود، صاحب‌خانه شما پول رهن را ۲۰۰ میلیون تومان افزایش می‌دهد و شما دیگر نمی‌توانید همان پراید را هم بخرید.


اقتصاد تردمیلی به نفع هیچ‌کس نیست و همه آسیب می‌بینند، حتی افراد ثروتمند که دارایی دارند و دارایی شان گران می‌شود هم سود نمی‌کنند صرفا ارزش دارایی شان حفظ شده (مثلا قبلا ۲ کیلو طلا داشته که ۴۰۰ میلیون تومان خریده و الان شده ۴ میلیارد‏)

اقتصاد تردمیلی⁩، اقتصاد خطرناکی است، چون فاصله طبقاتی را بیشتر می‌کند، در اقتصاد تردمیلی پولدارها پولدارتر نمی‌شوند ولی فقرا قطعا فقیر تر می‌شوند. اقشار ضعیف روی تردمیلی هستند که سرعت اش روز به روز بیشتر می‌شود و هر لحظه امکان دارد از تردمیل به بیرون پرتاب شوند یا به عبارت بهتری ‏زیر موج تورم له شوند

در ‌اقتصاد تردمیلی⁩ خیلی از افراد در دام اثر ثروت می‌افتند. یعنی مردم از رشد قیمت دارایی‌هایشان خوشحال می‌شوند (مثل گران شدن سهام و خودرو و ملک و...) و تصور می‌کنند که ثروتمند شده‌اند ولی به این نکته توجه نمی‌کنند که قدرت خریدشان از قبل کمتر شده است.

برندگان اصلی اقتصاد تردمیلی، بدهکاران هستند هرچقدر افراد بیشتر بدهکار باشند و وام بگیرند و پول قرض کنند و با آن پول دارایی بخرند بیشتر منفعت می‌برند. کسانی که بتوانند وام می‌گیرند ولی کسانی که زور و قدرت بیشتری داشته باشند بانک تاسیس می‌کنند و خودشان از خودشان وام می‌گیرند و ایران‌مال‌ها را می‌سازند و ابربدهکاران تبدیل به ابرثروتمندان می‌شوند!


اما چند توصیه و راهکار برای زندگی در اقتصاد تردمیلی:

‏۱.بدهی ریالی برای خود ایجاد کنید ‏(وام بگیرید، پول قرض کنید و آن‌را به دارایی تبدیل کنید)

‏۲.خریدهای ضروری را به هیچ عنوان به تعویق نیندازید.

‏۳.کمی حساب شده خرج کنید تا در دام چرخه شوم فقر نیفتید که اگر وارد شوید خارج شدن از آن تقریبا غیر ممکن است.

@solati_mehran
🔹 چرا دهه هشتادی ها دستاوردهای زنان در دوره جمهوری اسلامی را باور نمی کنند؟!

@solati_mehran

مهران صولتی

#اپیزود_یکم: انسیه خزعلی، معاون رئیسی در امور زنان گفت قصد داریم آمار «وضعیت بهتر زنان ایران نسبت به آمریکا» را منتشر کنیم. او افزود امید به زندگی زنان ایران بین کشورهای منطقه «فوق‌العاده» است و باید این‌ها را اعلام و پرسید که چرا کشورهای دیگر نمی‌توانند چنین شرایط مناسبی را فراهم کنند؟

#اپیزود_دوم: روزنامه همشهری نیم تای بالای شماره ۸۶۸۸ خود را به دستاوردهای زنان در جمهوری اسلامی اختصاص داده و به مواردی از جمله؛ رشد سواد، افزایش مدال آوری در مسابقات، تاسیس شرکت های دانش بنیان، رشد تعداد بانوان پزشک و نویسنده، و افزایش حضور دانشگاهی زنان به عنوان دانشجو یا استاد اشاره کرده است.

انقلاب ۵۷ با پشتیبانی و حضور کم نظیر زنان به پیروزی رسید. زنانی که دوشادوش مردان فارغ از دغدغه پوشش خیابان ها را تسخیر کرده و تغییر نظام سیاسی را محقق ساختند. در دوران پهلوی دوم هم اگر چه زنان از آزادی های اجتماعی قابل توجهی برخوردار بودند ولی انقلاب حضور سیاسی زنان را با رشدی فزاینده روبرو کرد.

در چهاردهه اخیر نیز زنان دستاوردهای قابل ذکری در عرصه های اجتماعی و دانشگاهی کسب کرده و به عاملیت و اعتماد به نفس شایانی دست یافته اند که اگر چه با شایستگی های ذاتی آن ها فاصله بسیار دارد ولی همچنان قابل توجه به نظر می رسد. اما چرا این دستاوردها نزد نسل جدید دختران یا همان دهه هشتادی ها باورپذیر نیستند؟

دستاوردهای زنان در این دوره بیشتر حاصل تحولات جهانی، تغییر نقش زنان و مرتبط با نیازهای ساختاری کشور بوده و به نوعی از سر اضطرار به نظام سیاسی تحمیل شده اند.

زنان در عرصه دستیابی به مدیریت های کلان سیاسی همچنان ناکام مانده اند؛ امکان رییس جمهوری شدن را ندارند، به کابینه راه نمی یابند و حضورشان در مدیریت های کلان کشور در مقایسه با مردان بسیار ناچیز است.

زنان در عرصه های سیاسی به خودی و غیر خودی تقسیم می شوند؛ خودی ها تریبون های اصلی را در رسانه های رسمی در اختیار دارند و غیر خودی ها فقط در تبلیغات سیاسی و  انتخاباتی فرصت دیده شدن را می یابند.

زنان از آزادی برای انتخاب پوشش و سبک زندگی خود برخوردار نیستند. نظام سیاسی همچنان از حجاب اجباری و سبک زندگی اسلامی حمایت کرده و همنوایان با این آموزه های ایدئولوژیک را در جایگاهی برتر می نشاند.

خانه نشینی به معنای اولویت یافتن همسر داری و فرزند آوری همچنان با بیان های مختلف مورد تاکید قرار می گیرد. ضرورت حضور اجتماعی زنان اگر چه انکار نمی شود ولی آشکارا در درجه دوم قرار می گیرد.

نظام سیاسی خواست آزادی های اجتماعی زنان را غیر واقعی و ناشی از بزرگ نمایی رسانه های غربی تلقی کرده و عقب نشینی در مقابل این مطالبات را نوعی شکست سیاسی- ایدئولوژیک در قبال نظام سلطه (تعبیر رسمی) قلمداد می کند.

تفاوت های نسلی، مشارکت ناپذیری نظام سیاسی، و فقدان شکل گیری گفت و گوی برابر میان حکومت با نمایندگان واقعی جوانان موجب باور ناپذیری برخی از دستاوردهای زنان از سوی دهه هشتادی ها شده است.

@solati_mehran

#زنان
#دستاورد
#همشهری
#انسیه_خزعلی
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا نامه دکتر رحیمی به آیت الله خمینی بی پاسخ ماند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

مصطفی رحیمی، روشنفکر، حقوق دان، جامعه شناس و استاد دانشگاه به نوستر اداموس ایران معروف شده است بیشتر از آن رو که در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷ در نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله خمینی با عنوان؛ " چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟!"( خوانش صوتی این نامه پیوست است) کوشید تا چیزی را در خشت خام ببیند که امواج توفنده انقلابیون حتی آن را در آینه نیز نمی دیدند! انتشار این نامه اگر چه در آن ایام پرالتهاب و شور آفرین با بازخورد مناسب از سوی مخاطبان رو برو نشد ولی در سالیان اخیر برخی از نکته سنجی های آن با اقبال زیادی نزد نخبگان مواجه شده است. رحیمی در این نامه ضمن تقدیر از نقش بی بدیل رهبر انقلاب در برانگیختن و هدایت مردم، معتقد است که افزودن قیدی به نام اسلام بر اصل جمهوری می تواند مانع عام گرایی و شمولیت آن شود. همچنین رحیمی معتقد است که اگر آیت الله خمینی از ورود به حکومت اجتناب نموده و بکوشد تا برای روحانیت نقشی در احیای معنویت در نظر گیرد می تواند تجربه تاریخی مهاتما گاندی در هند پسااستعماری را تکرار نماید. حال اما پرسش این است که چرا درخواست های رحیمی نتوانست پاسخ مناسبی در آینده ایران بیابد؟

اگر چه شاید رحیمی از معدود روشنفکران معتقد به عدم کفایت اسلام برای برنامه ریزی های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهت تدبیر آینده کشور بود ولی واقعیت این است که بخش مهمی از روحانیت و روشنفکران دینی در بحبوحه انقلاب با اعتقاد به حقانیت پیوند دین و سیاست در اسلام، از ظرفیت مذهب برای نقش آفرینی و برنامه ریزی در عرصه های مختلف حیات اجتماعی ایران آینده دفاع می کردند. بنابراین انتظار ایفای نقشی همچون گاندی از سوی آیت الله خمینی آن هم در دینی که تجربه حکومت نبوی در مدینه را دارد چندان واقع بینانه نبوده است!

انقلاب ها اگر چه محصول وحدت بی بدیل متکی بر مشارکت همه طبقات اجتماعی هستند ولی با از میان رفتن دشمن مشترک به سرعت درگیر تنازع و انشقاق می شوند. در این میان البته نیروهایی آینده دار تر هستند که توانسته باشند با حفظ اعتماد رهبر انقلاب، پیرامون او حلقه زنند. بنابراین روشن بود که در تحولات پسا انقلابی ایران هم هیچ گروهی نتواند مانند روحانیت، پیروز از عرصه منازعات سیاسی خارج شده و با گنجاندن تفسیر ویژه از نقش خود در قانون اساسی، اسباب برتری بر سایر اقشار و طبقات اجتماعی را فراهم آورد!

روشنفکرانی مانند علی شریعتی پس از اقبال گسترده دانشجویان از حسینیه ارشاد با نزدیک بینی تصور می کردند اسلام آینده، منهای روحانیت و متکی بر آموزه های روشنفکرانه خواهد بود. حال آن که بیژن جزنی با واقع بینی شگرفی معتقد بود که روحانیت به دلیل کارکردهای تاریخی خود نقش مهمی در آینده ایران ایفا خواهند کرد. بنابراین به نظر می رسد انتظار روشنفکرانی مانند رحیمی از روحانیت در جهت کناره گیری از حکومت و ایفای نقش صرفا معنوی نمی توانست از سوی قشری که در بخش عمده ای از تاریخ تشیع حاشیه نشین نشین قدرت سیاسی بوده اند مورد پذیرش قرار گیرد!

روشنفکرانی مانند رحیمی جهانی را می خواستند که حائز همه خوبی ها و عاری از تمام پلیدی ها باشد. یکی از جذاب ترین ایده ها همنشینی دین و دنیا، مادیت و معنویت، و پیوند میان سوسیالیسم و دموکراسی بود. این در حالی بود که مراجعی مانند آیت الله خمینی حتی در دوران پیش از رهبری انقلاب هم به کفایت اسلام جهت آفرینش جهانی سراسر مادی- معنوی باور داشتند. اپیدمی بومی گرایی روشنفکران در دهه ۵۰ هم قرار بود تا آلترناتیوی برای مکاتب روز دنیای غرب و شرق را در بطن آموزه های؛ ایرانی- اسلامی جستجو نمایند!

🔹 نکته پایانی: قدرت سیاسی اقتضائاتی دارد که پیش از آمیزش آن با دین، جامعه، فرهنگ و اقتصاد عمدتا از چشم ناظران پوشیده می ماند. در این میان اما ژرف اندیشانی مانند جزنی و رحیمی توانسته بودند در میانه هوای مه آلود تحولات انقلابی، شیشه بخار گرفته عینک خود را بپیرایند و تحلیل هایی متفاوت و ارزشمند برای آیندگان به یادگار بگذارند!

@solati_mehran

#آیت_الله_خمینی
#جمهوری_اسلامی
#مصطفی_رحیمی
#بیژن_جزنی
🔹چند نکته درباره پویش #من_وکالت_می_دهم

@solati_mehran

مهران صولتی


وجود اپوزیسیون برای هر حکومتی نعمت است. آلترناتیوی که می تواند با افزایش ریسک جایگزینی موجب پویایی، کارآمدی و نوسازی نظام های سیاسی شود. حکومت فاقد اپوزیسیون به دلیل اطمینان از تداوم خود به تدریج به وادی فساد و ناکارآمدی می افتد.

بر این اساس روشن است که اولویت با اپوزیسیون داخلی است که هم شریک رنج های مردم باشد و هم بتواند با بسیج نیروها و سازمان بخشی به آن ها به عنوان آلترناتیو وضع موجود در دسترس بوده و در یک رقابت سیاسی و خشونت پرهیز بر میزان شفافیت، کارآمدی و پاسخگویی حکومت بیفزاید.

اما در چهاردهه پیش جمهوری اسلامی نه تنها امکانی را برای شکل گیری یک اپوزیسیون خشونت پرهیز فراهم نکرده بلکه در هر ایستگاه بخشی از نیروهای وفادار به خود را از قطار انقلاب پیاده کرده و بر شمار نیروهای غیر خودی افزوده است. در این مدت اصلاح طلبان هم به نوعی بچه سر راهی تلقی می شده اند.

هرکسی حق دارد و مجاز است که نمایندگی خود را به دیگری تفویض کند به شرط آن که پیشاپیش از سازوکار نظارت موثر بر وی مطمئن باشد. همچنین هر کسی می تواند درباره نوع نظام سیاسی آینده خود رویا پردازی کرده و آن را برای گفت و‌گو به حوزه عمومی ارائه کند.

از سوی دیگر داستان وکالت را باید فارغ از ارزش گذاری ها در بستر یک درماندگی جمعی فهم کرد. این که جنبش های تحول گرای دو دهه اخیر به سد ستبر حاکمیت خورده، انکار شده، و کنش گران با صرف هزینه های انسانی فراوان دوباره به نقطه آغاز بازگشته اند. این که موفق به هیچ تغییر پایدار و معناداری نشده اند.

جنبش زن، زندگی، آزادی اگر چه بی سر زاده شد و در هفته های نخست، فقدان رهبری را به عنوان امتیازی برای تداوم خود تلقی می کرد اما خیلی زود روشن شد که جنبش بی سر، فرجامی جز فرسایش انگیزه ها، تقلیل نیروها و پراکندگی دیدگاه ها در پیش ندارد.

انقلاب ۵۷ در پی دستیابی به استقلال و آزادی بود. بومی گرایی و امپریالیسم ستیزی نیز جزء دال های گفتمان آن بودند. این چیدمان موجب شد که خواست حقوق بشر فارغ از جنبه های سیاسی آن مجالی برای طرح و بسط نیافته و از اهمیت کافی برخوردار نشود. حتی برخی از روشنفکران حقوق بشر را مفهومی غربی و فاقد اولویت تلقی می کردند.

این انقلاب همچنین از حساسیت و آگاهی کافی نسبت به اقتضائات " قدرت متمرکز" و پیامدهای فقدان نظارت بر آن بی بهره بود. قدرت مقدس و غیر قابل نقد شد. همین شد که اگر چه جمهوریت در شمایل توده ای آن تداوم یافت ولی سوژه‌ی تغییر آفرین به تدریج در ساختارهای رسمی هضم و حل شد.

فارغ از بزرگنمایی رسانه ای اما آن چه ما را نسبت به آینده ایران امیدوار می سازد همین شکل گیری واکنش منفی نسبت به احتمال احیای سلطنت و بیم از تمرکز قدرت است. نظامی که اگر چه با برخی رسوبات استبدادی در خلقیات ایرانیان همخوانی دارد ولی پذیرش آن با توجه به استحکام گفتمان حقوق بشر در ایران امروز دور از دسترس به نظر می رسد.

تاریخ بلند این سرزمین گواه آن است که همواره اشخاص بر افکار، و تجلیل بر تحلیل برتری داشته است. امری که موجب گسست در تجربیات و تکرار اشتباهات شده است. جنبش زن، زندگی، آزادی اگر بتواند سرآغازی برای عبور از افراد و امکانی برای طرح ایده هایی درباره آینده ایران باشد بسیار کامیاب بوده است.  


@solati_mehran

#وکالت_نمی_دهم
🔹 چرا انقلاب ۵۷ در دستیابی به اهداف اش ناکام ماند؟!

@solati_mehran

مهران صولتی

با گذشت بیش از چهاردهه از پیروزی انقلاب اسلامی اکنون برای نقد آن چه این تحول شگرف برای جامعه ایران به ارمغان آورد ضرورت بیشتری احساس می شود. انقلابی که به باور چارلز کورزمن با مشارکت ۱۰ درصد مردم حتی از نصاب بالاتری نسبت به دو انقلاب فرانسه و روسیه هم برخوردار بوده است. اما پرواضح است که انقلاب ۵۷ نتوانست به تناسب امیدهای فراوانی که برانگیخت کامیاب قلمداد شود. اگر چه رجوع به آرای مردم در سال های نخست و سپس مشارکت بخش قابل توجهی از مردم در جنگ هشت ساله توانست پشتوانه توده ای انقلاب را به رخ کشد ولی هم آیندی بحران های متعدد اجتماعی و اقتصادی در سال های اخیر موجبات احساس نارضایتی بسیاری از ایرانیان را از وضعیت موجود فراهم آورده است. این یادداشت به برخی از علل ناکامی های انقلاب ۵۷ پرداخته است:

🖌 فقدان تئوری برای کنترل قدرت: انقلاب ها با هدایت رهبران کاریزماتیک به پیروزی می رسند. در فردای انقلاب اما که قرار است نهضت به نظام تبدیل شود کار دشوار عبارت از گنجاندن روح فربه کاریزما در کالبد تنگ قانون است. همین می شود که جامه‌ی قانون اساسی را به تناسب قامت بلند رهبران می دوزند. چالش کاریزما و قانون از این جا به بعد نیز تداوم می یابد. انقلاب ایران فاقد نظریه ای برای کنترل قدرت بود. تئوری ولایت فقیه نیز بیش از اتکای بر عدالت ساختاری، مبتنی بر عدالت فقهی بود که صبغه ای کاملا شخصی و درونی داشت. شاید بتوان فقدان نظریاتی برای کنترل قدرت و ثروت را از جمله کمبودهای آشکار انقلاب ۵۷ دانست. غفلت روشنفکران عمدتا چپ زده پیش از انقلاب در این زمینه نابخشودنی است!

🖌 تداوم ساختاری حکومت غیر پاسخگو: انقلاب ۵۷ اگر چه بنا داشت تا فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد ولی خیلی زود در چنبره یک دولت رانتیر متکی به اقتصاد نفتی گرفتار آمد. امری که دولتی ارباب صفت و غیر پاسخگو را بر سرنوشت آینده ایرانیان مسلط ساخت. در حقیقت انقلاب نتوانست ساختارهای مولد استبداد را دگرگون سازد چرا که اگر چه در عرصه فرهنگی واجد آرمان های انسانی و بلندی بود ولی نتوانست ایده های موثری برای مهار سرکشی های دو عرصه سیاست و اقتصاد پیشنهاد کند. از همین رو تنها بعد از گذشت یک دهه، وجوه رهایی بخش انقلاب تسلیم سود گرایی و قدرت محوری آن ها شده و صرفا به صورت مناسکی تداوم یافتند!

🖌 فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر: در روزگاری که روایت روسی از مارکسیسم توانسته بود دموکراسی را محصول بورژوازی غرب و امپریالیسم امریکا معرفی کند، روشن بود که حقوق بشر نیز به دلیل خاستگاه سرمایه داری خویش نمی توانست جایگاه رفیعی نزد انقلابیون ایران بیابد. آن چه البته رونق داشت آمیزه ای از خوانش چپ گرایانه از اسلام در کنار بومی گرایی جهان سومی و معنویت گرایی پست مدرن بود. ملغمه ای که بر تیرگی اذهان می افزود و افقی مبهم و مه آلود را فراروی انقلابیون ترسیم می کرد. بنابراین در فقدان گفتمان دموکراسی و حقوق بشر در بحبوحه انقلاب بسیار از رویدادهای چهار دهه گذشته نباید چندان شگفت انگیز جلوه کند!

🖌 انقلابی گری و پیش بینی ناپذیری: انقلاب ها جزء استثنایی ترین پدیده های اجتماعی محسوب می شوند. دینامیسم حاکم بر انقلاب ها هم به گونه ای است که با تبدیل کاریزما به قانون، و نهضت به نهاد به تدریج عادی سازی و محاسبه پذیری بر این پدیده حاکم می شود. شگفت آن که بر خلاف عرف رایج برخی از انقلابیون همچنان در قبال نرمالیزاسیون مقاومت کرده و می کوشند تا این پدیده با تحمیل هزینه های بسیار، اراده گرایانه، ساختار گریز و پیش بینی ناپذیر جلوه نماید. اگر عقب ماندگی را سرنوشت محتوم سیاست گذاری های کنونی در نظر بگیریم پر واضح است که تداوم استثناگرایی و محاسبه ناپذیری نظم سیاسی موجود نمی تواند به توسعه ای شایسته ملت ایران بینجامد!

🔹 نکته پایانی: در میانه نبرد گفتمانی انقلابیون و براندازان بر سر میراث انقلاب ۵۷ شاید راهگشاترین موضع عبارت از بازخوانی این رخداد شگفت در افق تحولات امروزین باشد. میزان تحقق یافتن شعارهای استقلال، آزادی و جمهوریت، به علاوه بیان شجاعانه بحران دستاوردی که انقلاب به آن دچار شده است از مهمترین مولفه های این رویکرد محسوب می شود. با گذشت حدود نیم قرن از پیروزی انقلاب اکنون فرصت برای بازاندیشی بیش از همیشه مناسب است!

@solati_mehran

#انقلاب
#ناکامی_ها
Audio
🔹 مهران صولتی در این سخنرانی با ذکر زمینه های ساختاری و پیشامدهای لحظه ای سال های قبل از ۱۳۵۷، به تحلیل چرایی شکل گیری انقلاب ایران می پردازد.

زمان: ۳۰ دقیقه

#انقلاب_ایران

@solati_mehran
🔹 انقلابی در جستجوی " تمنای محال! "

@solati_mehran

مهران صولتی

در مورد انقلاب ۵۷ عبارت مشهوری وجود دارد به این مضمون؛ " مردم می دانستند که چه نمی خواهند ولی نمی دانستند که چه می خواهند!" . اگر این جمله در مورد ساختارهای سیاسی حکومت آینده بیان شده باشد البته تا حدود زیادی درست است ولی واقعیت این است که در کلیات، مردم می دانستند که چه می خواهند! آنها به دنبال تحقق " تمنای محال" بودند. در دهه ای که بومی گرایی، متاثر از الهیات رهایی بخش جهان سوم هر روز وسعت بیشتری در افکار عمومی می یافت و آتش معنویت گرایی هر روز بیش از پیش شعله می کشید، طرفداران انقلاب در میان ایرانیان، از دکتر شریعتی تا آیت الله خمینی هم می کوشیدند تا این آرزوی محال را باور پذیر کرده و ناممکن را ممکن سازند. همراه کردن دوگانه هایی متعارض که برخی از آنها به شرح زیرند:

🖌 مادیات همراه با معنویات: رشد معنویت گرایی متاثر از جنبش های اجتماعی اروپا و امریکا در کنار مبارزات رهایی بخش شمال افریقا موجی از آرمان گرایی را در جهان منتشر ساخت. ایران پیرامونی هم متاثر از چنین اندیشه هایی کوشید تا جامعه ایده آل را در قامت اندیشه های علی شریعتی در دهه پنجاه به تماشا بنشیند. افزایش گرایشات دینی به ویژه در دانشگاه ها هم نوید روزهایی را می داد که ایرانیان قرار بود به دنبال جمع میان دنیا و آخرت باشند. حتی میشل فوکو هم کتابی در مورد انقلاب ۵۷ نوشت و ایران را روح یک جهان بی روح نامید. البته فوکو در ماه های پس از انقلاب در مورد برخی تصورات خود در مورد این رویداد تجدید نظر کرد.

🖌 جمهوریت همراه با اسلامیت: حکومت قانون، آرمان انقلاب مشروطیت بود ولی سیر رویدادها نه تنها این هدف را محقق نساخت بلکه استبداد رضا شاهی را جایگزین آن ساخت. پیشنهاد جمهوریت هم با مخالفت روحانیت روبرو شد و سلطنت لاجرم ادامه یافت. تداوم نظام سلطانی محمدرضا شاه اما عطش حکومت مردمی را در جامعه شدیدتر ساخته بود. حکومتی که هم مردمی و هم اسلامی باشد. جمهوری اسلامی می توانست پیشنهاد خوبی برای تداوم مبارزات انقلابی باشد. سرعت تحولات انقلابی اما بیشتر از آن بود که گفت و گوهای نظری میان روشنفکران و روحانیون پیرامون قابل جمع بودن جمهوریت و اسلامیت شکل گرفته و به نتیجه برسد.

🖌 تجدد همراه با تدین: شتاب تجدد گرایی پهلوی دوم به شکل گیری تناقض های فرهنگی جدی در میان خانواده های مذهبی انجامید. بخش قابل توجهی از این خانواده ها رفتن به سینما یا دیدن تلویزیون را تحریم کرده و حتی در مورد فرستادن دختران شان به دبیرستان تردیدهای جدی داشتند. حتی روشنفکرانی مانند شریعتی هم میان تجدد و تمدن تفکیک قائل شده و آشکارا از دومی حمایت می کردند. آیت الله خمینی هم در سخنرانی بهشت زهرا خواستار تجددی بود که فاقد جنبه های غیر اخلاقی باشد. حتی برخی روشنفکران دینی مانند عبدالکریم سروش هم در دهه هفتاد با تاکید بر امتیاز گزینش گری معتقد به توانایی ما در پیرایش تجدد از جنبه های زیان آور آن بودند. تلاش هایی که نافرجام بودن آنها اکنون اثبات شده است.

🔹 نکته پایانی: اکنون و باگذشت بیش از چهل سال از انقلاب ۵۷ دیگر روشن شده است که جمع میان این دوگانه های متناقض از همان ابتدا هم آرزویی محال بوده است. واقعیت های اجتماعی صلب تر از آن چیزی هستند که به ما مجال دهند صرفا با اراده گرایی بتوانیم جامعه ای ایده آل را ایجاد کنیم. اما انقلاب ها از بستر همین ناممکن هاست که نضج گرفته و به پیروزی می رسند. به حاشیه رفتن عقل و به میدان آمدن احساس برای دستیابی به یک تمنای محال، پیشران همه انقلاب هاست!

@solati_mehran
#انقلاب
#تمنای_محال
#بازنشر
Forwarded from اتچ بات
🔹 چگونه انقلاب به دام اراده گرایی افتاد؟

@solati_mehran

مهران صولتی

شنیدن سخنان علیرضا پناهیان (کلیپ پیوست) از این نظر اهمیت دارد که اکنون حرف های او در کنار رائفی پور و حسن عباسی بیش از شخصیت هایی مانند مرتضی مطهری و حتی مصباح یزدی از سوی جوانان انقلابی شنیده می شود. سخنانی مشحون از اراده گرایی، غیریت سازی و ادعاهای گزاف که به هیچ روی قابل رد یا اثبات نمی باشند. مدعیاتی آخرالزمانی که منشاء سیاست گذاری ها قرار گرفته و خسارت هایی زیان بار برای کشور و منافع ملی به ارمغان آورده است. اما چگونه در دام اراده گرایی گرفتار شدیم؟

غرب ستیزی هویت ساز: بعد از آشنایی جدی با غرب در اوان دوره قاجار، مشروطیت فرصتی تاریخی برای شکل گیری گفت و گویی ماندگار میان منقادان و منتقدان سنت فراهم آورد، اما دریغ که ورود زودهنگام سیاست به عرصه مجادلات فرهنگی این مجال را از ایرانیان گرفت. حذف فیزیکی شیخ فضل الله آموزه های او را از خاطر نبرد و موجب بازتولید آن در نسل رادیکالی از اسلام گرایان مانند نواب صفوی شد. زنجیره ای که تا انقلاب اسلامی تداوم یافت و به لطف تفسیر چپ گرایانه از اسلام، معجونی ضد توسعه، ناسازگار با جهان، و توهم آفرین خلق کرد.

بی اطلاعی از واقعیت های جهانی: انقلابیون جوان با عدم شناخت از ماهیت اقتصادی نظم جهانی همچنان بر اولویت فرهنگ و جنگ اراده ها در این عرصه تاکید می ورزند. این در حالی است که تحلیل رفتن توان اقتصادی کشور به موازات تشدید ایران هراسی در سال های اخیر، تاثیرات فرهنگی ما را در سطح بین المللی تضعیف کرده است. افزایش نارضایتی های داخلی هم به تعمیق شکاف؛ ملت- دولت انجامیده و وجوه مردمی نظام سیاسی موجود را با چالش های جدی مواجه ساخته است.

بی توجهی به محدودیت های ساختاری: اراده گرایی با تاسی جستن به تجربه انقلاب ۵۷ و پررنگ کردن نقش کنش گران در ایجاد تغییرات، وجود ساختارها را نادیده می انگارد. این در حالی است که حتی انقلاب هم موفق به تغییر ماهوی در ساختارهای فرهنگی/ اقتصادی پیشین نشد و صرفا آن ها را در شمایلی نوین بازتولید کرد. بر همین اساس مبارزه جویی جوانان انقلابی با ساختارهای موجود تا زمانی که مبتنی بر فهم منطق حاکم بر روابط سیاسی/ اقتصادی نباشد صرفا به لفاظی های پرطمطراق تقلیل می یابد.

ارزیابی نادرست از توانایی ها: بهره گیری دراز مدت از رانت قدرت و فعالیت در عرصه های بی رقیب انقلابیون جوان را در شناخت توانمندی های شان دچار اشتباه کرده است. واقعیت های جهانی در باور آن ها چنان موم آسا جلوه کرده که گویی می توانند آن ها را به هر شکلی در آورند. ذهنیتی ساده اندیش که آینده را برای ایرانیان تیره و تار ساخته است. کاغذ پاره تلقی کردن تحریم ها، حمله به سفارت خانه ها، بی فرجام ماندن برجام، زمستان سخت اروپا و تاکید بر باور متروک خودکفایی از مصادیق این توهم آلودگی محسوب می شود.

🔹 نکته پایانی: هیچ چیز اسف بارتر از این نیست که انقلابی با حضور رنگین کمانی نیروهای سیاسی، توسط افرادی مصادره شود که قائل به یکدست سازی جامعه، زدودن تنوعات و آخرالزمانی کردن سیاست ها باشند. تاریخ اما نشان داده است که اراده گرایی هایی از این جنس در عمل با شکست های فاحشی روبرو شده اند.

@solati_mehran

#اراده_گرایی
#علیرضا_پناهیان
#انقلاب
Forwarded from اتچ بات
🔹 روشنفکران ایرانی در آغاز انقلاب ۵۷ چگونه می اندیشیدند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

افراد حاضر در قاب تصویر پیوست، نمایندگان جامعه روشنفکری ایران در طلیعه انقلاب ۵۷ و ماه های آغازین آن محسوب می شوند. همان ایامی که هژمونی چپ گرایی مسیر و مقصد فعالیت های سیاسی و فرهنگی را نمایان می ساخت. آن چه البته در چکیده سخنان ایشان نمایان است شباهت های شگفت انگیز به رغم تفاوت های اندک می باشد. به بیان روشن تر صرفا ادبیات ایشان با یکدیگر متفاوت است. از همین رو شاید بتوانیم اشتراکات روشنفکری ایران در اوان انقلاب را حول عناصر زیر صورت بندی کنیم:

امپریالیسم ستیزی: بر خلاف پژوهش محمدحسین پناهی پیرامون شعارهای مردم در آستانه انقلاب که نشان می دهد شعار علیه شاه با ۸۶۳ مورد دارای بیشترین، و شعار علیه وابستگی وی به دولت های بیگانه با ۳۷ شعار دارای کمترین فراوانی بوده است، چپ گرایان بعد از پیروزی انقلاب موفق شدند تا امپریالیسم ستیزی را به عنوان پیشران این رویداد مهم درتاریخ معاصر ایران معرفی نمایند. لذا انقلابی که قرار بود به حیات استبداد در کشور خاتمه دهد در یک چرخش تاریخی به مسیر غیریت سازی با غرب و به ویژه امریکا افتاد. رویکردی که با تسخیر سفارت امریکا در آبان ۵۸ در مسیری بی بازگشت گام نهاد.

اقتصاد دولتی: تجربه بی فرجام ملی شدن نفت در دوره محمد مصدق به موازات مالکیت ستیزی چپ گرایان زمینه مساعدی را برای ملی شدن بانک ها و صنایع در دوران حیات دولت موقت و بعد از آن فراهم آورد. در حقیقت به رغم تایید مالکیت خصوصی در قرائت سنتی، این معجزه‌ی خوانش انقلابی از اسلام بود که به نحیف شدن بخش خصوصی، فربه شدن دولت، و مداخله گری آن در حریم اقتصاد و فرهنگ میدان داد. حاصل اما ناکارآمدی مزمن اقتصادی است که با گذشت بیش از چهاردهه همچنان ایرانیان را رنج می دهد و اقسام خصوصی سازی ها در آن با نیت چابک سازی و کارآمدی به نتیجه مطلوب نرسیده است.

ضدیت با لیبرال ها: در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب بود که حبیب الله پیمان نوشت؛ " لیبرالیسم؛ جاده صاف کن امپریالیسم". سخنی که می توانست ترجمان حملات روشنفکران به مهدی بازرگان باشد. تلاش برای آرام کردن فضا، عادی کردن اوضاع، تداوم ارتباط با جهان، و پایان بخشیدن به شتابزدگی های انقلابی از مهمترین اقدامات دولت بازرگان در عمر کوتاه خود محسوب می شد که طیف متنوعی از امپریالیسم ستیزان؛ از فداییان و مجاهدین گرفته تا جنبشی ها و انقلابیون مسلمان را خشمگین ساخته بود. بعد از آن بود که " لیبرال" به یک از ناسزاهای نان و آب دار برای چپ ها (مذهبی و سکولار) تبدیل شد که با آن رقبای خود را از عرصه سیاسی خارج نمایند.

🔹 نکته پایانی: ایران در دوران معاصر پیش از هر چیز یک کشور پیرامونی و در معرض نفوذ اندیشه های ناسیونالیستی، لیبرالیستی و مارکسیستی بوده است. امری که به تعارض میان نظم گذشته و وضعیت جدید انجامیده است. وقوع سه نهضت و انقلاب نیز آشکارا از طولانی و پرهزینه شدن دوران گذار حکایت دارد. بر اساس معیارهای امروزین شاید روشنفکران دوران مشروطه نگاه دقیق تر و بینش عمیق تری از تحولات ایران معاصر در مقایسه با روشنفکران انقلاب ۵۷ داشتند.

@solati_mehran

#بازرگان
#پبمان
#روشنفکران
#انقلاب
🔹 در مسیر توسعه کجا به بیراهه رفتیم؟!

مهران صولتی

در جهان امروز نقش شهروندان در توسعه شهری امری محتوم و بدیهی شمرده می شود. انتخاب شهردار، گسترش نقش شهرداری ها در روند سیاست گذاری های آموزشی- بهداشتی، توسعه محلات و مشارکت شهروندان در فرآیندهای تصمیم سازی از اهم اموری است که به بهبود عملکرد مدیریت شهری و در نهایت افزایش حس رضایت مندی شهروندان می انجامد‌. در ایران اما ما هنوز در ابتدای راه بوده و نیازمند تقریر صحیح صورت مساله برای دستیابی به پاسخی درست هستیم. بنابراین نیازمند پاسخ به همان پرسش بنیادینی هستیم که عنوان این یادداشت را تشکیل می دهد. پاسخی که می تواند چشم انداز آینده مشارکت شهروندان در توسعه شهری را روشن تر سازد. بر همین اساس در ابتدا باید از دو پارادایم اساسی سخن گفت که چیرگی هر یک می تواند نتایج کاملا متفاوتی را به همراه آورد. از اولی به عنوان پارادایم " سازه محور" و از دومی به عنوان پارادایم" انسان محور" یاد می کنیم:

1⃣ پارادایم سازه محور: در این پارادایم ساخت و ساز از اهمیت کانونی برخوردار است. شهر خود یک سازه بزرگ است که قرار است به مکانی برای مصرف شهروندان تبدیل شود. همین است که کلید واژه هایی مانند پاساژ، مال، برج، ویترین، نمایش و سرمایه بیش از همه در آن تکرار می شود. شهروندان به مثابه موجوداتی تصور می شوند که قرار است از نمایش بهترین کالاها در طول روز برخوردار شده و آنگاه شب را با رویای خریدهای فردا به صبح برسانند. ژان بودریار فیلسوف پست مدرن در کتاب جامعه مصرفی، امر مصرف را به عنوان مجموعه ای از نشانه های هماهنگ با یکدیگر به تصویر می کشد که خریدار را تشویق می کنند با خرید اشیاء مرتبط با یکدیگر ناخواسته به افزایش مصرف دامن زده و این نوع خرید را به عنوان نیازی ضروری برای فرد جا بیندازند. فرد در این پارادایم نه سوژه بلکه ابژه ای در خدمت نظام سرمایه داری است که هویت اش در نسبت با مصرف تعریف می شود و نمی تواند نقشی جدی در تغییر محیط اجتماعی خود ایفا نماید. در این پارادایم فضاهای عمومی به نفع ایجاد سازه های جدید مصادره شده و حتی پارک ها و فضاهای تفریحی شهروندان برای ساخت مجتمع های تجاری هزینه می شوند. در این دیدگاه از مقوله ای به نام " حق به شهر" ( تعبیر هاروی) برای شهروندان خبری نیست و رابطه میان شهر و آن ها یک سویه، مکانیکی، مصرفی و به زیان شهروندان تعریف می شود.

2⃣ پارادایم انسان محور: در این پارادایم انسان و روابط اجتماعی او از اهمیت کانونی برخوردار است. شهر این جا نه یک سازه بزرگ بلکه عرصه ای برای معنا آفرینی شهروندان تلقی می شود. از همین رو کلید واژه هایی مانند انسان، جامعه، میدان، خیابان، فضای عمومی و گفت و گو با فراوانی بیشتری در آن حضور دارند. در این دیدگاه شهروندان بیش از آن که مصرف کننده باشد، تولید کننده اند و فعالانه آفریننده معانی، نمادها و نشانه های اجتماعی تلقی می شوند. از همین رو شهروندان سوژه هایی هستند که نه تنها می توانند از چیرگی محیط سرمایه سالار بگریزند بلکه از توان لازم برای مقاومت در مقابل آن نیز برخوردارند. این پارادایم میان انسان و جامعه پیوندی وثیق قائل است و نگاه فرد گرایانه به انسان را ناقص و تک بعدی ارزیابی می کند. امکان رویارویی حضوری شهروندان برای به اشتراک گذاشتن دردها، دغدغه ها و تجربه های شان اهمیت می یابد و افزایش فضاهای عمومی برای فراهم آوردن مواجهه شهروندان با یکدیگر از اولویت های سیاست های شهر سازی اعلام می شود. شهر پدیده ای تلقی می شود که فراتر از ساخت و ساز، نیازمند ساز و کارهایی  برای نقش آفرینی  شهروندان در راستای ارتباطی متقابل، پویا و ارگانیکی با شهر می باشد.

یکصد سال است که ایرانیان شاهد چیرگی پارادایم اول بر زیست جمعی و فردی خود هستند. پیش از آن و به ویژه در عصر ناصری هم شاهد آموزش علومی در دارالفنون بودیم که آشکارا صبغه کاربردی داشتند. رویکردی که در عصر پهلوی اول به اوج رسید و پیشرفت فیزیکی و رشد صنعتی در دستور کار قرار گرفت. شهرسازی و رشد تهران نیز بیش از همه محصول این دوره است. در همه دوره های بعد حتی پس از انقلاب هم ایران شاهد سیطره پارادایم" سازه محور" بر عرصه سیاست گذاری و تصمیم گیری بوده است. ترافیک، آلودگی هوا، تخریب محیط زیست، زمین خواری، آلودگی صوتی، حاشیه نشینی و آسیب های اجتماعی هم از کمترین پیامدهای مخرب این رویکرد بر زیست شهری شهروندان بوده است. آن چه بود اما عزم  شاهان پهلوی در جهت مدرن سازی جامعه ایران ذیل این پارادایم و با لحاظ شاخص هایی مانند رشد اقتصادی، اقتصاد نفتی، الگوهای جهانی، تکنوکراسی و پیشرفت تکنولوژیک بود. امری که به دلیل نادیده گرفتن نقش انسان و جامعه در فرآیند سیاست گذاری های حکومت به بن بست و انقلاب انجامید.

@solati_mehran
در دوران پس از انقلاب اما به دلیل غرب ستیزی مندرج در بسیاری از تصمیم گیری ها اوضاع به گونه ای متفاوت رقم خورد. در چهار دهه گذشته پیشرفتی هم اگر بوده بی برنامه و آشفته انجام گرفته، آن چنان که مضار اش بیش از مزایای اش بوده است. در بقیه ایام هم اتلاف وقت برای طراحی الگوی پیشرفت بومی و ورود کشور به عرصه مناقشه با قدرت های جهانی همان اندک توان مملکت  برای نوسازی زیر ساخت های فیزیکی ایران را تحلیل برد. اگر اوضاع به سامان بود و حرکت در مسیر درست آن انجام می گرفت می شد انتظار داشت که پارادایم سازه محور با تاثیر پذیرفتن از امواج قدرتمند و فراگیر پارادایم انسان محور در جهان پس از جنگ جهانی دوم، تعدیل شده و با تمرکز بر انسان، جامعه، روابط اجتماعی، سوژه گی شهروندان و الزامات توسعه پایدار دوران متفاوتی را رقم زند. دورانی که می توانست زاینده شهروند خودآگاه، متعهد، قانون مند، مشارکت جو و توسعه گرا باشد. ما هنوز اما در همان منزل اول باقی مانده ایم!

@solati_mehran

#توسعه
#شهروندی
«گانگستر شهر آمل بُومه»

محمد منصورنژاد
27 بهمن 1401

به عنوان یک مازندرانی (و فرزند «رینه» از توابع شهرستان امل) می خواهم درباره آهنگ «گانگستر شهر آمل بومه» چند نکته ای بنویسم:

🔹1. بارها درباره این نکته می اندیشیدم و می پرسیدم که چرا موسیقی¬های مازندرانی (مازرنی/ تبری)، کمتر در حد ملی درخشیدند و  به صورت محدودتر مورد اقبال عمومی قرار گرفتند! اما در باب این آهنگ، ناگهان ورق برگشت و درست باید برعکس پرسید: چه شده است که این آهنگ تا این حد به سرعت مورد استقبال مردم قرار گرفته است؟ اگر بگویند «فضای مجازی» عامل اصلی است، مگر سایر نغمات تبری، در فضای مجازی دست بدست نمی شوند؟ پس بحث فقط به فضای مجازی باز نمی گردد.

🔹2. برخی آمارها حکایت از آن دارد که بعد از استان تهران (حدود 13 میلیون جمعیت) و مازندران (نزدیک به  3 میلیون جمعیت)، استان قم که از نظر جمعیت حتی استان بیستم ایران هم نیست (با کمتر از 1 و نیم میلیون جمعیت)، از این آهنگ بیشترین استقبال را داشته است! راستی چرا؟ در قم که مثلا مرکز تشیع جهان است و  در هر کوچه ای چند روحانی با مردم زندگی می کند و نزدیک به 100 هزار روحانی زن و مرد در حال تحصیل، تدریس و تحقیق اند، چرا باید از چنین موسیقی استقبال کنند که حتی یک آمال و آرمانشهر صاحب این ترانه، با استانداردهای حوزوی سازگار نباشد! (بلکه در تعارض باشند!) آیا نمی توان نتیجه گرفت مردم راهی که کارشناسان دینی می گویند را حتی در شهرهای مذهبی، هم خیلی نمی پیمایند؟

🔹3. اما هنوز هم به این نکته نپرداختیم که دلیل اقبال عمومی به ویژه نسل زد (z)،  از این سنخ ترانه ها چیست؟ از نظر نگارنده دست کم این نکات به ذهن می رسند بدون اینکه مدعا آن باشد که علت و دلیل این اتفاق، همین مواردند:

✔️یک: خسته شدن جامعه و نسل جوان از انبوه شعارهای باصطلاح مذهبی، تکراری، خسته کننده و همه جایی! (از مدرسه تا مسجد، حتی پارک و محیط ورزشی!).
قاعده ساده ای اصحاب «اقتصاد» دارند: عرضه زیاد، باعث ارزان شدن جنس می شود! مگر لازم است تا مردم این همه با مظاهر ارزشی، شعایر دینی و نمادهای مذهبی مواجه باشند (به ویژه که از سوی متولیان، درست عکس این شعارها و تبلیغات عمل می شود!)

✔️دو: خسته شدن جامعه و به ویژه نسل نو، از اجباری شدن امور مثلا خوب؛ از  لباس و حجاب اجباری، تا سرود اجباری، راهپیمایی اجباری، فیلم سازی و فیلم بینی اجباری و ...؛
اجباری شدن، یعنی گره زدن تحقق خواسته ها به گشت ارشاد، باتوم، گاز اشک آور، و سیاسی کردن اموری که مربوط به حوزه عمومی اند و در اصل ربطی به دولت و حکومت ندارد! مردم از «سیاست زدگی» خسته اند و هر آن چه که در آن قالب های رسمی جا نگیرد، برایشان جذاب می آید. مردم می خواهند «زندگی» کنند! و با این حرکت ها در حقیقت به وضع موجود، اعتراض می کنند!

✔️سه: «ساختارشکنی»، از ویژگی های نوجوانان و جوانان است. وگرنه افراد، معمولا در سنین بالا محافظه کارانه تر عمل می کنند. «نسل انقلاب و جنگ»، با حضور در عرصه انقلاب و جنگ، به نحوی انرژی هایش را خارج از نُرم عادی و ساختارهای متعارف، با اشکال متنوع (مبارزه، خط شکنی، خشم شبانه، و....) تخلیه می کرد. اما نسل فعلی همان انرژی و هیجان را (که حتی در عصرارتباطات تشدید هم شده و «نسل زد» در سطح جهانی، ساختارشکن تر از نسل های پیشین اند) دارد، اما جایی برای تخلیه نیروهای درونی و اظهار وجود ندارد. چه بسا برای رقص و جشنی! احضار می شوند و... اینجاست تا سوژه ای فراتر از ساختارهای معمولی می بینند، از آن استقبال می کند.

✔️چهار: جدای از محتوای ساختارشکنانه (که ممکن است باب طبع بسیاری نباشد)، اما انصافا موسیقی این آهنگ و نغمات آن بسیار خوب انتخاب شده و دلها را می لرزاند؛ «خواننده» نیز حق آن محتوا را بسیار خوب ادا کرده است.

‌‌@solati_mehran

#موسیقی
#گانگستر
دقیقا کجایید؟!

سرمقاله هم‌میهن
اول اسفند ۱۴۰۱


♦️بیایید منصفانه نگاه کنیم. اگر وضعیت تورم و قیمت‌ها در دولت روحانی مشابه امروز بود، چه می‌کردید؟ هر روز روسای قوا، فرماندهان گوناگون، ائمه جمعه و جماعات، افراد ریز و درشت، صداوسیما و صدها لشکر رسانه‌ای در خدمت نقد عملکرد آن دولت و ضرورت رسیدن به داد مردم سخنرانی و قلمفرسایی می‌کردند، پس اکنون کجایید؟ دقیقا کجایید؟

♦️ آقای رئیسی در روز مبعث و در حضور مقام رهبری به صراحت می‌گوید که: «با مشارکت مردم هیچ مشکلی غیرقابل‌حل نیست و به رهبری و مردم عزیز کشورمان عرض می‌کنیم که وضع تورمی فعلی را بی‌تردید کنترل خواهیم کرد.» خب آقای رئیسی!! این را که 20 ماه پیش هم گفتید، حتی عدد و رقم هم تعیین کردید که تورم را نصف و سپس تک‌رقمی می‌کنید.

♦️ اول بفرمایید که چرا این نشده است؟ چرا وعده‌ای دادید که قابل اجرا نبود یا قابل اجرا بود و شما و دولت نتوانستید آن را انجام دهید؟ راستی این روزها که در مدت کمی 10 درصد از ارزش پول ملی کم شده است، چرا سکوت کرده‌اید؟ چرا کسی باید ادعای فوق را از شما باور کند؟ چگونه می‌خواهید آن را کنترل کنید؟ چرا باید تا رسیدن دلار به قیمت حتی صدهزار تومان صبر کنند؟

♦️ راستی آیا فراموش کردید که دولت قبل را تمسخر می‌کردید که نیامدن شما این خطر را داشت که دلار 5000 تومان شود، حالا که به قیمت های فعلی رسیده است، چه می گوئید؟ سکه هم که دوشادوش دلار رکورد های جدید را درمی‌نوردد.

♦️گوشت، تصاعدی شده است و ران به بالای 500 هزار تومان رسیده و البته از حقوق‌های بالای 7 میلیون تومان یا معادل 14 کیلو گوشت هم مالیات می‌گیرید تا بلکه هزینه‌های اضافی دولت را پوشش دهید. اظهارنظر آقای رئیسی درباره تورم فقط یک نکته مثبت داشت و اینکه دیگر نگفتند که تورم را 60 درصد تحویل گرفتیم. جمله‌ای که به کلی غلط بود و تورم سال 99 و 1400، حدود 40 درصد بود و نه 60 درصد و امسال به حدود 50 درصد می‌رسد و احتمالا رکورد تورم را در طول تاریخ کشور به جز یک سال پس از جنگ جهانی دوم خواهد شکست.

♦️ بارها تذکر داده شده که با اقتصاد نمی‌توان اراده‌‌گرایانه برخورد کرد. دولت موجود فاقد نظریه اقتصادی است، بدترین کارهای دولت‌های قبل را تکرار می‌کند، بدون اینکه به تبعات آنها واقف باشد. در این مدیریت حداقل‌های صلاحیت علمی و حرفه‌ای اداره اقتصاد کشور دیده نمی‌شود. برای اثبات این ادعا کافی است که آقای رئیسی توضیح دهند که چگونه می‌خواهند تورم را کنترل کنند و چرا تاکنون نتوانسته‌اند؟

♦️شما که نفت را به اندازه دوران برجام می‌فروشید، چرا دنبال مولدسازی و فروش مدرسه و زمین و... هستید تا قدری کسری بودجه را تخفیف دهید؟ چرا دنبال غرق کردن بانک‌ها در پرداخت اعتبار برای مسکن‌های وعده داده شده هستید که نه‌تنها تبدیل به مسکن نمی‌شود، بلکه تورم را یک پله بالاتر می‌برد. این راه بن‌بست است، شک نکنید.
@solati_mehran

#تورم
#رئیسی
🔹 چرخه عمر نظام جمهوری اسلامی چه مراحلی را طی کرده است؟

@solati_mehran

مهران صولتی

محسن رنانی در کتاب؛ " اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران" آورده است: به طور کلی مراحل عمر یک نظام سیاسی تاسیسی مانند جمهوری اسلامی را می توان به ده مرحله تقسیم کرد: تاسیس، کودکی، رشد، بلوغ، تکامل، تعادل، اشرافیت، بوروکراسی خوش خیم، بوروکراسی بدخیم، و مرگ.از تاسیس تا بلوغ، مراحل جوانی یک سیستم، و از اشرافیت تا مرگ، مراحل کهولت محسوب می شود. در دوره جوانی یک نظام، ظرفیت درونی یعنی همان انرژی حیاتی سیستم با سرعت در حال افزایش است. پس از طی دوره جوانی روند افزایش این انرژی کند می شود تا در دوره تعادل سیستم، به حداکثر خود برسد. از آن پس به تدریج انرژی حیاتی سیستم رو به کاهش می گذارد و هر چه نظام در مراحل کهولت خود بیشتر پیش برود این انرژی ها بیشتر از دست می رود تا سیستم در نقطه ای متوقف شود.


🔺 جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ تاسیس و سپس وارد دوره کودکی خود شد. انعطاف پذیری سیستم در این مرحله به قدری زیاد بود که حادثه ای مانند تسخیر سفارت امریکا توانست کشور را به دام بحرانی ژرف بکشاند. ورود کشور به عرصه جنگ تحمیلی و سپس درگیری های خونین داخلی بعد از خرداد ۶۰ نیز نشان داد که سیستم از ضریب کنترل پذیری پایینی برخوردار است!

🔺 با یکدست شدن قدرت در دهه شصت نظام از کنترل پذیری بیشتری برخوردار شد. در این میان افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف تاریخی ملت- دولت که به دنبال رویداد انقلاب و جنگ اتفاق افتاده بود توانست مقادیر زیادی انرژی را وارد سیستم کرده و جمهوری اسلامی را به مراحل رشد و بلوغ برساند!

🔺 پایان جنگ، بازنگری قانون اساسی و فرارسیدن دوران سازندگی نشان از ورود کشور به دوران تکامل خود داشت. به کار گیری ظرفیت های معطل مانده زمان جنگ موجب افزایش قابلیت های درونی ارتقای سیستم شد. اما فقدان آمادگی کافی جامعه برای اجرای برنامه های توسعه اقتصادی موجبات افزایش تورم، کاهش ظرفیت خرسندی سیستم و شکل گیری نوعی بی تعادلی شد!

🔺 رویداد دوم خرداد ۷۶، وقوع جمهوری سوم و دستیابی سیستم به نوعی تعادل پایدار را نوید می داد. در این دوره افزایش انعطاف پذیری سیستم تا حدی به کاهش کنترل پذیری آن انجامید. رشد ضریب حاکمیت قانون به افزایش انرژی درونی، ظرفیت های درونی ارتقاء و افزایش ظرفیت خرسندی سیستم انجامید و فصل نوینی را در گسترش مشارکت مردم و تقویت جامعه مدنی گشود!

🔺 جمهوری اسلامی بعد از پیامدهای انتخابات ۸۸ و به ویژه گسترش تحریم ها به سرعت به مرحله کهولت رسید. از آن پس مهندسی انتخابات از ورود نیروها و ظرفیت های جدید به سیستم جلوگیری کرد و تحریم ها انرژی حیاتی آن را تحلیل برد. نظام از انعطاف پذیری خود کاست و  کنترل پذیری بیشتری از خود بروز داد. اشرافیت و بوروکراسی بدخیم نیز موجبات افزایش نابرابری ها، ناکارآمدی ها، عدم پاسخگویی و انباشت نارضایتی ها را فراهم آورد!

🔹 نکته پایانی: در شرایطی که نظام سیاسی در ایران فقط طی چهار دهه از تاسیس به کهولت رسیده و انرژی درونی، ظرفیت های ارتقاء و توانایی ایجاد رضایت در میان شهروندان را از دست داده است پرسش از امکان زایندگی سیستم بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می رسد. به اجمال می توان گفت شاید تنها یک دگرگونی پیش بینی ناپذیر با ابعادی پیچیده و پیامدهایی ناشناخته بتواند موجب جهشی در سیستم و خروج آن از وضعیتی شود که در آن گرفتار آمده است!

https://instagram.com/solati_mehran

#جمهوری_اسلامی
#سیستم
#توسعه
🔴ارز؛ سياسی يا اقتصادی؟

▪️حل مسایل ایران در سطح این دولت نیست.

🔺اعتماد سوم اسفند ۱۴۰۱

✍️عباس عبدی

🔘افزايش شديد قيمت ارز و طلا و سرايت آن به ساير كالاها، موجب شد كه به جاي توضيح، با رسانه‌ها برخورد كنند. اين افزايش قيمت در حالي رخ داد كه رييس‌جمهور و هيات همران از چين برگشته بودند، و انتظار مي‌رفت كه با توجه به دستاوردهای احتمالی و گشایش‌های ارزی، قيمت‌ها كاهش هم پيدا كند.

🔘متاسفانه يك ماه پيش آقاي رييسي در مجلس با قاطعيت اعلام كرد كه روند قيمت ارز كاهشي خواهد شد، ولي در همين يك ماه نزديك به ۱۵ درصد بر قيمت آن افزوده شد كه رشد كم‌سابقه‌اي است، و اين شائبه را ايجاد مي‌كند كه گويي ادعاهای مسوولين محترم بي‌ارتباط با واقعيت است و شعار محسوب مي‌شود و از اين پس نيز مورد توجه مخاطبان قرار نخواهد گرفت.

🔘روشن‌تر از سخنان آقاي رييسي، مواضع و وعده‌های رييس كل بانك مركزي است. تغيير رييس كل نشان داد كه مشكل اقتصاد ايران با آمدن اين و رفتن آن حل نخواهد شد. مشكل در جاهاي ديگر است. شايد به همين دليل است كه مسوولين اقتصادي در توجیه عملکرد خود اعلام مي‌كنند كه افزايش قيمت ارز واقعي نيست، بلكه رواني سیاسی است به تعبير ديگر آن را واجد علت اقتصادي نمي‌دانند، بلكه معتقدند علت آن سياسي است.

🔘در حالي كه از نظر مردم هيچ اهميتي ندارد كه علت آن چيست. هر چه كه باشد، مسووليت آن متوجه دولت است. مشکلات سیاسی را هم دولت باید حل کند. به‌علاوه مگر نگفتند كه قطعا اين روند كاهشي خواهد شد، پس چرا برعكس شد و قطار قيمت‌ها با سرعت زیاد به سوي قله در حركت است؟ قله‌اي كه پايانش را نمی‌دانیم کجاست؟

https://telegra.ph/ارز-سياسی-يا-اقتصادی-02-21
🔹 صفحه اینستاگرام مهران صولتی

https://instagram.com/solati_mehran
Forwarded from اتچ بات
🔹 جمهوری اسلامی و آفت روایت زدگی!

@solati_mehran

مهران صولتی

جمهوری اسلامی تصریح کرده که در روزگار "جنگ روایت ها" به سر می برد، به این معنا که در هجوم رسانه هایی که از صبح تا شام می کوشند که دستاوردهای آن را انکار کنند به دنبال این است که روایت هایی واقعی از پیشرفت های اش را در داخل و خارج از ایران عرضه کند.

از دید جمهوری اسلامی مخاطبان داخلی رسانه ها افرادی منفعل اند که نسبت به واقعیت های موجود بی اطلاع بوده و در معرض شبیخون رسانه های فرامرزی قرار گرفته اند. همان کسانی که لازم است از رسانه های داخلی روایت های رسمی را دریافت کنند.

از همین منظر است که می توان سرمایه گذاری نظام سیاسی در انجام فعالیت های تبلیغاتی، سفارش روایت های رسمی، برکشیدن هنرمندان انقلابی، و تمایزگذاری میان هنر ارزشی و غیر ارزشی را بهتر درک کرد. این که باید از همه امکانات برای خلق موثرترین روایت ها بهره گرفت.

در همین راستا جمهوری اسلامی دو اقدام را در عرصه آموزش و پرورش پیگیری می کند؛ از یک سو با بر قراری فیلترینگ شدید در گزینش معلمان آینده و جلوگیری از ورود مدرسان دگر اندیش به دانشگاه فرهنگیان می کوشد تا فرآیند انزوای (isolation ) دانشجویان از واقعیت های جامعه تکمیل شود، و از سوی دیگر سعی می کند تا روایت های رسمی را در متن کتاب های درسی بگنجاند.

به این فراز از متن کتاب جامعه شناسی یازدهم متوسطه توجه کنید؛ "ناتوانی جهان غرب برای توجیه جهانی خود، در شرایطی که اقتصاد و سیاستش، به این حضور نیاز دارد، بعد دیگری از بحران معرفتی- علمی است... فرهنگی که توان معرفتی لازم برای دفاع از خود را ندارد به حیوان فرتوتی می ماند که آسیب پذیر شده است"

به عبارت ساده تر کتاب متاثر از همان آفت روایت زدگی حاکم می خواهد بگوید که با ظهور اندیشه های پست مدرن دیگر غرب امکان توجیه برتری خود را از دست داده است حال آن که اگر این اتفاق هم افتاده باشد نه به دلیل نقصان روایت سازی در غرب بلکه به دلیل وجود اقتصادهای نوظهور در جهان است.

مولفان کتاب نمی خواهند بپذیرند که غرب بیش از اتکا به رسانه ها برای توجیه برتری خود، بر مجموعه ای از واقعیت های عینی در عرصه های اقتصاد و سیاست مانند؛ سهم بالا در اقتصاد جهان، فرآیند دموکراتیک تصمیم گیری ها، سرمایه اجتماعی قابل توجه، و حکمرانی کارآمد متکی است.

ورود جهان به دوران پست مدرن اگر چه رویداد مهمی به شمار می رود ولی هنوز نتوانسته هیمنه مدرنیته را از سپهر اندیشه جهان کنار زند. از سوی دیگر پست مدرنیته با تاکید بر نسبی بودن همه چیز همچون تیزابی تلقی می شود که سنت و اقتدارگرایی برخاسته از آن را نیز در خود حل می کند.

شاید بتوان بخشی از کژ خوانی واقعیت های جهانی در ایران را به رونق اندیشه های آخرالزمانی نسبت داد که اکنون در لایه های فرهنگی جمهوری اسلامی زیر عناوینی مانند؛ نوید فروپاشی تمدن غرب، وعده نابودی فلان کشور، حاکمیت نظم شرقی بر جهان،  و پایان یافتن حاکمیت لیبرال دموکراسی جریان دارد.

روایت زدگی اگر چه می تواند توجیه آسانی برای شکست ها باشد و بحران دستاورد نظام سیاسی را متوجه توطئه دشمنان سازد ولی با دور ماندن از واقعیت های حاکم بر عرصه های اقتصاد و سیاست در ایران و جهان، تصمیم گیرندگان را دچار خطای راهبردی ساخته و آن ها را از اندیشیدن به اصلاحات ساختاری باز می دارد.

@solati_mehran

#روایت_زدگی
#جمهوری_اسلامی
Forwarded from اتچ بات
🔹 مدرسه؛ شهر بی دفاع 🔹

@solati_mehran

مهران صولتی

رویدادهای زنجیره ای هفته های اخیر در مدارس دخترانه قم و بروجرد و تسری آن به سایر آموزشگاه های کشور به قدری عجیب و باورنکردنی به نظر می رسند که نمی توان آن ها به آسانی تبیین کرد. آن چه بیش از همه در این وقایع تلخ خودنمایی می کند بی دفاع رها شدن مدارس در هجوم تندبادهای تحجر و بی رحمی است. در کشوری که مسئولان عالی رتبه اش خود را طلب کار غرب در مقوله حقوق زنان می دانند چگونه می توان پذیرفت که گروهی هزاره گرا و مرتجع پیدا شده و با پرتاب ابزارهایی با قابلیت انتشار گازهای شیمیایی، عامل مسمومیت شدید دختران بی پناه این سرزمین شوند؟! اکنون و در میانه تاسف و تحیر فراوان شاید تنها بتوان برخی از علل این واقعه را به شرح زیر فهرست کرد:

تشدید پدیده‌ی بی دولتی: دولت در ایران وجهی کاریکاتوری دارد. از یک سو چنان مداخله گر می نماید که حیات اجتماعی را به مخاطره انداخته و بر عرصه های اقتصاد، سیاست، فرهنگ و حتی خانواده چنبره زده است و از سوی دیگر از تامین حداقل وظایف دولت مدرن در جهان یعنی رفاه، امنیت پایدار و رضایت مندی شهروندان بازمانده است. در حادثه اخیر هم ورود حکومت چندان منفعلانه و دیر هنگام بوده است که از آن بوی پدیده‌ی " بی دولتی" به مشام می رسد. گویا در ایران امروز برخی برای نقض حقوق ایرانیان از چشم پوشی حداکثری دولت برخوردارند.

رشد خطرناک داعشی گری: بختیار علی نویسنده کرد در کتاب؛ " داعش: خشونت شرقی و نقد عقل فاشیستی" این گروه را افرادی می نامد که تفاوت میان خود و دیگران را به تفاوت میان" ماندن و نماندن" و " مرگ و جاودانگی" تبدیل کرده اند. به بیان وی؛ " داعش ماشینی است که با نام هایی مانند: جاودانی، ثابت، آسمانی و کهن سخن می گوید. در این دیدگاه انسان فاقد جایگاه و دین دارای مرکزیتی انکارناپذیر است. مطابق این روایت از داعش به عنوان نهضتی فاشیستی اکنون شاید بتوان فرقه هایی با ماهیت مشابه را در کشور شناسایی کرد.

تلاش برای محو فاعلیت زنان: زنان ایرانی به بلندای تاریخ این سرزمین در برابر پدرسالاری توجیه شده به وسیله سنت و دین به پاخاسته و در عرصه عمومی حضور یافته اند. انقلاب اسلامی هم در آغاز به سوژگی زنان دامن زد و آن ها را به مشارکت فزاینده در همه میدان های اجتماعی دعوت کرد، اما دیری نپایید که با قوت گرفتن برخی اندیشه های واپس گرا که وظیفه اصلی زنان را همسرداری و بچه داری می دانستند فاعلیت آن ها با چالش های جدید مواجه شد. البته در این میان می توان ظهور جنبش زن، زندگی و آزادی را یک نقطه عطف قلمداد کرد.

غرب ستیزی هیستریک: مواجهه ایرانیان با غرب در پیش از انقلاب عمدتا فرهنگی - تئوریک بود. این غرب شناسی در دوران پس از انقلاب اما وجهی سیاسی - عملی یافت و به وادی غرب ستیزی افتاد. عباسی و رائفی پور به جای سروش و طباطبایی نشستند و سپهر اندیشه ایرانی را تیره تر ساختند. پیش از این هم مخالفت دن کیشوتی با تفکر مدرن از طریق اتش زدن کتاب پزشکی، تکفیر دوش حمام، مبارزه با رادیو و تلویزیون، مخالفت با کت و شلوار، و تماس تصویری تلفن های همراه اگر چه برای مدت کوتاهی فضای جامعه را آشفته بود ولی راه به جایی نبرد.

🔹 نکته پایانی: نظام سیاسی ایران در مخمصه عجیبی گرفتار آمده است. از یک سو با نارضایتی های فزاینده ای مواجه شده که به مشروعیت زدایی در جهان انجامیده است و از سوی دیگر حلقه ای از هواداران افراطی با خواست هایی ارتجاعی راه را بر او بسته اند. فشارهای خارجی هم روز به روز افزون تر می شود. آیا می تواند از این گردنه به سلامت عبور کند؟

@solati_mehran

#مدرسه
#غرب_ستیزی
🔹 زنان باید زمین بازی را خود طراحی کنند!

@solati_mehran

مهران صولتی

🔺 امروز هشتم مارس، روز جهانی زن است. زنان جامعه ما می خواهند با مردان برابر شوند، در همه چیز؛ از جمله در فرصت های تحصیلی، اشتغال، ازدواج و برخورداری از تمام مزایای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. از همین رو می کوشند تا ثابت کنند تفاوت آنها با مردان حداکثر مربوط به امور بیولوژیک است نه سایر موارد، چرا که سایر تفاوت ها را نوعی "برساخت اجتماعی " و ناشی از حضور فرهنگ مردسالار و ساختارهای سلطه می دانند. تا اینجا قضیه کاملا منطقی به نظر می رسد چون تا آزادی منفی و سلبی محقق نشده و زنجیرهای بسته شده بر دست و پای زنان گسسته نشود نمی توان به آزادی مثبت و ایجابی زنان امیدوار بود. ولی پرسش این جاست که آیا می توان برای این رقابت نقطه پایانی تعیین کرد؟

🔺 در دیالکتیک ارباب و بنده‌ی هگل، اصالت با ارباب است چرا که عمل او از نوع " کنشی " می باشد و ابتکار عمل با اوست، میدان بازی را  طراحی و قوانین آن را تعریف می کند ولی عمل بنده " واکنشی" به رفتار ارباب می باشد، می کوشد تا ارباب را نفی کند در حالی که همزمان او را به عنوان دشمن خود به رسمیت می شناسد و در زمینی بازی می کند که او قوانین اش را طراحی کرده است. لذا همواره نقشی فرعی را ایفا می کند، و چشم به تک ارباب دارد تا پاتکی را به اجرا گذارد. به نظرم باید جنبش زنان به جای بازی کردن در زمین مردان و تلاش برای شبیه شدن به آنها در همه عرصه ها ، زمین بازی خود را طراحی کند تا از اصالت لازم برای تداوم جنبش خود برخوردار شود.طراحی این زمین بازی باید موارد زیر را مورد توجه قرار دهد:

🖌 زنان و مردان مکمل یکدیگرند بنابراین نقص یکی به معنای کمال دیگری نیست. دو طرف باید در یک تعامل هم افزا نقایص یکدیگر را برطرف کنند. لطافت زندگی هم در آمیزشی از زنانگی و مردانگی است. زنانگی واجد امتیازاتی است که مردان از آنها بی بهره اند. تشبه جستن به مردانگی از سوی زنان صرفا آنها را دنباله رو مردان می سازد!

🖌 بیشترین خشونت علیه زنان، نه از سوی مردان بلکه از سوی خود زنان تئوریزه می شود! همان اندیشه ای که با شعار حفظ شان و منزلت، زنان را خانه نشین می خواهد و آن ها را از مشارکت اجتماعی منع می کند. اتفاقا در این زمینه مردان بسی بیشتر مدافع حضور اجتماعی و اقتصادی زنان هستند. تهاجم بیش از پیش  زنان  به مردان برای احقاق حقوق شان فقط می تواند موجب راندن مردان به دام تفکراتی شود که از زنان به مثابه جنس دوم دفاع می کنند!

🖌 بسیاری از مصادیق خشونت علیه زنان نه ناشی از مردان، بلکه ناشی از ساختارهای مردسالارانه است. ساختارهایی که اصلاح آنها مستلزم جلب همکاری بخشی از مردان دموکراسی خواه جامعه است. این چنین است که مطالبه دموکراسی بر حقوق زنان اولویت می یابد؛ دموکراسی می تواند با افزایش برابری سیاسی منجر به افزایش برابری حقوقی شود!

🔹 نکته پایانی: همان زنانی که تا پیش از ظهور جنبش زن، زندگی، آزادی، مردان را مهمترین مانع بر سر دستیابی به حقوق خود می دانستند اکنون بیش از پیش آن ها را حامی خود یافته اند. همچنین حضور پررنگ زنان در این جنبش چنان رنگی از زنانگی به آن زده است که می توان آن را به منزله برداشتن گام های ابتدایی برای طراحی زمین بازی متفاوت تلقی کرد. زنانی که می کوشند تا حقوق خود را در بستر آفرینش یک جامعه دموکراتیک، برابر و انسانی پیگیری می کنند.

https://instagram.com/solati_mehran

#هشتم_مارس
#روز_جهانی_زن