مهران صولتی
6.47K subscribers
126 photos
36 videos
21 files
489 links
دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

@mehran_solati : ارتباط با نویسنده

https://instagram.com/solati_mehran
Download Telegram
🔸 هم راستا با پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران (خرداد ۱۴۰۱)، انجمن جامعه شناسی ایران اقتراحی را تدارک دید و پرسش های زیر را با صاحبنظران علوم اجتماعی و جامعه شناسی در میان گذاشت:
🔹 جامعه " الاکلنگی" و روندهای تغییر در ایران معاصر!


مهران صولتی


1⃣ مهمترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر چیست؟

🔸 پاسخ: برای توصیف جامعه ایران در دوران معاصر می توان ویژگی های متعددی را برشمرد که برخی از آن ها به شرح زیر اند:

🔺جامعه پیرامونی در حاشیه نظام جهانی
🔺جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته
🔺 جامعه جنبشی و مطالباتی
🔺 جامعه از سنت مانده و به مدرنیته نرسیده

اما به نظرم مهمترین ویژگی جامعه ایران در دوران معاصر عبارتست از جامعه ای با؛ "مواجهه خیالی، رمانتیک و غیر واقعی با سنت و مدرنیته". واقعیت این است که ایران پس از اشراف به عقب ماندگی خود از غرب به ویژه پس از جنگ های خسارت بار با روسیه کوشید تا بر این فاصله ژرف و تاریخی فائق آید. نخستین مواجهات اما آن قدر غیر واقعی و ساده انگارانه بود که غرب را فارغ از نرم افزارهای اندیشگی صرفا در سخت افزارهای تکنولوژیک متجلی دیده و پیشرفت را در واردات دستاوردهای آن سرزمین خلاصه می کرد. از سوی دیگر برخورد ما با غرب وجهی خیالی و رمانتیک نیز داشت. منورالفکران عصر رضا شاه که دست اندرکار بسیاری از اصلاحات نیز بودند نگاهی خوش بینانه نسبت به غرب و واقعیت های آن داشتند و حتی خیال می کردند که می توانند جامعه ای با بنیان های مذهبی را با تجددی آمرانه از وجوه دینی خود تخلیه و سکولار سازند. البته این رویارویی رمانتیک تنها به مدرنیته محدود نشد و دامان سنت را نیز آغشته ساخت. هواداری روشنفکران مذهبی در دهه های چهل و پنجاه از سنت هم بیش از اندازه آرمانی و ایده آلیستی بود. وقوع انقلاب اسلامی تجلی گاه چنین مواجهه ای به شمار می رفت. در مجموع ایرانیان در دوران معاصر بیش از برخورد واقعی، منتقدانه و عالمانه با سنت و مدرنیته، شاهد مواجهه خیالی، رمانتیک و غیر واقعی با این دو مولفه بوده اند. امری که ناکامی های بسیاری را برای ما به ارمغان آورده است.


2⃣ مهمترین تغییر اجتماعی ایران معاصر چیست؟

🔸 پاسخ: در ایران تغییرات اجتماعی زیادی رخ داده که برخی از آن ها آثار سیاسی نیز به همراه آورده است مانند: انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، اصلاحات ارضی و انقلاب اسلامی. اگر چه در مورد ویژگی های این رویدادها حرف های زیادی بیان شده است ولی به نظرم هیچ کدام به اندازه انقلاب مشروطه نتوانسته اند تاثیر گذار باشند. مشروطیت از یک طرف محصول مناقشات عمیق اندیشگی میان روشنفکران و روحانیون بود که مباحث طرح شده در آن هم چنان از مناقشات امروزین جامعه ما عمیق تر به نظر می رسد. هم چنین مشروطه به جای پاسخ به این پرسش پیشا مدرن که؛ چه کسی حکومت کند؟ (انقلاب اسلامی)، به این پرسش مدرن پرداخت که؛ چگونه باید حکومت کرد؟ از سوی دیگر اهمیت انقلاب مشروطه در مقایسه با انقلاب اسلامی به غنای تئوریک آن باز می گشت که به دلیل مباحث مطروحه از سوی منورالفکران کاملا صبغه ای فرهنگی یافته و در جایگاهی فراتر از بحث های عمدتا سیاسی انقلاب اسلامی می نشست. بحث از عقب ماندگی، پیشرفت، نظم، قانون و تحدید اختیارات پادشاه کجا و سخن از حکومت اسلامی، استعمار ستیزی، جهان سوم گرایی، غرب زدگی و اعتماد کامل به حاکمان جدید کجا؟ تفاوت این دو دسته از مولفه ها به خوبی می تواند اهمیت انقلاب مشروطه و تاثیرات آن بر ذهنیت شهروند ایرانی را نشان دهد.


3⃣ چه مفهومی مهمترین خصوصیت جامعه ایران را وصف میکند؟

🔸 پاسخ: به نظرم یکی از بهترین مفاهیمی که می تواند جامعه ایران را توصیف کند عبارت از " جامعه الاکلنگی" است. " الاکلنگ" به مثابه یکی از وسایل بازی کودکان ویژگی هایی دارد که به خصایص ایران معاصر نزدیک است. اول این که معمولا حرکت های فراز و فرود آن بر زمینه ای ایستا استوار است یعنی اگر چه تحرک وجود دارد ولی در موضع کودکان تغییری ایجاد نمی شود؛ نوعی احساس در جا زدن! به نظرم ما در یک صد سال اخیر همین گونه بوده ایم یعنی اگر چه انقلاب ها و نهضت هایی را در بطن جامعه پرتکاپوی ایران شاهد بوده ایم ولی در عمل مسیر توسعه یافتگی را طی نکرده ایم. دوم آن که معمولا " الاکلنگ" در وضعیت ساکن هم بالا و پایین می ایستد و تعادل میان دو طرف کاملا وجود ندارد باز هم کنایه ای به جامعه ایران که همواره دچار فراز و فرود بوده و کمتر در وضعیت متعادل به سر برده است. سوم آن که الاکلنگ وسیله ای مبتنی بر قطبیت است که پیروزی در آن مستلزم اعمال زور و فشار است، چیزی شبیه به جامعه ایران در دوران معاصر که شهروندان در آن درگیر مناسبات قطبی شده و روابط در آن بیش از تعامل و همدلی، مستلزم تقابل و رقابت بوده است. لذا به نظر می رسد اطلاق " جامعه الاکلنگی" به ایران معاصر می تواند تا حد زیادی برای توصیف آن راه گشا باشد.
4⃣ روندهای اصلی تغییرات اجتماعی کنونی ایران کدامند؟

🔸 پاسخ: روند ها و محورهای تغییرات اجتماعی به حداقل پنج مورد قابل تقسیم اند:

🔺 تحول در دین داران: در ایران معاصر روند دین داری دچار تحولات جدی شده است و البته در جمهوری اسلامی از شتاب بیشتری نیز برخوردار شده است. فارغ از سیر تطور سبک های دین داری، جامعه هم شاهد اقبال بیشتر به سکولاریسم درست بر خلاف دوران پیش از انقلاب است.

🔺 تحول در نقش زنان: این قشر به مثابه پیشران توسعه انسانی در یک صد سال اخیر از نقشی ممتاز برخوردار شده اند و به رغم تنگناهای ظاهری به حضور فزاینده و تاثیر گذار خود در جامعه ادامه داده اند.

🔺 جامعه جنبشی و مطالبه گر: تجمیع بحران ها، فقدان چشم انداز امید بخش، ناکارآمدی و فساد سیستمی موجب شکل گیری جامعه جنبشی و افزایش اعتراضات خیابانی شده است. برخی از تحلیل گران این پدیده را یکی از مهم ترین امکان های تغییر می دانند.

🔺 قداست زدایی از قدرت: انقلاب مشروطه قدسی زدایی از قدرت و عرفی کردن آن را دنبال می کرد. روندی که با انقلاب اسلامی معکوس شد. پس از گذشت چهاردهه از حیات جمهوری اسلامی اکنون به نظر می رسد که باور به عرفی بودن قدرت بار دیگر به انگاره ای غالب تبدیل شده است.

🔺 تکثر گرایی و مدارا جویی: انقلاب ها تکثرها را می زدایند و جامعه را قطبی شده می پسندند، حال آن که تاریخ بلند ایران زمین نشان از حضور رنگین کمانی فرهنگ های مختلف بوده است. بر این اساس افزایش مدارا جویی با تکثرهای اجتماعی شکل گرفته در دوران پس از انقلاب می تواند از مسیرهای تغییر در جامعه ایرانی محسوب شود.

@solati_mehran

#فراخوان
#تغییرات_اجتماعی
#انجمن_جامعه_شناسی
🔹 چرا در ایران حکومت با جامعه گفت و گو نمی کند؟

@solati_mehran

مهران صولتی

در نشست رونمایی از کتاب؛ "روایت مقصود فراستخواه از توسعه در ایران"، محسن رنانی بار دیگر از ضرورت گفت و گوی روشنفکران با حکومت سخن گفت و این که مهم ترین دلیل امضا نکردن بیانیه ۶۱ اقتصاددان به رئیسی از سوی وی این است که بیانیه در زمان
نامناسبی تهیه شده و نافی اصل گفت و گو میان جامعه و حکومت بوده است! اکنون اما فرصتی برای پاسخ به این پرسش فراهم آمده است که؛ چرا به رغم در پیش گرفتن" گفتمان التماسی" از سوی روشنفکرانی مانند رنانی، هم چنان شاهد بی اعتنایی حکومت نسبت به گفت و گو با نخبگان و جامعه هستیم؟!

فقدان توازن میان جامعه و حکومت: گفت و گو پیش از هر چیز محصول به رسمیت شناخته شدن طرف مقابل است. اول مشارکت بعد گفت و گو! بنابراین تا حضور رقیب به ویژه در عرصه سیاست پذیرفته نشود گفت و گویی شکل نمی گیرد. این امر نیز پیش از هر چیز محصول توازن قوا میان حکومت و جامعه، و شکل گیری وضعیت: "حکومت قوی - جامعه قوی" می باشد. اما برعکس ما در ایران امروز با موقعیت: " حکومت قوی- جامعه ضعیف" مواجه هستیم. حکومتی که اگر چه کارآمد نیست ولی به شدت مداخله گر است و به دلیل احساس قدرت نه تنها با جامعه گفت و گو نمی کند بلکه اساسا آن را به رسمیت هم نمی شناسد.

انگاره ای به نام حقانیت ایدئولوژیک: شکل گیری گفت و گو مستلزم کنار نهادن دگم های عقیدتی و تعصبات مذهبی است. نیازمند تلقی از حقیقت به مثابه مسیر است نه منبع. دعوت از همگان به مشارکت در فرآیند کشف حقیقت است نه انحصاری دانستن آن. و از همین جاست که قائل شدن به نوعی " حقانیت ایدئولوژیک" دقیقا ضد گفت و گو عمل می کند. تجربه دهه های اخیر نشان داده است که حکومت در ایران بر اساس تلقی ویژه ای که از ایدئولوژی به مثابه ابزاری برای هویت سازی با موافقان و غیریت سازی با مخالفان خود دارد از آمادگی لازم برای به رسمیت شناختن رقبای سیاسی خود و ورود به انجام گفت و گو با جامعه نمی باشد.

جامعه توده ای و تشکل نیافته: در ایران امروز ما با توده های رها، جامعه بی شکل و بحران نمایندگی مواجهیم. حکومت در مقابل هر گونه آزادی فعالیت احزاب سیاسی، اتحادیه های مستقل صنفی و تشکل های مردم نهاد اجتماعی به شدت مقاومت کرده و به موجودیت آن ها نگاه امنیتی دارد. از سوی دیگر هواداری صرفا ۱۷ درصد مردم از دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا در نظر سنجی اخیر موسسه استاسیس از واقعیتی به نام بحران نمایندگی حکایت می کند. در چنین وضعیتی کاملا روشن است که حکومت با ادعای این که هیچ نهاد مستقل و تاثیر گذاری وجود ندارد به سمت ارتباط خطابی و یک سویه با مردم رفته و انجام گفت و گو با جامعه را منتفی می سازد.

سودای حصر و کنترل جامعه: گفت و گو ثمره درختی است که با دغدغه کشف حقیقت و زیست برابرانه روییده و قد کشیده است. اما در ایران کنونی وجود یک حکومت ناکارآمد و به شدت مداخله گر در مقابل یک جامعه ضعیف و سازمان نیافته موجبات شکل گیری تصور حصر و کنترل جامعه را در ذهن حاکمان فراهم آورده است. جامعه ای که باید اطاعت پذیر باشد و رفتارش برای حاکمیت پیش بینی پذیر شود. سودای مهندسی اجتماعی دقیقا از چنین نگاهی بر می خیزد. لذا روشن است که از حکومتی با این نگاه نمی توان انتظار داشت که به گفت و گو با جامعه وقعی بگذارد.

🔹 نکته پایانی: گفتمان رنانی به شدت التماسی و نخبه گرایانه است. او بیانیه اقتصاددانان در نقد سیاست های اقتصادی دولت سیزدهم را امضاء نکرده چون آن را نافی گفت و گو می داند، حال آن که تا جامعه ابراز وجود نکند حتی شکل گیری گفت و گوی نخبگانی میان حکومت و جامعه هم صرفا به تشکیل جلسات تزئینی و بی نتیجه خواهد انجامید. لذا زمانی می توانیم به انجام گفت و گو امیدوار باشیم که جامعه هم از مسیر سازمان یافتگی به اقتداری هم تراز با حکومت دست یافته باشد.

@solati_mehran

#توسعه
#گفت_و_گو
#محسن_رنانی
🔹 تفاوت های ۱۸ تیر ۱۳۷۸ با سوم می 1968

@solati_mehran

مهران صولتی

🔸 اپیزود اول: در سوم می 1968 اعتراض دانشجویان دانشگاه نانت نسبت به تفکیک جنسیتی انجام شده به رویدادی انجامید که نه تنها بیش از یک ماه فرانسه را دستخوش التهاب ساخت بلکه توانست آثار درازمدتی بر فضای سیاسی -فرهنگی این کشور و حتی جهان بجا گذارد!

🔸 اپیزود دوم: در هجدهم تیر ۱۳۷۸، اعتراض دانشجویان خوابگاه کوی دانشگاه تهران، با سرکوب بی سابقه از سوی نیروی انتظامی مواجه و به ناآرامی دانشجویی وسیعی در تهران منجر شد. جنبش دانشجویی متعاقب آن بعد از پنج روز دچار افول شد و داستان مطالبه گری دانشجویان با محکوم شدن سرباز وظیفه اروجعلی ببرزاده به جرم سرقت یک دستگاه ماشین ریش تراشی خاتمه یافت!!

به رغم شباهت های ظاهری میان این دو رویداد، تفاوت های ژرفی بین این دو واقعه از منظر فرآیند و پیامدها وجود دارد که در ادامه به آنها می پردازیم:

🔺 جنبش دانشجویی فرانسه اگر چه در اعتراض به نقض یک آزادی اجتماعی به ظاهر کم اهمیت به وقوع پیوست( منع ورود دختران به خوابگاه پسران)، ولی به اعتراضات ژرفی علیه نظام سرمایه داری و نظام دانشگاهی این کشور انجامید که تا مدت ها برای دانشجویان جهان الهام بخش بود. در حالی که اعتراضات جنبش دانشجویی ایران به سرعت امنیتی و سرکوب شد. تغییراتی در عرصه سیاست و فرهنگ ایجاد نکرد و به زخمی بر اندام دانشگاه مبدل شد!

🔺 جنبش دانشجویی فرانسه به گسترش پهنه امکان انجامید. آزادی های سیاسی -اجتماعی افزایش یافتند و مجموعه ای از آثار ادبی، هنری و فلسفی در تحلیل آن مقطع خلق شدند. جامعه با این رویداد گامی به جلو برداشت و بسیاری از امور نیندیشیدنی را، اندیشیدنی کرد. در حالی که از اعتراضات جنبش دانشجویی ایران جز مشتی خاطرات تلخ و دردناک، چیزی برجای نماند. مسائل صرفا در فاز سیاسی مطرح، و جامعه در همان سطح زرد متوقف ماند. کینه ها انباشته شد و جامعه گامی به جلو برنداشت!

🔺 جنبش دانشجویی فرانسه در اتحاد با کارگران توانست مطالبات خود از نظم سیاسی موجود را ارتقاء بخشد. دو طرف ( حکومت و اپوزیسیون) توانستند با عقلانیت و مدارا سطح خشونت را کاهش داده و از این تهدید فرصتی برای انجام برخی اصلاحات بنیادین در جهت تکامل شعارهای انقلاب فرانسه(آزادی، برابری و برادری) ، خلق کنند ولی جنبش دانشجویی ایران نه تنها به مطالبات نخستین خود در زمینه مجازات عاملان نرسید بلکه با غلتیدن دو طرف در ورطه دوگانه امنیت- رادیکالیزم، همان آزادی های نیم بند دانشگاهی را از کف داد. فرصت یک اعتراض آرام و مسالمت آمیز به یک تهدید امنیتی تبدیل شد و هر دو سوی ملت و حکومت از وقوع آن دچار خسران شدند!

🔹 نکته پایانی: به دلیل تفاوت های سیاسی- فرهنگی میان کشورهای مبدا و مقصد در فرآیند تجدد، بسیاری از فرصت های این پدیده در ایران به دستاوردهای مورد انتظار نینجامیده است. فراهم نبودن ساختارها در کنار فقدان امکان حکمرانی خوب، جامعه ما را بیش از پیش دچار تهدید و بحران ساخته است. تلاش اندیشمندان ایرانی برای پشت سر گذاشتن شکاف دیرپای ملت-حکومت و اندیشیدن به راه های بدیل می تواند ما را به شرایط مناسب تری رهنمون شود.

@solati_mehran

#هجده_تیر
#سوم_می
#بازنشر
Forwarded from اتچ بات
🔹 از چه زمانی دچار انحطاط شدیم؟

@solati_mehran

مهران صولتی


حدود سی سال پیش و در مراسم گرامی داشت درگذشت آیت الله خمینی، عبدالکریم سروش پرسشی مهم را طرح افکند؛ آیا مسلمانان از زمانی که دین را بدفهمیدند دچار انحطاط شدند، یا از زمانی که دچار انحطاط شدند دین را هم بد فهمیدند؟ این پرسش از آن رو مهم به نظر می رسید که تلاش های نواندیشان دینی و روشنفکران مذهبی در دوران پیش از انقلاب این گزاره را بدیهی انگاشته بود که؛ " از زمانی که دین را بد فهمیدیم دچار انحطاط و عقب ماندگی شدیم". فعالیت های تئوریک مرتضی مطهری و علی شریعتی هم ناظر به پذیرش این گزاره نظری بود.

مطهری کوشید تا در جایگاه یک مصلح دینی رویکردی پیرایش گرایانه نسبت به اسلام اتخاذ کرده و با زدرون بسیاری از خرافات از دامان آن، خوانشی عقلانی، امروزین و قابل دفاع از آن عرضه نماید. هم چنین شریعتی با تاکید نهادن بر دو پدیده مهم جهان غرب یعنی" رنسانس" و " پروتستانتیسم" تلاش کرد تا این تجربیات را در مقابل خوانش فقهی و روحانی سالار مسلط به کار گرفته و قرائتی رادیکال، پویا و انقلابی از اسلام را ارائه نماید. شریعتی البته "رنسانس" و "پروتستانتیسم" را مشابه تلقی کرده و حتی گاهی به جای هم به کار می برد. اما هر چه بود او نیز دغدغه ای از جنس مطهری ولی از لون دیگر داشت.

یکی از دلایل این بدفهمی به تفسیر اشتباه از کتاب" اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری" اثر ماکس وبر باز می گردد که در آن علل پیدایش سرمایه داری در اروپای قرون شانزدهم به بعد مورد واکاوی قرار گرفته است. وبر در این اثر میان برداشت خاص معتقدان مذهب کالونیسم از تقدیر خداوند با انباشت سرمایه که لازمه توسعه اقتصادی است همبستگی می بیند. برخی اما به خطا تصور کرده اند که وبر، کالونیسم را به مثابه علت اصلی پیدایش سرمایه داری تلقی کرده است. لذا این دسته از مصلحان دینی در کشورهای اسلامی کوشیده اند تا با ارائه خوانشی مدرن از مذهب در شکل گیری نوعی توسعه یافتگی در این ممالک موثر باشند.

سروش در آن سخنرانی با این گزاره همراهی کرد که؛ " از زمانی که دچار انحطاط شدیم دین را بد فهمیدیم". واقعیت هم این است که تفاوت میان اسلام طالبانی در افعانستان با آن چه در بالکان وجود دارد بیش از همه به تفاوت در میزان فقر و فلاکت در مسلمانان این دو منطقه باز می گردد. توسعه اقتصادی از آن جا که زمینه های افزایش سواد، فربه شدن طبقه متوسط، رشد اشتغال و افزایش حضور اجتماعی زنان را فراهم می آورد باعث شکوفایی جامعه می شود. دانش هرمنوتیک نیز نشان می دهد که چگونه ذهنیت پیشینی باعث رجوع متفاوت افراد به متون می شود. به این معنا که خوانش شما از دین کاملا با آن چه در ذهنیت و عینیت مرتبط با شما می گذرد پیوند دارد.

🔹 نکته پایانی: اگر ایرانیان خواستار خروج از انحطاطی هستند که اکنون به آن دچار شده اند باید بیش از صرف توان در ارائه خوانش های نواندیشانه و مترقی از اسلام به فکر تحول در شرایط عینی کشور با هدف حرکت به سوی جامعه ای توسعه یافته، برابر و انسانی تر باشند. افزایش فقر و فلاکت فضا را بر رونق قرائت های خرافی، تبعیض آمیز و انزواجویانه می گشاید و تجربه دهه پیش در ایران که از یک سو توام با بحران تحریم و معیشت، و از سوی دیگر همراه با رونق خوانش های تقدیر گرایانه از اسلام و تسلیم شدن به وضع موجود بود به خوبی می تواند ارتباط میان این دو مولفه را نمایان می سازد.

@solati_mehran

#عبدالکریم_سروش
#توسعه
#انحطاط
مهران صولتی pinned «🔹 از چه زمانی دچار انحطاط شدیم؟ @solati_mehran مهران صولتی حدود سی سال پیش و در مراسم گرامی داشت درگذشت آیت الله خمینی، عبدالکریم سروش پرسشی مهم را طرح افکند؛ آیا مسلمانان از زمانی که دین را بدفهمیدند دچار انحطاط شدند، یا از زمانی که دچار انحطاط…»
🔹 فرصت های از دست رفته برای توسعه ایران در پنجاه سال اخیر!

@solati_mehran

مهران صولتی


در ادبیات توسعه میان دو مفهوم رشد و توسعه تمایز قائل می شوند. رشد مفهومی کمی است و به افزایش ظرفیت تولیدی یک کشور با به کارگیری سرمایه گذاری بیشتر یا به کارگیری فن آوری های مناسب تر اطلاق می شود. مفهومی که بیش از همه در افزایش تولید ناخالص داخلی یک کشور تبلور می یابد. ولی افزایش نارسایی هایی مانند شکاف طبقاتی، نابرابری های اجتماعی و تخریب محیط زیست در قرن بیستم موجب شد که مفهوم توسعه در دوران پس از جنگ جهانی دوم جایگزین رشد شود.

توسعه مفهومی کمی- کیفی است که علاوه بر رشد اقتصادی، مستلزم بهبود در شاخص هایی مانند بهداشت و سلامت، امید به زندگی، برخورداری از امکانات آموزشی، بهبود توزیع درآمد، کاهش فقر و مشارکت موثر در فعالیت های سیاسی- اجتماعی نیز هست. در سال های اخیر هم اقتصاددانانی از جمله آمارتیا سن و داگلاس نورث نیز توسعه را در گرو گسترش آزادی، خودآیینی و یک نظام آموزشی مشارکت جو و کارآمد تعریف کرده اند.

شاید گزاف نباشد اگر بگوییم که ایران در نیم قرن اخیر حداقل پنج فرصت ارزشمند را برای توسعه از دست داده است. فرصت هایی که هریک می توانستند سکویی برای پرش کشور محسوب شوند:

🔺 شاه و دوران طلایی دهه ۱۳۴۰: پس از انتصاب عالیخانی به عنوان وزیر اقتصاد در بهمن ۱۳۴۱ دورانی در توسعه کشور رقم خورد که تا کنون تکرار نشده است؛ حضور تکنوکرات های کارآزموده، شکل گیری بورژوازی ملی، آغاز دوران صنعتی شدن، کاهش دخالت های سیاست در اقتصاد، رشد اقتصادی فراتر از ۱۱ درصد به مدت ده سال، تورم زیر ۲ درصد و افزایش سرمایه گذاری های داخلی و خارجی تنها بخشی از دستاوردهای این دوران طلایی بود. البته این دوره با افزایش درآمدهای نفتی، خودکامه گی شاه و افزایش دخالت سیاست در اقتصاد نتوانست به توسعه پایدار کشور بینجامد.

🔺 انقلاب و ظرفیت های ایجاد شده: با وقوع دگرگونی سیاسی در بهمن ۵۷ اگر چه بخشی از نیروی انسانی باتجربه ایران را ترک کرد ولی بازگشت نیروهای جدید از غرب در کنار انرژی عظیم آزاد شده نوید روزهای بهتری را برای آینده کشور می داد. سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به بالاترین حد خود رسیده بود و مشارکت جویی شهروندان مسیرهای جدیدی می یافت. در این میان اما افزایش منازعات داخلی و جنگ تحمیلی موجبات شکل گیری موج جدیدی از مهاجرت، امنیتی شدن فضای سیاسی و به محاق رفتن توسعه گرایی را فراهم آورد.

🔺 خاتمی و فرصت طلایی اصلاحات: دوم خرداد ۷۶ محصول جنبشی بود که به واسطه فربه شدن طبقه متوسط، افزایش رشد اقتصادی و ظهور نیروهای جدید اجتماعی ایجاد شده بود. در دولت اصلاحات هم اعتماد دوباره ایرانیان به نظام سیاسی، در کنار روابط سازنده با جهان و کاهش دخالت سیاست در اقتصاد موجبات تداوم توسعه گرایی را فراهم آورده بود. ایجاد ثبات اقتصادی، افزایش اشتغال، کاهش تورم و امیدآفرینی نسبت به آینده از جمله دستاوردهای موثر این دوره بود که البته با به قدرت رسیدن دولت نهم و دهم بسیاری از آن ها بر باد رفت.

🔺 احمدی نژاد و درآمد افسانه ای نفت: دولت نهم و دهم اگر چه از موهبت نفت ۱۲۰ دلاری و درآمد ۸۰۰ میلیارد دلاری در هشت ساله ریاست جمهوری برخوردار بود ولی نتوانست به توسعه گرایی شکل گرفته در دوران پیش از خود تداوم بخشد. سیاست تنش زا با جهان، ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت، افزایش تدریجی تحریم ها، انحلال سازمان مدیریت و خیال پردازی درباره مدیریت جهان کار را به جایی رساند که اشتغال در حد صفر، تورم ۳۵ درصدی و بی ثباتی اقتصادی کمترین دستاوردهای زیان بار این دوره بود.

🔺 روحانی و فرصت آشتی با دنیا: گزاف نیست اگر بگوییم در دو دهه گذشته پرونده هسته ای و تحریم های مرتبط با آن مهمترین مانع بر سر راه توسعه یافتگی ایران و افزایش فقر، فلاکت، بیکاری، تورم و پژمردگی امید به آینده بوده است. با اشراف به چنین وضعیتی بود که روحانی کوشید تا به وسیله برجام این بزرگ ترین مانع را از سر راه بردارد. شوربختانه برجام اگر چه به خوبی آغاز شد ولی بدفرجام بود و سیکل معیوب توسعه نیافتگی کشور را به وضعیت پیشین و ادامه تنش ها و تحریم ها برگرداند.

🔹 نکته پایانی: اگر چه ایران در نیم قرن اخیر دستاوردهای قابل توجهی در شاخص های توسعه انسانی( HDI) داشته است ولی فراز و فرودهای فراوان سیاسی مانع از پایداری فرآیند توسعه یافتگی کشور در مقایسه با سایر کشورهای جهان و حتی منطقه شده است. واقعیتی که می تواند بسیار نگران کننده باشد.

@solati_mehran

#توسعه
#انقلاب
#خاتمی
Audio
🔹 توسعه مشارکت در آموزش و پرورش: از نقد امروز تا افق فردا

مهران صولتی در این سخنرانی توسعه مشارکت در آموزش و پرورش را در چهار محور بررسی می کند:

🔺 نتایج توسعه مشارکت در آ.پ

🔺 آسیب شناسی وضعیت موجود مشارکت

🔺 الزامات مشارکت پایدار در آ.پ

🔺 راهکارها و ظرفیت های موجود برای مشارکت

زمان فایل: ۲۵ دقیقه

@solati_mehran

#مشارکت
#آموزش_و_پرورش
Forwarded from اتچ بات
🔹 علل توسعه نیافتگی ایران پس از انقلاب از منظر اقتصاد سیاسی

@solati_mehran

مهران صولتی


کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی مجموعه ای از گفت و گوهای بهمن احمدی امویی با برخی از مسئولین سازمان برنامه و بودجه کشور در دوران پس از انقلاب است. عزت الله سحابی، محسن نوربخش، مسعود نیلی، حسین عادلی و محمدعلی نجفی از جمله کسانی هستند که در آغاز دهه هشتاد خورشیدی و در این کتاب با ایشان گفت و گو شده است. اقتصاد سیاسی روشی برای مطالعه پدیده های اجتماعی است که تاثیرات متقابل اقتصاد و سیاست بر یکدیگر را بررسی می کند. اگر چه یافتن نکات مشترک برای علل توسعه یافتگی ایران از میانه این گفت و گوها دشوار است ولی برخی از علت ها را می توان به شرح زیر فهرست کرد:

چپ زدگی اقتصاد کشور: سیطره اندیشه های مارکسیستی بر سپهر سیاست ایران در دوران قبل از انقلاب واقعیتی انکار ناپذیر است. عطش برابری خواهی هم تاسیس دولتی را مطالبه می کرد که با تمرکزگرایی قادر به تحقق عدالت و برخورداری مستضعفین باشد. اندیشه های چپ همچنین با فروکوفتن سرمایه داری در افکار عمومی برخی از عمده ترین مفاهیم اقتصاد بازار از جمله مالکیت خصوصی، رقابت آزاد و مکانیسم بازار را به معنای همنوایی با امپریالیسم و قربانی کردن طبقه کارگر ارزیابی می کردند. به جز بازرگان و مطهری اکثریت روشنفکران و روحانیان از جمله شریعتی، بنی صدر، سحابی و بهشتی نیز از این فضا متاثر بودند.

تلاش برای طراحی اقتصاد اسلامی: انقلاب ها پس از گذار از وجه سلبی خود یعنی برانداختن رژیم پیشین به سراغ وجه ایجابی می روند یعنی می کوشند تا در عمل نشان دهند که طرحی نو درافکنده و در مسیری متفاوت از گذشته راه می پویند. ایده ایجاد اقتصاد اسلامی در سال های نخستین انقلاب نیز از چنین منطقی پیروی می کرد ولی هر چه پیشتر رفتند انبان خود را تهی تر یافتند. آن چه در کتاب های محدود متفکران مسلمان درباره اقتصاد اسلامی آمده بود صرفا اشاراتی در حد بسیار کلی بود که نمی شد از آن ها راهکارهایی برای عملیاتی شدن استخراج کرد. تلاشی ناکام که صرفا باعث اتلاف زمان و منابع انسانی کشور شد.

فقدان برنامه روشن اقتصادی: سیر پیروزی انقلاب ۵۷ به قدری سریع و غیر منتظره بود که ناظران را شگفت زده و انقلابیون را غافلگیر کرد. حاصل اما به قدرت رسیدن کسانی بود که نه از تجربه حکمرانی برخوردار بودند و نه برنامه ای برای رفع مشکلات اقتصادی موجود داشتند. این واقعیت موجب شد که سهم سیاست مداران در تصمیم سازی های اقتصادی افزایش یافته و دورانی طولانی از به کارگیری روش آزمون و خطا آغاز شود. قانون اساسی هم به مثابه راهنمای حکمرانی کشور از چنین شرایطی تاثیر پذیرفت و به ملغمه ای از اندیشه های متعارض تبدیل شد.

موازی سازی نهادی: برخی از اقتصاددانان پدیده تداخل نهادهای موازی را علت اصلی بسیاری از ناکارآمدی های پس از انقلاب به ویژه در عرصه اقتصادی می دانند. انقلاب ها توطئه اندیشند و با بزرگنمایی خطر ضد انقلاب به غیریت سازی دامن می زنند. هراس از بازگشت ضد انقلاب و بی اعتمادی به ساختارهای باقی مانده از رژیم پیشین به حدی است که انقلابیون چاره ای جز بدیل سازی برای نهادهای موجود ندیده و سازمان های موازی را شکل می دهند. مصیبت اما این جاست که پس از فرونشستن التهابات انقلابی نه تنها این نهادهای موازی برچیده نمی شوند بلکه موجبات تشدید ناکارآمدی ها را نیز فراهم می آورند.

فقدان برنامه های اقتصادی در احزاب: در کشورهای توسعه یافته این احزاب هستند که ابتدا برنامه های اقتصادی/ سیاسی/ فرهنگی خود را ارائه و سپس نامزدهای معتقد به این برنامه ها را در معرض آرای عمومی قرار می دهند. در ایران اما احزاب صرفا در حد و اندازه گعده های سیاسی ظاهر شده و قادر به ارائه دیدگاه های دقیق اقتصادی خود نیستند. از سوی دیگر معمولا افراد استخوان دار و صاحب نظر نیز قادر به اخذ تایید صلاحیت جهت ورود به پارلمان نمی باشند. نتیجه چنین رویکردی برآمدن نامزدهای خلق الساعه، بدون برنامه و ژلاتینی هستند که بیش از منافع ملی به منافع منطقه ای/ شخصی پایبند بوده و فرصت طلبانه در بین جناح های سیاسی جا به جا می شوند.

@solati_mehran

#توسعه
#اقتصاد_سیاسی
Audio
🔹 چرا کاراکتر علی شریعتی در دهه پنجاه جذاب بود؟

مهران صولتی در این سخنرانی که در مزینان زادگاه دکتر شریعتی ایراد شده است راز جذابیت وی در دوران ظهورش را در سه محور بررسی می کند:

🔺 شخصیت شریعتی:

همراه با خاطراتی از عبدالعلی بازرگان، هادی هانیکی، صالحی نجف آبادی، هاشم آقاجری و دانشجویان شریعتی در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد

🔺 پیام شریعتی واجد چه جذابیت هایی بود؟

🔺 چرا زمانه ای که شریعتی در آن می زیست جذاب بود؟

زمان فایل: ۲۲ دقیقه
مکان: مزینان سبزوار
۲۹ خرداد ۱۴۰۱

@solati_mehran

#شریعتی
#مزینان
Forwarded from اتچ بات
🔹 حجاب اجباری در آزمون یک نبرد گفتمانی!

@solati_mehran

مهران صولتی


مقوله حجاب اجباری و عملکرد نا موجه گشت ارشاد در تابستان امسال به نبردی گفتمانی میان موافقین و مخالفین این مسئله دامن زده است. جدا از تشدید ناگهانی مبارزه با بدحجابی که به نظر می رسد برای تحت الشعاع قرار دادن افکار عمومی نسبت به ناکارآمدی و ریزش بی سابقه محبوبیت ابراهیم رئیسی در یک سال اخیر جهت گیری شده است، خود این مسئله نیز فی نفسه مورد تردیدهای جدی از مناظر دینی، فقهی، اخلاقی، جامعه شناسی و روان شناسی قرار گرفته است. از این رو شاید بتوان افزایش فعالیت گشت ارشاد را نیز به دلیل قرار گرفتن ایده حجاب اجباری در ضعیف ترین موقعیت گفتمانی خود در این دوره ارزیابی کرد.

مخالفین حجاب اجباری اما با راه اندازی پویش مبتکرانه و تاثیر گذار؛ "من محجبه هستم ولی با حجاب اجباری مخالفم"، که در فضای مجازی نیز مورد استقبال جمعیت هدف خود یعنی دختران محجبه قرار گرفت توانستند دال مرکزی گفتمان رقیب یعنی؛ اسلامی بودن حجاب اجباری را مورد تردید قرار داده و بخشی از هواداران آن را زیر چتر گفتمان خود گرد آورند. پویشی که حتی ممکن است ابعاد رادیکال تری هم پیدا کند. در مجموع هر چه عملکرد پرانتقاد گشت ارشاد افزایش یابد می توان انتظار داشت که سرمایه اجتماعی هواداران گفتمان حجاب اجباری با فرسایش و استهلاک بیشتری مواجه شود.

برخی از اظهار نظرهای اخیر موافقان حجاب اجباری نیز از این شکست گفتمانی حکایت دارد. زمانی که یامین پور می گوید؛ " روسری رو آزاد کن، اون فردا به جای روسری، شورت خودش رو سر چوب میزنه "، یا رحیم پور ازغدی که دفاع احتمالی محجبه ها از حقوق همجنس گرایان را پایان خط مبارزه با حجاب ارزیابی می کند، یا امام جمعه یکی از کلان شهرها که مخالفت محجبه ها با حجاب اجباری را با واقعه قرآن بر سر نیزه کردن سپاه معاویه در جنگ صفین شبیه سازی می کند، همه و همه از تلاش برای غیریت سازی با جبهه رقیب حکایت دارد. در این مسیر ترسیم مجدد خطوط قرمز و هراس افکنی در میان محجبه ها نسبت به فرجام مخالفت با حجاب اجباری نیز در دستور کار قرار گرفته است.

اصول گرایان در سه دهه گذشته همواره کوشیده اند تا با پنهان شدن پشت شعارهای اسلامی- انقلابی، مهمترین دغدغه خود را تهدید این ارزش ها وانمود کنند بیشتر از آن رو که سخن گفتن از اصالت قدرت را موجب ایجاد شکاف در میان هواداران اعتقادی خود می دانستند. در (کلیپ پیوست) اما یامین پور با صراحت میان حفظ حجاب و بقای نظام سیاسی پیوند ایجاد کرده و از خطر آزادی حجاب برای آینده آن سخن می گوید. این که نظام سیاسی تنها پناهگاه خود را در میان هسته سختی از وفاداران خویش جسته و آزردن و ناامید کردن آن ها به دلیل چشم پوشی از رعایت برخی شعائر دینی را خط قرمز خود می شمارد.

🔺 نکته پایانی: انقلاب اسلامی اگر چه بر پایه ظلم ستیزی و دین خواهی ایرانیان به پیروزی رسید ولی جمهوری اسلامی از همان ابتدا عزم آن کرد که از سرمایه دین به نحوی حداکثری برای حل و فصل منازعات خود با مخالفان بهره جوید غافل از این که هر منبعی بر اثر استخراج مداوم در معرض فرسودگی قرار می گیرد. تشدید فعالیت های گشت ارشاد در کنار استیصالی که در سخنان یامین پور موج می زند از شکست موافقان حجاب اجباری در نبرد گفتمانی اخیر حکایت دارد.

@solati_mehran

#حجاب
#حجاب_اجباری
#گشت_ارشاد
🔹 صفحه اینستاگرام مهران صولتی

https://instagram.com/solati_mehran
Forwarded from اتچ بات
🔹 چرا زنان آماج حملات هستند؟ 🔹

@solati_mehran

مهران صولتی


هر روزی که می گذرد تنگناهای زنان در ایران ابعاد نگران کننده تری پیدا می کند. قانون حجاب اجباری با تنگ نظرانه ترین تفسیر در حال اجراست و فرآیند تفکیک جنسیتی فضاهای عمومی ذیل یکدستی قوا با شدت پیگیری می شود. فعالیت گشت ارشاد نیز به قیمت نفی اخلاق و کرامت زنان و دختران می کوشد تا جلوه های به اصطلاح بدحجابی را از منظر همگانی پاک کند. به رغم نارضایتی گسترده داخلی و بازتاب رسانه ای این برخوردها که می تواند خدشه های جدی به چهره بین المللی جمهوری اسلامی وارد کند اما جای شگفتی است که هم چنان شاهد تداوم رویه های موجود هستیم. اما چرا زنان تا این حد آماج حملات هستند و چه دلایلی برای تداوم شیوه های ناصواب گذشته در مواجهه با ایشان وجود دارد؟

تداوم مناسبات مرد سالارانه: اگر چه ایران تحولات عمیقی را در عرصه جنسیتی سپری کرده و مفهوم برابری جنسی به نحوی ژرف در اذهان بسیاری از جوانان رسوخ کرده است ولی ساخت قدرت هم چنان صبغه ای مرد سالار و تبعیض آمیز را تجربه می کند. گواه روشن آن هم فقدان مشارکت سیاسی زنان در نهادهای سیاسی همچون ریاست جمهوری، مجلس خبرگان و ... است. در کل‌ کشور هم حضور زنان در مدیریت های سیاسی از ۳.۵ درصد فراتر نمی رود. این در حالی است که ارتباط مستقیمی میان میزان مشارکت زنان با افزایش رشد اقتصادی کشورها وجود دارد.

کنترل بدن زن به مثابه ابزار سلطه: در خوانش سنتی از اسلام زنان تحت مالکیت مردان، جنس درجه دوم و ملک طلق همسران خود تلقی می شوند. در این نگاه سراسر بدن زن به مثابه عورتی تلقی می شود که باید از نگاه های نامحرم مصون بماند. هم چنین زنان متهم اصلی عرصه اغواگری و به انحراف کشاندن مردان تلقی می شوند که باید از دیدگان پنهان بمانند. به دلیل همین مفروضات است که کنترل بدن زنان از جمله نوع پوشش، نحوه بستن موی سر، زیور آلات، نحوه خروج از خانه، و ورود به برخی اماکن عمومی از قبیل استادیوم ها مورد سخت گیری های شدید قرار می گیرد.

جلوگیری از پرورش نسلی متفاوت: زنان به دلیل ارتباط نزدیک با کودکان در سال های نخست از بیشترین میزان تاثیرگذاری بر تربیت فرزندان برخوردارند. از همین رو هر گونه قبض و بسط دراین ارتباط می تواند بر نحوه پرورش نسل آینده تاثیر بگذارد. به دلیل افول وجوه مردسالارانه تربیت اکنون این زنان هستند که واجد نقشی ممتاز در تعیین سرنوشت فرزندان خود شده اند. لذا نظام سیاسی می کوشد با تبلیغ همسرداری و بچه داری به عنوان وظایف اصلی زنان هم چنان به تربیت نسلی همسان، منقاد و اطاعت پذیر امیدوار باشد.

توقف پیشرفت همه جانبه زنان: جهان به جز اندکی استثناء از همه سو شاهد افزایش حضور اجتماعی زنان است، به طوری که برخی از ایده زنانه شدن جهان و تلطیف مناسبات خشن کنونی سخن می گویند. در ایران هم بعد از زنانه شدن دانشگاه اکنون از زنانه شدن شهر و تغییر روابط اجتماعی حرف زده می شود. در بعضی از کشورهای توسعه یافته اینک زنان در اشتغال گوی سبقت را از مردان ربوده اند. با این اوصاف تهاجمات اخیر صبغه ای دون کیشوت وار یافته و صرفا موجب اتلاف منابع و منافع می شود. حضور توفانی زنان همه موانع را از سر راه برخواهد داشت...

@solati_mehran

#زنان
#گشت_ارشاد
#مرد_سالاری
Forwarded from اتچ بات
🔹 حجاب اجباری؛ از هما ناطق تا زهرا رهنورد!

@solati_mehran

مهران صولتی


اولین جرقه های حجاب اجباری در اسفند ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب زده شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، روزنامه کیهان با این تیتر منتشر شد؛ " زنان باید با حجاب به ادارات بروند". در صفحه اول این روزنامه به نقل از آیت الله خمینی نوشته شده بود؛ " در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانه های اسلامی نباید زن های لخت بیایند. زن ها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند" ( کیهان، ۱۶ اسفند ۵۷). این گونه بود که تظاهرات روز جهانی زن به تظاهرات علیه حجاب اجباری تبدیل شد. گروه های مختلف زنان از دانش آموز و دانشجو گرفته تا کارمند و فعال سیاسی و اجتماعی در این تظاهرات شرکت کردند.

هما ناطق نویسنده، پژوهش گر و استاد دانشگاه در رشته تاریخ بود که مطالعات زیادی درباره مشروطیت داشت. ناطق چپ گرا بود و پیش از انقلاب با سازمان چریک های فدایی خلق همکاری و اندیشه های ضد امپریالیستی داشت. او بعد از تظاهرات گسترده زنان علیه حجاب اجباری در جمع آن ها حاضر شد و با فرعی دانستن مسئله حجاب آن را امری تاریخی و طبیعی در جامعه ایران تلقی کرد. ناطق صریحا اعلام کرد که اگر زنان ایرانی احساس کنند که برای تحقق استقلال کشور در مقابل امپریالیسم نیازمند حجاب گذاشتن هستند از این امر مضایقه نمی کنند. هما ناطق چند سال بعد و به ویژه پس از قانونی شدن مسئله حجاب اجباری و تعیین مجازات برای متخلفین از آن به شدت از موافقت خویش با امر حجاب در میتینگ سال ۱۳۵۷ اظهار تاسف و پشیمانی کرد.

زهرا رهنورد روزنامه نگار، نویسنده و هنرمند ایرانی است. او پیش از انقلاب ۵۷ شاگرد علی شریعتی بود که بنا بر روایتی حجاب را آگاهانه و متاثر از آموزه های او برگزید. نام اصلی او زهره کاظمی است که بر اساس گفته خودش پس از ورود به عرصه مذهب آن را به زهرا رهنورد به معنای ره نورد در مسیر اسلام تغییر داد. او در یک سخنرانی در اوایل پیروزی انقلاب، مسئله زن و حقوق زنان را مفاهیم مطرح شده از سوی امپریالیسم دانست که با هدف ایجاد انزوا برای اسلام و بدبینی در میان زنان نسبت به انقلاب طراحی شده است. او همچنین پیگیری حقوق زنان به وسیله ایجاد تظاهرات را امری خطرناک ارزیابی کرد. وی مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب را باعث فاصله گرفتن زنان از مسائل روزمره و نازل زندگی و ارتقای آنان به سطوح متعالی تری از تعهد دانست. البته رهنورد بعدها اعلام کرد که با حجاب اجباری مخالف است.

هر دو جریان چپ مارکسیستی و‌چپ مذهبی درباره آزادی زن دیدگاه مشابهی داشتند. جریان اول متاثر از مارکس با تاکید بر نقش زنان در جامعه آن ها را آزاد و برابر با مردان قلمداد می کرد و جریان دوم متاثر از شریعتی جایگاه ممتازی برای زن در جامعه قائل بود، نقشی که از خودآگاهی و انتخاب آزادانه زنان تاثیر پذیرفته است. اما چه شد که به رغم این دیدگاه های مدرن نمایندگان برجسته این دو طیف یعنی ناطق و رهنورد از وجود حجاب برای زنان دفاع کردند؟ پاسخ در وجود پدیده ای به نام امپریالیسم نهفته است. هر دو گروه پیش و پس از انقلاب در مبارزه با امپریالیسم بر یکدیگر سبقت جسته و مسائل مهمی از جمله آزادی و برابری را به نفع این منازعه به حاشیه راندند.

🔹 نکته پایانی: ایران در دو سده گذشته به عنوان کشوری پیرامونی در حاشیه نظم جهانی و در معرض اندیشه های لیبرال، ملی گرایانه و مارکسیستی قرار داشته است. الهیات رهایی بخش و معنویت گرایی در قرن بیستم نیز نمایندگانی در ایران یافتند. آمیزه ای از این اندیشه های متعارض بر تشویش ذهنیت ایرانی افزوده و تناقضات عدیده ای را موجب شدند. ایراد اساسی آن بود که قبل از تثبیت آزادی و حقوق انسانی، ایده های برابری و ضدیت با امپریالیسم به ایران رسیدند و بنیان جامعه را فرو ریختند. شاید اگر تا این حد کمال گرا نبودیم و تمنای محال دستیابی به همه مزایای جهان را نداشتیم نتیجه بهتری به دست می آوردیم.

@solati_mehran

#هما_ناطق
#زهرا_رهنورد
#حجاب_اجباری
🔹 از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی!

@solati_mehran

مهران صولتی

چهاردهم مرداد ماه هر سال یادمان پیروزی انقلاب مشروطه است. اینک اما با گذشت یکصد و هفده سال از آن رویداد سترگ به نظر می رسد که زمان برای سنجش ابعاد گوناگون آن بیش از هر زمان دیگری مناسب باشد. انقلابی که اگر چه از منظر سیاسی ناکام ماند و نتوانست تداوم خود را با حفظ اهداف اولیه سپری کند ولی تاثیراتی ماندگار بر فرهنگ و سیاست ایران زمین در روزگار مدرن به جای گذاشت. از همین رو می توان در افق امروز و چهاردهه پس از پیروزی بدیل اش؛ انقلاب اسلامی، دستاوردهای آن را به داوری نشست. مقایسه ای که می تواند برای نگریستن دقیق تر نسبت به مسیری که پیموده ایم مفید باشد:

نگاه واقع بینانه به مولفه های پیشرفت: روشنفکران مشروطه خواه از همان ابتدا درد و درمان را خوب شناختند. اینکه راز عقب ماندگی تاریخی کشور در فقدان حاکمیت " یک کلمه" یا همان قانون نهفته است. روشن بود که با بی نظمی ناشی از رفتار استبدادی و پیش بینی ناپذیر پادشاه هرگز نمی توان در مسیر پیشرفت حرکت کرد. بنابراین در ابتدا باید توافقی عام به نام قانون وجود داشته باشد که بتوان از آن به مثابه چارچوبی برای نظم پذیر کردن رفتار حاکمان بهره برد. این در حالی است که مساله اصلی در شکل گیری انقلاب اسلامی، سودای آفرینش نظمی جدید به جای تلاش برای حاکمیت قانون بود!

ضرورت محدود شدن اختیارات حکومت: به روایتی سیاست مدرن زمانی شکل گرفت که پرسش بنیادین؛ چه کسی باید حکومت کند؟ به پرسش اساسی؛ چگونه باید حکومت کرد؟ تبدیل شد. مطالعات مشروطه پژوهان هم نشان می دهد که دغدغه مهم در پیدایش مشروطیت کندوکاو در چگونگی حکومت بود فارغ از اینکه چه کسی باید حکومت کند. حال آنکه در انقلاب اسلامی که حدود هفتاد سال بعد اتفاق افتاد مجددا روشنفکران از این امر پرسش می کردند که چه کسی باید حکومت کند؟ بنابراین آشکارا دغدغه توزیع دموکراتیک قدرت به حاشیه رفت و حکمرانی جنبه ای متمرکز و رویایی یافت!

چیرگی فرهنگ بر سیاست: انقلاب مشروطه محصول تلاش ده ها ساله روشنفکران در اثبات حقوق بشر، مزایای تجدد و حاکمیت قانون بود. به طور مثال روشنفکری مانند طالبوف برداشتی ژرف از مبانی تجدد داشت و حقوق را مبنای قانون می دانست. همچنین آزادی را هدف می پنداشت نه ابزار! از این منظر انقلاب مشروطه کاملا به جنبش روشنگری در اروپا شبیه است. اما در انقلاب اسلامی بر خلاف فرهنگ، شاهد سیطره سیاست بر افکار عمومی بودیم. گفتمان حقوق بشر توسط روشنفکران چپ، بورژوایی و مردود شمرده شد و طراحی جامعه ایده آل با درونمایه خوانش مارکسیستی از اسلام به سکه رایج جامعه تبدیل شد!

شناخت واقعی از مسائل زمانه: روشنفکران عصر مشروطه برداشتی واقع بینانه از مسائل و مشکلات عدیده دوران خود داشتند؛ فقر، ناکارآمدی، استبداد، فقدان حاکمیت قانون، تمرکز قدرت و ... در زمره علل عقب ماندگی تلقی می شدند. همین امر هم موجب جدی انگاشتن اصلاحاتی شد که خود را نهایتا در قامت انقلاب به نمایش گذاشت. اما روشنفکران نیمه دوم دوره پهلوی با تسلیم شدن به سودای" بومی گرایی" به دنبال ایجاد جامعه ای مستقل و بدون کمترین وابستگی بودند. استقلالی که در سال های بعد به انزوا ترجمه شد. بنابراین مسائل اصلی جامعه همچون توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، افزایش سهم نفت در اقتصاد، و فرمایشی شدن نهادهای مشروطه به حاشیه رانده شده و جای خود را به مسائلی همچون چگونگی رقابت با رشد مارکسیسم در دانشگاه ها و مقابله با افزایش مصرف گرایی شهری و تبلیغات باستان گرایانه دادند!

🔹 نکته پایانی: ایرانیان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی راهی طولانی را پیموده اند. مسیری پر فراز و فرود از مشروطه طلبی تا جمهوری خواهی! مقایسه دوره هایی از این دست در بستر نوعی جامعه شناسی تاریخی می تواند به سهم خود در خروج از بن بست های سیاسی کنونی مهم تلقی شود. بدون تردید بازخوانی گذشته در افق مسائل امروز می تواند آینده ای بهتر را به ارمغان آورد!

@solati_mehran

#انقلاب_مشروطه
#انقلاب_اسلامی
#بازنشر
🔹 توضیح: بعد از انتشار یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی درباره میزان اعتماد جامعه نسبت به معلمان، طی یادداشتی کوشیدم تا این ادعا را تکمیل و نقد نمایم. دو پستی که در ادامه آمده است مربوط به این موضوع است 👇👇
@DrNematallahFazeli

📝 معلمان و استادان معتمدترین گروه ها شدند؛ چرا؟

🔻نعمت الله فاضلی، 13 مرداد 1401

مرکز «رصد فرهنگی کشور» زیر مجموعه «پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات» 28 تیر ماه 1401 گزارش پژوهش «تحلیلی از وضعیت گروه های مرجمع در ایران» منتشر کرد. «این گزارش بر مبنای مرور نظام مند یافته های پیمایش های ملّی انجام شده طی دو دهه اخیر تدوین شده است».

🔻این پیمایش های نشان می دهند در سال 1379-1380 سه گروه «معلمان، استادان و پزشکان» «بیش ترین اعتماد مردم را جلب کرده» و «گروه اجتماعی مطلوب مردم» بودند (فلاح 1401: 17). بین سال های 1384 تا 1397 چهار پیمایش ملی در زمینه اعتماد و سرمایه اجتماعی نشان می دهد روند اعتماد مردم در تمام مقولات سنجش شده روند کاهشی دارد اما «هنرمندان، ورزشکاران و روحانیون شیب تندتری نسبت به دیگر گروه ها تجربه کرده اند» (همان 18).

🔻نکته قابل تأمل اینست که در سال 1397 معلمان با 45 درصد بالاترین رتبه اعتماد اجتماعی و پزشکان با حدود 38 درصد و استادان دانشگاه با حدود 36 درصد در مرتبه بعد قرار دارند. پایین ترین مرتبه به بازاریان (حدود 13) و روحانیون (23 و نیم) و مدیران و مسئولان دولتی (15/6) تعلق دارد. پیمایش ها نشان می دهند «اعتماد به معلمان، اساتید دانشگاه و پزشکان در میان زنان و مردان چندان تفاوت معناداری ندارد» (همان 21).

🔻اما اعتماد سالمندان و افراد میانسال به سه گروه یادشده نسبت به جوانان بیشتر بوده است» (همان). یعنی هر چه سن افراد بالاتر می رود اعتماد بیش تری به معلمان و استادان دانشگاه و پزشکان پیدا می کنند. همچنین «شهرنشینان نسبت به ساکنان روستا اعتماد بیش تری به این سه گروه دارند» (همان).

🔻معلمان و استادان دانشگاه در انتخاب های سیاسی مردم هم نقش دارند. مرجع اصلی انتخاب های سیاسی مردم، «خانواده» است اما بعد از آن روحانیون (حدود 33 درصد)، و استادان دانشگاه (حدود 33 درصد) و معلمان (30 درصد) بر انتخاب های سیاسی مردم اثرگذارند. نکته مهم اینست که ورزشکاران، هنرمندان و سلبریتی ها نقشی در انتخاب های سیاسی مردم ندارند. این گزارش می نویسد «پرستیژ اجتماعی پزشکان رو به کاهش است» و «عمدتا به موقعیت شغلی (درآمدی)» آنها وابسته است (همان 32). همچنین می نویسد «تمایل به شغل معلمی پایین است» اما «مطابق یافته ها معلمان در زمره اقشار اجتماعی نسبتا بالا قرار می گیرند» (همان 32).

این داده های تحقیقاتی را می توان از جنبه های گوناگون ارزیابی و تحلیل کرد. پیمایش و تحقیقات مبتنی بر نظرسنجی در ایران محدودیت ها و چالش هایی دارند، اما نتایج مجموعه گسترده ای از تحقیقات مبنای گزارش رصد فرهنگی قرار گرفته است. اما چرا معلمان و استادان بالاترین گروه اجتماعی معتمد مردم هستند؟ این گروه ها نه ثروت اقتصادی دارند و نه قدرت سیاسی و حتی از شهرت سلبریتی ها نیز برخوردار نیستند. شغل آنها واجد هیجان و هیاهوها رایج هم نیست. همچنین معلمان و استادان حتی از گروه های برخوردار و مرفه جامعه نیز نیستند.

🔻در نظر بگیریم که نهاد مدرسه و دانشگاه در دو دهه اخیر وضعیت رو به افول داشته و کیفیت در نظام آموزش و آموزش عالی نیز روند کاهشی داشته است. با وجود همه این ملاحظات، معلمان و استادان از روحانیون و سلبریتی ها و ورزشکاران و هنرمندان و سرمایه داران احترام و آبروی بیش تری نزد مردم دارند. چرا؟ چه چیزی این آبرو را برای آنها ایجاد می کند؟ آنها که دست شان از قدرت و جیب شان از ثروت خالی است و شهرتی نیز ندارند نباید چنین احترام و منزلتی می داشتند. پاسخ های گوناگون می توان به این پرسش داد.

🔻پاسخی که می دهم اینست: در «فرهنگ ایران مدرن» و معاصر، معلم و استاد سرمشق و نمونه انسان مطلوب و آرمانی است. هر فرهنگی لاجرم سرمشق هایی برای انسان آرمانی و مطلوب خود می آفریند. این سرمشق در «تخیل اجتماعی»، «نهادهای اجتماعی»، «فضای عمومی» و «زبان» آن جامعه نقش می بندد و ارزش هایی حول او شکل می گیرد. معلم و استاد، قهرمان فرهنگ متجدد ایرانی است. در کتاب «مردم نگاری آموزش» (1390) و کتاب «مسئله مدرسه» (در دست چاپ) شرح مفصلی از گفتمان های معلمی در ایران معاصر داده ام و نشان داده ام که چرا مدرسه را «اداره فرهنگ» و معلمان را «فرهنگیان» نامیدیم.

لب کلامم این بود که هسته اصلی فرهنگ ایران مدرن، یادگیری و آموزش است. «رویای ایرانی» از 1700 سال پیش که دانشگاه جندی شاپور را تأسیس کرد تا تأسیس دارالفنون، دانشسراهای عالی، دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه ها تا امروز، رویای ساختن جامعه ای اخلاقی و فرهیخته و مبتنی بر فرهنگ و علم بوده و همچنان چنین رویایی وجود دارد. «رویای آمریکایی» رسیدن به موفقیت و کسب حداکثر ثروت است، رویای ایرانی، دستیابی به دانایی و دانش و حداکثر یادگیری است. در کتاب «دانشگاه: رویای ایرانی» شرح کامل این روایت را می دهم.
🔹 چرا معلمان مورد اعتماد ترین گروه مرجع هستند؟
@solati_mehran

مهران صولتی


نعمت الله فاضلی انسان شناس ایرانی در یادداشتی با عنوان؛ " معلمان و استادان معتمدترین گروه ها شدند؛ چرا؟ " با استناد به نتایج مرکز "رصد فرهنگی کشور" در گزارش پژوهشی با عنوان؛ " تحلیلی از وضعیت گروه های مرجع در ایران" کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد که چرا به رغم عدم برخورداری معلمان از ثروت اقتصادی، قدرت سیاسی و شهرت سلبریتی ها، این گروه بالاترین میزان اعتماد اجتماعی نزد مردم را در سال ۱۳۹۷ کسب کرده اند؟ فاضلی البته این پرسش را بی پاسخ نگذاشته و معتقد است که معلمان به دلیل آن که نمایندگان " رویای ایرانی" مبتنی بر آموزش و یادگیری در دوران مدرن تلقی می شوند حائز رتبه معتمدترین گروه اجتماعی شده اند. من اگر چه پاسخ فاضلی را می پذیرم ولی در ادامه می کوشم تا آن را تکمیل و نقد نمایم:

معلمان به آسانی در دسترس هستند: جامعه شناسان سرمایه اجتماعی را واجد دو مولفه می دانند: پیوند و اعتماد. بر این اساس می توان گفت که هر چه شبکه پیوندهای اجتماعی از استحکام بیشتری برخوردار باشد جامعه اعتماد افزون تری را تجربه می کند. لذا به نظر می رسد دسترسی آسان به معلمان در مدرسه و سایر فضاهای عمومی، و ارتباط گیری راحت تر با ایشان در مقایسه با استادان و پزشکان، در افزایش اعتماد اقشار مختلف به ایشان موثر بوده است.

معلمان به نیک خواهی و دیگر دوستی متصف اند: در روزگاری که جامعه با دگرگونی ارزش های اجتماعی و چیرگی خودگرایی، بی تفاوتی، منفعت طلبی و سیاست زدگی مواجه شده است معلمان هم چنان توانسته اند نمایندگان خیرخواهی و دیگر دوستی به ویژه در قبال دانش آموزان شان باشند. در این معنا اگر چه در سال های اخیر با پدیده افزایش شمار معلمان بی انگیزه مواجه شده ایم ولی دلسوزی و آینده نگری معلمان همچنان امری تردید ناپذیر بوده است.

معلمان تا حد زیادی از آلودگی های اقتصادی به دور مانده اند: در جامعه ای که فعالیت های اقتصادی در آن مفاهیمی همچون فساد، عدم شفافیت، دلال بازی و کلاه برداری را به ذهن متبادر می سازد گروه های مرجعی که بتوانند خود را از این آلودگی ها برکنار نگه دارند شایسته جلب اعتماد بیشتری از سوی مردم تلقی می شوند. بنابراین اگر چه معلمان در این سال ها ناجوانمردانه با بی مهری حکومت و واقعیت های خشن اقتصادی مواجه بوده اند ولی توانسته اند تا حد زیادی کرامت نفس و فرهنگی بودن خود را حفظ نمایند.

معلمان نماینده فرهیختگی و فرهنگ دوستی اند: ایرانیان بر اساس پیشینه کهن تمدنی واجد عناصر ارزشمندی از دانایی و فرهیختگی شده اند که در ذهنیت جمعی ما به یادگار نشسته است. بنابراین اگر چه مصائب سال های اخیر از دغدغه فرهنگ و فرهیختگی در جامعه کاسته است ولی معلمان هم چنان توانسته اند این گوهر ارجمند را حفظ و به فرزندان، دانش آموزان و سایر اقشار جامعه در حد امکان منتقل نمایند. واقعیتی که از چشم مردم دور نمانده است.

🔹 نکته پایانی: تحلیل فاضلی از چرایی مورد اعتماد بودن معلمان از دو کاستی رنج می برد؛ نخست این که تک عاملی است، و دوم آن که ایستا است. توضیح بیشتر این که وی از یک سو سایر علل اقتصادی/ سیاسی موثر بر معتمد تلقی شدن معلمان را نادیده می انگارد، و از سوی دیگر با فروکاستن تحلیل خود به صبغه فرهیختگی معلمان و نامیدن آن ها با عنوان" قهرمانان تاریخ تجدد ایران" تفسیری غیر پویا از این مسئله ارائه می کند.


@solati_mehran

#معلمان
#فاضلی
#اعتماد
Forwarded from اتچ بات
🔹 پیام های نوحه خوانی در یزد! 🔹

@solati_mehran

مهران صولتی

چند سالی است که نوحه خوانی های مردم یزد در شبکه های اجتماعی سروصدا برپا کرده و مورد استقبال جامعه قرار گرفته است. نوحه هایی که پا به عرصه انتقاد سیاسی نهاده و از آسیب های یک جامعه دینی سخن به میان آورده اند. در حالی که تا کنون بحث از آلوده شدن عزاداری ها به مداحی های لس آنجلسی بود، گویا از این به بعد باید منتظر رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر این عرصه باشیم. از همین رو به نظر می رسد شکل گیری این سبک جدید از نوحه خوانی می تواند حاوی نشانه ها و پیام هایی از تحولات جامعه باشند:

بیان آسیب های جامعه دینی به آموزه های عصر مشروطه باز می گردد. در دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی هم روشنفکران دینی از اهمیت پالایش جامعه دینی از این آفات سخن به میان آورده بودند. تلاش هایی که البته با مخالفت شدید برخی از روحانیون مواجه شده و نتوانست به گفتمان غالب کشور تبدیل شود. به نظر می رسد هم اکنون افول سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی جامعه نسبت به خوانش رسمی از دین، آن چنان برخی از دینداران را بی تاب کرده که لاجرم آنها را به سوی واگویه کردن دردهای های خود در قالب چنین نوحه هایی سوق داده است!

یکی از کارکردهای مهم دین پشتیبانی از اخلاق در میان دینداران است. از همین رو در شرایط عادی می توان انتظار داشت که هر چه جامعه دینی تر باشد به طور طبیعی اخلاقی تر نیز خواهد بود. اما واقعیت موجود در ایران امروز از حضور پررنگ اخلاق در مناسبات اجتماعی حکایت نمی کند! وجود مظاهری از ریاکاری، نفاق و تظاهر، در کنار رشد فزاینده خرافه گرایی و قشری نگری که حتی می توان جلوه هایی از آن را در برخی از برنامه های صدا و سیما نیز مشاهده کرد بر سقوط سرمایه دینی، دین گریزی و اخلاق ستیزی به ویژه در بخشی از جمعیت جوان کشور افزوده است. در چنین وضعیتی رادیکالیزه شدن بخشی از فضاهای عزاداری در واکنش به چنین آسیب هایی در جامعه دینی اجتناب ناپذیر به نظر می رسد!

در حالی که جامعه ایران با رقم زدن سه نهضت انقلابی در طول یکصد سال، پویایی فوق العاده ای از خود نشان داده است، در سال های اخیر نشانه های نگران کننده ای از وجود کرختی و بی حسی در قبال رشد فزاینده فساد، خشونت و تضییع حقوق شهروندی در جامعه مشاهده می شود. در چنین فضایی از ناامیدی که برخی از آن به " فرسایش تمدنی" ایران زمین تعبیر کرده اند، استقبال گسترده جامعه از نوحه خوانی های رادیکال در شهرهایی مانند یزد می تواند نشانه امید بخشی از زنده بودن جامعه تلقی شود. پدیده ای که می تواند به عنوان پژواک یافتن خوانشی اصیل از دین قلمداد شده و پشتوانه ای نوین برای احیای اخلاق اسلامی و انسانی در جامعه ایران محسوب شود!

🔹 نکته پایانی: بدترین مواجهه با پدیده ای مانند نوحه خوانی های یزد می تواند ایجاد محدودیت و اعمال سانسور در متن نوحه ها یا حرکت به سوی استحاله چنین حرکت های احیاگرانه ای باشد. اقدامی که می تواند موجب افزایش سرعت فرسایش جامعه ایرانی و رها شدن آن در برهوتی از پریشانی، ناامیدی و بی پناهی باشد!

#نوحه_خوانی
#جامعه_دینی
#روشنفکران_دینی
#سرمایه_اجتماعی

@solati_mehran
🔹 چرا حسین (ع)، قابل احترام است؟

@solati_mehran

مهران صولتی

🖤 شهادت حسین یک تراژدی بود. مظلومیت قتل عام گروهی از پاکبازترین و آزاده ترین انسان ها در نبردی نابرابر با جباریت! جلوه ای از ماندن بر سر اصول، تا پای جان باختن خود و خانواده، رخدادی تراژیک برای انسانیت که متاسفانه در مرزهای عقیدتی اسلام باقی ماند و به اندازه کافی ابعاد جهانی نیافت. حسین با ما و جان ما کاری کرد که می توان متدین نبود، می توان مسلمان نبود، ولی نمی توان او را تحسین نکرد و دوست نداشت، شاید به دلایل زیر؛

🔹حسین " متفاوت " بود و هزینه تفاوت و همنوایی نکردن با دیگران را پرداخت. در روزگاری که همگان در قبال جباریت، با تطمیع یا تهدید زبان در کام کشیده بودند، حسین به ما آموخت که هزینه زیست اصیل انسانی، مرگی " دردناک " و " تراژیک " است. حسین آموزگار بزرگ" ایستادن "در مقابل تمام چیزهایی بود که انسان و انسانیت را به تباهی می کشاند. از همین رو بود که قدرت تمامیت طلب همگان را در مقابل یک انتخاب قرار داده بود؛ تسلیم، یا مرگ!

🔹حسین آزاده بود و به آزادی دیگران نیز احترام می گذاشت. آزادی انتخاب در "بودن" یا" نبودن " با او. حسین در هیچ زمانی، بودن با خود را به دیگران تحمیل نکرد. برای او کرامت انسان نه در تبعیت، بلکه در انتخاب است که می تواند تجلی یابد. انتخابی که می تواند زندگی یا مرگ را برگزیند. از همین رو در منازل مختلف سفر، پایان ماجرا را بارها به همراهان یادآوری و بر پرهیز از تحمیل خواست خود بر دیگران تاکید می ورزید.

🔹حسین بزرگ بود، ولی نه آن قدر که دیگران را قربانی خود بخواهد. در قیاس با نسلی از رهبران جهان که مردم را ابزاری برای دست یابی به قدرت و فدایی خود می پسندند، حسین برای تحقق آرمان هایش هزینه ای سنگین پرداخت؛ هزینه ای از جنس خانواده و فرزندان. حسین به ما آموخت که " انسان فی نفسه هدف است نه وسیله" (کانت)، و از همین رو تا انتها می کوشید تا از وقوع این حادثه ناگوار پرهیز کند.

🔹حسین زندگی را دوست داشت و به آن عشق می ورزید. برای او سویه‌ی مقابل زندگی ذلت بار نه مرگ، بلکه رهایی بود. این دشمن بود که او را مجبور به انتخاب میان تسلیم یا مرگ کرد. برای حسین شهادت گزینه نخست نبود. از همین رو از انجام مذاکره با دشمن ابایی نداشت. حسین آموزگار بزرگ زندگی توام با کرامت و ارزش های بلند اخلاقی است.

🔹حسین اصلاح گری بزرگ بود که اصلاح امت جدش برای او اولویتی کاستی ناپذیر داشت (به عمر سعد گفته بود که حاضر است از مرزهای خلافت یزید خارج شود ولی هرگز از امر به معروف دست نمی کشد). پدرش هم در این مسیر از مشاوره دادن به خلفای پیش از خود دریغ نمی ورزید. مسئولیت پذیری او در قبال جامعه برای پیروانش درس آموز است؛ تاثیر بگذار حتی به اندازه یک واژه!

🔺 نکته پایانی: مناسکی شدن عاشورا اگر چه روندی اجتناب ناپذیر است ولی از امکان زیادی برای تقلیل دادن ابعاد انسانی این رخداد به فرآیندی تکراری و غفلت آمیز برخوردار است. به نظر می رسد شناخت ارزش های اخلاقی بعضا به فراموشی سپرده شده این حادثه به تلاش های تئوریک بیشتری نیازمند است.

@solati_mehran

#حسین
#عاشورا
#شهادت
#بازنشر