کانون ادبی هنری سها
764 subscribers
565 photos
42 videos
8 files
104 links
کانون ادبی هنری سها

جایی برای دور هم جمع شدن،
جشن گرفتن،
خواندن،
نوشتن
و یاد گرفتن! 🌙🌱

جهاد دانشگاه علوم‌پزشکی تهران

ارتباط با ما :
@amintaleby

آدرس اینستاگرام :
@Soha_javaneh
Download Telegram
📣 رادیو سها

بحر طویل 📜
کیفر تقلب
قسمت دوازدهم

🔸کاری از کانون ادبی و هنری سُها
🔹بحرطویل های هدهد میرزا - ابوالقاسم حالت

▫️گوینده: زهرا دوستی

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_دوازدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums🌿
Audio
📣 رادیو سها

بحر طویل 📜
کیفر تقلب
قسمت دوازدهم

قصه ای نغز و دلاویز و فرح بیز و لطیف و طرب انگیز، ز من گوش کن ای مرد خردمند و از این قصه‌ی دلبند، که خوش تر بود از قند... 😋

▫️گوینده: زهرا دوستی

#جوانه #سها #پادکست #رادیو_سها #بحر_طویل #قسمت_دوازدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_tums🌿
🍰 کیک سینما - ١٢
فیلم "Memento"

هر چیزی که می بینیم و می شنویم و حس می کنیم اول به بخشی از مغز منتقل می شود که آن را به اسم حافظه کوتاه مدت میشناسیم و بعد از  مدتی نه چندان طولانی انتقال داده می شود به حافظه بلند مدت. حال تصور کنید آن بخش مغز که مسئولیت این انتقال را به عهده دارد ،دچار مشکل اساسی بشود و عملکردش را از دست بدهد!هر اتفاقی که میفتد را بعد از مدتی کوتاه فراموش میکنید! هویت، خونواده، زنی که دوستش دارید، دوستان و رفیقان و حتی شغلی که احتمالا داشته اید!

این عارضه، خیلی نادر نیست و در اثر ضربه هایی به همان بخش خاص مغز ممکن است اتفاق بیفتد. فیلم "Memento" هم در مورد زندگی شخصی است که راه عجیبی برای کنار آمدن با این مشکل پیدا کرده... "نوشتن"! او از طریق راه های مختلف و بیشتر روی بدنش نوشته هایی را باقی میگذارد تا هر بار که حافظه کوتاه مدتش اصطلاحا دوباره رفرش شد بتواند چیزهای مهم و افراد مهم زندگیش را به خاطر بیاورد.

کارگردان فیلم کریستوفر نولان - که قطعا اسمش به گوشتان خورده است و جدیدا فیلم اخیرش (اوپنهایمر) کلی سر و صدا کرده - با به تصویر کشیدن زندگی لئونارد، فیلم را طوری پیش برده که بتوانید با او همزاد پنداری کنید و خودتان را به جای او تصور کنید تا عمق مشکل را بیشتر درک کنید. حتی پیشنهاد می شود فیلم را دوبار ببینید که جزئیات را بهتر به خاطر بیاورید🤝🏻

از دیدن این فیلم پشیمان نمی شوید و گیرایی فیلم شمارا پای فیلم نگه می دارد و سوالات بسیاری در ذهنتان پیش می آورد

پیشنهاد می شود در فرصتی مناسب و با دقت ببینید🤌🏻

#محمد_مهدی_علی_محمدی
دانشجوی پزشکی ١۴٠٠ دانشگاه علوم پزشکی تهران


#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_دوازدهم #سها #جوانه

@Soha_javaneh
@javaneh_tums 🌱
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - قسمت دوازدهم

ناهار خوران
نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - ناهار خوران

برید ICU، دو تخت هست که میشه چیزهایی ازشون آموخت، یکی مورد گیلن باره و دیگری مشکوک به بوتولیسم. توی اولی رفلکسها از بین رفته، دومی هم مورد flappy baby عه. هنوز هم نرفتم سرچ بزنم، ولی میشه بچه‌ی شل دیگه، نه؟ ولی شنیدن کجا و دیدن کجا!
میرویم ببینیمش. خب، چه چیزی برای دیدن وجود دارد؟ یک پسر بچه بی رنگ و شل! چند ماهه؟ چند ساله؟ نمیدانم. حتی در پرونده هم به سنش نگاه نکرده‌ام. شاید یک ساله، شاید هم کمتر. واقعا بی‌جان! مانند گوشتی روی تخت، بی‌حرکت، بی‌جان. خب چه چیزیش را چک کنیم؟ هاا سمعش میکنم. چیزی روی بینی‌اش است که  به NIV میخورد، اگر چه مانیتوری مشابه مانیتورهای دستگاه اینتوبه در کنار تخت است. گوشی را روی سینه‌اش میگذارم، صدای معمولی دم و بازدم شنیده میشود. خب چه چیزی‌اش را چک کنیم؟ فیکس و فالو. بچه‌ی این سنی اصلا فیکس و فالو باید داشته باشد؟ نمیدانم. هر چه که هست او ندارد. انگشتم را در دستش میگذارم. دستش را مشت خواهد کرد؟ نه، نخواهد کرد. شک به بوتولیسم. خدایا مگر هنوز بوتولیسم داریم؟ احیانا بچه از مناطق با بهداشت پایین نیومده؟ یا خیلی اوضاعش داغون نبوده؟ اکثر مریضا کنارشون یک دو همراه است، ولی این مریض نه، و فقط شماره مادر و پدر در کنار تخت به چشم میخورد. چیه داستانش؟ چرا مامان و باباش نیستن؟ طلاق گرفتن مثلا؟ یا چی؟ استاد میگه فلج حاد سریع از بالا به پایین، چند تا تشخیص افتراقی محدود داره و بوتولیسم نه مهم ترین، ولی یکی از مهم هاست! باشد، خب خدا رو شکر، پس لابد خوب میشه دیگه. اصلا انتی دوت توکیسن بوتولیسم رو دارن اینجا؟ لابد دارن، توی پرونده یه چیزایی هست. با این که به نظر میاد اینتوبه باشه، استاد میگه نفس خودشه، یعنی NIV عه، پس خیلی بهتر شده. باشه، میرویم بیرون، برای نهار.
بار دوم یا سومی که میبینمش، روز واقعه است. مادرش هست. عجیب است، ولی هست. خیلی هم معمولی به نظر میرسد، نه بهداشت کمی دارد و نه به ظاهر سطح اجتماعی پایینی دارد. اما بچه حال عجیبی دارد. دست و پا میزند و از این عبارت، دقیقا همین را قصد میکنم. پا بر زمین میکشد و دست هایش را مواج بالای تخت تکان میدهد. نمیدانم چرا و نفهمیدم چرا. انگار دارد بندهای کفن را باز میکند. این بار اون مانیتور مخصوص اینتوبه موجود نیست و به نظر میرسد این بار واقعا نفس‌های خودش است با NIV. انگار بهتر است. این بار مشت اش را جمع میکند.اما مادرش دارد میمیرد. گریه نمیکند، ولی مضطر است. یک جا بند نمیشود. با دست هایش بازی میکند. این پا و آن پا میکند. دستش را روی سر و صورت و تن بچه اش میکشد و چیزی را زمزمه میکند. و هی این کار را تکرار میکند. مادرش ظاهرا نگران ماسک NIV است. هی پایین می آید و بالاخره می افتد. کسی متوجه نمیشود. شاید واقعا مهم هم نیست. دارم از ICU خارج میشوم. میگویم بگذار برگردم شاید مهم باشد. بر میگردم. سچوریشن‌اش هی دارد می افتد. ۸۸، ۸۰، ۷۰. دست و پا زدنش تشدید میشود. ماسک را بر بینی‌اش برمیگردانم. دست و پا زدنش کم میشود. سچوریشن ۹۸ تا ۱۰۰. مادر به رزیدنت میگوید چه شد؟ میگه گفتیم غددها هم ببینن، شاید مشکل متابولیک باشه. ما یه چیزی زدیم، شاید این خوب تر شدنش اثر همونه. انتی دوت توکسین بوتولیسم رو میگه. میگم این کیس بوتولیسم، مگه بوتولیسم‌اش قطعی نبود؟ رزیدنت جوری که انگار طلب باباش رو داره، میگه کی گفته؟ گفتم استاد فلانی گفته شک مون به بوتولیسم بالاست. میگه شککک! پس قطعی نشده! اعصابم خورد میشود. رزیدنت میرود آن‌ور. مادرش هنوز هست و دستش را روی دست و صورت بچه‌اش میکشد و چیزی زمزمه میکند...
از صبح که بیدار میشوم، خسته و خواب آلود، در حسرت خواب ظهر و نهار سه تومنی بیمارستانم. بالای این تخت اما، آسمان به تب و تاب است. بچه دست و پا میزند. چشم‌هایش خواب آلودند، ولی نه، شاید چون توان ندارد پلک هایش را بالا بکشد، این چنین به نظر میرسد. عنبیه‌اش نصف و نیمه پیداست. انگار که خمار است. آرش! آرش ِ نمیدانم چند ساله با مادرش که مثل سیر و سرکه میجوشد. آرشی که کفن را باز میکند و برمیگردد. آرشی که باید بوتولیسم باشد، که باید با انتی توکسین اش بهبود یابد. چشمی که خیره به ما مینگرد، و ماهی که کامل میشود...
فیش امروز رو کی می‌گیره؟

نویسنده: #سورن_در_سرزمین_غرائب
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_دوازدهم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
نوشتم و نخواندی - شماره ۱۲
کانون ادبی هنری سها - soha_javaneh
🖋 نوشتم و نخواندی– شماره دوازدهم

تو را در خواب دیدم
چونان مست و خنده‌زنان که گویی در رهِ عشق یکه تازِ میدان است

نویسنده و گوینده متن: مرضیه مجیدی پاریزی
نگارگر: پارسا لطفی
موسیقی: پارسا میرزائیان
تدوین و تنظیم: پارسا محمدی‌نژاد

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_دوازدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱
تو را در خواب دیدم
که چون مُشک و عنبر
چونان عطرِ افشانده بر قلب چاک چاکم، تسنیم برگرفته بر تمام وجودم
باد صبا گوید از خاطرهِ بوی چون عنبر تو، تسکینی شیرین تر نیست برای این دل خو‌گرفته به هوایت...
رهایی در هر سو؛ و من در تلاش برای کشفِ مسیری منتهی به تو
گویی ز بوی بهار و گل و صبحِ بیداری از رویای بی‌رویای تو، مستِ رنجورم
تو چه دانی که در پسِ این چهرهِ درهم تنیدهِ خندان، در این رهِ تاریک؛ چه حالی است مرا‌.
یادمانده ای از روزگارِ گرمِ گذشته در جعبه خاطراتم، با غبارِ غم مدفون شده است
عشق به خنده ات، خنده ای که گویند بیعانه هزار غلام رومی به گِردَش نمی‌رسد
حال بدان که چه کرده با خواب های این عاشق لاجان؛
~ با اینکه مسیر بی‌قراری هایمان از هم گسست
اما
هنوز با شنیدن تمامِ آنچه به تو مربوط می‌شود، دلم سوار بر التهابی به قصد سوزاندنِ این روزگارِ پر آشوب، به قصد بلعیدن ایامِ خوشِ قدیم می‌خروشد و آرام نمی‌گیرد...
اسمش عشق است یا سایه ای افکنده بر تابوی زندگی ام؟
کدامش♡

نویسنده: #مرضیه_مجیدی_پاریزی
دانشجوی پزشکی ورودی ۱۴۰۰ دانشگاه علوم‌پزشکی تهران

نگارگر: #پارسا_لطفی
دانشجوی پزشکی ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه علوم‌پزشکی تهران

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #نوشتم_و_نخواندی #قسمت_دوازدهم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱