✅چه کسی می تواند منصف باشد؟!
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در شرایطی بسر می بریم که شرایط سخت اقتصادی حاکم بر زندگی های مان امکان قضاوت منصفانه را از ما سلب کرده است؛ من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی به مردم حق می دهم که شاکی و معترض باشند و در تشخیص ریشه های مشکلات شان به خطا بروند اما در خصوص اهل تفکر اوضاع به کلی متفاوت است ایشان حق ندارند در مقام قضاوت دور از انصاف و عدل حکم دهند؛ اما سوال این است چه کسی می تواند در این شرایط حکم به انصاف دهد!؟
آن دسته از متفکرانی که همه ی مسائل را به ساحت سیاست تقلیل می دهند و انگشت اشاره ی شان به سمت قدرت سیاسی هست و مدام از ناکارآمدی های دهه های اخیر سخن سر می دهند بخشی از حقیقت را قربانی می کنند!
اندیشه ورزانی هم که وابسته ی به این یا آن جریان سیاسی هستند نمی توانند در مقام قضاوت فارغ از منافع شخصی و جناحی خویش به تبیین مسائل ورود کنند و مع الاسف ایشان هم بخشی از حقیقت را قربانی می کنند.
از این میان آن فئه قلیل از متفکرین اصیل که در تشخیص ام المسائل ما به خطا نرفته اند می توانند در تبیین وضعیت ما منصفانه ظاهر شوند. ریشه ی مشکل ما در چیست؟!
اصلی ترین عامل فلاکت ما خلاصه می شود در توسعه نیافتگی تاریخی ما و تاخر ایرانیان در ورود به مناسبات جهان جدید و به رسمیت شناختن زیست جهان معاصر!
متفکر منصف اگر قدرت سیاسی و گفتمان انقلاب را نقد می زند و او را به تاخر تاریخی متهم می کند خدمات و دستاوردها را نادیده نمی گیرد؛ ارتقا توان نظامی و حفظ تمامیت ارضی در همه ی اين سالها ممکن نمی شد مگر با جانفشانی ها و رشادت هایی که گفتمان انقلاب بی تردید در آن سهیم بوده است.
متفکر منصف فراموش نمی کند که نیروهای همین گفتمان در شرایطی که جامعه ی پساانقلابی ما با وجود فقدان هر گونه امکانات حکمرانی به سبک مدرن که زاییده شکل گیری ملت-دولت ها هست با هر طریق ممکن از فروپاشی کشور در برابر انواع تهدیدها مقابله کرده است.
متفکر منصف می تواند هم با روشنفکران و هم با انقلابیون مواجه ی همدلانه ای داشته باشد. و هر دو ایشان را به تعامل سازنده ی با هم دعوت کند. و در عین حال انتقادات خویش را متوجه هر دو ایشان سازد. در حالی که روشنفکران را نقد می زند که در فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی در دموکراسی خواهی خویش متناسب با شرایط کشور خویش ظاهر شوند گفتمان انقلاب را هم به رسمیت شناختن زیست جهان جدید فرا می خواند و ایشان را به ناتوانی شان در ایفای نقش خویش در عرصه ی مناسبات جهانی و پیامدهای آن تذکار می دهد. و از ایشان می خواهد که با عناصر افراطی و قشری اندیشی که پشت گفتمان انقلاب پنهان شده است مقابله کند.
متفکر منصف می تواند ضمن اینکه نیروهای کشورش را در برابر نظام سلطه ی جهانی بسیج می کند ایشان را از افتادن در بازی دشمن و عواقب مواجهات افراط گرایانه زنهار دهد.
متفکر منصف می تواند به عنوان عامل وحدت بخش در میان جریانات مختلف نقش آفرینی کرده؛ در این شرایط تاریخی خطیر که بقای قوم تاریخی ما در آن با انواع تهدیدات رویاروست از همه ی ظرفیت های کشور برای عبور از این وضعیت دشوار طلب استمداد کند تا کاروان ایران و ایرانی از این گردنه ی صعب تاریخی که راهزنان در آن کمین گرفته اند به سلامت عبور کند.
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در شرایطی بسر می بریم که شرایط سخت اقتصادی حاکم بر زندگی های مان امکان قضاوت منصفانه را از ما سلب کرده است؛ من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی به مردم حق می دهم که شاکی و معترض باشند و در تشخیص ریشه های مشکلات شان به خطا بروند اما در خصوص اهل تفکر اوضاع به کلی متفاوت است ایشان حق ندارند در مقام قضاوت دور از انصاف و عدل حکم دهند؛ اما سوال این است چه کسی می تواند در این شرایط حکم به انصاف دهد!؟
آن دسته از متفکرانی که همه ی مسائل را به ساحت سیاست تقلیل می دهند و انگشت اشاره ی شان به سمت قدرت سیاسی هست و مدام از ناکارآمدی های دهه های اخیر سخن سر می دهند بخشی از حقیقت را قربانی می کنند!
اندیشه ورزانی هم که وابسته ی به این یا آن جریان سیاسی هستند نمی توانند در مقام قضاوت فارغ از منافع شخصی و جناحی خویش به تبیین مسائل ورود کنند و مع الاسف ایشان هم بخشی از حقیقت را قربانی می کنند.
از این میان آن فئه قلیل از متفکرین اصیل که در تشخیص ام المسائل ما به خطا نرفته اند می توانند در تبیین وضعیت ما منصفانه ظاهر شوند. ریشه ی مشکل ما در چیست؟!
اصلی ترین عامل فلاکت ما خلاصه می شود در توسعه نیافتگی تاریخی ما و تاخر ایرانیان در ورود به مناسبات جهان جدید و به رسمیت شناختن زیست جهان معاصر!
متفکر منصف اگر قدرت سیاسی و گفتمان انقلاب را نقد می زند و او را به تاخر تاریخی متهم می کند خدمات و دستاوردها را نادیده نمی گیرد؛ ارتقا توان نظامی و حفظ تمامیت ارضی در همه ی اين سالها ممکن نمی شد مگر با جانفشانی ها و رشادت هایی که گفتمان انقلاب بی تردید در آن سهیم بوده است.
متفکر منصف فراموش نمی کند که نیروهای همین گفتمان در شرایطی که جامعه ی پساانقلابی ما با وجود فقدان هر گونه امکانات حکمرانی به سبک مدرن که زاییده شکل گیری ملت-دولت ها هست با هر طریق ممکن از فروپاشی کشور در برابر انواع تهدیدها مقابله کرده است.
متفکر منصف می تواند هم با روشنفکران و هم با انقلابیون مواجه ی همدلانه ای داشته باشد. و هر دو ایشان را به تعامل سازنده ی با هم دعوت کند. و در عین حال انتقادات خویش را متوجه هر دو ایشان سازد. در حالی که روشنفکران را نقد می زند که در فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی در دموکراسی خواهی خویش متناسب با شرایط کشور خویش ظاهر شوند گفتمان انقلاب را هم به رسمیت شناختن زیست جهان جدید فرا می خواند و ایشان را به ناتوانی شان در ایفای نقش خویش در عرصه ی مناسبات جهانی و پیامدهای آن تذکار می دهد. و از ایشان می خواهد که با عناصر افراطی و قشری اندیشی که پشت گفتمان انقلاب پنهان شده است مقابله کند.
متفکر منصف می تواند ضمن اینکه نیروهای کشورش را در برابر نظام سلطه ی جهانی بسیج می کند ایشان را از افتادن در بازی دشمن و عواقب مواجهات افراط گرایانه زنهار دهد.
متفکر منصف می تواند به عنوان عامل وحدت بخش در میان جریانات مختلف نقش آفرینی کرده؛ در این شرایط تاریخی خطیر که بقای قوم تاریخی ما در آن با انواع تهدیدات رویاروست از همه ی ظرفیت های کشور برای عبور از این وضعیت دشوار طلب استمداد کند تا کاروان ایران و ایرانی از این گردنه ی صعب تاریخی که راهزنان در آن کمین گرفته اند به سلامت عبور کند.
Forwarded from نگاهی به آثار رضا داوری اردکانی
گفتگوی رضا داوری با خبرگزاری مهر، ۲۱ خرداد ۱۴۰۱
https://www.mehrnews.com/news/5506964
https://www.mehrnews.com/news/5506964
اهل تفکر در شرایط آنومیک به چه اشتغال دارند؟!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اهل تفکر از اهالی فلسفه و جامعه شناسی تا سایر گرایشات علوم اجتماعی در اوضاع آشفته ی جامعه به چه اشتغال دارند؛ نگارنده پیش تر پاسخی برای این پرسش در آستین داشت چرا که اوضاع به این میزان آشفته نبود؛ اگر بپذیریم نسبتی بین تفکر از سنخ فلسفی و اجتماعی و واقعیت های جامعه وجود دارد که بی تردید دارد؛ در چنین شرایطی به واقع اهل تفکر چه می کنند یا دقیق تر بگویم چه می توانند بکنند!؟
تا زمانی که می شد به برخی فعالیت ها امیدوار بود من انتظارم از اهالی اندیشه صورتبندی مسائل و بحران های جامعه بود و جا به جا از ضرورت مشارکت ایشان سخن گفته؛ به غیبت نخبگانی و خلا گفتمانی در جامعه تذکار داده؛ تجارب خویش را در قالب "گفتمان وفاق" انتشار داده ام و بی تردید از برجسته ترین اشخاصی که در این راه پر سنگلاخ توفیق تحقق یافته اند نامی به میان آورده ام و از آن جمله از دکتر عبدالکریمی در کسوت معلمِ وفاق یاد کرده ام.
اما دروغ چرا؛ امروز ناامیدتر از آنم که در امر پیگیری راه معدود نخبگانی که حضور مؤثرتری در جامعه داشتند به سیاق سابق همت ورزیده، بتوانم سمت و سوی اهل تفکر را در این وضعيت آنومیک جامعه تشخیص دهم. بنابراین پاسخ به سوال این جستار را به اهلش وا می گذارم و امید دوری دارم که از اهالی تفکر پاسخی به این سوال بیابم؛
شکست و کامیابی برای اهل سیاست می تواند در تغییر مواضع ایشان با سرعت بیشتری مشهود و عیان گردد لیکن برای اهل تفکر که پیشتر تلخی حقایق را چشیده اند؛ وضع متفاوت است؛ مصاحبه ی اخیر دکتر داوری را ببینید ایشان با توجه به کهولت سن و وزانت کوله بارش می توانند بار جلیل تفکر را همچنان بدوش بکشند اما برای نوسفران چه!؟ آنان چه می توانند بکنند؟!
شنیدم همین امروز مردی از جرگه ی سیاست ورزان نا امیدی خویش را از طی طریق بر سبیل سابق علنا اظهار داشت اما متفکرین که پناهی جز تفکر ندارند کدام در را باید بزنند!
به زعم نگارنده تفکر آخرین سنگر است البته ملتفت هستم که تعبیر درستی نیست چرا که بنای تفکر اصیل چون به پدیدارها و واقعیت ها گشوده است خلل نمی پذیرد؛ سنگر تفکر به تصرف احدی در نمی آید؛ ملکیست که سقوط نمی کند. ولی آنکه جانش به جان مردمش بسته است چگونه می تواند چشمانش را به روی درد مردمان ببندد؛ آیا می توان نشست و هنوز به خواندن و نوشتن همت گماشت؛ آیا وقت تفکر داشتن چیزی صرفا ارادی و در اختیار آدمیست!؟؛ ختم کنم به شعر حافظ که دکتر داوری هم در مصاحبه ی اخیرش بدان اشارتی داشته است:
درون ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی بر کند خلوت نشینی...ِ
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اهل تفکر از اهالی فلسفه و جامعه شناسی تا سایر گرایشات علوم اجتماعی در اوضاع آشفته ی جامعه به چه اشتغال دارند؛ نگارنده پیش تر پاسخی برای این پرسش در آستین داشت چرا که اوضاع به این میزان آشفته نبود؛ اگر بپذیریم نسبتی بین تفکر از سنخ فلسفی و اجتماعی و واقعیت های جامعه وجود دارد که بی تردید دارد؛ در چنین شرایطی به واقع اهل تفکر چه می کنند یا دقیق تر بگویم چه می توانند بکنند!؟
تا زمانی که می شد به برخی فعالیت ها امیدوار بود من انتظارم از اهالی اندیشه صورتبندی مسائل و بحران های جامعه بود و جا به جا از ضرورت مشارکت ایشان سخن گفته؛ به غیبت نخبگانی و خلا گفتمانی در جامعه تذکار داده؛ تجارب خویش را در قالب "گفتمان وفاق" انتشار داده ام و بی تردید از برجسته ترین اشخاصی که در این راه پر سنگلاخ توفیق تحقق یافته اند نامی به میان آورده ام و از آن جمله از دکتر عبدالکریمی در کسوت معلمِ وفاق یاد کرده ام.
اما دروغ چرا؛ امروز ناامیدتر از آنم که در امر پیگیری راه معدود نخبگانی که حضور مؤثرتری در جامعه داشتند به سیاق سابق همت ورزیده، بتوانم سمت و سوی اهل تفکر را در این وضعيت آنومیک جامعه تشخیص دهم. بنابراین پاسخ به سوال این جستار را به اهلش وا می گذارم و امید دوری دارم که از اهالی تفکر پاسخی به این سوال بیابم؛
شکست و کامیابی برای اهل سیاست می تواند در تغییر مواضع ایشان با سرعت بیشتری مشهود و عیان گردد لیکن برای اهل تفکر که پیشتر تلخی حقایق را چشیده اند؛ وضع متفاوت است؛ مصاحبه ی اخیر دکتر داوری را ببینید ایشان با توجه به کهولت سن و وزانت کوله بارش می توانند بار جلیل تفکر را همچنان بدوش بکشند اما برای نوسفران چه!؟ آنان چه می توانند بکنند؟!
شنیدم همین امروز مردی از جرگه ی سیاست ورزان نا امیدی خویش را از طی طریق بر سبیل سابق علنا اظهار داشت اما متفکرین که پناهی جز تفکر ندارند کدام در را باید بزنند!
به زعم نگارنده تفکر آخرین سنگر است البته ملتفت هستم که تعبیر درستی نیست چرا که بنای تفکر اصیل چون به پدیدارها و واقعیت ها گشوده است خلل نمی پذیرد؛ سنگر تفکر به تصرف احدی در نمی آید؛ ملکیست که سقوط نمی کند. ولی آنکه جانش به جان مردمش بسته است چگونه می تواند چشمانش را به روی درد مردمان ببندد؛ آیا می توان نشست و هنوز به خواندن و نوشتن همت گماشت؛ آیا وقت تفکر داشتن چیزی صرفا ارادی و در اختیار آدمیست!؟؛ ختم کنم به شعر حافظ که دکتر داوری هم در مصاحبه ی اخیرش بدان اشارتی داشته است:
درون ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی بر کند خلوت نشینی...ِ
Forwarded from سیدجواد میری مینق
"جامعه عوضی" : مفهومسازی بدیع در سوشیال تئوری شریعتی
عنوان سخنرانیام در شنبه ۱۱ ژوئن در بلفاست ایرلند شمالی
@seyedjavadmiri
عنوان سخنرانیام در شنبه ۱۱ ژوئن در بلفاست ایرلند شمالی
@seyedjavadmiri
فرش قرمز برای اسکندر یا وفاق با هموطن!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در شرایطی به سر می بریم که به نظر نمی رسد کسی کاری جدی تر از دعاهای مادرانه و نصایح پدرانه و انتظار دخترانه و رجزخوانی پسرانه و بی خیالی کودکانه ...از خود بروز بدهد همگان احساس می کنند یک نوع فروبستگی و گره کور در کارشان افتاده و هیچ نسخه ای پیش هیچ طبیبی برای درمان دردهای لاعلاج شان پیدا نمی شود "چاره" مبدل به همان اکسیری شده است که از قضا در دکان هیچ عطاری یافت نمی شود و دیگر از جوشانده های خانگی کاری پیش نمی رود چشمان معدودی اما از دلهره ای بیگانه برق می زند تو گویی پی به کیمیایی برده اند که حلال مشکلات است کشف یک فرمول ناشناخته برای معجونی کارساز!
محیط برای کشت و تکثیر ویروس توهم اندیشی (با وساطت امر خیالی) بسیار مناسب است علی الخصوص که همه ی بت های دروغین فرو افتاده اند و حنای دیگری بزرگ دیگر رنگ ندارد، اما عوام الناس که اهل تمییز نیستند تا از کیفیات قواعد امر نمادین سر در بیاورند، ما درست بر سر مغاک امر واقع لاکانی ایستاده ایم، اما دل توده غنج می رود که سر به سودای دیگری بزرگ تری بسپارند! برای او فرش قرمز پهن می کنند و زیر لب می خوانند :
"کاوه ای پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود"
گفتمان وفاق را به چوب قیاس با نصایح الملوک می زنند و می رانند غافل از اینکه حتی اگر گفتمان را که ضرورتی برای تعامل در میدان مناسبات مدرن است به چیزی از سنخ نصایح مرسوم در عوالم قدیم تقلیل دهیم باز هم صرفا طرفین دعوا را با هم باید مخاطب این نصایح قلمداد کنیم؛ یعنی نه فقط نصایح الملوک؛ که نصایح المله و نصایح الرجال (اوصولیون و اصلاحیون) و النسوان و الاکراد و الاعراب...
دوستانی که دل نگرانند که نکند باز با چیزی مواجهیم از سنخ همان ها که به نصایح الملوک معروفند و قدرتهای خودکامه را به اخلاق و رواداری با رعایا به عنوان عیال الله دعوت می کنند بد نیست عنایت داشته باشند که تلاش برای پروبلماتیزه کردن مسئله ی ایران صرفا به پاره ای ذوق ورزی های شخصی تقلیل پذیر نیست اساساً بینشی جامعه شناختی از تقلیل مسائل به سطح تحلیل فردی به طرزی خودآگاه و روشمند می پرهیزد، آن هم در این شرایط خطیر که شکاف ها روز به روز عمیق تر می شوند؛ و مفهوم "آینده" برای "ما" بحرانی شده است.
ختم کنم به دو بیت آخر مثنوی آهوی وحشی حافظ که آن را به مثابه وصیتنامه او تلقی کرده اند:
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح ازبر مخوانید
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگانداز هجران در کمین است
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در شرایطی به سر می بریم که به نظر نمی رسد کسی کاری جدی تر از دعاهای مادرانه و نصایح پدرانه و انتظار دخترانه و رجزخوانی پسرانه و بی خیالی کودکانه ...از خود بروز بدهد همگان احساس می کنند یک نوع فروبستگی و گره کور در کارشان افتاده و هیچ نسخه ای پیش هیچ طبیبی برای درمان دردهای لاعلاج شان پیدا نمی شود "چاره" مبدل به همان اکسیری شده است که از قضا در دکان هیچ عطاری یافت نمی شود و دیگر از جوشانده های خانگی کاری پیش نمی رود چشمان معدودی اما از دلهره ای بیگانه برق می زند تو گویی پی به کیمیایی برده اند که حلال مشکلات است کشف یک فرمول ناشناخته برای معجونی کارساز!
محیط برای کشت و تکثیر ویروس توهم اندیشی (با وساطت امر خیالی) بسیار مناسب است علی الخصوص که همه ی بت های دروغین فرو افتاده اند و حنای دیگری بزرگ دیگر رنگ ندارد، اما عوام الناس که اهل تمییز نیستند تا از کیفیات قواعد امر نمادین سر در بیاورند، ما درست بر سر مغاک امر واقع لاکانی ایستاده ایم، اما دل توده غنج می رود که سر به سودای دیگری بزرگ تری بسپارند! برای او فرش قرمز پهن می کنند و زیر لب می خوانند :
"کاوه ای پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود"
گفتمان وفاق را به چوب قیاس با نصایح الملوک می زنند و می رانند غافل از اینکه حتی اگر گفتمان را که ضرورتی برای تعامل در میدان مناسبات مدرن است به چیزی از سنخ نصایح مرسوم در عوالم قدیم تقلیل دهیم باز هم صرفا طرفین دعوا را با هم باید مخاطب این نصایح قلمداد کنیم؛ یعنی نه فقط نصایح الملوک؛ که نصایح المله و نصایح الرجال (اوصولیون و اصلاحیون) و النسوان و الاکراد و الاعراب...
دوستانی که دل نگرانند که نکند باز با چیزی مواجهیم از سنخ همان ها که به نصایح الملوک معروفند و قدرتهای خودکامه را به اخلاق و رواداری با رعایا به عنوان عیال الله دعوت می کنند بد نیست عنایت داشته باشند که تلاش برای پروبلماتیزه کردن مسئله ی ایران صرفا به پاره ای ذوق ورزی های شخصی تقلیل پذیر نیست اساساً بینشی جامعه شناختی از تقلیل مسائل به سطح تحلیل فردی به طرزی خودآگاه و روشمند می پرهیزد، آن هم در این شرایط خطیر که شکاف ها روز به روز عمیق تر می شوند؛ و مفهوم "آینده" برای "ما" بحرانی شده است.
ختم کنم به دو بیت آخر مثنوی آهوی وحشی حافظ که آن را به مثابه وصیتنامه او تلقی کرده اند:
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح ازبر مخوانید
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگانداز هجران در کمین است
✅اسلام و خرد ایرانی در عصر پسامتافیزیک
سخنران: دکتر بیژن عبدالکریمی
انجمن جامعه شناسی ایران
پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱
ساعت ۱۸ الی ۲۰
https://www.skyroom.online/ch/a14011402/kankash1
لینک ورود به همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران؛
سخنران: دکتر بیژن عبدالکریمی
انجمن جامعه شناسی ایران
پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱
ساعت ۱۸ الی ۲۰
https://www.skyroom.online/ch/a14011402/kankash1
لینک ورود به همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران؛
ایران فرهنگی و مسئله اکنون!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
انجمن جامعه شناسی ایران روز سه شنبه 24 خرداد 1401 در طی پنجمین همایش کنکاش های مفهومی و نظری جامعه ایران،️ پنل « صیرورت ایران فرهنگی و مساله اکنون» را برگزار کرد ضمن عرض خدا قوت به برگزارکنندگان این نشست ملاحظاتی را به عنوان یک شنونده ی فعال به اشتراک مخاطبان فرهیخته می گذارم در این جلسه من به سخنرانی هایی که توفیق داشتم شنونده باشم اشاره می کنم البته دکتر بادامچی و دکتر نعیمی نیز در این پنل سخنرانی کردند که بنده متاسفانه به سخنان ایشان نرسیدم:
🔸 شهریار پاک نیا / ایران فرهنگی و مساله هویت
🔸 اسماعیل خلیلی / تعارض و تعامل جهان بینی قبیله با فرهنگ ایران؛ بلندترین عصر مقاومت برای تولید و بازتولید معنا: سده های 6 تا 13
🔸 آیدین ابراهیمی / مبانی جامعه شناختی تفکر سید حسن تقی زاده در مواجهه با جهان جدید: بررسی مواضع تاریخی تقی زاده روشنفکر، به مثابه الگوی فکری بخشی از جریان روشنفکری در ایران
🔸 حسین حجت پناه / پدیدارشناسی بنیان های خرد ایرانی
آنچه موجب مشارکت بنده و طرح یک نکته ی خرد اما مهم در این جلسه شد و ای بسا موجبات برخی سوءتفاهمات را برای سخنرانان عزیز فراهم کرد؛ عدم التزام ناخواسته ی برخی از دوستان به عنوان پنل این جلسه بود؛ "مسئله اکنون" به نظر بنده به کلی در این پنل غائب بود؛ چندان که بنده در پایان طی دخالتی که کردم این نکته را گوشزد کردم؛ بماند اینکه تعبیر "ایران فرهنگی" هم جز برخی کلی گویی ها بدرستی ایضاح نگردید؛
"اکنون" نه از جهت ویژگی های عصری که در آن هستیم و نه از جهت وضعیت اینجا و اکنونی ما در سخنان دوستان حضور چندانی نداشت مخاطب کم اهلیتی چون نگارنده نمی توانست نسبت خویش را با این "ایران فرهنگی" که دوستان شرحش می کنند برقرار کند؛ همانجا هم به عرض دوستان رساندم که احساس می کردم دکتر خلیلی بزرگوار و دوست خوبم دکتر حجت پناه در عالم سنت نشسته اند و بحث می کنند گویی مدرنیته و پست مدرنیته ای هنوز اتفاق نیافتاده است. طرح گشاده دستانه و دم دستی "ایران فرهنگی" و فهرست کردن نمونه ی های درخشان معماری و قله های ادب ایران زمین بدون وجه نظر به مغاکی که اکنون بین ماست بیشتر هویت طلبانه می نماید که ای بسا ناظر به طبع سنتی ما و عدم به رسمیت شناختن زیست جهان جدید است تو گویی ما پیشاپیش "ایران فرهنگی" را پیشفرض گرفته ایم. دکتر پاک نیا البته بدرستی به مولفه های سوژه ی خودبیناد مدرن اشاره کرد اما ایشان هم نسبت این سوژه را با ایران فرهنگی مشخص نفرمود؛ با نقطه نظرات دکتر ابراهیمی چندان که از عنوان سخنرانی ایشان پیداست توانستم نسبت همدلانه تری برقرار کنم.
به نظر می رسد دو کار را باید مدنظر می گرفتیم اول اینکه مسئله اکنون و ویژگی های جهان زیست جدید مطرح می شد اینکه موقف ما کجاست و ...و دوم اینکه مرادمان از "ایران فرهنگی" چیست بیشتر ایضاح می گردید یا دست کم ادبیات پیشین این بحث پیشاپیش مطرح می گردید دکتر حجت پناه بدرستی البته به ضرورت مواجهه ی پدیدارشناختی اشاره فرمود هرچند این کمترین معتقد است به لوازم و پیامدهای آن به لحاظ روش شناختی متعهد نبود فی المثل ایشان می توانست دست کم به جای اینکه بگوید قائل به یک اسانس و ذات فرهنگی برای ایران هست بفرماید آیدوس فرهنگی (اگر چه باز هم مبهم هست) ولی باز به زبان پدیدارشناسی نزدیک تر هست؛ به هر حال مجال اندک پنل دست دوستان را بسته بود؛ باری؛ از همه عزیزان مجددا سپاسگزارم و امیدوارم فرصتی دست دهد بیشتر با دوستان زمینه ی مباحثه فراهم گردد چرا که هر چه از ایران و خرد ایرانی بگوییم بنده بی تردید به آن تعلق خواهم داشت ولو صرفا به عنوان یک شنونده ی پیگیر و علاقمند. با آرزوی توفیقات روزافزون؛ و با عرض خسته نباشید به دوستان فعال در انجمن جامعه شناسی و عوامل برگزارکننده ی این نشست فرهنگی قابل تحسین.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
انجمن جامعه شناسی ایران روز سه شنبه 24 خرداد 1401 در طی پنجمین همایش کنکاش های مفهومی و نظری جامعه ایران،️ پنل « صیرورت ایران فرهنگی و مساله اکنون» را برگزار کرد ضمن عرض خدا قوت به برگزارکنندگان این نشست ملاحظاتی را به عنوان یک شنونده ی فعال به اشتراک مخاطبان فرهیخته می گذارم در این جلسه من به سخنرانی هایی که توفیق داشتم شنونده باشم اشاره می کنم البته دکتر بادامچی و دکتر نعیمی نیز در این پنل سخنرانی کردند که بنده متاسفانه به سخنان ایشان نرسیدم:
🔸 شهریار پاک نیا / ایران فرهنگی و مساله هویت
🔸 اسماعیل خلیلی / تعارض و تعامل جهان بینی قبیله با فرهنگ ایران؛ بلندترین عصر مقاومت برای تولید و بازتولید معنا: سده های 6 تا 13
🔸 آیدین ابراهیمی / مبانی جامعه شناختی تفکر سید حسن تقی زاده در مواجهه با جهان جدید: بررسی مواضع تاریخی تقی زاده روشنفکر، به مثابه الگوی فکری بخشی از جریان روشنفکری در ایران
🔸 حسین حجت پناه / پدیدارشناسی بنیان های خرد ایرانی
آنچه موجب مشارکت بنده و طرح یک نکته ی خرد اما مهم در این جلسه شد و ای بسا موجبات برخی سوءتفاهمات را برای سخنرانان عزیز فراهم کرد؛ عدم التزام ناخواسته ی برخی از دوستان به عنوان پنل این جلسه بود؛ "مسئله اکنون" به نظر بنده به کلی در این پنل غائب بود؛ چندان که بنده در پایان طی دخالتی که کردم این نکته را گوشزد کردم؛ بماند اینکه تعبیر "ایران فرهنگی" هم جز برخی کلی گویی ها بدرستی ایضاح نگردید؛
"اکنون" نه از جهت ویژگی های عصری که در آن هستیم و نه از جهت وضعیت اینجا و اکنونی ما در سخنان دوستان حضور چندانی نداشت مخاطب کم اهلیتی چون نگارنده نمی توانست نسبت خویش را با این "ایران فرهنگی" که دوستان شرحش می کنند برقرار کند؛ همانجا هم به عرض دوستان رساندم که احساس می کردم دکتر خلیلی بزرگوار و دوست خوبم دکتر حجت پناه در عالم سنت نشسته اند و بحث می کنند گویی مدرنیته و پست مدرنیته ای هنوز اتفاق نیافتاده است. طرح گشاده دستانه و دم دستی "ایران فرهنگی" و فهرست کردن نمونه ی های درخشان معماری و قله های ادب ایران زمین بدون وجه نظر به مغاکی که اکنون بین ماست بیشتر هویت طلبانه می نماید که ای بسا ناظر به طبع سنتی ما و عدم به رسمیت شناختن زیست جهان جدید است تو گویی ما پیشاپیش "ایران فرهنگی" را پیشفرض گرفته ایم. دکتر پاک نیا البته بدرستی به مولفه های سوژه ی خودبیناد مدرن اشاره کرد اما ایشان هم نسبت این سوژه را با ایران فرهنگی مشخص نفرمود؛ با نقطه نظرات دکتر ابراهیمی چندان که از عنوان سخنرانی ایشان پیداست توانستم نسبت همدلانه تری برقرار کنم.
به نظر می رسد دو کار را باید مدنظر می گرفتیم اول اینکه مسئله اکنون و ویژگی های جهان زیست جدید مطرح می شد اینکه موقف ما کجاست و ...و دوم اینکه مرادمان از "ایران فرهنگی" چیست بیشتر ایضاح می گردید یا دست کم ادبیات پیشین این بحث پیشاپیش مطرح می گردید دکتر حجت پناه بدرستی البته به ضرورت مواجهه ی پدیدارشناختی اشاره فرمود هرچند این کمترین معتقد است به لوازم و پیامدهای آن به لحاظ روش شناختی متعهد نبود فی المثل ایشان می توانست دست کم به جای اینکه بگوید قائل به یک اسانس و ذات فرهنگی برای ایران هست بفرماید آیدوس فرهنگی (اگر چه باز هم مبهم هست) ولی باز به زبان پدیدارشناسی نزدیک تر هست؛ به هر حال مجال اندک پنل دست دوستان را بسته بود؛ باری؛ از همه عزیزان مجددا سپاسگزارم و امیدوارم فرصتی دست دهد بیشتر با دوستان زمینه ی مباحثه فراهم گردد چرا که هر چه از ایران و خرد ایرانی بگوییم بنده بی تردید به آن تعلق خواهم داشت ولو صرفا به عنوان یک شنونده ی پیگیر و علاقمند. با آرزوی توفیقات روزافزون؛ و با عرض خسته نباشید به دوستان فعال در انجمن جامعه شناسی و عوامل برگزارکننده ی این نشست فرهنگی قابل تحسین.
عناصر منحصربفرد گفتمان شریعتی!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اکنون که به سالروز کوچ ابدی دکتر علی شریعتی نزدیک می شویم؛ و در حالی که دهه هاست این سرمایه ی فرهنگیِ رخ در نقاب خاک کشیده، دیگر در میان جوانان این مرز و بوم مقبولیت چندانی ندارد؛ بر آنم یادداشت کوتاهی را برای بزرگداشت نام او تقدیم دوستان کنم؛
نا گفته پیداست که هیچ انسان تحصیل کرده در مدارج بالایی به صرف استعمال سیگار روشنفکر تلقی نمی شود اما در روزگاری نه چندان دور سیگار بر گوشه ی لب آکادمسین ها و دانشگاه دیده ها، نماد روشنفکری قلمداد می شد اما این قماش از روشنفکران عموما دل خوشی از دین و دیانت نداشتند و اساسا با آن سر ناسازگاری داشتند؛ این میانه اما دکتر علی شریعتی یک استثنا بود.
شریعتیِ جامعه شناس، دانشگاه دیده و از خارج برگشته ای بود که همچنان به سنت تاریخی خویش عشق می ورزید من هیچ وقت با قرار دادن شریعتی در قفسه ی روشنفکران دینی تفاهم نداشته ام؛ شریعتی دانسته یا ندانسته ویژگی هایی داشت که او را حتی در ظاهر با دیگران متمایز می کرد، و همینجا هست که باید به سراغ نمادهایی برویم که این تمایز را در ذهن مخاطبان شریعتی جا می انداخت.
چه طور ممکن است که کسی به اعتباری واقعا به جمع اضداد توفیق یابد از طرفی تحصیل در فرنگ آن هم در فرانسه ی آن دهه ها و درس خوانده ی سوربن پاریس و معروف به آقای جامعه شناس، و از طرفی عاشق دلداده ی به "حسین" وارث آدم و "علی" حقیقتی بر گونه ی اساطیر... !
اساسا کسی که کراوات می بندد و سیگار می کشد و از دین دفاع می کند و البته آشنای به تفکر انتقادی و علم زمانه ی خویش است پتانسیل تمایزیافتگی را بالقوه داراست اما این مشخصات در ظاهر کفایت نمی کرد تا شریعتی؛ شریعتی شود؛ این مرد خراسانی سری شوریده و زبانی آتشین داشت و روحی البته بزرگ... و مجموع این معجون باطنی و ظاهری از جوانان آن دهه ها دلبری می کرد، بی کم و کاست...
باید خوشحال بود که دوره ی بت سازی ها و شخصیت پرستی ها به پایان رسیده است؛ اما بلافاصله باید افزود که جای دریغ دارد که در عصر غروب بت ها؛ جوانان ما به همین سادگی از معدود سرمایه های فکری این سرزمين محروم داشته می شوند؛ بی تردید شریعتی مثل هر کس دیگری در ساحت اندیشه بی اشتباه نبود اما راندن وی به چوب ایدئولوژی اندیشی اجحاف بزرگیست در حق نه تنها او که در در حق اندیشه؛ بدون اینکه بخواهم به دعوای سنت و مدرنیته و دینی و سکولار و چه و چه وارد شوم باید اذعان کنم حضور عناصر سنت تاریخی و دینی در گفتمان مدرن شریعتی حتی در مقابل دیدگان یک خواننده ی انتقادی چیزی کم از یک شاهکار نداشت!
طبایع سنتی به جهت تعلقات خویش کمتر زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسند، و لاجرم هویتی توپر و مقاومتی به خود می گیرند؛ و از پذیرش شکاف مدرنیته در هویت خویش سرباز می زنند و این توی ذوق می زند؛ رجوع شریعتی به مآثر اما به گمانم چنین نبود. امروز از پس گذر سالیان و در سراسر جهان، دیگر برای اهل نظر سخن از یک چنین امکانی چیزی چندان خلاف آمد عادت نیست؛ کسی مدعی این نیست که شریعتی به پادزهر جهان نیهیلیستیک معاصر دست یافته بود ولی ای بسا در میان بس بسیاران شریعتی و گفتمان او هنوز منحصر بفرد و یگانه است. یادش گرامی
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اکنون که به سالروز کوچ ابدی دکتر علی شریعتی نزدیک می شویم؛ و در حالی که دهه هاست این سرمایه ی فرهنگیِ رخ در نقاب خاک کشیده، دیگر در میان جوانان این مرز و بوم مقبولیت چندانی ندارد؛ بر آنم یادداشت کوتاهی را برای بزرگداشت نام او تقدیم دوستان کنم؛
نا گفته پیداست که هیچ انسان تحصیل کرده در مدارج بالایی به صرف استعمال سیگار روشنفکر تلقی نمی شود اما در روزگاری نه چندان دور سیگار بر گوشه ی لب آکادمسین ها و دانشگاه دیده ها، نماد روشنفکری قلمداد می شد اما این قماش از روشنفکران عموما دل خوشی از دین و دیانت نداشتند و اساسا با آن سر ناسازگاری داشتند؛ این میانه اما دکتر علی شریعتی یک استثنا بود.
شریعتیِ جامعه شناس، دانشگاه دیده و از خارج برگشته ای بود که همچنان به سنت تاریخی خویش عشق می ورزید من هیچ وقت با قرار دادن شریعتی در قفسه ی روشنفکران دینی تفاهم نداشته ام؛ شریعتی دانسته یا ندانسته ویژگی هایی داشت که او را حتی در ظاهر با دیگران متمایز می کرد، و همینجا هست که باید به سراغ نمادهایی برویم که این تمایز را در ذهن مخاطبان شریعتی جا می انداخت.
چه طور ممکن است که کسی به اعتباری واقعا به جمع اضداد توفیق یابد از طرفی تحصیل در فرنگ آن هم در فرانسه ی آن دهه ها و درس خوانده ی سوربن پاریس و معروف به آقای جامعه شناس، و از طرفی عاشق دلداده ی به "حسین" وارث آدم و "علی" حقیقتی بر گونه ی اساطیر... !
اساسا کسی که کراوات می بندد و سیگار می کشد و از دین دفاع می کند و البته آشنای به تفکر انتقادی و علم زمانه ی خویش است پتانسیل تمایزیافتگی را بالقوه داراست اما این مشخصات در ظاهر کفایت نمی کرد تا شریعتی؛ شریعتی شود؛ این مرد خراسانی سری شوریده و زبانی آتشین داشت و روحی البته بزرگ... و مجموع این معجون باطنی و ظاهری از جوانان آن دهه ها دلبری می کرد، بی کم و کاست...
باید خوشحال بود که دوره ی بت سازی ها و شخصیت پرستی ها به پایان رسیده است؛ اما بلافاصله باید افزود که جای دریغ دارد که در عصر غروب بت ها؛ جوانان ما به همین سادگی از معدود سرمایه های فکری این سرزمين محروم داشته می شوند؛ بی تردید شریعتی مثل هر کس دیگری در ساحت اندیشه بی اشتباه نبود اما راندن وی به چوب ایدئولوژی اندیشی اجحاف بزرگیست در حق نه تنها او که در در حق اندیشه؛ بدون اینکه بخواهم به دعوای سنت و مدرنیته و دینی و سکولار و چه و چه وارد شوم باید اذعان کنم حضور عناصر سنت تاریخی و دینی در گفتمان مدرن شریعتی حتی در مقابل دیدگان یک خواننده ی انتقادی چیزی کم از یک شاهکار نداشت!
طبایع سنتی به جهت تعلقات خویش کمتر زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسند، و لاجرم هویتی توپر و مقاومتی به خود می گیرند؛ و از پذیرش شکاف مدرنیته در هویت خویش سرباز می زنند و این توی ذوق می زند؛ رجوع شریعتی به مآثر اما به گمانم چنین نبود. امروز از پس گذر سالیان و در سراسر جهان، دیگر برای اهل نظر سخن از یک چنین امکانی چیزی چندان خلاف آمد عادت نیست؛ کسی مدعی این نیست که شریعتی به پادزهر جهان نیهیلیستیک معاصر دست یافته بود ولی ای بسا در میان بس بسیاران شریعتی و گفتمان او هنوز منحصر بفرد و یگانه است. یادش گرامی
تأملاتی بر آینده اسلام در ایران -3
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 موضوع:
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
✅ نشست سوم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۲۴ خرداد ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 14.3MB
مدت زمان: ۰۰:۴۱:۳۹
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
✅ نشست سوم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۲۴ خرداد ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 14.3MB
مدت زمان: ۰۰:۴۱:۳۹
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران
اختتامیه
مدیر نشست: اسمعیل خلیلی
https://www.skyroom.online/ch/a14011402/kankash1
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
اختتامیه
مدیر نشست: اسمعیل خلیلی
https://www.skyroom.online/ch/a14011402/kankash1
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
Audio
✅اسلام و خرد ایرانی در عصر پسامتافیزیک
سخنران: دکتر بیژن عبدالکریمی
انجمن جامعه شناسی ایران
پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱
پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران؛
سخنران: دکتر بیژن عبدالکریمی
انجمن جامعه شناسی ایران
پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱
پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران؛
Forwarded from گروه شریعتی
🔅حرف تند و تلخ، امروز در جامعه مشتری دارد! چون اوضاع زندگی مردم خوب نیست، چه این حرفها را دانشگاهیِ دلسوزی بزند و راست باشد، چه یک رسانهی مغرض بزند و دروغ باشد؛ اما حرف حساب چه؟!
حرف حساب را متأسفانه کمتر کسی هست که بزند. اهل #تفکر اما باید حرف حساب بزنند؛ مهم نیست که به قدر کافی تند و تیز نباشد، اما بایستی برای ابربحرانهای ما پاسخی در آستین اهل تفکر باشد ولو این راهکارها هنوز مرهمی «فوری» بر زخمهای ما نباشند، ولی باید ما را به مسیر حل مسائلمان فرابخواند.
🔅اهل تفکر ناظر به امکانات سخن میگویند که شاید خوشایند توده #مردم سخن نگویند، ولی حرف حساب میزنند. حرفی میزنند که منطبق بر منابع و نیروهای تاریخی جامعه باشد. صرفاً حدیث آرزومندی نمیگویند، نگاه میکنند به شرایط تاریخی - اجتماعی و وضعیت انضمامی ما، حرفی نمیزنند که فقط به تحریک تودهها بیانجامد، ای بسا دعوت به «تأمل» و «تحمل» میکنند تا جامعه فرصت خودیابی داشته باشد؛
🔅فروپاشی ساختارهای اجتماعی را به نفع امروز و آینده کشور نمیدانند، آنها عقب ماندگیها را به ما تذکار میدهند و خوب و بد ما را به خودمان نشان میدهند. باید بیاموزیم که به «اهل تفکر» گوش فرا دهیم، چه در مقام مسئول چه در مقام شهروند، وچه چیزی جز عقلانیت میتواند به بهبود شرایط بد ما منجر شود؟
🔅عجیب است که همه مشتریِ حرف تند و تلخ هستیم ولی حاضر نیستیم به تلخیِ #حقیقت گوش سپاریم، این کشور وضع خوبی ندارد، باید دست به دست هم بدهیم کشور را بسازیم، ولو زمان ببرد، ولو بعید بنماید، ولی بهم زدن اوضاع جز پاک کردن صورت مسئله نیست. بیاموزیم که با نگاهی تاریخی به مشکلاتمان نظر کنیم و همه چیز را حاصل ناکارآمدیهای چند دههی اخیر قلمداد نکنیم. ما لاجرم باید بپذیریم که از قافله عقب مانده.ایم و همه باید کار بکنیم، تا آیندگان لاقل رستگار شوند و از ایرانی بودن خویش پشیمان نباشند... خود را انکار نکنند و به حرف حساب و عقلانیت، و زیستن در جهان جدید آری بگویند.
✅ @Shariati_Group
📚 دکتر #محمدحسن_علایی (جامعه شناس) |گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در #ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰) چاپ اول | نقد فرهنگ
حرف حساب را متأسفانه کمتر کسی هست که بزند. اهل #تفکر اما باید حرف حساب بزنند؛ مهم نیست که به قدر کافی تند و تیز نباشد، اما بایستی برای ابربحرانهای ما پاسخی در آستین اهل تفکر باشد ولو این راهکارها هنوز مرهمی «فوری» بر زخمهای ما نباشند، ولی باید ما را به مسیر حل مسائلمان فرابخواند.
🔅اهل تفکر ناظر به امکانات سخن میگویند که شاید خوشایند توده #مردم سخن نگویند، ولی حرف حساب میزنند. حرفی میزنند که منطبق بر منابع و نیروهای تاریخی جامعه باشد. صرفاً حدیث آرزومندی نمیگویند، نگاه میکنند به شرایط تاریخی - اجتماعی و وضعیت انضمامی ما، حرفی نمیزنند که فقط به تحریک تودهها بیانجامد، ای بسا دعوت به «تأمل» و «تحمل» میکنند تا جامعه فرصت خودیابی داشته باشد؛
🔅فروپاشی ساختارهای اجتماعی را به نفع امروز و آینده کشور نمیدانند، آنها عقب ماندگیها را به ما تذکار میدهند و خوب و بد ما را به خودمان نشان میدهند. باید بیاموزیم که به «اهل تفکر» گوش فرا دهیم، چه در مقام مسئول چه در مقام شهروند، وچه چیزی جز عقلانیت میتواند به بهبود شرایط بد ما منجر شود؟
🔅عجیب است که همه مشتریِ حرف تند و تلخ هستیم ولی حاضر نیستیم به تلخیِ #حقیقت گوش سپاریم، این کشور وضع خوبی ندارد، باید دست به دست هم بدهیم کشور را بسازیم، ولو زمان ببرد، ولو بعید بنماید، ولی بهم زدن اوضاع جز پاک کردن صورت مسئله نیست. بیاموزیم که با نگاهی تاریخی به مشکلاتمان نظر کنیم و همه چیز را حاصل ناکارآمدیهای چند دههی اخیر قلمداد نکنیم. ما لاجرم باید بپذیریم که از قافله عقب مانده.ایم و همه باید کار بکنیم، تا آیندگان لاقل رستگار شوند و از ایرانی بودن خویش پشیمان نباشند... خود را انکار نکنند و به حرف حساب و عقلانیت، و زیستن در جهان جدید آری بگویند.
✅ @Shariati_Group
📚 دکتر #محمدحسن_علایی (جامعه شناس) |گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در #ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰) چاپ اول | نقد فرهنگ
Telegram
.
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
استاد راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسی و تازی، بر مرکبِ سخن
امروز روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنج باستانی درِّ دری، کنون
گنجور رهشناسی و هم پشتوانیا
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانهٔ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشمِ من، تو امیرِ جهانیا
جز مدحشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مِدحتی که هست، گم است و گمانیا
شفیعی کدکنی
.
.
▪️آدم در زندگی کمتر کسی را میتواند «دربست» قبول داشته باشد، هر قدر به آن شخص ارادت و اخلاص داشته باشد. اما من دکتر مهدوی را دربست قبول دارم و او را نمونهٔ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل میدانم. این مسأله از نوادر امور است و استثنا از قاعدهای عام و جهانشمول. شما هر قدر فانیِ در وجود کسی باشید، باز از اختلافات جزئی نمیتوانید برکنار بمانید، اما در مورد دکتر مهدوی من این چنین حالتی دارم. دکتر مهدوی از نظر من مظهر ایمان در معنی خالص و زُلال است.
اینهمه دانش و جهاندیدگی و نشست و برخاست با همه نوع مردم، در ایران و فرانسه و آمریکا، هیچ نتوانسته است کوچکترین خدشهای در تجربهٔ روحی و ایمانی او ایجاد کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
.
.
استادِ راد، خادم فرهنگ و دانشمند فرزانه؛
دکتر احمد مهدوی دامغانی
زادهٔ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشته در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
#احمد_مهدوی_دامغانی
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی
استاد راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسی و تازی، بر مرکبِ سخن
امروز روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنج باستانی درِّ دری، کنون
گنجور رهشناسی و هم پشتوانیا
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانهٔ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشمِ من، تو امیرِ جهانیا
جز مدحشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مِدحتی که هست، گم است و گمانیا
شفیعی کدکنی
.
.
▪️آدم در زندگی کمتر کسی را میتواند «دربست» قبول داشته باشد، هر قدر به آن شخص ارادت و اخلاص داشته باشد. اما من دکتر مهدوی را دربست قبول دارم و او را نمونهٔ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل میدانم. این مسأله از نوادر امور است و استثنا از قاعدهای عام و جهانشمول. شما هر قدر فانیِ در وجود کسی باشید، باز از اختلافات جزئی نمیتوانید برکنار بمانید، اما در مورد دکتر مهدوی من این چنین حالتی دارم. دکتر مهدوی از نظر من مظهر ایمان در معنی خالص و زُلال است.
اینهمه دانش و جهاندیدگی و نشست و برخاست با همه نوع مردم، در ایران و فرانسه و آمریکا، هیچ نتوانسته است کوچکترین خدشهای در تجربهٔ روحی و ایمانی او ایجاد کند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
.
.
استادِ راد، خادم فرهنگ و دانشمند فرزانه؛
دکتر احمد مهدوی دامغانی
زادهٔ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشته در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
#احمد_مهدوی_دامغانی
Audio
سمینار ملی "شریعتی و راه آینده"
✅واکاوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیسم!
دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
تاریخ: یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
با همکاری "گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی"
@sociologicalperspectives
@seyedjavadmiri
@sociologicalperspectives
✅واکاوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیسم!
دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
تاریخ: یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۹
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
با همکاری "گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی"
@sociologicalperspectives
@seyedjavadmiri
@sociologicalperspectives
گشودگی به جهان منافی ایرانیت ما نیست!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز آنچه انکارناپذیر است لزوم فهم امر محلی در نسبت با امر جهانی می باشد. درک این ضرورت چیزی نیست که وابسته ی خوشآیند یا بدآیند ما باشد؛ ما در این تقدیر تاریخی واقع شده ایم؛ هر گونه فهم از تاریخ لوکال ناگزیر در پیوند با تاریخ گلوبال امکان پذیر است.
دیگر سخن گفتن از "ما" بدون تفطن به شکافی که به واسطه مدرنیته تجربه می شود، بلا موضوع و از پیش منتفی و بلکه محال هست؛ چه بخواهیم آن را با واژه های مثل شکاف تاریخی-تمدنی؛ گسست؛ انحطاط؛ مغاک یا ...صورت بندی کنیم؛ چه بخواهیم با تعبیر متافیزیکالایز شدن جهان بواسطه ی یک رویداد عظیم تاریخیِ از آنِ خودکننده از آن یاد کنیم. امروزه با وقوع پسامدرنیته ما با دومین شکاف تاریخی و تمدنی نیز مواجه شده ایم. یعنی تجربه ی اول توفق متافیزیک بر عالم سنت و تجربه ی دوم به سنت پیوستن خود مدرنیته و ظهور عصر پسامتافیزیک.
با همه ی این اوصاف؛ و با اعتراف به این حقیقت که نگارنده در عمیق ترین لایه های وجودی خویش به ریشه های تاریخی و فرهنگی خویش تعلق خاطر و بلکه باور دارد و عشق می ورزد لاجرم لازم است به این مهم تذکار دهد که ما ناگزیریم از پذیرش تقدیر تاریخی و این به هیج وجه نباید به معنای نفی اصالت و ایرانیت ما تعبیر و تفسیر شود. گشودگی به تاریخ جهانی منافی ایرانیت ما نیست بلکه اگر ما بتوانیم برخورد حکمی با این حقیقت داشته باشیم ای بسا بتوانیم در فراز و فرود روزگار مقوماتی نیز برای آن تمهید کنیم.
درست است که صورت غالب حوزه تمدنی ما فلسفه و عقل متافیزیکی نبوده است و در این گستره ی فرهنگی فلسفه تا حدود زیادی در حاشیه بوده است اما ما قهراً ناگزیریم در حالی که بحران تمدنی خویش را ذیل پایان متافیزیک صورتبندی نمی کنیم لیکن به دیالکتیک امر محلی و جهانی متفطن باشیم. تا تعلق خاطر ما به ریشه های فرهنگی مان در غفلت از حکمت و در غیبت عقلانیت ما را در دام خردستیزی و قرائت های بنیادگرایانه و پوپولیستی گرفتار نسازد.
در حال حاضر یکی از معدود متفکرین ایرانی که به این معنا در پروژه فکری خویش اهمیت ویژه ای قائل بوده است بیژن عبدالکریمی است البته در نسل متفکرین پیش از وی نیز می توان به رضا داوری اردکانی و علی شریعتی اشاره کرد.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز آنچه انکارناپذیر است لزوم فهم امر محلی در نسبت با امر جهانی می باشد. درک این ضرورت چیزی نیست که وابسته ی خوشآیند یا بدآیند ما باشد؛ ما در این تقدیر تاریخی واقع شده ایم؛ هر گونه فهم از تاریخ لوکال ناگزیر در پیوند با تاریخ گلوبال امکان پذیر است.
دیگر سخن گفتن از "ما" بدون تفطن به شکافی که به واسطه مدرنیته تجربه می شود، بلا موضوع و از پیش منتفی و بلکه محال هست؛ چه بخواهیم آن را با واژه های مثل شکاف تاریخی-تمدنی؛ گسست؛ انحطاط؛ مغاک یا ...صورت بندی کنیم؛ چه بخواهیم با تعبیر متافیزیکالایز شدن جهان بواسطه ی یک رویداد عظیم تاریخیِ از آنِ خودکننده از آن یاد کنیم. امروزه با وقوع پسامدرنیته ما با دومین شکاف تاریخی و تمدنی نیز مواجه شده ایم. یعنی تجربه ی اول توفق متافیزیک بر عالم سنت و تجربه ی دوم به سنت پیوستن خود مدرنیته و ظهور عصر پسامتافیزیک.
با همه ی این اوصاف؛ و با اعتراف به این حقیقت که نگارنده در عمیق ترین لایه های وجودی خویش به ریشه های تاریخی و فرهنگی خویش تعلق خاطر و بلکه باور دارد و عشق می ورزد لاجرم لازم است به این مهم تذکار دهد که ما ناگزیریم از پذیرش تقدیر تاریخی و این به هیج وجه نباید به معنای نفی اصالت و ایرانیت ما تعبیر و تفسیر شود. گشودگی به تاریخ جهانی منافی ایرانیت ما نیست بلکه اگر ما بتوانیم برخورد حکمی با این حقیقت داشته باشیم ای بسا بتوانیم در فراز و فرود روزگار مقوماتی نیز برای آن تمهید کنیم.
درست است که صورت غالب حوزه تمدنی ما فلسفه و عقل متافیزیکی نبوده است و در این گستره ی فرهنگی فلسفه تا حدود زیادی در حاشیه بوده است اما ما قهراً ناگزیریم در حالی که بحران تمدنی خویش را ذیل پایان متافیزیک صورتبندی نمی کنیم لیکن به دیالکتیک امر محلی و جهانی متفطن باشیم. تا تعلق خاطر ما به ریشه های فرهنگی مان در غفلت از حکمت و در غیبت عقلانیت ما را در دام خردستیزی و قرائت های بنیادگرایانه و پوپولیستی گرفتار نسازد.
در حال حاضر یکی از معدود متفکرین ایرانی که به این معنا در پروژه فکری خویش اهمیت ویژه ای قائل بوده است بیژن عبدالکریمی است البته در نسل متفکرین پیش از وی نیز می توان به رضا داوری اردکانی و علی شریعتی اشاره کرد.
Forwarded from گروه شریعتی
📌 عناصر منحصربفرد گفتمان شریعتی!
🔅اکنون که به سالروز کوچ ابدی دکتر #علی_شریعتی نزدیک میشویم؛ و در حالی که دهههاست این سرمایهی فرهنگی رخ در نقاب خاک کشیده، دیگر در میان جوانان این مرز و بوم مقبولیت چندانی ندارد؛ برآنم یادداشت کوتاهی را برای بزرگداشت نام او تقدیم دوستان کنم؛
🔅نا گفته پیداست که هیچ #انسان تحصیل کرده در مدارج بالایی به صرف استعمال سیگار #روشنفکر تلقی نمیشود! اما در روزگاری نه چندان دور، سیگار بر گوشهی لب آکادمسینها و دانشگاه دیدهها، نماد روشنفکری قلمداد میشد اما این قماش از روشنفکران عموماً دل خوشی از #دین و دیانت نداشتند و اساساً با آن سر ناسازگاری داشتند؛ این میانه اما دکتر علی #شریعتی یک استثناء بود.
🔅شریعتیِ #جامعه_شناس، دانشگاه دیده و از خارج برگشتهای بود که همچنان به سنت تاریخی خویش #عشق میورزید. من هیچ وقت با قرار دادن شریعتی در قفسهی روشنفکران دینی تفاهم نداشتهام؛ شریعتی دانسته یا ندانسته ویژگیهایی داشت که او را حتی در ظاهر با دیگران متمایز میکرد، و همینجا هست که باید به سراغ نمادهایی برویم که این تمایز را در ذهن مخاطبان شریعتی جا میانداخت.
🔅چه طور ممکن است که کسی به اعتباری واقعاً به جمع اضداد توفیق یابد از طرفی تحصیل در فرنگ آن هم در فرانسهی آن دهه ها و درس خواندهی سوربن #پاریس و معروف به آقای جامعه شناس، و از طرفی عاشق دلدادهی به "#حسین" وارث آدم و "#علی" حقیقتی بر گونهی اساطیر... !
🔅اساساً کسی که کراوات میبندد و سیگار میکشد و از دین دفاع میکند و البته آشنای به تفکر انتقادی و علم زمانهی خویش است، پتانسیل تمایزیافتگی را بالقوه داراست، اما این مشخصات در ظاهر کفایت نمیکرد تا شریعتی؛ شریعتی شود؛ این مرد خراسانی سری شوریده و زبانی آتشین داشت و روحی البته بزرگ... و مجموع این معجون باطنی و ظاهری از جوانان آن دههها دلبری میکرد، بی کم و کاست...
🔅باید خوشحال بود که دورهی بت سازیها و شخصیت پرستیها به پایان رسیده است؛ اما بلافاصله باید افزود که جای دریغ دارد که در عصر غروب بتها؛ جوانان ما به همین سادگی از معدود سرمایههای فکری این سرزمين محروم داشته میشوند؛ بی تردید شریعتی مثل هر کس دیگری در ساحت اندیشه بیاشتباه نبود، اما راندن وی به چوب #ایدئولوژی اندیشی اجحاف بزرگیست در حق نه تنها او، که در در حق اندیشه؛ بدون اینکه بخواهم به دعوای #سنت و #مدرنیته و دینی و #سکولار و چه و چه وارد شوم باید اذعان کنم حضور عناصر سنت تاریخی و دینی در گفتمان مدرن شریعتی حتی در مقابل دیدگان یک خوانندهی انتقادی چیزی کم از یک شاهکار نداشت!
🔅طبایع سنتی به جهت تعلقات خویش کمتر زیست جهان جدید را به رسمیت میشناسند، و لاجرم هویتی توپر و مقاومتی به خود میگیرند؛ و از پذیرش شکاف مدرنیته در هویت خویش سرباز میزنند و این توی ذوق میزند؛ رجوع شریعتی به مآثر اما به گمانم چنین نبود. امروز از پس گذر سالیان و در سراسر جهان، دیگر برای اهل نظر سخن از یک چنین امکانی چیزی چندان خلاف آمد عادت نیست؛ کسی مدعی این نیست که شریعتی به پادزهر جهان نیهیلیستیک معاصر دست یافته بود، ولی ای بسا در میان بس بسیاران، شریعتی و گفتمان او هنوز منحصر بفرد و یگانه است. یادش گرامی...
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
✅ @Shariati_Group
🔻از نگارنده این مطلب:
🎙 واکاوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیسم! (سمینار ملی "شریعتی و راه آینده")
.https://t.me/sociologicalperspectives/1996
🔅اکنون که به سالروز کوچ ابدی دکتر #علی_شریعتی نزدیک میشویم؛ و در حالی که دهههاست این سرمایهی فرهنگی رخ در نقاب خاک کشیده، دیگر در میان جوانان این مرز و بوم مقبولیت چندانی ندارد؛ برآنم یادداشت کوتاهی را برای بزرگداشت نام او تقدیم دوستان کنم؛
🔅نا گفته پیداست که هیچ #انسان تحصیل کرده در مدارج بالایی به صرف استعمال سیگار #روشنفکر تلقی نمیشود! اما در روزگاری نه چندان دور، سیگار بر گوشهی لب آکادمسینها و دانشگاه دیدهها، نماد روشنفکری قلمداد میشد اما این قماش از روشنفکران عموماً دل خوشی از #دین و دیانت نداشتند و اساساً با آن سر ناسازگاری داشتند؛ این میانه اما دکتر علی #شریعتی یک استثناء بود.
🔅شریعتیِ #جامعه_شناس، دانشگاه دیده و از خارج برگشتهای بود که همچنان به سنت تاریخی خویش #عشق میورزید. من هیچ وقت با قرار دادن شریعتی در قفسهی روشنفکران دینی تفاهم نداشتهام؛ شریعتی دانسته یا ندانسته ویژگیهایی داشت که او را حتی در ظاهر با دیگران متمایز میکرد، و همینجا هست که باید به سراغ نمادهایی برویم که این تمایز را در ذهن مخاطبان شریعتی جا میانداخت.
🔅چه طور ممکن است که کسی به اعتباری واقعاً به جمع اضداد توفیق یابد از طرفی تحصیل در فرنگ آن هم در فرانسهی آن دهه ها و درس خواندهی سوربن #پاریس و معروف به آقای جامعه شناس، و از طرفی عاشق دلدادهی به "#حسین" وارث آدم و "#علی" حقیقتی بر گونهی اساطیر... !
🔅اساساً کسی که کراوات میبندد و سیگار میکشد و از دین دفاع میکند و البته آشنای به تفکر انتقادی و علم زمانهی خویش است، پتانسیل تمایزیافتگی را بالقوه داراست، اما این مشخصات در ظاهر کفایت نمیکرد تا شریعتی؛ شریعتی شود؛ این مرد خراسانی سری شوریده و زبانی آتشین داشت و روحی البته بزرگ... و مجموع این معجون باطنی و ظاهری از جوانان آن دههها دلبری میکرد، بی کم و کاست...
🔅باید خوشحال بود که دورهی بت سازیها و شخصیت پرستیها به پایان رسیده است؛ اما بلافاصله باید افزود که جای دریغ دارد که در عصر غروب بتها؛ جوانان ما به همین سادگی از معدود سرمایههای فکری این سرزمين محروم داشته میشوند؛ بی تردید شریعتی مثل هر کس دیگری در ساحت اندیشه بیاشتباه نبود، اما راندن وی به چوب #ایدئولوژی اندیشی اجحاف بزرگیست در حق نه تنها او، که در در حق اندیشه؛ بدون اینکه بخواهم به دعوای #سنت و #مدرنیته و دینی و #سکولار و چه و چه وارد شوم باید اذعان کنم حضور عناصر سنت تاریخی و دینی در گفتمان مدرن شریعتی حتی در مقابل دیدگان یک خوانندهی انتقادی چیزی کم از یک شاهکار نداشت!
🔅طبایع سنتی به جهت تعلقات خویش کمتر زیست جهان جدید را به رسمیت میشناسند، و لاجرم هویتی توپر و مقاومتی به خود میگیرند؛ و از پذیرش شکاف مدرنیته در هویت خویش سرباز میزنند و این توی ذوق میزند؛ رجوع شریعتی به مآثر اما به گمانم چنین نبود. امروز از پس گذر سالیان و در سراسر جهان، دیگر برای اهل نظر سخن از یک چنین امکانی چیزی چندان خلاف آمد عادت نیست؛ کسی مدعی این نیست که شریعتی به پادزهر جهان نیهیلیستیک معاصر دست یافته بود، ولی ای بسا در میان بس بسیاران، شریعتی و گفتمان او هنوز منحصر بفرد و یگانه است. یادش گرامی...
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
✅ @Shariati_Group
🔻از نگارنده این مطلب:
🎙 واکاوی امکانات تفکر شریعتی در مواجهه با نیهیلیسم! (سمینار ملی "شریعتی و راه آینده")
.https://t.me/sociologicalperspectives/1996
Telegram
.
Forwarded from برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
#برگه_شوندان
✔️آیا شریعتی عبور از نیهیلیسم را ساده دید؟!
دکتر بیژن عبدالکریمی طی مصاحبه خویش با خبرنگار خبرگزاری ایکنا در اصفهان، به مناسبت ۲۹ خرداد، چهلوسومین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، در بخشی از پاسخ به سوال پرسشگر مبنی بر انتقاد بنیادینی که به شریعتی وارد است چنین اظهار می دارد:
"اگر بخواهم به شریعتی انتقاد کنم، باید بگویم که در شریعتی سبقه ها و صبغههای تئولوژیک میتوان یافت. اگر چه ما با شریعتی گامهای بزرگی برای گذر از تئولوژی برداشتهایم، اما هنوز میتوان رنگ و بوهایی از اندیشههای تئولوژیک را در اندیشه شریعتی پیدا کرد. انتقاد دوم من به شریعتی این است که او عبور از نیهیلیسم را خیلی ساده دید، و امکان نیل به یک نظام اندیشگی بر اساس امر دینی را در جهانی که نیهیلیسم در آن خانه کرده و به دنبال آن تمام ارزشها و مبانی متافیزیکی متزلزل شده است، خیلی ساده و سهل انگارانه دید. یعنی شریعتی صعوبت گسست از نیهیلیسم را آن چنان که امروز ما با گوشت و پوست و استخوان خود لمس میکنیم، لمس نکرده بود. البته شریعتی در مقایسه با خیلی از روشنفکران و سنتگرایان هم عصر خود، نیهیلیسم را به خوبی درک کرد. اما صعوبت گسست از نیهیلیسم را آن چنان که شایسته و بایسته است، درک نکرد".
نیست انگاری (نیهیلیسم)، از نظر نیچه، به تمامی بر تاریخ متافیزیک غربی، سایه افکنده است، "خدا مرده است"ِ نیچه، در واقع، انتهای همان راهیست که تفکر متافیزیکی غرب پیموده است، حتی مسامحتاً می توان گفت که در منظومه ی اندیشه ی نیچه، تاریخ مسیحیت را نیز نمی توان چیزی مستقل از تاریخ متافیزیک غرب تلقی کرد.
در لسان هایدگر نیز کل تاریخ غرب، تاریخ بسط سوبژکتیویسم تلقی می گردد.
غلبه ی نوع خاصی از تفکر (تفکر فلسفی) با تباری یونانی، بر سایر انحای دیگر تفکر که علی الاصول در دل سایر سنن تاریخی از امکان بسط برخوردار بوده اند در جهان علمی-تکنولوژیک جدید تحت هژمونی متافیزیک غربی، به محاق رفته است.
آنجایی هم که با نادین زهدمآبانه مواجه هستیم، در واقع تحت آموزه های آن جهانی، قرار است اصل "زندگی" از کف رود، و نیست انگاری حکم براند. و دقیقاً همین جا هست که فیلسوف-هنرمند دست به کار می شود تا زندگی را از چنگال نیست انگاری برهاند.
هایدگر تجربه ی مقابل سوبژکتیویسم را در هنر و دین، جستجو می کند اما از آنجا که دین را هم تحت سایه ی نظام های تئولوژیک از کف رفته می یابد، تنها چشم به هنر دارد تا امکان تجربه ایی غیرسوبژکتیویستی و غیرنیهیلیستی از جهان و تفسیر معنوی از آن را مورد پرسش قرار دهد.
حال اگر بخواهیم به پرسش نخستین عنوان این نوشتار بازگردیم می بایست مراد خود از پرسش فوق را با وجه نظر به مطالب مذکور از نو باز گوییم.
آیا شریعتی عبور از نیهیلیسم را ساده دید؟
آیا شریعتی هم به ورطه ی شبه تفکر تئولوژیک فرو غلتید؟
آیا ما را به وعده های آن جهانی فریفت؟
آیا چهره ی زاهدانه به خود گرفت و نادین زهدمابانه را به خورد ملت داد؟
آیا تلاش های هنرورزانه وی و دست یابی وی به بیانی استعاری را می توان نادیده گرفت؟
آیا با ما از امکان تجربه ی غیرسوبژکتیویستی هیچ نگفت؟
آیا به انحای دیگر تفکر نیاندیشید و تفسیر معنوی از جهان را علی الاصول منکر شد؟
شریعتی ما را به بازخوانی انتقادی متون سنت تاریخی خویش فرا خواند، از آسیب های سنت احیا ناشده با ما سخن گفت، تلاش کرد دین را از دست متولیان رسمی آن نجات دهد، زیست جهان جدید را به رسمیت شناخت، و علی رغم نیست انگاران، به زندگی آری گفت...
#محمدحسن_علایی
@sociologicalperspectives
https://t.me/shavandanpage
✔️آیا شریعتی عبور از نیهیلیسم را ساده دید؟!
دکتر بیژن عبدالکریمی طی مصاحبه خویش با خبرنگار خبرگزاری ایکنا در اصفهان، به مناسبت ۲۹ خرداد، چهلوسومین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی، در بخشی از پاسخ به سوال پرسشگر مبنی بر انتقاد بنیادینی که به شریعتی وارد است چنین اظهار می دارد:
"اگر بخواهم به شریعتی انتقاد کنم، باید بگویم که در شریعتی سبقه ها و صبغههای تئولوژیک میتوان یافت. اگر چه ما با شریعتی گامهای بزرگی برای گذر از تئولوژی برداشتهایم، اما هنوز میتوان رنگ و بوهایی از اندیشههای تئولوژیک را در اندیشه شریعتی پیدا کرد. انتقاد دوم من به شریعتی این است که او عبور از نیهیلیسم را خیلی ساده دید، و امکان نیل به یک نظام اندیشگی بر اساس امر دینی را در جهانی که نیهیلیسم در آن خانه کرده و به دنبال آن تمام ارزشها و مبانی متافیزیکی متزلزل شده است، خیلی ساده و سهل انگارانه دید. یعنی شریعتی صعوبت گسست از نیهیلیسم را آن چنان که امروز ما با گوشت و پوست و استخوان خود لمس میکنیم، لمس نکرده بود. البته شریعتی در مقایسه با خیلی از روشنفکران و سنتگرایان هم عصر خود، نیهیلیسم را به خوبی درک کرد. اما صعوبت گسست از نیهیلیسم را آن چنان که شایسته و بایسته است، درک نکرد".
نیست انگاری (نیهیلیسم)، از نظر نیچه، به تمامی بر تاریخ متافیزیک غربی، سایه افکنده است، "خدا مرده است"ِ نیچه، در واقع، انتهای همان راهیست که تفکر متافیزیکی غرب پیموده است، حتی مسامحتاً می توان گفت که در منظومه ی اندیشه ی نیچه، تاریخ مسیحیت را نیز نمی توان چیزی مستقل از تاریخ متافیزیک غرب تلقی کرد.
در لسان هایدگر نیز کل تاریخ غرب، تاریخ بسط سوبژکتیویسم تلقی می گردد.
غلبه ی نوع خاصی از تفکر (تفکر فلسفی) با تباری یونانی، بر سایر انحای دیگر تفکر که علی الاصول در دل سایر سنن تاریخی از امکان بسط برخوردار بوده اند در جهان علمی-تکنولوژیک جدید تحت هژمونی متافیزیک غربی، به محاق رفته است.
آنجایی هم که با نادین زهدمآبانه مواجه هستیم، در واقع تحت آموزه های آن جهانی، قرار است اصل "زندگی" از کف رود، و نیست انگاری حکم براند. و دقیقاً همین جا هست که فیلسوف-هنرمند دست به کار می شود تا زندگی را از چنگال نیست انگاری برهاند.
هایدگر تجربه ی مقابل سوبژکتیویسم را در هنر و دین، جستجو می کند اما از آنجا که دین را هم تحت سایه ی نظام های تئولوژیک از کف رفته می یابد، تنها چشم به هنر دارد تا امکان تجربه ایی غیرسوبژکتیویستی و غیرنیهیلیستی از جهان و تفسیر معنوی از آن را مورد پرسش قرار دهد.
حال اگر بخواهیم به پرسش نخستین عنوان این نوشتار بازگردیم می بایست مراد خود از پرسش فوق را با وجه نظر به مطالب مذکور از نو باز گوییم.
آیا شریعتی عبور از نیهیلیسم را ساده دید؟
آیا شریعتی هم به ورطه ی شبه تفکر تئولوژیک فرو غلتید؟
آیا ما را به وعده های آن جهانی فریفت؟
آیا چهره ی زاهدانه به خود گرفت و نادین زهدمابانه را به خورد ملت داد؟
آیا تلاش های هنرورزانه وی و دست یابی وی به بیانی استعاری را می توان نادیده گرفت؟
آیا با ما از امکان تجربه ی غیرسوبژکتیویستی هیچ نگفت؟
آیا به انحای دیگر تفکر نیاندیشید و تفسیر معنوی از جهان را علی الاصول منکر شد؟
شریعتی ما را به بازخوانی انتقادی متون سنت تاریخی خویش فرا خواند، از آسیب های سنت احیا ناشده با ما سخن گفت، تلاش کرد دین را از دست متولیان رسمی آن نجات دهد، زیست جهان جدید را به رسمیت شناخت، و علی رغم نیست انگاران، به زندگی آری گفت...
#محمدحسن_علایی
@sociologicalperspectives
https://t.me/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری