Forwarded from آموزش و اندیشه
چه کسی از اژدهای غولپیکر بد میترسد؟
چرا چین، بهترین (و نیز) بدترین سامانهی آموزشی جهان را دارد؟
نویسنده: یانگ ژائو
مترجمان: آرمان بهلولی، (زنده یاد) مهدی بهلولی و محمدرضا نیکنژاد
انتشارات: نقد فرهنگ/ اردیبهشت 1401
توضیح پشت جلد:
در دهههای گذشته چین به یکی از مهمترین قدرتهای اقتصادی و به دنبال آن سیاسی جهان بدل شده است. قرار گرفتن در چنین جایگاهی نگاههای کنجکاو را به سوی این کشور و ریشههای چنین رویدادِ شگرفی جلب کرده است. از دیگر سو کامیابیهای دانشآموزان استان شانگهای در واپسین آزمونهای جهانی سبب شده که افزون بر ساختار سیاسی-اقتصادی، شیوههای آموزش در مدرسههای این کشور نیز محل توجه قرار بگیرد. این کامیابیهای آموزشی برخی از سیاستمداران و روزنامهنگاران غربی را شیفتهی ساختار آموزشی چین کرده است. تحلیلهای سطحی این دلدادگانِ غربی، نویسندهی این کتاب را که خود دانش آموخته مدرسههای چین و در همان حال آموزششناسی برجسته و جهانی در آمریکاست، واداشته تا با تجربههای زیستی خود در کنار نگاهی انتقادی، به ریشهها و لایههای درونیترِ ساختار آموزشی این اژدهای بزرگ اقتصادیِ جهان بپردازد. نویسنده در دل این بررسیها به برخی از مهمترین ویژگیهای از ساختارهایِ سیاسی، فرهنگی و آموزشی چین پرداخته است که میتوانند برای صاحبنظران و خوانندگان کنجکاو ایرانی که ذهنشان معطوف به این کشور و دگرگونیهای عظیمِ چند دههی گذشتهی آن است، آموزنده، شگفتآور و گاه هشداردهنده باشد.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران 1401/ سالن ناشران عمومی/ راهرو 25 / غرفه 33/ "نقد فرهنگ"
https://s6.uupload.ir/files/روی_جلد_mqrq.jpg
چرا چین، بهترین (و نیز) بدترین سامانهی آموزشی جهان را دارد؟
نویسنده: یانگ ژائو
مترجمان: آرمان بهلولی، (زنده یاد) مهدی بهلولی و محمدرضا نیکنژاد
انتشارات: نقد فرهنگ/ اردیبهشت 1401
توضیح پشت جلد:
در دهههای گذشته چین به یکی از مهمترین قدرتهای اقتصادی و به دنبال آن سیاسی جهان بدل شده است. قرار گرفتن در چنین جایگاهی نگاههای کنجکاو را به سوی این کشور و ریشههای چنین رویدادِ شگرفی جلب کرده است. از دیگر سو کامیابیهای دانشآموزان استان شانگهای در واپسین آزمونهای جهانی سبب شده که افزون بر ساختار سیاسی-اقتصادی، شیوههای آموزش در مدرسههای این کشور نیز محل توجه قرار بگیرد. این کامیابیهای آموزشی برخی از سیاستمداران و روزنامهنگاران غربی را شیفتهی ساختار آموزشی چین کرده است. تحلیلهای سطحی این دلدادگانِ غربی، نویسندهی این کتاب را که خود دانش آموخته مدرسههای چین و در همان حال آموزششناسی برجسته و جهانی در آمریکاست، واداشته تا با تجربههای زیستی خود در کنار نگاهی انتقادی، به ریشهها و لایههای درونیترِ ساختار آموزشی این اژدهای بزرگ اقتصادیِ جهان بپردازد. نویسنده در دل این بررسیها به برخی از مهمترین ویژگیهای از ساختارهایِ سیاسی، فرهنگی و آموزشی چین پرداخته است که میتوانند برای صاحبنظران و خوانندگان کنجکاو ایرانی که ذهنشان معطوف به این کشور و دگرگونیهای عظیمِ چند دههی گذشتهی آن است، آموزنده، شگفتآور و گاه هشداردهنده باشد.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران 1401/ سالن ناشران عمومی/ راهرو 25 / غرفه 33/ "نقد فرهنگ"
https://s6.uupload.ir/files/روی_جلد_mqrq.jpg
Forwarded from تحکیم ملت
#سیاسی
♦️ سرگذشت دوم خردادی های دهه شصتی!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
🔻 نوشتار نظرورزانه از مقید کردن و یک کاسه کردن طیف متنوعی از تفاوت ها و تکثرها ذیل یک عنوان پرهیز می کند اما ترکیب "دهه ی شصتی" در این نوشته متعمدا به کار گرفته شده است تا تذکار و تاکیدی باشد بر فراوانی و شیوع یک خصیصه در میان متولدین یک دهه. دوم خردادی بودن ویژگی مشترک و تعمیم یافته دهه شصتی ها بود.
🔻 دوم خرداد برای رای اولی ها تجربه شور و آرمان اجتماعی در یک جامعه پساانقلابی بود با این تصور که قرار است دیگر به حساب بیایند. گیریم که حنای گفتمان اصلاحات برای بزرگترها (یا در واقع آدم بزرگ ها) از همان ابتدا رنگ نداشت و قابل تاویل (یا تقلیل) در بازی های سیاسی بود ولی برای جوان تر ها به مثابه ی طلیعه ی یک امکان در خاطراتشان ثبت و ضبط گردید امکان رسیدن به بلوغ سیاسی و کنشگری اجتماعی و در واقع گشوده شدن امکان سوژه گی.
🔻 سوژه های دوم خردادی اصیل(خام) نه در انقلاب و نه در جنگ که در/با انتخابات ۷۶ مجوز ورود به صحنه را دریافت کردند و پا به عرصه گذاشتند و همین وفاداری به رخداد دوم خرداد تا مدتها بر سرنوشت ایشان سایه انداخت.
اما سرگذشت همه ی آنها به یکجا ختم نشد از ایشان گروهی به جریانات سیاسی پیوستند ... عده ای جذب روزنامه نگاری و حرفه های مشابه شدند ... عده ای ستاره دار شدند ... عده ای مهاجرت کردند...
🔻 ولی معدودی که بلندپروازی شان به کوتاهی سقف آرزوهای بقیه نبود محکوم شدند به تفکر بر ریشه ها و بنیادها. و این چنین بر جگرسوخته شان داغ بر داغ افزوده شد. برخورداری از حداقل امکانات مادی به جهت فرصت های اندک علی رغم کثرت تقاضاها بس نبود که مجبور به چشیدن طعم شکست های پی در پی در صحنه های اجتماعی-سیاسی شدند و حال بر عسرت و شکست می باید بار جلیل اندیشیدن در برهوت را هم سوار می کردند ...این تازه اول ماجرا بود شب تار است و ره وادی ایمن در پیش، دیو انحطاط بر سر هفت خوان تحقق خفته بود و هل من مبارز می طلبید...تو می گویی تفکر در سایه تفکر، درست هم می گویی، اما چه توان گفت که، به راه بادیه دانند قدر آب زلال!
در مجموع اگر تجربه دوم خرداد در برخی موارد به کنشگری سیاسی در فعالیت های حزبی یا جناحی انجامیده است یا خدای ناکرده به جای اصلاح طلبی به فرصت طلبی تنزل یافته است یا به فرار و مهاجرت ختم شده است من به عنوان یک دهه شصتی خوشبختانه جزو هیچ کدام یک از این دسته ها نبوده ام اما اگر در معنای آن باشد که تفکر انتقادی در جان آدمی جرقه بزند ای بسا نگارنده نیز از این تجربه در حیات سیاسی اجتماعی وطن عزیزمان به سهم خود اثر پذیرفته است.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
♦️ سرگذشت دوم خردادی های دهه شصتی!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
🔻 نوشتار نظرورزانه از مقید کردن و یک کاسه کردن طیف متنوعی از تفاوت ها و تکثرها ذیل یک عنوان پرهیز می کند اما ترکیب "دهه ی شصتی" در این نوشته متعمدا به کار گرفته شده است تا تذکار و تاکیدی باشد بر فراوانی و شیوع یک خصیصه در میان متولدین یک دهه. دوم خردادی بودن ویژگی مشترک و تعمیم یافته دهه شصتی ها بود.
🔻 دوم خرداد برای رای اولی ها تجربه شور و آرمان اجتماعی در یک جامعه پساانقلابی بود با این تصور که قرار است دیگر به حساب بیایند. گیریم که حنای گفتمان اصلاحات برای بزرگترها (یا در واقع آدم بزرگ ها) از همان ابتدا رنگ نداشت و قابل تاویل (یا تقلیل) در بازی های سیاسی بود ولی برای جوان تر ها به مثابه ی طلیعه ی یک امکان در خاطراتشان ثبت و ضبط گردید امکان رسیدن به بلوغ سیاسی و کنشگری اجتماعی و در واقع گشوده شدن امکان سوژه گی.
🔻 سوژه های دوم خردادی اصیل(خام) نه در انقلاب و نه در جنگ که در/با انتخابات ۷۶ مجوز ورود به صحنه را دریافت کردند و پا به عرصه گذاشتند و همین وفاداری به رخداد دوم خرداد تا مدتها بر سرنوشت ایشان سایه انداخت.
اما سرگذشت همه ی آنها به یکجا ختم نشد از ایشان گروهی به جریانات سیاسی پیوستند ... عده ای جذب روزنامه نگاری و حرفه های مشابه شدند ... عده ای ستاره دار شدند ... عده ای مهاجرت کردند...
🔻 ولی معدودی که بلندپروازی شان به کوتاهی سقف آرزوهای بقیه نبود محکوم شدند به تفکر بر ریشه ها و بنیادها. و این چنین بر جگرسوخته شان داغ بر داغ افزوده شد. برخورداری از حداقل امکانات مادی به جهت فرصت های اندک علی رغم کثرت تقاضاها بس نبود که مجبور به چشیدن طعم شکست های پی در پی در صحنه های اجتماعی-سیاسی شدند و حال بر عسرت و شکست می باید بار جلیل اندیشیدن در برهوت را هم سوار می کردند ...این تازه اول ماجرا بود شب تار است و ره وادی ایمن در پیش، دیو انحطاط بر سر هفت خوان تحقق خفته بود و هل من مبارز می طلبید...تو می گویی تفکر در سایه تفکر، درست هم می گویی، اما چه توان گفت که، به راه بادیه دانند قدر آب زلال!
در مجموع اگر تجربه دوم خرداد در برخی موارد به کنشگری سیاسی در فعالیت های حزبی یا جناحی انجامیده است یا خدای ناکرده به جای اصلاح طلبی به فرصت طلبی تنزل یافته است یا به فرار و مهاجرت ختم شده است من به عنوان یک دهه شصتی خوشبختانه جزو هیچ کدام یک از این دسته ها نبوده ام اما اگر در معنای آن باشد که تفکر انتقادی در جان آدمی جرقه بزند ای بسا نگارنده نیز از این تجربه در حیات سیاسی اجتماعی وطن عزیزمان به سهم خود اثر پذیرفته است.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
در حاشیه ی نقد محقق دربند و واکنش هایی که در پی داشته است!
دکتر محمدحسن علایی
(دانش آموخته جامعه شناسی)
این اواخر مطلبی منتشر کرده ام با عنوان "آیا سعید مدنی صاحب نظریه ی اجتماعی است؟!" که چنین آغاز می شود: امروز در فضای مجازي نام دکتر سعید مدنی بر سر زبان هاست، به همین بهانه نگارنده نیز به سوال این جستار می پردازد، آیا سعید مدنی، جامعه شناس پرتلاش کشورمان صاحب یک تئوری اجتماعی متناسب با زیست جهان تاریخی ما ایرانیان هست و یا دست کم ضرورت نیل به یک نظریه اجتماعی را در اجتماع علمی طرح کرده است؛ نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی مع الاسف نه تنها ایشان که قاطبه ی جامعه شناسان کشور را فاقد نظریه اجتماعی می داند. و در کتاب "گفتمان وفاق" که اخیرا توسط انتشارات نقد فرهنگ چاپ شده است به تفصیل به آن پرداخته است.
آخرین تجربه ی مشترک نگارنده با این جامعه شناس برجسته به سمپوزیوم ملی «مسأله اجتماعی ایران» بر می گردد که ۱۳ آذر ۱۴۰۰ گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی برگزار گردید. ایشان به عنوان سخنران اول به ایراد سخن پرداختند و بنده نیز سخنرانی خویش را با موضوع "تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق" ایراد کردم.
نقد محقق و متفکر اجتماعی دربند نه شهرت طلبیست نه غیر اخلاقی؛ بل استفاده از فضای رسانه ای ایجاد شده هست از قضا در راستای دغدغه های همان محقق دربند!
بی تردید نقد؛ نفی نیست؛ امروز آنچه که بر شهرت طلبی امثال من و شما اولویت دارد "کشور شدن کشور" هست.
اینجا نظر مخاطبان را به برخی از اظهار نظرهای دوستان در واکنش به جستار خویش جلب می کنم:
Shahin:
جناب دکتر محمد حسن علایی، مگر برای شریف بودن باید نظریه اجتماعی داشت؟
اینک که دکتر مدنی در بند است، شما می توانید هرچه می خواهید در نفی ایشان بنویسید، او در پیشگاه مردم ایران بلند قامت و سر بلند است، و همین کافی ست.
Abolfazl Amery:
آیا ، به طیف های گوناگون فرصت کوچکترین اظهار نظر داده شدهاست ،که بتوان روی وفاق صحبت کرد،آیا به امثال روشنفکرانی امثال. سعید مدنی ها، سحابی ها ،
میدانی داده شده است،که نظریههای اجتماعی خویش را بیان کنند
این روشنفکران ،از دوسو هم از سوی سنت وهم از سوی مخالفان سنت قیجی شده اند ،
Mehdi hooمهدی هو:
جناب علایی
سوال مهم اینست که چرا این زمان! را برای تقریر این مطلب برگزیده و فرصت را برای نفی ایشان ، مناسب یافتید؟
گرچه حمله به بزرگان موجب شهرت است اما قطعا موجب محبوبیت نیست
Arshin:
دکتر علایی که خودش هم صاحب نظریه اجتماعی نیست! یک انسان شریف در بند که بخاطر اکت اجتماعیش سال هاست هزینه میده رو نقد می کنه. واقعا شرم آوره این کار
اما دوستان فراموش نکنند در کتابی که منتشر کرده ام با تکیه بر تجربه ی دو دهه زیست آکادمیک و در آنجا ضمن آسیب شناسی نهاد دانشگاه به تفصیل به نقد علوم اجتماعی در ایران پرداخته ام و جامعه شناسان و اهالی علوم انسانی و اجتماعی کشورم را به عنوان هم دردان خویش به بوته نقد کشیده ام؛ مدعی داشتن نظریه ی اجتماعی هم نبوده ام اما به کرات به فقدان آن تذکار داده ام و با طرح گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي خواستار نضج گرفتن آن در میان آکادمیسین های ایرانی بوده ام و ایشان را به این مهم فرا خوانده ام؛ "مدنی" و مدنی ها از نقد هم چون منی تخفیف نمی یابند از فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه "مدنی" متضرر می شوند که نیل به آن در فقدان نظریه اجتماعی متناسب با زیست جهان تاریخی ما تا به امروز ممکن نشده است علی رغم وجود جریانات دموکراسی خواه که عموما ناکام بوده اند خاصه که امروز باید توجه داشته باشیم که بقای قوم تاریخی ما در بیم زوال است و نظریه اجتماعی در بادی امر بایستی ضامن بقای ما باشد پیش یا پس از هر گونه تهدید بنیان کنی ناگزیر از وفاق هستیم.
دکتر محمدحسن علایی
(دانش آموخته جامعه شناسی)
این اواخر مطلبی منتشر کرده ام با عنوان "آیا سعید مدنی صاحب نظریه ی اجتماعی است؟!" که چنین آغاز می شود: امروز در فضای مجازي نام دکتر سعید مدنی بر سر زبان هاست، به همین بهانه نگارنده نیز به سوال این جستار می پردازد، آیا سعید مدنی، جامعه شناس پرتلاش کشورمان صاحب یک تئوری اجتماعی متناسب با زیست جهان تاریخی ما ایرانیان هست و یا دست کم ضرورت نیل به یک نظریه اجتماعی را در اجتماع علمی طرح کرده است؛ نگارنده به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی مع الاسف نه تنها ایشان که قاطبه ی جامعه شناسان کشور را فاقد نظریه اجتماعی می داند. و در کتاب "گفتمان وفاق" که اخیرا توسط انتشارات نقد فرهنگ چاپ شده است به تفصیل به آن پرداخته است.
آخرین تجربه ی مشترک نگارنده با این جامعه شناس برجسته به سمپوزیوم ملی «مسأله اجتماعی ایران» بر می گردد که ۱۳ آذر ۱۴۰۰ گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی برگزار گردید. ایشان به عنوان سخنران اول به ایراد سخن پرداختند و بنده نیز سخنرانی خویش را با موضوع "تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق" ایراد کردم.
نقد محقق و متفکر اجتماعی دربند نه شهرت طلبیست نه غیر اخلاقی؛ بل استفاده از فضای رسانه ای ایجاد شده هست از قضا در راستای دغدغه های همان محقق دربند!
بی تردید نقد؛ نفی نیست؛ امروز آنچه که بر شهرت طلبی امثال من و شما اولویت دارد "کشور شدن کشور" هست.
اینجا نظر مخاطبان را به برخی از اظهار نظرهای دوستان در واکنش به جستار خویش جلب می کنم:
Shahin:
جناب دکتر محمد حسن علایی، مگر برای شریف بودن باید نظریه اجتماعی داشت؟
اینک که دکتر مدنی در بند است، شما می توانید هرچه می خواهید در نفی ایشان بنویسید، او در پیشگاه مردم ایران بلند قامت و سر بلند است، و همین کافی ست.
Abolfazl Amery:
آیا ، به طیف های گوناگون فرصت کوچکترین اظهار نظر داده شدهاست ،که بتوان روی وفاق صحبت کرد،آیا به امثال روشنفکرانی امثال. سعید مدنی ها، سحابی ها ،
میدانی داده شده است،که نظریههای اجتماعی خویش را بیان کنند
این روشنفکران ،از دوسو هم از سوی سنت وهم از سوی مخالفان سنت قیجی شده اند ،
Mehdi hooمهدی هو:
جناب علایی
سوال مهم اینست که چرا این زمان! را برای تقریر این مطلب برگزیده و فرصت را برای نفی ایشان ، مناسب یافتید؟
گرچه حمله به بزرگان موجب شهرت است اما قطعا موجب محبوبیت نیست
Arshin:
دکتر علایی که خودش هم صاحب نظریه اجتماعی نیست! یک انسان شریف در بند که بخاطر اکت اجتماعیش سال هاست هزینه میده رو نقد می کنه. واقعا شرم آوره این کار
اما دوستان فراموش نکنند در کتابی که منتشر کرده ام با تکیه بر تجربه ی دو دهه زیست آکادمیک و در آنجا ضمن آسیب شناسی نهاد دانشگاه به تفصیل به نقد علوم اجتماعی در ایران پرداخته ام و جامعه شناسان و اهالی علوم انسانی و اجتماعی کشورم را به عنوان هم دردان خویش به بوته نقد کشیده ام؛ مدعی داشتن نظریه ی اجتماعی هم نبوده ام اما به کرات به فقدان آن تذکار داده ام و با طرح گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي خواستار نضج گرفتن آن در میان آکادمیسین های ایرانی بوده ام و ایشان را به این مهم فرا خوانده ام؛ "مدنی" و مدنی ها از نقد هم چون منی تخفیف نمی یابند از فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه "مدنی" متضرر می شوند که نیل به آن در فقدان نظریه اجتماعی متناسب با زیست جهان تاریخی ما تا به امروز ممکن نشده است علی رغم وجود جریانات دموکراسی خواه که عموما ناکام بوده اند خاصه که امروز باید توجه داشته باشیم که بقای قوم تاریخی ما در بیم زوال است و نظریه اجتماعی در بادی امر بایستی ضامن بقای ما باشد پیش یا پس از هر گونه تهدید بنیان کنی ناگزیر از وفاق هستیم.
Forwarded from سخنرانیها
🔊 فایل صوتی
🔻سمپوزیوم ملی مساله اجتماعی ایران
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی و دکتر غلامحسین صدیقی
🔸پاسخ به پرسش مشترک:
مهمترین مسأله اجتماعی ایران چیست؟
سخنرانان به ترتیب ارایه:
سعید مدنی
شیرین ولی پوری
محمدرضا کلاهی
محمدحسین بادامچی
احمد بخارایی
امین رضا نوشین
محمدرضا پویافر
حسن محدثی
محمد حسن علایی
بیتا مدنی
آیدین ابراهیمی
مهران صولتی
امیر هاشمی مقدم
مسعود زمانی مقدم
لیلا اردبیلی
سید جواد میری
عباس نعیمی جورشری
🔸سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با همکاری مدیریت سازمان اسناد منطقه شمال | پخش زنده اینستاگرام اندیشگاه
۱۳ آذر ۱۴۰۰
دبیر سمپوزیوم:
عباس نعیمی جورشری
.
🆑کانال سخنرانی ها
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @abbasnaeemi
🌹
🔻سمپوزیوم ملی مساله اجتماعی ایران
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی و دکتر غلامحسین صدیقی
🔸پاسخ به پرسش مشترک:
مهمترین مسأله اجتماعی ایران چیست؟
سخنرانان به ترتیب ارایه:
سعید مدنی
شیرین ولی پوری
محمدرضا کلاهی
محمدحسین بادامچی
احمد بخارایی
امین رضا نوشین
محمدرضا پویافر
حسن محدثی
محمد حسن علایی
بیتا مدنی
آیدین ابراهیمی
مهران صولتی
امیر هاشمی مقدم
مسعود زمانی مقدم
لیلا اردبیلی
سید جواد میری
عباس نعیمی جورشری
🔸سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با همکاری مدیریت سازمان اسناد منطقه شمال | پخش زنده اینستاگرام اندیشگاه
۱۳ آذر ۱۴۰۰
دبیر سمپوزیوم:
عباس نعیمی جورشری
.
🆑کانال سخنرانی ها
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @abbasnaeemi
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
#تازه_ها
💢 بیانیه انجمن جامعهشناسی ایران درباره شرایط کشور و بازداشت فعالان مدنی
به نام خداوند جان و خرد
مردم شریف و مسئولان محترم کشور
با درود و احترام
انجمن جامعهشناسی ایران، به عنوان بزرگترین نهاد مدنی علمی- تخصصی علوم اجتماعی در کشور، در شرایط سخت و پیچیده کنونی و پیش رو که کشور بیش از هر چیز نیازمند تدبیر هوشمندانه، نگاهی عالمانه، سعه صدر و اقداماتی است که مقوم ثبات، همبستگی ملی و حفظ پویایی اجتماعی باشد، بر خود فرض میبیند به این وسیله دغدغههای خویش را با شما در میان بگذارد.
در روزهای اخیر، بازداشت شماری از معلمان، بهخاطر شرکت در تجمعات و همزمان بازداشت شماری از مستندسازان که اعتراض انجمنهای مستندساز را در پی داشت و نیز بازداشت دکتر سعید مدنی محقق و نویسنده شناخته شده مسائل اجتماعی و عضو انجمن جامعه شناسی ایران و همچنین آقای دکتر عبدالرضا امانی فر، معلم بازنشسته آموزش و پرورش و مدیر دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در بوشهر و نیز شهروندان عادی معترض به تنگناهای اقتصادی، نشان می دهد روش های کنترلی، مقدم بر گفتگو، مفاهمه، استماع و درک خواستههای معترضان گردیده است.
به گمان ما سوء استفاده تبلیغاتی و سیاسی بیگانگان به هیچ وجه نباید مجوز تضییع حقوق شهروندان کشور شود. ارتباط دادن مطالبات واقعی اصناف مختلف به بیگانه، نوعی فرافکنی و گریز از واقعیت است. طرح اتهامات سنگین مانند ارتباطات مشکوک با بیگانگان به شخصیتهای علمی و فرهنگی و مدنی، در حالی که امکان دفاع ندارند و هنوز رسماً تفهیم اتهامی صورت نگرفته -چه رسد که به اثبات رسیده باشد- مصداق نقض قانون توسط نهادهای قدرت و قابل پیگیرد است.
حکمرانی خوب مستلزم استقبال از کنشگری شهروندان و شنیدن صدای آنها و استمداد از متخصصان علوم اجتماعی برای رفع یا پیشگیری از بحرانها و چالشها است.
انجمن جامعه شناسی ایران به عنوان یک نهاد علمی باورمند به «جامعه شناسی مردم مدار»، و مسئولیت اجتماعی جامعه شناسان، نگرانی عمیق خود را نسبت به روند برخوردها، فشارها و بازداشت های بدون رعایت موازین قانونی و شهروندی اعلام می دارد و هشدار می دهد: فرو ریختن ارزش ها و نهادهای حقوقی، منجر به عدم تعادل و بهم ریختگی کل سامانه سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
لزوم عمل به وعده ها و شعارهای مسئولان قضایی و خروج از گفتار درمانی و تحقق سند تحول قضایی، قانون جرم سیاسی، قانون حقوق شهروندی، قانون دسترسی آزاد به اطلاعات و در رأس آنها فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از نخستین گام های خروج از وضعیت کنونی است.
ادامه این بیانیه را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
yun.ir/74o8g5
▫️سایر بیانیه ها و نامه های انجمن جامعه شناسی ایران را اینجا بخوانید.
yun.ir/2q0cb
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
💢 بیانیه انجمن جامعهشناسی ایران درباره شرایط کشور و بازداشت فعالان مدنی
به نام خداوند جان و خرد
مردم شریف و مسئولان محترم کشور
با درود و احترام
انجمن جامعهشناسی ایران، به عنوان بزرگترین نهاد مدنی علمی- تخصصی علوم اجتماعی در کشور، در شرایط سخت و پیچیده کنونی و پیش رو که کشور بیش از هر چیز نیازمند تدبیر هوشمندانه، نگاهی عالمانه، سعه صدر و اقداماتی است که مقوم ثبات، همبستگی ملی و حفظ پویایی اجتماعی باشد، بر خود فرض میبیند به این وسیله دغدغههای خویش را با شما در میان بگذارد.
در روزهای اخیر، بازداشت شماری از معلمان، بهخاطر شرکت در تجمعات و همزمان بازداشت شماری از مستندسازان که اعتراض انجمنهای مستندساز را در پی داشت و نیز بازداشت دکتر سعید مدنی محقق و نویسنده شناخته شده مسائل اجتماعی و عضو انجمن جامعه شناسی ایران و همچنین آقای دکتر عبدالرضا امانی فر، معلم بازنشسته آموزش و پرورش و مدیر دفتر انجمن جامعه شناسی ایران در بوشهر و نیز شهروندان عادی معترض به تنگناهای اقتصادی، نشان می دهد روش های کنترلی، مقدم بر گفتگو، مفاهمه، استماع و درک خواستههای معترضان گردیده است.
به گمان ما سوء استفاده تبلیغاتی و سیاسی بیگانگان به هیچ وجه نباید مجوز تضییع حقوق شهروندان کشور شود. ارتباط دادن مطالبات واقعی اصناف مختلف به بیگانه، نوعی فرافکنی و گریز از واقعیت است. طرح اتهامات سنگین مانند ارتباطات مشکوک با بیگانگان به شخصیتهای علمی و فرهنگی و مدنی، در حالی که امکان دفاع ندارند و هنوز رسماً تفهیم اتهامی صورت نگرفته -چه رسد که به اثبات رسیده باشد- مصداق نقض قانون توسط نهادهای قدرت و قابل پیگیرد است.
حکمرانی خوب مستلزم استقبال از کنشگری شهروندان و شنیدن صدای آنها و استمداد از متخصصان علوم اجتماعی برای رفع یا پیشگیری از بحرانها و چالشها است.
انجمن جامعه شناسی ایران به عنوان یک نهاد علمی باورمند به «جامعه شناسی مردم مدار»، و مسئولیت اجتماعی جامعه شناسان، نگرانی عمیق خود را نسبت به روند برخوردها، فشارها و بازداشت های بدون رعایت موازین قانونی و شهروندی اعلام می دارد و هشدار می دهد: فرو ریختن ارزش ها و نهادهای حقوقی، منجر به عدم تعادل و بهم ریختگی کل سامانه سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
لزوم عمل به وعده ها و شعارهای مسئولان قضایی و خروج از گفتار درمانی و تحقق سند تحول قضایی، قانون جرم سیاسی، قانون حقوق شهروندی، قانون دسترسی آزاد به اطلاعات و در رأس آنها فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از نخستین گام های خروج از وضعیت کنونی است.
ادامه این بیانیه را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
yun.ir/74o8g5
▫️سایر بیانیه ها و نامه های انجمن جامعه شناسی ایران را اینجا بخوانید.
yun.ir/2q0cb
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
Audio
✅وضعیت نظریه اجتماعی در ایران!
(برگرفته از کتاب گفتمان وفاق)
دکتر محمدحسن علایی
(جامعه شناس)
@sociologicalperspectives
(برگرفته از کتاب گفتمان وفاق)
دکتر محمدحسن علایی
(جامعه شناس)
@sociologicalperspectives
Audio
💠سمپوزیوم ملی «مسأله اجتماعی ایران»
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی
◻️موضوع سخنرانی:
"تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق"
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
🔸شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی
◻️موضوع سخنرانی:
"تبیین نسبت نهاد دانشگاه و گفتمان وفاق"
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
🔸شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
هم نوا با #آبادان
آجر به آجر بر سرم می ریزد این بام
جان می دهم در زیر آوارش سرانجام
باور نمی کردم چنین باشم سیه بخت
باور نمی کردم که خواهم مرد ناکام
آوخ چه بخت تیره ای آوخ چه رزقی
خون می خورم از بخت بد هر صبح و هر شام
قومی سیه پوشیده در تشییع این شهر
پوشیده حتی آسمان، ابری سیه فام
حالا چه فرقی می کند امروز و فردا
هر روز من صد بار می میرم در این دام
نی خیر دیدم از جوانی نی ز پیری
بر باد رفتی عمر من آرام آرام
شد خوابگاه آخرم مشتی از این خاک
حالا چه فرقی می کند برجام و فرجام
این خانه را بنیان نهادم با صد امیّد
خاکم کنید اینجا به اجلال و به اکرام
ایوان من بودی زمانی اوج افلاک
حالا نبینم این چنین افکنده و رام
گفتی که می سازی وطن را از دوباره
گفتی که می بینم تو را از نو خوش اندام
سیمین* من کو استخوانت زیر این سقف
آجر به آجر بر سرم می ریزد این بام
*اشاره دارد به شعر سیمین بهبهانی:
دوباره میسازمت وطن
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگر چه با استخوان خویش
https://www.instagram.com/p/Cd8kkYSKgep/?igshid=MDJmNzVkMjY=
آجر به آجر بر سرم می ریزد این بام
جان می دهم در زیر آوارش سرانجام
باور نمی کردم چنین باشم سیه بخت
باور نمی کردم که خواهم مرد ناکام
آوخ چه بخت تیره ای آوخ چه رزقی
خون می خورم از بخت بد هر صبح و هر شام
قومی سیه پوشیده در تشییع این شهر
پوشیده حتی آسمان، ابری سیه فام
حالا چه فرقی می کند امروز و فردا
هر روز من صد بار می میرم در این دام
نی خیر دیدم از جوانی نی ز پیری
بر باد رفتی عمر من آرام آرام
شد خوابگاه آخرم مشتی از این خاک
حالا چه فرقی می کند برجام و فرجام
این خانه را بنیان نهادم با صد امیّد
خاکم کنید اینجا به اجلال و به اکرام
ایوان من بودی زمانی اوج افلاک
حالا نبینم این چنین افکنده و رام
گفتی که می سازی وطن را از دوباره
گفتی که می بینم تو را از نو خوش اندام
سیمین* من کو استخوانت زیر این سقف
آجر به آجر بر سرم می ریزد این بام
*اشاره دارد به شعر سیمین بهبهانی:
دوباره میسازمت وطن
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم
اگر چه با استخوان خویش
https://www.instagram.com/p/Cd8kkYSKgep/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Forwarded from تحکیم ملت
♦️ جامعه شناسی متروپل؛ خانه ای روی آب!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
🔻 پرده اول؛ تقدیر از سازنده
حسین عبدالباقی، مالک و سازنده ساختمان متروپل آبادان که فرو ریخت، پیشتر لوح تقدیر «خیر امنیتساز» دریافت کرده و سال ۹۷ به عنوان «کارآفرین برتر منطقه آزاد اروند» و «چهره ماندگار صنعت ساختمان» از طرف وزارت صنعت انتخاب شده بود.
🔻 پرده دوم؛ اظهار نظر مقام مسئول درباره علت فرو ریختن متروپل
سازه ساختمان متروپل بسیار سنگین بوده و موارد فنی در آن لحاظ نشده است؛ طبق گزارشهای اولیه، این ساختمان در شش طبقه طراحی شده بود اما بعد سه طبقه و بعد از آن مجددا دو طبقه دیگر به آن اضافه شده است.
🔻 پرده سوم؛ شمار تلفات
شمار فوت شدگان ریزش ساختمان «متروپل» به ۱۶ نفر افزایش یافت. این حادثه ۱۶ نفر فوتی و ۳۷ نفر زخمی داشته است که ۳۴ نفر از آسیب دیدگان خوشبختانه از بیمارستان مرخص شده اند.
🔻 پرده ی چهارم؛ متروپل نماد مدرنیتهی مقوایی ایرانی!
بنا به برخی تحلیل ها، متروپل؛ نمادی از ساختارهایی هست که موریانه های فساد سیستماتیک و نا کارآمدی مسئولین ذی ربط پایه های آن را در طول زمان جویده است؛ اما به نظر می رسد این تعابیر حق مطلب را ادا نمی کنند؛ چرا که کمتر به بنیان ها توجه می کنند؛ متروپل نماد خانه ای روی آب است که فنداسیون آن بر آب ریخته شده است؛ خانه ای که از پای بست ویران است؛ اما نگارنده به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی بر آن است متروپل را نمادی از مدرنیته ی مقوایی ایرانی معرفی کند؛ و بنابراین نگاه ها را از وجه سیاسی به وجه تاریخی فرهنگی متوجه سازد؛ امروز در غالب تحلیل های خویش ناگزیر به سوگردانی به سمت ریشه ها و بنیان ها هستیم. رفتن از سوی تحلیل های روبنایی بسمت تحلیل های زیربنایی!
مدرنیته ی ایرانی هنوز به ابداع ارزش های نو نیانجامیده است. ارزش های فرهنگی محقق نشده اند و از مدرنیته فقط آسمان خراش های بی بنیاد نصیب ما شده است.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
🔻 پرده اول؛ تقدیر از سازنده
حسین عبدالباقی، مالک و سازنده ساختمان متروپل آبادان که فرو ریخت، پیشتر لوح تقدیر «خیر امنیتساز» دریافت کرده و سال ۹۷ به عنوان «کارآفرین برتر منطقه آزاد اروند» و «چهره ماندگار صنعت ساختمان» از طرف وزارت صنعت انتخاب شده بود.
🔻 پرده دوم؛ اظهار نظر مقام مسئول درباره علت فرو ریختن متروپل
سازه ساختمان متروپل بسیار سنگین بوده و موارد فنی در آن لحاظ نشده است؛ طبق گزارشهای اولیه، این ساختمان در شش طبقه طراحی شده بود اما بعد سه طبقه و بعد از آن مجددا دو طبقه دیگر به آن اضافه شده است.
🔻 پرده سوم؛ شمار تلفات
شمار فوت شدگان ریزش ساختمان «متروپل» به ۱۶ نفر افزایش یافت. این حادثه ۱۶ نفر فوتی و ۳۷ نفر زخمی داشته است که ۳۴ نفر از آسیب دیدگان خوشبختانه از بیمارستان مرخص شده اند.
🔻 پرده ی چهارم؛ متروپل نماد مدرنیتهی مقوایی ایرانی!
بنا به برخی تحلیل ها، متروپل؛ نمادی از ساختارهایی هست که موریانه های فساد سیستماتیک و نا کارآمدی مسئولین ذی ربط پایه های آن را در طول زمان جویده است؛ اما به نظر می رسد این تعابیر حق مطلب را ادا نمی کنند؛ چرا که کمتر به بنیان ها توجه می کنند؛ متروپل نماد خانه ای روی آب است که فنداسیون آن بر آب ریخته شده است؛ خانه ای که از پای بست ویران است؛ اما نگارنده به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی بر آن است متروپل را نمادی از مدرنیته ی مقوایی ایرانی معرفی کند؛ و بنابراین نگاه ها را از وجه سیاسی به وجه تاریخی فرهنگی متوجه سازد؛ امروز در غالب تحلیل های خویش ناگزیر به سوگردانی به سمت ریشه ها و بنیان ها هستیم. رفتن از سوی تحلیل های روبنایی بسمت تحلیل های زیربنایی!
مدرنیته ی ایرانی هنوز به ابداع ارزش های نو نیانجامیده است. ارزش های فرهنگی محقق نشده اند و از مدرنیته فقط آسمان خراش های بی بنیاد نصیب ما شده است.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
Forwarded from سیدجواد میری مینق
ما در ایران کمتر فیلسوفی را سراغ داریم که آمده و به مساله عدالت اجتماعی بهمثابه یک گرانیگاه و نقطهثقل بین ملت و حاکمیت نگاه کرده و در این باب نظریهپردازی کرده باشد. مثلا در آمریکا جان رالز را داریم که بهعنوان فیلسوف عدالت مشهور است یا جانمیم کینز را در انگلستان در این حوزه داریم که درمورد مساله سرمایه و عدالت بحث کرده یا کارل مارکس که بحث عدالت را در ابعاد گوناگون کار و سرمایه مورد بحث قرار داده است. در ایران کمتر شاهد این بودیم و مشخصا بعد از انقلاب وقتی که گفتمان اسلامیستی و اسلامگرایانه با خوانش فقاهتی دستگاه دولت را شکل و سامان میدهد و تحت قیمومیت خود درمیآورد و تلاش میشود مبتنیبر آن مدیریت جامعه را بهدست بگیرند، ندیدهایم یا کمتر دیدهایم که فیلسوفان یا فقهایی آمده باشند -که گرایشهایی به فقه اجتماعی داشته باشند-، بهصورتی بنیادین به این نوع مسائل پرداخته باشند.
https://farhikhtegandaily.com/news/71926/
@seyedjavadmiri
https://farhikhtegandaily.com/news/71926/
@seyedjavadmiri
فرهیختگان آنلاین
سیاست مردمی بسترساز مردمسالاری دینی است
نسبت بین سیاست و مردم در حوزه علومسیاسی و از منظر فلسفه سیاسی و هم در نگاه دیگری در حوزه گفتمانهایی که ذیل سیاستگذاریهای انتقادی اجتماعی صورتبندی شدهاند، در حوزه آکادمی و اندیشکدهها از سالهای 1950 به اینسو مطرح بوده است.
سید جواد میری از "سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" می گوید!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
دکتر سید جواد میری، جامعه شناس، در مصاحبه ی خویش با روزنامه فرهیختگان(۱۴۰۱/۳/۴) از سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" سخن می گوید در اینجا فراز هایی از سخنان ایشان را می آورم و سپس ملاحظه اجمالی خویش را ارائه می کنم.
"...بعد از انقلاب وقتی که گفتمان اسلامیستی و اسلامگرایانه با خوانش فقاهتی دستگاه دولت را شکل و سامان میدهد و تحت قیمومیت خود درمیآورد و تلاش میشود مبتنیبر آن مدیریت جامعه را بهدست بگیرند، ندیدهایم یا کمتر دیدهایم که فیلسوفان یا فقهایی آمده باشند -که گرایشهایی به فقه اجتماعی داشته باشند-، بهصورتی بنیادین به این نوع مسائل پرداخته باشند..."
"...یکی از نقاط و مولفههای مهم سیاست مردمی، مشارکت مردم در تدبیر امور جامعه است. مشارکت مردم نیز تعریفی در فلسفه سیاسی دارد. مشارکت مردم در نهاد یا سیستمی بهنام سیستم دولت-ملت یعنی اینکه مردم در حدود و ثغور و محتوا و جهتگیری و اعمال و مدیریت قدرت و در نظارت بر قدرت مشارکت داشته باشند. آن را هم تعریف کردهاند مثلا یکی تفکیک قواست که هرکدام از نهادها کارکردی در جامعه داشته باشد و بعد احزاب تعریف میشوند و حزب به این معنا نیست که من و شما بنشینیم و یک حزب تشکیل بدهیم، بلکه احزاب در نسبت با منطق بازار در جامعه شکل میگیرد..."
"...وقتی از منظر دانشگاه و آکادمیک نگاه میکنیم منظور ما این است که 1. مسائل سیاسی را در جامعه اولا و به ذات امنیتیزدایی کنیم. 2. از سیاستزدگی برهانیم. 3. این مسائل را در داخل آکادمی و دانشگاه و آن را از منظر آکادمی تجزیه و تحلیل کنیم و بعد بتوانیم بهطور مدون به دست سیاستگذاران بدهیم نه سیاستمداران. سیاستگذاران یعنی کسانی که در میانه حوزه عمومی و عرصه قدرت قرار گرفتهاند و زبان قدرت را میفهمند و گوش شنوایی نسبت به خواستهها و مطالبات جامعه دارند و لابیهای قدرت را میدانند. آنها باید این مباحث را مدون کنند و در دو، سه صفحه به دست اصحاب قدرت و سیاستمداران بدهند تا آنها وقتی میخواهند گامی درمورد وضعیت پولی و وضعیت ارز و وضعیت واردات و صادرات و حوزههای گوناگون داشته باشند، مبتنیبر دانستهها و اطلاعات و تجزیه و تحلیل آکادمیک باشد. یعنی مبتنیبر میل من و میل شما نباشد و مبتنیبر دادهها باشد. آن زمان است که برآیند این باعث میشود سیاستهایی را که نهاد دولت و حاکمیت به معنای عام کلمه اتخاذ میکند، در خدمت مردم خواهد بود و آن زمان اسم این سیاست مردمی است...."
"...سیاست مردمی در ساحت مبانی حاکمیتی نیست. مبانی حاکمیتی از درون یک انقلاب در سال 57 شکل گرفته است و در سال 58 که گفتمان انقلاب اسلامی رقبای خود را در ایران کنار میزند، به نظامی با عنوان نظام جمهوری اسلامی شکل میدهد که ذیل مفهوم ولایتفقیه است. بعد میگوید این یکسری مبانی دارد و ازجمله مبانیاش این است که مردم در چهارچوبهای خوانش و قرائتی که ولیفقیه یا فقه شیعه اثنیعشری و فقهای شیعی و مشخصا ولیفقیه حدود و ثغور آن را مشخص کرده است، مشارکت میکنند. نظام جمهوری اسلامی در این چهارچوب حرکت میکند و سیاست مردمی نمیتواند این مبانی را عوض کند. یعنی هر رئیسجمهور و رئیس مجلسی که بخواهد مبانی را تغییر بدهد دچار تضاد و تنش میشود، همانطور که هر وقت این اتفاق افتاده، ریاستجمهوریها تبدیل به اپوزیسیون شدهاند و در جامعه تنش ایجاد شده است. ایده ولایتفقیه میگوید چهارچوب و حدود جامعه اینطور است و ما بر این مبانی حرکت میکنیم و نمیتوانند این را تغییر بدهند. اگر قرار است تغییری در مفاهیم بنیادین صورت بگیرد باید میثاقی که آن را قانون اساسی میدانیم و در جمهوری اول و بعد در جمهوری دوم در سال 68 شکل گرفت، در جمهوری سوم یا جمهوری چهارم مورد مباحثه قرار بگیرد. این جامعه با جامعه چهار دهه پیش تفاوت دارد و در 50 سال گذشته جامعه تغییر و تحول زیادی داشته و مباحثی که در آن روز مطرح بود و بهگونهای در قانون اساسی منعکس شده بود، امروز عرف جامعه حساب نمیشود. براساس این، باید بیاییم و به قانون اساسی متممهایی را اضافه کنیم و دگرگونیهایی در قانون اساسی بدهیم که مطابق با عرف امروزی جامعه ایران باشد. ولی نمیتوانیم سیاست مردمی را در برابر آن قرار بدهیم بلکه بسترساز بحث دموکراسی و مردمسالاری دینی تعریف شده است."
من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی نتوانستم از مجموعه ی سخنان سید جواد میری که به فرازهایی از آن اشاره شد با همه ی عشق و احترامی که به ایشان قائلم معنای محصلی دریافت کنم اگر چه مثل همیشه نکته ها در سخنان ایشان یافتم اما این بار از مجموع نکته های مطروحه نتیجه گیری قابل ملاحظه ای استنباط نکردم فی المثل ساده ترین سوال خویش را هم بی جواب یافتم؛ تعریف سید جواد میری از "مردم سالاری دینی" چیست؟
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
دکتر سید جواد میری، جامعه شناس، در مصاحبه ی خویش با روزنامه فرهیختگان(۱۴۰۱/۳/۴) از سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" سخن می گوید در اینجا فراز هایی از سخنان ایشان را می آورم و سپس ملاحظه اجمالی خویش را ارائه می کنم.
"...بعد از انقلاب وقتی که گفتمان اسلامیستی و اسلامگرایانه با خوانش فقاهتی دستگاه دولت را شکل و سامان میدهد و تحت قیمومیت خود درمیآورد و تلاش میشود مبتنیبر آن مدیریت جامعه را بهدست بگیرند، ندیدهایم یا کمتر دیدهایم که فیلسوفان یا فقهایی آمده باشند -که گرایشهایی به فقه اجتماعی داشته باشند-، بهصورتی بنیادین به این نوع مسائل پرداخته باشند..."
"...یکی از نقاط و مولفههای مهم سیاست مردمی، مشارکت مردم در تدبیر امور جامعه است. مشارکت مردم نیز تعریفی در فلسفه سیاسی دارد. مشارکت مردم در نهاد یا سیستمی بهنام سیستم دولت-ملت یعنی اینکه مردم در حدود و ثغور و محتوا و جهتگیری و اعمال و مدیریت قدرت و در نظارت بر قدرت مشارکت داشته باشند. آن را هم تعریف کردهاند مثلا یکی تفکیک قواست که هرکدام از نهادها کارکردی در جامعه داشته باشد و بعد احزاب تعریف میشوند و حزب به این معنا نیست که من و شما بنشینیم و یک حزب تشکیل بدهیم، بلکه احزاب در نسبت با منطق بازار در جامعه شکل میگیرد..."
"...وقتی از منظر دانشگاه و آکادمیک نگاه میکنیم منظور ما این است که 1. مسائل سیاسی را در جامعه اولا و به ذات امنیتیزدایی کنیم. 2. از سیاستزدگی برهانیم. 3. این مسائل را در داخل آکادمی و دانشگاه و آن را از منظر آکادمی تجزیه و تحلیل کنیم و بعد بتوانیم بهطور مدون به دست سیاستگذاران بدهیم نه سیاستمداران. سیاستگذاران یعنی کسانی که در میانه حوزه عمومی و عرصه قدرت قرار گرفتهاند و زبان قدرت را میفهمند و گوش شنوایی نسبت به خواستهها و مطالبات جامعه دارند و لابیهای قدرت را میدانند. آنها باید این مباحث را مدون کنند و در دو، سه صفحه به دست اصحاب قدرت و سیاستمداران بدهند تا آنها وقتی میخواهند گامی درمورد وضعیت پولی و وضعیت ارز و وضعیت واردات و صادرات و حوزههای گوناگون داشته باشند، مبتنیبر دانستهها و اطلاعات و تجزیه و تحلیل آکادمیک باشد. یعنی مبتنیبر میل من و میل شما نباشد و مبتنیبر دادهها باشد. آن زمان است که برآیند این باعث میشود سیاستهایی را که نهاد دولت و حاکمیت به معنای عام کلمه اتخاذ میکند، در خدمت مردم خواهد بود و آن زمان اسم این سیاست مردمی است...."
"...سیاست مردمی در ساحت مبانی حاکمیتی نیست. مبانی حاکمیتی از درون یک انقلاب در سال 57 شکل گرفته است و در سال 58 که گفتمان انقلاب اسلامی رقبای خود را در ایران کنار میزند، به نظامی با عنوان نظام جمهوری اسلامی شکل میدهد که ذیل مفهوم ولایتفقیه است. بعد میگوید این یکسری مبانی دارد و ازجمله مبانیاش این است که مردم در چهارچوبهای خوانش و قرائتی که ولیفقیه یا فقه شیعه اثنیعشری و فقهای شیعی و مشخصا ولیفقیه حدود و ثغور آن را مشخص کرده است، مشارکت میکنند. نظام جمهوری اسلامی در این چهارچوب حرکت میکند و سیاست مردمی نمیتواند این مبانی را عوض کند. یعنی هر رئیسجمهور و رئیس مجلسی که بخواهد مبانی را تغییر بدهد دچار تضاد و تنش میشود، همانطور که هر وقت این اتفاق افتاده، ریاستجمهوریها تبدیل به اپوزیسیون شدهاند و در جامعه تنش ایجاد شده است. ایده ولایتفقیه میگوید چهارچوب و حدود جامعه اینطور است و ما بر این مبانی حرکت میکنیم و نمیتوانند این را تغییر بدهند. اگر قرار است تغییری در مفاهیم بنیادین صورت بگیرد باید میثاقی که آن را قانون اساسی میدانیم و در جمهوری اول و بعد در جمهوری دوم در سال 68 شکل گرفت، در جمهوری سوم یا جمهوری چهارم مورد مباحثه قرار بگیرد. این جامعه با جامعه چهار دهه پیش تفاوت دارد و در 50 سال گذشته جامعه تغییر و تحول زیادی داشته و مباحثی که در آن روز مطرح بود و بهگونهای در قانون اساسی منعکس شده بود، امروز عرف جامعه حساب نمیشود. براساس این، باید بیاییم و به قانون اساسی متممهایی را اضافه کنیم و دگرگونیهایی در قانون اساسی بدهیم که مطابق با عرف امروزی جامعه ایران باشد. ولی نمیتوانیم سیاست مردمی را در برابر آن قرار بدهیم بلکه بسترساز بحث دموکراسی و مردمسالاری دینی تعریف شده است."
من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی نتوانستم از مجموعه ی سخنان سید جواد میری که به فرازهایی از آن اشاره شد با همه ی عشق و احترامی که به ایشان قائلم معنای محصلی دریافت کنم اگر چه مثل همیشه نکته ها در سخنان ایشان یافتم اما این بار از مجموع نکته های مطروحه نتیجه گیری قابل ملاحظه ای استنباط نکردم فی المثل ساده ترین سوال خویش را هم بی جواب یافتم؛ تعریف سید جواد میری از "مردم سالاری دینی" چیست؟
Forwarded from ساختارهای ایرانی Iranian structures
🌐 دکتر رضا داوری: وضع اکنون ما نابسامانی است. متصدیان، فرصت برای کارهای اساسی ندارند. همه چیز برای ما عادی است، به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم و به این گرفتاریها و راه خروج از آن فکر نمیکنیم.
🔹دکتر رضا داوری اردکانی: فیلسوف ایرانی و رئیس فرهنگستان علوم کشور
🔹روزنامه سازندگی
♦️ایران در مرحله بحران نیست
♦️من شک دارم که ایران در مرحلۀ بحران باشد. شاید سیاستهای بیست سی سال اخیر دشواریهایی برای کشور پدید آورده باشد، اما ظهور نتایجِ کارها و سیاستها، ضرورتاً بحران نیست. وضع اکنون ما نابسامانی است. نویسندگان و پژوهندگان هم که نقصها و نارساییها را باز میگویند حرفی که دال بر بحران باشد، در گفتهها و نوشتههایشان نیست.
♦️درست است که گروهی از روشنفکران و نویسندگان، سیاستهای کشور را سنجیده و مصلحتبینانه و به سود کشور و مردم نمیدانند و حتی گاهی نگران آیندۀ ایرانند، اما سیاستِ نادرست و نابجا نیز با بحران تفاوت دارد. اگر وضع ما بحرانی بود می بایست ناظرِ کوششی برای درانداختن طرح خروج از وضع بحرانی باشیم و آن را پیشنهاد کنیم.
♦️بی علاقگیِ ما به خرد عملی و تفکر سیاسی/ عادت به بی سامانی و ندانمکاری
♦️ما متأسفانه به خرد عملی و تفکر سیاسی علاقهای نداشتهایم و اینها در فرهنگ ما جایی پیدا نکردهاند که لااقل بتوانیم در هنگام ضرورت به آنها رجوع کنیم و در آنها پناه بجوییم. ما جز خدا پناهی نداریم.
♦️اگر میگوئید بحران مرحلهای است که باید تکلیف بودن یا نبودن در آن معین شود و کار بجایی برسد که اندیشیدن به بودن و نبودن امری ناگزیر شود، من با آن موافقم. ولی اینجا همه چیز برای ما عادی است. ما حتی به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم. درست است که ما گرفتاری داریم اما چون به گرفتاری و راه خروج از آن فکر نمیکنیم قاعدتا نباید کارمان به بحران کشیده باشد.
♦️ما با خیال راحت مشغول دوره کردن روز و شب و هنوز خود هستیم و حتی معنی الفاظ بیم و خوف و دلنگرانی و دلواپسی را چندان تعدیل و مأنوس کردهایم که دیگر برایمان چندان آزار دهنده نیستند.
♦️تعبیر کار و وضع فروبسته
♦️تعبیرِ کار و وضع فروبسته تعبیر بسیار مناسبی است و بیشتر از بحران با وضعِ کنونی مطابقت دارد. من هم با توجه به فروبستگی کارهاست که میگویم بیاییم قدری به دردهای خود و کشور بیندیشیم.
♦️با این مراد که جامعه یکسره سیاست نیست متأسفانه روزنامه ها کمتر به مطالب غیر سیاسی میپردازند، ، مثلاً آموزش و پرورش را با چشم سیاسی نباید دید و مسألهاش در ناچیز بودن حقوق معلم خلاصه نمیشود. اصلاً اگر حقوق معلم کم است از آن روست که آموزش و پرورش جایگاهی که باید داشته باشد ندارد.
♦️آموزش و پرورش برای ما مسئله نیست چنانکه به مدیریت و بوروکراسیِ تنبل و پرهزینه و کمثمری و شاید هم بیثمر و بطورکلی به امور تاریخی زندگی و خانه و فردای کشور و جامعه و حتی به اخلاق عمومی چندان توجهی نداریم.
♦️قطع امید از دانشگاهیان
♦️دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شده اند گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه را دارند.
♦️هوا هم هوای همراهی و همنوایی علم و عمل نیست و معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد و وقت و جای هر کار کجاست و کارهایمان تا چه حد در وقت و جای خود انجام میشود بلکه بی آنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند.
♦️بنظر میرسد که دانشگاه دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. متصدیان امور هم هر روز گرفتار ضرورت ها و اضطرارهای تازه می شوند و فرصت برای کارهای اساسی ندارند.
♦️توقع و استدعا از روزنامهنگاران
♦️اما روزنامهنویسان بیشتر از دیگران از ناتوانیها و کمبودها و بخصوص ناتوانیها و امکانها و ضعفهای سازمانها و متصدیان امور خبر دادند و مهمتر اینکه آنها زبان نقد را میشناسند و وظیفه دشوارِ بیدارگری را به عهده گرفتهاند.
♦️پس روزنامهنگاران که مخاطبانی نیز در میان مردم دارند باید این خودآگاهی را در جامعه ایجاد کنند که کشور فقط حرفهای سیاسی نیست، بلکه نظامی از فرهنگ و دانش و آموزش و مدیریت و قوام و همبستگی اجتماعی و اخلاقی و سامان معاش و زندگی است. به این جهت از روزنامهنگاران توقع و استدعا دارم به فرهنگ و آینده کشور توجه بیشتری مبذول دارند.
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی
#به_بیسامانی_و_بیرویگی_عادت_کردهایم
#توقع_و_استدعا_از_روزنامهنگاران
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
@Iranianstructures
🔹دکتر رضا داوری اردکانی: فیلسوف ایرانی و رئیس فرهنگستان علوم کشور
🔹روزنامه سازندگی
♦️ایران در مرحله بحران نیست
♦️من شک دارم که ایران در مرحلۀ بحران باشد. شاید سیاستهای بیست سی سال اخیر دشواریهایی برای کشور پدید آورده باشد، اما ظهور نتایجِ کارها و سیاستها، ضرورتاً بحران نیست. وضع اکنون ما نابسامانی است. نویسندگان و پژوهندگان هم که نقصها و نارساییها را باز میگویند حرفی که دال بر بحران باشد، در گفتهها و نوشتههایشان نیست.
♦️درست است که گروهی از روشنفکران و نویسندگان، سیاستهای کشور را سنجیده و مصلحتبینانه و به سود کشور و مردم نمیدانند و حتی گاهی نگران آیندۀ ایرانند، اما سیاستِ نادرست و نابجا نیز با بحران تفاوت دارد. اگر وضع ما بحرانی بود می بایست ناظرِ کوششی برای درانداختن طرح خروج از وضع بحرانی باشیم و آن را پیشنهاد کنیم.
♦️بی علاقگیِ ما به خرد عملی و تفکر سیاسی/ عادت به بی سامانی و ندانمکاری
♦️ما متأسفانه به خرد عملی و تفکر سیاسی علاقهای نداشتهایم و اینها در فرهنگ ما جایی پیدا نکردهاند که لااقل بتوانیم در هنگام ضرورت به آنها رجوع کنیم و در آنها پناه بجوییم. ما جز خدا پناهی نداریم.
♦️اگر میگوئید بحران مرحلهای است که باید تکلیف بودن یا نبودن در آن معین شود و کار بجایی برسد که اندیشیدن به بودن و نبودن امری ناگزیر شود، من با آن موافقم. ولی اینجا همه چیز برای ما عادی است. ما حتی به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم. درست است که ما گرفتاری داریم اما چون به گرفتاری و راه خروج از آن فکر نمیکنیم قاعدتا نباید کارمان به بحران کشیده باشد.
♦️ما با خیال راحت مشغول دوره کردن روز و شب و هنوز خود هستیم و حتی معنی الفاظ بیم و خوف و دلنگرانی و دلواپسی را چندان تعدیل و مأنوس کردهایم که دیگر برایمان چندان آزار دهنده نیستند.
♦️تعبیر کار و وضع فروبسته
♦️تعبیرِ کار و وضع فروبسته تعبیر بسیار مناسبی است و بیشتر از بحران با وضعِ کنونی مطابقت دارد. من هم با توجه به فروبستگی کارهاست که میگویم بیاییم قدری به دردهای خود و کشور بیندیشیم.
♦️با این مراد که جامعه یکسره سیاست نیست متأسفانه روزنامه ها کمتر به مطالب غیر سیاسی میپردازند، ، مثلاً آموزش و پرورش را با چشم سیاسی نباید دید و مسألهاش در ناچیز بودن حقوق معلم خلاصه نمیشود. اصلاً اگر حقوق معلم کم است از آن روست که آموزش و پرورش جایگاهی که باید داشته باشد ندارد.
♦️آموزش و پرورش برای ما مسئله نیست چنانکه به مدیریت و بوروکراسیِ تنبل و پرهزینه و کمثمری و شاید هم بیثمر و بطورکلی به امور تاریخی زندگی و خانه و فردای کشور و جامعه و حتی به اخلاق عمومی چندان توجهی نداریم.
♦️قطع امید از دانشگاهیان
♦️دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شده اند گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه را دارند.
♦️هوا هم هوای همراهی و همنوایی علم و عمل نیست و معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد و وقت و جای هر کار کجاست و کارهایمان تا چه حد در وقت و جای خود انجام میشود بلکه بی آنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند.
♦️بنظر میرسد که دانشگاه دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. متصدیان امور هم هر روز گرفتار ضرورت ها و اضطرارهای تازه می شوند و فرصت برای کارهای اساسی ندارند.
♦️توقع و استدعا از روزنامهنگاران
♦️اما روزنامهنویسان بیشتر از دیگران از ناتوانیها و کمبودها و بخصوص ناتوانیها و امکانها و ضعفهای سازمانها و متصدیان امور خبر دادند و مهمتر اینکه آنها زبان نقد را میشناسند و وظیفه دشوارِ بیدارگری را به عهده گرفتهاند.
♦️پس روزنامهنگاران که مخاطبانی نیز در میان مردم دارند باید این خودآگاهی را در جامعه ایجاد کنند که کشور فقط حرفهای سیاسی نیست، بلکه نظامی از فرهنگ و دانش و آموزش و مدیریت و قوام و همبستگی اجتماعی و اخلاقی و سامان معاش و زندگی است. به این جهت از روزنامهنگاران توقع و استدعا دارم به فرهنگ و آینده کشور توجه بیشتری مبذول دارند.
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی
#به_بیسامانی_و_بیرویگی_عادت_کردهایم
#توقع_و_استدعا_از_روزنامهنگاران
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
@Iranianstructures
درآمدی بر جامعه شناسی شادی در ایران!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برای ورود به بحث جامعه شناسی شادی همایش اخیر استادیوم آزادی را ملاک بررسی قرار داده ایم؛ اگر چه از سوی برخی به جهت پرداختن به این موضوع در بحبوحه ی انواع مصیبت های مبتلی به جامعه به وقت ناشناسی متهم می شویم اما امیدواریم ملاحظات ما بتواند مرهمی باشد به شکاف هایی که دانسته یا نادانسته از هر طرف در میان ملت پدید می آید و گویا قوه ی عاقله ای نیست که به پیامدهای آن توجه داشته باشد. البته شادی گمشده ی ماست و درجای خود ارزش بحث دارد.
"تمرین شادی ملی":
هرچه بتوانیم شادی را به آحاد جامعه تزریق کنیم قابل تقدیر است؛ هر چه دامنه این نشاط های جمعی را بگستریم و همایش هایی از این دست را در ابعاد ملی و با به رسمیت شناخته همه سلیقه ها برگزار کنیم موفق تریم؛ نظرسنجی کنیم ببینیم در انبوه نارضایتی ها چقدر در این تمرین درست عمل کرده ایم.
"استقبال از حضور خانواده های شاد ایرانی در استادیوم آزادی":
در کنار انواع و اقسام زخم ها؛ و مصائب؛ هر چه شادی و نشاط را به دل خانواده های ایرانی بیاوریم شایسته هست اگر انواع سلیقه ها و پوشش ها و گویش ها در کنار هم جمع کنیم می توانیم از کنار هم قرار دادن این سنخ تنوعات از میزان شکاف های نسلی؛ جنسیتی؛ ...بکاهیم. اما زمان درستی را برای شادی انتخاب کنیم. یکجا عروسی یکجا عزا شادی نمی شود. امید که زمینه های شادی ملی را در میادین رقابت های ملی هم فراهم کنیم.
"ارتقا روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن":
تکرار نام هاي آشنا و ارجمند چون وطن؛ شهید؛ عشق؛ ...بسیار ارزشمند هست آن هم از زبان کودکان و نوجوانان و آینده سازان وطن. به شرطی که میزبانی همهی فرزندان میهن را بکنیم و از وجه ایدئولوژیک این مناسک به وجه تئوریک در جهت ارتقای حس تعلق و تاب آوری فرزندانمان پیش برویم.
"کودکان مظهر رحمت و مدار رقت قلبند":
می توانیم حضور پرشور این پیام آوران صلح را برای کاهش خشونت در جامعه و ترویج مهر و محبت و صمیمیت مستمسک قرار دهیم تا ما نیز در عین تفاوت ها به هم مهر بورزیم و هم زیستی مسالمت آمیز را جای گزین ستیزه جویی کنیم. از مواجهه ابزاری بپرهیزیم.
"پیام های تربیتی را غیر مستقیم بگوییم":
سعی کنیم به جایی برسیم که روح تعالی بخش معارف حکمی و دینی را با زبان شعر و سرود و تمثیل و ترجیحا به نحو غیر مستقیم در ذهن و زبان کودکان ملکه سازیم. در تولید محتوا نظر کارشناسان تربیتی را جویا شویم.
"سلام را میان خود بگسترانیم"
و سخن آخر اینکه؛ از شادی ایرانی شاد شویم همه ی ایرانیان را شاد بخواهیم. از افتادن در بازی بدخواهان حذر کنیم و ملت را روبروی هم قرار ندهیم. "سلام نامی از نام های خداست که آن را در زمین نهاده است. پس سلام را در میان خودتان بگسترانید". این سخن رسول خداست.که به سوره حشر آیه۲۳ اشاره دارد. واژه سلام بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده است. ختم می کنم به شعری با نام «گمشده» از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
طفلی به نامِ شادی، دیریست گمشدهست
با چشمهای روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یکسو، خلیج فارس
سویِ دگر، خزر
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برای ورود به بحث جامعه شناسی شادی همایش اخیر استادیوم آزادی را ملاک بررسی قرار داده ایم؛ اگر چه از سوی برخی به جهت پرداختن به این موضوع در بحبوحه ی انواع مصیبت های مبتلی به جامعه به وقت ناشناسی متهم می شویم اما امیدواریم ملاحظات ما بتواند مرهمی باشد به شکاف هایی که دانسته یا نادانسته از هر طرف در میان ملت پدید می آید و گویا قوه ی عاقله ای نیست که به پیامدهای آن توجه داشته باشد. البته شادی گمشده ی ماست و درجای خود ارزش بحث دارد.
"تمرین شادی ملی":
هرچه بتوانیم شادی را به آحاد جامعه تزریق کنیم قابل تقدیر است؛ هر چه دامنه این نشاط های جمعی را بگستریم و همایش هایی از این دست را در ابعاد ملی و با به رسمیت شناخته همه سلیقه ها برگزار کنیم موفق تریم؛ نظرسنجی کنیم ببینیم در انبوه نارضایتی ها چقدر در این تمرین درست عمل کرده ایم.
"استقبال از حضور خانواده های شاد ایرانی در استادیوم آزادی":
در کنار انواع و اقسام زخم ها؛ و مصائب؛ هر چه شادی و نشاط را به دل خانواده های ایرانی بیاوریم شایسته هست اگر انواع سلیقه ها و پوشش ها و گویش ها در کنار هم جمع کنیم می توانیم از کنار هم قرار دادن این سنخ تنوعات از میزان شکاف های نسلی؛ جنسیتی؛ ...بکاهیم. اما زمان درستی را برای شادی انتخاب کنیم. یکجا عروسی یکجا عزا شادی نمی شود. امید که زمینه های شادی ملی را در میادین رقابت های ملی هم فراهم کنیم.
"ارتقا روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن":
تکرار نام هاي آشنا و ارجمند چون وطن؛ شهید؛ عشق؛ ...بسیار ارزشمند هست آن هم از زبان کودکان و نوجوانان و آینده سازان وطن. به شرطی که میزبانی همهی فرزندان میهن را بکنیم و از وجه ایدئولوژیک این مناسک به وجه تئوریک در جهت ارتقای حس تعلق و تاب آوری فرزندانمان پیش برویم.
"کودکان مظهر رحمت و مدار رقت قلبند":
می توانیم حضور پرشور این پیام آوران صلح را برای کاهش خشونت در جامعه و ترویج مهر و محبت و صمیمیت مستمسک قرار دهیم تا ما نیز در عین تفاوت ها به هم مهر بورزیم و هم زیستی مسالمت آمیز را جای گزین ستیزه جویی کنیم. از مواجهه ابزاری بپرهیزیم.
"پیام های تربیتی را غیر مستقیم بگوییم":
سعی کنیم به جایی برسیم که روح تعالی بخش معارف حکمی و دینی را با زبان شعر و سرود و تمثیل و ترجیحا به نحو غیر مستقیم در ذهن و زبان کودکان ملکه سازیم. در تولید محتوا نظر کارشناسان تربیتی را جویا شویم.
"سلام را میان خود بگسترانیم"
و سخن آخر اینکه؛ از شادی ایرانی شاد شویم همه ی ایرانیان را شاد بخواهیم. از افتادن در بازی بدخواهان حذر کنیم و ملت را روبروی هم قرار ندهیم. "سلام نامی از نام های خداست که آن را در زمین نهاده است. پس سلام را در میان خودتان بگسترانید". این سخن رسول خداست.که به سوره حشر آیه۲۳ اشاره دارد. واژه سلام بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده است. ختم می کنم به شعری با نام «گمشده» از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
طفلی به نامِ شادی، دیریست گمشدهست
با چشمهای روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یکسو، خلیج فارس
سویِ دگر، خزر
Forwarded from Armin Hosseini Razavi
فرهاد قنبری:
تفکر مستقل یا یکی به نعل، یکی به میخ؟
بخشی از طبقه متوسطِ شهریِ ناراضی از وضع موجود، نگاه و برداشتشان از مسائل مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را نه در قالب «گفتمانی معنا بخش» بلکه در ضدیت با گفتمان حاکم (پادگفتمان حاکم) تعریف و معنا می نمایند.
حاملان این نوع نگاه هر جناح سیاسی، تحلیلگر یا فردی که سخن، بیان یا رفتاری که کوچکترین شباهتی به گفتمان حاکم داشته باشد را با واکنشی تند و با بدترین ادبیات محکوم می کنند. به عنوان مثال کافیست برای این طیف از مظلومیت مردم غزه و فاشیستی بودن نظام حاکم بر اسرائیل سخن گفت تا بلافاصله و به آنی با بدترین توهین ها به کاسه لیسی متهم شد. کافیست از ابتذال فرهنگی که به اسم امروزی بودن در جریان است، سخنی گفت تا به دفاع از دگماتیسم و تحجر متهم شد. کافیست کوچکترین نقدی به رویکرد شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و اپوزسیون فاسد و خشونت طلب داشت داشت تا با بدترین تهدیدها و انگها مواجه شد.
بدنه این طیف حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و فلسفه وجودی خود را صرفا در تقابل با گفتمان حکومت تعریف می کند. در نگاه آنها اگر حکومت می گوید «آمریکا بد است» پس آمریکا بهشت روی زمین است. اگر حکومت می گوید، فلسطین مظلوم است، پس فلسطین ظالم و اسرائیل مظلوم است. اگر حکومت می گوید با شرق باید روابط خود را گسترش داد، پس چین و روسیه هیولای هفت سر است و می خواهد ما را ببلعد و خانه هایمان را اشغال کند. اگر تلویزیون می گوید جرج فلوید مظلوم است پس او بازیگر پورن و دزدی پلید است. اگر حکومت می گوید ازدواج خوب است، پس ازدواج زنجیری اهریمنی است. اگر حکومت می گوید مشروب ممنوع است، پس الکل بهترین نوشیدنی دنیاست. اگر حکومت می گوید آرایش ظاهر خوب نیست، پس هر چه گیرمان می آید باید به سر و صورت مالید. اگر حکومت از بن سلمان انتقاد می کند، پس بن سلمان مصلحی در حد مارتین لوتر است. اگر حکومت برای کم کردن شر و تهدید با طالبان مذاکره کرده، پس پدرخوانده طالبان است و..
برای اغلب حاملان این جریان فکری که بیشترین آگاهی خود را از چند کانال تلگرامی و شبکه ماهواره ای دریافت می کند، پی بردن به این مسئله که هم می توان منتقد فیلم های کاریکاتوری مانند «لِرد» و «شیطان وجود ندارد"»بود و هم «به وقت شام» و «اخراجی ها» و «ماجرای نیمروز» را جدی نگرفت و بی ارزش دانست و هم از این سینمای لوده پروری که «مطرب» و «جلف بد» می سازد انتقاد کرد، بسیار دشوار است..
برای حاملان این تفکر که برای برجام (که هیچ از آن نمی دانست) و در خیابان برایش رقص و پایکوبی گرفته بود و قرارداد احتمالی با چین (که باز هم هیچ از آن نمی دانست و برایش عزا گرفته و فریاد وامصیبتایش بلند شده است) نه واقعیت روابط بین الملل مهم است و نه شناختی از آن دارد، بلکه صرفا دوری و نزدیکی کشور طرف مذاکره به گفتمان حاکم است که نگاه او را تعریف می نماید.
این طیف حامل هیچ تفکر مستقلی نیست و موجودیت خود را صرفا در تقابل و ضدیت با گفتمان حاکم می بیند و خط پر رنگی میان «خودی» و «غیرخودی» دارد و در مواجهه با کسی که خود صاحب گفتمان مستقل است، دچار بحران شده و او را به «یکی به نعل و یکی به میخ» زدن و امثالهم متهم می کند.
حاملان چنین تفکری که از دگماتیسم و جمودیتی شبیه جمودیت محافظه کاران تغذیه می کنند، دستپخت گفتمان حاکم و روزنامه هایی مانند کیهان و صداوسیمایی هستند که طی چند دهه چنان یک طرفه به قاضی رفته و چنان به جای مخاطب فکر کرده و اندیشده و عمل کرده اند که جامعه خواه ناخواه به هر کسی که سخن مخالف سخن و نظر آنها بر زبان آورد، پناه می برد.
باید به خاطر داشت فارغ از این دوگانه «گفتمان حاکم» و «ضد آن» انسانهایی می توانند خود در امور مختلف اندیشیده و گفتمان و تفکر مستقل خود را داشته باشند.. گفتمانی که در آن هم به شهدای دفاع از وطن احترام بگذارند، هم از حقوق مردم فلسطین دفاع کنند، هم مدافع حقوق ایران باشند، هم منتقد صداوسیما و مجلس به اصطلاح انقلابی باشند، هم از فرهنگ و هنر مبتذل دولتی انتقاد کنند و هم از اپوزسیون فاسد و ویرانی طلب تبری بجویند.
@kharmagaas
تفکر مستقل یا یکی به نعل، یکی به میخ؟
بخشی از طبقه متوسطِ شهریِ ناراضی از وضع موجود، نگاه و برداشتشان از مسائل مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را نه در قالب «گفتمانی معنا بخش» بلکه در ضدیت با گفتمان حاکم (پادگفتمان حاکم) تعریف و معنا می نمایند.
حاملان این نوع نگاه هر جناح سیاسی، تحلیلگر یا فردی که سخن، بیان یا رفتاری که کوچکترین شباهتی به گفتمان حاکم داشته باشد را با واکنشی تند و با بدترین ادبیات محکوم می کنند. به عنوان مثال کافیست برای این طیف از مظلومیت مردم غزه و فاشیستی بودن نظام حاکم بر اسرائیل سخن گفت تا بلافاصله و به آنی با بدترین توهین ها به کاسه لیسی متهم شد. کافیست از ابتذال فرهنگی که به اسم امروزی بودن در جریان است، سخنی گفت تا به دفاع از دگماتیسم و تحجر متهم شد. کافیست کوچکترین نقدی به رویکرد شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و اپوزسیون فاسد و خشونت طلب داشت داشت تا با بدترین تهدیدها و انگها مواجه شد.
بدنه این طیف حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و فلسفه وجودی خود را صرفا در تقابل با گفتمان حکومت تعریف می کند. در نگاه آنها اگر حکومت می گوید «آمریکا بد است» پس آمریکا بهشت روی زمین است. اگر حکومت می گوید، فلسطین مظلوم است، پس فلسطین ظالم و اسرائیل مظلوم است. اگر حکومت می گوید با شرق باید روابط خود را گسترش داد، پس چین و روسیه هیولای هفت سر است و می خواهد ما را ببلعد و خانه هایمان را اشغال کند. اگر تلویزیون می گوید جرج فلوید مظلوم است پس او بازیگر پورن و دزدی پلید است. اگر حکومت می گوید ازدواج خوب است، پس ازدواج زنجیری اهریمنی است. اگر حکومت می گوید مشروب ممنوع است، پس الکل بهترین نوشیدنی دنیاست. اگر حکومت می گوید آرایش ظاهر خوب نیست، پس هر چه گیرمان می آید باید به سر و صورت مالید. اگر حکومت از بن سلمان انتقاد می کند، پس بن سلمان مصلحی در حد مارتین لوتر است. اگر حکومت برای کم کردن شر و تهدید با طالبان مذاکره کرده، پس پدرخوانده طالبان است و..
برای اغلب حاملان این جریان فکری که بیشترین آگاهی خود را از چند کانال تلگرامی و شبکه ماهواره ای دریافت می کند، پی بردن به این مسئله که هم می توان منتقد فیلم های کاریکاتوری مانند «لِرد» و «شیطان وجود ندارد"»بود و هم «به وقت شام» و «اخراجی ها» و «ماجرای نیمروز» را جدی نگرفت و بی ارزش دانست و هم از این سینمای لوده پروری که «مطرب» و «جلف بد» می سازد انتقاد کرد، بسیار دشوار است..
برای حاملان این تفکر که برای برجام (که هیچ از آن نمی دانست) و در خیابان برایش رقص و پایکوبی گرفته بود و قرارداد احتمالی با چین (که باز هم هیچ از آن نمی دانست و برایش عزا گرفته و فریاد وامصیبتایش بلند شده است) نه واقعیت روابط بین الملل مهم است و نه شناختی از آن دارد، بلکه صرفا دوری و نزدیکی کشور طرف مذاکره به گفتمان حاکم است که نگاه او را تعریف می نماید.
این طیف حامل هیچ تفکر مستقلی نیست و موجودیت خود را صرفا در تقابل و ضدیت با گفتمان حاکم می بیند و خط پر رنگی میان «خودی» و «غیرخودی» دارد و در مواجهه با کسی که خود صاحب گفتمان مستقل است، دچار بحران شده و او را به «یکی به نعل و یکی به میخ» زدن و امثالهم متهم می کند.
حاملان چنین تفکری که از دگماتیسم و جمودیتی شبیه جمودیت محافظه کاران تغذیه می کنند، دستپخت گفتمان حاکم و روزنامه هایی مانند کیهان و صداوسیمایی هستند که طی چند دهه چنان یک طرفه به قاضی رفته و چنان به جای مخاطب فکر کرده و اندیشده و عمل کرده اند که جامعه خواه ناخواه به هر کسی که سخن مخالف سخن و نظر آنها بر زبان آورد، پناه می برد.
باید به خاطر داشت فارغ از این دوگانه «گفتمان حاکم» و «ضد آن» انسانهایی می توانند خود در امور مختلف اندیشیده و گفتمان و تفکر مستقل خود را داشته باشند.. گفتمانی که در آن هم به شهدای دفاع از وطن احترام بگذارند، هم از حقوق مردم فلسطین دفاع کنند، هم مدافع حقوق ایران باشند، هم منتقد صداوسیما و مجلس به اصطلاح انقلابی باشند، هم از فرهنگ و هنر مبتذل دولتی انتقاد کنند و هم از اپوزسیون فاسد و ویرانی طلب تبری بجویند.
@kharmagaas
Forwarded from 🎗آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛ (Dr Alaei)
پرسش از لوازمات وفاق؛ امکانات و امتناعات!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز پرسش از لوازمات وفاق، پرسشی بسیار حائز اهمیت و از سر اضطرار و ضرورت است، اما این پرسش بیش از پیش برای کسانی موضوعیت دارد که به ضرورت امر خطیر و حیاتی وفاق در دل انواع بحران ها و انسدادها پیشاپیش رسیده باشند؛ بدیهی هست که همه ی لوازمات آن حاضر نیست که اگر می بود این مایه تاکیدات مکرر ما بر روی وفاق ضرورت نمی داشت؛ چه که اگر کسانی به واقع به ضرورت آن پی برده باشند و به واقع خطرات فروپاشاننده ی پیش روی کشور را درک کرده باشند با وجود انواع امتناعات پیش پای وفاق از جان و دل برای گشودن باب گفتگو و ایجاد منافذ وفاق مایه می گذارند.
پیش فرض عموم دوستانی که با منطق واپسگرایانه و خشونت محور، به تغییرات ساختاری دلخوش ساخته اند این است که چنین تحولی به سهولت ممکن است؛ اما هیچ به موانع پیش پای آن نمی اندیشند؛ به اینکه با کدامین نیروهای تاریخی می خواهند دوباره دفعتا همه چیز را بهم بریزند و دوباره به طرفه العینی همه چیز را بسازند. تعارف را کنار بگذاریم از ایشان باید پرسید آیا دوباره قرار است با شتاب و خشونت و هیجان پای حذف ها و ترور ها را به بازی تلخ و تکراری کنش های کور و احساسی این سرزمين ستم کشیده باز کنید؟! برای تخریب به نخبه و تئوری و گفتمان و جستن زبان مشترک و تساهل و تسامح نیاز نیست؛ این ها همه اما برای ساختن و اصلاح قطع و یقین لازم است اگر چه کافی نباشد.
پس اولا باید در گام اول بر سر ضرورت وفاق متفق القول باشیم و ثانیا بر سر لوازمات آن گفتگو کنیم، همدلی کنیم، توافق کنیم! و امکان ایجاد کنیم! و همینجاست که ضرورت و آزادی به هم می رسد؛ "ما" آزادیم که وفاق را انتخاب کنیم اگر و تنها اگر به ضرورت آن پی ببریم؛
اگر درد؛ درد چند دهه عقب افتادگی تلقی و تشخیص شود برای درمان یک جور نسخه می طلبد و اگر درد دردی قلمداد شود که دو، سه سده است که گریبان این ملت را گرفته است آنگاه دوای دیگری اقتضا خواهد کرد درد توسعه نیافتگی تاریخی؛ درد دوپاره شدن وجدان تاریخی ما در مواجهه با مدرنیته؛ درد نداشتن یک هستی شناسی متناسب با زیست جهان جدید؛ آیا شما نسخه ی یک انقلاب دیگر را برای جامعه ی پساانقلابی ما می پیچید؛ این به توسعه یافتگی ما خواهد انجامید؟!
برای نگارنده جانکاه هست ابراز این نکته که کسانی که گرسنگی و شکم های خالی را بر سر وفاق جویی چماق کرده اند آیا می خواهند با مغزهای تهی و فکرهای کوته، توده ها را به سعادت و وفور نعمت برسانند!؟ لوازمات وفاق را کسانی ایجاد خواهند کرد که به واقع به ضرورت آن پی برده باشند نگارنده در کتاب گفتمان وفاق برخی از این ضرورتها را آورده است و به برخی لوازمات آن نیز اشاره و صد البته تن داده است گفتمان سازی یکی از امکانات تفکر نقاد و خشونت پرهیز است.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز پرسش از لوازمات وفاق، پرسشی بسیار حائز اهمیت و از سر اضطرار و ضرورت است، اما این پرسش بیش از پیش برای کسانی موضوعیت دارد که به ضرورت امر خطیر و حیاتی وفاق در دل انواع بحران ها و انسدادها پیشاپیش رسیده باشند؛ بدیهی هست که همه ی لوازمات آن حاضر نیست که اگر می بود این مایه تاکیدات مکرر ما بر روی وفاق ضرورت نمی داشت؛ چه که اگر کسانی به واقع به ضرورت آن پی برده باشند و به واقع خطرات فروپاشاننده ی پیش روی کشور را درک کرده باشند با وجود انواع امتناعات پیش پای وفاق از جان و دل برای گشودن باب گفتگو و ایجاد منافذ وفاق مایه می گذارند.
پیش فرض عموم دوستانی که با منطق واپسگرایانه و خشونت محور، به تغییرات ساختاری دلخوش ساخته اند این است که چنین تحولی به سهولت ممکن است؛ اما هیچ به موانع پیش پای آن نمی اندیشند؛ به اینکه با کدامین نیروهای تاریخی می خواهند دوباره دفعتا همه چیز را بهم بریزند و دوباره به طرفه العینی همه چیز را بسازند. تعارف را کنار بگذاریم از ایشان باید پرسید آیا دوباره قرار است با شتاب و خشونت و هیجان پای حذف ها و ترور ها را به بازی تلخ و تکراری کنش های کور و احساسی این سرزمين ستم کشیده باز کنید؟! برای تخریب به نخبه و تئوری و گفتمان و جستن زبان مشترک و تساهل و تسامح نیاز نیست؛ این ها همه اما برای ساختن و اصلاح قطع و یقین لازم است اگر چه کافی نباشد.
پس اولا باید در گام اول بر سر ضرورت وفاق متفق القول باشیم و ثانیا بر سر لوازمات آن گفتگو کنیم، همدلی کنیم، توافق کنیم! و امکان ایجاد کنیم! و همینجاست که ضرورت و آزادی به هم می رسد؛ "ما" آزادیم که وفاق را انتخاب کنیم اگر و تنها اگر به ضرورت آن پی ببریم؛
اگر درد؛ درد چند دهه عقب افتادگی تلقی و تشخیص شود برای درمان یک جور نسخه می طلبد و اگر درد دردی قلمداد شود که دو، سه سده است که گریبان این ملت را گرفته است آنگاه دوای دیگری اقتضا خواهد کرد درد توسعه نیافتگی تاریخی؛ درد دوپاره شدن وجدان تاریخی ما در مواجهه با مدرنیته؛ درد نداشتن یک هستی شناسی متناسب با زیست جهان جدید؛ آیا شما نسخه ی یک انقلاب دیگر را برای جامعه ی پساانقلابی ما می پیچید؛ این به توسعه یافتگی ما خواهد انجامید؟!
برای نگارنده جانکاه هست ابراز این نکته که کسانی که گرسنگی و شکم های خالی را بر سر وفاق جویی چماق کرده اند آیا می خواهند با مغزهای تهی و فکرهای کوته، توده ها را به سعادت و وفور نعمت برسانند!؟ لوازمات وفاق را کسانی ایجاد خواهند کرد که به واقع به ضرورت آن پی برده باشند نگارنده در کتاب گفتمان وفاق برخی از این ضرورتها را آورده است و به برخی لوازمات آن نیز اشاره و صد البته تن داده است گفتمان سازی یکی از امکانات تفکر نقاد و خشونت پرهیز است.
Forwarded from سیدحسینحسینی؛فلسفه/روش/نقدپژوهی
@drshhs
وفاق یا شقاق؟
اخیرا پستی از #دکتر علایی در تلگرام دکتر عبدالکریمی دیدم با عنوان چرا نباید #وفاق را به تاخیر انداخت؟
از آنارشی مهارناپذیر تا تلفات و خسارتهای زیان بار و به خطرافتادن #کشور و منافع ملی گفتهاند و سپس دعوت به طرحی نو با مشارکت همه سلایق سیاسی و اجماع سازی نخبگانی
و اینکه ما ناگزیر از وفاقیم
و این سوال که آیا وصول به اجماع #نخبگانی ممکن و مطلوب است؟
تردیدی نیست که #اجماع و وفاق، مطلوب است اما پرسش این است که آیا شدنی هم هست؟
همه میدانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است.
وفاق امری #دستوری نیست که فرض کنید
اگر مثلا همه #مقامات هم دستور به وفاق دادند یا حکم به #آشتی ملی و... کنند، تغییری در شرایط کنونی روی دهد.
وفاق، مبنای وفاق میخواهد.
وفاق بر سر چه؟
و اصولا برای چه؟
در جامعهای که تعدد و تکثر و تشتت #فکری و نظری به حدی رسیده که در مرحله تجزیه فرهنگی قرار گرفته، سخن از وفاق ساده نگری است.
چرا باید انتظار داشته باشیم #مجامع فکری و فرهنگی گوناگون، ارگانها و دستگاهها، سازمانها و #ساختارهای مختلف بوجود آمده در دههها و غیره و غیره، که هرکدام برای خود حکومتی دارند و جزیرههایی از #قدرت شدهاند، بر سر یک میز بنشینند؟
واقعا چرا باید بنشینند؟
اینکه در پشت این اتفاق نامیمون #فرهنگی، فکر واحد و #نظام بخش و آینده نگری نبوده، نبوده است، ولی اکنون چه باید کرد، مهمتر است.
اگر بدنبال وفاق باشیم باید به ریشه های فکری شدنی شدن وفاق اندیشید که شاید در پس سالهای دیگر شدنی شود.
ببینید چگونه یک #سرود بیاهمیت، آتش ظرفیت موجود شقاق را شعله ورتر میکند و خود، منشا شقاق میشود؟
تا شرایط این است، هر امری بر این #آتش میافزاید و از این پس هم چنین است.
در سخنرانی #نقد آسیب شناسی ساختار فرهنگی به برخی راهها اشاره کردم، که بیشتر تاکید بر فهم و ابداع #مبانی نظری وفاق و بحثهای مفهومی در ایجاد وحدت نسبی و اهمیت کار #نخبگان در #نظریه پردازیهای مفهومی بود...
🔻🔻🔻
https://t.co/Ig1fSi3yEM
وفاق یا شقاق؟
اخیرا پستی از #دکتر علایی در تلگرام دکتر عبدالکریمی دیدم با عنوان چرا نباید #وفاق را به تاخیر انداخت؟
از آنارشی مهارناپذیر تا تلفات و خسارتهای زیان بار و به خطرافتادن #کشور و منافع ملی گفتهاند و سپس دعوت به طرحی نو با مشارکت همه سلایق سیاسی و اجماع سازی نخبگانی
و اینکه ما ناگزیر از وفاقیم
و این سوال که آیا وصول به اجماع #نخبگانی ممکن و مطلوب است؟
تردیدی نیست که #اجماع و وفاق، مطلوب است اما پرسش این است که آیا شدنی هم هست؟
همه میدانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است.
وفاق امری #دستوری نیست که فرض کنید
اگر مثلا همه #مقامات هم دستور به وفاق دادند یا حکم به #آشتی ملی و... کنند، تغییری در شرایط کنونی روی دهد.
وفاق، مبنای وفاق میخواهد.
وفاق بر سر چه؟
و اصولا برای چه؟
در جامعهای که تعدد و تکثر و تشتت #فکری و نظری به حدی رسیده که در مرحله تجزیه فرهنگی قرار گرفته، سخن از وفاق ساده نگری است.
چرا باید انتظار داشته باشیم #مجامع فکری و فرهنگی گوناگون، ارگانها و دستگاهها، سازمانها و #ساختارهای مختلف بوجود آمده در دههها و غیره و غیره، که هرکدام برای خود حکومتی دارند و جزیرههایی از #قدرت شدهاند، بر سر یک میز بنشینند؟
واقعا چرا باید بنشینند؟
اینکه در پشت این اتفاق نامیمون #فرهنگی، فکر واحد و #نظام بخش و آینده نگری نبوده، نبوده است، ولی اکنون چه باید کرد، مهمتر است.
اگر بدنبال وفاق باشیم باید به ریشه های فکری شدنی شدن وفاق اندیشید که شاید در پس سالهای دیگر شدنی شود.
ببینید چگونه یک #سرود بیاهمیت، آتش ظرفیت موجود شقاق را شعله ورتر میکند و خود، منشا شقاق میشود؟
تا شرایط این است، هر امری بر این #آتش میافزاید و از این پس هم چنین است.
در سخنرانی #نقد آسیب شناسی ساختار فرهنگی به برخی راهها اشاره کردم، که بیشتر تاکید بر فهم و ابداع #مبانی نظری وفاق و بحثهای مفهومی در ایجاد وحدت نسبی و اهمیت کار #نخبگان در #نظریه پردازیهای مفهومی بود...
🔻🔻🔻
https://t.co/Ig1fSi3yEM
Telegram
دکترسیدحسینحسینی (مطالعات فلسفی/روششناسی/نقدپژوهی)
@drshhs
سخنرانی؛ آسیب شناسی و نقد ساختار فرهنگی؛ طرح مساله و هشت چالش...
در همایش
بازسازی ساختار فرهنگی
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
20 بهمن 1400
سخنرانی؛ آسیب شناسی و نقد ساختار فرهنگی؛ طرح مساله و هشت چالش...
در همایش
بازسازی ساختار فرهنگی
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
20 بهمن 1400
ادعای توقف در مبانی "وفاق" در غیاب گشودگی به "دیگری"!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برادر بزرگوارم جناب دکتر حسینی که از قضا هیئت علمی ساعی یکی از پژوهشگاه های علوم انسانی این کشور می باشد در متن پریشانی با عنوان "وفاق یا شقاق؟" به نوشته ی منتشر شده ی من با عنوان "چرا نباید وفاق را به تاخیر انداخت؟!" واکنش نشان داده است و متن خویش را به صوت سخنرانی خود ضمیمه نموده است ایشان در این متن به نوشته یک معلم ساده که از وفاق سخن گفته است چندین و چند ایراد نا منقح وارد کرده است همینجا ضمن سپاس از عنایت ایشان نظر مخاطبان را به ملاحظاتی چند جلب می کنم. دوستان مستحضرند که فلسفه وجودی پژوهشگاه های کشور که با بودجه این ملت گرفتار در هزار و یک مصیبت و بحران اداره می شود چاره جویی و ارائه راهبرد می باشد و طبیعتا بر این پژوهشگران خبره هست که با بدنه ی دانشگاهی وارد گفتگو شوند اما مع الاسف این پژوهشگر بزرگوار طی سخنرانی ارجاعی نسبتا بی ربط خویش شروع به ارائه تعریف فرهنگ و چه و چه کرده و در نهایت شاه کلید مبانی نظری وفاق را در علوم انسانی اسلامی می جوید و می یابد حال باید پرسید پس از چندین دهه که از این حوزه سخن رفته است آیا لازم نیست این برادر عزیز با اساتید بزرگواری که از امتناعات این حوزه با ادله و برهان سخن رانده و کتاب و مقالات قابل اعتنا و ارزشمندی منتشر کرده اند وارد دیالوگ علمی می شد!؟
ایشان تلویحاً به مراکز علمی و حوزههای علمیه ایراد می گیرد و آن ها را به خود حق پنداری متهم می کند و از آن ها به جزایر پراکنده تعبیر می کند و پیامد آن را تجزیه فرهنگی و انفجار ناگزیر جامعه می داند اما نگاه کنید چگونه خود بیشتر از همه گرفتار همین آسیبی هست که همه را به آن آسیب دچار می داند؛ ایشان در مقام ارائه راه حل به مقاله خویش ارجاع می دهد با عنوان "علوم انسانی اسلامی مبنای تحقق وحدت فرهنگی" که دهه هفتاد ارائه کرده است و به خویش می بالد که پیشتر از همه جرات نموده است چنین عنوانی را به کار ببرد.
بعد از این همه سال و صرف این همه سرمایه، هنوز هیچ کتاب یا مقاله ای که مستقیما حاصل این حیطه باشد ارائه نشده است لاقل کتاب یا مقاله ای در برابر براهین دوستان دلسوز و دردمندی که از امتناع آن سخن گفته اند می باید ارائه می گردید.
و لابد چون هنوز دستاوردی در این حوزه نداشته اند برای رسیدن به وفاق روز به روز زمان از دست داده و بودجه ها و فرصتها را سوزانده ایم تا به این وضعیت خطیر و شکننده امروز دچار شده ایم؛
ایشان البته با صغرا کبرایی که می چیند تبیین نسبتا جامعی از فقدان نظریه ی فرهنگی به تعبیر خودشان در جامعه علمی ایرانی ارائه می کند اما هنگام که مبانی خویش را به میان می آورد همچنان محصور در مفروضات خویش می ماند و هیچ رد پایی از آنچه می توان از آن به میان ذهنیت اجتماع علمی یاد کرد در رویه و منطق ایشان دیده نمی شود گویی خود نیز از جزیره ی خویش گامی پیش نمی گذارد ادعاهای گزاف هماره زاییده ی عقلانیت غیر تاریخی بوده است. ایشان به نگارنده ایراد گرفته است که "همه می دانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است. وفاق امری دستوری نیست..." اما در نهایت برای پر کردن خلا نظریه فرهنگی در کشور دست به دامن یک شورا شده است که می بایست با بخشنامه های خود مشکل را فیصله دهد. پیشنهاد می کنم به آن بخش از کتاب گفتمان وفاق که ناظر به دلایل عدم شکل گیری نظریه اجتماعی در زیست جهان تاریخیما هست التفاتی داشته باشند و با مقدمات بحث گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي آشنا شوند.
و به عنوان سخن آخر امیدوارم؛ این همه در مبانی دور خودمان نگردیم و به سخنان "دیگری" گشوده باشیم. عجبا که اخلاق علمی و فرهیختاری این چنین از اهل فرهنگ کناره گرفته است. توهم تولید علوم انسانی پیشکش؛ در مسلمانی و حریّت واقعی جهد کنیم!
اگر درد دین و دنیای مردم را داریم و ادعای توقف و تامل در مبانی را داریم در مقام پژوهشگر متعهد و مسلمان؛ به آثار دیگرانی هم گشوده باشیم که در جهت احیای معنویت در این جهان نیهیلیستیک از امکان امر دینی در جهان معاصر پرسش کرده اند برای دفاع از امر دینی در سطح انتولوژیک از پایان تئولوژی سخن گفته اند و این همه را با هزینه های شخصی و نه بودجه های دولتی انجام داده اند. سخت نیست با تأکید قشریاندیشانه بر مشترک لفظی "اسلام" از رانت برخوردار شد؛
در پایان برای این فرزانه ارجمند و همه پژوهشگران کشورم آرزوی توفیقات روزافزون دارم. امید که با تکیه بر سنت تاریخی گران سنگ خویش همه ی ما به پاسداری از سنگر علم و فرهنگ توفیق یابیم و در این شرایط خطیر نیوشای تاملات همدیگر برای صلاح و فلاح کشور باشیم.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برادر بزرگوارم جناب دکتر حسینی که از قضا هیئت علمی ساعی یکی از پژوهشگاه های علوم انسانی این کشور می باشد در متن پریشانی با عنوان "وفاق یا شقاق؟" به نوشته ی منتشر شده ی من با عنوان "چرا نباید وفاق را به تاخیر انداخت؟!" واکنش نشان داده است و متن خویش را به صوت سخنرانی خود ضمیمه نموده است ایشان در این متن به نوشته یک معلم ساده که از وفاق سخن گفته است چندین و چند ایراد نا منقح وارد کرده است همینجا ضمن سپاس از عنایت ایشان نظر مخاطبان را به ملاحظاتی چند جلب می کنم. دوستان مستحضرند که فلسفه وجودی پژوهشگاه های کشور که با بودجه این ملت گرفتار در هزار و یک مصیبت و بحران اداره می شود چاره جویی و ارائه راهبرد می باشد و طبیعتا بر این پژوهشگران خبره هست که با بدنه ی دانشگاهی وارد گفتگو شوند اما مع الاسف این پژوهشگر بزرگوار طی سخنرانی ارجاعی نسبتا بی ربط خویش شروع به ارائه تعریف فرهنگ و چه و چه کرده و در نهایت شاه کلید مبانی نظری وفاق را در علوم انسانی اسلامی می جوید و می یابد حال باید پرسید پس از چندین دهه که از این حوزه سخن رفته است آیا لازم نیست این برادر عزیز با اساتید بزرگواری که از امتناعات این حوزه با ادله و برهان سخن رانده و کتاب و مقالات قابل اعتنا و ارزشمندی منتشر کرده اند وارد دیالوگ علمی می شد!؟
ایشان تلویحاً به مراکز علمی و حوزههای علمیه ایراد می گیرد و آن ها را به خود حق پنداری متهم می کند و از آن ها به جزایر پراکنده تعبیر می کند و پیامد آن را تجزیه فرهنگی و انفجار ناگزیر جامعه می داند اما نگاه کنید چگونه خود بیشتر از همه گرفتار همین آسیبی هست که همه را به آن آسیب دچار می داند؛ ایشان در مقام ارائه راه حل به مقاله خویش ارجاع می دهد با عنوان "علوم انسانی اسلامی مبنای تحقق وحدت فرهنگی" که دهه هفتاد ارائه کرده است و به خویش می بالد که پیشتر از همه جرات نموده است چنین عنوانی را به کار ببرد.
بعد از این همه سال و صرف این همه سرمایه، هنوز هیچ کتاب یا مقاله ای که مستقیما حاصل این حیطه باشد ارائه نشده است لاقل کتاب یا مقاله ای در برابر براهین دوستان دلسوز و دردمندی که از امتناع آن سخن گفته اند می باید ارائه می گردید.
و لابد چون هنوز دستاوردی در این حوزه نداشته اند برای رسیدن به وفاق روز به روز زمان از دست داده و بودجه ها و فرصتها را سوزانده ایم تا به این وضعیت خطیر و شکننده امروز دچار شده ایم؛
ایشان البته با صغرا کبرایی که می چیند تبیین نسبتا جامعی از فقدان نظریه ی فرهنگی به تعبیر خودشان در جامعه علمی ایرانی ارائه می کند اما هنگام که مبانی خویش را به میان می آورد همچنان محصور در مفروضات خویش می ماند و هیچ رد پایی از آنچه می توان از آن به میان ذهنیت اجتماع علمی یاد کرد در رویه و منطق ایشان دیده نمی شود گویی خود نیز از جزیره ی خویش گامی پیش نمی گذارد ادعاهای گزاف هماره زاییده ی عقلانیت غیر تاریخی بوده است. ایشان به نگارنده ایراد گرفته است که "همه می دانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است. وفاق امری دستوری نیست..." اما در نهایت برای پر کردن خلا نظریه فرهنگی در کشور دست به دامن یک شورا شده است که می بایست با بخشنامه های خود مشکل را فیصله دهد. پیشنهاد می کنم به آن بخش از کتاب گفتمان وفاق که ناظر به دلایل عدم شکل گیری نظریه اجتماعی در زیست جهان تاریخیما هست التفاتی داشته باشند و با مقدمات بحث گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي آشنا شوند.
و به عنوان سخن آخر امیدوارم؛ این همه در مبانی دور خودمان نگردیم و به سخنان "دیگری" گشوده باشیم. عجبا که اخلاق علمی و فرهیختاری این چنین از اهل فرهنگ کناره گرفته است. توهم تولید علوم انسانی پیشکش؛ در مسلمانی و حریّت واقعی جهد کنیم!
اگر درد دین و دنیای مردم را داریم و ادعای توقف و تامل در مبانی را داریم در مقام پژوهشگر متعهد و مسلمان؛ به آثار دیگرانی هم گشوده باشیم که در جهت احیای معنویت در این جهان نیهیلیستیک از امکان امر دینی در جهان معاصر پرسش کرده اند برای دفاع از امر دینی در سطح انتولوژیک از پایان تئولوژی سخن گفته اند و این همه را با هزینه های شخصی و نه بودجه های دولتی انجام داده اند. سخت نیست با تأکید قشریاندیشانه بر مشترک لفظی "اسلام" از رانت برخوردار شد؛
در پایان برای این فرزانه ارجمند و همه پژوهشگران کشورم آرزوی توفیقات روزافزون دارم. امید که با تکیه بر سنت تاریخی گران سنگ خویش همه ی ما به پاسداری از سنگر علم و فرهنگ توفیق یابیم و در این شرایط خطیر نیوشای تاملات همدیگر برای صلاح و فلاح کشور باشیم.
Audio
سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی با موضوع «ایران امروز، چالشها و راهکارها» در حاشیهی اکران فیلم «افسانهی بناسان یا داستانهای هزار و یک روز»، اثر حبیب احمدزاده
8 خرداد 1401
خانهی هنرمندان ایران
8 خرداد 1401
خانهی هنرمندان ایران
Forwarded from تحکیم ملت
پرویز پرستویی؛ ایستاده در برابر پوپولیسم!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بی مقدمه چند نکته در خصوص دغدغه های این هنرمند ملی سرزمینمان ابراز می کنم و نظر مخاطبان عزیز را به آن جلب می کنم تا بتوانیم به یک جمعبندی کلی در راستای ارتقا سطح گفتمان انتقادی در میان خویش نائل شویم:
۱- احساس اضطرار و دغدغه ی وفاق.
۲- مرزبندی با برخی بدخواهان و فحاشان.
۳ -دفاع از مطالبات مردمی در برابر نابرابریها.
۴- دغدغه معیشت و رفاه مردم علی رغم تاکید بر ایستادگی در برابر نظام سلطه.
۵- ایفای نقش و رسالت اجتماعی به عنوان هنرمند.
۶- تاکید بر سرمایه های ملی برای تامین رفاه عمومی.
۷- زنده نگهداشتن یاد رزمندگان و مدافعان میهن.
۸- ایستادگی در برابر پوپولیسم حاکم بر فضای فکری کشور.
۹- الگوسازی برای کنشگری اجتماعی و آزاد اندیشی.
۱۰- اقبال از صلح صلبی جهانی و وفاق ملی.
موارد فوق را نوشتم تا اولا از هنرمندم محبوبم در مقابل انتقادات ناروا حمایت کنم و ثانیا از همه ی عزیزان دعوت کنم که این نوشته را حمایت از فعالیت هاي خیرخواهانه یک هنرمند دغدغه مند و نه یک متفکر یا یک مرد سیاست تلقی کنند. بنابراین بایستی در تفسیر این فعالیت ها به آن اشتباه فاحش مرتکب نشویم که اکثر منتقدین دچارش هستند و آن عبارت است از تلقی پرستویی به عنوان یک متفکر اجتماعی! یقینا توسعه و رفاه طلبی برای ملت در مرتبه ی اول کاری هست متفکرانه و در ذیل تخصص هایی چون فلسفه؛ جامعه شناسی؛ اقتصاد و ...قرار می گیرد و ثانیا به تصمیمات بزرگ و راهبردهای کلان سیاسی و تاریخی رهبران و حکمرانان وابسته است و ثالثا به عزم ملی مردمان سرزمین متکی هست؛ بنابراین نباید دغدغه های این هنرمند را حرکاتی دون کیشوت مآبانه تلقی نمود چرا که پرستویی نه متفکر هست و نه حتی روشنفکر؛ تنها هنرمندی هست دلسوز که در این شرایط خطیر احساس مسئولیت می کند و دوست دارد برای مردمش و کشورش کاری بکند و می کند؛ پس باید به او دسمریزاد گفت. البته هم هنرش و هم مواضعش قابل نقد و انتقاد است. به دغدغه ها و تفاوت های هم احترام بگذاریم ضمن گفتگو با هم پیوندهایمان را تقویت کنیم و فرصت ترمیم و تغییر آشتی جویانه را غنیمت بشماریم.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بی مقدمه چند نکته در خصوص دغدغه های این هنرمند ملی سرزمینمان ابراز می کنم و نظر مخاطبان عزیز را به آن جلب می کنم تا بتوانیم به یک جمعبندی کلی در راستای ارتقا سطح گفتمان انتقادی در میان خویش نائل شویم:
۱- احساس اضطرار و دغدغه ی وفاق.
۲- مرزبندی با برخی بدخواهان و فحاشان.
۳ -دفاع از مطالبات مردمی در برابر نابرابریها.
۴- دغدغه معیشت و رفاه مردم علی رغم تاکید بر ایستادگی در برابر نظام سلطه.
۵- ایفای نقش و رسالت اجتماعی به عنوان هنرمند.
۶- تاکید بر سرمایه های ملی برای تامین رفاه عمومی.
۷- زنده نگهداشتن یاد رزمندگان و مدافعان میهن.
۸- ایستادگی در برابر پوپولیسم حاکم بر فضای فکری کشور.
۹- الگوسازی برای کنشگری اجتماعی و آزاد اندیشی.
۱۰- اقبال از صلح صلبی جهانی و وفاق ملی.
موارد فوق را نوشتم تا اولا از هنرمندم محبوبم در مقابل انتقادات ناروا حمایت کنم و ثانیا از همه ی عزیزان دعوت کنم که این نوشته را حمایت از فعالیت هاي خیرخواهانه یک هنرمند دغدغه مند و نه یک متفکر یا یک مرد سیاست تلقی کنند. بنابراین بایستی در تفسیر این فعالیت ها به آن اشتباه فاحش مرتکب نشویم که اکثر منتقدین دچارش هستند و آن عبارت است از تلقی پرستویی به عنوان یک متفکر اجتماعی! یقینا توسعه و رفاه طلبی برای ملت در مرتبه ی اول کاری هست متفکرانه و در ذیل تخصص هایی چون فلسفه؛ جامعه شناسی؛ اقتصاد و ...قرار می گیرد و ثانیا به تصمیمات بزرگ و راهبردهای کلان سیاسی و تاریخی رهبران و حکمرانان وابسته است و ثالثا به عزم ملی مردمان سرزمین متکی هست؛ بنابراین نباید دغدغه های این هنرمند را حرکاتی دون کیشوت مآبانه تلقی نمود چرا که پرستویی نه متفکر هست و نه حتی روشنفکر؛ تنها هنرمندی هست دلسوز که در این شرایط خطیر احساس مسئولیت می کند و دوست دارد برای مردمش و کشورش کاری بکند و می کند؛ پس باید به او دسمریزاد گفت. البته هم هنرش و هم مواضعش قابل نقد و انتقاد است. به دغدغه ها و تفاوت های هم احترام بگذاریم ضمن گفتگو با هم پیوندهایمان را تقویت کنیم و فرصت ترمیم و تغییر آشتی جویانه را غنیمت بشماریم.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
تأملی بر پنج پرسش در باب " گفتمان وفاق"!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
یکی از مخاطبان پنج پرسش در باب "گفتمان وفاق" طرح کرده اند که در این مجال برآنیم اجمالا تأملی بر روی آن داشته باشیم:
اول) وفاق یعنی چه؟ یا مراد شما از وفاق چیست؟
وفاق در لغت به معنای سازواری و همدلی و ضد نفاق هست، که در زمینه ی گفتمان وفاق تلویحا به معنی اجماع همدلانه نخبگان با مواضع گوناگون بر سر حفظ ایران و کشور شدن کشور هست. و ضمن استقبال از رویکردهای انتقادی، در فاصله معناداری از مواجهات پوپولیستی می ایستد.
دوم) وفاق بین چه کسانی باید صورت گیرد؟
وفاق در اصل بین خود مردم (نوگرایان و سنت گرایان) مطلوب هست و البته بین نخبگان و روشنفکران بر سر حفظ کشور، به شرط آن که بر سر ضرورت آن متفق القول باشند یعنی به تبعات ادامه وضعت پرمخاطره ی مطروحه برای ایران و ایرانی آگاه باشند. گفتمان وفاق به ضرورت شیفت پارادایمیک در منطق روشنفکری برای فهم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی تاکید دارد.
سوم) محورهای این وفاق چیست؟
محور وفاق بر اساس منطق گفتگویی جامعه نخبگانی متشکل از روشنفکران، نیروهای فکری انقلاب، و ... طبیعتا عبارت است از حفظ کشور با اجماع همه ی ظرفیت های داخلی کشور با مشارکت همه ی سلایق. و مرزبندی خویش را با عناصر وابسته نظام سلطه صراحتا ترسیم می کند.
چهارم) مبادی نظری و معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی این وفاق چیست؟
مبانی انتولوژیک وفاق عبارت است از ترمی فلسفی Non-Theological-Non-Secular Thinking در خصوص تفکر آینده که از آن به "امکان تفسیر معنوی در جهان نیهیلیستیک" یاد شده است؛ که در سطح معرفت شناختی از تحمیل اپیستمه های مدرن به عقلانیت پیشامدرن پرهیز می کند ضمن اینکه زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسد و به لحاظ جامعه شناختی اجمالا ناظر بر ترمیم وجدان دوپاره ی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته است تا بلکه بتوان بر دوقطبی شدن جامعه فایق شد.
پنجم) روشهای رسیدن به وفاق چیست؟
طریق وصول به وفاق؛ گفتمان سازی و نشر مفاهیم و مقولات گفتمانی در بدنه ی دانشگاهی و روشنفکری کشور هست برای ارتقا اثربخشی و هژمونی گفتمانی در راستای تمهید گفتمان وفاق به مثابه نظریه ی اجتماعی متناسب با اینجا و اکنون زیست جهان ایرانی در جهت اصلاح خشونت پرهیز ساختارها در راستای صلاح و فلاح کشور و حول منافع ملی!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
یکی از مخاطبان پنج پرسش در باب "گفتمان وفاق" طرح کرده اند که در این مجال برآنیم اجمالا تأملی بر روی آن داشته باشیم:
اول) وفاق یعنی چه؟ یا مراد شما از وفاق چیست؟
وفاق در لغت به معنای سازواری و همدلی و ضد نفاق هست، که در زمینه ی گفتمان وفاق تلویحا به معنی اجماع همدلانه نخبگان با مواضع گوناگون بر سر حفظ ایران و کشور شدن کشور هست. و ضمن استقبال از رویکردهای انتقادی، در فاصله معناداری از مواجهات پوپولیستی می ایستد.
دوم) وفاق بین چه کسانی باید صورت گیرد؟
وفاق در اصل بین خود مردم (نوگرایان و سنت گرایان) مطلوب هست و البته بین نخبگان و روشنفکران بر سر حفظ کشور، به شرط آن که بر سر ضرورت آن متفق القول باشند یعنی به تبعات ادامه وضعت پرمخاطره ی مطروحه برای ایران و ایرانی آگاه باشند. گفتمان وفاق به ضرورت شیفت پارادایمیک در منطق روشنفکری برای فهم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی تاکید دارد.
سوم) محورهای این وفاق چیست؟
محور وفاق بر اساس منطق گفتگویی جامعه نخبگانی متشکل از روشنفکران، نیروهای فکری انقلاب، و ... طبیعتا عبارت است از حفظ کشور با اجماع همه ی ظرفیت های داخلی کشور با مشارکت همه ی سلایق. و مرزبندی خویش را با عناصر وابسته نظام سلطه صراحتا ترسیم می کند.
چهارم) مبادی نظری و معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی این وفاق چیست؟
مبانی انتولوژیک وفاق عبارت است از ترمی فلسفی Non-Theological-Non-Secular Thinking در خصوص تفکر آینده که از آن به "امکان تفسیر معنوی در جهان نیهیلیستیک" یاد شده است؛ که در سطح معرفت شناختی از تحمیل اپیستمه های مدرن به عقلانیت پیشامدرن پرهیز می کند ضمن اینکه زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسد و به لحاظ جامعه شناختی اجمالا ناظر بر ترمیم وجدان دوپاره ی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته است تا بلکه بتوان بر دوقطبی شدن جامعه فایق شد.
پنجم) روشهای رسیدن به وفاق چیست؟
طریق وصول به وفاق؛ گفتمان سازی و نشر مفاهیم و مقولات گفتمانی در بدنه ی دانشگاهی و روشنفکری کشور هست برای ارتقا اثربخشی و هژمونی گفتمانی در راستای تمهید گفتمان وفاق به مثابه نظریه ی اجتماعی متناسب با اینجا و اکنون زیست جهان ایرانی در جهت اصلاح خشونت پرهیز ساختارها در راستای صلاح و فلاح کشور و حول منافع ملی!