Forwarded from Beh Bouzari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر داوری - 5 اردیبهشت
Forwarded from Beh Bouzari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر عبدالکریمی - 5 اردیبهشت
تأمل در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی»!
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
وی در این مقاله برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" میان پنج مفهوم تمایز قائل شده اند:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است. مراد از کاربرد تعبیر «تفکر اجتماعی» این است که همان گونه که تفکر فلسفی (متافیزیکی) و نیز اندیشه علمی یگانه شیوه های تفکر نبوده، همواره در برابر بشر امکانات دیگری از تفکر وجود داشته است لذا همان گونه که فی المثل نحوه تفکر بودا، زرتشت یا مسیح را نمی توان تفکر فلسفی، در معنایی که متفکران یونانی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو می اندیشیدند، نامید، نحوه فهم آنان را نیز از حیات اجتماعی نمی توان فلسفه اجتماعی یا سیاسی به معنای دقیق کلمه تلقی کرد. پس در میان اقوام گوناگون، همچون ایرانیان، هندیان یا چینیان و حتی در میان جوامع بدوی آفریقایی یا سرخپوستان آمریکایی نیز همواره نحوهای از تفکر اجتماعی بوده است. بنابرین تعبیر «تفکر اجتماعی» در اینجا به آن نحوه های تفکری در باب جامعه اشاره دارد که در سنت های نظری دیگری غیر از سنت متافیزیک یونانی شکل گرفته اند. این نحوه های تفکر غیرمتافیزیکی را می توان در اندیشه های اسطورهای دینی، عرفانی، شاعرانه، هنری و ... جستجو کرد.
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند. به تعبیر ساده تر، آنها فاقد «نظریه اجتماعی»، در معنای خاص کلمه هستند، هر چند که از «ایده اجتماعی»، به معنای درکی مبهم و ناروشن از وضع موجود و نیز از وضع مطلوب سیاسی و اجتماعی برخوردارند.
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم.
بنا بر پاره ای از تعاریف، نظریه اجتماعی عبارتست از «هر شکل از نظریهپردازی انتزاعی در باره ماهیت جامعه انسانی، اقتصاد، و عمل اجتماعی». «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
وی در این مقاله برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" میان پنج مفهوم تمایز قائل شده اند:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است. مراد از کاربرد تعبیر «تفکر اجتماعی» این است که همان گونه که تفکر فلسفی (متافیزیکی) و نیز اندیشه علمی یگانه شیوه های تفکر نبوده، همواره در برابر بشر امکانات دیگری از تفکر وجود داشته است لذا همان گونه که فی المثل نحوه تفکر بودا، زرتشت یا مسیح را نمی توان تفکر فلسفی، در معنایی که متفکران یونانی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو می اندیشیدند، نامید، نحوه فهم آنان را نیز از حیات اجتماعی نمی توان فلسفه اجتماعی یا سیاسی به معنای دقیق کلمه تلقی کرد. پس در میان اقوام گوناگون، همچون ایرانیان، هندیان یا چینیان و حتی در میان جوامع بدوی آفریقایی یا سرخپوستان آمریکایی نیز همواره نحوهای از تفکر اجتماعی بوده است. بنابرین تعبیر «تفکر اجتماعی» در اینجا به آن نحوه های تفکری در باب جامعه اشاره دارد که در سنت های نظری دیگری غیر از سنت متافیزیک یونانی شکل گرفته اند. این نحوه های تفکر غیرمتافیزیکی را می توان در اندیشه های اسطورهای دینی، عرفانی، شاعرانه، هنری و ... جستجو کرد.
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند. به تعبیر ساده تر، آنها فاقد «نظریه اجتماعی»، در معنای خاص کلمه هستند، هر چند که از «ایده اجتماعی»، به معنای درکی مبهم و ناروشن از وضع موجود و نیز از وضع مطلوب سیاسی و اجتماعی برخوردارند.
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم.
بنا بر پاره ای از تعاریف، نظریه اجتماعی عبارتست از «هر شکل از نظریهپردازی انتزاعی در باره ماهیت جامعه انسانی، اقتصاد، و عمل اجتماعی». «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
Forwarded from آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛ (Dr Alaei)
دعوت به یک شیفت پارادایمی در اندیشه اجتماعی در جهت تمهید آلترناتیو ساختاری!*
هیچ یک از اقشار و لایهها و گروهها و جریانات اجتماعی ما، اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون، سنتی و مدرن، روشنفکر و عوام، حوزوی و دانشگاهی درکی تاریخی و جامعهشناختی از مسائل و بحرانهای ما، از جمله خشونت ساختاری و بنیادینی که در جوامعی همچون جامعه ما وجود دارد، ندارند.
اگر نگویم هیچ یک، لااقل میتوانم بگویم اکثر قریب به اتفاق اقشار و لایهها و گروهها و جریانات اجتماعی ما، کمتر به این پرسش میاندیشند که در جوامع توسعهنایافتهای چون جامعه ما، که پدیدار ملتدولت مدرن در آن شکل نگرفته است و فاقد نهادها و نیروهای تاریخیای است که در غرب به ظهور پدیدار ملتدولت مدرن منتهی گشته است، خشونت ذاتی دولتهای شبهمدرن را چگونه و با کدامین نیروهای تاریخی میتوان کنترل کرد؟
روشنفکران ناروشنفکر و پوپولیست ما کمتر به این پرسش میاندیشند که ویژگیهای اساسی و بنیادین حکومتها و دولتهای شبهمدرن در جوامع توسعهنایافته چیست و چگونه میتوان بر این ویژگیها، با توجه به شرایط تاریخی و بومی خویش فائق آمد؟
اکثر روشنفکران ناروشنفکر ما، علیرغم ادعاهای خویش، در فضایی اثیری و غیرتاریخی، یعنی بر اساس الگوهای جوامع طبیعی و فرآیند تاریخی ظهور ملتدولتهای مدرن در جوامع توسعهیافته غربی میاندیشند و چشمانتظار ظهور همان نتایج و ثمرات در سرزمین و زیستجهان دیگری هستند که از اساس و به لحاظ تاریخی با جوامع غربی بسیار فاصله دارد.
روشنفکران نامآور ما، درست همچون خود قدرت سیاسی و همچون روحانیون و حوزویون سنتی ما اسیر عقلانیتی انتزاعی وغیرتاریخی هستند.
اگر قدرت سیاسی و حوزویون ما اسیر اسانسیالیسم یا ذاتگرایی ارسطویی هستند و درکی از تحولات بنیادین عالمیت و زیستجهان تاریخی ما ندارند، روشنفکران ما نیز اسیر عقلانیت انتزاعی دکارتیکانتی بوده، درکی از تاریخیت نهادهای مدرن غربی، همچون نهاد ملتدولت مدرن، جمهوریت، پارلمانتاریسم، تفکیک قوا، حقوق بشر، دمکراسی نداشته، چشم انتظار ظهور این پدیدارهای مدرن در دل جامعهای هستند که فاقد نیروهای تاریخی جوامع غربی و نهادهای حاصل از آن است.
درست همچون حوزویون سنتی ما که فکر میکنند با منبر و حدیث و روایات و خطابه و نصیحت اخلاقی میتوان ارزشها را دگرگون کرد و ارزشهای متعالی را، مستقل از مناسبات اجتماعی و اصلاح ساختارها، میتوان متحقق ساخت، اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما نیز، به تبع منطق کوژیتوی دکارتی، «فکر میکنم پس هستم»، لذا هستی اجتماعی ما را مبتنی بر اندیشه دانسته، تصور میکنند بحثهای ایدئولوژیک و اپیستمولوژیک میتواند به تغییر واقعیت اجتماعی ما منتهی شود.
اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، درست همچون بسیاری از روحانیون و حوزویون سنتی ما، هنوز با تفکر تاریخی و این منطق هگلی مارکسی هایدگری آشنا نگردیدهاند، که برخلاف منطق کوژیتوی دکارتی باید گفته شود «هستم، پس میاندیشم». یعنی اندیشهها و نظامهای ایدئولوژیک ما تا حدود زیادی حاصل هستی و واقعبودگی ماست و در حیات اجتماعی و تاریخی بسیاری از مناسبات و رفتارها و کنشها از جمله خشونتگرایی را باید نتیجه هستی و واقعبودگی اجتماعی و تاریخی جامعه برشمرد و نه ایدههای اندیشهورزانی چون فردید و داوری. به بیان سادهتر، جامعه ما شدیداً نیازمند نگرش و منطقی مارکسی و نه ضرورتاً مارکسیستی برای فهم مسائل و بحرانهای خویش است.
این سخن بدین معناست که بسیاری از کنشهای سیاسی و اجتماعی حاصل مناسبات و موقعیت اجتماعی و تاریخی ما و نه حاصل ارادهها، ذهنیتها یا پروژههای اشخاص و سیاستمداران است. متأسفانه بسیاری از روشنفکران برجسته ما، برای فهم پدیدار خشونت آدرسی کاملاً اشتباه میدهند. آنها متأسفانه فاقد درک و منطق تاریخیجامعهشناختی هستند. اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، مانند خیل عظیم عوام و تودهها، درکی روانشناسانه فردی ایدئولوژیک اخلاقی غیرساختاری غیرفرآیندی و غیرتاریخی از مسائل و بحرانهای ما، از جمله پدیدار خشونت و خشونتگرایی در جوامعی مثل جامعه ما دارند، لذا آنها فاقد نگاهی جامعهشناختی کلگرا ساختاری فرآیندی و تاریخی از مسائل و بحرانهای ما هستند. به همین دلیل است که از انقلاب مشروطه تاکنون ما دور خود میچرخیم و به فهم درستی از مسائلمان نائل نشدهایم تا بتوانیم راهحل مناسبی بیابیم.
* دکتر بیژن عبدالکریمی، ۲ دی ماه ۹۸، دانشگاه امام صادق (ع)
هیچ یک از اقشار و لایهها و گروهها و جریانات اجتماعی ما، اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون، سنتی و مدرن، روشنفکر و عوام، حوزوی و دانشگاهی درکی تاریخی و جامعهشناختی از مسائل و بحرانهای ما، از جمله خشونت ساختاری و بنیادینی که در جوامعی همچون جامعه ما وجود دارد، ندارند.
اگر نگویم هیچ یک، لااقل میتوانم بگویم اکثر قریب به اتفاق اقشار و لایهها و گروهها و جریانات اجتماعی ما، کمتر به این پرسش میاندیشند که در جوامع توسعهنایافتهای چون جامعه ما، که پدیدار ملتدولت مدرن در آن شکل نگرفته است و فاقد نهادها و نیروهای تاریخیای است که در غرب به ظهور پدیدار ملتدولت مدرن منتهی گشته است، خشونت ذاتی دولتهای شبهمدرن را چگونه و با کدامین نیروهای تاریخی میتوان کنترل کرد؟
روشنفکران ناروشنفکر و پوپولیست ما کمتر به این پرسش میاندیشند که ویژگیهای اساسی و بنیادین حکومتها و دولتهای شبهمدرن در جوامع توسعهنایافته چیست و چگونه میتوان بر این ویژگیها، با توجه به شرایط تاریخی و بومی خویش فائق آمد؟
اکثر روشنفکران ناروشنفکر ما، علیرغم ادعاهای خویش، در فضایی اثیری و غیرتاریخی، یعنی بر اساس الگوهای جوامع طبیعی و فرآیند تاریخی ظهور ملتدولتهای مدرن در جوامع توسعهیافته غربی میاندیشند و چشمانتظار ظهور همان نتایج و ثمرات در سرزمین و زیستجهان دیگری هستند که از اساس و به لحاظ تاریخی با جوامع غربی بسیار فاصله دارد.
روشنفکران نامآور ما، درست همچون خود قدرت سیاسی و همچون روحانیون و حوزویون سنتی ما اسیر عقلانیتی انتزاعی وغیرتاریخی هستند.
اگر قدرت سیاسی و حوزویون ما اسیر اسانسیالیسم یا ذاتگرایی ارسطویی هستند و درکی از تحولات بنیادین عالمیت و زیستجهان تاریخی ما ندارند، روشنفکران ما نیز اسیر عقلانیت انتزاعی دکارتیکانتی بوده، درکی از تاریخیت نهادهای مدرن غربی، همچون نهاد ملتدولت مدرن، جمهوریت، پارلمانتاریسم، تفکیک قوا، حقوق بشر، دمکراسی نداشته، چشم انتظار ظهور این پدیدارهای مدرن در دل جامعهای هستند که فاقد نیروهای تاریخی جوامع غربی و نهادهای حاصل از آن است.
درست همچون حوزویون سنتی ما که فکر میکنند با منبر و حدیث و روایات و خطابه و نصیحت اخلاقی میتوان ارزشها را دگرگون کرد و ارزشهای متعالی را، مستقل از مناسبات اجتماعی و اصلاح ساختارها، میتوان متحقق ساخت، اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما نیز، به تبع منطق کوژیتوی دکارتی، «فکر میکنم پس هستم»، لذا هستی اجتماعی ما را مبتنی بر اندیشه دانسته، تصور میکنند بحثهای ایدئولوژیک و اپیستمولوژیک میتواند به تغییر واقعیت اجتماعی ما منتهی شود.
اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، درست همچون بسیاری از روحانیون و حوزویون سنتی ما، هنوز با تفکر تاریخی و این منطق هگلی مارکسی هایدگری آشنا نگردیدهاند، که برخلاف منطق کوژیتوی دکارتی باید گفته شود «هستم، پس میاندیشم». یعنی اندیشهها و نظامهای ایدئولوژیک ما تا حدود زیادی حاصل هستی و واقعبودگی ماست و در حیات اجتماعی و تاریخی بسیاری از مناسبات و رفتارها و کنشها از جمله خشونتگرایی را باید نتیجه هستی و واقعبودگی اجتماعی و تاریخی جامعه برشمرد و نه ایدههای اندیشهورزانی چون فردید و داوری. به بیان سادهتر، جامعه ما شدیداً نیازمند نگرش و منطقی مارکسی و نه ضرورتاً مارکسیستی برای فهم مسائل و بحرانهای خویش است.
این سخن بدین معناست که بسیاری از کنشهای سیاسی و اجتماعی حاصل مناسبات و موقعیت اجتماعی و تاریخی ما و نه حاصل ارادهها، ذهنیتها یا پروژههای اشخاص و سیاستمداران است. متأسفانه بسیاری از روشنفکران برجسته ما، برای فهم پدیدار خشونت آدرسی کاملاً اشتباه میدهند. آنها متأسفانه فاقد درک و منطق تاریخیجامعهشناختی هستند. اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، مانند خیل عظیم عوام و تودهها، درکی روانشناسانه فردی ایدئولوژیک اخلاقی غیرساختاری غیرفرآیندی و غیرتاریخی از مسائل و بحرانهای ما، از جمله پدیدار خشونت و خشونتگرایی در جوامعی مثل جامعه ما دارند، لذا آنها فاقد نگاهی جامعهشناختی کلگرا ساختاری فرآیندی و تاریخی از مسائل و بحرانهای ما هستند. به همین دلیل است که از انقلاب مشروطه تاکنون ما دور خود میچرخیم و به فهم درستی از مسائلمان نائل نشدهایم تا بتوانیم راهحل مناسبی بیابیم.
* دکتر بیژن عبدالکریمی، ۲ دی ماه ۹۸، دانشگاه امام صادق (ع)
چرا نباید "وفاق" را به تاخیر انداخت؟!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در صورت بروز هر گونه آنارشی مهارناپذیر در کشور به ناگهان با گسیخته شدن رشته های انسجام بخش با سیلی از حوادث تلخ مواجهه پیدا مي کنیم، تا حدی که حتی امکان برقراری حداقلی از وفاق میان جریانات مختلف با انواع امتناعات عدیده رو به رو می شود که تبعات و پیامدهای پیش بینی ناپذیر و تلفات و خسارت های زیان باری در پی خواهد داشت در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی که آبستن خشونت های ذاتی مفرطی هست آیا شرط عقل نیست که پیش از بالا گرفتن آتش اختلافات و اغتشاشات به تنها بخت ملی خویش برای حراست از منافع کشور بیاندیشیم و به لوازم گفتمانی تن دهیم که ضامن بقای قوم تاریخی ماست.
آیا قرار است به خیال خام برخی؛ گذار بی خشونتی صورت بپذیرد و ایران به سرعت به ساحل امن برسد و ایرانی دوباره روی خوش روزگار را ببیند؛ پاسخ قهراً منفی است؛ آیا قرار است اتفاقات ایام انقلاب ۵۷ دوباره تکرار شود آیا دوباره محکومیم به ترورها و حذف ها و آشوب ها و انفجارها و دسته بندی ها و نابودی نهادها و ساختارها ...آن وقت چه تضمینی وجود دارد بازیچه ی دست بیگانگان نباشیم؛ چه تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور وجود خواهد داشت؟! چه میزان کم خردی در کلام آنانی نهفته است که از برپایی یک حاکمیت دموکراتیک سهل الوصول سخن می رانند، نکند قرار است هزینه اش را مردم ایران بدهند و اقلیتی همه چیز را تصاحب و مصادره کنند!؟
به عنوان جامعه شناس همه ی جریانات را به پیامدهای بنیان کن افول اعتماد و سرمایه اجتماعی تذکار می دهم؛ اگر بخت با این کشور یار باشد ما از ظرفیت وفاق جویی در شرایط پیشا انقلابی حداکثر بهره را می بریم. رسالت بزرگی که جریان اصلاح طلبی با وجود همه ی فرصتها و موانع و البته به جهت فقدان گفتمانی ایجابی نتوانست از عهده ی آن بر بیاید؛ دعوت به طرحی نو!
طرحی که نقطه ی عزیمت را انقلاب ۵۷ قرار می دهد و ضمن ارج نهادن به خدمات همه ی جناح ها و طیف ها از نهاد روحانیت تا تشکیلات نظامی و دفاعی کشور؛ از دوگانه سازی های کذایی اعم از دیکتاتور-دموکراسیخواه پرهیز کرده؛ از درانداختن طرحی نو با مشارکت همه ی سلایق در سپهر سیاسی سخن می گوید.
همه ی توان خود را بگذاریم برای اجماع سازی نخبگانی؛ انقلابیون؛ برای دفاع از انقلابی که کرده اند به تقویت الزامات گفتمانی مبادرت ورزند؛ و آنان که فروپاشی ساختارها را دوباره ناگزیر می دانند به موانع صعب و دهشتناک وصول به وفاق پس از آن به جد بیاندیشند. آیا عقلانیت حکم نمیکند که به علاج واقعه پیش از وقوع بیاندیشیم، کار امروز را به فردا نسپاریم، دیر یا زود ما ناگزیر از وفاقیم! آیا وصول به اجماع نخبگانی پیش از اوج گرفتن التهابات ممکن و مطلوب است یا پس از آن؟!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
در صورت بروز هر گونه آنارشی مهارناپذیر در کشور به ناگهان با گسیخته شدن رشته های انسجام بخش با سیلی از حوادث تلخ مواجهه پیدا مي کنیم، تا حدی که حتی امکان برقراری حداقلی از وفاق میان جریانات مختلف با انواع امتناعات عدیده رو به رو می شود که تبعات و پیامدهای پیش بینی ناپذیر و تلفات و خسارت های زیان باری در پی خواهد داشت در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی که آبستن خشونت های ذاتی مفرطی هست آیا شرط عقل نیست که پیش از بالا گرفتن آتش اختلافات و اغتشاشات به تنها بخت ملی خویش برای حراست از منافع کشور بیاندیشیم و به لوازم گفتمانی تن دهیم که ضامن بقای قوم تاریخی ماست.
آیا قرار است به خیال خام برخی؛ گذار بی خشونتی صورت بپذیرد و ایران به سرعت به ساحل امن برسد و ایرانی دوباره روی خوش روزگار را ببیند؛ پاسخ قهراً منفی است؛ آیا قرار است اتفاقات ایام انقلاب ۵۷ دوباره تکرار شود آیا دوباره محکومیم به ترورها و حذف ها و آشوب ها و انفجارها و دسته بندی ها و نابودی نهادها و ساختارها ...آن وقت چه تضمینی وجود دارد بازیچه ی دست بیگانگان نباشیم؛ چه تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور وجود خواهد داشت؟! چه میزان کم خردی در کلام آنانی نهفته است که از برپایی یک حاکمیت دموکراتیک سهل الوصول سخن می رانند، نکند قرار است هزینه اش را مردم ایران بدهند و اقلیتی همه چیز را تصاحب و مصادره کنند!؟
به عنوان جامعه شناس همه ی جریانات را به پیامدهای بنیان کن افول اعتماد و سرمایه اجتماعی تذکار می دهم؛ اگر بخت با این کشور یار باشد ما از ظرفیت وفاق جویی در شرایط پیشا انقلابی حداکثر بهره را می بریم. رسالت بزرگی که جریان اصلاح طلبی با وجود همه ی فرصتها و موانع و البته به جهت فقدان گفتمانی ایجابی نتوانست از عهده ی آن بر بیاید؛ دعوت به طرحی نو!
طرحی که نقطه ی عزیمت را انقلاب ۵۷ قرار می دهد و ضمن ارج نهادن به خدمات همه ی جناح ها و طیف ها از نهاد روحانیت تا تشکیلات نظامی و دفاعی کشور؛ از دوگانه سازی های کذایی اعم از دیکتاتور-دموکراسیخواه پرهیز کرده؛ از درانداختن طرحی نو با مشارکت همه ی سلایق در سپهر سیاسی سخن می گوید.
همه ی توان خود را بگذاریم برای اجماع سازی نخبگانی؛ انقلابیون؛ برای دفاع از انقلابی که کرده اند به تقویت الزامات گفتمانی مبادرت ورزند؛ و آنان که فروپاشی ساختارها را دوباره ناگزیر می دانند به موانع صعب و دهشتناک وصول به وفاق پس از آن به جد بیاندیشند. آیا عقلانیت حکم نمیکند که به علاج واقعه پیش از وقوع بیاندیشیم، کار امروز را به فردا نسپاریم، دیر یا زود ما ناگزیر از وفاقیم! آیا وصول به اجماع نخبگانی پیش از اوج گرفتن التهابات ممکن و مطلوب است یا پس از آن؟!
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
#خبرنامه الکترونيکي انجمن جامعهشناسي ايران
yun.ir/v5jvcc
♦️یادداشت ماه
محمدعلی اسلامی ندوشن: فرهنگشناس تمام عیار / دکتر نعمت الله فاضلی
yun.ir/fvlsn4
♦️جلسات آینده
معرفی شبکه جهانی سازمانهای جامعه مدنی برای کاهش بلایا
yun.ir/dity2a
♦️اطلاعیه ها
اطلاعيه ثبتنام نامزدهای عضویت در هيات مديره انجمن جامعهشناسی ايران (دوره یازدهم 1401 تا 1404)
yun.ir/1ijxda
اعلام زمان برگزاری مجمع عمومی انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/4to72b
اطلاعیۀ انجمن جامعهشناسی ایران دربارۀ حمایت اقتصادی اعضاء برای تداوم فعالیتهای انجمن
yun.ir/5q46z2
💢 در راستای پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
yun.ir/6mbzb3
دربارۀ اقتراح / اسمعیل خلیلی (دبیر علمی همایش و عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران)
yun.ir/4fr712
▪️جامعهای با نوسازی و توسعۀ دولتمحور / آرمان حیدری
yun.ir/cxol55
▪️ایران، جامعۀ در حال انتقال و تغییر / سید یعقوب موسوی
yun.ir/na7kjd
▪️گسست تاریخی از سنت فکری و فرهنگی خویش / بیژن عبدالکریمی
yun.ir/0sd2e7
▪️خوانشی از اکنونِ جامعۀ ایران برپایۀ تحلیل بزنگاه / محمّد رضایی
yun.ir/qg1p1e
♦️تازهها
فراخوان ثبتنام دورههای تخصصی بهار 1401 مرکز آموزش انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/ytabb9
♦️فراخوانها و اخبار ویژه
فراخوان همایش فلسفۀ دین و افقهای پیشرو
yun.ir/181q9g
اولین سمپوزیوم ملی «حقوق کودک»
yun.ir/za1wp9
♦️اخبار سایر نهادها
فراخوان مقالۀ پژوهشنامه مطالعات وقف و امور خیریه
yun.ir/095ipf
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
yun.ir/v5jvcc
♦️یادداشت ماه
محمدعلی اسلامی ندوشن: فرهنگشناس تمام عیار / دکتر نعمت الله فاضلی
yun.ir/fvlsn4
♦️جلسات آینده
معرفی شبکه جهانی سازمانهای جامعه مدنی برای کاهش بلایا
yun.ir/dity2a
♦️اطلاعیه ها
اطلاعيه ثبتنام نامزدهای عضویت در هيات مديره انجمن جامعهشناسی ايران (دوره یازدهم 1401 تا 1404)
yun.ir/1ijxda
اعلام زمان برگزاری مجمع عمومی انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/4to72b
اطلاعیۀ انجمن جامعهشناسی ایران دربارۀ حمایت اقتصادی اعضاء برای تداوم فعالیتهای انجمن
yun.ir/5q46z2
💢 در راستای پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
yun.ir/6mbzb3
دربارۀ اقتراح / اسمعیل خلیلی (دبیر علمی همایش و عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران)
yun.ir/4fr712
▪️جامعهای با نوسازی و توسعۀ دولتمحور / آرمان حیدری
yun.ir/cxol55
▪️ایران، جامعۀ در حال انتقال و تغییر / سید یعقوب موسوی
yun.ir/na7kjd
▪️گسست تاریخی از سنت فکری و فرهنگی خویش / بیژن عبدالکریمی
yun.ir/0sd2e7
▪️خوانشی از اکنونِ جامعۀ ایران برپایۀ تحلیل بزنگاه / محمّد رضایی
yun.ir/qg1p1e
♦️تازهها
فراخوان ثبتنام دورههای تخصصی بهار 1401 مرکز آموزش انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/ytabb9
♦️فراخوانها و اخبار ویژه
فراخوان همایش فلسفۀ دین و افقهای پیشرو
yun.ir/181q9g
اولین سمپوزیوم ملی «حقوق کودک»
yun.ir/za1wp9
♦️اخبار سایر نهادها
فراخوان مقالۀ پژوهشنامه مطالعات وقف و امور خیریه
yun.ir/095ipf
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
isa.org.ir
انجمن جامعه شناسی ایران - خبرنامه هفتگی الکترونیکی- 17 اردیبهشت 1401
انجمن جامعه شناسی ایران
www.isa.org.ir
www.isa.org.ir
Forwarded from کافه هنر
ایثار،گذر از تردید به سوی تفکر معنوی
دقایق آغازین فیلم ســـینمایی «ایثار»، آخرین ســـاخته آندری تارکوفســـکی، شـــامل ارجاعاتی صریح به نیچه و برخی اوقات (ارجاعاتـــی) غیرصریح به آثاری مانند «چنین گفت زرتشـــت» از نیچه اســـت؛ برخی از این ارجاعـــات در ادامه فیلم هم تکرار میشـــوند. این در حالی است که ما در آثار اولیه تارکوفسکی، علاقه چندانی به نامها و اشاره مستقیم به نظریه های فلسفی نمیبینیم، هر چند ارجاع به مفاهیم کلی مانند «علم» ، «ادبیات» ، «مذهب» و... کمابیش در این آثار موج میزند و خب این هم روشن اســـت که اصالت تارکوفسکی فیلمهایی ساخته اســـت که درباره آن مفاهیم، سخنی بگوید. درواقع تارکوفسکی به دنبال آن اســـت که از جایگاه حقیقی هنر و دین در عصر مدرن و غلبه تکنولوژی، سیاست و علم پرسش کند و البته این پرسش را پاسخ گوید. شاید یکی از مهمترین تفاوتهای تارکوفسکی و برگمان هم در همین باشد که برگمان اصراری بر پاسخ ندارد و همواره وجهی از ابهام صورتمند را میتوان در اثر او دید و تارکوفســـکی در مقابل، به دنبال گذار از ابهام هاست.
فیلم ســـینمایی ایثار، فیلمی که میتـــوان آن را اثر برگمانی تارکوفســـکی هم نام نهاد، از این قاعده مســـتثنی نیســـت و تلاش دارد تا راهی روشـــن به انســـان معرفی کند. اما اینبار و اینجا تارکوفســـکی این راه روشـــن را نه صرفا در برابر راه روشن علـــم و تکنولـــوژی و ایدئولوژی، بلکه راهی روشـــن در برابر سایه روشن تردیدهای فلسفی معاصر میداند.
تارکوفسکی بسی صریحتر از آنچه
در فیلم اســـتاکر نشان داد، قصد دارد
تا از تردید گذر و تفکر معنوی را به عنوان
یک راه نجاتبخـــش معرفی کند. به همین خاطر اســـت که اینبار ســـخنان، مفاهیم و نمادهای فیلـــم به صراحت در برابر نیچه به مثابه الگوی تفکر فلســـفی معاصر صف آرایی میکنند.
در سکانس آغازین فیلم، پس از آنکه اوتو، پســـتچی و معلم تاریخ سر میرســـد و درباره نامهای تاریخی از گذشـــته شـــروع به ســـخن میکند، تارکوفســـکی از زبـــان دو شخصیت داســـتان، اوتو و الکســـاندر، گفتگویی را درباره نیچه و تمایز تفکر نیچه از تفکری که تارکوفســـکی داعیه دار آن است، ترتیب میدهد. در همین حین و از آنجایی که آموزه «بازگشـــت جاودان همان» نیچه بحث میشود، اوتو، در اثنای گفتوگو، ســـوار بر دوچرخـــه اش به صورت بی هدف میچرخد تا مخاطب بیشتر درگیر مفهوم بازگشت جاودان -با تفسیری که فیلم از آن دارد- شود. مشابه این اتفاق، زمانی رخ میدهد که در پایان این گفتگو که به ظاهر با محکومیت نیچه به پایان رسیده است، کودک ساکت، بی سروصدا دوچرخه را با طنابی به درخت بســـته است و با این کار باعث توقف دوچرخه میشـــود تا از این طریق تارکوفسکی اذعان کند تفکر معصوم آینـــده، دورباطل گردش زمانی نیچـــه ای را غافلگیر میکند و میشکند.
همچنانکه از نظر فرم -همانقدر که میتوان از تارکوفســـکی انتظار داشـــت- دقت و ظرافت به کار مـــیرود تا ماجرای این گفتگو به سرانجام برســـد، محتوای گفتگو نیز هر چند نه به صراحت یک کتاب یا مقاله، اما در لفافه ای از سخنان استعاری و کنایی، از غنای الزم برخوردار اســـت.
تارکوفسکی سعی میکند به شکل عمیقی در برابر این رویکرد طرح پرسش کند.
پیش از آنکه این گفتوگو آغاز شـــود، الکساندر در کنار کودک ساکت خود، ماجرای درخت و میوه آن را تعریف میکند و سعی دارد روشن سازد که انسان، وظیفه ساخت جهان را برعهده ندارد،
بلکه انسان صرفا خود را تغییر میدهد و در پی این تغییر، جهان، خودش تغییر میکند. چنان که با کاشـــت درخت، ثمرات آن درخت، خودش را نشان میدهد. این از مهمترین نقاطی است که میتواند گفتگوی مبهم مورد اشـــاره را روشن کند و نشان دهد مقصود تارکوفســـکی چیست. تارکوفسکی به این دیدگاه میتازد که انســـان زندگی و جهان را میســـازد و این وجهی از تمایز تفکر او از نیچه است.
وی همچنین تلاش دارد تا با برجســـته کردن اهمیت زندگی در تفکر نیچه و توصیف آن از زبان اوتو، نشـــان دهد با جوهره فکر نیچه به خوبی آشناست، اما دقیقا و در همین آشنایی است که به بن بست ملال آور آن هم وقوف پیدا میکند. تارکوفسکی در دل همین گفتگو و از زبان الکساندر، اذعان میدارد آن کسی که میخواهد به یک نظریه مطلق و جهانشمول دست یابد، در مقام خدایی نشسته است. به عبارت بهتر تارکوفسکی از سویی فهم خود را از نیچه به رخ میکشـــد و از سوی دیگر، اذعان میدارد گرایش به سمت مطلق هایی نظری، کار انسان و در توان انسان نیست و این یعنی اینکه تنها منبعی که میتواند مطلق هایی را به انسان اعطا کند، الوهیت است و جز آن، قرار گرفتن در مسیری اســـت که بلاخره به زبان نیچه جاری میشود و مآل آن -چنان که در فیلم دیدیم- میتواند نابودی با جنگهای جهانی باشد.
✍ #سیدمهدی_ناظمی
🎬 | The Sacrifice 1986
Join 👉 @honar7modiran
دقایق آغازین فیلم ســـینمایی «ایثار»، آخرین ســـاخته آندری تارکوفســـکی، شـــامل ارجاعاتی صریح به نیچه و برخی اوقات (ارجاعاتـــی) غیرصریح به آثاری مانند «چنین گفت زرتشـــت» از نیچه اســـت؛ برخی از این ارجاعـــات در ادامه فیلم هم تکرار میشـــوند. این در حالی است که ما در آثار اولیه تارکوفسکی، علاقه چندانی به نامها و اشاره مستقیم به نظریه های فلسفی نمیبینیم، هر چند ارجاع به مفاهیم کلی مانند «علم» ، «ادبیات» ، «مذهب» و... کمابیش در این آثار موج میزند و خب این هم روشن اســـت که اصالت تارکوفسکی فیلمهایی ساخته اســـت که درباره آن مفاهیم، سخنی بگوید. درواقع تارکوفسکی به دنبال آن اســـت که از جایگاه حقیقی هنر و دین در عصر مدرن و غلبه تکنولوژی، سیاست و علم پرسش کند و البته این پرسش را پاسخ گوید. شاید یکی از مهمترین تفاوتهای تارکوفسکی و برگمان هم در همین باشد که برگمان اصراری بر پاسخ ندارد و همواره وجهی از ابهام صورتمند را میتوان در اثر او دید و تارکوفســـکی در مقابل، به دنبال گذار از ابهام هاست.
فیلم ســـینمایی ایثار، فیلمی که میتـــوان آن را اثر برگمانی تارکوفســـکی هم نام نهاد، از این قاعده مســـتثنی نیســـت و تلاش دارد تا راهی روشـــن به انســـان معرفی کند. اما اینبار و اینجا تارکوفســـکی این راه روشـــن را نه صرفا در برابر راه روشن علـــم و تکنولـــوژی و ایدئولوژی، بلکه راهی روشـــن در برابر سایه روشن تردیدهای فلسفی معاصر میداند.
تارکوفسکی بسی صریحتر از آنچه
در فیلم اســـتاکر نشان داد، قصد دارد
تا از تردید گذر و تفکر معنوی را به عنوان
یک راه نجاتبخـــش معرفی کند. به همین خاطر اســـت که اینبار ســـخنان، مفاهیم و نمادهای فیلـــم به صراحت در برابر نیچه به مثابه الگوی تفکر فلســـفی معاصر صف آرایی میکنند.
در سکانس آغازین فیلم، پس از آنکه اوتو، پســـتچی و معلم تاریخ سر میرســـد و درباره نامهای تاریخی از گذشـــته شـــروع به ســـخن میکند، تارکوفســـکی از زبـــان دو شخصیت داســـتان، اوتو و الکســـاندر، گفتگویی را درباره نیچه و تمایز تفکر نیچه از تفکری که تارکوفســـکی داعیه دار آن است، ترتیب میدهد. در همین حین و از آنجایی که آموزه «بازگشـــت جاودان همان» نیچه بحث میشود، اوتو، در اثنای گفتوگو، ســـوار بر دوچرخـــه اش به صورت بی هدف میچرخد تا مخاطب بیشتر درگیر مفهوم بازگشت جاودان -با تفسیری که فیلم از آن دارد- شود. مشابه این اتفاق، زمانی رخ میدهد که در پایان این گفتگو که به ظاهر با محکومیت نیچه به پایان رسیده است، کودک ساکت، بی سروصدا دوچرخه را با طنابی به درخت بســـته است و با این کار باعث توقف دوچرخه میشـــود تا از این طریق تارکوفسکی اذعان کند تفکر معصوم آینـــده، دورباطل گردش زمانی نیچـــه ای را غافلگیر میکند و میشکند.
همچنانکه از نظر فرم -همانقدر که میتوان از تارکوفســـکی انتظار داشـــت- دقت و ظرافت به کار مـــیرود تا ماجرای این گفتگو به سرانجام برســـد، محتوای گفتگو نیز هر چند نه به صراحت یک کتاب یا مقاله، اما در لفافه ای از سخنان استعاری و کنایی، از غنای الزم برخوردار اســـت.
تارکوفسکی سعی میکند به شکل عمیقی در برابر این رویکرد طرح پرسش کند.
پیش از آنکه این گفتوگو آغاز شـــود، الکساندر در کنار کودک ساکت خود، ماجرای درخت و میوه آن را تعریف میکند و سعی دارد روشن سازد که انسان، وظیفه ساخت جهان را برعهده ندارد،
بلکه انسان صرفا خود را تغییر میدهد و در پی این تغییر، جهان، خودش تغییر میکند. چنان که با کاشـــت درخت، ثمرات آن درخت، خودش را نشان میدهد. این از مهمترین نقاطی است که میتواند گفتگوی مبهم مورد اشـــاره را روشن کند و نشان دهد مقصود تارکوفســـکی چیست. تارکوفسکی به این دیدگاه میتازد که انســـان زندگی و جهان را میســـازد و این وجهی از تمایز تفکر او از نیچه است.
وی همچنین تلاش دارد تا با برجســـته کردن اهمیت زندگی در تفکر نیچه و توصیف آن از زبان اوتو، نشـــان دهد با جوهره فکر نیچه به خوبی آشناست، اما دقیقا و در همین آشنایی است که به بن بست ملال آور آن هم وقوف پیدا میکند. تارکوفسکی در دل همین گفتگو و از زبان الکساندر، اذعان میدارد آن کسی که میخواهد به یک نظریه مطلق و جهانشمول دست یابد، در مقام خدایی نشسته است. به عبارت بهتر تارکوفسکی از سویی فهم خود را از نیچه به رخ میکشـــد و از سوی دیگر، اذعان میدارد گرایش به سمت مطلق هایی نظری، کار انسان و در توان انسان نیست و این یعنی اینکه تنها منبعی که میتواند مطلق هایی را به انسان اعطا کند، الوهیت است و جز آن، قرار گرفتن در مسیری اســـت که بلاخره به زبان نیچه جاری میشود و مآل آن -چنان که در فیلم دیدیم- میتواند نابودی با جنگهای جهانی باشد.
✍ #سیدمهدی_ناظمی
🎬 | The Sacrifice 1986
Join 👉 @honar7modiran
خیلی کم؛ تقریباً هیچ...!
(جستاری در نقد کتاب گفتمان وفاق)
محمدحسن علایی
لب و لباب کتاب گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک چیست؟ تجربه ی زیسته ی نگارنده که با عنوان گفتمان وفاق عرضه شده است چرا باید برای دیگران جالب و حاوی نکات تامل انگیز باشد؟!
در این جستار به شیوه ی خودانتقادی به نقد کتاب تالیفی خویش می پردازم؛ از آن جهت که تکرار در ترغیب مخاطبان به خوانش کتاب به نظر می رسد ملال انگیز باشد و شاید این جستار قدری از این آزردگی احتمالی بکاهد. بی هیچ تعارف و تکلفی؛ حاصل دو دهه تجربه ی زیست آکادمیک نگارنده در تشخیص درد و تجویز نسخه ی درمان برای کشور غرق در بحران ما خیلی کم؛ تقریبا هیچ بوده است.
بسیارند کسانی که از همین دانشگاههای کشور موفق به اخذ مدارک بالا شده اند و اکنون به عنوان دکتر و مهندس و ... شناخته می شوند بسیارند اساتیدی که در هیئت استاد در همین دانشگاهها صاحب کرسی شده اند و به شغل شریف معلمی و پرورش دانشجو همت گماشته اند. پس چرا باید یکی از این تجربه ها را در بوق و کرنا کرد و با عنوان پرطمطراق گفتمان وفاق به مخاطب تحمیل کرد؟!
نکند باز با کتابی مواجهیم از سنخ کتاب های مشابهی که به نصایح الملوک معروفند و قدرتهای خودکامه را به اخلاق و رواداری با رعایا به عنوان عیال الله دعوت می کنند. نکند باز با کتابی مواجهیم که در آن نگارنده تجربه ی شکست و ناامیدی را در زیست فردی ملاک و مبنای نگارش قرار داده است و چندین صفحه را با این انگیزه فردی سیاه و عرضه کرده است.
سایمون کریچلی کتابی دارد با عنوان "خیلی کم ...تقریبا هیچ" که در ذیل بخشهایی از آن را می آورم:
"...کریچلی ناامیدی به عنوان آغازگاه فلسفه را در دو دسته جای می دهد:ناامیدی دینی و ناامیدی سیاسی. او کانون ناامیدی دینی را مساله معنا و این پرسش می داند که در نبود باور دینی زندگی چه خواهد بود؟کریچلی کانون ناامیدی سیاسی را هم مساله عدالت می داند و از خود می پرسد چگونه می توان در جهانی به شدت ناعادلانه عدالت را پیاده کرد؟ اگر در ناامیدی دینی احساس فقدان و شکست از آنجا می آید که دیگر خدایی وجود ندارد و من معنای زندگی را باید کجا بیابم، در ناامیدی سیاسی احساس فقدان یا شکست از آنجا می آید که می بینیم در جهانی به شدت ناعادلانه زندگی می کنیم. کریچلی البته معتقد است بر خلاف آنکه آغاز فلسفه با ناامیدی است،پایان آن ناامیدی نیست. او پایان فلسفه را گونه ای نزدیکی به ادبیات،به ویژه از جنس بکتی آن، می داند که می تواند نجات از نجات را به ما بیاموزد: نجات از نجات یعنی بازگشت به امر عادی یا هر روزه...این نه بسیار، که خیلی اندک است؛ اما هیچ نیست".
اما نسبت این مباحث با جستار ما چیست، اعتراف به این حقیقت که یکی از هزاران نفری که دانشگاه را تجربه کرده است تلاش می کند ضمن روایت تجربه ی خویش آن را به خدمت پروبلماتیزه کردن مسئله ی ایران درآورد تا صرفا به پاره ای ذوق ورزی های شخصی دلخوش نسازد و با بینشی جامعه شناختی از تقلیل مسائل به سطح تحلیل فردی بپرهیزد، آن هم در این شرایط خطیر که شکاف ها روز به روز عمیق تر می شوند؛ و مفهوم "آینده" برای "ما" بحرانی شده است، بی تردید دست آویز نگارنده خیلی کم است؛ تقریبا هیچ...!
(جستاری در نقد کتاب گفتمان وفاق)
محمدحسن علایی
لب و لباب کتاب گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک چیست؟ تجربه ی زیسته ی نگارنده که با عنوان گفتمان وفاق عرضه شده است چرا باید برای دیگران جالب و حاوی نکات تامل انگیز باشد؟!
در این جستار به شیوه ی خودانتقادی به نقد کتاب تالیفی خویش می پردازم؛ از آن جهت که تکرار در ترغیب مخاطبان به خوانش کتاب به نظر می رسد ملال انگیز باشد و شاید این جستار قدری از این آزردگی احتمالی بکاهد. بی هیچ تعارف و تکلفی؛ حاصل دو دهه تجربه ی زیست آکادمیک نگارنده در تشخیص درد و تجویز نسخه ی درمان برای کشور غرق در بحران ما خیلی کم؛ تقریبا هیچ بوده است.
بسیارند کسانی که از همین دانشگاههای کشور موفق به اخذ مدارک بالا شده اند و اکنون به عنوان دکتر و مهندس و ... شناخته می شوند بسیارند اساتیدی که در هیئت استاد در همین دانشگاهها صاحب کرسی شده اند و به شغل شریف معلمی و پرورش دانشجو همت گماشته اند. پس چرا باید یکی از این تجربه ها را در بوق و کرنا کرد و با عنوان پرطمطراق گفتمان وفاق به مخاطب تحمیل کرد؟!
نکند باز با کتابی مواجهیم از سنخ کتاب های مشابهی که به نصایح الملوک معروفند و قدرتهای خودکامه را به اخلاق و رواداری با رعایا به عنوان عیال الله دعوت می کنند. نکند باز با کتابی مواجهیم که در آن نگارنده تجربه ی شکست و ناامیدی را در زیست فردی ملاک و مبنای نگارش قرار داده است و چندین صفحه را با این انگیزه فردی سیاه و عرضه کرده است.
سایمون کریچلی کتابی دارد با عنوان "خیلی کم ...تقریبا هیچ" که در ذیل بخشهایی از آن را می آورم:
"...کریچلی ناامیدی به عنوان آغازگاه فلسفه را در دو دسته جای می دهد:ناامیدی دینی و ناامیدی سیاسی. او کانون ناامیدی دینی را مساله معنا و این پرسش می داند که در نبود باور دینی زندگی چه خواهد بود؟کریچلی کانون ناامیدی سیاسی را هم مساله عدالت می داند و از خود می پرسد چگونه می توان در جهانی به شدت ناعادلانه عدالت را پیاده کرد؟ اگر در ناامیدی دینی احساس فقدان و شکست از آنجا می آید که دیگر خدایی وجود ندارد و من معنای زندگی را باید کجا بیابم، در ناامیدی سیاسی احساس فقدان یا شکست از آنجا می آید که می بینیم در جهانی به شدت ناعادلانه زندگی می کنیم. کریچلی البته معتقد است بر خلاف آنکه آغاز فلسفه با ناامیدی است،پایان آن ناامیدی نیست. او پایان فلسفه را گونه ای نزدیکی به ادبیات،به ویژه از جنس بکتی آن، می داند که می تواند نجات از نجات را به ما بیاموزد: نجات از نجات یعنی بازگشت به امر عادی یا هر روزه...این نه بسیار، که خیلی اندک است؛ اما هیچ نیست".
اما نسبت این مباحث با جستار ما چیست، اعتراف به این حقیقت که یکی از هزاران نفری که دانشگاه را تجربه کرده است تلاش می کند ضمن روایت تجربه ی خویش آن را به خدمت پروبلماتیزه کردن مسئله ی ایران درآورد تا صرفا به پاره ای ذوق ورزی های شخصی دلخوش نسازد و با بینشی جامعه شناختی از تقلیل مسائل به سطح تحلیل فردی بپرهیزد، آن هم در این شرایط خطیر که شکاف ها روز به روز عمیق تر می شوند؛ و مفهوم "آینده" برای "ما" بحرانی شده است، بی تردید دست آویز نگارنده خیلی کم است؛ تقریبا هیچ...!
Forwarded from جرعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻بیژن عبدالکریمی در این گفتار، در خصوص اسلامی سازی علوم انسانی سخن میگوید.
♦️وی این ایده را منتسب به نقیب العطاس متفکر اهل مالزی میداند.
♦️او عنوان میکند که العطاس از این ایدهی خود بازگشته است🔺️
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
♦️وی این ایده را منتسب به نقیب العطاس متفکر اهل مالزی میداند.
♦️او عنوان میکند که العطاس از این ایدهی خود بازگشته است🔺️
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
ده نکته در نقد جناب مصطفی ملکیان!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و علاقه مندان بسیاری در میان معرفت اندوزان و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در ده نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد گفتن ندارد که نقد اصحاب نظر به هیچ وجه به معنی نفی مطلق نبوده بل ناظر به عطف توجه به کارنامه علمی ایشان و ترغیب مخاطبان به خوانش انتقادی آثار است:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون منطق، روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹-ملکیان در تقلیل مسائل هستی شناختی به معنویت گرایی؛ ایضا در تقلیل مسائل سیاسی اجتماعی و جامعه شناختی به مسائل فردی، روان شناختی و اخلاقی ید طولایی دارد.
۱۰- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای و رواقی با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته خود ایشان معترفند که دارای یک نوع تفکر التقاطی و گزینشی هستند. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و علاقه مندان بسیاری در میان معرفت اندوزان و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در ده نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد گفتن ندارد که نقد اصحاب نظر به هیچ وجه به معنی نفی مطلق نبوده بل ناظر به عطف توجه به کارنامه علمی ایشان و ترغیب مخاطبان به خوانش انتقادی آثار است:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون منطق، روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹-ملکیان در تقلیل مسائل هستی شناختی به معنویت گرایی؛ ایضا در تقلیل مسائل سیاسی اجتماعی و جامعه شناختی به مسائل فردی، روان شناختی و اخلاقی ید طولایی دارد.
۱۰- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای و رواقی با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته خود ایشان معترفند که دارای یک نوع تفکر التقاطی و گزینشی هستند. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
Forwarded from گروه شریعتی
⭕️ از "حسینیه ارشاد" تا "نشر نقد فرهنگ"!
🔅#شریعتی در کتاب "چه باید کرد؟" اصول، ضوابط، کارگروهها و زیرشاخههای بخشهای مختلف #حسینیه_ارشاد را به ترتیب ذکر کرده است. درواقع اساسنامهی این مرکز علمی به صورت مشروح در بخش "فلسفه و هدف" معرفی میشود.
در این کتاب، برنامهی حسینیه ارشاد در سه بخشِ تحقیق، آموزش و تبلیغ ارائه شده است که بخش تحقیقات شامل گروه #اسلام_شناسی، گروه #تاریخ، گروه #فرهنگ و علوم اسلامی، گروه علوم اجتماعی، گروه کشورهای اسلامی و گروه #ادبیات و #هنر است.
🔅در اینجا به عنوان نمونه به کارگروهها و زمینههای تحقیقاتی گروه ادبیات و هنر اشاره میشود. گروه ادبیات و هنر شامل سه کارگروه ادبیات و هنر اسلامی، ادبیات و هنر جدید و فعالیتهای هنری است، که میتوان به برخی از زیرشاخههای به شرح زیر اشاره کرد:
نقد ادبی، سبکهای نویسندگی، نویسندگان بزرگ، نقش #شعر در تاریخ #اسلام، شعر و شعرا، هنر معماری و هنرهای تزئینی، موسیقی، نقاشی، مینیاتور، هنرهای نمایشی، تحولات و موجها و رویدادهای ادبی، شعر نو و شعرای نوپرداز، مکاتب و گرایشهای هنری و هنرمندان بزرگ #ایران، هنر مدرن و چهرههای برجستهی هنر معاصر، تهیه و نمایش فیلمهای مستند تاریخی، علمی و فکری، گروه ترجمه و تصنیف سناریوها و نمایشنامهها، گروه نمایش، نمایشگاه عکس و آثار هنری و برگزاری کنفراسهای علمی و تحقیقاتی در مسائل هنری...
🔅میتوان ادعا کرد دال مرکزی گفتمان "چه باید کرد؟!" شریعتی، اهتمام به فعالیتهای فرهنگی در ابعاد گسترده و با تکیه بر منابع ملی و جهانی است، چیزی که هنوز هم میتواند و باید اولویت ما باشد.
🔅امروز هم #عبدالکریمی در انتشارات نقد فرهنگ دغدغهی مشابهی را پی گرفته است. «نشـر نقـد فرهنـگ» از آغـاز تأسـیس خـود در سـال ۱۳۸۰ همانگونـه کـه از نامـش پیداسـت، ِ بـا هـدف رشـد و ارتقـاء فرهنگـی کشـور و بسـط تفکـر حکمـی، فلسـفی، اجتماعـی و تاریخـی در حوزههــای گوناگــون نظــری، اجتماعــی و فرهنــگ عمومــی پــا بــه عرصــه گذاشــت. از آن زمـان تا کنـون، ایـن نشـر در حـد وسـع خـود همـواره کوشـیده اسـت بـه انتشـار آثـاری فلسـفی، علمــی، جامعه شــناختی و ادبــی بپــردازد کــه ارتباطــی وثیــق، زنــده و کموبیــش مانــدگار بــا زیســت جهان جامعــۀ ایرانــی و تاریــخ و فرهنــگ پرشــکوه ایــن ســرزمین به عنــوان یکــی از اصیلتریـن مراکـز معنـوی جهـان داشـته باشـد. آنچــه شــاخصه و هویت بخــش «نشــر نقــد فرهنــگ»اســت، کوشــش آن در راســتای برقــراری پلــی میــان پژوهشهـا و دســتاوردهای اصیــل علمــی و آکادمیــک، اعــم از جهانــی و بومــی، با عالم ایرانــی و زیست جهان ایرانی در راســتای خودآگاهــی تاریخــی انســان ایرانــی و بازفهمــی و بازتعریــف جایــگاه وی در جهــان معاصــر و نیــل بــه حیاتــی انســانی در جهــان بحــران زدۀ کنونـی، بـراسـاس امکانـات تاریخی مـان اسـت. ایـن نشـر آرزومنـد اسـت کـه بسـتری بـرای فعالیــت همــۀ مترجمــان، مؤلفــان و صاحبــان اندیشــه و قلــم اصیــل و دردمنــد ایرانــی در راســتای تحقــق هــدف و آرمــان مذکــور باشــد.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
.
🔅#شریعتی در کتاب "چه باید کرد؟" اصول، ضوابط، کارگروهها و زیرشاخههای بخشهای مختلف #حسینیه_ارشاد را به ترتیب ذکر کرده است. درواقع اساسنامهی این مرکز علمی به صورت مشروح در بخش "فلسفه و هدف" معرفی میشود.
در این کتاب، برنامهی حسینیه ارشاد در سه بخشِ تحقیق، آموزش و تبلیغ ارائه شده است که بخش تحقیقات شامل گروه #اسلام_شناسی، گروه #تاریخ، گروه #فرهنگ و علوم اسلامی، گروه علوم اجتماعی، گروه کشورهای اسلامی و گروه #ادبیات و #هنر است.
🔅در اینجا به عنوان نمونه به کارگروهها و زمینههای تحقیقاتی گروه ادبیات و هنر اشاره میشود. گروه ادبیات و هنر شامل سه کارگروه ادبیات و هنر اسلامی، ادبیات و هنر جدید و فعالیتهای هنری است، که میتوان به برخی از زیرشاخههای به شرح زیر اشاره کرد:
نقد ادبی، سبکهای نویسندگی، نویسندگان بزرگ، نقش #شعر در تاریخ #اسلام، شعر و شعرا، هنر معماری و هنرهای تزئینی، موسیقی، نقاشی، مینیاتور، هنرهای نمایشی، تحولات و موجها و رویدادهای ادبی، شعر نو و شعرای نوپرداز، مکاتب و گرایشهای هنری و هنرمندان بزرگ #ایران، هنر مدرن و چهرههای برجستهی هنر معاصر، تهیه و نمایش فیلمهای مستند تاریخی، علمی و فکری، گروه ترجمه و تصنیف سناریوها و نمایشنامهها، گروه نمایش، نمایشگاه عکس و آثار هنری و برگزاری کنفراسهای علمی و تحقیقاتی در مسائل هنری...
🔅میتوان ادعا کرد دال مرکزی گفتمان "چه باید کرد؟!" شریعتی، اهتمام به فعالیتهای فرهنگی در ابعاد گسترده و با تکیه بر منابع ملی و جهانی است، چیزی که هنوز هم میتواند و باید اولویت ما باشد.
🔅امروز هم #عبدالکریمی در انتشارات نقد فرهنگ دغدغهی مشابهی را پی گرفته است. «نشـر نقـد فرهنـگ» از آغـاز تأسـیس خـود در سـال ۱۳۸۰ همانگونـه کـه از نامـش پیداسـت، ِ بـا هـدف رشـد و ارتقـاء فرهنگـی کشـور و بسـط تفکـر حکمـی، فلسـفی، اجتماعـی و تاریخـی در حوزههــای گوناگــون نظــری، اجتماعــی و فرهنــگ عمومــی پــا بــه عرصــه گذاشــت. از آن زمـان تا کنـون، ایـن نشـر در حـد وسـع خـود همـواره کوشـیده اسـت بـه انتشـار آثـاری فلسـفی، علمــی، جامعه شــناختی و ادبــی بپــردازد کــه ارتباطــی وثیــق، زنــده و کموبیــش مانــدگار بــا زیســت جهان جامعــۀ ایرانــی و تاریــخ و فرهنــگ پرشــکوه ایــن ســرزمین به عنــوان یکــی از اصیلتریـن مراکـز معنـوی جهـان داشـته باشـد. آنچــه شــاخصه و هویت بخــش «نشــر نقــد فرهنــگ»اســت، کوشــش آن در راســتای برقــراری پلــی میــان پژوهشهـا و دســتاوردهای اصیــل علمــی و آکادمیــک، اعــم از جهانــی و بومــی، با عالم ایرانــی و زیست جهان ایرانی در راســتای خودآگاهــی تاریخــی انســان ایرانــی و بازفهمــی و بازتعریــف جایــگاه وی در جهــان معاصــر و نیــل بــه حیاتــی انســانی در جهــان بحــران زدۀ کنونـی، بـراسـاس امکانـات تاریخی مـان اسـت. ایـن نشـر آرزومنـد اسـت کـه بسـتری بـرای فعالیــت همــۀ مترجمــان، مؤلفــان و صاحبــان اندیشــه و قلــم اصیــل و دردمنــد ایرانــی در راســتای تحقــق هــدف و آرمــان مذکــور باشــد.
✅ @Shariati_Group
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
.
Forwarded from تحکیم ملت
♦️ اصلاحات ساختاری؛ ابژه ی تمنا و تحمیل یا سوژه ی تعقل!
✍ دکتر محمدحسن علایی
مرز فارق اصلاح طلبان صرف نظر از هر تکثری که دارند با منتقدین رادیکال؛ در این است که ایشان فرزند مشروع همین نظامند و سال ها در قدرت شریک بوده اند برای تعالی کشور؛ و در واقع اصلاحات ایشان درون سیستمی تلقی می شده است اما از جهتی وجه اشتراکی هم با مخالفان دارند که می توان از آن به فقدان گفتمانی ایجابی و اندیشیده شده تعبیر کرد. اما حالا که برخی از اصلاح طلبان از اصلاحات ساختاری سخن می گویند باید دید که این اصلاحات را درخواست و تمنا می کنند یا تحمیل. در هر دو صورت باید گفت ملاحظات بسیاری را نا اندیشیده رها می کنند مگر می شود چنین درخواستی داشت بدون در نظر گرفتن امکانات و امتناعات و بدون وجه نظر به اقتضائات عرصه ی سیاست. در صورت تحمیل هم با فقدان گفتمانی ایجابی مواجهیم بدون درک صحیحی از مناسبات قدرت و شان و منزلت اجتماعی؛ جایگاه مردمی و رسالت تاریخی خویش.
اما اگر هدف دعوت به تعقل است آن هم مرتبه ای هست که قابل تقلیل به فعالیت های جناحی و حزبی نیست. کار کار متفکرانه ای هست، زبان خودش را می طلبد باید اندیشیدن به بنیان های فکری را جدی گرفت.
شاید بتوان توهم قدرت سیاسی همه توان را پاشنه آشیل عمده ی جریانات اصلاحی تلقی کرد، در دل یک کشور خاورمیانه ای و در بحبوحه ی انواع خشونتهای ساختاری، تهدیدها و تندروی های داخلی و خارجی، بدون عنایت کافی به فرماسیون های اجتماعی برساخت دوگانه ی توتالیتر- دموکراسیخواه ابدا معقول نمی نماید.
تضعیف قدرت مرکزی در شرایط خطیر امروز پیامدهای جبران ناپذیری می تواند در پی داشته باشد. گفتمان انقلاب با وجود همه انتقادها به مثابه درختی ریشه دار است اما گفتمان اصلاحات به منزله شاخه این درخت با تشکیک بر سر نسبتش با تنه اصلی از فقدان بنیه و بی ریشگی رنج می برد.
نگارنده در مقام نقد و تبیین اجمالی؛ ضمن تبری از تحلیل های شتابزده و ژورنالیستی تکثیر یافته، ملاحظات انتقادی خویش را به عنوان پیش درآمدی بر تبارشناسی جریان اصلاح طلبی در چند محور ارائه می کند:
جریان اصلاح طلبی، اولا از آرمان اصلی خویش که همانا اصلاح درون سیستمی بود طی یک فرار رو به جلو به اصلاحات ساختاری میل پیدا کرده است، بدون آنکه مقومات قابل اتکایی از سوی به اصطلاح تئوریسین هایش ارائه شده باشد.
ثانیا، این جریان از فقدان تئوریسین های آشنا با سنت تاریخی ایرانیان، و تاریخ تحولات اجتماعی ایران معاصر رنج می برد و در تحلیل هستی اجتماعی ایران با وجه نظر به فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بسیار تنک مایه و نحیف است.
ثالثا، این جریان علی رغم تجربه ی شراکت در قدرت، در عمل از فقدان آرمان و افق ایجابی در میان حلقه های نخبگانی و حتی بدنه اجتماعی فراوان متضرر شده و می شود. چرا که فاقد نظریه اجتماعی برای نظام حکمرانیست.
رابعا نسبت این جریان با آرمان های انقلاب و در کلیت آن با گفتمان انقلاب ایران، در طول زمان مغشوش و آشفته شده است. این جریان در ابراز اصول موضوعه ی خویش در مواجهه با نظام سلطه جهانی دچار تشتت می باشد.
و خامسا جریان اصلاح طلبی نسبت به اقضائات تنوع اقوام ایرانی در سپهر سیاست و نیز مطالبات اقشار مختلف و علی الخصوص طبقات محروم، برنامه و کارنامه چندان درخشانی ندارد.
آنچه پیوندهای اجتماعی را ترمیم می کند، در غالب گفتمانهای موجود جامعه غایب است و جریان اصلاح طلبی هم از این قاعده مستثنی نیست! یکی از مواردی که میتواند به ترمیم پیوند های اجتماعی مدد برساند وجود گفتمانی است که این مهم را سرلوحه مساعی خویش قرار دهد، گفتمانی که بتواند نیروهای مختلف را حول منافع ملی کشور جمع کند.
به نظر می رسد پس از تجارب ناکامی ها اهل سیاست، به سمت اندیشه و اندیشه ورزان رجعت کنند، و به جای ارجاع به تمایزات بی بنیادی که بین به اصطلاح جناح ها وجود دارد، بنیان متاملانه تری برای کنش گری خویش دست و پا کنند و به جای توافقاتی که عمدتاً بر سر منافع گروهی خویش برقرار می کنند، از یک نظریه ی اجتماعی که ضامن منافع ملی کشور هست حمایت و تبعیت کنند، امروز فقر تئوریک مدعیان سیاست ورزی و کنشگری بیش از پیش آشکار شده است و بنابراین می طلبد که نسبت به صورت بندی و تمهید گفتمان های نظری در سایه ی بصیرتهای اهل نظر همت بگمارند. باید دید چه عوامل تاریخی و فرهنگی موجب می شوند که جریانات سیاسی نسبت به ظرفیت های اهل تفکر در مقام گفتمان سازی احساس استغنا کنند؟! در راستای تقویت و تحکیم پایه های حکمرانی خوب، لازم است فارغ از هیاهوها و مسایل جناحی مقولات شناور در سپهر سیاسی کشور را سوژه تعقل و خردورزی قرار دهیم. التفات به ضعف عقبه ی تئوریک می تواند ضمن تسهیل زمینه ی ورود اصحاب نظر به عرصه ی گفتمان سازی، هاضمه ی سیستم را برای کاهش هزینه های اصلاح تقویت نماید.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
✍ دکتر محمدحسن علایی
مرز فارق اصلاح طلبان صرف نظر از هر تکثری که دارند با منتقدین رادیکال؛ در این است که ایشان فرزند مشروع همین نظامند و سال ها در قدرت شریک بوده اند برای تعالی کشور؛ و در واقع اصلاحات ایشان درون سیستمی تلقی می شده است اما از جهتی وجه اشتراکی هم با مخالفان دارند که می توان از آن به فقدان گفتمانی ایجابی و اندیشیده شده تعبیر کرد. اما حالا که برخی از اصلاح طلبان از اصلاحات ساختاری سخن می گویند باید دید که این اصلاحات را درخواست و تمنا می کنند یا تحمیل. در هر دو صورت باید گفت ملاحظات بسیاری را نا اندیشیده رها می کنند مگر می شود چنین درخواستی داشت بدون در نظر گرفتن امکانات و امتناعات و بدون وجه نظر به اقتضائات عرصه ی سیاست. در صورت تحمیل هم با فقدان گفتمانی ایجابی مواجهیم بدون درک صحیحی از مناسبات قدرت و شان و منزلت اجتماعی؛ جایگاه مردمی و رسالت تاریخی خویش.
اما اگر هدف دعوت به تعقل است آن هم مرتبه ای هست که قابل تقلیل به فعالیت های جناحی و حزبی نیست. کار کار متفکرانه ای هست، زبان خودش را می طلبد باید اندیشیدن به بنیان های فکری را جدی گرفت.
شاید بتوان توهم قدرت سیاسی همه توان را پاشنه آشیل عمده ی جریانات اصلاحی تلقی کرد، در دل یک کشور خاورمیانه ای و در بحبوحه ی انواع خشونتهای ساختاری، تهدیدها و تندروی های داخلی و خارجی، بدون عنایت کافی به فرماسیون های اجتماعی برساخت دوگانه ی توتالیتر- دموکراسیخواه ابدا معقول نمی نماید.
تضعیف قدرت مرکزی در شرایط خطیر امروز پیامدهای جبران ناپذیری می تواند در پی داشته باشد. گفتمان انقلاب با وجود همه انتقادها به مثابه درختی ریشه دار است اما گفتمان اصلاحات به منزله شاخه این درخت با تشکیک بر سر نسبتش با تنه اصلی از فقدان بنیه و بی ریشگی رنج می برد.
نگارنده در مقام نقد و تبیین اجمالی؛ ضمن تبری از تحلیل های شتابزده و ژورنالیستی تکثیر یافته، ملاحظات انتقادی خویش را به عنوان پیش درآمدی بر تبارشناسی جریان اصلاح طلبی در چند محور ارائه می کند:
جریان اصلاح طلبی، اولا از آرمان اصلی خویش که همانا اصلاح درون سیستمی بود طی یک فرار رو به جلو به اصلاحات ساختاری میل پیدا کرده است، بدون آنکه مقومات قابل اتکایی از سوی به اصطلاح تئوریسین هایش ارائه شده باشد.
ثانیا، این جریان از فقدان تئوریسین های آشنا با سنت تاریخی ایرانیان، و تاریخ تحولات اجتماعی ایران معاصر رنج می برد و در تحلیل هستی اجتماعی ایران با وجه نظر به فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بسیار تنک مایه و نحیف است.
ثالثا، این جریان علی رغم تجربه ی شراکت در قدرت، در عمل از فقدان آرمان و افق ایجابی در میان حلقه های نخبگانی و حتی بدنه اجتماعی فراوان متضرر شده و می شود. چرا که فاقد نظریه اجتماعی برای نظام حکمرانیست.
رابعا نسبت این جریان با آرمان های انقلاب و در کلیت آن با گفتمان انقلاب ایران، در طول زمان مغشوش و آشفته شده است. این جریان در ابراز اصول موضوعه ی خویش در مواجهه با نظام سلطه جهانی دچار تشتت می باشد.
و خامسا جریان اصلاح طلبی نسبت به اقضائات تنوع اقوام ایرانی در سپهر سیاست و نیز مطالبات اقشار مختلف و علی الخصوص طبقات محروم، برنامه و کارنامه چندان درخشانی ندارد.
آنچه پیوندهای اجتماعی را ترمیم می کند، در غالب گفتمانهای موجود جامعه غایب است و جریان اصلاح طلبی هم از این قاعده مستثنی نیست! یکی از مواردی که میتواند به ترمیم پیوند های اجتماعی مدد برساند وجود گفتمانی است که این مهم را سرلوحه مساعی خویش قرار دهد، گفتمانی که بتواند نیروهای مختلف را حول منافع ملی کشور جمع کند.
به نظر می رسد پس از تجارب ناکامی ها اهل سیاست، به سمت اندیشه و اندیشه ورزان رجعت کنند، و به جای ارجاع به تمایزات بی بنیادی که بین به اصطلاح جناح ها وجود دارد، بنیان متاملانه تری برای کنش گری خویش دست و پا کنند و به جای توافقاتی که عمدتاً بر سر منافع گروهی خویش برقرار می کنند، از یک نظریه ی اجتماعی که ضامن منافع ملی کشور هست حمایت و تبعیت کنند، امروز فقر تئوریک مدعیان سیاست ورزی و کنشگری بیش از پیش آشکار شده است و بنابراین می طلبد که نسبت به صورت بندی و تمهید گفتمان های نظری در سایه ی بصیرتهای اهل نظر همت بگمارند. باید دید چه عوامل تاریخی و فرهنگی موجب می شوند که جریانات سیاسی نسبت به ظرفیت های اهل تفکر در مقام گفتمان سازی احساس استغنا کنند؟! در راستای تقویت و تحکیم پایه های حکمرانی خوب، لازم است فارغ از هیاهوها و مسایل جناحی مقولات شناور در سپهر سیاسی کشور را سوژه تعقل و خردورزی قرار دهیم. التفات به ضعف عقبه ی تئوریک می تواند ضمن تسهیل زمینه ی ورود اصحاب نظر به عرصه ی گفتمان سازی، هاضمه ی سیستم را برای کاهش هزینه های اصلاح تقویت نماید.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
Forwarded from نشر نقد فرهنگ
نشر نقد فرهنگ مقدم شما فرهیختگان گرامی را در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران گرامی میدارد.
سالن ناشران عمومی، راهرو ۲۵، غرفه ۳۳
۲۱ تا ۳۱ اردیبهشت از ساعت ۱۰ الی ۲۰
منتظر حضور گرمتان هستیم.
سالن ناشران عمومی، راهرو ۲۵، غرفه ۳۳
۲۱ تا ۳۱ اردیبهشت از ساعت ۱۰ الی ۲۰
منتظر حضور گرمتان هستیم.
Forwarded from نشر نقد فرهنگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
| محمدحسن علایی | نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران ۱۴۰۱ | سالن ناشران عمومی، راهرو ۲۵، غرفه ۳۳، نقد فرهنگ |
Audio
درسگفتار "تاریخنگاری ظهور تخیل جامعهشناسی در ایران"
سیدجواد میری
مجری: دکتر آتنا نیارمی
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
@seyedjavadmiri
سیدجواد میری
مجری: دکتر آتنا نیارمی
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
@seyedjavadmiri
فرهاد کجاست تا ببیند شیرین به سرش گلوله دارد
آن خصم مسلح است و اکنون سمت سر عشق لوله دارد
ای چرخ فلک نگرد بی عشق؛ ای کوه ببند راه فرهاد
این دشت هزار و یک شقایق؛ پرپر چو ابوعقوله دارد...
#شیرین_ابوعاقله
آن خصم مسلح است و اکنون سمت سر عشق لوله دارد
ای چرخ فلک نگرد بی عشق؛ ای کوه ببند راه فرهاد
این دشت هزار و یک شقایق؛ پرپر چو ابوعقوله دارد...
#شیرین_ابوعاقله
Forwarded from فرهیختگان
گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Forwarded from فرهیختگان
گفتمان وفاق!
کتاب «گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک» (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران (۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰)) به قلم دکتر محمدحسن علایی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فلسفه و فرهنگ، در انتشارات «نقد فرهنگ» منتشر شده است.
نویسنده در معرفی این کتاب نوشته است: «این کتاب بر آن است تا تأمل در نفس را در خواننده ایرانی برانگیزاند، اهل تخصص را به سرکشی به بیرون از دایره تنگ تخصصهایشان وابدارد، و مخاطب را به تماشای جهان نه از پشت شیشه کبود عینکهای فرقهای و قبیلهای بل از معبر تأمل در نفس و نیل به خودآگاهی تاریخی-وجودی تشویق کند، تا شاید بتواند با تولید محتواهای اینچنینی، به ارتقاء ظرفیت مواجهه با پروبلماتیک حقیقت در جهان پستمدرن توفیق یافته، تابآوری سوژه ایرانی در برابر مطلقالعنان بودن واقعیتهای پیرامونی خویش را، حتیالمقدور ضمن ارجاع به تجربه زیسته نگارنده بهمثابه یک فکت برآمده از امر روزمره آکادمیک و با تأکید بر حاشیههای زیست دانشگاهی ارتقاء بخشیده، بر زخمهای حاصل از این چندپارگیهای گریزناپذیر التیام نهد و انگیزه بازاندیشی و اصلاح امور را فراهم آورده، نوع دگر دیدن برای خروج از انواع انسدادها را فراروی دیدگان خوانندگان قرار دهد. شاید روایت تجربه زیست دانشگاهی، اگر قرار میشد برای تعداد بیشتری از دانشآموختههای رشتههای مختلف دانشگاهی مسئله میشد و برای نفرات بیشتری موضوعیت مییافت، ای بسا از انبوه پایاننامههای دانشجویی که با اکراه و بیهیچ رغبتی نوشته شدهاند تا گوشه کتابخانه دانشگاهها خاک میخورند، برای نضج گرفتن روح آکادمی در میان ایرانیان مفید فایدهتر میبود؛ چرا که روایت اگزیستانسیل تجارب زیست آکادمیک، از ارزش خلاقانهتری به نسبت سایر تولیدات دانشگاهی برخوردار است. مسئله این نیست که تجربه زیست آکادمیک در ایران، در نهایت یک تجربه شکست و ناکامی در بعد فردی است بل امر مهمتر این است که اساساً در ابعاد اجتماعی نیز، یعنی از سامان دادن به کنشهای اجتماعی نیز ناتوان است، چه از جهت عدم تشکل دادن به یک اجتماع علمی حقیقی که در گفتوگو با همدیگر واجد یک حیات عینی باشند، و چه از منظر تولید نخبههای پیشرو برای ورود به عرصه جامعه و حفظ ارتباط با عقبه دانشگاهی برای روزآمدسازی اطلاعات و دانش در خدمت اصلاح امور؛ باید دید کژکارکردی در نهاد آموزش عالی، بهواقع در متن حیات اجتماعی ما به چه عواملی تاریخی، فرهنگی و سیاسی مربوط میشود.
همچنین این کتاب تصویر روشنی از گفتمان وفاق بهمثابه یک نظریه اجتماعی ارائه میدهد و مخاطب را به تأمل در خصوص امکان ظهور نظریه اجتماعی در ایران با توجه به زیست جهان تاریخیمان وامیدارد. گفتمان وفاق به دنبال تمهید شرایط تحقق آلترناتیوهای ساختاری با مشارکت همه نیروهای اصیل فارغ از گرایشات ایشان برای غلبه بر درد مشترک توسعهنیافتگی تاریخی است. سال ۱۴۰۰ عمر حضور و حشر و نشر من در/با نظام دانشگاهی کشور بیست ساله می شود؛ بر آن شدم تا به همین مناسبت، مجموعه گاه نوشت ها و یادداشت هایی را ذیل عنوان "ارمغان دو دهه زیست دانشگاهی" به رشته ی تحریر در آورم و اگر بخت یار بود آن را به دست ناشر بسپارم چرا که ما ایرانیان که کمتر از سنت نوشتن پیروی کرده ایم چه بسا بایسته تر آن است که به کتابت تجارب زیسته ی خود وقع بیشتری بنهیم و در فقدان دانشگاه ملی با ضبط و ثبت تجارب زیسته ی آکادمیک و شرح ماوقع محافل و حلقه های علمی و ذکر نام اساتید مبرز هر رشته، روح آکادمی را در کالبد دانشگاه ایرانی بدمیم.
توسعه فرهنگ مکتوب و ثبت تجربه ی زیست دانشگاهی در ایران، بدون وجه نظر به حواشی مهمی چون گعده های دانشجویی و شب نشینیهای خوابگاهی و فعالیتهای جنبی دانشجویی و ...نه ممکن است و نه مطلوب، چرا که گاه همین حاشیههای به ظاهر کم اهمیت به خود متن اصلی میچربید، فی المثل بچههای دانشکده علوم اجتماعی چیزی ترتیب داده بودند که به آکادمی موازی شهرت داشت و اشخاصی مثل محمد علی مرادی که تازه از غرب برگشته بود و جایی در نظام دانشگاهی نداشت میآمد خیلی دوستانه با دانشجوها از فیخته و کانت و هگل و ملاصدرا سخن میگفت، یک بار با خود من در بوفه دانشکده جنب تالار ابن خلدون نشست و مفصل از تجارب سفرش به اروپا و تجارب تحصیلی و دشواری های کارش در آلمان سخن گفت که خیلی شیرین و شنیدنی بود.
سالیان درازی بود که امکان زیست معنوی در جهان آشوب زدهی معاصر دغدغهی من بود از طرفی نمیخواستم مقهور طبع سنتی خویش شوم و از به رسمیت شناختن زیست جهان جدید سرباز زنم اما به اسطورهی جدید و عقلانیت روشنگری هم از همان ابتدا دلخوش نساخته بودم با شریعتی در دبیرستان قدرشناسانه زیسته بودم اما پس از ورود به دانشگاه روز به روز به استیصالم افزوده شده بود تا اینکه بوی خوش تفکری روح نواز از اتفاق احاطه ام کرد و توان ادامه دادنم بخشید و جسارت چشیدن میوه ی ممنوع خودآگاهی"
کتاب «گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک» (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران (۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰)) به قلم دکتر محمدحسن علایی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فلسفه و فرهنگ، در انتشارات «نقد فرهنگ» منتشر شده است.
نویسنده در معرفی این کتاب نوشته است: «این کتاب بر آن است تا تأمل در نفس را در خواننده ایرانی برانگیزاند، اهل تخصص را به سرکشی به بیرون از دایره تنگ تخصصهایشان وابدارد، و مخاطب را به تماشای جهان نه از پشت شیشه کبود عینکهای فرقهای و قبیلهای بل از معبر تأمل در نفس و نیل به خودآگاهی تاریخی-وجودی تشویق کند، تا شاید بتواند با تولید محتواهای اینچنینی، به ارتقاء ظرفیت مواجهه با پروبلماتیک حقیقت در جهان پستمدرن توفیق یافته، تابآوری سوژه ایرانی در برابر مطلقالعنان بودن واقعیتهای پیرامونی خویش را، حتیالمقدور ضمن ارجاع به تجربه زیسته نگارنده بهمثابه یک فکت برآمده از امر روزمره آکادمیک و با تأکید بر حاشیههای زیست دانشگاهی ارتقاء بخشیده، بر زخمهای حاصل از این چندپارگیهای گریزناپذیر التیام نهد و انگیزه بازاندیشی و اصلاح امور را فراهم آورده، نوع دگر دیدن برای خروج از انواع انسدادها را فراروی دیدگان خوانندگان قرار دهد. شاید روایت تجربه زیست دانشگاهی، اگر قرار میشد برای تعداد بیشتری از دانشآموختههای رشتههای مختلف دانشگاهی مسئله میشد و برای نفرات بیشتری موضوعیت مییافت، ای بسا از انبوه پایاننامههای دانشجویی که با اکراه و بیهیچ رغبتی نوشته شدهاند تا گوشه کتابخانه دانشگاهها خاک میخورند، برای نضج گرفتن روح آکادمی در میان ایرانیان مفید فایدهتر میبود؛ چرا که روایت اگزیستانسیل تجارب زیست آکادمیک، از ارزش خلاقانهتری به نسبت سایر تولیدات دانشگاهی برخوردار است. مسئله این نیست که تجربه زیست آکادمیک در ایران، در نهایت یک تجربه شکست و ناکامی در بعد فردی است بل امر مهمتر این است که اساساً در ابعاد اجتماعی نیز، یعنی از سامان دادن به کنشهای اجتماعی نیز ناتوان است، چه از جهت عدم تشکل دادن به یک اجتماع علمی حقیقی که در گفتوگو با همدیگر واجد یک حیات عینی باشند، و چه از منظر تولید نخبههای پیشرو برای ورود به عرصه جامعه و حفظ ارتباط با عقبه دانشگاهی برای روزآمدسازی اطلاعات و دانش در خدمت اصلاح امور؛ باید دید کژکارکردی در نهاد آموزش عالی، بهواقع در متن حیات اجتماعی ما به چه عواملی تاریخی، فرهنگی و سیاسی مربوط میشود.
همچنین این کتاب تصویر روشنی از گفتمان وفاق بهمثابه یک نظریه اجتماعی ارائه میدهد و مخاطب را به تأمل در خصوص امکان ظهور نظریه اجتماعی در ایران با توجه به زیست جهان تاریخیمان وامیدارد. گفتمان وفاق به دنبال تمهید شرایط تحقق آلترناتیوهای ساختاری با مشارکت همه نیروهای اصیل فارغ از گرایشات ایشان برای غلبه بر درد مشترک توسعهنیافتگی تاریخی است. سال ۱۴۰۰ عمر حضور و حشر و نشر من در/با نظام دانشگاهی کشور بیست ساله می شود؛ بر آن شدم تا به همین مناسبت، مجموعه گاه نوشت ها و یادداشت هایی را ذیل عنوان "ارمغان دو دهه زیست دانشگاهی" به رشته ی تحریر در آورم و اگر بخت یار بود آن را به دست ناشر بسپارم چرا که ما ایرانیان که کمتر از سنت نوشتن پیروی کرده ایم چه بسا بایسته تر آن است که به کتابت تجارب زیسته ی خود وقع بیشتری بنهیم و در فقدان دانشگاه ملی با ضبط و ثبت تجارب زیسته ی آکادمیک و شرح ماوقع محافل و حلقه های علمی و ذکر نام اساتید مبرز هر رشته، روح آکادمی را در کالبد دانشگاه ایرانی بدمیم.
توسعه فرهنگ مکتوب و ثبت تجربه ی زیست دانشگاهی در ایران، بدون وجه نظر به حواشی مهمی چون گعده های دانشجویی و شب نشینیهای خوابگاهی و فعالیتهای جنبی دانشجویی و ...نه ممکن است و نه مطلوب، چرا که گاه همین حاشیههای به ظاهر کم اهمیت به خود متن اصلی میچربید، فی المثل بچههای دانشکده علوم اجتماعی چیزی ترتیب داده بودند که به آکادمی موازی شهرت داشت و اشخاصی مثل محمد علی مرادی که تازه از غرب برگشته بود و جایی در نظام دانشگاهی نداشت میآمد خیلی دوستانه با دانشجوها از فیخته و کانت و هگل و ملاصدرا سخن میگفت، یک بار با خود من در بوفه دانشکده جنب تالار ابن خلدون نشست و مفصل از تجارب سفرش به اروپا و تجارب تحصیلی و دشواری های کارش در آلمان سخن گفت که خیلی شیرین و شنیدنی بود.
سالیان درازی بود که امکان زیست معنوی در جهان آشوب زدهی معاصر دغدغهی من بود از طرفی نمیخواستم مقهور طبع سنتی خویش شوم و از به رسمیت شناختن زیست جهان جدید سرباز زنم اما به اسطورهی جدید و عقلانیت روشنگری هم از همان ابتدا دلخوش نساخته بودم با شریعتی در دبیرستان قدرشناسانه زیسته بودم اما پس از ورود به دانشگاه روز به روز به استیصالم افزوده شده بود تا اینکه بوی خوش تفکری روح نواز از اتفاق احاطه ام کرد و توان ادامه دادنم بخشید و جسارت چشیدن میوه ی ممنوع خودآگاهی"
Forwarded from تحکیم ملت
#اندیشه
♦️ نه نکته در نقد مصطفی ملکیان!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و مخاطبان بسیاری در میان علاقمندان به کسب معرفت و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در نه نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
♦️ نه نکته در نقد مصطفی ملکیان!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و مخاطبان بسیاری در میان علاقمندان به کسب معرفت و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در نه نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
Forwarded from تحکیم ملت
♦️ از "حسینیه ارشاد" تا "نشر نقد فرهنگ"!
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
شریعتی در کتاب "چه باید کرد؟" اصول، ضوابط، کارگروه ها و زیرشاخه های بخش های مختلف حسینیه ارشاد را به ترتیب ذکر کرده است. درواقع اساسنامه ی این مرکز علمی به صورت مشروح در بخش "فلسفه و هدف" معرفی می شود.
در این کتاب، برنامه ی حسینیه ارشاد در سه بخش تحقیق، آموزش و تبلیغ ارائه شده است که بخش تحقیقات شامل گروه اسلام شناسی، گروه تاریخ، گروه فرهنگ و علوم اسلامی، گروه علوم اجتماعی، گروه کشورهای اسلامی و گروه ادبیات و هنر است.
در اینجا به عنوان نمونه به کارگروه ها و زمینه های تحقیقاتی گروه ادبیات و هنر اشاره می شود. گروه ادبیات و هنر شامل سه کارگروه ادبیات و هنر اسلامی، ادبیات و هنر جدید و فعالیتهای هنری است، که می توان به برخی از زیرشاخه های به شرح زیر اشاره کرد: نقد ادبی، سبک های نویسندگی، نویسندگان بزرگ، نقش شعر در تاریخ اسلام، شعر و شعرا، هنر معماری و هنرهای تزئینی، موسیقی، نقاشی، مینیاتور، هنرهای نمایشی، تحولات و موج ها و رویدادهای ادبی، شعر نو و شعرای نوپرداز، مکاتب و گرایش های هنری و هنرمندان بزرگ ایران، هنر مدرن و چهره های برجسته ی هنر معاصر، تهیه و نمایش فیلم های مستند تاریخی، علمی و فکری، گروه ترجمه و تصنیف سناریوها و نمایشنامه ها، گروه نمایش، نمایشگاه عکس و آثار هنری و برگزاری کنفراس های علمی و تحقیقاتی در مسائل هنری ...
می توان ادعا کرد دال مرکزی گفتمان "چه باید کرد؟!" شریعتی، اهتمام به فعالیت های فرهنگی در ابعاد گسترده و با تکیه بر منابع ملی و جهانی هست چیزی که هنوز هم می تواند و باید اولویت ما باشد.
امروز هم عبدالکریمی در انتشارات نقد فرهنگ دغدغه ی مشابهی را پی گرفته است. «نشـر نقـد فرهنـگ» از آغـاز تأسـیس خـود در سـال 1380 همانگونـه کـه از نامـش پیداسـت، ِ بـا هـدف رشـد و ارتقـاء فرهنگـی کشـور و بسـط تفکـر حکمـی، فلسـفی، اجتماعـی و تاریخـی در حوزه هــای گوناگــون نظــری، اجتماعــی و فرهنــگ عمومــی پــا بــه عرصــه گذاشــت. از آن زمـان تا کنـون، ایـن نشـر در حـد وسـع خـود همـواره کوشـیده اسـت بـه انتشـار آثـاری فلسـفی، علمــی، جامعه شــناختی و ادبــی بپــردازد کــه ارتباطــی وثیــق، زنــده و کم وبیــش مانــدگار بــا زیســت جهان جامعــۀ ایرانــی و تاریــخ و فرهنــگ پرشــکوه ایــن ســرزمین به عنــوان یکــی از اصیلتریـن مراکـز معنـوی جهـان داشـته باشـد. آنچــه شــاخصه و هویت بخــش «نشــر نقــد فرهنــگ»اســت کوشــش آن در راســتای برقــراری پلــی میــان پژوهش هـا و دســتاوردهای اصیــل علمــی و آکادمیــک، اعــم از جهانــی و بومــی، با عالم ایرانــی و زیست جهان ایرانی در راســتای خودآگاهــی تاریخــی انســان ایرانــی و بازفهمــی و بازتعریــف جایــگاه وی در جهــان معاصــر و نیــل بــه حیاتــی انســانی در جهــان بحــران زدۀ کنونـی، بـر اسـاس امکانـات تاریخی مـان اسـت. ایـن نشـر آرزومنـد اسـت کـه بسـتری بـرای فعالیــت همــۀ مترجمــان، مؤلفــان و صاحبــان اندیشــه و قلــم اصیــل و دردمنــد ایرانــی در راســتای تحقــق هــدف و آرمــان مذکــور باشــد.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
✍ دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
شریعتی در کتاب "چه باید کرد؟" اصول، ضوابط، کارگروه ها و زیرشاخه های بخش های مختلف حسینیه ارشاد را به ترتیب ذکر کرده است. درواقع اساسنامه ی این مرکز علمی به صورت مشروح در بخش "فلسفه و هدف" معرفی می شود.
در این کتاب، برنامه ی حسینیه ارشاد در سه بخش تحقیق، آموزش و تبلیغ ارائه شده است که بخش تحقیقات شامل گروه اسلام شناسی، گروه تاریخ، گروه فرهنگ و علوم اسلامی، گروه علوم اجتماعی، گروه کشورهای اسلامی و گروه ادبیات و هنر است.
در اینجا به عنوان نمونه به کارگروه ها و زمینه های تحقیقاتی گروه ادبیات و هنر اشاره می شود. گروه ادبیات و هنر شامل سه کارگروه ادبیات و هنر اسلامی، ادبیات و هنر جدید و فعالیتهای هنری است، که می توان به برخی از زیرشاخه های به شرح زیر اشاره کرد: نقد ادبی، سبک های نویسندگی، نویسندگان بزرگ، نقش شعر در تاریخ اسلام، شعر و شعرا، هنر معماری و هنرهای تزئینی، موسیقی، نقاشی، مینیاتور، هنرهای نمایشی، تحولات و موج ها و رویدادهای ادبی، شعر نو و شعرای نوپرداز، مکاتب و گرایش های هنری و هنرمندان بزرگ ایران، هنر مدرن و چهره های برجسته ی هنر معاصر، تهیه و نمایش فیلم های مستند تاریخی، علمی و فکری، گروه ترجمه و تصنیف سناریوها و نمایشنامه ها، گروه نمایش، نمایشگاه عکس و آثار هنری و برگزاری کنفراس های علمی و تحقیقاتی در مسائل هنری ...
می توان ادعا کرد دال مرکزی گفتمان "چه باید کرد؟!" شریعتی، اهتمام به فعالیت های فرهنگی در ابعاد گسترده و با تکیه بر منابع ملی و جهانی هست چیزی که هنوز هم می تواند و باید اولویت ما باشد.
امروز هم عبدالکریمی در انتشارات نقد فرهنگ دغدغه ی مشابهی را پی گرفته است. «نشـر نقـد فرهنـگ» از آغـاز تأسـیس خـود در سـال 1380 همانگونـه کـه از نامـش پیداسـت، ِ بـا هـدف رشـد و ارتقـاء فرهنگـی کشـور و بسـط تفکـر حکمـی، فلسـفی، اجتماعـی و تاریخـی در حوزه هــای گوناگــون نظــری، اجتماعــی و فرهنــگ عمومــی پــا بــه عرصــه گذاشــت. از آن زمـان تا کنـون، ایـن نشـر در حـد وسـع خـود همـواره کوشـیده اسـت بـه انتشـار آثـاری فلسـفی، علمــی، جامعه شــناختی و ادبــی بپــردازد کــه ارتباطــی وثیــق، زنــده و کم وبیــش مانــدگار بــا زیســت جهان جامعــۀ ایرانــی و تاریــخ و فرهنــگ پرشــکوه ایــن ســرزمین به عنــوان یکــی از اصیلتریـن مراکـز معنـوی جهـان داشـته باشـد. آنچــه شــاخصه و هویت بخــش «نشــر نقــد فرهنــگ»اســت کوشــش آن در راســتای برقــراری پلــی میــان پژوهش هـا و دســتاوردهای اصیــل علمــی و آکادمیــک، اعــم از جهانــی و بومــی، با عالم ایرانــی و زیست جهان ایرانی در راســتای خودآگاهــی تاریخــی انســان ایرانــی و بازفهمــی و بازتعریــف جایــگاه وی در جهــان معاصــر و نیــل بــه حیاتــی انســانی در جهــان بحــران زدۀ کنونـی، بـر اسـاس امکانـات تاریخی مـان اسـت. ایـن نشـر آرزومنـد اسـت کـه بسـتری بـرای فعالیــت همــۀ مترجمــان، مؤلفــان و صاحبــان اندیشــه و قلــم اصیــل و دردمنــد ایرانــی در راســتای تحقــق هــدف و آرمــان مذکــور باشــد.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat