آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛
1.55K subscribers
777 photos
209 videos
119 files
1.36K links
محمد حسن علایی
دکترای جامعه شناسی نظری فرهنگی
مولف کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" و "شریعتي و تفکر معنوی در روزگار سیطره‌ی نیست‌انگاری"
ارتباط با مدیر کانال
@Dr_Mh_Alaei

صفحه اینستاگرام:
http://www.instagram.com/dr.alaei.sociology
Download Telegram
هم‌راستا با پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران

🔸گسست تاریخی از سنت فکری و فرهنگی خویش

بیژن عبدالکریمی (دکترای فلسفه غرب، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی)

yun.ir/9g5075

1. مهم‌ترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر چیست؟

هر چند می‌توان در خصوص معانی یکایک واژگان و مفاهیم پرسش شما کنکاش مفهومی کرد، اما شاید کلیدی‌ترین مفاهیم در پرسش مذکور مفهوم «معاصر» و به تبع آن تعبیر «تاریخ معاصر» باشد. یقین ندارم همۀ ما از این تعابیر معنای واحدی را مراد کنیم. آیا مرادمان از تاریخ معاصر تاریخ نسل خودمان است یا تاریخ یک قرن (یکصد سال) اخیر؟ یا اساساً برای مفاهیم معاصرت، تاریخ و تاریخ معاصر معانی تقویمی (کرونولوژیکال) قائل نبوده، معنای آنها را در تغییر و تحولات زیست‌جهان‌ها و ظهور و سقوط انتولوژی‌ها (وجودشناسی‌ها) و نظام‌های معرفتی و صور گوناگون زندگی جست‌وجو می‌کنیم. برای من تعبیر «تاریخ معاصر» در معنایی کرونولوژیکال نبوده، بلکه از تغییر و تحولات زیست‌جهان‌ها و ظهور و سقوط انتولوژی‌ها (وجودشناسی‌ها) و نظام‌های معرفتی و صور گوناگون زندگی نشأت می‌گیرد. بر اساس این مقدمه می‌توانم بگویم برای اینجانب تاریخ معاصر ایران از زمان نخستین مواجهه‌های ما با تمدن جدید غربی و ظهور نتایج و پیامدهای این مواجهه برای جامعه و تاریخ‌ ما آغاز شده است.

لذا، به گمانم مهم‌ترین ویژگی جامعه ایران در تاریخ معاصر را باید «گسست تاریخی» این جامعه دانست؛ یعنی گسسته شدن ایران از تاریخ نظری و سنت فکری و فرهنگی خویش و فروپاشی زیرساخت‌های نظام ارباب و رعیتی آن و شکل‌گیری امید به نیل به عقلانیت جدید و دسترسی به توسعه و نهادها و زیرساخت‌های یک جامعۀ مدرن، از جمله امید به تشکیل دولت‌ـ‌ملت مدرن، و عدم وصول بدان‌ها و ماندن در آستانۀ توسعه و لذا رانده شدن از سنت و وامانده بودن از نیل به مدرنیته و قرار گرفتن در وضعیتی «بی‌تاریخ» و بیرون ماندن از تاریخ و لذا برخوردار بودن از وضعیتی آشفته و نابسامان در درون و لذا ناهماهنگ و ناهمزمان با جامعۀ جهانی. ما شاهد این وضعیت از آغاز نهضت مشروطه تا کنون هستیم.

🔗ادامه مطلب
yun.ir/tff3ra

@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
آینده اسلام در ایران، بیژن عبدالکریمی، باشگاه اندیشه،1401.02.10
آینده اسلام در ایران
دکتر بیژن عبدالکریمی

شنبه
دهم اردیبهشت هزارو چهارصد و یک
ساعت ۱۸

@bashgahandishe
به بهانه بزرگداشت روز معلم
📌از شریعتی تا عبدالکریمی!

#صفحه_آخر
🖊محمدحسین علایی (جامعه‌شناس)

🖊چهل سال به طول انجامید تا جریان فکری شریعتی، نماینده قابل اعتماد خود را بازیابد، به سخن دیگر، نگارنده مدعی است که شخصیت ذو وجوهی چون شریعتی، که وجودش و کلامش گرم بود و گرمابخش، و متفکری بود صمیمی و دردآشنا، در شخصیت عبدالکریمی تداوم یافته است، البته متناسب با افق زمانه خویش و حتی قدری مهربان‌تر با فلسفه. صد البته شریعتی خود تشخص خاص خود را دارا بود، ولی به تعبیر خودش همیشه احساس می‌کرد که زمانش اندک است و باید مدام در حرکت باشد، یک نفس بدود و عجبا که پس از گذشت چهار دهه، عرصه برای متفکر همتای او نیز، به همان نسبت بل بیشتر، حساس و تنگ است...
شریعتی عمرش به دنیا نبود. فرصت این را پیدا نکرد تا پروژه فکری خویش را تا نیل به سرحداتش دنبال کند و پیامدهایش را به محک جان بیازماید و خرسندی‌ها و ناخرسندی‌هایش را به ثبت تاریخ برساند، ولی نمی‌توان منکر تحقق او در تاریخ تفکر معاصر ایران شد. انقلابی زودرس سر زد و همین سرآغازی شد برای شروع برداشت‌ها و سوءبرداشت‌ها از اندیشه شریعتی ...
حالا ما شریعتی را نداریم و البته شاه را، ولی عبدالکریمی را داریم و کلی تجربه از یک تاریخ درس‌آموز، اما باز برای بسیاری از چیزها دیر شده است. ما نمی‌خواهیم تاریخ را تکرار کنیم، ولی دردا که تاریخ با ما بر سر مهر نیست. شریعتیِ (و چه بسا شریعتی‌هایِ) امروز خطابه را یک سو نهاده است، کارهای نکرده را سامان می‌دهد، پایان تئولوژی را که بالاخره باید نوشته می‌شد، می‌نویسد. حسینیه‌اش هیچ وقت کلوژودوفرانسی برای اسلام نشد، اما با ترس و لرز به کشور شدن کشور می‌اندیشد و به بدعهدی روزگار...
امروز هم در روزگار ما، همان کسانی که شریعتی را برای انقلاب متهم می‌کنند، مشخص نیست با چه منطقی از عبدالکریمی انقلاب می‎خواهند! هر چند عمر کوتاه معلم انقلاب، رخصت تماشای تحقق رویاهایش را به او نداد و ای بسا این هم از اقبال او بود، اما مغاکی که مدت‌ها بود بین ایران و جهان به وجود آمده است، در دوران پس از شریعتی، عمیق‌تر هم شد و با شتاب گرفتن تحولات جاری امروز ایران، او تحت فشارهای بیشتری هم قرار گرفته است. حالا پس از رحیل نابهنگام او، عبدالکریمی به مثابه وجدان بیدار روشنفکری ایران تلاش می‌کند باب مفاهمه با قدرت سیاسی را باز کند، در برابر خواهش‌های پوپولیستی توده مقاومت کند، در برابر انفعالات روشنفکرمآبانه و فعالیت‌های بنیادگرایانه تسلیم نشود... کویر را تا سرحداتش بنمایاند و در واحه‌ها، سوژه‌های واجد وجدان را بپروراند... اما، که چه بکند، که چه بکنند؟
که اولا به مسائل خود بیندیشند و به اندیشه در آیند و ثانیا به مغاکی که بین ما و دنیا افتاده است فائق آیند، ولی «مای» خود را درنبازند و البته هم چنان جایی از برای این ما، یعنی «ایران» را داشته باشند. در این میان آنچه مهم است این است که به همت ایشان، تفکر بتواند راه خودش را برای آینده باز کند که هر چند دور و هر چند دیر، باز هم خواهد کرد. الباقی بایستنی‌ست در نتوانستن.

🆔 @Hamdelidaily👈عضویت
Forwarded from تحکیم ملت
♦️ اقتضائات امر فرهنگی و ضرورت رفع موانع!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)

برکات فراوانی بر ارتقای سطح زندگی معلمان کشور مترتب هست، صد البته اختصاص بودجه برای جهاد تبیین با طبیعت این امر خطیر تباین دارد؛ فکر و فرهنگ در مسیر طبیعی خویش می بالد ایجاد فضای گلخانه ای برای اندیشه و نظر راه بجایی نمی برد؛ دکتر شریعتی نیز در بخشی از نیایش خویش می گوید خدایا مرا از آنانی قرار نده که پول دین را می گیرند و کار دنیا می کنند؛ بلکه از آنانی قرار ده که از دنیایشان می زنند و کار دین می کنند، بی گفتگو، متفکران و اهل نظر که سودای قدرت نداشته و اراده ی شان معطوف به حقیقت است، عمرشان را وقف فکر و اندیشه می کنند باید از خود بپرسیم مصادیق این گزاره ها را در کدام گروه ها و طبقات باید جست، بدیهی است که در میان معلمان دلسوز و جان آگاه، و خودآگاه به وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی ما، یقیناً می توان نمونه های عینی جهادگران تبیین را یافت، طبیعتا در صورتی که معلمان عزیز کشور از لحاظ مالی تامین باشند بیشتر فرصت می کنند در امر خطیر آموزش و پرورش اهتمام بورزند و می توانند در عرصه ی فرهنگ که بی تردید میدان اهل نظر و اندیشه و نفوذ معنوی است و به هیج وجه نمی توان با سایر انواع اقتدارها مقایسه شود، بیش از پیش موفق تر و مثمرثمر تر ظاهر شوند، معلم اگر لنگ نیازهای اولیه و اساسی خود و خانواده نباشد، می تواند بخشی از درآمد خویش را صرف مصارف فرهنگی کند، می تواند بیشتر کتاب بخرد، بیشتر فیلم ببیند، بیشتر اهل هنر را دنبال کند، و...سخن آخر اینکه، راه آینده ی بالنده ی کشور را اهل تفکر هست که هموار می کنند و بی تردید به جای اختصاص بودجه های پراکنده برای امر خطیر جهاد تبیین که دغدغه ی اصیل و معناداریست بهتر نیست آیا بیشتر بر روی بهبود شرایط زیست معلمان این کشور که به تعلیم و تربیت فرزندان و آینده سازان ایران عزیز اشتغال دارند، متمرکز شویم؟!
چقدر عزیزند معلمانی که به خودآگاهی تاریخی وجودی نائل آمده اند و در این طوفان خانمان برانداز به دنبال تمهید خانه ای برای فرزندان این آب و خاکند؛ برپا کردن ملجأ و ماوایی برای جوانان در این برهه از زمان به جرات عرض می کنم از امر آموزش خطیرتر است و مصداق حقیقی و نه شعاری "پرورش" است. معلمان صبور و مهربانی که هنوز به رسالت واقعی خویش پایبندند و خود را به آب و آتش می زنند تا پویایی خود را حفظ کرده و اطلاعات خویش را به روز رسانی کنند تا در شرایط انقطاع تاریخی و انحطاط فرهنگی خود به بخشی از بحران مبدل نگردند و با دل بزرگ خویش به حرف نو و اثربخش حساس و گشوده اند.

📌 رسانه‌‌ی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇

🆔 @tahkimmelat
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز "حافظ" شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
اصلاحات ساختاری؛ ابژه ی تمنا و تحمیل یا سوژه ی تعقل!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)

مرز فارق اصلاح طلبان صرف نظر از هر تکثری که دارند با منتقدین رادیکال؛ در این است که ایشان فرزند مشروع همین نظامند و سال ها در قدرت شریک بوده اند برای تعالی کشور؛ و در واقع اصلاحات ایشان درون سیستمی تلقی می شده است اما از جهتی وجه اشتراکی هم با مخالفان دارند که می توان از آن به فقدان گفتمانی ایجابی و اندیشیده شده تعبیر کرد‌. اما حالا که برخی از اصلاح طلبان از اصلاحات ساختاری سخن می گویند باید دید که این اصلاحات را درخواست و تمنا می کنند یا تحمیل. در هر دو صورت باید گفت ملاحظات بسیاری را نا اندیشیده رها می کنند مگر می شود چنین درخواستی داشت بدون در نظر گرفتن امکانات و امتناعات و بدون وجه نظر به اقتضائات عرصه ی سیاست‌‌. در صورت تحمیل هم با فقدان گفتمانی ایجابی مواجهیم بدون درک صحیحی از مناسبات قدرت و شان و منزلت اجتماعی؛ جایگاه مردمی و رسالت تاریخی خویش.
اما اگر هدف دعوت به تعقل است آن هم مرتبه ای هست که قابل تقلیل به فعالیت های جناحی و حزبی نیست. کار کار متفکرانه ای هست، زبان خودش را می طلبد باید اندیشیدن به بنیان های فکری را جدی گرفت.
شاید بتوان توهم قدرت سیاسی همه توان را پاشنه آشیل عمده ی جریانات اصلاحی تلقی کرد، در دل یک کشور خاورمیانه ای و در بحبوحه ی انواع خشونت‌های ساختاری، تهدیدها و تندروی های داخلی و خارجی، بدون عنایت کافی به فرماسیون های اجتماعی برساخت دوگانه ی توتالیتر- دموکراسیخواه ابدا معقول نمی نماید.
تضعیف قدرت مرکزی در شرایط خطیر امروز پیامدهای جبران ناپذیری می تواند در پی داشته باشد. گفتمان انقلاب با وجود همه انتقادها به مثابه درختی ریشه دار است اما گفتمان اصلاحات به منزله شاخه این درخت با تشکیک بر سر نسبتش با تنه اصلی از فقدان بنیه و بی ریشگی رنج می برد.
نگارنده در مقام نقد و تبیین اجمالی؛ ضمن تبری از تحلیل های شتابزده و ژورنالیستی تکثیر یافته، ملاحظات انتقادی خویش را به عنوان پیش درآمدی بر تبارشناسی جریان اصلاح طلبی در چند محور ارائه می کند:
جریان اصلاح طلبی، اولا از آرمان اصلی خویش که همانا اصلاح درون سیستمی بود طی یک فرار رو به جلو به اصلاحات ساختاری میل پیدا کرده است، بدون آنکه مقومات قابل اتکایی از سوی به اصطلاح تئوریسین هایش ارائه شده باشد.
ثانیا، این جریان از فقدان تئوریسین های آشنا با سنت تاریخی ایرانیان، و تاریخ تحولات اجتماعی ایران معاصر رنج می برد و در تحلیل هستی اجتماعی ایران با وجه نظر به فقدان فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بسیار تنک مایه و نحیف است.
ثالثا، این جریان علی رغم تجربه ی شراکت در قدرت، در عمل از فقدان آرمان و افق ایجابی در میان حلقه های نخبگانی و حتی بدنه اجتماعی فراوان متضرر شده و می شود. چرا که فاقد نظریه اجتماعی برای نظام حکمرانیست.
رابعا نسبت این جریان با آرمان های انقلاب و در کلیت آن با گفتمان انقلاب ایران، در طول زمان مغشوش و آشفته شده است. این جریان در ابراز اصول موضوعه ی خویش در مواجهه با نظام سلطه جهانی دچار تشتت می باشد.
و خامسا جریان اصلاح طلبی نسبت به اقضائات تنوع اقوام ایرانی در سپهر سیاست و نیز مطالبات اقشار مختلف و علی الخصوص طبقات محروم، برنامه و کارنامه چندان درخشانی ندارد.
آنچه پیوندهای اجتماعی را ترمیم می کند، در غالب گفتمانهای موجود جامعه غایب است و جریان اصلاح طلبی هم مع الاسف از این قاعده مستثنی نیست! ‌‌یکی از مواردی که می‌تواند به ترمیم پیوند های اجتماعی مدد برساند وجود گفتمانی است که این مهم را سرلوحه مساعی خویش قرار دهد، گفتمانی که بتواند نیروهای مختلف را حول منافع ملی کشور جمع کند.
به نظر می رسد پس از تجارب ناکامی ها اهل سیاست، به سمت اندیشه و اندیشه ورزان رجعت کنند، و به جای ارجاع به تمایزات بی بنیادی که بین به اصطلاح جناح ها وجود دارد، بنیان متاملانه تری برای کنش گری خویش دست و پا کنند و به جای توافقاتی که عمدتاً بر سر منافع گروهی خویش برقرار می کنند، از یک نظریه ی اجتماعی که ضامن منافع ملی کشور هست حمایت و تبعیت کنند، امروز فقر تئوریک مدعیان سیاست ورزی و کنشگری بیش از پیش آشکار شده است و بنابراین می طلبد که نسبت به صورت بندی و تمهید گفتمان های نظری در سایه ی بصیرتهای اهل نظر همت بگمارند. باید دید چه عوامل تاریخی و فرهنگی موجب می شوند که جریانات سیاسی نسبت به ظرفیت های اهل تفکر در مقام گفتمان سازی احساس استغنا کنند؟! بنا به آنچه گفته شد در راستای تقویت و تحکیم پایه های حکمرانی خوب، لازم است فارغ از هیاهوها و مسایل جناحی مقولات شناور در سپهر سیاسی کشور را سوژه تعقل و خردورزی قرار دهیم. التفات به ضعف عقبه ی تئوریک می تواند ضمن تسهیل زمینه ی ورود اصحاب نظر به عرصه ی گفتمان سازی، هاضمه ی سیستم را برای کاهش هزینه های اصلاح تقویت نماید.
مطهری در درک عقلانیت مدرن از نوعی عقب ماندگی تاریخی رنج می برد!

دکتر بیژن عبدالکریمی


اولا مطهری فاقد هرگونه طرح مشخص وتازه ای براي عقلانی سازی دین است، او درهمان پارادایمی می اندیشیده که از زمان فارابی تا صدرا وجود داشته است. دوم این که مطهری به تبع سنت فلسفه اسلامی درکی از سویه های نیهیلیستی و بالذات فلسفی نداشته است. سومین ادعای بنده درمورد مطهری این است که مطهری در درک عقلانیت مدرن از نوعی عقب ماندگی تاریخی رنج می برد  و چهارم این که باتوجه به شکاف میان ما و جهان معاصر در عالم سنت وعالم مدرن  و همچنین شکاف میان عالم مدرن و پسامدرن، شهید مطهری با نوعی تاخر وعقب ماندگی مدرن روبه رو بوده است.
مطهری نسبت به مدرن و پاسخگویی به آن شور و شعف خاصی داشت اما محدودیت های فکری نیز داشت و این مساله برمی گردد به سنت تاریخی كه مطهري محصول آن است، مطهری محصول یک سنت تاریخی است  که این سنت امکانات ومحدودیت هایی نیز داشت علاوه بر اينكه وجوه مثبتي را هم به انديشه او مي دهد.
برای قضاوت، «تاریخ» وجه مهم بحث است و ما لازمان ولامکان فکر نمی کنیم واگر از فلسفه تاریخیتش را بگیریم از آن چیزی نمی ماند . در واقع تأكيد بر نگاه تاريخي اين است كه ما خدا نيستيم.
فلسفه اسلامی یک رویداد تاریخی است، اصطلاح فلسفه خیلی متاخر است واین واژه در گذشته به کار برده نمی شد.
عقل يوناني وقتي وارد اسلام شد با سنت عبري تركيب شد كه همين دست و پاي آن را بست. به همين دليل است كه شما در غرب شاهد تحرك بسيار در فلسفه و سيستم هاي فكري متعدد هستيد اما در اينجا چنين چيزي ديده نمي شود.
اگر عقل يوناني نبود ما چيزي به اسم فلسفه اسلامي نداشتيم. فلسفه يوناني در عالم اسلامي ظهور خاصي يافت اما يك وجه مشترك را هم با آن دارد.
من معتقد نیستم فیلسوفان مسلمان صرفا تحت تاثیر فلسفه یونانی بودند، چون تمدن ساز نمی شدند ،عقل یونانی وقتی وارد حوزه اسلام می شود و وقتی با سنت عبری می پیوندد ،جنبه های سکولار ونیهیلیستی اش آشكار نشد. عرفای ما جنبه نیهیلیستی فلسفه یونانی را دیدند وآن را نپذیرفتند اما فلاسفه ما این جنبه را ندیدند.
از ابن الرشد تا فارابی پارادایم حقیقت مضاعف مطرح بود ، اما از فارابی تا ملاصدرا این پارادایم مطرح نبود وشهید مطهری دراین پارادایم دوم فکر می کرد .
شهيد مطهري بين عقلانيت مدرن و متافيزيك آواره است.
سنتي كه درش حرف جديد نباشد ارزشي ندارد. شهيد مطهري يك ميدان دارد كه من آن را دنبال كنم. ما افرادي مثل بازرگان را داريم كه سعي در گسترش دين را دارند. اگر من با همين ادبيات از آنها دفاع كنم به من خواهيد گفت اين ها چيز اصلي براي دنبال كردن داشته ان يا صرفا كپي است.
اگر من فوكويي بحث كنم بايد بگويم ساختارهاي غيرمعرفتي است كه به شهيد مطهري اينطور نگاه مي كنند. مطهري يك متفكر وارفته نيست اما مطهري در قياس با فارابي و ملاصدرا انديشه نويي نداشته است.
شهيد مطهري در برخورد با عقل مدرن در سنت تاريخي است كه دست و پاي او را بسته است.
بزرگترین پرسش دانشگاهی وحوزوی جامعه ما در حال حاضر این است که سنت تاريخي ما بین حکمت ایرانی، فلسفه یونانی و سنت عبری نظام معرفت شناختی و وجود شناسی شایسته ای  تعریف شود که به نظر بنده این سوال را  شهید مطهری و هیچ یک از بزرگان ما پاسخ نگفته اند.
سوال اين است كه ما چطور مي خواهيم اين 3 سنت را با هم جمع كنيم. به نظر بنده عقلانيت متافيزيكي در فرهنگ ما تماميت نيافت. و چون ما در زمينه خرد و عقلانيت دچار بحرانيم، غرب همه وجود ما را فرانگرفته است. (۱۳۹۱/۲/۲۱ برنامه زاویه)
Forwarded from اتچ بات
‍ اصول مبارزه در زمانه نیهیلیسم
دکتر محمد مهدی اردبیلی
(نسخه انتشار)
___
سخنی با مخاطبان

در طول سال‌های فعالیتم در حوزۀ فلسفۀ غرب، به ویژه فلسفۀ هگل، به عنوان پژوهشگر، مترجم و معلم، همواره با مسئلۀ نیهیلیسم (اعم از نیهیلیسم معرفتی، اخلاقی، سیاسی و غیره) درگیر بود‌ه‌ام. اما در سال‌های اخیر مواجهه‌ای تمام‌عیار با آن پیدا کردم تا جایی که در سال ۱۳۹۸ تمام مبانی معرفتی و معیارهای اخلاقیِ خود را غیرقابل اتکا یافتم و خود را به‌تمامی در بن‌بست دیدم، و نیهیلیسم، در تمام ابعادش، چنان بر ذهن و زیستِ من حاکم شد که نمی‌توانستم آن را نادیده بگیرم و به روال سابق مانند یک مترجم، مفسر، سخنران یا معلمْ، همچون کبک، سر در برف، به کارم ادامه دهم، چرا که هیچ رویکردی را نمی‌یافتم که حتی برای خودم قانع‌کننده یا قابل قبول باشد و زندگی‌ام را معنا ببخشد، چه رسد به اینکه آن را برای دیگران ترجمه، تفسیر یا تدریس کنم. از همین‌رو تصمیم گرفتم در عین اذعان به ناامیدی، ناتوانی و ضعف خودم، دست به قمار بزنم و چیزی تازه را بجویم و از همان سال ۱۳۹۸ پروژه‌ای شخصی را آغاز کردم که به تدریج چنان اولویتی برایم یافت که در تابستان سال ۱۳۹۹ خود را ناچار دیدم پس از انجام تمام تعهدات قبلی، بدون اطلاع‌رسانی صریح در خصوص پروژۀ آتی‌ام حتی برای دوستان نزدیکم، از تمام فعالیت‌های سابقم کناره بگیرم و مشخصاً روی پروژۀ فکری و کاریِ جدید در مواجهه با نیهیلیسم متمرکز شوم. همچنین ترجیح دادم به دلیل تمرکز بالایی که انجام چنین کاری نیاز داشت، این پروژۀ فکری را به یک معنا، به‌تنهایی، و موقتاً در نوعی انزوای خودخواسته با قطع تمامی راه‌های ارتباطی پی بگیرم. در طول این مدت توانستم طرحی کلی از راهِ پیشِ رو را برای خودم ترسیم کنم و بدین طریق بنا دارم همچنان طی سال‌های آینده، اگر عمر و توانی باشد، با ادامۀ فاصله‌گیری از حضورِ بی‌واسطه در فضای عمومی، در صورتبندیِ این طرح‌وبرنامه بکوشم. از آنجا که هر پاسخی، پاسخی همه‌جانبه است، پاسخ من نیز به مسئلۀ نیهیلیسم به‌ناچار باید همه‌جانبه باشد و در نتیجه، خود را در قالب یک نظام جامع بیان کند، البته نه نظامی بسته و صُلب، بلکه نظامی گشوده و رادیکال. همچنین کاملاً به ناتوانی خودم و احتمال شکست این پروژه واقفم، اما تنها کار موجهی که می‌توانم انجام دهم این است که بنویسم، حتی خودِ شکستم را. در اوایل زمستان سال گذشته، دریافتم که دستکم به فهرستی کلی از نظام مدنظرم دست یافته‌ام که البته بیشتر به برنامه‌ای بلندمدت برای تفصیل بخش‌های مختلف نظام شباهت دارد. می‌دانم ما در زبان و فضایی زندگی می‌کنیم که دستکم بیش از چهارصد سال است که یک نظام فلسفیِ جامعِ اصیل و بدیع در آن خلق نشده است و علی‌رغم ادعاهای گزاف ناسیونالیستی، نوعی عدم اعتماد به نفس و خودکوچک‌پنداریِ تاریخی در اذهان حاکم است. آیا واقعا خلقِ یک پاسخ همه‌جانبه، یا دستکم بیان خودِ پروبلماتیک در اینجا و این زبان ناممکن است؟ از همین رو، سال گذشته نسخه‌ای ابتدایی از این فهرست را به عنوان جلد نخستِ نظام در اختیار برخی از دوستان نزدیکم قرار دادم و دستکم آنها را از برنامۀ خودم مطلع ساختم. با این اوصاف، علت اصلی انتشار پیام حاضر این است که اکنون پس از دریافت نظرات عمدتاً انتقادیِ آنها، تصمیم گرفتم با بازنویسیِ این متن، ویراستی تازه از آن را به عنوان ویراست نخستِ جلد نخستِ یک نظام فکری و عملی در عرصۀ عمومی منتشر کنم، آن هم با هدف فراخواندنِ تخیلِ انتقادیِ مخاطبان، تا نقدهایشان را، هرچه رادیکال‌تر و جدی‌تر و کوبنده‌تر در خصوص این اثر بیان کنند. این البته ابداً به معنای بازگشت به فعالیت‌های سابقم نیست. تدریس در دانشگاه و موسسات خصوصی، یا ترجمه و تفسیر و سخنرانی و نوشتن یادداشت و مقاله و غیره در حال حاضر برای من هیچ محلی از اعراب ندارند و جز در مواردی بسیار معدود که ضروری بدانم هیچ حضوری در فضای عمومی نخواهم داشت. سایت، کانال و سایر صفحاتم در فضای مجازی نیز توسط برخی دوستان اداره می‌شود. وبسایت من، شامل بخش اعظم کارهای گذشته، با آدرس ardebily.com در دسترس است و متن کامل کتابم تحت عنوان اصول مبارزه در زمانۀ نیهیلیسم نیز در همان جا منتشر خواهد شد. از آنجا که دربارۀ پروبلماتیکم در مقدمۀ کتاب به‌کفایت سخن گفته‌ام، چیزی برای گفتن در این پیام نمی‌ماند، جز ابراز امیدواری به اینکه این اثر، به عنوان فهرستی از یک نظامِ در حال ساختنْ، در عرصۀ عمومی خوانده، فهم و به‌ویژه نقد شود.

محمد
اردیبهشت ۱۴۰۱

https://www.instagram.com/p/CdIOHO2t4ay/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
___

با ما همراه باشید در #کانال_فلسفی_تیرداد

https://t.me/TirdadPhilosophyChannel
تهدیدات امنیتی گرانی های سرسام آور!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)


کوچک شدن سفره های خانواده ها و تخلیه ی سبدهای خانوار از اقلام ضروری برای تامین سلامت اعضا؛ تنها سلامت جسمی شهروندان را تهدید نمی کند بلکه بهداشت روانی ایشان را نیز تضعیف می کند و با روند صعودی قیمت ها و گرانی های سرسام آور، کنشگران اجتماعی را نسبت به دولتمردان و کارآمدی تصمیمات ایشان بی اعتماد می کند و زمینه ی سو استفاده ی بدخواهان ملت را فراهم می آورد و همین می تواند در صورت مهار نشدن در میان مدت حتی به تهدیدات امنیتی بیانجامد.

نگارنده که در تمام این سالیان، مهم ترین خطر پیش روی آینده ی این جامعه را افزایش شکاف های اجتماعی تلقی می کرده است و به هر مناسبتی در اهمیت ارتقا انسجام اجتماعی در کشور سخن رانده است و حتی نتایج مشاهدات و تحقیقاتش را در قالب کتاب "گفتمان وفاق" صورت بندی نموده و در اختیار مخاطبان نهاده است، مع الاسف امروز روند لجام گسیخته ی گرانی ها را از مهمترین عوامل تعمیق شکاف دولت-ملت می داند که علی التحقیق به موج نارضایتی ها و تجمعات مطالبه گری از جمله مطالبات صنفی معلمان دامن می زند.
حتی در خصوص مطالبات به ظاهر غیر اقتصادی از جمله "آزادی" که در واقع خواست آزادی درانتخاب سبک زندگی هست؛ عامل اقتصادی نقش بسیار پر رنگی بازی می کند؛ چرا که در صورت تمتع بیشتر این امکان هم برای افراد طبعا ارتقا می یابد و دست ایشان برای هزینه کردن به نحوی که مطلوب خودشان است بازتر است.
جدای از نگرانی ها برای آینده ی فرزندان از منظر اجتماعی و اقتصادی، وجود فاصله های فاحش طبقاتی و برخی کج سلیقگی ها و ویژه خواری ها احساسات مردم را بیشتر تهیج می کند و تهدید مذکور را برجسته تر می نماید شبیه همین موجی که در خصوص سیسمونی گیت در میان مردم و در صفحات مجازی با آن مواجه شدیم‌.
به عنوان دانش آموخته ی جامعه شناسی مسئولین و متولیان امور را نسبت به عواقب و پیامدهای ناخواسته ی گرانی های متورم تذکار می دهم. با آرزوی ایرانی آباد برای مردم ستم کش و توفیق خدمت برای مسئولین راستین؛ امیدوارم علاج واقعه را پیش از وقوع تمهید کرده از بی نظمی های محتمل پیشگیری به عمل بیاوریم.
Forwarded from Beh Bouzari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر عبدالکریمی - 5 اردیبهشت
 تأمل در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی»!

دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده ­تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ­ای شکل نمی ­گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست­ جهان تاریخی­مان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست­ جهان، امکان­پذیر نیست.  
وی در این مقاله برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" میان پنج مفهوم تمایز قائل شده اند: 

الف. تفکر اجتماعی
 Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی 
Social/ Political Philosophy 
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه­ شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
  
  
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان­ گونه که هایدگر به ­درستی تأکید می­ کند با­­­ دیگری ­بودن از اساسی ­ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است.  به بیان ساده ­تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره  دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است. مراد از کاربرد تعبیر «تفکر اجتماعی» این است که همان­ گونه که تفکر فلسفی (متافیزیکی) و نیز اندیشه علمی یگانه شیوه­ های تفکر نبوده، همواره در برابر بشر امکانات دیگری از تفکر وجود داشته است لذا همان­ گونه که فی ­المثل نحوه تفکر بودا، زرتشت یا مسیح را نمی ­توان تفکر فلسفی، در معنایی که متفکران یونانی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو می ­اندیشیدند، نامید، نحوه فهم آنان را نیز از حیات اجتماعی نمی ­توان فلسفه اجتماعی یا سیاسی به معنای دقیق کلمه تلقی کرد. پس در میان اقوام گوناگون، همچون ایرانیان، هندیان یا چینیان و حتی در میان جوامع بدوی آفریقایی یا سرخ­پوستان آمریکایی نیز همواره نحوه­ای از تفکر اجتماعی بوده است. بنابرین تعبیر «تفکر اجتماعی» در اینجا به آن نحوه­ های تفکری در باب جامعه اشاره دارد که در سنت ­های نظری دیگری غیر از سنت متافیزیک یونانی شکل گرفته ­اند. این نحوه ­های تفکر غیرمتافیزیکی را می ­توان در اندیشه ­های اسطوره­ای دینی، عرفانی، شاعرانه، هنری و ... جست­جو کرد. 
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه ­های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را می­توان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.    
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ­ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی­ اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی می‌آورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمی­اندیشند. به تعبیر ساده ­تر، آنها فاقد «نظریه اجتماعی»، در معنای خاص کلمه هستند، هر چند که از «ایده اجتماعی»، به معنای درکی مبهم و ناروشن از وضع موجود و نیز از وضع مطلوب سیاسی و اجتماعی برخوردارند. 
4. نظریه جامعه ­شناختی: مراد از نظریه جامعه­ شناختی نظریه­ ای است که بر اساس روش ­های علمی، مشخصاً روش­ های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ­ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می­ گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعده‌مند سازیم. 
بنا بر پاره­ ای از تعاریف، نظریه اجتماعی عبارتست از «هر شکل از نظریه‌پردازی انتزاعی در باره ماهیت جامعه انسانی، اقتصاد، و عمل اجتماعی». «یک نظریه اجتماعی می­ کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبه‌ها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام­ یافته نه تنها می‌تواند به عنوان وسیله‌ای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
دعوت به یک شیفت پارادایمی در اندیشه اجتماعی در جهت تمهید آلترناتیو ساختاری!*

هیچ یک از اقشار و لایه‌ها و گروه‌ها و جریانات اجتماعی ما، اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون، سنتی و مدرن، روشنفکر و عوام، حوزوی و دانشگاهی درکی تاریخی و جامعه‌شناختی از مسائل و بحران‌های ما، از جمله خشونت ساختاری و بنیادینی که در جوامعی همچون جامعه ما وجود دارد، ندارند.

اگر نگویم هیچ یک، لااقل می‌توانم بگویم اکثر قریب به اتفاق اقشار و لایه‌ها و گروه‌ها و جریانات اجتماعی ما، کم‌تر به این پرسش می‌اندیشند که در جوامع توسعه‌نایافته‌ای چون جامعه ما، که پدیدار ملت‌دولت مدرن در آن شکل نگرفته است و فاقد نهادها و نیروهای تاریخی‌ای است که در غرب به ظهور پدیدار ملت‌دولت مدرن منتهی گشته است، خشونت ذاتی دولت‌های شبه‌مدرن را چگونه و با کدامین نیروهای تاریخی می‌توان کنترل کرد؟

روشنفکران ناروشنفکر و پوپولیست ما کم‌تر به این پرسش می‌اندیشند که ویژگی‌های اساسی و بنیادین حکومت‌ها و دولت‌های شبه‌مدرن در جوامع توسعه‌نایافته چیست و چگونه می‌توان بر این ویژگی‌ها، با توجه به شرایط تاریخی و بومی خویش فائق آمد؟

اکثر روشنفکران ناروشنفکر ما، علی‌رغم ادعاهای خویش، در فضایی اثیری و غیرتاریخی، یعنی بر اساس الگوهای جوامع طبیعی و فرآیند تاریخی ظهور ملت‌دولت‌های مدرن در جوامع توسعه‌یافته غربی می‌اندیشند و چشم‌انتظار ظهور همان نتایج و ثمرات در سرزمین و زیست‌جهان دیگری هستند که از اساس و به لحاظ تاریخی با جوامع غربی بسیار فاصله دارد.

روشنفکران نام‌آور ما، درست همچون خود قدرت سیاسی و همچون روحانیون و حوزویون سنتی ما اسیر عقلانیتی انتزاعی وغیرتاریخی هستند.

اگر قدرت سیاسی و حوزویون ما اسیر اسانسیالیسم یا ذات‌گرایی ارسطویی هستند و درکی از تحولات بنیادین عالمیت و زیست‌جهان تاریخی ما ندارند، روشنفکران ما نیز اسیر عقلانیت انتزاعی دکارتی‌کانتی بوده، درکی از تاریخیت نهادهای مدرن غربی، همچون نهاد ملت‌دولت مدرن، جمهوریت، پارلمانتاریسم، تفکیک قوا، حقوق بشر، دمکراسی نداشته، چشم انتظار ظهور این پدیدارهای مدرن در دل جامعه‌ای هستند که فاقد نیروهای تاریخی جوامع غربی و نهادهای حاصل از آن است.

درست همچون حوزویون سنتی ما که فکر می‌کنند با منبر و حدیث و روایات و خطابه و نصیحت اخلاقی می‌توان ارزش‌ها را دگرگون کرد و ارزش‌های متعالی را، مستقل از مناسبات اجتماعی و اصلاح ساختارها، می‌توان متحقق ساخت، اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما نیز، به تبع منطق کوژیتوی دکارتی، «فکر می‌کنم پس هستم»، لذا هستی اجتماعی ما را مبتنی بر اندیشه دانسته، تصور می‌کنند بحث‌های ایدئولوژیک و اپیستمولوژیک می‌تواند به تغییر واقعیت اجتماعی ما منتهی شود.

اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، درست همچون بسیاری از روحانیون و حوزویون سنتی ما، هنوز با تفکر تاریخی و این منطق هگلی مارکسی هایدگری آشنا نگردیده‌اند، که برخلاف منطق کوژیتوی دکارتی باید گفته شود «هستم، پس می‌اندیشم». یعنی اندیشه‌ها و نظام‌های ایدئولوژیک ما تا حدود زیادی حاصل هستی و واقع‌بودگی ماست و در حیات اجتماعی و تاریخی بسیاری از مناسبات و رفتارها و کنش‌ها از جمله خشونت‌گرایی را باید نتیجه هستی و واقع‌بودگی اجتماعی و تاریخی جامعه برشمرد و نه ایده‌های اندیشه‌ورزانی چون فردید و داوری. به بیان ساده‌تر، جامعه ما شدیداً نیازمند نگرش و منطقی مارکسی و نه ضرورتاً مارکسیستی برای فهم مسائل و بحران‌های خویش است.

این سخن بدین معناست که بسیاری از کنش‌های سیاسی و اجتماعی حاصل مناسبات و موقعیت اجتماعی و تاریخی ما و نه حاصل اراده‌ها، ذهنیت‌ها یا پروژه‌های اشخاص و سیاستمداران است. متأسفانه بسیاری از روشنفکران برجسته ما، برای فهم پدیدار خشونت آدرسی کاملاً اشتباه می‌دهند. آنها متأسفانه فاقد درک و منطق تاریخی‌جامعه‌شناختی هستند. اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما، مانند خیل عظیم عوام و توده‌ها، درکی روانشناسانه فردی ایدئولوژیک اخلاقی غیرساختاری غیرفرآیندی و غیرتاریخی از مسائل و بحران‌های ما، از جمله پدیدار خشونت و خشونت‌گرایی در جوامعی مثل جامعه ما دارند، لذا آنها فاقد نگاهی جامعه‌شناختی کل‌گرا ساختاری فرآیندی و تاریخی از مسائل و بحران‌های ما هستند. به همین دلیل است که از انقلاب مشروطه تاکنون ما دور خود می‌چرخیم و به فهم درستی از مسائل‌مان نائل نشده‌ایم تا بتوانیم راه‌حل مناسبی بیابیم.

* دکتر بیژن عبدالکریمی، ۲ دی ماه ۹۸، دانشگاه امام صادق (ع)
چرا نباید "وفاق" را به تاخیر انداخت؟!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)


در صورت بروز هر گونه آنارشی مهارناپذیر در کشور به ناگهان با گسیخته شدن رشته های انسجام بخش با سیلی از حوادث تلخ مواجهه پیدا مي کنیم، تا حدی که حتی امکان برقراری حداقلی از وفاق میان جریانات مختلف با انواع امتناعات عدیده رو به رو می شود که تبعات و پیامدهای پیش بینی ناپذیر و تلفات و خسارت های زیان باری در پی خواهد داشت در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی که آبستن خشونت های ذاتی مفرطی هست آیا شرط عقل نیست که پیش از بالا گرفتن آتش اختلافات و اغتشاشات به تنها بخت ملی خویش برای حراست از منافع کشور بیاندیشیم و به لوازم گفتمانی تن دهیم که ضامن بقای قوم تاریخی ماست.
آیا قرار است به خیال خام برخی؛ گذار بی خشونتی صورت بپذیرد و ایران به سرعت به ساحل امن برسد و ایرانی دوباره روی خوش روزگار را ببیند؛ پاسخ قهراً منفی است؛ آیا قرار است اتفاقات ایام انقلاب ۵۷ دوباره تکرار شود آیا دوباره محکومیم به ترورها و حذف ها و آشوب ها و انفجارها و دسته بندی ها و نابودی نهادها و ساختارها ...آن وقت چه تضمینی وجود دارد بازیچه ی دست بیگانگان نباشیم؛ چه تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور وجود خواهد داشت؟! چه میزان کم خردی در کلام آنانی نهفته است که از برپایی یک حاکمیت دموکراتیک سهل الوصول سخن می رانند، نکند قرار است هزینه اش را مردم ایران بدهند و اقلیتی همه چیز را تصاحب و مصادره کنند!؟

به عنوان جامعه شناس همه ی جریانات را به پیامدهای بنیان کن افول اعتماد و سرمایه اجتماعی تذکار می دهم؛ اگر بخت با این کشور یار باشد ما از ظرفیت وفاق جویی در شرایط پیشا انقلابی حداکثر بهره را می بریم‌. رسالت بزرگی که جریان اصلاح طلبی با وجود همه ی فرصت‌ها و موانع و البته به جهت فقدان گفتمانی ایجابی نتوانست از عهده ی آن بر بیاید؛ دعوت به طرحی نو!
طرحی که نقطه ی عزیمت را انقلاب ۵۷ قرار می دهد و ضمن ارج نهادن به خدمات همه ی جناح ها و طیف ها از نهاد روحانیت تا تشکیلات نظامی و دفاعی کشور؛ از دوگانه سازی های کذایی اعم از دیکتاتور-دموکراسیخواه پرهیز کرده؛ از درانداختن طرحی نو با مشارکت همه ی سلایق در سپهر سیاسی سخن می گوید.
همه ی توان خود را بگذاریم برای اجماع سازی نخبگانی؛ انقلابیون؛ برای دفاع از انقلابی که کرده اند به تقویت الزامات گفتمانی مبادرت ورزند؛ و آنان که فروپاشی ساختارها را دوباره ناگزیر می دانند به موانع صعب و دهشتناک وصول به وفاق پس از آن به جد بیاندیشند. آیا عقلانیت حکم نمی‌کند که به علاج واقعه پیش از وقوع بیاندیشیم، کار امروز را به فردا نسپاریم، دیر یا زود ما ناگزیر از وفاقیم! آیا وصول به اجماع نخبگانی پیش از اوج گرفتن التهابات ممکن و مطلوب است یا پس از آن؟!
#خبرنامه الکترونيکي انجمن جامعه‌‌شناسي ايران
yun.ir/v5jvcc

♦️یادداشت ماه
محمدعلی اسلامی ندوشن: فرهنگ‌شناس تمام عیار / دکتر نعمت الله فاضلی
yun.ir/fvlsn4

♦️جلسات آینده
معرفی شبکه جهانی سازمان‌های جامعه مدنی برای کاهش بلایا
yun.ir/dity2a

 ♦️اطلاعیه ها
اطلاعيه ثبت‌نام نامزدهای عضویت در هيات مديره انجمن جامعه‌شناسی ايران (دوره یازدهم 1401 تا 1404)
yun.ir/1ijxda
اعلام زمان برگزاری مجمع عمومی انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/4to72b
اطلاعیۀ انجمن جامعه‌شناسی ایران دربارۀ حمایت اقتصادی اعضاء برای تداوم فعالیت‌های انجمن
yun.ir/5q46z2

💢 در راستای پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
yun.ir/6mbzb3

دربارۀ اقتراح / اسمعیل خلیلی (دبیر علمی همایش و عضو هیأت مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران)
yun.ir/4fr712
▪️جامعه‌ای با نوسازی و توسعۀ دولت‌محور / آرمان حیدری
yun.ir/cxol55
▪️ایران، جامعۀ در حال انتقال و تغییر / سید یعقوب موسوی
yun.ir/na7kjd
▪️گسست تاریخی از سنت فکری و فرهنگی خویش / بیژن عبدالکریمی
yun.ir/0sd2e7
▪️خوانشی از اکنونِ جامعۀ ‌ایران برپایۀ تحلیل بزنگاه / محمّد رضایی
yun.ir/qg1p1e

♦️تازه‌ها
فراخوان ثبت‌‎نام دوره‌های تخصصی بهار 1401 مرکز آموزش انجمن جامعه شناسی ایران
yun.ir/ytabb9

♦️فراخوان‌ها‌ و اخبار ویژه
فراخوان همایش فلسفۀ دین و افق‌های پیش‌رو
yun.ir/181q9g
اولین سمپوزیوم ملی «حقوق کودک»
yun.ir/za1wp9

♦️اخبار سایر نهادها
فراخوان مقالۀ پژوهشنامه مطالعات وقف و امور خیریه
yun.ir/095ipf

@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
Forwarded from کافه هنر
‌‌‌‌ایثار،گذر از تردید به سوی تفکر معنوی

دقایق آغازین فیلم ســـینمایی «ایثار»، آخرین ســـاخته آندری تارکوفســـکی، شـــامل ارجاعاتی صریح به نیچه و برخی اوقات (ارجاعاتـــی) غیرصریح به آثاری مانند «چنین گفت زرتشـــت» از نیچه اســـت؛ برخی از این ارجاعـــات در ادامه فیلم هم تکرار میشـــوند. این در حالی است که ما در آثار اولیه تارکوفسکی، علاقه چندانی به نامها و اشاره مستقیم به نظریه های فلسفی نمیبینیم، هر چند ارجاع به مفاهیم کلی مانند «علم» ، «ادبیات» ، «مذهب» و... کمابیش در این آثار موج میزند و خب این هم روشن اســـت که اصالت تارکوفسکی فیلمهایی ساخته اســـت که درباره آن مفاهیم، سخنی بگوید. درواقع تارکوفسکی به دنبال آن اســـت که از جایگاه حقیقی هنر و دین در عصر مدرن و غلبه تکنولوژی، سیاست و علم پرسش کند و البته این پرسش را پاسخ گوید. شاید یکی از مهمترین تفاوتهای تارکوفسکی و برگمان هم در همین باشد که برگمان اصراری بر پاسخ ندارد و همواره وجهی از ابهام صورتمند را میتوان در اثر او دید و تارکوفســـکی در مقابل، به دنبال گذار از ابهام هاست.
فیلم ســـینمایی ایثار، فیلمی که میتـــوان آن را اثر برگمانی تارکوفســـکی هم نام نهاد، از این قاعده مســـتثنی نیســـت و تلاش دارد تا راهی روشـــن به انســـان معرفی کند. اما اینبار و اینجا تارکوفســـکی این راه روشـــن را نه صرفا در برابر راه روشن علـــم و تکنولـــوژی و ایدئولوژی، بلکه راهی روشـــن در برابر سایه روشن تردیدهای فلسفی معاصر میداند.
تارکوفسکی بسی صریحتر از آنچه
در فیلم اســـتاکر نشان داد، قصد دارد
تا از تردید گذر و تفکر معنوی را به عنوان
یک راه نجاتبخـــش معرفی کند. به همین خاطر اســـت که اینبار ســـخنان، مفاهیم و نمادهای فیلـــم به صراحت در برابر نیچه به مثابه الگوی تفکر فلســـفی معاصر صف آرایی میکنند.

در سکانس آغازین فیلم، پس از آنکه اوتو، پســـتچی و معلم تاریخ سر میرســـد و درباره نامهای تاریخی از گذشـــته شـــروع به ســـخن میکند، تارکوفســـکی از زبـــان دو شخصیت داســـتان، اوتو و الکســـاندر، گفتگویی را درباره نیچه و تمایز تفکر نیچه از تفکری که تارکوفســـکی داعیه دار آن است، ترتیب میدهد. در همین حین و از آنجایی که آموزه «بازگشـــت جاودان همان» نیچه بحث میشود، اوتو، در اثنای گفتوگو، ســـوار بر دوچرخـــه اش به صورت بی هدف میچرخد تا مخاطب بیشتر درگیر مفهوم بازگشت جاودان -با تفسیری که فیلم از آن دارد- شود. مشابه این اتفاق، زمانی رخ میدهد که در پایان این گفتگو که به ظاهر با محکومیت نیچه به پایان رسیده است، کودک ساکت، بی سروصدا دوچرخه را با طنابی به درخت بســـته است و با این کار باعث توقف دوچرخه میشـــود تا از این طریق تارکوفسکی اذعان کند تفکر معصوم آینـــده، دورباطل گردش زمانی نیچـــه ای را غافلگیر میکند و میشکند.
همچنانکه از نظر فرم -همانقدر که میتوان از تارکوفســـکی انتظار داشـــت- دقت و ظرافت به کار مـــیرود تا ماجرای این گفتگو به سرانجام برســـد، محتوای گفتگو نیز هر چند نه به صراحت یک کتاب یا مقاله، اما در لفافه ای از سخنان استعاری و کنایی، از غنای الزم برخوردار اســـت.
تارکوفسکی سعی میکند به شکل عمیقی در برابر این رویکرد طرح پرسش کند.
پیش از آنکه این گفتوگو آغاز شـــود، الکساندر در کنار کودک ساکت خود، ماجرای درخت و میوه آن را تعریف میکند و سعی دارد روشن سازد که انسان، وظیفه ساخت جهان را برعهده ندارد،
بلکه انسان صرفا خود را تغییر میدهد و در پی این تغییر، جهان، خودش تغییر میکند. چنان که با کاشـــت درخت، ثمرات آن درخت، خودش را نشان میدهد. این از مهمترین نقاطی است که می‌تواند گفتگوی مبهم مورد اشـــاره را روشن کند و نشان دهد مقصود تارکوفســـکی چیست. تارکوفسکی به این دیدگاه میتازد که انســـان زندگی و جهان را میســـازد و این وجهی از تمایز تفکر او از نیچه است.
وی همچنین تلاش دارد تا با برجســـته کردن اهمیت زندگی در تفکر نیچه و توصیف آن از زبان اوتو، نشـــان دهد با جوهره فکر نیچه به خوبی آشناست، اما دقیقا و در همین آشنایی است که به بن بست ملال آور آن هم وقوف پیدا میکند. تارکوفسکی در دل همین گفتگو و از زبان الکساندر، اذعان میدارد آن کسی که میخواهد به یک نظریه مطلق و جهانشمول دست یابد، در مقام خدایی نشسته است. به عبارت بهتر تارکوفسکی از سویی فهم خود را از نیچه به رخ میکشـــد و از سوی دیگر، اذعان میدارد گرایش به سمت مطلق هایی نظری، کار انسان و در توان انسان نیست و این یعنی اینکه تنها منبعی که میتواند مطلق هایی را به انسان اعطا کند، الوهیت است و جز آن، قرار گرفتن در مسیری اســـت که بلاخره به زبان نیچه جاری میشود و مآل آن -چنان که در فیلم دیدیم- میتواند نابودی با جنگهای جهانی باشد.
#سیدمهدی_ناظمی
🎬 | The Sacrifice 1986
Join 👉 @honar7modiran
خیلی کم؛ تقریباً هیچ...!
(جستاری در نقد کتاب گفتمان وفاق)

محمدحسن علایی

لب و لباب کتاب گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک چیست؟ تجربه ی زیسته ی نگارنده که با عنوان گفتمان وفاق عرضه شده است چرا باید برای دیگران جالب و حاوی نکات تامل انگیز باشد؟!
در این جستار به شیوه ی خودانتقادی به نقد کتاب تالیفی خویش می پردازم؛ از آن جهت که تکرار در ترغیب مخاطبان به خوانش کتاب به نظر می رسد ملال انگیز باشد و شاید این جستار قدری از این آزردگی احتمالی بکاهد. بی هیچ تعارف و تکلفی؛ حاصل دو دهه تجربه ی زیست آکادمیک نگارنده در تشخیص درد و تجویز نسخه ی درمان برای کشور غرق در بحران ما خیلی کم؛ تقریبا هیچ بوده است.
بسیارند کسانی که از همین دانشگاه‌های کشور موفق به اخذ مدارک بالا شده اند و اکنون به عنوان دکتر و مهندس و ... شناخته می شوند بسیارند اساتیدی که در هیئت استاد در همین دانشگاه‌ها صاحب کرسی شده اند و به شغل شریف معلمی و پرورش دانشجو همت گماشته اند. پس چرا باید یکی از این تجربه ها را در بوق و کرنا کرد و با عنوان پرطمطراق گفتمان وفاق به مخاطب تحمیل کرد؟!
نکند باز با کتابی مواجهیم از سنخ کتاب های مشابهی که به نصایح الملوک معروفند و قدرت‌های خودکامه را به اخلاق و رواداری با رعایا به عنوان عیال الله دعوت می کنند. نکند باز با کتابی مواجهیم که در آن نگارنده تجربه ی شکست و ناامیدی را در زیست فردی ملاک و مبنای نگارش قرار داده است و چندین صفحه را با این انگیزه فردی سیاه و عرضه کرده است.
سایمون کریچلی کتابی دارد با عنوان "خیلی کم ...تقریبا هیچ" که در ذیل بخشهایی از آن را می آورم:
"...کریچلی ناامیدی به عنوان آغازگاه فلسفه را در دو دسته جای می دهد:ناامیدی دینی و ناامیدی سیاسی. او کانون ناامیدی دینی را مساله معنا و این پرسش می داند که در نبود باور دینی زندگی چه خواهد بود؟کریچلی کانون ناامیدی سیاسی را هم مساله عدالت می داند و از خود می پرسد چگونه می توان در جهانی به شدت ناعادلانه عدالت را پیاده کرد؟ اگر در ناامیدی دینی احساس فقدان و شکست از آنجا می آید که دیگر خدایی وجود ندارد و من معنای زندگی را باید کجا بیابم، در ناامیدی سیاسی احساس فقدان یا شکست از آنجا می آید که می بینیم در جهانی به شدت ناعادلانه زندگی می کنیم. کریچلی البته معتقد است بر خلاف آنکه آغاز فلسفه با ناامیدی است،پایان آن ناامیدی نیست. او پایان فلسفه را گونه ای نزدیکی به ادبیات،به ویژه از جنس بکتی آن، می داند که می تواند نجات از نجات را به ما بیاموزد: نجات از نجات یعنی بازگشت به امر عادی یا هر روزه...این نه بسیار، که خیلی اندک است؛ اما هیچ نیست".
اما نسبت این مباحث با جستار ما چیست، اعتراف به این حقیقت که یکی از هزاران نفری که دانشگاه را تجربه کرده است تلاش می کند ضمن روایت تجربه ی خویش آن را به خدمت پروبلماتیزه کردن مسئله ی ایران درآورد تا صرفا به پاره ای ذوق ورزی های شخصی دلخوش نسازد و با بینشی جامعه شناختی از تقلیل مسائل به سطح تحلیل فردی بپرهیزد، آن هم در این شرایط خطیر که شکاف ها روز به روز عمیق تر می شوند؛ و مفهوم "آینده" برای "ما" بحرانی شده است، بی تردید دست آویز نگارنده خیلی کم است؛ تقریبا هیچ...!
Forwarded from جرعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻بیژن عبدالکریمی در این‌ گفتار، در خصوص اسلامی سازی علوم انسانی سخن می‌گوید.

♦️وی این ایده را منتسب به نقیب العطاس متفکر اهل مالزی می‌داند.

♦️او عنوان می‌کند که العطاس از این ایده‌ی خود بازگشته است🔺️

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal