Forwarded from کژ نگریستن
📘امروزه ما میدانیم که ویرانی تجربه دیگر به فاجعه نیاز ندارد، و داشتن یک زندگی روزمرهی یکنواخت و ملالآور در هر شهری هم کفایت میکند.
زیرا یک روز معمولی از زندگی انسان مدرن عملا دربردارندهی هیچ چیزی نیست که همچنان بتوان آن را تجربه تعبیر کرد. نه با سیل خبرهای رسانه که یکسر از زندگی او دورند، نه نشستن برای دقایق طولانی پشت فرمان در ترافیک، نه سفر در جهان زیرین مترو، نه راهپیماییای که ناگهان خیابان را میبندد. نه ابری از گاز اشکآور که به آرامی میان ساختمانهای مرکز شهر پخش میشود، نه غرش رگبار گلوله که کسی نمیداند از کجاست، نه ایستادن در صف مقابل میشخوان یک فروشگاه، نه رفتن و دیدن سرزمین فراوانی در سوپرمارکتها، نه آن لحظات بیپایان لاابالیگری میان غریبهها در آسانسورها و اتوبوسها.
انسان مدرن، هر روز عصر خسته از انبوه حوادث هر قدر هم سرگرمکننده یا کسالتبار، غیرعادی یا پیشپاافتاده، دلخراش یا خوشایند باشند، باز هیچیک تجربه نمیشوند.
همین ترجمهناپذیری رویدادها به تجربه است که زندگی هر روزه را در دوران ما بیش از هر زمان دیگر تحمل ناپذیر ساخته و نه چنانکه میگویند، سطح زندگی یا بیمعنایی آن در مقایسه با گذشته چنین مملو از رویدادهای بامعنا نبوده است.📘
کودکی و تاریخ(دربارهی ویرانی تجربه)
✍جورجو آگامبن
ترجمهی پویا ایمانی
@Kajhnegaristan
زیرا یک روز معمولی از زندگی انسان مدرن عملا دربردارندهی هیچ چیزی نیست که همچنان بتوان آن را تجربه تعبیر کرد. نه با سیل خبرهای رسانه که یکسر از زندگی او دورند، نه نشستن برای دقایق طولانی پشت فرمان در ترافیک، نه سفر در جهان زیرین مترو، نه راهپیماییای که ناگهان خیابان را میبندد. نه ابری از گاز اشکآور که به آرامی میان ساختمانهای مرکز شهر پخش میشود، نه غرش رگبار گلوله که کسی نمیداند از کجاست، نه ایستادن در صف مقابل میشخوان یک فروشگاه، نه رفتن و دیدن سرزمین فراوانی در سوپرمارکتها، نه آن لحظات بیپایان لاابالیگری میان غریبهها در آسانسورها و اتوبوسها.
انسان مدرن، هر روز عصر خسته از انبوه حوادث هر قدر هم سرگرمکننده یا کسالتبار، غیرعادی یا پیشپاافتاده، دلخراش یا خوشایند باشند، باز هیچیک تجربه نمیشوند.
همین ترجمهناپذیری رویدادها به تجربه است که زندگی هر روزه را در دوران ما بیش از هر زمان دیگر تحمل ناپذیر ساخته و نه چنانکه میگویند، سطح زندگی یا بیمعنایی آن در مقایسه با گذشته چنین مملو از رویدادهای بامعنا نبوده است.📘
کودکی و تاریخ(دربارهی ویرانی تجربه)
✍جورجو آگامبن
ترجمهی پویا ایمانی
@Kajhnegaristan
Forwarded from سخنرانیها
✍️ بيژن عبدالكريمي
🖊 سرمايههاي اجتماعي را جدي بگيريم
✅اين روزها مدام اين سوال در ذهن من نقش ميبندد: «چگونه ايران ميتواند ايران شود؟» در واقع از خود ميپرسم كه چطور در اين شرايط ميتوانيم «سرمايه اجتماعي» كه كمرنگ شده را به كشور بازگردانيم. @sokhanranihaa واقعيت اين است كه در حال حاضر مهمترين خبرها، اخبار مربوط به رابطه ما با جهانيان و از جمله آن، با امريكا است؛ مردم مدام ميپرسند كه بالاخره چه ميشود و اخبار را با همين سوال دنبال ميكنند. همين است كه اين خبر مهم به نسبت بقيه اخبار در صدر توجه قرار گرفته و باقي اخبار و مسائل مهم در حاشيه قرار گرفتهاند. در حالي كه تاثير مستقيم اين خبر روي زندگي مردم، بسيار كمتر از موارد ديگر است. اما شرايط به گونهاي پيش رفته كه اين خبر مهم شده است و موضوعات مهمي مانند همين تضعيف سرمايه اجتماعي در حاشيه قرار گرفتهاند. بايد بگويم در سالهاي اخير و متاسفانه، ايران به لحاظ سرمايه اجتماعي بهشدت ضعيف شده است. عجيبتر اينكه در اين روزگار دوست و دشمن و عوامل داخلي و خارجي دست به دست هم دادهاند تا كشور بيشتر از اين، از اين سرمايهها تهي شود.
✅با اين شرايط آينده چگونه خواهد بود؟ البته آينده را با مولفههاي گوناگون ميتوان بررسي كرد و از يك امر كلي به اسم آينده نميتوان سخن گفت. اما من به اعتبار رابطه ما با جهانيان، به كم شدن اعمال فشار نظام جهاني بر جامعهمان خوشبين هستم. فكر ميكنم اجماع جهاني به سركردگي امريكا آنچه در توان داشته را انجام داده است. آنها نميتوانند به گزينه نظامي روي بياورند. بنابراين از لحاظ امنيت كلي، آينده چندان هم ناامن نيست. اما با توجه به شرايط فعلي جامعه ايران و به لحاظ اجتماعي و اقتصادي، من به آينده خوشبين نيستم. تا زماني كه هر روز سرمايههاي اجتماعي بيش از پيش تضعيف ميشود، آينده براي ما نميتواند دستاوردي جز يك جامعه ضعيف و بياعتماد باشد.
✅در چنين شرايطي بهنظرم بايد در رويكرد با جامعه تغييراتي ايجاد شود. بايد مسوولان و سياستگذاران به اين درك برسند كه مقابله با نظام جهاني بدون پشتوانه سرمايههاي اجتماعي داخلي امكانپذير نيست و در عينحال براي آيندهاي برنامهريزي كنند كه در آن افراد جامعه نيروي رشد و توسعه هستند و نه، سرمايههايي از دست رفته و كمرنگ./ اعتماد
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
🖊 سرمايههاي اجتماعي را جدي بگيريم
✅اين روزها مدام اين سوال در ذهن من نقش ميبندد: «چگونه ايران ميتواند ايران شود؟» در واقع از خود ميپرسم كه چطور در اين شرايط ميتوانيم «سرمايه اجتماعي» كه كمرنگ شده را به كشور بازگردانيم. @sokhanranihaa واقعيت اين است كه در حال حاضر مهمترين خبرها، اخبار مربوط به رابطه ما با جهانيان و از جمله آن، با امريكا است؛ مردم مدام ميپرسند كه بالاخره چه ميشود و اخبار را با همين سوال دنبال ميكنند. همين است كه اين خبر مهم به نسبت بقيه اخبار در صدر توجه قرار گرفته و باقي اخبار و مسائل مهم در حاشيه قرار گرفتهاند. در حالي كه تاثير مستقيم اين خبر روي زندگي مردم، بسيار كمتر از موارد ديگر است. اما شرايط به گونهاي پيش رفته كه اين خبر مهم شده است و موضوعات مهمي مانند همين تضعيف سرمايه اجتماعي در حاشيه قرار گرفتهاند. بايد بگويم در سالهاي اخير و متاسفانه، ايران به لحاظ سرمايه اجتماعي بهشدت ضعيف شده است. عجيبتر اينكه در اين روزگار دوست و دشمن و عوامل داخلي و خارجي دست به دست هم دادهاند تا كشور بيشتر از اين، از اين سرمايهها تهي شود.
✅با اين شرايط آينده چگونه خواهد بود؟ البته آينده را با مولفههاي گوناگون ميتوان بررسي كرد و از يك امر كلي به اسم آينده نميتوان سخن گفت. اما من به اعتبار رابطه ما با جهانيان، به كم شدن اعمال فشار نظام جهاني بر جامعهمان خوشبين هستم. فكر ميكنم اجماع جهاني به سركردگي امريكا آنچه در توان داشته را انجام داده است. آنها نميتوانند به گزينه نظامي روي بياورند. بنابراين از لحاظ امنيت كلي، آينده چندان هم ناامن نيست. اما با توجه به شرايط فعلي جامعه ايران و به لحاظ اجتماعي و اقتصادي، من به آينده خوشبين نيستم. تا زماني كه هر روز سرمايههاي اجتماعي بيش از پيش تضعيف ميشود، آينده براي ما نميتواند دستاوردي جز يك جامعه ضعيف و بياعتماد باشد.
✅در چنين شرايطي بهنظرم بايد در رويكرد با جامعه تغييراتي ايجاد شود. بايد مسوولان و سياستگذاران به اين درك برسند كه مقابله با نظام جهاني بدون پشتوانه سرمايههاي اجتماعي داخلي امكانپذير نيست و در عينحال براي آيندهاي برنامهريزي كنند كه در آن افراد جامعه نيروي رشد و توسعه هستند و نه، سرمايههايي از دست رفته و كمرنگ./ اعتماد
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
آیا دستگاه تعزیه امام حسین(ع) هنوز خوب کار می کند؟!
بخارات متصاعد از ایستگاه های صلواتی، سر و صدای مداحان، همهمه ی بخشی از مردم در حال و هوای محرم و در نهایت حرکت دسته جات حسینی را به هیچ وجه نباید با گرمایی که در عصر یخبندان می بایست در جان ها احساس شود اشتباه گرفت. صد البته دستگاه امام حسین، با هم نوایی توده ها و تریبون های تئولوژیک و ایدئولوژیک، هنوز خوب کار می کند کاری هم نداریم دست بالا را شور حسینی دارد یا شعور حسینی. آنچه این ظرفیت فرهنگی تاریخی را می توانست در بازتولید وجدان حسینی و ابداع خویشتن در میان دوستداران او مبدل به عنصر تعین بخشی سازد امروز به صرف برگزاری کارناوال ها و مناسک ظاهرگرایانه و کم/بی محتوا تقلیل داده شده است.
اگر مهمترین پیام عاشورا را بر گرفته از همین اقوال مشهور محرمیات، امر به معروف و نهی از منکر با تفاسیر حتی رایج آن، در نظر بگیریم آنچه امروز به هیچ طرفه الحیلی نمی توان از پیامدهای برگزاری چنین هیئاتی، آن را نتیجه گرفت این است که احساس مسئولیت مردم در زندگی سیاسی اجتماعی شان به واسطه ی این برنامه ها ارتقا می یابد بل مع الاسف آنچه بدیهی است از این حماسه ی بزرگ تاریخ بشر، آگاهانه و ناآگاهانه اصالت زدایی می شود. و سوژه های محرم لابلای همه ی تشریفات و شبیه خوانی ها آنچه نمی آموزند و درونی نمی کنند ظلم ستیزی و مسئولیت پذیری است.
بخارات متصاعد از ایستگاه های صلواتی، سر و صدای مداحان، همهمه ی بخشی از مردم در حال و هوای محرم و در نهایت حرکت دسته جات حسینی را به هیچ وجه نباید با گرمایی که در عصر یخبندان می بایست در جان ها احساس شود اشتباه گرفت. صد البته دستگاه امام حسین، با هم نوایی توده ها و تریبون های تئولوژیک و ایدئولوژیک، هنوز خوب کار می کند کاری هم نداریم دست بالا را شور حسینی دارد یا شعور حسینی. آنچه این ظرفیت فرهنگی تاریخی را می توانست در بازتولید وجدان حسینی و ابداع خویشتن در میان دوستداران او مبدل به عنصر تعین بخشی سازد امروز به صرف برگزاری کارناوال ها و مناسک ظاهرگرایانه و کم/بی محتوا تقلیل داده شده است.
اگر مهمترین پیام عاشورا را بر گرفته از همین اقوال مشهور محرمیات، امر به معروف و نهی از منکر با تفاسیر حتی رایج آن، در نظر بگیریم آنچه امروز به هیچ طرفه الحیلی نمی توان از پیامدهای برگزاری چنین هیئاتی، آن را نتیجه گرفت این است که احساس مسئولیت مردم در زندگی سیاسی اجتماعی شان به واسطه ی این برنامه ها ارتقا می یابد بل مع الاسف آنچه بدیهی است از این حماسه ی بزرگ تاریخ بشر، آگاهانه و ناآگاهانه اصالت زدایی می شود. و سوژه های محرم لابلای همه ی تشریفات و شبیه خوانی ها آنچه نمی آموزند و درونی نمی کنند ظلم ستیزی و مسئولیت پذیری است.
مهربانی هم محتاج رسیدن به بلوغ است!
هوای شهر ما به سردی گرائیده است شهریور به پیشواز پاییز رفته است تصادم این روزها البته با محرم، شاید حجت را برای نوشتن، تمام کرده باشد نوشتن از آنچه واقعا خلا آن احساس می شود، نوشتن از گرمای دست مهربانی که دستی از سر مهر بر سرت کشد دستی که تنها دستی باشد که بی مقدمه باید آن را بوسید و سر بر آن گذاشت و گریست و شوربختانه ...نیست!
مهربانی هم محتاج رسیدن به بلوغ است. آنچه که با دریغ و درد باید از سویدای جان، از فقدان آن نالید، نه پدران و نه مادران و نه دوستان و نه همسر و خویشاوند و استاد و معلم و نه هیچ کس دیگر در زیست گاه سردسیری ما به بلوغ نمی رسند و دیدیم که نرسیدند. همگان پیش از آنکه به بلوغ مهربانی رسیده باشند توده هایی هستند ملتهب و متراکم از خشم و عقده و خویش آزاری و مردم آزاری و بلاهت و تحکم و خشک مغزی و لوسیت و ننربودگی و ...که به نسبت های مختلف بین پدر و برادر و همسر و ...بخش شده است. نیازهای مختلف از هم رهزنی می کنند. خدایگان پرونو و اساطیر سیلیبریتی اگر هم چند صباحی آهنگ نیاز به مهربانی واقعی را مختل سازند باز هم نمی توانند از ضمیر انسان نقش ماندگار آن دست غیبی را بزدایند کویر خشک و عطشان ارتباطات به اصطلاح انسانی پیش و بیش از هر چیز سوگوار فقدان عظیم چنین دست هایی هستند و مفاهیم خنک و بی رمقی مثل سرمایه اجتماعی در بازآوری خاطره ی غیبت بزرگ ایشان، بیش از اندازه فقیرند...
شبم از بی ستارگی، شب گور
در دلم پرتو ِ ستاره ی دور
آذرخشم َگهی نشانه گرفت
َگه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست كلاغ
آسمان، تیره گشت چون َپر ِ زاغ
مرغ ِ شبخوان كه با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
"هوشنگ ابتهاج"
هوای شهر ما به سردی گرائیده است شهریور به پیشواز پاییز رفته است تصادم این روزها البته با محرم، شاید حجت را برای نوشتن، تمام کرده باشد نوشتن از آنچه واقعا خلا آن احساس می شود، نوشتن از گرمای دست مهربانی که دستی از سر مهر بر سرت کشد دستی که تنها دستی باشد که بی مقدمه باید آن را بوسید و سر بر آن گذاشت و گریست و شوربختانه ...نیست!
مهربانی هم محتاج رسیدن به بلوغ است. آنچه که با دریغ و درد باید از سویدای جان، از فقدان آن نالید، نه پدران و نه مادران و نه دوستان و نه همسر و خویشاوند و استاد و معلم و نه هیچ کس دیگر در زیست گاه سردسیری ما به بلوغ نمی رسند و دیدیم که نرسیدند. همگان پیش از آنکه به بلوغ مهربانی رسیده باشند توده هایی هستند ملتهب و متراکم از خشم و عقده و خویش آزاری و مردم آزاری و بلاهت و تحکم و خشک مغزی و لوسیت و ننربودگی و ...که به نسبت های مختلف بین پدر و برادر و همسر و ...بخش شده است. نیازهای مختلف از هم رهزنی می کنند. خدایگان پرونو و اساطیر سیلیبریتی اگر هم چند صباحی آهنگ نیاز به مهربانی واقعی را مختل سازند باز هم نمی توانند از ضمیر انسان نقش ماندگار آن دست غیبی را بزدایند کویر خشک و عطشان ارتباطات به اصطلاح انسانی پیش و بیش از هر چیز سوگوار فقدان عظیم چنین دست هایی هستند و مفاهیم خنک و بی رمقی مثل سرمایه اجتماعی در بازآوری خاطره ی غیبت بزرگ ایشان، بیش از اندازه فقیرند...
شبم از بی ستارگی، شب گور
در دلم پرتو ِ ستاره ی دور
آذرخشم َگهی نشانه گرفت
َگه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست كلاغ
آسمان، تیره گشت چون َپر ِ زاغ
مرغ ِ شبخوان كه با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
"هوشنگ ابتهاج"
Forwarded from کژ نگریستن
❗«تنِ زن در دعوا سر مدرنیته»❗
✍مهدی تدینی
📘میشد حدس زد که «تنِ زن» دیر یا زود سیاسی میشود. یکی از مستعدترین گزینهها برای سیاسی شدن در تاریخ عصر جدید ایران، تن زن بود و اتفاقاً تا به خود آمد (شاید هم پیش از آنکه اصلاً به خود آمده باشد)، سیاسی شده بود. اما بر خلاف اینکه معمولاً تصور میشود اندام زن پس از انقلاب و در پی قانون حجاب سیاسی شد، باید یادآوری کرد، از دوران پهلوی اول تن زن سیاسی شده بود و در دوران پهلوی دوم نیز یکی از عناصر اصلی در سیاستهای بیانشده و بیانناشدۀ حکومت، تن زن بود. تأکید میکنم، نه «خود زن»، بلکه «تن زن»؛ یعنی جسمانیت او. بعید است که بتوان ادعا کرد پس از چهل سال مسئلۀ حجاب در ایران حل شده است؛ که اگر حل شده بود به این همه طرح و برنامۀ سخت و نرم برای ترویج و تثبیت و تحکیم آن نیاز نبود. اما چرا تن زن سیاسی شد؟
در گسترۀ یک ملت و کشور، پدیدههای پرشماری وجود دارد که سیاسی شدن هر یک از آنها اصلاً تصادفی نیست. تصادفی نیست که در ایران یهودیان به مسئلهای سیاسی تبدیل نشدند، اما بهاییان شدند؛ در مقابل در غرب، یهودیان به بزرگترین «دیو سیاسی» در ایدئولوژی فاشیستی تبدیل شدند. و تصادفی نیست که در ایران دو مسئلۀ اساسیِ «تولید» و «سرمایه» سیاسی نشد، اما در غرب «تولید» و «سرمایه» به اصلیترین موضوع دعواهای سیاسی بدل شد. در ایران «نژاد» مسئلهای سیاسی نشد، اما در غرب ــ بیش از همه در آلمان ــ نژاد به امری سیاسی بدل شد. به همین منوال، در ایران «تن زن» سیاسی شد، در حالی که غربیها با چنین چیزی بیگانهاند و با حیرت به کشاکشهایمان دربارۀ تن زن مینگرند.
به گمان من در ایران تنها یک درگیری بنیادین و فرانسلی وجود دارد، که آن درگیری میان دینباوری و دنیاباوری (سکولاریسم) است؛ موضوع دعوا چیست؟ «مدرنیته» (تجدد). همۀ دعواها و کشاکشهای دیگر فرعی است. به همین دلیل منازعۀ میان دین و سکولاریسم را «اَبَرمنازعه»ی تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مینامم. در این میان، اتفاقاً اول طرف سکولار ناگهان تن زن را سیاسی کرد؛ یعنی وقتی کوشید جسمانیت زن را از شمول قواعد عرفی و دینی خارج کند و جایگاهی بُروندینی به تن زن بخشد. حتما میدانید منظورم دوران پهلوی اول و کشف حجاب است. نگرش سکولارها این بود که در دولت مدرن، همۀ شهروندان آزادند و زن نیز باید آزاد شود و شرط آن بازگرداندن مالکیت جسم زن به خودش است.
فُرم جدید زن، ظاهر مدرن و جسمانیت مستقلشدهاش مانند مُخمّر مدرنیته عمل میکرد و محتوای مدرن را به درونیترین بخشهای جامعه میبُرد. جسم آزادشدۀ زن مانند سرباز گمنام مدرنیته با وجود خود امر مدرن را اشاعه میداد و سیاستگذارانِ فرهنگی نیز که برای حاکمیت سکولار خود به فرهنگ سکولار نیاز داشتند، آگاهانه و بدون افشای این مسئله، این جسمانیت آزادشده را ترویج میدادند. اما جناح مقابل، یعنی دینگرایان، آنقدر خام نبودند که به این بازی پی نبرند و نفهمند چه ترفندی در پس تنِ زن، چونان مهرۀ شطرنج سیاسی، نهفته است...
به این ترتیب، تن زن که پیشتر سیاسی بود، پس از انقلاب سیاسی ماند و سیاسیتر شد و همان نقشی را که پیشتر برایش تعریف کرده بودند، اکنون به شکلی معکوس عهدهدار شد. همانطور که جسمانیت آزادشدۀ زن «سرباز ناپیدا»ی مدرنیته بود، اکنون جسم محجبشدۀ زن «سرباز پیدا»ی یزدانسالاری و دینمداری شد.
در واقع آنچه باعث میشود تن زن و قانون نمادین آن، یعنی حجاب، چنین سرسختانه پیگیری شود، فقط اجرای یک قانون اسلامی نیست. بلکه حجاب و محدودسازی اندام زن، بخشی از مقاومت در برابر مدرنیته است؛ مدرنیتهای که اندام زن را به مسئلهای غیردینی، غیرمعنوی، غیرعرفانی و در یک کلام سکولار تبدیل میکند. اما آیا تن زن در نظام سنتها و در جهان دینی واقعاً تا این اندازه مهم است که لازم باشد اینطور سیاسی شود و حتی هزینۀ سیاسی هنگفتی بابت آن به دنیای سیاست تحمیل شود؟ نه! تن زن فینفسه آنقدر مهم نیست، اما وقتی به نمادِ مقاومت تبدیل میشود، چونان پرچمی است که باید افراشته بماند. اگر به تبلیغات حجاب دقت کنید، اتفاقاً بر وجه نمادین آن بیشتر از محتوای اصلیاش تأکید میشود.
تا وقتی از این منظر به مسئلۀ حجاب در ایران نگاه نکنیم، به راز این دعوا پی نمیبریم. اما انگار سیاسی کردن اندام زن، برای هر دو سوی این دعوا بیشتر دردسر و هزینه در پی داشت تا فایده. ترومایی که قانون کشف حجاب ایجاد کرد، به جریان سکولار آسیب بسیار بیشتری زد تا به دینسالاری؛ همانگونه که انگار قانون حجاب بیشتر به ترویج سکولاریسم منجر شد.📘
@Kajhnegaristan
✍مهدی تدینی
📘میشد حدس زد که «تنِ زن» دیر یا زود سیاسی میشود. یکی از مستعدترین گزینهها برای سیاسی شدن در تاریخ عصر جدید ایران، تن زن بود و اتفاقاً تا به خود آمد (شاید هم پیش از آنکه اصلاً به خود آمده باشد)، سیاسی شده بود. اما بر خلاف اینکه معمولاً تصور میشود اندام زن پس از انقلاب و در پی قانون حجاب سیاسی شد، باید یادآوری کرد، از دوران پهلوی اول تن زن سیاسی شده بود و در دوران پهلوی دوم نیز یکی از عناصر اصلی در سیاستهای بیانشده و بیانناشدۀ حکومت، تن زن بود. تأکید میکنم، نه «خود زن»، بلکه «تن زن»؛ یعنی جسمانیت او. بعید است که بتوان ادعا کرد پس از چهل سال مسئلۀ حجاب در ایران حل شده است؛ که اگر حل شده بود به این همه طرح و برنامۀ سخت و نرم برای ترویج و تثبیت و تحکیم آن نیاز نبود. اما چرا تن زن سیاسی شد؟
در گسترۀ یک ملت و کشور، پدیدههای پرشماری وجود دارد که سیاسی شدن هر یک از آنها اصلاً تصادفی نیست. تصادفی نیست که در ایران یهودیان به مسئلهای سیاسی تبدیل نشدند، اما بهاییان شدند؛ در مقابل در غرب، یهودیان به بزرگترین «دیو سیاسی» در ایدئولوژی فاشیستی تبدیل شدند. و تصادفی نیست که در ایران دو مسئلۀ اساسیِ «تولید» و «سرمایه» سیاسی نشد، اما در غرب «تولید» و «سرمایه» به اصلیترین موضوع دعواهای سیاسی بدل شد. در ایران «نژاد» مسئلهای سیاسی نشد، اما در غرب ــ بیش از همه در آلمان ــ نژاد به امری سیاسی بدل شد. به همین منوال، در ایران «تن زن» سیاسی شد، در حالی که غربیها با چنین چیزی بیگانهاند و با حیرت به کشاکشهایمان دربارۀ تن زن مینگرند.
به گمان من در ایران تنها یک درگیری بنیادین و فرانسلی وجود دارد، که آن درگیری میان دینباوری و دنیاباوری (سکولاریسم) است؛ موضوع دعوا چیست؟ «مدرنیته» (تجدد). همۀ دعواها و کشاکشهای دیگر فرعی است. به همین دلیل منازعۀ میان دین و سکولاریسم را «اَبَرمنازعه»ی تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مینامم. در این میان، اتفاقاً اول طرف سکولار ناگهان تن زن را سیاسی کرد؛ یعنی وقتی کوشید جسمانیت زن را از شمول قواعد عرفی و دینی خارج کند و جایگاهی بُروندینی به تن زن بخشد. حتما میدانید منظورم دوران پهلوی اول و کشف حجاب است. نگرش سکولارها این بود که در دولت مدرن، همۀ شهروندان آزادند و زن نیز باید آزاد شود و شرط آن بازگرداندن مالکیت جسم زن به خودش است.
فُرم جدید زن، ظاهر مدرن و جسمانیت مستقلشدهاش مانند مُخمّر مدرنیته عمل میکرد و محتوای مدرن را به درونیترین بخشهای جامعه میبُرد. جسم آزادشدۀ زن مانند سرباز گمنام مدرنیته با وجود خود امر مدرن را اشاعه میداد و سیاستگذارانِ فرهنگی نیز که برای حاکمیت سکولار خود به فرهنگ سکولار نیاز داشتند، آگاهانه و بدون افشای این مسئله، این جسمانیت آزادشده را ترویج میدادند. اما جناح مقابل، یعنی دینگرایان، آنقدر خام نبودند که به این بازی پی نبرند و نفهمند چه ترفندی در پس تنِ زن، چونان مهرۀ شطرنج سیاسی، نهفته است...
به این ترتیب، تن زن که پیشتر سیاسی بود، پس از انقلاب سیاسی ماند و سیاسیتر شد و همان نقشی را که پیشتر برایش تعریف کرده بودند، اکنون به شکلی معکوس عهدهدار شد. همانطور که جسمانیت آزادشدۀ زن «سرباز ناپیدا»ی مدرنیته بود، اکنون جسم محجبشدۀ زن «سرباز پیدا»ی یزدانسالاری و دینمداری شد.
در واقع آنچه باعث میشود تن زن و قانون نمادین آن، یعنی حجاب، چنین سرسختانه پیگیری شود، فقط اجرای یک قانون اسلامی نیست. بلکه حجاب و محدودسازی اندام زن، بخشی از مقاومت در برابر مدرنیته است؛ مدرنیتهای که اندام زن را به مسئلهای غیردینی، غیرمعنوی، غیرعرفانی و در یک کلام سکولار تبدیل میکند. اما آیا تن زن در نظام سنتها و در جهان دینی واقعاً تا این اندازه مهم است که لازم باشد اینطور سیاسی شود و حتی هزینۀ سیاسی هنگفتی بابت آن به دنیای سیاست تحمیل شود؟ نه! تن زن فینفسه آنقدر مهم نیست، اما وقتی به نمادِ مقاومت تبدیل میشود، چونان پرچمی است که باید افراشته بماند. اگر به تبلیغات حجاب دقت کنید، اتفاقاً بر وجه نمادین آن بیشتر از محتوای اصلیاش تأکید میشود.
تا وقتی از این منظر به مسئلۀ حجاب در ایران نگاه نکنیم، به راز این دعوا پی نمیبریم. اما انگار سیاسی کردن اندام زن، برای هر دو سوی این دعوا بیشتر دردسر و هزینه در پی داشت تا فایده. ترومایی که قانون کشف حجاب ایجاد کرد، به جریان سکولار آسیب بسیار بیشتری زد تا به دینسالاری؛ همانگونه که انگار قانون حجاب بیشتر به ترویج سکولاریسم منجر شد.📘
@Kajhnegaristan
زیست جهان ممکن از نظر بخش وسیعی از مردم، چه نوع زیست جهانیست؟!
در بخشی از سخنان دکتر عبدالکریمی که در نشست تلگرامی مورخ۱۲شهریور۹۸، در پاسخ به پرسش دوستان، ایراد فرمودند تعارضی در ظاهر بنیادین با مواضع کلی ایشان به نظر می رسید، که البته نگارنده آن را مربوط به نوع مواجهه ی ایشان برای رسیدن به پاسخگویی در برابر حجم انبوه سوالات قلمداد می کند، ایشان در بخشی از پاسخ خویش در خصوص توصیف مردم در جامعه ی ما، دست به نوعی تقسیم بندی کلی زدند که از نوعی ساده سازی رنج می برد ایشان بخش وسیعی از مردم و در واقع اکثریت مردم را، از دو بخش اقلیت دیگر جدا کردند که این بخش وسیع در صورت بندی ایشان، دغدغه ی نفس زندگی را دارند و داخل در تعارضات دو گروه اقلیت (اقلیت حاکم و اقلیت به اصطلاح دگراندیش ناخرسند/ تعبیر از نگارنده) دیگر قرار نمی گیرند. از طرفی ایشان در اکثر مواضع حکمی و فلسفی خویش ضمن به رسمیت شناختن زیست جهان مدرن و البته با نظر به وجوه مختلف ایجابی و سلبی ویژگی های آن، نحوه ی زیست عموم مردم را در جوامع مختلف قهرا متاثر از آن دانسته اند. و حالا سخن اصلی اینجاست که آن بخش وسیع مردم، فارغ از اینکه وارد در منازعات دو بخش اقلیت به حساب بیایند یا نه، جهان ممکن را جهانی هماهنگ با دنیای امروز قلمداد می کنند و این مخصوصا در مورد نسل جوان جامعه ی ما که خود بخش وسیعی را شامل می شوند صادق است. کافیست به تعلقات خاطر دختران و پسران در دنیای مجازی و در جهان پیرامون خویش بنگریم. نگارنده البته به سایر ویژگی های این بخش از جامعه (توده مردم) در همان نسبتی که با مولفه های جهان امروز دارند اعم از بی تفاوتی اجتماعی و ... بی التفات نبوده و تلاش ندارد یک جانبه در توصیف مردم، به انواع گرایش ها، اقشار و طبقات بی توجهی نماید ولی صرفا از جهت افزودن پیوست به سخنان ارزشمند دکتر عبدالکریمی، همین موضوع را بهانه ایی قرار داده ام برای درخواست از ایشان که در خصوص تنوع گرایشات و تکثرهای موجود در جامعه و حتی در خصوص توصیف مردم از وجه نظر فلسفی، در فرصتی مبسوط، به ایراد نکته نظرات ارزشمند خویش بپردازند.
در بخشی از سخنان دکتر عبدالکریمی که در نشست تلگرامی مورخ۱۲شهریور۹۸، در پاسخ به پرسش دوستان، ایراد فرمودند تعارضی در ظاهر بنیادین با مواضع کلی ایشان به نظر می رسید، که البته نگارنده آن را مربوط به نوع مواجهه ی ایشان برای رسیدن به پاسخگویی در برابر حجم انبوه سوالات قلمداد می کند، ایشان در بخشی از پاسخ خویش در خصوص توصیف مردم در جامعه ی ما، دست به نوعی تقسیم بندی کلی زدند که از نوعی ساده سازی رنج می برد ایشان بخش وسیعی از مردم و در واقع اکثریت مردم را، از دو بخش اقلیت دیگر جدا کردند که این بخش وسیع در صورت بندی ایشان، دغدغه ی نفس زندگی را دارند و داخل در تعارضات دو گروه اقلیت (اقلیت حاکم و اقلیت به اصطلاح دگراندیش ناخرسند/ تعبیر از نگارنده) دیگر قرار نمی گیرند. از طرفی ایشان در اکثر مواضع حکمی و فلسفی خویش ضمن به رسمیت شناختن زیست جهان مدرن و البته با نظر به وجوه مختلف ایجابی و سلبی ویژگی های آن، نحوه ی زیست عموم مردم را در جوامع مختلف قهرا متاثر از آن دانسته اند. و حالا سخن اصلی اینجاست که آن بخش وسیع مردم، فارغ از اینکه وارد در منازعات دو بخش اقلیت به حساب بیایند یا نه، جهان ممکن را جهانی هماهنگ با دنیای امروز قلمداد می کنند و این مخصوصا در مورد نسل جوان جامعه ی ما که خود بخش وسیعی را شامل می شوند صادق است. کافیست به تعلقات خاطر دختران و پسران در دنیای مجازی و در جهان پیرامون خویش بنگریم. نگارنده البته به سایر ویژگی های این بخش از جامعه (توده مردم) در همان نسبتی که با مولفه های جهان امروز دارند اعم از بی تفاوتی اجتماعی و ... بی التفات نبوده و تلاش ندارد یک جانبه در توصیف مردم، به انواع گرایش ها، اقشار و طبقات بی توجهی نماید ولی صرفا از جهت افزودن پیوست به سخنان ارزشمند دکتر عبدالکریمی، همین موضوع را بهانه ایی قرار داده ام برای درخواست از ایشان که در خصوص تنوع گرایشات و تکثرهای موجود در جامعه و حتی در خصوص توصیف مردم از وجه نظر فلسفی، در فرصتی مبسوط، به ایراد نکته نظرات ارزشمند خویش بپردازند.
محرم و جستاری در غیبت نخبگان!
محرم ماه عزیزی است، داستان حسین، قلب اسلام است، و ایرانیان قرن هاست در سوگ کربلا اشک ریخته اند، صد البته می شود در مجالی دیگر در خصوص همه ی این داستان به چون و چرا پرداخت و یا حتی، در باب امر دینی به معنی الاعم و حقیقت اسلام به معنی الاخص و ...به مداقه پرداخت اما مقصود نگارنده در این یادداشت کوتاه، حضور در صحنه ی محرم و ارائه ی توصیفی از این تجربه است.
محرم عرصه ای از حیات فرهنگی ما ایرانیان را پیش چشم می گذارد که در آن دو ضلع از مثلث بازیگران و بازیگردانان فرهنگ و اجتماع حضور گسترده و پر رنگی دارد، دولت و توده!
آن ضلع همیشه غایب این عرصه، بدون تردید، غیبت گفتمان نخبگان فکری و روشن فکران در صحنه ی محرم است.
تریبون های حکومتی، از آنجا که در تمام طول سال به واسطه ی وجه دینی حاکمیت، به ارائه ی تفاسیر خاص فرهنگی خویش از دین می پردازند در چنین ایامی، مجال بیشتری هم می یابند
محرم دولتی، همه ی رخنه های واقعیت را پر می کند و هیچ منفذی برای قرائت های دیگر باقی نمی گذارد.
توده، نقش همیشگی خود را تکرار می کنند. پای منابر، در دستجات، در تجمع شیرخوارگان، و .. گرد هم می آیند و توده ی سیاهی را از خود به نمایش می گذارند.
اگر عزاداری های محرم می خواست از صرف برگزاری یک سری از آیین ها و مناسک فراتر رود، آن هم در دل مدرنیته، بایستی نخبگان فکری در داخل این دستگاه عریض و طویل، مجال کوتاهی برای نقش آفرینی پیدا می کردند، خواه در مقام مفسرین و مدافعین برخورد معناگرایانه با موضوع، خواه به عنوان آمرین به معروف و ناهیان از منکر، ...
که مع الاسف در فقدان ایشان، عرصه به تمامه به تعزیه گردانان دولتی و همراهی توده در مقام سیاهی لشکر با آن، واگذار شده است.
محرم ماه عزیزی است، داستان حسین، قلب اسلام است، و ایرانیان قرن هاست در سوگ کربلا اشک ریخته اند، صد البته می شود در مجالی دیگر در خصوص همه ی این داستان به چون و چرا پرداخت و یا حتی، در باب امر دینی به معنی الاعم و حقیقت اسلام به معنی الاخص و ...به مداقه پرداخت اما مقصود نگارنده در این یادداشت کوتاه، حضور در صحنه ی محرم و ارائه ی توصیفی از این تجربه است.
محرم عرصه ای از حیات فرهنگی ما ایرانیان را پیش چشم می گذارد که در آن دو ضلع از مثلث بازیگران و بازیگردانان فرهنگ و اجتماع حضور گسترده و پر رنگی دارد، دولت و توده!
آن ضلع همیشه غایب این عرصه، بدون تردید، غیبت گفتمان نخبگان فکری و روشن فکران در صحنه ی محرم است.
تریبون های حکومتی، از آنجا که در تمام طول سال به واسطه ی وجه دینی حاکمیت، به ارائه ی تفاسیر خاص فرهنگی خویش از دین می پردازند در چنین ایامی، مجال بیشتری هم می یابند
محرم دولتی، همه ی رخنه های واقعیت را پر می کند و هیچ منفذی برای قرائت های دیگر باقی نمی گذارد.
توده، نقش همیشگی خود را تکرار می کنند. پای منابر، در دستجات، در تجمع شیرخوارگان، و .. گرد هم می آیند و توده ی سیاهی را از خود به نمایش می گذارند.
اگر عزاداری های محرم می خواست از صرف برگزاری یک سری از آیین ها و مناسک فراتر رود، آن هم در دل مدرنیته، بایستی نخبگان فکری در داخل این دستگاه عریض و طویل، مجال کوتاهی برای نقش آفرینی پیدا می کردند، خواه در مقام مفسرین و مدافعین برخورد معناگرایانه با موضوع، خواه به عنوان آمرین به معروف و ناهیان از منکر، ...
که مع الاسف در فقدان ایشان، عرصه به تمامه به تعزیه گردانان دولتی و همراهی توده در مقام سیاهی لشکر با آن، واگذار شده است.
Forwarded from Deleted Account
آزادی در اسلام نه به عنوان عطیه حکومت بلکه به عنوان یک مفروض زندگی دنیوی قلمداد شده است (چرا که خداوند انسان را مسئول خلق کرده و تحقق مسئولیت بدون آزادی ناشدنی است). این در حالیست که امروزه مجموعهای از متغیرهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بعنوان موانع تحقق این مفروض (آزادی) در زیست جهان ایرانی نقش بازی میکنند. حال پرسش اساسی این است که به نظر شما مهم ترین مانع تحقق این حق بشری چه بوده و راهکار مقابله با آن یا پیاده سازی آن به چه نحو و شکلی باید باشد؟
لطفا مطلبی در این رابطه در کانال قرار بدهیم. با توجه به اینکه جنابعالی مدتی در این باب و نقش ایدئولوژی در این فرایند مطالعه داشتید
لطفا مطلبی در این رابطه در کانال قرار بدهیم. با توجه به اینکه جنابعالی مدتی در این باب و نقش ایدئولوژی در این فرایند مطالعه داشتید
تاملاتی شتابزده در باب پرسش از آزادی!
آزادی به عنوان مشترک لفظی، در گفتمان های مختلف معانی مختلفی به خود می گیرد. مفاهیم اصطلاحا کانتستچوال هستند. گفتمان های ایدئولوژیک، معمولا آزادی را با توجه به مبادی و مبانی اندیشگی خویش مصادره می کنند. آن سنخ آزادی و اختیاری که در متن مقدس به عنوان پیش شرط مسئولیت و تکلیف از آن سخن می رود با آزادی های مدنی که حکومت های مستقر در طول تاریخ درصدد تحدید آن بوده اند به کلی از هم مغایرند.
یکی از اصول مسلم پدیدارشناسی حرکت از سمت واقعیت ها به سمت پدیدارها می باشد وقتی کسی ایده ی آزادی را آنچنان که در متن مقدس آمده است مفروض می گیرد. مجموعه ی به هم پیچیده ای از مولفه های سیاسی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی را که واقعیت هستی اجتماعی جوامع را تشکیل می دهند نمی تواند نادیده انگارد.
جایی که قانون، شهروند را مسئول بشناسد اما در مقام حمایت از او برنخیزد حقوق وی قربانی خواهد شد.
هر چند واقعیت ها نیز به یک اعتبار از نظر برخی اندیشمندان، ساخته و پرداخته ی ایدئولوژی ها هستند در عرصه ی نمادین، مازادی که از امر واقعی بیرون می زند توسط ایدئولوژی پوشیده می شود.
در واقع در تحلیل ساز و کار حکومت های دموکراتیک هم باید به همین سویه های مازاد در تحقق آزادی های مدنی توجه کرد. تا فاصله ی ایده و آرمان را با واقعیت های جامعه مورد سنجش قرار داد.
به نظر می رسد نزدیک ترین روایت به آزادی ملحوظ در کتب مقدس، روایت هایی هست که در دیسکورسهای منشعب از مشی اگزیستانسیالیسم به آن اشاره رفته است. از همین وجه نظر است که از آزادی در کنار حقیقت سخن به میان آمده است.
آزادی به عنوان مشترک لفظی، در گفتمان های مختلف معانی مختلفی به خود می گیرد. مفاهیم اصطلاحا کانتستچوال هستند. گفتمان های ایدئولوژیک، معمولا آزادی را با توجه به مبادی و مبانی اندیشگی خویش مصادره می کنند. آن سنخ آزادی و اختیاری که در متن مقدس به عنوان پیش شرط مسئولیت و تکلیف از آن سخن می رود با آزادی های مدنی که حکومت های مستقر در طول تاریخ درصدد تحدید آن بوده اند به کلی از هم مغایرند.
یکی از اصول مسلم پدیدارشناسی حرکت از سمت واقعیت ها به سمت پدیدارها می باشد وقتی کسی ایده ی آزادی را آنچنان که در متن مقدس آمده است مفروض می گیرد. مجموعه ی به هم پیچیده ای از مولفه های سیاسی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی را که واقعیت هستی اجتماعی جوامع را تشکیل می دهند نمی تواند نادیده انگارد.
جایی که قانون، شهروند را مسئول بشناسد اما در مقام حمایت از او برنخیزد حقوق وی قربانی خواهد شد.
هر چند واقعیت ها نیز به یک اعتبار از نظر برخی اندیشمندان، ساخته و پرداخته ی ایدئولوژی ها هستند در عرصه ی نمادین، مازادی که از امر واقعی بیرون می زند توسط ایدئولوژی پوشیده می شود.
در واقع در تحلیل ساز و کار حکومت های دموکراتیک هم باید به همین سویه های مازاد در تحقق آزادی های مدنی توجه کرد. تا فاصله ی ایده و آرمان را با واقعیت های جامعه مورد سنجش قرار داد.
به نظر می رسد نزدیک ترین روایت به آزادی ملحوظ در کتب مقدس، روایت هایی هست که در دیسکورسهای منشعب از مشی اگزیستانسیالیسم به آن اشاره رفته است. از همین وجه نظر است که از آزادی در کنار حقیقت سخن به میان آمده است.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
Voice 001.m4a
38.5 MB
آیا ما با میراث حسین نسبتی داریم؟
سیدجوادمیری در مکتب توحید در جوادیه گفت
در عصر حاضر ۹ روایت شیعی مهم در ایران از "عاشورا" داریم
مطهری، موسی صدر، مکارم، شریعتی، شهیدی، علامه جعفری، جعفریان، صالحی نجف آبادی و سید رضا صدر
و
دو روایت شیعی مهم در عراق از عاشورا داریم
محمدباقر حکیم و محمدباقر صدر
و
در لبنان دو رویکرد کلان سنتگرایان (شرف الدین) و اصلاحطلبان (محسن امین) را داریم
اما برخلاف رویکرد مداحان و بسیاری از روحانیون منبری و توده های شیعی علماء و متفکران اهل تسنن نیز در باب نهضت حسینی -نه به مثابه یک رویداد فرقه ایی بل- مسئله اسلامی تامل کرده اند: اقبال و چاندرا مظفر
و
در اروپا هم شیمل در باب "آداب محرم" و "جایگاه عاشورا" در بین شیعیان نکات جالبی گفته است و منظومه عاشورا را به مثابه "سلوک باطنی" در زیست شیعیان تفسیر کرده است.
میری سپس این پرسش را مطرح کرد که
آیا ما "وارث حسین" هستیم؟ حسین وارث انبیاء است و وارث حسین بودن یعنی به دنبال قیام برای اقامه قسط در جامعه
اغلب ما از منظر عاطفی با حسین نسبت داریم ولی در ساحت تدبیر و حاکمیت جمعی نسبتی با میراث حسینی نداریم.
@seyedjavadmiri
سیدجوادمیری در مکتب توحید در جوادیه گفت
در عصر حاضر ۹ روایت شیعی مهم در ایران از "عاشورا" داریم
مطهری، موسی صدر، مکارم، شریعتی، شهیدی، علامه جعفری، جعفریان، صالحی نجف آبادی و سید رضا صدر
و
دو روایت شیعی مهم در عراق از عاشورا داریم
محمدباقر حکیم و محمدباقر صدر
و
در لبنان دو رویکرد کلان سنتگرایان (شرف الدین) و اصلاحطلبان (محسن امین) را داریم
اما برخلاف رویکرد مداحان و بسیاری از روحانیون منبری و توده های شیعی علماء و متفکران اهل تسنن نیز در باب نهضت حسینی -نه به مثابه یک رویداد فرقه ایی بل- مسئله اسلامی تامل کرده اند: اقبال و چاندرا مظفر
و
در اروپا هم شیمل در باب "آداب محرم" و "جایگاه عاشورا" در بین شیعیان نکات جالبی گفته است و منظومه عاشورا را به مثابه "سلوک باطنی" در زیست شیعیان تفسیر کرده است.
میری سپس این پرسش را مطرح کرد که
آیا ما "وارث حسین" هستیم؟ حسین وارث انبیاء است و وارث حسین بودن یعنی به دنبال قیام برای اقامه قسط در جامعه
اغلب ما از منظر عاطفی با حسین نسبت داریم ولی در ساحت تدبیر و حاکمیت جمعی نسبتی با میراث حسینی نداریم.
@seyedjavadmiri
Forwarded from شعر و ادبیات چامه
او نميتواند خاموش بنشيند، که مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد. از طرفي نميتواند بجنگد، که نيروی جنگيدن را ندارد! و در قبضه قدرت زورمند حاکم است؛ نه ميتواند فرياد کند، نه ميتواند خاموش بماند، نه ميتواند تسليم باشد، نه ميتواند حمله کند؛ تنها مانده و با دستهای خالي، اما بار سنگين همهی اين مسؤوليتها، تنها بر دوش اوست. از آن قدرت جدش و پدرش و برادرش و از ثمرهی آن همه جهادها، به او هيچ نرسيده، جز افتخار و جز رنج و جز مسئوليت سنگينتر. تنها مانده و بيسلاح و در برابرش، نيرومندترين امپراطوری وحشي جهان که، در زيباترين و فريبندهترين جامه تقدس و تقوی و توحيد، بر اريكه سلطنت و قدرت تكيه زده است. او تنها است، اما انساني تنها نيز در اين مكتب مسؤول است. در اين مكتب انسان تنها نيز در برابر قدرت مطلق، و تعيين کننده سرنوشتها مسؤول است، زيرا «مسؤوليت از آگاهي و ايمان پديد ميآيد نه از قدرت و امكان»! و هر کس بيشتر آگاه است، بيشتر مسؤول است، و از حسین آگاهتر کیست؟
#علی_شریعتی #محرم
📚از #کتاب حسین وارث آدم
@chaame 🎈
#علی_شریعتی #محرم
📚از #کتاب حسین وارث آدم
@chaame 🎈
تیپولوژی دو سنخ از بودن؛ هستم به رغم همه ی موانع؛ نیستم چون نگذاشتند که باشم!
آنکه مسئولیتی را که سرنوشت به دوشش گذاشته است گردن می گیرد قهرمانی می شود خود شده و بالغ؛ و آنکه بار این امانت را یک سو می نهد و زیر بار آن نمی رود، یکی می شود از هزاران انسان نمای بی چهره ای که به اول قدم منکر خویش می شود و از آن روی منکر هر نوع شدنی و هر نوع بلوغ و تکوینی و لاجرم هر قهرمانی!
اولی می گوید با هر مانعی که بود من شدم و می شوم آنکه باید؛ و دومی (و هم کیشان بیشمارش) می گوید مرا نگذاشتند که بشوم آنکه باید می شدم و اکنون من نیستم، آنکه باید باشد، من حاصل جمع نیروهایی هستم که مرا به انفعال کشیدند من معلول همه ی این علتها و مفعول فعلیت آنها هستم. من نمی توانم چیزی را گردن بگیرم حتی من صاحب همین کینه هایی که در من انبار شده اند هم نیستم، مجبور نیستم به قهرمانان حسادت ببرم وقتی می توانم انکارشان کنم، یا در بهترین حالت پیشرفت آنها را هم حاصل بخت و اقبال ایشان بدانم.
می شود شباهت هایی بین ابر انسان نیچه و قهرمانان مذکور و آخرین انسان نیچه ای و آن دسته از آدم نماها برقرار کرد. القصه، در میان افسانه ها و تراژدی ها و شخصیت های تاریخی، و در همین زندگی روزمره، می توان از یک چنین منظری، به تحلیل و روایت پرداخت.
در رخدادهایی چون عشق و سیاست، و حتی در جستجوی حقیقت، به نظر می رسد بتوان، رد پای وجوه افتراق مومنان و منکران تحقق و تکوین خویشتن را با توسل به این وجه نظر باز شناخت!
آنکه مسئولیتی را که سرنوشت به دوشش گذاشته است گردن می گیرد قهرمانی می شود خود شده و بالغ؛ و آنکه بار این امانت را یک سو می نهد و زیر بار آن نمی رود، یکی می شود از هزاران انسان نمای بی چهره ای که به اول قدم منکر خویش می شود و از آن روی منکر هر نوع شدنی و هر نوع بلوغ و تکوینی و لاجرم هر قهرمانی!
اولی می گوید با هر مانعی که بود من شدم و می شوم آنکه باید؛ و دومی (و هم کیشان بیشمارش) می گوید مرا نگذاشتند که بشوم آنکه باید می شدم و اکنون من نیستم، آنکه باید باشد، من حاصل جمع نیروهایی هستم که مرا به انفعال کشیدند من معلول همه ی این علتها و مفعول فعلیت آنها هستم. من نمی توانم چیزی را گردن بگیرم حتی من صاحب همین کینه هایی که در من انبار شده اند هم نیستم، مجبور نیستم به قهرمانان حسادت ببرم وقتی می توانم انکارشان کنم، یا در بهترین حالت پیشرفت آنها را هم حاصل بخت و اقبال ایشان بدانم.
می شود شباهت هایی بین ابر انسان نیچه و قهرمانان مذکور و آخرین انسان نیچه ای و آن دسته از آدم نماها برقرار کرد. القصه، در میان افسانه ها و تراژدی ها و شخصیت های تاریخی، و در همین زندگی روزمره، می توان از یک چنین منظری، به تحلیل و روایت پرداخت.
در رخدادهایی چون عشق و سیاست، و حتی در جستجوی حقیقت، به نظر می رسد بتوان، رد پای وجوه افتراق مومنان و منکران تحقق و تکوین خویشتن را با توسل به این وجه نظر باز شناخت!
110102_003
My Recording
عاشورا به مثابه امر ديني در جهان معاصر (جلسه اول)
دكتر بيژن عبدالكريمي ، ٢٠شهريور ماه ٩٨ .شهرستان بهبهان ، شوراي فرهنگي هدايت
دكتر بيژن عبدالكريمي ، ٢٠شهريور ماه ٩٨ .شهرستان بهبهان ، شوراي فرهنگي هدايت
110103_001
My Recording
عاشورا به مثابه امر ديني در جهان معاصر (جلسه دوم) بهمراه پرسش و پاسخ
دكتر بيژن عبدالكريمي ، ٢١شهريور ماه ٩٨ .شهرستان بهبهان ، شوراي فرهنگي هدايت
دكتر بيژن عبدالكريمي ، ٢١شهريور ماه ٩٨ .شهرستان بهبهان ، شوراي فرهنگي هدايت
Forwarded from سیدجواد میری مینق
"ملاحظات درباره دانشگاه" جدیدترین اثر دکتر سیدجوادطباطبایی می باشد. کتاب در ۱۴ فصل و ۴۵۴ صفحه به چاپ رسیده است. موضوعات مهمی در این کتاب توسط مولف مطرح شده است و یکی از آنها مسئله "انقلاب فرهنگی" و تاثیر آن بر ساز و کار آکادمی ایرانی و در ذیل آن جامعه ایرانی است که نیاز به واکاوی جدی دارد. البته مولف بحث را دقیق و موشکافانه وانکاویده است ولی طرح این موضوع و نسبت آن با "وضع دانشگاه" در ایران و نقش سروش در صورتبندی این وضع نوین قابل تقدیر است. نکته مهم دیگری که در این اثر به آن اشاره شده است مسئله "مدیریت دانشگاهی" است که بهیچوجه "دانشگاهی" نیست و در این میان طباطبایی به مدیریت "پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی" اشاره می کند و می گوید کارنامه این بزرگترین نهاد علوم انسانی و اجتماعی بهیچوجه مطابق با میزان "علمی" نیست. البته مولف نقدهای بیشماری از همان ابتدای فصل اول به آل احمد و دکتر شریعتی وارد می کند که نیازمند بررسی دقیقتر می باشد. در مجموع این اثر قابل نقد و بررسی جدی می باشد و در آبان ۱۳۹۸ هم اندیشی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای نقد این اثر خواهیم داشت.
سیدجوادمیری
@seyedjavadmiri
سیدجوادمیری
@seyedjavadmiri
Forwarded from کژ نگریستن
❗-«کلپتوکراسی» چیست؟❗
از منظر پروفسور داگلاس نورث
🌏کلپتوکراسی» نوعی از حکومت است که بر پایه غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه نیافته دارای رژیمهای دیکتاتوری، سرزمینهایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آنها دولتی است دیده میشود. همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم ، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است.از مشکلات و آسیبهای کلپتوکراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش مییابد و در جامعه شایع میشود و هرکس که به منابعی دسترسی دارد، بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست یغما و چپاول بدان مییازد، پدیدهای که خود تباهی جوامع و سقوط اخلاقیات آن را به دنبال خواهد داشت.دیگر این که چون مبالغی که توسط سردمداران و صاحبان پست و قدرت به تاراج میرود همه از منابع عمومی است که بایستی خرج پیشرفت و توسعه شود، بنابراین سطح و کیفیت زندگی و میزان برخورداری مردم به شدت رو به کاهش مینهد و رفاه و امنیت اجتماعی در سطح پایینی قرار میگیرد.علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان اصلی قدرت در فسادها، اجازهٔ شفافیت در اقتصاد داده نمیشود تا به راحتی به سودجوییهای خود بپردازند و نتیجه این است که اقتصاد در این کشورها انحصاری، مریض، فاسد، غیرشفاف و ناایمن است.مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسیکننده در این موارد و عدم وجود عدالت، کسانی که بر مشاغل دولتی مینشینند در هر جایگاهی که باشند بر گرده مردم سوار شده و بر آنان ظلم میکنند و درعین حال وظایف خود را انجام نمیدهند.برآیند همه موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد، دزدی، رشوهخواری و رانتبازی رواج مییابد و نیز طبقهای ناراضی بهوجود میآید که همان عامه مردمند.این طبقه براین باورند که حقوقشان ضایع شده و عدهای در کشور حقشان را میخورند و به ایشان ظلم میکنند.بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کمفروشی و احتکار خشم خود را فرو مینشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه میخورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع میکنند.اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی میغلتد و دچار رکود میشود.بدینترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمره مردم میشود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت میبندد. بزرگترین مشکل این نظامهای حکومتی «سقوط اخلاقیات و انسانیت» است.🌏
@Kajhnegaristan
از منظر پروفسور داگلاس نورث
🌏کلپتوکراسی» نوعی از حکومت است که بر پایه غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.این نوع حکومت بیشتر در کشورهای توسعه نیافته دارای رژیمهای دیکتاتوری، سرزمینهایی که مردمش از سطح آگاهی اندکی برخوردارند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ سیاسی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آنها دولتی است دیده میشود. همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم ، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است.از مشکلات و آسیبهای کلپتوکراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش مییابد و در جامعه شایع میشود و هرکس که به منابعی دسترسی دارد، بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست یغما و چپاول بدان مییازد، پدیدهای که خود تباهی جوامع و سقوط اخلاقیات آن را به دنبال خواهد داشت.دیگر این که چون مبالغی که توسط سردمداران و صاحبان پست و قدرت به تاراج میرود همه از منابع عمومی است که بایستی خرج پیشرفت و توسعه شود، بنابراین سطح و کیفیت زندگی و میزان برخورداری مردم به شدت رو به کاهش مینهد و رفاه و امنیت اجتماعی در سطح پایینی قرار میگیرد.علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان اصلی قدرت در فسادها، اجازهٔ شفافیت در اقتصاد داده نمیشود تا به راحتی به سودجوییهای خود بپردازند و نتیجه این است که اقتصاد در این کشورها انحصاری، مریض، فاسد، غیرشفاف و ناایمن است.مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسیکننده در این موارد و عدم وجود عدالت، کسانی که بر مشاغل دولتی مینشینند در هر جایگاهی که باشند بر گرده مردم سوار شده و بر آنان ظلم میکنند و درعین حال وظایف خود را انجام نمیدهند.برآیند همه موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد، دزدی، رشوهخواری و رانتبازی رواج مییابد و نیز طبقهای ناراضی بهوجود میآید که همان عامه مردمند.این طبقه براین باورند که حقوقشان ضایع شده و عدهای در کشور حقشان را میخورند و به ایشان ظلم میکنند.بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کمفروشی و احتکار خشم خود را فرو مینشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه میخورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع میکنند.اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی میغلتد و دچار رکود میشود.بدینترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمره مردم میشود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت میبندد. بزرگترین مشکل این نظامهای حکومتی «سقوط اخلاقیات و انسانیت» است.🌏
@Kajhnegaristan
لب لباب ملاحظات سید جواد طباطبایی درباره ی دانشگاه!
طباطبایی معتقد است: " ضرورت تاسیس دانشگاه بیشتر از آن که ناشی از عامل بیرونی (استیلای غربزدگی) باشد، عاملی درونی داشت و آن همانا، تصلب نظام علمی حوزه های علمیه به عنوان تنها نهاد متولی علم در ایران بود"(ملاحظاتی درباره دانشگاه، ۲۶).
وی می افزاید: وضع انحطاط مزمن علم در مدرسه های سنتی از سده های پیش از تاسیس دانشگاه در ایران، پیوندهای علم ِ آن را با واقعیت جامعه ی ایران گسسته بود"(همان، ۳۱).
به اعتقاد طباطبایی: " از مهمترین شئون یک ملت، داشتن نظام علمیِ ملی است تا بتواند افزون بر اداره ی امور زندگی به عنوان ملت، توضیحی از آگاهی و خودآگاهی عرضه کند"(همان،۴۲).
با توجه به این ملاحظات مقدماتی، دانشگاه ایران می بایست دانشگاه ملی ایران باشد، اما دانشگاهی که در گسست از نظام سنتی علم در زمان تعطیلیِ باز مدرسه های قدیم تاسیس شد و قرار بود متکفل فوریت های اداره ی امور معطل مانده کشور باشد، فاقد نظریه ای برای ایجاد یک نظام علمی جدید بود (همان،۴۷).
همچنین طباطبایی در ادامه طبق عادت مالوفش در درشت گویی ضمن نواختن جلال آل احمد و نیز تعرض به ساحت شریعتی با انتساب خطابه های بی سر و ته به وی، اتهام رانده شدن مدرسه های متصلب به ایدئولوژیکی شدن را متوجه شریعتی کرد (همان،۴۸). وی می افزاید: "به رغم کوشش های فراوان که به دنبال انقلاب فرهنگی برای احیای مدرسه ها صورت گرفته، مدرسه میان سنت متصلب و ایدئولوژی در نوسان است وضعی که بی شباهت به نعش عزیز دانشگاه شهید روی دست ملت نیست(همان،۴۸).
و در نهایت طباطبایی نتیجه می گیرد که: "دانشگاه باید نه یکی از دو نظام علم در کشور، بلکه باید تنها نظام علمی باشد که همه مسئولیت مدرسه را نیز بر عهده خواهد داشت. در دانشگاهی که موضوع آن ایرانشهر است حوزه درون دانشگاه قرار دارد به این معنا که تابع نظام علم دانشگاه ملی است" (همان،۴۹).
طباطبایی معتقد است: " ضرورت تاسیس دانشگاه بیشتر از آن که ناشی از عامل بیرونی (استیلای غربزدگی) باشد، عاملی درونی داشت و آن همانا، تصلب نظام علمی حوزه های علمیه به عنوان تنها نهاد متولی علم در ایران بود"(ملاحظاتی درباره دانشگاه، ۲۶).
وی می افزاید: وضع انحطاط مزمن علم در مدرسه های سنتی از سده های پیش از تاسیس دانشگاه در ایران، پیوندهای علم ِ آن را با واقعیت جامعه ی ایران گسسته بود"(همان، ۳۱).
به اعتقاد طباطبایی: " از مهمترین شئون یک ملت، داشتن نظام علمیِ ملی است تا بتواند افزون بر اداره ی امور زندگی به عنوان ملت، توضیحی از آگاهی و خودآگاهی عرضه کند"(همان،۴۲).
با توجه به این ملاحظات مقدماتی، دانشگاه ایران می بایست دانشگاه ملی ایران باشد، اما دانشگاهی که در گسست از نظام سنتی علم در زمان تعطیلیِ باز مدرسه های قدیم تاسیس شد و قرار بود متکفل فوریت های اداره ی امور معطل مانده کشور باشد، فاقد نظریه ای برای ایجاد یک نظام علمی جدید بود (همان،۴۷).
همچنین طباطبایی در ادامه طبق عادت مالوفش در درشت گویی ضمن نواختن جلال آل احمد و نیز تعرض به ساحت شریعتی با انتساب خطابه های بی سر و ته به وی، اتهام رانده شدن مدرسه های متصلب به ایدئولوژیکی شدن را متوجه شریعتی کرد (همان،۴۸). وی می افزاید: "به رغم کوشش های فراوان که به دنبال انقلاب فرهنگی برای احیای مدرسه ها صورت گرفته، مدرسه میان سنت متصلب و ایدئولوژی در نوسان است وضعی که بی شباهت به نعش عزیز دانشگاه شهید روی دست ملت نیست(همان،۴۸).
و در نهایت طباطبایی نتیجه می گیرد که: "دانشگاه باید نه یکی از دو نظام علم در کشور، بلکه باید تنها نظام علمی باشد که همه مسئولیت مدرسه را نیز بر عهده خواهد داشت. در دانشگاهی که موضوع آن ایرانشهر است حوزه درون دانشگاه قرار دارد به این معنا که تابع نظام علم دانشگاه ملی است" (همان،۴۹).
Forwarded from سیدجواد میری مینق
هم اندیشی درباره "دانشگاه ایرانی"
بازخوانی دانشگاه: واکاوی روایت سیدجوادطباطبایی از دانشگاه
سخنرانان
حسن محدثی
قاسم پورحسن
محمد منصورنژاد
حسین روحانی
رحیم محمدی
نعمت الله فاضلی
محمدح. بادامچی
محمد محمدی
آیت میرزایی
محمد علایی
رضا نساجی
سید جواد میری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸
ساعت ۱۰:۰۰ الی ۱۹:۰۰
@seyedjavadmiri
بازخوانی دانشگاه: واکاوی روایت سیدجوادطباطبایی از دانشگاه
سخنرانان
حسن محدثی
قاسم پورحسن
محمد منصورنژاد
حسین روحانی
رحیم محمدی
نعمت الله فاضلی
محمدح. بادامچی
محمد محمدی
آیت میرزایی
محمد علایی
رضا نساجی
سید جواد میری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸
ساعت ۱۰:۰۰ الی ۱۹:۰۰
@seyedjavadmiri
120630_001
سخنرانی
سخنرانی #سیاوشصفاری
مولف کتاب #فراسویشریعتی
چاپ دانشگاه کمبریج ۲۰۱۷
https://t.me/InterdisciplinaryResearch
مولف کتاب #فراسویشریعتی
چاپ دانشگاه کمبریج ۲۰۱۷
https://t.me/InterdisciplinaryResearch
Forwarded from سیدجواد میری مینق
جدول زمانی ارائه سخنرانی های هم اندیشی بازخوانی روایت سید جواد طباطبایی از دانشگاه در ایران
شنبه ۱۸ آبان
۱۰ الی ۱۸
سالن حکمت
پنل اول
۱۰ الی ۱۳
قاسم پورحسن
نعمت الله فاضلی
حسن محدثی
محمد منصور نژاد
پنل دوم
۱۴ الی ۱۶
سید آیت میرزایی
محمد علایی
رضا نساجی
رحیم محمدی
پنل سوم
۱۶ الی ۱۷.۳۰
محمد حسین بادامچی
سید جواد میری
پنل آخر: پرسش و پاسخ
۱۷.۳۰ الی ۱۸
@seyedjavadmiri
شنبه ۱۸ آبان
۱۰ الی ۱۸
سالن حکمت
پنل اول
۱۰ الی ۱۳
قاسم پورحسن
نعمت الله فاضلی
حسن محدثی
محمد منصور نژاد
پنل دوم
۱۴ الی ۱۶
سید آیت میرزایی
محمد علایی
رضا نساجی
رحیم محمدی
پنل سوم
۱۶ الی ۱۷.۳۰
محمد حسین بادامچی
سید جواد میری
پنل آخر: پرسش و پاسخ
۱۷.۳۰ الی ۱۸
@seyedjavadmiri