آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛
1.52K subscribers
772 photos
208 videos
119 files
1.36K links
محمد حسن علایی
دکترای جامعه شناسی نظری فرهنگی
مولف کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" و "شریعتي و تفکر معنوی در روزگار سیطره‌ی نیست‌انگاری"
ارتباط با مدیر کانال
@Dr_Mh_Alaei

صفحه اینستاگرام:
http://www.instagram.com/dr.alaei.sociology
Download Telegram
نیچه جلسه دوم.MP3
13.5 MB
🎧 فایل صوتی؛ درسگفتارهایی در باب آرا و اندیشه‌های #نیچه
🎙دکتر محمد جواد صافیان
13 مرداد ماه 1398
جلسه دوم


@MJSafian
سترون خوانان نیست انگار زندگی!

کسانی که نیچه را فیلسوف زندگی (هستی) قلمداد می کنند سهم ما از زندگی را با توسل به نظرگاه نیچه، از دو سمت در خطر جدی و در سیطره ی دو خصم بزرگ تلقی می کنند، که نیچه عنوان مشترک این هر دو را با لفظ "نیست انکار" خطاب کرده است. یکی نیست انگاری که زندگی را با توسل به معنایی فراسوی مرگ، تخفیف می دهد و دیگری با نفس متهم کردن آن به بی معنایی، آن را از ارج و قرب می اندازد.

نگارنده، این هر دو نگاه مسلط بر روزگار را، در تاریخ ما، به عنوان سترون خوانان نیست انگار زندگی، مورد ارزیابی قرار داده است. عداوت با زندگی، ویژگی یکسان نکته نظر نیست انگارانه است. شاعر می گوید "حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو" اما اینان با قول شاعر، به مخالفت بر می خیزند، و ناگفته پیداست که با این قول شاعر نیز برخورد مهر آمیزی نخواهند داشت: "می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی". اصولا، مواجهه ی شاعرانه با زندگی، از نظر سترون خوانان زندگی، که آن را خالی از هر وجه شاعرانه ای می پندارند مواجهه پسندیده ای نخواهد بود.
باید از آن دسته از سترون خوانان نیست انگار که مرتب ما را به جهان پس از مرگ حوالت می دهند پرسید شما که راز بزرگی در زندگی نمی بینید چه دریافتی از راز دارید که آن را به جهانی پس از مرگ موکول می کنید مگر همین پیام آورانی که بنیانگذاران ادیان بزرگ بوده اند با گوشت و پوست و استخوان طعم حیات را نچشیده اند و در داخل همین زندگی و میان همین مردم، نشو و نما نیافته اند، که حالا این زندگی در نظر شما قدر و منزلت خویش را از دست داده است؟!

آن دسته ی دیگر از نیست انگاران اما، در مقام آفرینندگان جهان سترون شان، دست کم باید در قول و فعل، منکر وجود خویش نمی شدند مگر همین تقلاهایی که ایشان به خرج می دهند نمی تواند در مراتبی دیگر و به واسطه ی مبدعانی خلاق تر، معانی دیگری برای زندگی دست و پا کند. اینان کافی بود همین زندگی را که با پا پس زده و با دست پیش می کشند با پرسشگران جدی از آن، شریک می شدند با اندیشه ورزانی که هم چنان که جام زندگی را تا آخرین جرعه ی آن سر می کشند رازورزانه به تفکر در خصوص آن، همت می گمارند.
دیالوگهای تنهایی

آدم ها همیشه به "فاصله" نیاز دارند تا "نسبت" خویش با "دیگری" را بازخوانی کنند و از درون این تاملات است که "اصالت" متولد می شود. کسانیکه نمی توانند فاصله-گذاری کنند دچار روزمرگی می گردند. روزمرگی روح را در انسان می کشد و "من" را خفه می کند و انسانی که خفه شده است دیگر انسان نیست بل "مرده متحرک" است. به زبان دیگر، فاصله قابل تقدیر است و همگان قادر نیستند فاصله-گذاری کنند. زیرا آن روی دیگر فاصله-گذاری "تمایز" است و تمایز آغاز تبلور شخصیت است. با تمایز است که خودآگاهی به مثابه یک آتشفشان جوشان روح را می تراشد و سلوک را رقم می زند. شاید اغراق نباشد اگر بگویم که "سلوک" وجه تمایز "بشر" و "انسان" است که به مقام "انسانیت" واقف شده است و این "حس وقوف" توفانی در جان ها به پا می کند که بی آن زندگی ارزش یک لحظه زیستن ندارد. به تعبیر دیگر، هجرت برای انسان پیامی دارد و آن، این است که برای "رشد" باید دائما در تکاپو بود یا هجرت آفاقی یا هجرت انفسی. هر دو عالّمساز و عالّمسوز و در هر دو حال دورانساز و انسانساز.


سیدجوادمیری


@seyedjavadmiri
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

دکتر #بیژن_عبدالکریمی

#نیهیلیسم به مثابه وضعیت #معاصر، راه حل #فلسفی

۹ اسفند ۱۳۹۶

#مجمع_فلاسفه_ایران


🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
خیلی دور، خیلی نزدیک!


مناسبت های مختلف مذهبی، انسان ایرانی را در یک تناقض بزرگ قرار می دهد، از طرفی به واسطه ی جهانی شدن تفکر غربی، هیچ نسبتی با چنین مناسبت هایی با خود احساس نمی کند و دنیای ممکن را برای خود دنیایی هماهنگ با جهان در همه ی جوانب و جهات آن قلمداد می کند و از طرفی به واسطه ی زیستن در قلمرو یک حکومت دینی، به طور مداوم خود را در تیررس یک سری از مناسبت ها می یابد که از قضا هیچ تناسبی بین آنها و خویشتن در نمی یابد؛
امر دینی هنگام که به واسطه ی تبلیغات رسمی حاکم بر رسانه ها و یا در قالب برنامه ریزی های یک طرفه ی نظام آموزشی، به خورد جامعه داده می شود در بهترین حالت، بخش وسیعی از جامعه را در یک تناقض بزرگ به دام می اندازد.
این تناقض بزرگ، انسان ایرانی را در مواجهه با امر دینی، در یک وضعیت دوگانه گرفتار می کند(حتی با فرض رضایت نسبی قاطبه ی مردم از حاکمیت) وضعیت دوگانه ای که مخاطب در آن خود را نسبت به امر دینی خیلی دور و خیلی نزدیک احساس می کند. از طرفی زیست فردی و اجتماعی را به نحو جدی زدوده از مولفه های دینی و داخل در فرهنگ جهانی در می یابد و به همین جهت با چنین نمودی از امر دینی خود را بیگانه می پندارد و در حقانیت نسخه ی اصلی و تاریخی آن نیز دچار شک و تردید جدی می شود و از طرفی، همین قرائت رسمی و نزدیک را به شدت مشمئزکننده و منسوخ می پندارد. اینجاست که باید به دنبال آن حلقه ی مفقودی بود که می بایست میان آن حقیقت خیلی دور و این زندگی هر روزه، در مقام یک حلقه ی واسط نقش آفرینی می کرد. به نظر می رسد دست کم برای قشر تحصیل کرده ی جامعه، امثال دکتر شریعتی از چنین جایگاهی برخوردار بوده است. اما در خصوص توفیق روحانیت و نظام رسمی آموزشی، (ولو اگر در صدر قدرت سیاسی نمی بودند) اوضاع به کلی متفاوت است و ضرورت تفکر در این خصوص می بایست از مدتها پیش برای متولیان امور آشکار می شد. تا در سایه آن از متفکرین جامعه استقبال بیشتری به عمل می آمد.
هم اندیشی هشتاد و ششمین زادروز "دکتر علی شریعتی" در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸

۲ آذر ۱۳۹۸ مطابق با هشتاد و ششمین سال تولد دکتر علی شریعتی می باشد. امسال در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی "هم اندیشی" یک روزه از ساعت ۱۰ صبح تا ۲۰ غروب برگزار خواهیم کرد. محورهای این هم اندیشی بر حول دو محور "مذهب علیه مذهب" و "روحانیت در ادیان در خوانش شریعتی" در اندیشه های این جهان متفکر ایرانی می باشد. به سخن دیگر، محققان و پژوهشگرانی که علاقمند به شرکت در این هم اندیشی می باشند لطفا چکیده مقالات خود را به نشانی

Seyedjavad@hotmail.com

تا پایان مهر ماه ۱۳۹۸ ارسال کنند.


سیدجوادمیری


@seyedjavadmiri
Forwarded from آکادمی جامعه‌شناسی (🌾 Maryam Sh)
🖌📚((بخش اول))طغيان توده ها؛
خوزه اورتگا يي گاست
فيلسوف و نظريه پرداز اسپانيايي
طغيان توده ها مهمترين اثر سياسي اورتگاست ميباشد
به نظر اورتگا مردم غرب در باتلاق پوچ گرايي اخلاق غرق شده و معيارهاي اخلاقي خود را از دست داده و بدين سان گرفتار آزادي مطلق شده اند؛واين تحولات مقدمه پيدايش قرون وسطايي ديگر خواهدبود.
از نظر اورتگا مهمترين واقعيت زمانه ما ظهور انسان توده اي و توده ها در عرصه هاي گوناگون جامعه بوده است.از اواخر قرن نوزدهم توده ها در حال شورش بوده اند ،چون توده ها طبق تعريف نه بايد و نه ميتوانند زندگي فردي خود و جامعه را اداره كنند،به نظر اورتگا توده ها نه تنها در حيات سياسي بلكه در عرصه هاي فكري و اخلاقي،اقتصادي،مذهبي،و علمي نيز ظهور كرده اند .نمونه ظاهري جامعه توده اي را ميتوان در شهرهاي مالامال از جمعيت،قطارهاي لبريز از مسافر ،كافه هاي آكنده از مشتري ،پاركهاي پر از گردشگر ،و مدارس مملو از دانش آموزان ديد؛و بدين سان امروزه جا داشتن به مسئله اساسي بدل شده است .ازدحام و تجمع انبوه ويژگي عصر جديد است.در گذشته،اعضاي توده ها پراكنده مي زيستند،هركس درجاي طبيعي خود و منطقه و محلي زندگي ميكرد؛نكته مهم اينكه امروزه توده ها در مراكز مطلوب و ممتاز جامعه ظهور كرده اند،كه پيش تر جايگاه اقليتها بود.در عصر مدرن همهمه گيج كننده توده ها در همه جا شنيده ميشود.به نظر اورتگا جامعه همواره از توده ها و اقليتها تشكيل شده است.توده واقعيتي روانشناختي است.اعضاي توده كساني اندكه خود را همچون ديگران ميدانند ؛و هيچ ارزش ويژه اي بر اساس ملاكي خاص براي خود قايل نيستند انسان توده اي ميگويد: ((من مثل بقيه ام)).بنابراين توده مجموعه اميال و انديشه ها و شيوه هاي زندگي خاص خويش را دارد.بر عكس اقليتها به يك معنا اميال و انديشه هاي مشترك دارند.ليكن وجه مميز آنان در درجه اول اين است كه خود را از توده ها جدا ميكنند؛و تنها به همين حكم جزء اقليت ميشوند .اقليتها صرفاً به علت جدا كردن خود از توده ها پيدا ميشوند اعضاي اقليت از خود بيش از عامه مردم توقع دارند؛بنابراين مردم به دو دسته اند :((كسانيكه از خود انتظار بسيار دارند و كسانيكه از خود توقع خاصي ندارند.
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷
https://t.me/academie-jameshenasi

‌‎يادگيري جامعه شناسي به معناي رها كردن تبيينهاي شخصي درباره جهان پيرامون با در نظر گرفتن اين واقعيت كه رفتار انسان و واقعيت اجتماعي محصول وقايع بهم پيوسته تاريخي در حوزه رفتار و پديده،برجسته است🌍💫
https://t.me/join chat
@academie_jameshenasi
Forwarded from آکادمی جامعه‌شناسی (🌾 Maryam Sh)
خوزه اورتگا يي گا ست
طغيان توده ها((بخش دوم))

🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹📖
بخش كردن جامعه به توده و اقليتها به
معناي تقسيم آن به طبقات اجتماعي مرسوم نيست:طبقات بالا و پايين ،هردو ،هم توده و هم اقليت يافت ميشود.همچنين در عصر مدرن گرايش هاي توده اي در اقليت ها يا گروههاي ممتاز تقويت شده است و شبه روشنفكران توده اي در حيات فكري جامعه نفوذ كرده اند.درمقابل ،در طبقه كارگر جديد گرايشهاي ضد توده اي تقويت شده است.امروزه حوزه هاي هنري و قضايي و حكومتي عرصه تاخت و تاز انسان توده اي شده است:توده ها تصميم گرفته اند به عرصه مقدم حيات اجتماعي قدم بگذارند و مكانها و ابزارهايي را تصرف كنند كه پيشتر در دست گروههاي كوچك بود.توده ها بدون آنكه خصلت توده اي خود را از دست بدهند،وارد جايگاهي شده اند كه بايد در تصرف كساني باشد كه با توده ها احساس تفاوت ميكنند.بدين سان نهادهاي سياسي مدرن محل حضور توده ها شده است.دموكراسي در گذشته به علت آميزش با ليبراليسم و قانون گرايي تعديل ميشد و اقليتها ميتوانستند در ظل قانون به زندگي خود ادامه دهند.اما در دموكراسي امروزي توده ها خارج از چارچوب قانون اند.توده ها در زير پاي خود هرچه رامتفاوت و فردي باشد خرد ميكنند.هركس مثل همگان نيست و مانند ديگران فكر نميكند در خطر حذف شدن قرار ميگيرد.در امريكا ،كه بزرگترين جامعه توده اي جهان است،متفاوت بودن معادل قبيح بودن ميدانند.امروزه ظهور توده ها سرنوشت جامعه مدرن شده است.گيوتين در انقلاب فرانسه مظهرظهور توده ها و سركوب اقليتهاي متفاوت بود.در سده هيجدهم برخي روشنفكران مدعي شدند كه انسان در مقام انسان حقوقي اساسي دارد و هر حقيكه متكي بر امتيازات خاص باشد بايد كنار گذاشته شود.همين انديشه به حاكميت انسان معمولي و توده اي انجاميد.حقوق انسان به اين معنا ديگر بيانگر آرمانهاي انساني نيست،بلكه فقط اميال فرد را بازمينمايد.به طور كلي از انقلاب فرانسه به بعد ظهور توده ها شتاب يافت .توده ها امروز از هر جهت به خود ميپردازند؛و لذت گرايي همسان توده ها به اصل و اساس جامعه بدل شده است .در سيطره استبداد همساني تفاوتها و متفاوتها از ميان ميروند و جهان همسطح و يك دست و توده اي ميشود

🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
@academie_jameshenasi🌏🖌
Forwarded from موسسه پرسش
درسگفتارهای تابستان 1398 موسسه "پرسش"

اندیشیدن همراه با هایدگر

مراد فرهادپور

شروع دوره: یکشنبه 3 شهریورماه ساعت 17

88822010-88837647

@porseshiha
شریعتی و مخروط جامعه شناسی فرهنگی*
محمد حسن علایی
دکترای جامعه شناسی

دعوت شریعتی به برخورداری از «مذهب» دعوت به ورای محدوده ی تنگ تئولوژیک و محدوده سکولاریسم است. دعوتی است به جستجوی امکانی برای تفکر معنوی در یک جهان سکولار و برخورداری از نوعی حکمت معنوی. به اعتقاد شریعتی: «کفر به معنای پوشیدن است؛ مثل: زراعت، که دانه را می کارند و بعد روی آن را با خاک می پوشانند. در دل آدم ها هم به خاطر اینکه حقیقتی وجود دارد اما به عللی بر روی آن حقیقت یک پرده سیاهی از جهل یا غرض، یا نفع طلبی یا نادانی مطلق، می گیرد و می پوشاند، به این دلیل به آن کفر می گویند. اما این کفر به معنای پوشیدن حقیقت دین به وسیله عدم دین نیست، بلکه به معنای پوشیدن یا پوشانیدن حقیقت دین به وسیله ی یک دین دیگر است» (شریعتی م.آ 22، 1388: 8).
ما تا کنون می پنداشته ایم که مذهب همواره در مقابل کفر بوده است و در طول تاریخ، جنگ میان مذهب و بی مذهبی بوده و از این جهت تعبیر مذهب علیه مذهب یک تعبیر غریب، مبهم و شگفت آور و غیر قابل قبول بوده است؛ در حالی که الان احساس می کنم، که بر خلاف این تصور در طول تاریخ، همیشه مذهب با مذهب می جنگیده و نه هیچ گاه به معنایی که امروز می فهمیم مذهب با بی مذهبی (همان: 3).
مخروط جامعه شناسی فرهنگی در جهان امروز بدین شکل است که: قاعده مخروط مذهبی است، مذهب مادون علم. قشر بالاتر که انتلکتوئل یا تحصیل کرده روشنفکر است، بی مذهب است. و بالاتر از آن، این تک ستاره های بلندی هستند که از فردا سخن می گویند، آنها باز احساس مذهبی دارند اما فاصله میان تک ستاره های فوق و مذهب توده عامی قاعده مخروط، بیشتر است از فاصله مذهب آن ستاره ها و کفر این انتلکتوئل ها (همان: 111).

* چکیده ارسالی برای هم اندیشی هشتاد و ششمین زادروز "دکتر علی شریعتی" در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۹۸، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
اولویت های "ما" برای اندیشیدن!

هستند معدود متفکرانی که خواستار آنند که با نگاهی ژرفانگر و تاریخی، به مسائل ما بنگرند و در سایه ی مداقه های فلسفی و عمیق خویش، بصیرت های بنیادینی برای درک انتولوژیک وضعیت اینجایی و اکنونی ما در اختیار بگذارند. مواضعی که این گروه در خصوص دیگر مسائل اجتماعی اتخاذ می کنند ممکن است از چندان وجاهتی در میان متخصصین امور و صاحب نظران حوزه های اجتماعی-سیاسی برخوردار نباشد و حتی به مذاق روشنفکران بیرون از آکادمی و نیز صاحبان مناصب خوش نیاید.
می شد برای ایجاد حلقه های واسط میان این میادین، پیشترها تدابیری اتخاذ شود. علی ایها الحال فقدان چنین تسهیل گرانی که رابط بین متفکران، نظریه سازان، استراتژیست ها، و کارگزاران باشد به نحو جدی احساس می شود.
همین امر باعث می شود که انرژی های عظیمی در این میان، به هرز رفته، بی فکری در مواجهه با مسائل حاکم و یکه تاز میدان شود. و حتی کار به جایی برسد به جهت عدم هم افزایی نیروها و قابلیت ها، هر کدام از ایشان در جزایر منفصل از هم، باقی بمانند و بی اختیار احساس طفیلی بودن به ایشان دست دهد. حتی گاه ممکن است پرداختن به مباحث نظری صرف، در بحبوحه ی مسائل اورژانسی جامعه ی بحران زده ی ما، نه تنها نتیجه ی مطلوبی در پی نداشته باشد که چنین تلاش هایی قربانی انواع شتابزدگی ها در مقام تالیف و قضاوت قرار گیرند.
نخبگان فکری برای بقای همین امکانات قلیل حتی، از وجود کسانی که تفکر ایشان را پیگیری خواهند کرد نیز اطمینان نمی توانند داشت تا چه رسد شاهد تاثیرات مقطعی مساعی خویش باشند. القصه تعیین اولویت های بحق برای اندیشیدن پیرامون مسائل، به صرافت طبع افراد وانهاده می شود!
Forwarded from کژ نگریستن
📘امروزه ما می‌دانیم که ویرانی تجربه دیگر به فاجعه نیاز ندارد، و داشتن یک زندگی‌ روزمره‌ی یکنواخت و ملال‌آور در هر شهری هم کفایت می‌کند.
زیرا یک روز معمولی از زندگی انسان مدرن عملا دربردارنده‌ی هیچ چیزی نیست که هم‌چنان بتوان آن را تجربه تعبیر کرد. نه با سیل خبرهای رسانه که یکسر از زندگی او دورند، نه نشستن برای دقایق طولانی پشت فرمان در ترافیک، نه سفر در جهان زیرین مترو، نه راهپیمایی‌ای که ناگهان خیابان را می‌بندد. نه ابری از گاز اشک‌آور که به آرامی میان ساختمان‌های مرکز شهر پخش می‌شود، نه غرش رگبار گلوله که کسی نمی‌داند از کجاست، نه ایستادن در صف مقابل میشخوان یک فروشگاه، نه رفتن و دیدن سرزمین فراوانی در سوپر‌مارکت‌ها، نه آن لحظات بی‌پایان لاابالی‌گری میان غریبه‌ها در آسانسورها و اتوبوس‌ها.
انسان مدرن، هر روز عصر خسته از انبوه حوادث هر قدر هم سرگرم‌کننده یا کسالت‌بار، غیرعادی یا پیش‌پاافتاده، دل‌خراش یا خوشایند باشند، باز هیچ‌یک تجربه نمی‌شوند.
همین ترجمه‌ناپذیری رویدادها به تجربه است که زندگی هر روزه را در دوران‌ ما بیش از هر زمان دیگر تحمل ناپذیر ساخته و نه چنان‌که می‌گویند، سطح زندگی یا بی‌معنایی آن در مقایسه با گذشته چنین مملو از رویدادهای بامعنا نبوده است.📘


کودکی و تاریخ(درباره‌ی ویرانی تجربه)
جورجو آگامبن
ترجمه‌ی پویا ایمانی


@Kajhnegaristan
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ بيژن عبدالكريمي

🖊 سرمايه‌هاي اجتماعي را جدي بگيريم


اين روزها مدام اين سوال در ذهن من نقش مي‌بندد: «چگونه ايران مي‌تواند ايران شود؟» در واقع از خود مي‌پرسم كه چطور در اين شرايط مي‌توانيم «سرمايه اجتماعي» كه كمرنگ شده را به كشور بازگردانيم. @sokhanranihaa واقعيت اين است كه در حال حاضر مهم‌ترين خبرها، اخبار مربوط به رابطه ما با جهانيان و از جمله آن، با امريكا است؛ مردم مدام مي‌پرسند كه بالاخره چه مي‌شود و اخبار را با همين سوال دنبال مي‌كنند. همين است كه اين خبر مهم به نسبت بقيه اخبار در صدر توجه قرار گرفته و باقي اخبار و مسائل مهم در حاشيه قرار گرفته‌اند. در حالي كه تاثير مستقيم اين خبر روي زندگي مردم، بسيار كمتر از موارد ديگر است. اما شرايط به گونه‌اي پيش رفته كه اين خبر مهم شده است و موضوعات مهمي مانند همين تضعيف سرمايه اجتماعي در حاشيه قرار گرفته‌اند. بايد بگويم در سال‌هاي اخير و متاسفانه، ايران به لحاظ سرمايه اجتماعي به‌شدت ضعيف شده است. عجيب‌تر اينكه در اين روزگار دوست و دشمن و عوامل داخلي و خارجي دست به دست هم داده‌اند تا كشور بيشتر از اين، از اين سرمايه‌ها تهي شود.

با اين شرايط آينده چگونه خواهد بود؟ البته آينده را با مولفه‌هاي گوناگون مي‌توان بررسي كرد و از يك امر كلي به اسم آينده نمي‌توان سخن گفت. اما من به اعتبار رابطه ما با جهانيان، به كم شدن اعمال فشار نظام جهاني بر جامعه‌مان خوش‌بين هستم. فكر مي‌كنم اجماع جهاني به سركردگي امريكا آنچه در توان داشته را انجام داده است. آنها نمي‌توانند به گزينه نظامي روي بياورند. بنابراين از لحاظ امنيت كلي، آينده چندان هم ناامن نيست. اما با توجه به شرايط فعلي جامعه ايران و به لحاظ اجتماعي و اقتصادي، من به آينده خوش‌بين نيستم. تا زماني كه هر روز سرمايه‌هاي اجتماعي بيش از پيش تضعيف مي‌شود، آينده براي ما نمي‌تواند دستاوردي جز يك جامعه ضعيف و بي‌اعتماد باشد.

در چنين شرايطي به‌نظرم بايد در رويكرد با جامعه تغييراتي ايجاد شود. بايد مسوولان و سياستگذاران به اين درك برسند كه مقابله با نظام جهاني بدون پشتوانه سرمايه‌هاي اجتماعي داخلي امكان‌پذير نيست و در عين‌حال براي آينده‌اي برنامه‌ريزي كنند كه در آن افراد جامعه نيروي رشد و توسعه هستند و نه، سرمايه‌هايي از دست رفته و كمرنگ./ اعتماد

🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
آیا دستگاه تعزیه امام حسین(ع) هنوز خوب کار می کند؟!

بخارات متصاعد از ایستگاه های صلواتی، سر و صدای مداحان، همهمه ی بخشی از مردم در حال و هوای محرم و در نهایت حرکت دسته جات حسینی را به هیچ وجه نباید با گرمایی که در عصر یخبندان می بایست در جان ها احساس شود اشتباه گرفت. صد البته دستگاه امام حسین، با هم نوایی توده ها و تریبون های تئولوژیک و ایدئولوژیک، هنوز خوب کار می کند کاری هم نداریم دست بالا را شور حسینی دارد یا شعور حسینی. آنچه این ظرفیت فرهنگی تاریخی را می توانست در بازتولید وجدان حسینی و ابداع خویشتن در میان دوستداران او مبدل به عنصر تعین بخشی سازد امروز به صرف برگزاری کارناوال ها و مناسک ظاهرگرایانه و کم/بی محتوا تقلیل داده شده است.
اگر مهمترین پیام عاشورا را بر گرفته از همین اقوال مشهور محرمیات، امر به معروف و نهی از منکر با تفاسیر حتی رایج آن، در نظر بگیریم آنچه امروز به هیچ طرفه الحیلی نمی توان از پیامدهای برگزاری چنین هیئاتی، آن را نتیجه گرفت این است که احساس مسئولیت مردم در زندگی سیاسی اجتماعی شان به واسطه ی این برنامه ها ارتقا می یابد بل مع الاسف آنچه بدیهی است از این حماسه ی بزرگ تاریخ بشر، آگاهانه و ناآگاهانه اصالت زدایی می شود. و سوژه های محرم لابلای همه ی تشریفات و شبیه خوانی ها آنچه نمی آموزند و درونی نمی کنند ظلم ستیزی و مسئولیت پذیری است.
مهربانی هم محتاج رسیدن به بلوغ است!

هوای شهر ما به سردی گرائیده است شهریور به پیشواز پاییز رفته است تصادم این روزها البته با محرم، شاید حجت را برای نوشتن، تمام کرده باشد نوشتن از آنچه واقعا خلا آن احساس می شود، نوشتن از گرمای دست مهربانی که دستی از سر مهر بر سرت کشد دستی که تنها دستی باشد که بی مقدمه باید آن را بوسید و سر بر آن گذاشت و گریست و شوربختانه ...نیست!
مهربانی هم محتاج رسیدن به بلوغ است. آنچه که با دریغ و درد باید از سویدای جان، از فقدان آن نالید، نه پدران و نه مادران و نه دوستان و نه همسر و خویشاوند و استاد و معلم و نه هیچ کس دیگر در زیست گاه سردسیری ما به بلوغ نمی رسند و دیدیم که نرسیدند. همگان پیش از آنکه به بلوغ مهربانی رسیده باشند توده هایی هستند ملتهب و متراکم از خشم و عقده و خویش آزاری و مردم آزاری و بلاهت و تحکم و خشک مغزی و لوسیت و ننربودگی و ...که به نسبت های مختلف بین پدر و برادر و همسر و ...بخش شده است. نیازهای مختلف از هم رهزنی می کنند. خدایگان پرونو و اساطیر سیلیبریتی اگر هم چند صباحی آهنگ نیاز به مهربانی واقعی را مختل سازند باز هم نمی توانند از ضمیر انسان نقش ماندگار آن دست غیبی را بزدایند کویر خشک و عطشان ارتباطات به اصطلاح انسانی پیش و بیش از هر چیز سوگوار فقدان عظیم چنین دست هایی هستند و مفاهیم خنک و بی رمقی مثل سرمایه اجتماعی در بازآوری خاطره ی غیبت بزرگ ایشان، بیش از اندازه فقیرند...

شبم از بی ستارگی، شب گور
در دلم پرتو ِ ستاره ی دور
آذرخشم َگهی نشانه گرفت
َگه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست كلاغ
آسمان، تیره گشت چون َپر ِ زاغ
مرغ ِ شبخوان كه با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
"هوشنگ ابتهاج"
Forwarded from کژ نگریستن
«تنِ زن در دعوا سر مدرنیته»
مهدی تدینی


📘می‌شد حدس زد که «تنِ زن» دیر یا زود سیاسی می‌شود. یکی از مستعدترین گزینه‌ها برای سیاسی شدن در تاریخ عصر جدید ایران، تن زن بود و اتفاقاً تا به خود آمد (شاید هم پیش از آنکه اصلاً به خود آمده باشد)، سیاسی شده بود. اما بر خلاف اینکه معمولاً تصور می‌شود اندام زن پس از انقلاب و در پی قانون حجاب سیاسی شد، باید یادآوری کرد، از دوران پهلوی اول تن زن سیاسی شده بود و در دوران پهلوی دوم نیز یکی از عناصر اصلی در سیاست‌های بیان‌شده و بیان‌ناشدۀ حکومت، تن زن بود. تأکید می‌کنم، نه «خود زن»، بلکه «تن زن»؛ یعنی جسمانیت او. بعید است که بتوان ادعا کرد پس از چهل سال مسئلۀ حجاب در ایران حل شده است؛ که اگر حل شده بود به این همه طرح و برنامۀ سخت و نرم برای ترویج و تثبیت و تحکیم آن نیاز نبود. اما چرا تن زن سیاسی شد؟

در گسترۀ یک ملت و کشور، پدیده‌های پرشماری وجود دارد که سیاسی شدن هر یک از آن‌ها اصلاً تصادفی نیست. تصادفی نیست که در ایران یهودیان به مسئله‌ای سیاسی تبدیل نشدند، اما بهاییان شدند؛ در مقابل در غرب، یهودیان به بزرگ‌ترین «دیو سیاسی» در ایدئولوژی فاشیستی تبدیل شدند. و تصادفی نیست که در ایران دو مسئلۀ اساسیِ «تولید» و «سرمایه» سیاسی نشد، اما در غرب «تولید» و «سرمایه» به اصلی‌ترین موضوع دعواهای سیاسی بدل شد. در ایران «نژاد» مسئله‌ای سیاسی نشد، اما در غرب ــ بیش از همه در آلمان ــ نژاد به امری سیاسی بدل شد. به همین منوال، در ایران «تن زن» سیاسی شد، در حالی که غربی‌ها با چنین چیزی بیگانه‌اند و با حیرت به کشاکش‌هایمان دربارۀ تن زن می‌نگرند.

به گمان من در ایران تنها یک درگیری بنیادین و فرانسلی وجود دارد، که آن درگیری میان دین‌باوری و دنیاباوری (سکولاریسم) است؛ موضوع دعوا چیست؟ «مدرنیته» (تجدد). همۀ دعواها و کشاکش‌های دیگر فرعی است. به همین دلیل منازعۀ میان دین و سکولاریسم را «اَبَرمنازعه»ی تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران می‌نامم. در این میان، اتفاقاً اول طرف سکولار ناگهان تن زن را سیاسی کرد؛ یعنی وقتی کوشید جسمانیت زن را از شمول قواعد عرفی و دینی خارج کند و جایگاهی بُرون‌دینی به تن زن بخشد. حتما می‌دانید منظورم دوران پهلوی اول و کشف حجاب است. نگرش سکولارها این بود که در دولت مدرن، همۀ شهروندان آزادند و زن نیز باید آزاد شود و شرط آن بازگرداندن مالکیت جسم زن به خودش است.

فُرم جدید زن، ظاهر مدرن و جسمانیت مستقل‌شده‌اش مانند مُخمّر مدرنیته عمل می‌کرد و محتوای مدرن را به درونی‌ترین بخش‌های جامعه می‌بُرد. جسم آزادشدۀ زن مانند سرباز گمنام مدرنیته با وجود خود امر مدرن را اشاعه می‌داد و سیاستگذارانِ فرهنگی نیز که برای حاکمیت سکولار خود به فرهنگ سکولار نیاز داشتند، آگاهانه و بدون افشای این مسئله، این جسمانیت آزادشده را ترویج می‌دادند. اما جناح مقابل، یعنی دین‌گرایان، آن‌قدر خام نبودند که به این بازی پی نبرند و نفهمند چه ترفندی در پس تنِ زن، چونان مهرۀ شطرنج سیاسی، نهفته است...

به این ترتیب، تن زن که پیش‌تر سیاسی بود، پس از انقلاب سیاسی ماند و سیاسی‌تر شد و همان نقشی را که پیش‌تر برایش تعریف کرده بودند، اکنون به شکلی معکوس عهده‌دار شد. همان‌طور که جسمانیت آزادشدۀ زن «سرباز ناپیدا»ی مدرنیته بود، اکنون جسم محجب‌شدۀ زن «سرباز پیدا»ی یزدان‌سالاری و دینمداری شد.

در واقع آنچه باعث می‌شود تن زن و قانون نمادین آن، یعنی حجاب، چنین سرسختانه پیگیری شود، فقط اجرای یک قانون اسلامی نیست. بلکه حجاب و محدودسازی اندام زن، بخشی از مقاومت در برابر مدرنیته است؛ مدرنیته‌ای که اندام زن را به مسئله‌ای غیردینی، غیرمعنوی، غیرعرفانی و در یک کلام سکولار تبدیل می‌کند. اما آیا تن زن در نظام سنت‌ها و در جهان دینی واقعاً تا این اندازه مهم است که لازم باشد این‌طور سیاسی شود و حتی هزینۀ سیاسی هنگفتی بابت آن به دنیای سیاست تحمیل شود؟ نه! تن زن فی‌نفسه آن‌قدر مهم نیست، اما وقتی به نمادِ مقاومت تبدیل می‌شود، چونان پرچمی است که باید افراشته بماند. اگر به تبلیغات حجاب دقت کنید، اتفاقاً بر وجه نمادین آن بیش‌تر از محتوای اصلی‌اش تأکید می‌شود.

تا وقتی از این منظر به مسئلۀ حجاب در ایران نگاه نکنیم، به راز این دعوا پی نمی‌بریم. اما انگار سیاسی کردن اندام زن، برای هر دو سوی این دعوا بیش‌تر دردسر و هزینه در پی داشت تا فایده. ترومایی که قانون کشف حجاب ایجاد کرد، به جریان سکولار آسیب بسیار بیش‌تری زد تا به دین‌سالاری؛ همان‌گونه که انگار قانون حجاب بیشتر به ترویج سکولاریسم منجر شد.📘

@Kajhnegaristan
زیست جهان ممکن از نظر بخش وسیعی از مردم، چه نوع زیست جهانیست؟!

در بخشی از سخنان دکتر عبدالکریمی که در نشست تلگرامی مورخ۱۲شهریور۹۸، در پاسخ به پرسش دوستان، ایراد فرمودند تعارضی در ظاهر بنیادین با مواضع کلی ایشان به نظر می رسید، که البته نگارنده آن را مربوط به نوع مواجهه ی ایشان برای رسیدن به پاسخگویی در برابر حجم انبوه سوالات قلمداد می کند، ایشان در بخشی از پاسخ خویش در خصوص توصیف مردم در جامعه ی ما، دست به نوعی تقسیم بندی کلی زدند که از نوعی ساده سازی رنج می برد ایشان بخش وسیعی از مردم و در واقع اکثریت مردم را، از دو بخش اقلیت دیگر جدا کردند که این بخش وسیع در صورت بندی ایشان، دغدغه ی نفس زندگی را دارند و داخل در تعارضات دو گروه اقلیت (اقلیت حاکم و اقلیت به اصطلاح دگراندیش ناخرسند/ تعبیر از نگارنده) دیگر قرار نمی گیرند. از طرفی ایشان در اکثر مواضع حکمی و فلسفی خویش ضمن به رسمیت شناختن زیست جهان مدرن و البته با نظر به وجوه مختلف ایجابی و سلبی ویژگی های آن، نحوه ی زیست عموم مردم را در جوامع مختلف قهرا متاثر از آن دانسته اند. و حالا سخن اصلی اینجاست که آن بخش وسیع مردم، فارغ از اینکه وارد در منازعات دو بخش اقلیت به حساب بیایند یا نه، جهان ممکن را جهانی هماهنگ با دنیای امروز قلمداد می کنند و این مخصوصا در مورد نسل جوان جامعه ی ما که خود بخش وسیعی را شامل می شوند صادق است. کافیست به تعلقات خاطر دختران و پسران در دنیای مجازی و در جهان پیرامون خویش بنگریم. نگارنده البته به سایر ویژگی های این بخش از جامعه (توده مردم) در همان نسبتی که با مولفه های جهان امروز دارند اعم از بی تفاوتی اجتماعی و ... بی التفات نبوده و تلاش ندارد یک جانبه در توصیف مردم، به انواع گرایش ها، اقشار و طبقات بی توجهی نماید ولی صرفا از جهت افزودن پیوست به سخنان ارزشمند دکتر عبدالکریمی، همین موضوع را بهانه ایی قرار داده ام برای درخواست از ایشان که در خصوص تنوع گرایشات و تکثرهای موجود در جامعه و حتی در خصوص توصیف مردم از وجه نظر فلسفی، در فرصتی مبسوط، به ایراد نکته نظرات ارزشمند خویش بپردازند.
محرم و جستاری در غیبت نخبگان!

محرم ماه عزیزی است، داستان حسین، قلب اسلام است، و ایرانیان قرن هاست در سوگ کربلا اشک ریخته اند، صد البته می شود در مجالی دیگر در خصوص همه ی این داستان به چون و چرا پرداخت و یا حتی، در باب امر دینی به معنی الاعم و حقیقت اسلام به معنی الاخص و ...به مداقه پرداخت اما مقصود نگارنده در این یادداشت کوتاه، حضور در صحنه ی محرم و ارائه ی توصیفی از این تجربه است.
محرم عرصه ای از حیات فرهنگی ما ایرانیان را پیش چشم می گذارد که در آن دو ضلع از مثلث بازیگران و بازیگردانان فرهنگ و اجتماع حضور گسترده و پر رنگی دارد، دولت و توده!

آن ضلع همیشه غایب این عرصه، بدون تردید، غیبت گفتمان نخبگان فکری و روشن فکران در صحنه ی محرم است.

تریبون های حکومتی، از آنجا که در تمام طول سال به واسطه ی وجه دینی حاکمیت، به ارائه ی تفاسیر خاص فرهنگی خویش از دین می پردازند در چنین ایامی، مجال بیشتری هم می یابند
محرم دولتی، همه ی رخنه های واقعیت را پر می کند و هیچ منفذی برای قرائت های دیگر باقی نمی گذارد.
توده، نقش همیشگی خود را تکرار می کنند. پای منابر، در دستجات، در تجمع شیرخوارگان، و .. گرد هم می آیند و توده ی سیاهی را از خود به نمایش می گذارند.

اگر عزاداری های محرم می خواست از صرف برگزاری یک سری از آیین ها و مناسک فراتر رود، آن هم در دل مدرنیته، بایستی نخبگان فکری در داخل این دستگاه عریض و طویل، مجال کوتاهی برای نقش آفرینی پیدا می کردند، خواه در مقام مفسرین و مدافعین برخورد معناگرایانه با موضوع، خواه به عنوان آمرین به معروف و ناهیان از منکر، ...
که مع الاسف در فقدان ایشان، عرصه به تمامه به تعزیه گردانان دولتی و همراهی توده در مقام سیاهی لشکر با آن، واگذار شده است.
Forwarded from Deleted Account
آزادی در اسلام نه به عنوان عطیه حکومت بلکه به عنوان یک مفروض زندگی دنیوی قلمداد شده است (چرا که خداوند انسان را مسئول خلق کرده و تحقق مسئولیت بدون آزادی ناشدنی است). این در حالیست که امروزه مجموعه‌ای از متغیرهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بعنوان موانع تحقق این مفروض (آزادی) در زیست جهان ایرانی نقش بازی می‌کنند. حال پرسش اساسی این است که به نظر شما مهم ترین مانع تحقق این حق بشری چه بوده و راهکار مقابله با آن یا پیاده سازی آن به چه نحو و شکلی باید باشد؟
لطفا مطلبی در این رابطه در کانال قرار بدهیم. با توجه به اینکه جنابعالی مدتی در این باب و نقش ایدئولوژی در این فرایند مطالعه داشتید
تاملاتی شتابزده در باب پرسش از آزادی!

آزادی به عنوان مشترک لفظی، در گفتمان های مختلف معانی مختلفی به خود می گیرد. مفاهیم اصطلاحا کانتستچوال هستند. گفتمان های ایدئولوژیک، معمولا آزادی را با توجه به مبادی و مبانی اندیشگی خویش مصادره می کنند. آن سنخ آزادی و اختیاری که در متن مقدس به عنوان پیش شرط مسئولیت و تکلیف از آن سخن می رود با آزادی های مدنی که حکومت های مستقر در طول تاریخ درصدد تحدید آن بوده اند به کلی از هم مغایرند.
یکی از اصول مسلم پدیدارشناسی حرکت از سمت واقعیت ها به سمت پدیدارها می باشد وقتی کسی ایده ی آزادی را آنچنان که در متن مقدس آمده است مفروض می گیرد. مجموعه ی به هم پیچیده ای از مولفه های سیاسی، تاریخی، اقتصادی و فرهنگی را که واقعیت هستی اجتماعی جوامع را تشکیل می دهند نمی تواند نادیده انگارد.
جایی که قانون، شهروند را مسئول بشناسد اما در مقام حمایت از او برنخیزد حقوق وی قربانی خواهد شد.
هر چند واقعیت ها نیز به یک اعتبار از نظر برخی اندیشمندان، ساخته و پرداخته ی ایدئولوژی ها هستند در عرصه ی نمادین، مازادی که از امر واقعی بیرون می زند توسط ایدئولوژی پوشیده می شود.
در واقع در تحلیل ساز و کار حکومت های دموکراتیک هم باید به همین سویه های مازاد در تحقق آزادی های مدنی توجه کرد. تا فاصله ی ایده و آرمان را با واقعیت های جامعه مورد سنجش قرار داد.
به نظر می رسد نزدیک ترین روایت به آزادی ملحوظ در کتب مقدس، روایت هایی هست که در دیسکورسهای منشعب از مشی اگزیستانسیالیسم به آن اشاره رفته است. از همین وجه نظر است که از آزادی در کنار حقیقت سخن به میان آمده است.