Forwarded from بیژن عبدالکریمی
شريعتي_تيغ_بنيادگرايي_را_کُند_کرد.pdf
2.6 MB
Forwarded from Sell old group buy old channel sell old channel
🖊 چرا کربن به طرح ایده فلسفه تطبیقی میپردازد؟
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
دمیدن شیپور روز، بر فراز اجساد شبپایان!
روز، سوراخی برای خزیدن ندارد، و وقتی سر می رسد همه ی سنگینی اش را با خود می آورد، وقتی روز با همه ی قساوتش تو را به تکرار بیهودگی های جهان مجاب می کند، جای چون و چرا نمی گذارد، باید مثل مرده ی متحرکی از خوابگاه برخیزی تا در برابر کراهت و وقاحت روز فرصت پلک زدن هم نداشته باشی، آشی که روز برایت پخته است، نمی خورم سرش نمی شود، قرار است امروز هم کلی خبر مایوس کننده و انزجار آور را از رسانه های دنیا در گوشت مخابره کند، ترافیک مسیر، از قبل تدارک دیده شده است، برای تجمعات بیش از دو نفره، نق نق های مخصوص به خود پیش بینی شده است؛ خوراک دورهمی های مجبوری، فراهم شده است، دیاگوگ های حافظان نظم موجود در سرتاسر دنیا مو به مو تنظیم شده است...گوی و میدان آماده شده است تا یک روز دیگر هم زیر چرخ دنده های زمان له و لوده شوی، کار ات به نظام بروکراسی بیافتد ملالی نیست، کافیست یک یاعلی بگویی، نفس را در سینه حبس کنی و طبقات را مثل بچه آدم بالا و پایین بروی، اگر بازاری هستی نگرانی ندارد لنگ یک لقمه نان حرام نخواهی ماند...کابوس روز تمامی ندارد چرا که روز سوراخی برای خزیدن در خود ندارد...
همین است شبپایانی سماجت به خرج می دهند تا شده به زور جادو و جنبل آمدن روز را به تعویق بیاندازند یا به مدد انواع وردها و ادعیه جات، خللی در گردش لیل و نهار ایجاد کنند، تا مگر در تکرار بی رحمانه ی روز، رخنه ایی بیافکنند...
روز که بشود همه ی پیرمردان قبیله باز مرغ شان یک پا دارد، رشوه بگیرها منطق خود را از سر خواهند گرفت، زنان، بی هیچ خستگی در طبل انتظارات خویش خواهند کوفت و درها بر پاشنه ی همیشگی خود خواهد چرخید، نه مذاکره، نه تسلیم، ... خلاصه همه چیز در هیئت شوم خویش، به تکراری ملال آور فرا خواهند شد! ... ، خورشید بخشنده بر فراز آسمان، نمایان می شود و خلقی را به جان هم می افکند، که برخیزید: آنک روز از نو، و آنک روزی از نو...
روز، سوراخی برای خزیدن ندارد، و وقتی سر می رسد همه ی سنگینی اش را با خود می آورد، وقتی روز با همه ی قساوتش تو را به تکرار بیهودگی های جهان مجاب می کند، جای چون و چرا نمی گذارد، باید مثل مرده ی متحرکی از خوابگاه برخیزی تا در برابر کراهت و وقاحت روز فرصت پلک زدن هم نداشته باشی، آشی که روز برایت پخته است، نمی خورم سرش نمی شود، قرار است امروز هم کلی خبر مایوس کننده و انزجار آور را از رسانه های دنیا در گوشت مخابره کند، ترافیک مسیر، از قبل تدارک دیده شده است، برای تجمعات بیش از دو نفره، نق نق های مخصوص به خود پیش بینی شده است؛ خوراک دورهمی های مجبوری، فراهم شده است، دیاگوگ های حافظان نظم موجود در سرتاسر دنیا مو به مو تنظیم شده است...گوی و میدان آماده شده است تا یک روز دیگر هم زیر چرخ دنده های زمان له و لوده شوی، کار ات به نظام بروکراسی بیافتد ملالی نیست، کافیست یک یاعلی بگویی، نفس را در سینه حبس کنی و طبقات را مثل بچه آدم بالا و پایین بروی، اگر بازاری هستی نگرانی ندارد لنگ یک لقمه نان حرام نخواهی ماند...کابوس روز تمامی ندارد چرا که روز سوراخی برای خزیدن در خود ندارد...
همین است شبپایانی سماجت به خرج می دهند تا شده به زور جادو و جنبل آمدن روز را به تعویق بیاندازند یا به مدد انواع وردها و ادعیه جات، خللی در گردش لیل و نهار ایجاد کنند، تا مگر در تکرار بی رحمانه ی روز، رخنه ایی بیافکنند...
روز که بشود همه ی پیرمردان قبیله باز مرغ شان یک پا دارد، رشوه بگیرها منطق خود را از سر خواهند گرفت، زنان، بی هیچ خستگی در طبل انتظارات خویش خواهند کوفت و درها بر پاشنه ی همیشگی خود خواهد چرخید، نه مذاکره، نه تسلیم، ... خلاصه همه چیز در هیئت شوم خویش، به تکراری ملال آور فرا خواهند شد! ... ، خورشید بخشنده بر فراز آسمان، نمایان می شود و خلقی را به جان هم می افکند، که برخیزید: آنک روز از نو، و آنک روزی از نو...
Forwarded from کژ نگریستن (رضا مجد)
🔰 ترس از داستایوفسکی
(تعریف گناه در داستان های داستایوسکی)
نویسنده: بختیار علی
ترجمه: عباس وحدانی
🌏همه جا صحبت از ترسی است که آدمها از خواندن داستانهای داستایوسکی دارند. یکی می گوید سال ها است به سمتش نرفتم چون هر بار از او قصه ای می خوانم انگار درباره من نوشته است. یکی می نویسد نباید از او زیاد خواند چون داستانهایش غم انگیز است.
هرمان هسه نویسنده سوئیسی و برنده جایزه نوبل می گوید: «زمانی شروع به خواندن داستایوفسکی کنید که غمگین هستید و احساس درماندگی می کنید. زمانی که زندگی را همچون زخم سر باز کرده بزرگی می بینید، زمانی که به تردید دچار شده و ناامیدی وجودتان را فرا گرفته… زمانی که در اوج اندوه تنهائی به زندگی نگاه می کنید و دیگر مایل نیستید هیچ بهره ای از این زیبائی بی رحم ببرید. تنها آن زمان است که می توانید به سوی داستایوفسکی بروید.»
در نوشته های داستایوفسکی آدم نرمال وجود خارجی ندارد. نرمال بودن یک دروغ بزرگ است. با اینکه از نظر داستایوسکی انسان موجود گناهکاری است ولی همیشه به قهرمانان داستان هایش فرصت می دهد به جای اثبات بی گناهی، بتوانند ثابت کنند که انسان هستند.
گناه از نظر داستایوفسکی عاملی است که ما را به سمت بهتر شدن سوق می دهد. گناه عاملی است که بشر را به هم نزدیک می کند، آنها را یکسان می سازد. به نظر او ما نمی توانیم در برابر انسانی دیگر، خود را داور بپنداریم. او این اندیشه را در داستان «برادران کارامازوف» صریحاً ابراز می کند: « در این دنیا هیچ کس نباید گناه دیگری را قضاوت کند تا مادامی که اعتراف کند خودش نیز گناهکار است و یا شاید حتی از کسی که مورد قضاوت قرار می گیرد گناهکارتر است.»
به عقیده او تا زمانی که حتی یک انسان گناهکار وجود داشته باشد همه گناهکاریم. اگرچه خود او دیندار است اما دیدگاه او با تعریف گناه مذهبی فرق دارد. از نظر داستایوفسکی اعتراف به گناه به جهت پاک شدن انسان در برابر خدا انجام نمی شود. بلکه این اعتراف در برابر انسانهای دیگر است تا بدین وسیله ابراز کند من هم همچون شما هستم، با همان درد و عذابی که در آن به سر می برید. گناه در اینجا پلی است برای ارتباط انسانها تا بدین طریق کسی خود را از دیگری بهتر، پاک تر و برتر نبیند.
پاکی ریاکارانه در فلسفه فکری او جایی ندارد، همان احساس پاکی که باعث می شود تا حدودی وجدان آسوده ای در قضاوت دیگران داشته باشیم. تنها راهی که ما را به سمت عدالت می برد این است که وقتی در برابر گناهکاری قرار می گیریم بدانیم خود نیزگناهکاری . از نظر او شرط لازمه اثبات وجود انسانی اعتراف به گناه است، بدون محقق شدن این شرط هرگز به جایگاهی مستحق عشق، دوست داشتن و ترحّم نمی رسیم.
کمتر کسی به اندازه وی انسان را تا به این شدت شکافته و عریان کرده است. او بی رحمانه همه نقابها را می درد و فرصتی برایمان نمی گذارد تا از زیباییِ دروغین انسان صحبت کنیم. ترس از داستایوفسکی، ترس از همین عریانی وجودِ انسان است. او نویسنده ای مردم آزاری نیست که از عذاب دادن خواننده اش لذت ببرد و آنها را با شوک و حیرت رو در رو کند آنگاه وجه ترسناک و پنهانی انسان را در برابر خودش قرار دهد. هدف اصلی وی این است که بگوید انسان شایستهٔ دوست داشتن و یا شاید ترحّم است.
او به ما می گوید هر که را همان گونه که هست دوست داشته باشید. انسان بی گناه موجودی است که توانایی زیستن ندارد. کسی هم ارزشی برایش قائل نیست.
تمام راهکارهایی که داستایوفسکی در برابر شخصیتهای قصه هایش می گذارد همگی به شک و گناهی عمیق منتهی می شوند. او شخصاً برای رهایی از این گرداب مسیحیت را برگزیده بود. اما باید گفت تفسیر گناه و گناهکار داستایوفسکی تا حدودی از تعالیم مسیح عدول کرده بود. در مسیحیت گناه مایهٔ عشق نیست، اما از نظر داستایوفسکی بشر فقط زمانی می تواند به معنای واقعی بشر باشد که اعتراف به گناه کند.
او در قصه هایش برحذرمان می دارد که تسلیم پاکی دروغین خود شده و از این رهاورد به قضاوت دیگران بنشینیم. اما به راستی کدام یک از ما این جرأت را دارد که بگوید بین من و گناهکارترین انسانها آنقدر تفاوتی نیست؟ آیا کسی پیدا می شود از این مسأله وحشتی نداشته باشد؟ آیا کسی هست که از داستایوفسسکی فراری نباشد؟ چه کسی می تواند دیگران را با گناهانش دوست داشته باشد یعنی آنگونه که هستند؟ اندیشیدن به داستایوفسکی و خواندن آثارش درس اخلاقی دشواری است که همواره ناآرام مان نگه می دارد و وادارمان می کند خود را به زیر پرسش ببریم.🌏
@Kajhnegaristan
(تعریف گناه در داستان های داستایوسکی)
نویسنده: بختیار علی
ترجمه: عباس وحدانی
🌏همه جا صحبت از ترسی است که آدمها از خواندن داستانهای داستایوسکی دارند. یکی می گوید سال ها است به سمتش نرفتم چون هر بار از او قصه ای می خوانم انگار درباره من نوشته است. یکی می نویسد نباید از او زیاد خواند چون داستانهایش غم انگیز است.
هرمان هسه نویسنده سوئیسی و برنده جایزه نوبل می گوید: «زمانی شروع به خواندن داستایوفسکی کنید که غمگین هستید و احساس درماندگی می کنید. زمانی که زندگی را همچون زخم سر باز کرده بزرگی می بینید، زمانی که به تردید دچار شده و ناامیدی وجودتان را فرا گرفته… زمانی که در اوج اندوه تنهائی به زندگی نگاه می کنید و دیگر مایل نیستید هیچ بهره ای از این زیبائی بی رحم ببرید. تنها آن زمان است که می توانید به سوی داستایوفسکی بروید.»
در نوشته های داستایوفسکی آدم نرمال وجود خارجی ندارد. نرمال بودن یک دروغ بزرگ است. با اینکه از نظر داستایوسکی انسان موجود گناهکاری است ولی همیشه به قهرمانان داستان هایش فرصت می دهد به جای اثبات بی گناهی، بتوانند ثابت کنند که انسان هستند.
گناه از نظر داستایوفسکی عاملی است که ما را به سمت بهتر شدن سوق می دهد. گناه عاملی است که بشر را به هم نزدیک می کند، آنها را یکسان می سازد. به نظر او ما نمی توانیم در برابر انسانی دیگر، خود را داور بپنداریم. او این اندیشه را در داستان «برادران کارامازوف» صریحاً ابراز می کند: « در این دنیا هیچ کس نباید گناه دیگری را قضاوت کند تا مادامی که اعتراف کند خودش نیز گناهکار است و یا شاید حتی از کسی که مورد قضاوت قرار می گیرد گناهکارتر است.»
به عقیده او تا زمانی که حتی یک انسان گناهکار وجود داشته باشد همه گناهکاریم. اگرچه خود او دیندار است اما دیدگاه او با تعریف گناه مذهبی فرق دارد. از نظر داستایوفسکی اعتراف به گناه به جهت پاک شدن انسان در برابر خدا انجام نمی شود. بلکه این اعتراف در برابر انسانهای دیگر است تا بدین وسیله ابراز کند من هم همچون شما هستم، با همان درد و عذابی که در آن به سر می برید. گناه در اینجا پلی است برای ارتباط انسانها تا بدین طریق کسی خود را از دیگری بهتر، پاک تر و برتر نبیند.
پاکی ریاکارانه در فلسفه فکری او جایی ندارد، همان احساس پاکی که باعث می شود تا حدودی وجدان آسوده ای در قضاوت دیگران داشته باشیم. تنها راهی که ما را به سمت عدالت می برد این است که وقتی در برابر گناهکاری قرار می گیریم بدانیم خود نیزگناهکاری . از نظر او شرط لازمه اثبات وجود انسانی اعتراف به گناه است، بدون محقق شدن این شرط هرگز به جایگاهی مستحق عشق، دوست داشتن و ترحّم نمی رسیم.
کمتر کسی به اندازه وی انسان را تا به این شدت شکافته و عریان کرده است. او بی رحمانه همه نقابها را می درد و فرصتی برایمان نمی گذارد تا از زیباییِ دروغین انسان صحبت کنیم. ترس از داستایوفسکی، ترس از همین عریانی وجودِ انسان است. او نویسنده ای مردم آزاری نیست که از عذاب دادن خواننده اش لذت ببرد و آنها را با شوک و حیرت رو در رو کند آنگاه وجه ترسناک و پنهانی انسان را در برابر خودش قرار دهد. هدف اصلی وی این است که بگوید انسان شایستهٔ دوست داشتن و یا شاید ترحّم است.
او به ما می گوید هر که را همان گونه که هست دوست داشته باشید. انسان بی گناه موجودی است که توانایی زیستن ندارد. کسی هم ارزشی برایش قائل نیست.
تمام راهکارهایی که داستایوفسکی در برابر شخصیتهای قصه هایش می گذارد همگی به شک و گناهی عمیق منتهی می شوند. او شخصاً برای رهایی از این گرداب مسیحیت را برگزیده بود. اما باید گفت تفسیر گناه و گناهکار داستایوفسکی تا حدودی از تعالیم مسیح عدول کرده بود. در مسیحیت گناه مایهٔ عشق نیست، اما از نظر داستایوفسکی بشر فقط زمانی می تواند به معنای واقعی بشر باشد که اعتراف به گناه کند.
او در قصه هایش برحذرمان می دارد که تسلیم پاکی دروغین خود شده و از این رهاورد به قضاوت دیگران بنشینیم. اما به راستی کدام یک از ما این جرأت را دارد که بگوید بین من و گناهکارترین انسانها آنقدر تفاوتی نیست؟ آیا کسی پیدا می شود از این مسأله وحشتی نداشته باشد؟ آیا کسی هست که از داستایوفسسکی فراری نباشد؟ چه کسی می تواند دیگران را با گناهانش دوست داشته باشد یعنی آنگونه که هستند؟ اندیشیدن به داستایوفسکی و خواندن آثارش درس اخلاقی دشواری است که همواره ناآرام مان نگه می دارد و وادارمان می کند خود را به زیر پرسش ببریم.🌏
@Kajhnegaristan
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸رویاروی بحرانهای تو-در-تو
🖋 احسان شریعتی
📌فراخوان به حضور در یادمان معلم شریعتی، ۲۹ خرداد ۹۸
🔸۴۲مین سالگشت هجرت معلم مردم علی شریعتی فرارسیده است؛
و بنابه سنت هرساله، دوستداران اندیشهٔ نوزایی فرهنگ ملی و پویندگان راه نوپیرایی دینی، در ۲۹ خرداد امسال نیز مراسم بزرگداشت و یادمان را برگزار خواهند کرد.
🔹بنابه صلاحدید بنیاد شریعتی و برگزارکنندگان دو سمپوزیوم «افق فکری نوشریعتی»، موضوع همایش هفتهٔ آینده، پرداختن به «شیوهٔ رویارویی با بحرانهای تو-در-توی کنونی -در چشمانداز نوشریعتی-» است.
🔸این بحرانها، چنان که همگان میدانند، و هرروزه میبینند و از آن رنج میبرند، عبارتند از:
🔅 علاوه بر، بحرانِ حاد و طاقتفرسای معیشتی و «اقتصادی»
🔅 بحران آشکار همبستگی «اجتماعی» (که ضمیمهٔ آنست)
🔅 بحرانِ سیاسی که موجبِ پریشانی «هویت ملی» است
(و مبنای مدنیِ دو بُعد و ساحتِ بحرانِ نخست است)
🔅و سرانجام، بحرانِ معنوی یا اخلاقی، بویژه از منظرِ دینی، که سرمنشأ و مادر همهٔ بحرانهای دیگر است.
🔹و اما، چشماندازِ برونرفت از دالانِ تو-در-توی این بحرانهای چندساحتهٔ اقتصادی-اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی کدامست؟
🔸انتظارِ جامعهٔ علاقهمند به میراثِ آموزگار بیداریِ رهاییبخش از ما، در مقامِ دارندگانِ دعوی تداوم راه و فراخوانان به استمرارِ آن آموزهها، مگر جز این است که جز به این بُنبستشکنی نظری و عملی، نیاندیشیم؟
🔸و مگر نه که سخن گفتن از هر موضوعِ دیگری بجز یافتنِ همین «سرنخِ» کلافِ سردرگمِ همهٔ «بحران»های رویارو، نشان قدرناشناسی وقت و کفران نعمت خواهد بود؟
🔹از اینرو، در پایان هفتهٔ آتی گردهم میآییم تا با هماندیشی کلی پیرامون راه برونرفت و گشایش، «سرخط» نوینی برای تلاشی دیگر (و برای برپایی همایشهای کارشناسانهٔ مهمتر آینده) ترسیم کنیم.
🔸پس به امید حضورِ همهٔ شمایانی که به تعیینکننده بودن این لحظات سرنوشتساز بحرانی، ملی و اعتقادی، واقفید، و دلتان هنوز برای آرمانهای آزادی، برابری، و عرفان میتپد.
#فراخوان
#چهل_دومین_سالگرد
#علی_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🖋 احسان شریعتی
📌فراخوان به حضور در یادمان معلم شریعتی، ۲۹ خرداد ۹۸
🔸۴۲مین سالگشت هجرت معلم مردم علی شریعتی فرارسیده است؛
و بنابه سنت هرساله، دوستداران اندیشهٔ نوزایی فرهنگ ملی و پویندگان راه نوپیرایی دینی، در ۲۹ خرداد امسال نیز مراسم بزرگداشت و یادمان را برگزار خواهند کرد.
🔹بنابه صلاحدید بنیاد شریعتی و برگزارکنندگان دو سمپوزیوم «افق فکری نوشریعتی»، موضوع همایش هفتهٔ آینده، پرداختن به «شیوهٔ رویارویی با بحرانهای تو-در-توی کنونی -در چشمانداز نوشریعتی-» است.
🔸این بحرانها، چنان که همگان میدانند، و هرروزه میبینند و از آن رنج میبرند، عبارتند از:
🔅 علاوه بر، بحرانِ حاد و طاقتفرسای معیشتی و «اقتصادی»
🔅 بحران آشکار همبستگی «اجتماعی» (که ضمیمهٔ آنست)
🔅 بحرانِ سیاسی که موجبِ پریشانی «هویت ملی» است
(و مبنای مدنیِ دو بُعد و ساحتِ بحرانِ نخست است)
🔅و سرانجام، بحرانِ معنوی یا اخلاقی، بویژه از منظرِ دینی، که سرمنشأ و مادر همهٔ بحرانهای دیگر است.
🔹و اما، چشماندازِ برونرفت از دالانِ تو-در-توی این بحرانهای چندساحتهٔ اقتصادی-اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی کدامست؟
🔸انتظارِ جامعهٔ علاقهمند به میراثِ آموزگار بیداریِ رهاییبخش از ما، در مقامِ دارندگانِ دعوی تداوم راه و فراخوانان به استمرارِ آن آموزهها، مگر جز این است که جز به این بُنبستشکنی نظری و عملی، نیاندیشیم؟
🔸و مگر نه که سخن گفتن از هر موضوعِ دیگری بجز یافتنِ همین «سرنخِ» کلافِ سردرگمِ همهٔ «بحران»های رویارو، نشان قدرناشناسی وقت و کفران نعمت خواهد بود؟
🔹از اینرو، در پایان هفتهٔ آتی گردهم میآییم تا با هماندیشی کلی پیرامون راه برونرفت و گشایش، «سرخط» نوینی برای تلاشی دیگر (و برای برپایی همایشهای کارشناسانهٔ مهمتر آینده) ترسیم کنیم.
🔸پس به امید حضورِ همهٔ شمایانی که به تعیینکننده بودن این لحظات سرنوشتساز بحرانی، ملی و اعتقادی، واقفید، و دلتان هنوز برای آرمانهای آزادی، برابری، و عرفان میتپد.
#فراخوان
#چهل_دومین_سالگرد
#علی_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
Telegram
attach📎
Forwarded from گفتمان
🔘 فکر کردن؛ چگونه و چرا؟
🔻#بیژن_عبدالکریمی
🔹 انسان موجودی معنایاب و معنافهم است و حیات آدمی بدون معنا قوام نمیپذیرد. اما معنایابی و معنافهمی آدمی به این مفهوم نیست که انسان خود، معنا یا بنیاد معنا یا جاعل معناست. معنا در فرد ظهور مییابد، اما از این حقیقت به هیچ وجه نمیتوان نتیجه گرفت که فردیت، بنیاد و جاعل معناست یا در فردیت معنایی وجود دارد. در قوم و حیات جمعی از آن حیث که امری جمعی است- هم معنا ظهور ندارد، لیکن اندیشیدن به حیات جمعی میتواند تمرینی برای گذر از فردیت برای دستیابی به معنا باشد، مشروط بر اینکه به گمگشتگی و مستحيل شدن در جمع منتهی نشود. فردیتگرایی یا اندیویدوآلیسم جدید، دیوار به دیوار بی معنایی و نیهیلیسم است، چراکه فردیت گرایی جدید، گذر از خویشتن برای نیل به معنا را درنمی یابد. نیهیلیسم در دیار ما هم خانه کرده است. فردیت گرایی و عافیت طلبی بورژوامنشانه، اکثریت قریب به اتفاق جامعه انسانی کنونی را فراگرفته است.
🔸کشف امکانات تازه بدون یاری و مدد سنت امکانپذیر نیست. اساسا آدمی موجودی نیست که از صفر آغاز شود. نحوه هستی او عین واقع شدگی درون امکاناتی است که وی را احاطه کرده، نحوه هستی، او را سمت و سو می بخشد. آدمی حلقه آغازین نبوده، بلکه حلقه ای در میان زنجیرههایی است که حلقات آن پیش از او وجود داشته و بعد از او وجود خواهند داشت. ماهیت تفکر و فلسفه از همین نحوه هستی آدمی برمیخیزد. تفکر و فلسفه همواره درون یک سنت و تاریخ امکان پذیر است. تفکر اصیل محض، وجود ندارد و تفکر متفکر همواره در سایه تفکر متفکران پیشین، یعنی درون یک سنت، قوام می پذیرد، اما در عین حال، اصالت تفکر در فراروی از همین سنت نهفته است. تفکر بدون مدد فرهنگ و سنت، امکان پذیر نیست؛ اما ماهیت و اصالت تفكر عبارت است: از همین فراروی از فرهنگ و سنتی که شخص متفکر را احاطه کرده است. تفکر اصیل، هر چند متعلق خود را از فرهنگ اخذ می کند لیکن ماهیتا ضد فرهنگ است. سخن نیچه را به یاد آوریم که گفت: «تفکر سخن نابه هنگام است». این سخن بدین معناست که تفکر، یورش بر فرهنگ است. سنت و فرهنگ بسیار عزیز و مغتنم است تا آنجا که متعلق تفکر واقع می شود اما آنجا که جانشین خود تفکر می شود، یعنی امکانات موجود تاریخی را به منزله یگانه ترین و نهایی ترین امکانات فراروی آدمی جلوه می دهد، موجبات مرگ تفکر و آزادی و لذا مرگ انسان را فراهم می سازد. تفکر و فلسفه عبور از افق هایی است که فرهنگ و سنت به منزله نهاییترین و یگانهترین امکانات آدمی مینمایاند و این عبور، امر بسیار دشواری است که عزمیت عظیمی را می طلبد. جامعه فلسفی ایران، در زمان ما، بیش از اندازه اسیر سنت و فرهنگ تاریخی خویش است و برای گذر و فراروی از این محدوده های تاریخی نیازمند عزمیّنی است که به نحوی اساسی فاقد آن است.
@gnoe_ir
🔻#بیژن_عبدالکریمی
🔹 انسان موجودی معنایاب و معنافهم است و حیات آدمی بدون معنا قوام نمیپذیرد. اما معنایابی و معنافهمی آدمی به این مفهوم نیست که انسان خود، معنا یا بنیاد معنا یا جاعل معناست. معنا در فرد ظهور مییابد، اما از این حقیقت به هیچ وجه نمیتوان نتیجه گرفت که فردیت، بنیاد و جاعل معناست یا در فردیت معنایی وجود دارد. در قوم و حیات جمعی از آن حیث که امری جمعی است- هم معنا ظهور ندارد، لیکن اندیشیدن به حیات جمعی میتواند تمرینی برای گذر از فردیت برای دستیابی به معنا باشد، مشروط بر اینکه به گمگشتگی و مستحيل شدن در جمع منتهی نشود. فردیتگرایی یا اندیویدوآلیسم جدید، دیوار به دیوار بی معنایی و نیهیلیسم است، چراکه فردیت گرایی جدید، گذر از خویشتن برای نیل به معنا را درنمی یابد. نیهیلیسم در دیار ما هم خانه کرده است. فردیت گرایی و عافیت طلبی بورژوامنشانه، اکثریت قریب به اتفاق جامعه انسانی کنونی را فراگرفته است.
🔸کشف امکانات تازه بدون یاری و مدد سنت امکانپذیر نیست. اساسا آدمی موجودی نیست که از صفر آغاز شود. نحوه هستی او عین واقع شدگی درون امکاناتی است که وی را احاطه کرده، نحوه هستی، او را سمت و سو می بخشد. آدمی حلقه آغازین نبوده، بلکه حلقه ای در میان زنجیرههایی است که حلقات آن پیش از او وجود داشته و بعد از او وجود خواهند داشت. ماهیت تفکر و فلسفه از همین نحوه هستی آدمی برمیخیزد. تفکر و فلسفه همواره درون یک سنت و تاریخ امکان پذیر است. تفکر اصیل محض، وجود ندارد و تفکر متفکر همواره در سایه تفکر متفکران پیشین، یعنی درون یک سنت، قوام می پذیرد، اما در عین حال، اصالت تفکر در فراروی از همین سنت نهفته است. تفکر بدون مدد فرهنگ و سنت، امکان پذیر نیست؛ اما ماهیت و اصالت تفكر عبارت است: از همین فراروی از فرهنگ و سنتی که شخص متفکر را احاطه کرده است. تفکر اصیل، هر چند متعلق خود را از فرهنگ اخذ می کند لیکن ماهیتا ضد فرهنگ است. سخن نیچه را به یاد آوریم که گفت: «تفکر سخن نابه هنگام است». این سخن بدین معناست که تفکر، یورش بر فرهنگ است. سنت و فرهنگ بسیار عزیز و مغتنم است تا آنجا که متعلق تفکر واقع می شود اما آنجا که جانشین خود تفکر می شود، یعنی امکانات موجود تاریخی را به منزله یگانه ترین و نهایی ترین امکانات فراروی آدمی جلوه می دهد، موجبات مرگ تفکر و آزادی و لذا مرگ انسان را فراهم می سازد. تفکر و فلسفه عبور از افق هایی است که فرهنگ و سنت به منزله نهاییترین و یگانهترین امکانات آدمی مینمایاند و این عبور، امر بسیار دشواری است که عزمیت عظیمی را می طلبد. جامعه فلسفی ایران، در زمان ما، بیش از اندازه اسیر سنت و فرهنگ تاریخی خویش است و برای گذر و فراروی از این محدوده های تاریخی نیازمند عزمیّنی است که به نحوی اساسی فاقد آن است.
@gnoe_ir
Forwarded from سیدجواد میری مینق
Voice 001.m4a
39.1 MB
گفتگوی سید جواد میری با خبرگزاری تسنیم
پرسش بنیادین پیش روی جامعه ایرانی چیست؟
خواص و عوام در نگاه نخبگان سیاسی جامعه و نسبت آن با "اراده ملی" چیست؟
چه عواملی می توانند همبستگی اجتماعی در ایران آینده را تقویت کنند؟
نهاد سلطنت و نهاد دین در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و نسبت آن با اسلامیسم چگونه قابل فهم است؟
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
@seyedjavadmiri
پرسش بنیادین پیش روی جامعه ایرانی چیست؟
خواص و عوام در نگاه نخبگان سیاسی جامعه و نسبت آن با "اراده ملی" چیست؟
چه عواملی می توانند همبستگی اجتماعی در ایران آینده را تقویت کنند؟
نهاد سلطنت و نهاد دین در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و نسبت آن با اسلامیسم چگونه قابل فهم است؟
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
@seyedjavadmiri
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
🔺چهارمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران( یادمان دکتر قانعی راد)
▪️سه شنبه و چهارشنبه 28 و 29 خرداد 98 ساعت 8 تا 18:30
▪️دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تالار ابن خلدون
yon.ir/6F6iG
@iran_sociology
▪️سه شنبه و چهارشنبه 28 و 29 خرداد 98 ساعت 8 تا 18:30
▪️دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تالار ابن خلدون
yon.ir/6F6iG
@iran_sociology
Forwarded from گفتمان
پایان فلسفه و وظیفه تفکر.pdf
853.9 KB
4_5783030445948011796.pdf
167.7 KB
متفکری که "خلاف آمد عادت" می اندیشد.
Forwarded from اتچ بات
سخنرانی دکتر عبدالکریمی پیرامون فرهنگ شاعرانگی ایرانیان را حتماً گوش فرا دهید. در این سخنرانی دکتر عبدالکریمی از شاعرانگی ایرانیان دفاع کرده و آن را وجهی از وجوه تفکر و اندیشهورزی برشمرده، از بالندگی تفکر ایرانیان، معماری زیبنده و کارآمد را مثال زده. پلهای چند صد ساله که در یورش سیلابها پابرجا میمانند اما پلهایی که امروزه در تظاهر به مدرنیسم ساخته میشوند و در چشم بهم زدنی فرو می ریزند؛ از فلسفهی افلاطون که تفکر را در پیوند با اروس میشناخت تا هایدگر که در تحسر پیوند شعر و تفکر بود. از نوستالژیای برکشیدن و بالندگی شعر و تفکر در ایران و تأثر از به هضیض درآمدن این دو ... و بسیار مطالب شنیدنی و ارزشمند دیگر که به کسانی تعلق خاطری ناگسستنی به ادبیات و فلسفه دارند توصیه میکنم حتما این لکچر باارزش را گوش فرادهند و ببینند که این استاد فلسفه با همهی تخصصش در فلسفهی غرب میگوید کانت و دکارت قابل قیاس با عمق فرهنگی این سرزمین نیستند و ببینید که این متخصص فلسفهی غرب چگونه بار حسرت فرهنگ مشرق زمین را به دل میکشد. دکتر عبدالکریمی منتقد سیاسی نیز هست و در کنار فیلوسوفی دمی از انتقاد به قدرت و حاکمیت سیاسی بازنمینشیند. نقدهای خلاقانهی او به حاکمیت و صاحبان قدرت سیاسی او را به یک نابغهی نقد سیاسی در کنار منش فیلوسوفیانهاش قرار داده و از این قابلیت ذووجهین، وجهی ساخته است، که نه از ننگ خوشنشینی فیلسوفانه در آن خبری هست و نه از سطحینگری و ژورنالیسمپروری نقد سیاسی؛ و در عین حال تعمق فیلسوفانه را به زیربنایی برای روبنای سیاسی تبدیل کرده و رنجمندی نقاد سیاسی را جایگزین خوشنشینی اهل فلسفه نموده است؛ و از عیب هر دو کاسته و بر مایه افزوده است. چرا که در ایران و در کشوری که زورمداری حاکم بر اندیشه و عامل به خفقان بردن آن است فلاسفهی بسیاری به مدارای با حکومت تن میدهند تا در ساحلی امن بنشینند و تفلسف کنند و ناقدان سیاسی نیز به جهت اینکه در مقابل هزینههای احتمالی نقد قدرت مصونیتی داشته باشند بالاجبار میکوشند در قشر جامعه و در بین مردم پایگاهی بیابند و لاجرم برای به دست آوردن دل مردم به هر موضوعی حتی از آن قبیل که با منطق انسانی و منافع حقیقی همان مردم در تضاد باشد اما عجالتا داغ و گیرا به نظر آید چنگ میزنند و دستیازی میکنند تا امنیتی هرچند موقت دست و پا کنند با اینکه هر دو گروه عالِم فیلسوف و عالم سیاست بنابه مقتضای حال کوششی کوشمندانه بکار میبندند و مجدانه هرآنچه در چنته دارند روی داریه میریزند با اینهمه درگیر مضیقهها و نقایصی نیز هستند. به گمانم این فیلسوف ترکتبار و همتای جامعهشناسش دکتر میری توانستهاند بر تناقضهای حاصل از احساس ناامنی در اندیشهآفرینی فائق بیایند و تفلسف را از خوشنشینی و سیاست را از میانمایگی نجات دهند و این به گمانم بخاطر ترکتبار بودنشان است. اگر برای هر قومی استعدادی و قابلیتی باشد ترکها شجاعترین قوم ایرانی و در نقد سیاسی نابغه و نفر اولند.
سوفیا صالحپور
@postmodernliterature
سوفیا صالحپور
@postmodernliterature
Telegram
attach 📎
Forwarded from سیدجواد میری مینق
Voice 001.m4a
20.5 MB
چهارمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران ) سه شنبه و چهارشنبه 28 و 29 خرداد ماه 1398) و جلسة مجمع عمومی انجمن جامعه شناسی ایران) پنجشنبه 3۰ خرداد ( برگزار کننده: انجمن جامعه شناسی ایران
رسالت ادیان در دیدگاه شریعتی: نگاهی جامعه شناختی به مسأله دین در روایت شریعتی
سید جواد میری
۲۸ خرداد ۱۳۹۸
دانشگاه تهران
دانشکده علوم اجتماعی
سالن شهید مطهری
@seyedjavadmiri
رسالت ادیان در دیدگاه شریعتی: نگاهی جامعه شناختی به مسأله دین در روایت شریعتی
سید جواد میری
۲۸ خرداد ۱۳۹۸
دانشگاه تهران
دانشکده علوم اجتماعی
سالن شهید مطهری
@seyedjavadmiri
Forwarded from سخنرانیها
✍️ مهران صولتی
🖊 چرا شریعتی همچنان الهام بخش است؟
امروز ۲۹خرداد مصادف با چهل و دومین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی است.
در طول این چهاردهه کمتر شخصیتی در ایران توانسته تا این حد به محور مناقشات تبدیل شود.
کتاب های بسیاری درباره آرای وی نوشته شده و جلسات بسیاری حول نقد و بررسی اندیشه های وی بر پا شده ولی هیچ گاه گرد غبار و کهنگی بر وجود او ننشسته است. @sokhanranihaa
درست است که از سه گانه آثار او یعنی اسلامیات، اجتماعیات و کویریات، هم اکنون سومی بیشتر خوانده می شود ولی نوعی پویایی در آثار وی به چشم می خورد که می تواند همچنان برای نسل امروز الهام بخش و درس آموز باشد.
🔹شریعتی" تنها "بود و با تنهایی خود انس داشت.
تنهایی برای او نه یک تحمیل، بلکه یک انتخاب بود.
تنهایی برای او یک امکان بود تا در ژرفای روح سترگ خود غور کند و به دریافت های عمیقی در مورد خود و مردم برسد.
کویر و گفت و گوهای تنهایی تنها دو دستاورد آشتی شریعتی با خود بود.
نسل امروز به جد نیازمند انس گرفتن با خویش است، در روزگاری که رسانه ها و شبکه های اجتماعی، فرصتی برای با خود بودن برای ایشان باقی نگذاشته اند.
نسل امروز اگر هم با خود تنها می شود برای گریز از با خانواده بودن است نه اشتیاق به ساختن و پروردن خود!
🔹شریعتی خود را ساخت. با تراشیدن کژی های شخصیتی خود از رهگذر گفت و گو با خویشتن، به" خود آیینی" رسید.
سنت، قدرت و مدرنیته به عنوان سه دیگری بزرگ، او را به تقلید و تبعیت از خود فرا می خواندند ولی شریعتی به " دگرآیینی " یک " نه " بزرگ گفت.
او با اعتماد به نفسی که زاییده آشنایی عمیق با این سه منبع مستحیل کننده شخصیت آدمی بودند، به نوعی" فردگرایی اخلاقی " دست یافت که می توانست میان فرد و جامعه آشتی برقرار کند.
او به همان شدتی که از تحمیل های جامعه می گریخت، با انتخابی خودآگاهانه به سوی ایفای مسئولیت های اجتماعی خود در قبال دردهای مردم شتافت و توانست در دگرگونی جامعه نقش آفرینی کند!
🔹شریعتی به ما آموخت که در بطن یک پدیده می توان تناقضاتی را یافت که ظرفیت هایی برای حرکت ایجاد کند ( دیالکتیک هگلی). sokhanranihaa
می توان از دین سنتی و تخدیر کننده خوانشی رهایی بخش بدست داد، و مدرنیته همچنان که می تواند از طریق" مصرف"، ما را به بند بکشد، از طریق تقویت" فردگرایی" هم می تواند در ما کانون های مقاومت ایجاد کند.
می توان در میان میل شدید به همرنگی، همچنان" متفاوت" دید و" متفاوت" زیست.
شریعتی به ما نگاهی ژرف و عمیق بخشید تا مدافع و مخالف یک جانبه سنت و مدرنیته نباشیم.
او از ما دعوت کرد که به تلفیقی میان این دو بیندیشیم که می تواند برای جامعه راه گشا باشد!
🔹شریعتی یک تحول دائمی بود.
یک سیلان مداوم. یک ساختن و شدن بی سرانجام.
حرکت از " بودن " ، در مسیر " شدن"، و همین بود که شریعتی هر روز نوتر و تازه تر می شد.
شخصیت چند وجهی شریعتی زاییده باز گذاشتن دریچه ذهن اش به روی تمامی تجربه ها و آموزه ها بود.
شریعتی روح خود را سانسور نکرد.
می دانست که شرط لازم برای غنی شدن خواندن، خواندن و خواندن همه آثار موجود است، بی آنکه هراس داشته باشد که "بهداشتی" عمل نکرده است.
شریعتی نشان داد که انسان شدن جز از مسیر آزادی اندیشه ها دست یافتنی نیست!
🆑کانال سخنرانی ها
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @solati_mehran
🌹
🖊 چرا شریعتی همچنان الهام بخش است؟
امروز ۲۹خرداد مصادف با چهل و دومین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی است.
در طول این چهاردهه کمتر شخصیتی در ایران توانسته تا این حد به محور مناقشات تبدیل شود.
کتاب های بسیاری درباره آرای وی نوشته شده و جلسات بسیاری حول نقد و بررسی اندیشه های وی بر پا شده ولی هیچ گاه گرد غبار و کهنگی بر وجود او ننشسته است. @sokhanranihaa
درست است که از سه گانه آثار او یعنی اسلامیات، اجتماعیات و کویریات، هم اکنون سومی بیشتر خوانده می شود ولی نوعی پویایی در آثار وی به چشم می خورد که می تواند همچنان برای نسل امروز الهام بخش و درس آموز باشد.
🔹شریعتی" تنها "بود و با تنهایی خود انس داشت.
تنهایی برای او نه یک تحمیل، بلکه یک انتخاب بود.
تنهایی برای او یک امکان بود تا در ژرفای روح سترگ خود غور کند و به دریافت های عمیقی در مورد خود و مردم برسد.
کویر و گفت و گوهای تنهایی تنها دو دستاورد آشتی شریعتی با خود بود.
نسل امروز به جد نیازمند انس گرفتن با خویش است، در روزگاری که رسانه ها و شبکه های اجتماعی، فرصتی برای با خود بودن برای ایشان باقی نگذاشته اند.
نسل امروز اگر هم با خود تنها می شود برای گریز از با خانواده بودن است نه اشتیاق به ساختن و پروردن خود!
🔹شریعتی خود را ساخت. با تراشیدن کژی های شخصیتی خود از رهگذر گفت و گو با خویشتن، به" خود آیینی" رسید.
سنت، قدرت و مدرنیته به عنوان سه دیگری بزرگ، او را به تقلید و تبعیت از خود فرا می خواندند ولی شریعتی به " دگرآیینی " یک " نه " بزرگ گفت.
او با اعتماد به نفسی که زاییده آشنایی عمیق با این سه منبع مستحیل کننده شخصیت آدمی بودند، به نوعی" فردگرایی اخلاقی " دست یافت که می توانست میان فرد و جامعه آشتی برقرار کند.
او به همان شدتی که از تحمیل های جامعه می گریخت، با انتخابی خودآگاهانه به سوی ایفای مسئولیت های اجتماعی خود در قبال دردهای مردم شتافت و توانست در دگرگونی جامعه نقش آفرینی کند!
🔹شریعتی به ما آموخت که در بطن یک پدیده می توان تناقضاتی را یافت که ظرفیت هایی برای حرکت ایجاد کند ( دیالکتیک هگلی). sokhanranihaa
می توان از دین سنتی و تخدیر کننده خوانشی رهایی بخش بدست داد، و مدرنیته همچنان که می تواند از طریق" مصرف"، ما را به بند بکشد، از طریق تقویت" فردگرایی" هم می تواند در ما کانون های مقاومت ایجاد کند.
می توان در میان میل شدید به همرنگی، همچنان" متفاوت" دید و" متفاوت" زیست.
شریعتی به ما نگاهی ژرف و عمیق بخشید تا مدافع و مخالف یک جانبه سنت و مدرنیته نباشیم.
او از ما دعوت کرد که به تلفیقی میان این دو بیندیشیم که می تواند برای جامعه راه گشا باشد!
🔹شریعتی یک تحول دائمی بود.
یک سیلان مداوم. یک ساختن و شدن بی سرانجام.
حرکت از " بودن " ، در مسیر " شدن"، و همین بود که شریعتی هر روز نوتر و تازه تر می شد.
شخصیت چند وجهی شریعتی زاییده باز گذاشتن دریچه ذهن اش به روی تمامی تجربه ها و آموزه ها بود.
شریعتی روح خود را سانسور نکرد.
می دانست که شرط لازم برای غنی شدن خواندن، خواندن و خواندن همه آثار موجود است، بی آنکه هراس داشته باشد که "بهداشتی" عمل نکرده است.
شریعتی نشان داد که انسان شدن جز از مسیر آزادی اندیشه ها دست یافتنی نیست!
🆑کانال سخنرانی ها
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @solati_mehran
🌹
Telegram
attach 📎
با مدرنیته، دنیا، دنیاتر شده است!
وقتی به اصیل ترین شکوه ها و شکایت های حافظ و سعدی و مولانا گوش فرا می دهیم، همان حکایت جدایی نی از نیستان است که از نظرگاه فرزانگان بزرگ حکمت ایرانی، کیفیت بیتوته ی آدمی در این عالم خاکی را توصیف می کند، نکته دانان عشق، در وصل و هجر، در عشرت و عسرت، در فقر و توانگری، در مستی و هشیاری، از دنیا و ما فیها چندان حکایت کرده اند که گویی به زندانی درافکنده شده اند و حالا زنهارمان می دهند که «یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان»، آنجا که حافظ با بیم و امید از عزم معشوق برای صلح و آشتی می پرسد: «گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟» پاسخی که دریافت می کند خطاب عتاب آلودی بیش نیست: «گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید»،...
تو گویی که سلسله ی زلف یار، چندان هم از سر تفنن نبوده است که از چشم انداز استاد سخن به حلقه ی دام بلا تعبیر شده است،...
«جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه مي پرسي در او همت چه مي بندي
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا کي
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندي»
نوبت به حیات من و شما هم که رسیده است چنین به نظر می رسد که «حقه ی مهر بدان مهر و نشان است که بود»، حتی اگر بخواهیم به صرافت طبع پیغامی برای آیندگان مخابره کنیم لاجرم باید به این نکته اذعان کنیم که «از دم صبح ازل تا آخر شام ابد»، ساز و کار کارگاه هستی همین بوده است و همین خواهد بود...
«مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
که اين عجوز عروس هزاردامادست»
مدرنیته با ظهور خود فرصت اندیشیدن به پرسش های بنیادین را از مردمان سلب کرده است. در جهان ما امنیت اونتولوژیک بشر با خطر جدی مواجه شده است، هر چه برخورداری از دنیا، به عنوان غایت قلمداد شده است کمتر اقناع کننده بوده و بیشتر به مسخ انسان انجامیده است. با قبول اینکه تجربه ی حقایق زندگی آنجا که باید به جان آزموده شوند جانکاه تر به چشم می آیند، شاید بتوان مدعای این نوشتار را چنین صورت بندی کرد که با ظهور مدرنیته و غفلت از رازهای وجود، دنیا یعنی همان جهان پیر رعنا، بیشتر از پیش مجال عشوه گری یافته است و هم زمان جبلت بی ترحم خویش را عریان تر به معرض نمایش گذاشته است!
«از ره مرو به عشوه دنيا که اين عجوز
مکاره مي نشيند و محتاله مي رود»
وقتی به اصیل ترین شکوه ها و شکایت های حافظ و سعدی و مولانا گوش فرا می دهیم، همان حکایت جدایی نی از نیستان است که از نظرگاه فرزانگان بزرگ حکمت ایرانی، کیفیت بیتوته ی آدمی در این عالم خاکی را توصیف می کند، نکته دانان عشق، در وصل و هجر، در عشرت و عسرت، در فقر و توانگری، در مستی و هشیاری، از دنیا و ما فیها چندان حکایت کرده اند که گویی به زندانی درافکنده شده اند و حالا زنهارمان می دهند که «یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان»، آنجا که حافظ با بیم و امید از عزم معشوق برای صلح و آشتی می پرسد: «گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟» پاسخی که دریافت می کند خطاب عتاب آلودی بیش نیست: «گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید»،...
تو گویی که سلسله ی زلف یار، چندان هم از سر تفنن نبوده است که از چشم انداز استاد سخن به حلقه ی دام بلا تعبیر شده است،...
«جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه مي پرسي در او همت چه مي بندي
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا کي
دريغ آن سايه همت که بر نااهل افکندي»
نوبت به حیات من و شما هم که رسیده است چنین به نظر می رسد که «حقه ی مهر بدان مهر و نشان است که بود»، حتی اگر بخواهیم به صرافت طبع پیغامی برای آیندگان مخابره کنیم لاجرم باید به این نکته اذعان کنیم که «از دم صبح ازل تا آخر شام ابد»، ساز و کار کارگاه هستی همین بوده است و همین خواهد بود...
«مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
که اين عجوز عروس هزاردامادست»
مدرنیته با ظهور خود فرصت اندیشیدن به پرسش های بنیادین را از مردمان سلب کرده است. در جهان ما امنیت اونتولوژیک بشر با خطر جدی مواجه شده است، هر چه برخورداری از دنیا، به عنوان غایت قلمداد شده است کمتر اقناع کننده بوده و بیشتر به مسخ انسان انجامیده است. با قبول اینکه تجربه ی حقایق زندگی آنجا که باید به جان آزموده شوند جانکاه تر به چشم می آیند، شاید بتوان مدعای این نوشتار را چنین صورت بندی کرد که با ظهور مدرنیته و غفلت از رازهای وجود، دنیا یعنی همان جهان پیر رعنا، بیشتر از پیش مجال عشوه گری یافته است و هم زمان جبلت بی ترحم خویش را عریان تر به معرض نمایش گذاشته است!
«از ره مرو به عشوه دنيا که اين عجوز
مکاره مي نشيند و محتاله مي رود»
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
🔻پایان گشودگی به ساحت قدس مرگ امر دینی، پایان حیات معنوی تأملی بر جایگاه متون مقدس در جهان معاصر🔻
✍🏻بیژن عبدالکریمی
✔️دین و زیست دینی همواره یکی از ساحات بنیادین در فرهنگ و تمدن بشری بوده است. لیکن پرسشی که در اینجا کوشیده میشود تا درباره آن به اندیشه پرداخته شود این است: آیا در عصر و جهان کنونی، و با توجه به آن که سوبژکتیویسم متافیزیکی و سکولاریسم و نیهیلیسم حاصل از آن به آخرین مرزهای بسط خویش رسیده است، زیست دینی، نه در معنای اعتقاد به یک نظام تئولوژیک، یا به منزله بخشی از فرهنگ، میراث تاریخی و مؤلفهای از مجعولیت و رویدادگی اجتماعی یا به منزله ابژهای پژوهشی، بلکه در معنای «گشودگی به ساحت قدس» و «قیام و مأوا گزیدن در ساحت اولوهیت»، از اساس برای بشر روزگار ما امکانپذیر است، یا همانگونه که هگل از «پایان هنر فاخر» در دوران مدرن و هایدگر از «پایان فلسفه» در عصر غلبه تفکر علمی و تکنولوژیک سخن به میان آوردند ما نیز میتوانیم و باید از عدم امکان زیست دینی و زندگی بر اساس نسبت آدمی با ساحت قدس در روزگار کنونی سخن بگوییم؟ آیا میتوان گفت متون مقدس ماهیتاً به پایان خود رسیده، چرا که دیگر نمیتوانند رسالتی وجودشناختی و بنیادین را در این جهان برعهده گیرند و دوران انجام رسالت وجودشناختیشان به پایان رسیده است؟
📎 متن کامل مقاله دکترعبدالکریمی را در سایتدینآنلاین بخوانید:
http://dinonline.com/doc/article/fa/7694/
◀️به کانال دینآنلاین بپیوندید و مطالب مفید آن را به علاقهمندان معرفی کنید:
@dinonline
✍🏻بیژن عبدالکریمی
✔️دین و زیست دینی همواره یکی از ساحات بنیادین در فرهنگ و تمدن بشری بوده است. لیکن پرسشی که در اینجا کوشیده میشود تا درباره آن به اندیشه پرداخته شود این است: آیا در عصر و جهان کنونی، و با توجه به آن که سوبژکتیویسم متافیزیکی و سکولاریسم و نیهیلیسم حاصل از آن به آخرین مرزهای بسط خویش رسیده است، زیست دینی، نه در معنای اعتقاد به یک نظام تئولوژیک، یا به منزله بخشی از فرهنگ، میراث تاریخی و مؤلفهای از مجعولیت و رویدادگی اجتماعی یا به منزله ابژهای پژوهشی، بلکه در معنای «گشودگی به ساحت قدس» و «قیام و مأوا گزیدن در ساحت اولوهیت»، از اساس برای بشر روزگار ما امکانپذیر است، یا همانگونه که هگل از «پایان هنر فاخر» در دوران مدرن و هایدگر از «پایان فلسفه» در عصر غلبه تفکر علمی و تکنولوژیک سخن به میان آوردند ما نیز میتوانیم و باید از عدم امکان زیست دینی و زندگی بر اساس نسبت آدمی با ساحت قدس در روزگار کنونی سخن بگوییم؟ آیا میتوان گفت متون مقدس ماهیتاً به پایان خود رسیده، چرا که دیگر نمیتوانند رسالتی وجودشناختی و بنیادین را در این جهان برعهده گیرند و دوران انجام رسالت وجودشناختیشان به پایان رسیده است؟
📎 متن کامل مقاله دکترعبدالکریمی را در سایتدینآنلاین بخوانید:
http://dinonline.com/doc/article/fa/7694/
◀️به کانال دینآنلاین بپیوندید و مطالب مفید آن را به علاقهمندان معرفی کنید:
@dinonline
طولانی ترین روز سال در «انتظار» گذشت!
امروز ۳۱خرداد ۹۸، طولانی ترین روز سال بود، و ساعت ۲۰و ۲۵دقیقه، لحظه ی وقوع انقلابی بود که به «انقلاب تابستانی» معروف است. امسال طولانی ترین روز سال مصادف بود با روز جمعه، جمعه ای که با انتظارش شهرت دارد. پس به تعبیری امروز، روز طولانی ترین انتظار نیز بود. الانتظار اشد من الموت...
شعری از فروغ فرخزاد در دقایق پایانی این روز تقدیم می گردد:
جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی دربسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفآل و تردید
خانه ی پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت ...
امروز ۳۱خرداد ۹۸، طولانی ترین روز سال بود، و ساعت ۲۰و ۲۵دقیقه، لحظه ی وقوع انقلابی بود که به «انقلاب تابستانی» معروف است. امسال طولانی ترین روز سال مصادف بود با روز جمعه، جمعه ای که با انتظارش شهرت دارد. پس به تعبیری امروز، روز طولانی ترین انتظار نیز بود. الانتظار اشد من الموت...
شعری از فروغ فرخزاد در دقایق پایانی این روز تقدیم می گردد:
جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی دربسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفآل و تردید
خانه ی پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت ...
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
احسان_شریعتی___ما_وبحران_اخلاق_دینی.m4a
27.5 MB
🎙سخنرانی احسان شریعتی
🔸تحت عنوان:
📌 «ما و بحران اخلاق دینی»
🔹در چهل و دومین یادمان شهادت دکتر شریعتی،
🔆کانون توحید، پنجشنبه 30 خرداد 98
🔸معنای اینکه همه چیز دین، از حجاب و شعائر و ..، را رسمی و تحمیلی کردهایم، اینست که جامعه دینیتر شدهاست؟!
نه، امروز جامعهٔ ایران غیردینیتر از جامعهٔ پیش از انقلاب شدهاست !
🔹(در الهیات «غیرسلبی»)، سطح امر قدسی چنان پله به پله نزول پیدا میکند که در نهایت «گشت ارشاد» خود را نمایندهٔ خدا در برابر خلق مینامد !
🔸در شرایط دموکراسی چون رشد رذیلت و فضیلت ممکن و آزاد است، بهتعبیر فارابی، امکان رشد «فضیلت»های بزرگ هم هست ...
🔹باید به دنبال راهی بود که دین بجای آنکه در برابر آزادی و عدالت و پیشرفت جامعه بایستد، خود پشتوانهٔ اخلاقی و گشایندهٔ این راه شود ...
#سخنرانی
#چهل_دومین_یادمان_شریعتی
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🔸تحت عنوان:
📌 «ما و بحران اخلاق دینی»
🔹در چهل و دومین یادمان شهادت دکتر شریعتی،
🔆کانون توحید، پنجشنبه 30 خرداد 98
🔸معنای اینکه همه چیز دین، از حجاب و شعائر و ..، را رسمی و تحمیلی کردهایم، اینست که جامعه دینیتر شدهاست؟!
نه، امروز جامعهٔ ایران غیردینیتر از جامعهٔ پیش از انقلاب شدهاست !
🔹(در الهیات «غیرسلبی»)، سطح امر قدسی چنان پله به پله نزول پیدا میکند که در نهایت «گشت ارشاد» خود را نمایندهٔ خدا در برابر خلق مینامد !
🔸در شرایط دموکراسی چون رشد رذیلت و فضیلت ممکن و آزاد است، بهتعبیر فارابی، امکان رشد «فضیلت»های بزرگ هم هست ...
🔹باید به دنبال راهی بود که دین بجای آنکه در برابر آزادی و عدالت و پیشرفت جامعه بایستد، خود پشتوانهٔ اخلاقی و گشایندهٔ این راه شود ...
#سخنرانی
#چهل_دومین_یادمان_شریعتی
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
Forwarded from Dr Alaei
فراخوان اندیشمندان علوم انسانی و فلسفه جهان جهت ارائه طریق برای عبور از بحران!
سلام. جناب دکتر عبدالکریمی. از شما که به عنوان یک استاد دانشگاه تلاشگر در سپهر فکری ایران شناخته شده هستید، و میزان حسن نیت، دلسوزی و نگرانی شما چه در مقام عمل و چه در مقام نظر، در حراست از منافع ملی این کشور و این مردم بر کسی پوشیده نیست، تقاضایی داشتم که به حضور عرضه می دارم امیدوارم که بی پروایی اینجانب را بر دغدغه مندی یک دانش آموخته ی در حاشیه و کم اطلاع و کم توان ببخشید.
ایران ما مسیر توسعه ی خود را باید به دشواری هرچه تمام طی کند، بر هیچ اهل نظر منصفی پوشیده نیست که برای رسیدن به کمال مطلوب، باید راههای پر پیچ و خم و پر از سنگلاخ و صعب العبوری را پشت سر بگذارد، و این مهم بیش از هر کسی در دیدگان دانشمندان و اندیشه ورزان، مسلم و مبرهن است، از خود حضرتعالی به کرات شنیده ایم که کار اهل تفکر چیست و چه باید باشد متفکر نه مجال و نه امکان آن را می یابد که در مسائلی که در صلاحیت قدرت های سیاسی هست وارد شود و در جزء به جزء آن، ارائه ی طریق کند. به عنوان مثال در همین تجربه ی برجام، که میان سران سیاسی عقد و تنظیم شده است نمی توان متفکری از ایران را با متفکرانی از سایر طرفین مذاکرات به مداقه روی بند بند آن فراخواند و پیاده سازی چنین طرح هایی از اساس ممتنع است. این در مورد مسائل حقوق بشری، مباحث اسلام هراسی و حق برخورداری از توان نظامی و غیرو نیز صادق است. هر چند شاید بسیاری از اهالی اندیشه و تفکر جهان در بسیاری از موارد اتفاق نظر داشته باشند.
حال به اصل بحث و در واقع درخواست خویش می پردازم و به عرایضم خاتمه می دهم و آن پیشنهاد یک الگوی ابتکاری برای فراخوان اندیشمندان علوم انسانی و فلسفه جهان در جهت ارائه طریق برای عبور ایران از بحران پیش رو در امر خطیر رویارویی با آمریکا است که با کمال تاسف، تجربه ی تلخ عراق و سایر ویرانه های به جا مانده در خاورمیانه را در خاطر زنده می کند. شما تجربه ی سفر به ژاپن و شرکت در همایش (ایزتسو) را در کارنامه ی خود دارید چرا از اندیشمندان دعوت نمی کنید سر این موضوع حیاتی و فوری دوباره مثلا در همانجا گردهم آیید. چرا ساز و کار این دنیا چنین باید باشد که خواسته ی صلح طلبانه ای چون پیشنهاد فوق در همان نگاه اول لاجرم باید ساده انگارانه و چه بسا کودکانه بنماید مگر هنوز در این دنیا نمی شود یک بار هم افرادی مثل نوام چامسکی، ژیژک، بدیو و هابرماس و ...دور یک میز بنشینند و از تباه شدن جان انسان ها پیشگیری کنند حتما باید هیتلری پیدا شود و از فرهیخته ای چون نیچه قرائتی فاشیستی ارائه کند تا دنیای انسان ها از این هم که هست تیره تر و تاریک تر شود؟!
از اینکه با تصدیع وقت ارزشمند شما، امکان پرداختن به نگرانی خویش را یافتم مجددا عذرخواه و پیشاپیش قدردانم.
با سپاس و با تقدیم بهترین درودها
بامداد ۱تیر۹۸
سلام. جناب دکتر عبدالکریمی. از شما که به عنوان یک استاد دانشگاه تلاشگر در سپهر فکری ایران شناخته شده هستید، و میزان حسن نیت، دلسوزی و نگرانی شما چه در مقام عمل و چه در مقام نظر، در حراست از منافع ملی این کشور و این مردم بر کسی پوشیده نیست، تقاضایی داشتم که به حضور عرضه می دارم امیدوارم که بی پروایی اینجانب را بر دغدغه مندی یک دانش آموخته ی در حاشیه و کم اطلاع و کم توان ببخشید.
ایران ما مسیر توسعه ی خود را باید به دشواری هرچه تمام طی کند، بر هیچ اهل نظر منصفی پوشیده نیست که برای رسیدن به کمال مطلوب، باید راههای پر پیچ و خم و پر از سنگلاخ و صعب العبوری را پشت سر بگذارد، و این مهم بیش از هر کسی در دیدگان دانشمندان و اندیشه ورزان، مسلم و مبرهن است، از خود حضرتعالی به کرات شنیده ایم که کار اهل تفکر چیست و چه باید باشد متفکر نه مجال و نه امکان آن را می یابد که در مسائلی که در صلاحیت قدرت های سیاسی هست وارد شود و در جزء به جزء آن، ارائه ی طریق کند. به عنوان مثال در همین تجربه ی برجام، که میان سران سیاسی عقد و تنظیم شده است نمی توان متفکری از ایران را با متفکرانی از سایر طرفین مذاکرات به مداقه روی بند بند آن فراخواند و پیاده سازی چنین طرح هایی از اساس ممتنع است. این در مورد مسائل حقوق بشری، مباحث اسلام هراسی و حق برخورداری از توان نظامی و غیرو نیز صادق است. هر چند شاید بسیاری از اهالی اندیشه و تفکر جهان در بسیاری از موارد اتفاق نظر داشته باشند.
حال به اصل بحث و در واقع درخواست خویش می پردازم و به عرایضم خاتمه می دهم و آن پیشنهاد یک الگوی ابتکاری برای فراخوان اندیشمندان علوم انسانی و فلسفه جهان در جهت ارائه طریق برای عبور ایران از بحران پیش رو در امر خطیر رویارویی با آمریکا است که با کمال تاسف، تجربه ی تلخ عراق و سایر ویرانه های به جا مانده در خاورمیانه را در خاطر زنده می کند. شما تجربه ی سفر به ژاپن و شرکت در همایش (ایزتسو) را در کارنامه ی خود دارید چرا از اندیشمندان دعوت نمی کنید سر این موضوع حیاتی و فوری دوباره مثلا در همانجا گردهم آیید. چرا ساز و کار این دنیا چنین باید باشد که خواسته ی صلح طلبانه ای چون پیشنهاد فوق در همان نگاه اول لاجرم باید ساده انگارانه و چه بسا کودکانه بنماید مگر هنوز در این دنیا نمی شود یک بار هم افرادی مثل نوام چامسکی، ژیژک، بدیو و هابرماس و ...دور یک میز بنشینند و از تباه شدن جان انسان ها پیشگیری کنند حتما باید هیتلری پیدا شود و از فرهیخته ای چون نیچه قرائتی فاشیستی ارائه کند تا دنیای انسان ها از این هم که هست تیره تر و تاریک تر شود؟!
از اینکه با تصدیع وقت ارزشمند شما، امکان پرداختن به نگرانی خویش را یافتم مجددا عذرخواه و پیشاپیش قدردانم.
با سپاس و با تقدیم بهترین درودها
بامداد ۱تیر۹۸
Forwarded from تز یازدهم
مفهوم «انقلاب» و امر «مدرن»
الیور دابلیو هلمز، ترجمه: صالح نجفی
... همین که اعلامیه حقوق انسان و شهروند، در 1789 و 1793، با آمال و آرزوهای رادیکال انقلاب فرانسه برای برچیدن بساط همه فرمهای بردگی و استثمار انسانها همسو شد، بیشتر اصلاحهای مربوط به قانونگذاری به نام آزادی، برابری یا هر دو تحقق یافتند. «انقلاب»، از طریق این تلقی، به لحاظ مکانی، مستلزم انقلابی جهانی بود و به لحاظ زمانی مستلزم این شد که آن انقلاب دائمی یا همیشگی شود تا هدف انقلاب حاصل شود. روبسپیر مینویسد:
طبیعت به ما میگوید انسان برای آزادی متولد میشود، و تجربههای قرون و اعصار به ما نشان میدهد که انسان برده است. حقوق او در قلبش نوشته شده و تحقیرش در تاریخ ... جهان تغییر کرده؛ باید بیش از این تغییر کند ... همه چیز در نظم مادی تغییر کرده، همه چیز باید در نظم اخلاقی و سیاسی تغییر کند. نیمی از انقلاب جهانی انجام شده، نیم دیگرش باید تکمیل شود.
📎 لینک در سایت تز یازدهم:
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6465
📎دریافت فایل پیدیاف:
http://www.thesis11.com/Images/Pdf/6465/ArticleFile.pdf
الیور دابلیو هلمز، ترجمه: صالح نجفی
... همین که اعلامیه حقوق انسان و شهروند، در 1789 و 1793، با آمال و آرزوهای رادیکال انقلاب فرانسه برای برچیدن بساط همه فرمهای بردگی و استثمار انسانها همسو شد، بیشتر اصلاحهای مربوط به قانونگذاری به نام آزادی، برابری یا هر دو تحقق یافتند. «انقلاب»، از طریق این تلقی، به لحاظ مکانی، مستلزم انقلابی جهانی بود و به لحاظ زمانی مستلزم این شد که آن انقلاب دائمی یا همیشگی شود تا هدف انقلاب حاصل شود. روبسپیر مینویسد:
طبیعت به ما میگوید انسان برای آزادی متولد میشود، و تجربههای قرون و اعصار به ما نشان میدهد که انسان برده است. حقوق او در قلبش نوشته شده و تحقیرش در تاریخ ... جهان تغییر کرده؛ باید بیش از این تغییر کند ... همه چیز در نظم مادی تغییر کرده، همه چیز باید در نظم اخلاقی و سیاسی تغییر کند. نیمی از انقلاب جهانی انجام شده، نیم دیگرش باید تکمیل شود.
📎 لینک در سایت تز یازدهم:
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6465
📎دریافت فایل پیدیاف:
http://www.thesis11.com/Images/Pdf/6465/ArticleFile.pdf
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
IRNA Arabic
شريعتي بذل جهودا لايجاد حوار بين العالم الحديث والتقليدي
طهران/22 حزيران/ يونيو/ ارنا- اشار استاذ جامعة طهران والكاتب " بيجن عبدالكريمي" الى اهمية التعرف على افكار الدكتور على شريعتي وقال ان اهم ما ميز افكاره هو ايجاد حوار بين العالم الحديث والعالم التقليدي فهو لايريد تفوق العالم الحديث على التقليدي ولا التقليدي…