✅امتیاز رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی در صورتبندی وضعیت پروبلماتیک ایران!
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در عالمیت پیشامدرن؛ و در دورههای مختلف تاریخی بین دین و قدرت و خاصه بین اسلام و سیاست نسبت و پیوندی معنادار و قابل ملاحظه برقرار بود؛ چندان که در تدبیر امور ملک و مدینه علمای دین و پیشتر از آن بشارت آوران ادیان بزرگ به عنوان کلان روایت های معنابخش مستقیم و غیر مستقیم به نحوی جدی نقش آفرین بودند؛ با ظهور مدرنیته نهاد دین در خاستگاه مدرنیته دچار تغییرات و تبتلات بسیار به واسطه ی تجربه ی تنش مدرنیته گردید؛ ایران ما به معنی الاخص و جهان اسلام به معنی الاعم با اینکه دیرتر دچار تجربه ی این تنش ها به واسطه ی دوری از کانون مدرنیته بود لیکن در سده ها و ایضا در دهه های اخیر به واسطه ی جهانگیر شدن مدرنیته -به عنوان یک رویداد عظیم تاریخی از آن خود کننده- بیشتر و بیشتر در معرض این تلاطمات قرار گرفت و هنوز با وجود این شکافهای تمدنی و در سایه ی گسترش این عالمیت مدرن و سیاره ای شدن آن -و نیز ظهور عالم پسامدرن- به طور مشخص نمی توان برون داد این مواجهات را در ساحات مختلف احصا کرد؛ اینکه آیا می توان توفق خوانش های سیاسی از مواریث سنتی را حاکی از ظهور همه ی پتانسیلها و امکانات سنت برای حل و فصل معضلات در مواجهه ی با مدرنیته دانست خود پرسش مهمیست. در عمیق ترین این ساحات و در ساحت هستی شناختی فقدان یک انتولوژی متناسب با زیست جهان جدید برای ایران و در جهان اسلام ای بسا بنیادی ترین مسئله ی ما بتواند که قلمداد گردد. از طرفی نیاز قهری به دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرنیته حتی در بخش های دفاعی و امنیتی باعث شده است که تبعات این توسعه نیافتگی تاریخی در صورت عقب افتادن از قافله ی پیشرفت های علمی در شئون فرهنگی؛ اجتماعی و سیاسی بیش از پیش آشکار شود و بحران های فزاینده ای گریبان مردمان این سامان را بگیرد...
با این مقدمه وقتی "گفتمان وفاق" ریشه ی مشکلات ما را در ساحت سیاست روزمره قلمداد نمی کند عجیب است که نه تنها از جانب عقل مشترک و شعور متعارف مورد انواع سو ظنها واقع می گردد؛ که از جانب نخبگان نیز مورد تردید جدی قرار می گیرد. حتی اگر با صورت بندی ایشان شروع به مسئله شناسی وضعیت پروبلماتیک ایران کرد و مشکل را در ساحت قدرت و نیروهای سیاسی جستجو کرد این پرسش سترگ پیش می آید که آیا نیروهای برآمده از تحول متاخری چون مواجهه با مدرنیته توان رویارویی و اثرگذاری تاریخی در مقابل نیروهای برآمده از سنت با آن پایه عقبه ی تاریخی را دارا هستند!؟
اینجاست که اهمیت رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی و برخورداری از عقلانیت تاریخی در مواجهه با مسائل ما بیش از پیش آشکار می شود؛ بنابراین با توجه به آنچه به نحو مختصر گفته شد نخبگان فکری به جای انتساب مدافعان و واضعان گفتمان وفاق به نوعی روحیه کنسرواتیستی و محافظهکارانه؛ لازم است در بصیرت های بنیادین این گفتمان مداقه کنند و به ضرورت اتخاد مواضع میاندارانه و توسعه ی گفتمان های میانجی در فقدان جامعه مدنی و فرماسیون های اجتماعی متضمن آن در جهت همافزایی نیروها و ترمیم شکاف وجدان تاریخی دوپاره ایرانیان پس از مواجهه با مدرنیته؛ بیش از پیش آگاه و ملتزم گردند. در این میان سخن بر سر این که چرا گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بیش از قدرت سیاسی نخبگان فکری را مخاطب و طرف گفتگوی خویش قرار می دهد یا چرا کمتر به نقد ناکارآمدیها می پردازد برای اهل نظر دغدغه مند چندان پوشیده نیست. هر چند اهل اصطلاح اصولیترین و صریحترین نقدها را در میان مواضع حکمی اندیشه وران وفاق طلب در نسبت با وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی و شرایط جاری می توانند بیابند. باری آنچه از کشمکش های اجتماعی جاری کشور درسآموز است پرهیز از تحلیلهای پوپولیستی و شعارزده و تذکار به ضرورت تمهید رویکردهای تحلیلی و تئوریک در سایه ی نیل به یک تئوری اجتماعی خاص ایران است در جهت برون رفت از انواع بحرانها و انسدادها و طی طریق در راه دشوار توسعه و تجدد.
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در عالمیت پیشامدرن؛ و در دورههای مختلف تاریخی بین دین و قدرت و خاصه بین اسلام و سیاست نسبت و پیوندی معنادار و قابل ملاحظه برقرار بود؛ چندان که در تدبیر امور ملک و مدینه علمای دین و پیشتر از آن بشارت آوران ادیان بزرگ به عنوان کلان روایت های معنابخش مستقیم و غیر مستقیم به نحوی جدی نقش آفرین بودند؛ با ظهور مدرنیته نهاد دین در خاستگاه مدرنیته دچار تغییرات و تبتلات بسیار به واسطه ی تجربه ی تنش مدرنیته گردید؛ ایران ما به معنی الاخص و جهان اسلام به معنی الاعم با اینکه دیرتر دچار تجربه ی این تنش ها به واسطه ی دوری از کانون مدرنیته بود لیکن در سده ها و ایضا در دهه های اخیر به واسطه ی جهانگیر شدن مدرنیته -به عنوان یک رویداد عظیم تاریخی از آن خود کننده- بیشتر و بیشتر در معرض این تلاطمات قرار گرفت و هنوز با وجود این شکافهای تمدنی و در سایه ی گسترش این عالمیت مدرن و سیاره ای شدن آن -و نیز ظهور عالم پسامدرن- به طور مشخص نمی توان برون داد این مواجهات را در ساحات مختلف احصا کرد؛ اینکه آیا می توان توفق خوانش های سیاسی از مواریث سنتی را حاکی از ظهور همه ی پتانسیلها و امکانات سنت برای حل و فصل معضلات در مواجهه ی با مدرنیته دانست خود پرسش مهمیست. در عمیق ترین این ساحات و در ساحت هستی شناختی فقدان یک انتولوژی متناسب با زیست جهان جدید برای ایران و در جهان اسلام ای بسا بنیادی ترین مسئله ی ما بتواند که قلمداد گردد. از طرفی نیاز قهری به دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرنیته حتی در بخش های دفاعی و امنیتی باعث شده است که تبعات این توسعه نیافتگی تاریخی در صورت عقب افتادن از قافله ی پیشرفت های علمی در شئون فرهنگی؛ اجتماعی و سیاسی بیش از پیش آشکار شود و بحران های فزاینده ای گریبان مردمان این سامان را بگیرد...
با این مقدمه وقتی "گفتمان وفاق" ریشه ی مشکلات ما را در ساحت سیاست روزمره قلمداد نمی کند عجیب است که نه تنها از جانب عقل مشترک و شعور متعارف مورد انواع سو ظنها واقع می گردد؛ که از جانب نخبگان نیز مورد تردید جدی قرار می گیرد. حتی اگر با صورت بندی ایشان شروع به مسئله شناسی وضعیت پروبلماتیک ایران کرد و مشکل را در ساحت قدرت و نیروهای سیاسی جستجو کرد این پرسش سترگ پیش می آید که آیا نیروهای برآمده از تحول متاخری چون مواجهه با مدرنیته توان رویارویی و اثرگذاری تاریخی در مقابل نیروهای برآمده از سنت با آن پایه عقبه ی تاریخی را دارا هستند!؟
اینجاست که اهمیت رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی و برخورداری از عقلانیت تاریخی در مواجهه با مسائل ما بیش از پیش آشکار می شود؛ بنابراین با توجه به آنچه به نحو مختصر گفته شد نخبگان فکری به جای انتساب مدافعان و واضعان گفتمان وفاق به نوعی روحیه کنسرواتیستی و محافظهکارانه؛ لازم است در بصیرت های بنیادین این گفتمان مداقه کنند و به ضرورت اتخاد مواضع میاندارانه و توسعه ی گفتمان های میانجی در فقدان جامعه مدنی و فرماسیون های اجتماعی متضمن آن در جهت همافزایی نیروها و ترمیم شکاف وجدان تاریخی دوپاره ایرانیان پس از مواجهه با مدرنیته؛ بیش از پیش آگاه و ملتزم گردند. در این میان سخن بر سر این که چرا گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بیش از قدرت سیاسی نخبگان فکری را مخاطب و طرف گفتگوی خویش قرار می دهد یا چرا کمتر به نقد ناکارآمدیها می پردازد برای اهل نظر دغدغه مند چندان پوشیده نیست. هر چند اهل اصطلاح اصولیترین و صریحترین نقدها را در میان مواضع حکمی اندیشه وران وفاق طلب در نسبت با وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی و شرایط جاری می توانند بیابند. باری آنچه از کشمکش های اجتماعی جاری کشور درسآموز است پرهیز از تحلیلهای پوپولیستی و شعارزده و تذکار به ضرورت تمهید رویکردهای تحلیلی و تئوریک در سایه ی نیل به یک تئوری اجتماعی خاص ایران است در جهت برون رفت از انواع بحرانها و انسدادها و طی طریق در راه دشوار توسعه و تجدد.
Forwarded from زیر سقف آسمان
چشماندازی_نظری_در_بارهی_خیزشهای_اجتماعیی_ایران.pdf
1.4 MB
♦️چشماندازی نظری در بارهی خیزشهای اجتماعیی ایران / نسخهی کامل و ویرایش شده
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۱۷ آذر ۱۴۰۱
🔻درآمد
نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجهی یک جنبش اجتماعیی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کرده ام و در ۱۱ آذر به پایان رسانده ام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش میکنم، ۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش همچنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحهی یک جنبش همراه با پیگیریی اخبار هر روزهی آن و نیز همراه با مطالعهی دیگر خیزشهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینهی اجتماعیی بروز آنها بیشتر توجّه کنم. کوشیدم تا جاییکه ممکن است در عین مفهومسازیی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را بهکار بگیرم و تا جاییکه ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلّیگویی پرهیز کنم. امیدوار ام این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارجمند قرار گیرد. انتشار عمومیی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحبنظران ارجمند و آموختن بیشتر را میدهد.
#رژیم_سیاسی
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۱۷ آذر ۱۴۰۱
🔻درآمد
نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجهی یک جنبش اجتماعیی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کرده ام و در ۱۱ آذر به پایان رسانده ام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش میکنم، ۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش همچنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحهی یک جنبش همراه با پیگیریی اخبار هر روزهی آن و نیز همراه با مطالعهی دیگر خیزشهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینهی اجتماعیی بروز آنها بیشتر توجّه کنم. کوشیدم تا جاییکه ممکن است در عین مفهومسازیی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را بهکار بگیرم و تا جاییکه ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلّیگویی پرهیز کنم. امیدوار ام این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارجمند قرار گیرد. انتشار عمومیی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحبنظران ارجمند و آموختن بیشتر را میدهد.
#رژیم_سیاسی
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✅ناهمخوانی در تحلیل محدثی از حوادث اخیر کشور؛ از حیث کاربست مفهومی!
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی در مقام یک جامعهشناس انتقادی از آنجایی که از انتقاد بیشتر از تمجید استقبال می کند از مجموعه ی محسنات و نقاط قوتی که بر تحلیل های وی در خصوص حوادث اخیر کشور مترتب هست فاکتور گرفته به بازنمود یک ناهمخوانی مشهود در صدر و ذیل این تحلیل اکتفا می کنم باشد که به کار خوانندگان این تحلیل و شخص ایشان در مقام تجدید نظر مفید فایده واقع گردد.
در یک عبارت اصل مدعای خویش را عنوان کرده در ادامه به ارائه شاهد مثال هایی از خود متن می پردازم. آنچه به چشم غیر مسلح در این نوشتارهای ارزشمند (از حیث جامعهشناختی) ولی لاجرم شتابزده (به جهت جنس پدیدار اجتماعی در حال صیرورت) کاملا مشهود است کاربرد مکرر "خیزش" در صدر این تحلیل ها و استعمال مکرر "جنبش" در ذیل آن می باشد؛ به نحوی که به نظر می رسد مساعی ایشان از حیث کاربست مفهومی در عناوین و سطور اولیه تحلیل ها برای جا انداختن تمایز "خیزش" با "جنبش" توسط خود ایشان در نتیجه گیری و بخش پایانی تحلیل راه به نقطه ی قابل اتکایی نمی برد. حال می پردازیم به ارائه چند شاهد مثال با این توضیح که ارائه همه ی آنها از حوصله این جستار بیرون است.
عنوان: چشم انداز نظری به خیزش اجتماعی ایران
[در عنوان تمام یادداشت های تلگرامی و در مقدمات جمع بندی اخیر بارها از خیزش برای توصیف حوادث اخیر استفاده شده است]
نتیجهگیری: استنباطات نظریی نیازمند بررسیی تجربی
[شماره ها بر اساس چینش خود محدثی در متن]
۱) این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است...
۲) نارضایتیی اجتماعی در این "خیزش" هم به صورت انباشت منتشر و هم به صورت انباشت متمرکز وجود دارد. از این رو، منبع سوخت یا تغذیهی این "خیزش" اجتماعی، نیرومند و مستمر است. حتا اگر "جنبش" مهار شود، این منبع تغذیه برای خیزشهای بعدی کار خواهد کرد و آنها را هم تغذیه خواهد نمود و تا زمانی که این نارضایتیها مدیریت موثری نشوند (یعنی خواستههای ناراضیان برآورده نشوند)، میتوان احتمال وقوع "خیزش"های بعدی را داد.
۴) خشونت شدید لفظی و فیزیکیای که در این جنبش اجتماعی دیده میشود...
۵) ...امکان حل و فصل وضعیت خصومتآمیز بین مردم تغذیهکنندهی جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد...
۸) با تداوم جنبش، ساز و کارهای سرکوب بهتدریج ضعیفتر و ضعیفتر میشود...
۹) تداوم طولانیی تقابل خشونتبار نیروهای جنبش و حکومت ...
در پایان ضمن آرزوی بهروزی و توفیق بیش از پیش برای دکتر محدثی نازنین امیدوارم با تکمیل این پروژه شاهد ارتقای کیفی آن در سایه ی استمرار تلاش های وی باشیم. هدف از این جستار کمک به بهبود نسبی کار تحقیقی از حیث کاربست مفهومی و رفع کاستی های احتمالی می باشد به نظر می رسد تلاش محدثی ناظر بر جا انداختن تمایز بین خیزش و جنبش در مقدمات این تحلیل در بخش پایانی با اطلاق متشتت آنها و تذبذب در به کارگیری "خیزش"یا "جنبش"برای توصیف حوادث اخیر مخدوش می گردد. حتی میان یادداشت های ایشان که هنوز در کانال وی موجود هست با این فایل نهایی در خصوص استفاده از جنبش و خیزش می توان مغایرت هایی را در یک گزاره و عبارت واحد بازیافت.( به عنوان مثال این عبارت " این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در فایل جمعبندی هنوز به این شکل "این خیزش اجتماعی خیزشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در یادداشت های تلگرامی قابل ملاحظه می باشد) به جهت ارتقای این جهد علمی تذکار این موارد را هم جهت با این جد و جهد قابل تقدیر مفیده فایده قلمداد نمودم. کمترین فایده ی تحلیل جامعهشناختی این حوادث آشنایی با ادبیات نظری و تئوریک این حوزه ی تحلیل اعم از تعاریف اولیه ی مفاهیمی از قبیل خیزش و جنبش و تمایزات و قرابت های آنهاست که در طول زمان در بستر یک روند اجتماعی تحول می یابند.
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی در مقام یک جامعهشناس انتقادی از آنجایی که از انتقاد بیشتر از تمجید استقبال می کند از مجموعه ی محسنات و نقاط قوتی که بر تحلیل های وی در خصوص حوادث اخیر کشور مترتب هست فاکتور گرفته به بازنمود یک ناهمخوانی مشهود در صدر و ذیل این تحلیل اکتفا می کنم باشد که به کار خوانندگان این تحلیل و شخص ایشان در مقام تجدید نظر مفید فایده واقع گردد.
در یک عبارت اصل مدعای خویش را عنوان کرده در ادامه به ارائه شاهد مثال هایی از خود متن می پردازم. آنچه به چشم غیر مسلح در این نوشتارهای ارزشمند (از حیث جامعهشناختی) ولی لاجرم شتابزده (به جهت جنس پدیدار اجتماعی در حال صیرورت) کاملا مشهود است کاربرد مکرر "خیزش" در صدر این تحلیل ها و استعمال مکرر "جنبش" در ذیل آن می باشد؛ به نحوی که به نظر می رسد مساعی ایشان از حیث کاربست مفهومی در عناوین و سطور اولیه تحلیل ها برای جا انداختن تمایز "خیزش" با "جنبش" توسط خود ایشان در نتیجه گیری و بخش پایانی تحلیل راه به نقطه ی قابل اتکایی نمی برد. حال می پردازیم به ارائه چند شاهد مثال با این توضیح که ارائه همه ی آنها از حوصله این جستار بیرون است.
عنوان: چشم انداز نظری به خیزش اجتماعی ایران
[در عنوان تمام یادداشت های تلگرامی و در مقدمات جمع بندی اخیر بارها از خیزش برای توصیف حوادث اخیر استفاده شده است]
نتیجهگیری: استنباطات نظریی نیازمند بررسیی تجربی
[شماره ها بر اساس چینش خود محدثی در متن]
۱) این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است...
۲) نارضایتیی اجتماعی در این "خیزش" هم به صورت انباشت منتشر و هم به صورت انباشت متمرکز وجود دارد. از این رو، منبع سوخت یا تغذیهی این "خیزش" اجتماعی، نیرومند و مستمر است. حتا اگر "جنبش" مهار شود، این منبع تغذیه برای خیزشهای بعدی کار خواهد کرد و آنها را هم تغذیه خواهد نمود و تا زمانی که این نارضایتیها مدیریت موثری نشوند (یعنی خواستههای ناراضیان برآورده نشوند)، میتوان احتمال وقوع "خیزش"های بعدی را داد.
۴) خشونت شدید لفظی و فیزیکیای که در این جنبش اجتماعی دیده میشود...
۵) ...امکان حل و فصل وضعیت خصومتآمیز بین مردم تغذیهکنندهی جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد...
۸) با تداوم جنبش، ساز و کارهای سرکوب بهتدریج ضعیفتر و ضعیفتر میشود...
۹) تداوم طولانیی تقابل خشونتبار نیروهای جنبش و حکومت ...
در پایان ضمن آرزوی بهروزی و توفیق بیش از پیش برای دکتر محدثی نازنین امیدوارم با تکمیل این پروژه شاهد ارتقای کیفی آن در سایه ی استمرار تلاش های وی باشیم. هدف از این جستار کمک به بهبود نسبی کار تحقیقی از حیث کاربست مفهومی و رفع کاستی های احتمالی می باشد به نظر می رسد تلاش محدثی ناظر بر جا انداختن تمایز بین خیزش و جنبش در مقدمات این تحلیل در بخش پایانی با اطلاق متشتت آنها و تذبذب در به کارگیری "خیزش"یا "جنبش"برای توصیف حوادث اخیر مخدوش می گردد. حتی میان یادداشت های ایشان که هنوز در کانال وی موجود هست با این فایل نهایی در خصوص استفاده از جنبش و خیزش می توان مغایرت هایی را در یک گزاره و عبارت واحد بازیافت.( به عنوان مثال این عبارت " این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در فایل جمعبندی هنوز به این شکل "این خیزش اجتماعی خیزشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در یادداشت های تلگرامی قابل ملاحظه می باشد) به جهت ارتقای این جهد علمی تذکار این موارد را هم جهت با این جد و جهد قابل تقدیر مفیده فایده قلمداد نمودم. کمترین فایده ی تحلیل جامعهشناختی این حوادث آشنایی با ادبیات نظری و تئوریک این حوزه ی تحلیل اعم از تعاریف اولیه ی مفاهیمی از قبیل خیزش و جنبش و تمایزات و قرابت های آنهاست که در طول زمان در بستر یک روند اجتماعی تحول می یابند.
Forwarded from Sell old group buy old channel sell old channel
🖊 چرا کربن به طرح ایده فلسفه تطبیقی میپردازد؟
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
بن بست نظری چرخه روشنفکری در ایران و نقش 'دکتر بیژن عبدالکریمی' در برون رفت از آن"
۱. روشنفکری یک فرایند است، نه یک جنبش، از هر نوعی که باشد. این فرایند بستر هایی دارد که در آن بستر ها شکل می گیرد و استمرار می یابد. بستر ها می توانند به تنهایی اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و علمی باشند یا همه آنها با هم یک بستر را پدید آورند. وقتی گفته می شود که روشنفکری یک فرایند است، مقصود این است که روشنفکر با هیچ یک از بسترهایی که با آنها مواجه است موضع " همه یا هیچ " ندارد، بلکه در واقع در پی بازگشایی گره هایی است که آن بسترها را از درون متوقف یا از بیرون منفعل کرده است، یا بر عکس.
۲. رسالت روشنفکر در وهله نخست واکاوی و شناخت آن بسترها است و در وهله دوم تشخیص و تمییز گره هایی است درون ساختاری و گره هایی که احیاناً از بیرون بر آن بسترها تحمیل شده یا بر سر راه آنها قرار گرفته است. در وهله سوم به دنبال یافتن راه کارهایی است که بتواند به مدد آنها، آن دو رسالت را به سر منزل مطلوب برساند. مقصود از یافتن راه کار، تنها راه کار عملی به معنای متعارف کلمه نیست، بلکه به همان معنای پارادوکسیکالی است که سعدی گفته است: " جز به خردمند مفرما عمل - گر چه عمل کار خردمند نیست ".
۳. بنابر این، رسالت روشنفکر به حسب ذات و سرشت پرهیز از تقابل است، تقابل به هر معنای که ممکن در نظر آید. چون روشنفکری از سنخ اندیشه است و متفکر آموزگار است. مراد از تقابل، تقابل با قدرت است - خواه قدرت سیاسی باشد یا قدرت اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی- البته اندیشه نیز که روشنفکر به آن آراسته است به خودی خود قدرت است. نظر به ماهیت قدرت هیچ تفاوتی در این گونه های قدرت وجود ندارد، بلکه تفاوت در تاثیری است که از قدرت برمی آید. یعنی کارکردهای قدرت از نوع بازیهای زبانی ویتگنشتاین.
۴. نگاه روشنفکر در فرایندی که در آن پرورش یافته و بالنده شده و در آن زیست کرده است - خواه زیست تاریخی - فرهنگی در مد نظر باشد یا زیست به معنای زندگی در مقطعی از زمان - در واقع، بر افق روشنگری، تحول و سرانجام بهبود وضعیتی دوخته شده است که در یک جایگاه تاریخی - اکنونی ایستاده و اکنون به گذشته و آینده می نگرد. و این رسالتی است سنگین بر دوش یک روشنفکر متعهدِ ملتزم به معنایی که مرلو - پونتی در نظر دارد، نه سارتر. یعنی ما متعهد و ملتزم به انتخاب یک راه از میان دو راه پیشِ رو نیستیم، بنابر نظر مرلو - پونتی.
۵. اکنون اگر رسالت روشنفکر را روشنگری، تحول و بهبود وضعیت بدانیم، تقابل به هر معنایی که در نظر گرفته شود، مانعی برای تحقق آن رسالت شمرده می شود. یا روشنفکر بمانیم و قدرت را انکار کنیم یا قدرت را بپذیریم و رسالت روشنفکری را به انفعال بگشانیم و بی اثر سازیم.
گفته شد که یکی از رسالت های ذاتی روشنفکر شناخت موانع و گره هایی است که با رفع آنها بتواند آن رسالت ذاتی خود را در نظر و عمل محقق سازد. بی آن که به ثالث مطرود متعهد و ملتزم باشد و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن جستجو نماید. دکتر بیژن عبدالکریمی در این موقعیت ایستاده و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن و طرد راه سوم نمی داند.
۶. در صد سال اخیر میان روشنفکری و قدرت - در ایران بیشتر قدرت سیاسی و قدرت دینی - تقابلی از نوع غایت خلاف شکل گرفته و پیوسته این چرخه گاهی به نهایت خود می رسد و همان نهایت مجدد آغازی می شود برای تجدید این چرخه بی نتیجه و بی حاصل، و دوری که نقطه آغاز آن با نقطه پایانش چندان تفاوت و تمایز ما هوی ندارد. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون از یک سو به درون بسته ی این چرخه نظر دارد و از سوی دیگر به بیرون این چرخه ایستاده است تا ببیند چگونه می توان پنجره ای از درون این چرخه به بیرون گشود و چگونه می توان از بیرون راهی برای رفتن به درون این چرخه پدید آورد. او دیگر نمی پذیرد، یا دستکم به نظر من چنین می آید، که راه ثالث مطرود است، یعنی زبانی که دیگر بر تقابل استوار نیست، بلکه بر وفاق ملی تکیه دارد و البته آن را شدنی می داند.
۱. روشنفکری یک فرایند است، نه یک جنبش، از هر نوعی که باشد. این فرایند بستر هایی دارد که در آن بستر ها شکل می گیرد و استمرار می یابد. بستر ها می توانند به تنهایی اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و علمی باشند یا همه آنها با هم یک بستر را پدید آورند. وقتی گفته می شود که روشنفکری یک فرایند است، مقصود این است که روشنفکر با هیچ یک از بسترهایی که با آنها مواجه است موضع " همه یا هیچ " ندارد، بلکه در واقع در پی بازگشایی گره هایی است که آن بسترها را از درون متوقف یا از بیرون منفعل کرده است، یا بر عکس.
۲. رسالت روشنفکر در وهله نخست واکاوی و شناخت آن بسترها است و در وهله دوم تشخیص و تمییز گره هایی است درون ساختاری و گره هایی که احیاناً از بیرون بر آن بسترها تحمیل شده یا بر سر راه آنها قرار گرفته است. در وهله سوم به دنبال یافتن راه کارهایی است که بتواند به مدد آنها، آن دو رسالت را به سر منزل مطلوب برساند. مقصود از یافتن راه کار، تنها راه کار عملی به معنای متعارف کلمه نیست، بلکه به همان معنای پارادوکسیکالی است که سعدی گفته است: " جز به خردمند مفرما عمل - گر چه عمل کار خردمند نیست ".
۳. بنابر این، رسالت روشنفکر به حسب ذات و سرشت پرهیز از تقابل است، تقابل به هر معنای که ممکن در نظر آید. چون روشنفکری از سنخ اندیشه است و متفکر آموزگار است. مراد از تقابل، تقابل با قدرت است - خواه قدرت سیاسی باشد یا قدرت اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی- البته اندیشه نیز که روشنفکر به آن آراسته است به خودی خود قدرت است. نظر به ماهیت قدرت هیچ تفاوتی در این گونه های قدرت وجود ندارد، بلکه تفاوت در تاثیری است که از قدرت برمی آید. یعنی کارکردهای قدرت از نوع بازیهای زبانی ویتگنشتاین.
۴. نگاه روشنفکر در فرایندی که در آن پرورش یافته و بالنده شده و در آن زیست کرده است - خواه زیست تاریخی - فرهنگی در مد نظر باشد یا زیست به معنای زندگی در مقطعی از زمان - در واقع، بر افق روشنگری، تحول و سرانجام بهبود وضعیتی دوخته شده است که در یک جایگاه تاریخی - اکنونی ایستاده و اکنون به گذشته و آینده می نگرد. و این رسالتی است سنگین بر دوش یک روشنفکر متعهدِ ملتزم به معنایی که مرلو - پونتی در نظر دارد، نه سارتر. یعنی ما متعهد و ملتزم به انتخاب یک راه از میان دو راه پیشِ رو نیستیم، بنابر نظر مرلو - پونتی.
۵. اکنون اگر رسالت روشنفکر را روشنگری، تحول و بهبود وضعیت بدانیم، تقابل به هر معنایی که در نظر گرفته شود، مانعی برای تحقق آن رسالت شمرده می شود. یا روشنفکر بمانیم و قدرت را انکار کنیم یا قدرت را بپذیریم و رسالت روشنفکری را به انفعال بگشانیم و بی اثر سازیم.
گفته شد که یکی از رسالت های ذاتی روشنفکر شناخت موانع و گره هایی است که با رفع آنها بتواند آن رسالت ذاتی خود را در نظر و عمل محقق سازد. بی آن که به ثالث مطرود متعهد و ملتزم باشد و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن جستجو نماید. دکتر بیژن عبدالکریمی در این موقعیت ایستاده و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن و طرد راه سوم نمی داند.
۶. در صد سال اخیر میان روشنفکری و قدرت - در ایران بیشتر قدرت سیاسی و قدرت دینی - تقابلی از نوع غایت خلاف شکل گرفته و پیوسته این چرخه گاهی به نهایت خود می رسد و همان نهایت مجدد آغازی می شود برای تجدید این چرخه بی نتیجه و بی حاصل، و دوری که نقطه آغاز آن با نقطه پایانش چندان تفاوت و تمایز ما هوی ندارد. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون از یک سو به درون بسته ی این چرخه نظر دارد و از سوی دیگر به بیرون این چرخه ایستاده است تا ببیند چگونه می توان پنجره ای از درون این چرخه به بیرون گشود و چگونه می توان از بیرون راهی برای رفتن به درون این چرخه پدید آورد. او دیگر نمی پذیرد، یا دستکم به نظر من چنین می آید، که راه ثالث مطرود است، یعنی زبانی که دیگر بر تقابل استوار نیست، بلکه بر وفاق ملی تکیه دارد و البته آن را شدنی می داند.
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
۷. تامل در باره این چرخه بسیار اهمیت دارد.این چرخه همان تقابلی است که میان روشنفکران و قدرت - به معنای سیاسی و دینی - در صد سال اخیر خود را آشکار ساخته است. پیوسته روشنفکر به نکوهش قدرت پرداخته و قدرت به انکار رسالت روشنفکر. در واقع، گویی روشنفکر رسالت خود را فقط در " شجاعت گفتن" می دیده است و قدرت در " نشنیدن". یا قدرت خود را موظف به گفتن می دانسته و روشنفکر به نشنیدن. این در حالی است که روشنفکر افزون بر " شجاعت گفتن" رسالت های دیگری همچون " شجاعت دیدن " و " شجاعت شنیدن" نیز دارد. در چرخه ای که بیان شد روشنفکر، بسیار اندک به رسالت شجاعت دیدن و شنیدن پرداخته است و بیشتر بر شجاعت گفتن پای می فشرده است. به نظر می آید که دکتر بیژن عبدالکریمی می خواهد انحصار روشنفکری در شجاعت گفتن را بشکند و دیگر رسالت های ذاتی روشنفکر را، که از آن غفلت شده، به او یاد آوری کند. یعنی خودآگاهی. التفات به این نوع خودآگاهی که از درون فرایند روشنفکری در حال برخاستن است و دکتر بیژن عبدالکریمی در آغار این فرایند قرار دارد، بسیا مهم است.
۸. گذر از این چرخه ایستاده و متوقف به عاملی تاثیر گذار و پیشرونده نیاز دارد. این عامل مهم همان است که دکتر بیژن عبدالکریمی از آن به " وفاق ملی " تعبیر می کند، یعنی چرخش زبانی در فرایند روشنفکری. دکتر بیژن عبدالکریمی به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر، افزون بر شجاعت گفتن، به شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن التفات ویژه نموده است و این دو خصوصیت است که رسالت یک روشنفکر را در این که " کجای تاریخ ایستاده است" آشکار می سازد. جایگاه یک فیلسوفِ روشنفکر در تاریخ است که می تواند به او در شناخت گره هایی که سبب خروج یک چرخه از بن بست می شود، مدد رساند.
۹. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در " جایی " ایستاده است که از یک سو به یک سنت تاریخی نظر دارد و از سوی دیگر به افقی که می تواند چشم اندازی برای آینده باشد. در عین حال به گره های درون ساختاری و بیرون ساختاری نیز توجه دارد. تنها راه برون رفت از این چرخه متوقف رهایی و پرهیز از " تقابل آزموده" و روی آوردن به وفاق ملی، یعنی به هم آمیختن شجاعت گفتن، شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن است. این سه ویژگی هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند. مهمترین کارکرد آنها این است که روشنفکر را بیرون از " چرخه متوقف " قرار می دهد و او را از وضعیت دَوَرانی ای که منفعلانه است خارج می سازد و همین می تواند آغاز یک فرایند دیگری باشد که تبدیل به یک چرخه متوقف دیگری نشود. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در آغاز شکل گیری این فرایند جدید ایستاده است.
۱۰. آنچه گفته شد یک سوی ماجرا است، سویه دیگر آن این است که همین تحول و بازنگری یا چرخ زبانی باید در طرف قدرت نیز انجام پذیرد که البته واکاوی آن مجال دیگری می طلبد.
محمد اکوان ۱۳/ ۱۰/ ۱۴۰۲
۸. گذر از این چرخه ایستاده و متوقف به عاملی تاثیر گذار و پیشرونده نیاز دارد. این عامل مهم همان است که دکتر بیژن عبدالکریمی از آن به " وفاق ملی " تعبیر می کند، یعنی چرخش زبانی در فرایند روشنفکری. دکتر بیژن عبدالکریمی به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر، افزون بر شجاعت گفتن، به شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن التفات ویژه نموده است و این دو خصوصیت است که رسالت یک روشنفکر را در این که " کجای تاریخ ایستاده است" آشکار می سازد. جایگاه یک فیلسوفِ روشنفکر در تاریخ است که می تواند به او در شناخت گره هایی که سبب خروج یک چرخه از بن بست می شود، مدد رساند.
۹. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در " جایی " ایستاده است که از یک سو به یک سنت تاریخی نظر دارد و از سوی دیگر به افقی که می تواند چشم اندازی برای آینده باشد. در عین حال به گره های درون ساختاری و بیرون ساختاری نیز توجه دارد. تنها راه برون رفت از این چرخه متوقف رهایی و پرهیز از " تقابل آزموده" و روی آوردن به وفاق ملی، یعنی به هم آمیختن شجاعت گفتن، شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن است. این سه ویژگی هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند. مهمترین کارکرد آنها این است که روشنفکر را بیرون از " چرخه متوقف " قرار می دهد و او را از وضعیت دَوَرانی ای که منفعلانه است خارج می سازد و همین می تواند آغاز یک فرایند دیگری باشد که تبدیل به یک چرخه متوقف دیگری نشود. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در آغاز شکل گیری این فرایند جدید ایستاده است.
۱۰. آنچه گفته شد یک سوی ماجرا است، سویه دیگر آن این است که همین تحول و بازنگری یا چرخ زبانی باید در طرف قدرت نیز انجام پذیرد که البته واکاوی آن مجال دیگری می طلبد.
محمد اکوان ۱۳/ ۱۰/ ۱۴۰۲
✅️آیا براستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره ی خیزشهای اجتماعی ایران" را بسیار جدی بگیرند؛ اما اگر پاسخ مثبت نباشد بهتر است از جانب ایشان مورد بازنگری قرار گیرد؛ مخصوصا از آن جهت که ایشان امتیاز ویژه ی این کار را نظریه پردازی و مواجهه تئوریک و علمی می داند و در جلسه ۱۵ دی باشگاه اندیشه هم بارها به آن تاکید کرده است و این امتیاز ویژه را فوق سایر اظهارنظرها قلمداد کرده است. فی المثل ایشان در همین نشست کارهای امثال احمد زیدآبادی را به سطح توصیه و نصیحت تقلیل و تلاش خویش را به سطح نظریه پردازی ارتقا داده است. آیا لازم نیست ادعای ایشان در لابلای کار ایشان به چشم اهل نظر و اجتماع علمی بیاید و صرفا در حد ادعا باقی نماند؟!
البته قدر مساعی ایشان در خصوص تولید محتوا در باب مسائل مبتلی به جامعه بحران زده ی ما محفوظ و دل نگرانی ایشان برای حیات جامعه محترم است. نگارنده بارها به اهمیت و ضرورت توجه به تذکارهای جامعه شناسان اشاره کرده است. پاسخ نگارنده به این پرسش البته اگر چه یکسره مثبت نیست اما علی رغم اختلاف نظرها با دغدغه ایشان در خصوص مواجهه نظری و تئوریک با مسائل اجتماعی همدلی دارد. ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان در ادامه برای تأمل بیشتر در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی» به چند ویژگی نظریه پردازی در حوزه اجتماعی اشاره می شود:
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" بایستی میان پنج مفهوم تمایز قائل شد:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است...
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند...
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم... «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره ی خیزشهای اجتماعی ایران" را بسیار جدی بگیرند؛ اما اگر پاسخ مثبت نباشد بهتر است از جانب ایشان مورد بازنگری قرار گیرد؛ مخصوصا از آن جهت که ایشان امتیاز ویژه ی این کار را نظریه پردازی و مواجهه تئوریک و علمی می داند و در جلسه ۱۵ دی باشگاه اندیشه هم بارها به آن تاکید کرده است و این امتیاز ویژه را فوق سایر اظهارنظرها قلمداد کرده است. فی المثل ایشان در همین نشست کارهای امثال احمد زیدآبادی را به سطح توصیه و نصیحت تقلیل و تلاش خویش را به سطح نظریه پردازی ارتقا داده است. آیا لازم نیست ادعای ایشان در لابلای کار ایشان به چشم اهل نظر و اجتماع علمی بیاید و صرفا در حد ادعا باقی نماند؟!
البته قدر مساعی ایشان در خصوص تولید محتوا در باب مسائل مبتلی به جامعه بحران زده ی ما محفوظ و دل نگرانی ایشان برای حیات جامعه محترم است. نگارنده بارها به اهمیت و ضرورت توجه به تذکارهای جامعه شناسان اشاره کرده است. پاسخ نگارنده به این پرسش البته اگر چه یکسره مثبت نیست اما علی رغم اختلاف نظرها با دغدغه ایشان در خصوص مواجهه نظری و تئوریک با مسائل اجتماعی همدلی دارد. ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان در ادامه برای تأمل بیشتر در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی» به چند ویژگی نظریه پردازی در حوزه اجتماعی اشاره می شود:
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" بایستی میان پنج مفهوم تمایز قائل شد:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است...
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند...
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم... «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
Audio
مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار کرد:
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
و برنامه
پرسش و پاسخ
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷ الی ۲۰
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
@seyedjavadmiri
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
و برنامه
پرسش و پاسخ
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷ الی ۲۰
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
@seyedjavadmiri
نقل خاطره ای از دیدار با محمد رضا لطفی!
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون از سرو سینه موج خون/ من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمون" همین بیت بر لب هایم بود که از پیچ شمیران پیچیدم خیابان حقوقی و رسیدم به مکتبخانه میرزاعبدالله؛ ...با هیبت مخصوص به خودش از در وارد شد نعلین را کنار نهاد و قلندرانه آمد و تکیه زد به پشتی ...گفت چی خوندی گفتم جامعه شناسی دانشگاه تهران مشغولم ....گفت علاقه دارم به علوم اجتماعی...تعجب نکردم! بلافاصله گفتم مقاله ی شما را در خصوص نسبت اجتماع و هنر به مناسبت مرگ مایکل جکسون خوندم...پکی عمیق آمیخت به لبخندی چند... باری دیگر هم در کنسرت بانوان شیدا دیدارش نصیبم شد ... یاد و خاطراتش گرامی... بماند برای یادگار
https://www.instagram.com/p/CnFSdN8ufXT/?igshid=MDJmNzVkMjY=
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون از سرو سینه موج خون/ من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمون" همین بیت بر لب هایم بود که از پیچ شمیران پیچیدم خیابان حقوقی و رسیدم به مکتبخانه میرزاعبدالله؛ ...با هیبت مخصوص به خودش از در وارد شد نعلین را کنار نهاد و قلندرانه آمد و تکیه زد به پشتی ...گفت چی خوندی گفتم جامعه شناسی دانشگاه تهران مشغولم ....گفت علاقه دارم به علوم اجتماعی...تعجب نکردم! بلافاصله گفتم مقاله ی شما را در خصوص نسبت اجتماع و هنر به مناسبت مرگ مایکل جکسون خوندم...پکی عمیق آمیخت به لبخندی چند... باری دیگر هم در کنسرت بانوان شیدا دیدارش نصیبم شد ... یاد و خاطراتش گرامی... بماند برای یادگار
https://www.instagram.com/p/CnFSdN8ufXT/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Mohammad Hassan Alaei shared a post on Instagram: "نقل خاطره ای از دیدار با محمد رضا لطفی!
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون…
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون…
Forwarded from کانال فلسفی «تکانه»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالِ ۱۹۶۶، هایدگر در گفت و گویِ پُرآوازه اش با اشپیگل، دوران را دورانِ چیرگیِ تکنیک می خوانَد و می گوید:
«مردم در بخشهايی از زمين كه دارای تكنولوژیِ پيشرفته است، در برخورداریِ كامل به سر می بَرند. ما در رفاه زندگی می كنيم. واقعاً كموكاستیِ ما چيست؟ اين كه امور درحالِ انجام است، دقيقاً همان چيزی ست كه هراس میآورَد. همهٔ امور درحالِ انجام است و اين كاركرد بيشتر و بيشتر ما را به كاركردِ ديگری سوق می دهد و تكنولوژی آدمی را از زمين برمیكَنَد و از ريشه درمیآورَد. من اخيراً پس از تماشای عكسهايی كه از ماه از زمين گرفتهشده، وحشت كردم. شما را نمیدانم. ما ابداً به بمبِ اتم نياز نداريم؛ ريشهكنیِ آدمی پيشاپيش اتّفاق افتادهاست. تنها روابطِ محضِ تكنيكی براي ما باقی مانده است. آنچه امروزه بشر روی آن زندگي میكند، ديگر زمين نيست.»
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
«مردم در بخشهايی از زمين كه دارای تكنولوژیِ پيشرفته است، در برخورداریِ كامل به سر می بَرند. ما در رفاه زندگی می كنيم. واقعاً كموكاستیِ ما چيست؟ اين كه امور درحالِ انجام است، دقيقاً همان چيزی ست كه هراس میآورَد. همهٔ امور درحالِ انجام است و اين كاركرد بيشتر و بيشتر ما را به كاركردِ ديگری سوق می دهد و تكنولوژی آدمی را از زمين برمیكَنَد و از ريشه درمیآورَد. من اخيراً پس از تماشای عكسهايی كه از ماه از زمين گرفتهشده، وحشت كردم. شما را نمیدانم. ما ابداً به بمبِ اتم نياز نداريم؛ ريشهكنیِ آدمی پيشاپيش اتّفاق افتادهاست. تنها روابطِ محضِ تكنيكی براي ما باقی مانده است. آنچه امروزه بشر روی آن زندگي میكند، ديگر زمين نيست.»
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
✅چند راهبرد ایجابی برای تقویت وفاق ملی و گذار از شرایط خطیر امروز!
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز در شرایط خطیر تاریخی به سخن گفتن از امکانات و امتناعات گفتمان وفاق از منظر جامعهشناختی نیاز مبرمی احساس می شود ایضا واکاوی لوازمات تحقق بسط گفتمان های میانجی و احیای حد وسط به زعم نگارنده امری بسیار ضروریست. نگارنده در این جستار به ارائه پیشنهادات عملی و راهبردی در راستای برون رفت از بحران ها و انسدادهای اجتماعی پرداخته؛ به اهم راه کارهای پیشنهادی خویش در مقام یک جامعهشناس دردمند و مولف کتاب گفتمان وفاق می پردازد:
♦️ تشکیل "کارگروه تبیین" متشکل از دانشگاهیان اعم از جامعه شناسان و اهل فلسفه و ... جهت تبیین شرایط جاری کشور و استخراج راهبردهای علمی و عملی در جهت توصیف وضعیت اینجایی و اکنونی ما و تبیین شرایط جاری کشور در جهت تمهید اجماع نخبگانی حول حل مسئله.
♦️تعیین "طیف به اصطلاح خاکستری و اکثریت خاموش جامعه؛ بدنه ی اجتماعی ناظر و منتظر" به مثابه جامعه هدف برای رساندن تولید محتوای تبیینی به ایشان در جهت کاستن از دو قطبی های خطرناک و شکاف های اجتماعی در راستای تنویر افکار عمومی.
♦️تأمین ساز و کار های حقوقی و قانونی برای اصلاح و ارتقای برخی قوانین در جهت ایجاد اجماع ملی از جمله ایجاد ساز و کارهای عملی در جهت استفادهی بهینه از ظرفیت انتخابات برای جلب مشارکت حداکثری در انتخابات های پیش رو عطف به شرایط بسیار سرنوشت ساز تاریخی برای حفظ انسجام و همبستگی ملی و ترمیم سرمایه و اعتماد اجتماعی.
♦️عفو و بخشودگی جرائم غیر امنيتي، احقاق حقوق متضررین و مواجهه ی ترمیمی با متخلفین به جای برخوردهای قهری و تنبیهی؛ با همکاری قوای سهگانه و کارشناسان مراجع ذی صلاح؛ در جهت ایجاد بستر فعالیتهای مسالمت آمیز وفق جریان بهنجار زندگی روزمرهی اجتماعی.
♦️جستجوی راهکارهای میان مدت برای رفع موانع تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی در بستر تحولات جاری برای پیشگیری از افتادن طبقات فرودست اقتصادی به بازیهای خصمانه ی نظام سلطه در شرایط سخت و خانمان برانداز تحریم اقتصادی پیش از نیل به عدالت پایدار اقتصادی و اجتماعی در درازمدت.
♦️توسعه و بسط گفتمان های خشونتپرهیز میانجی توسط رسانه ها و پلتفرم های ملی برای احیای حد وسط و میانداران دلسوز کشور در راستای حفظ منافع ملی و ممانعت از هدر رفت نیروهای اجتماعی با ابداع ساز و کارهای عملی برای مشارکتهای سازنده ولو انتقادی از جمله تسهیل صدور مجوزهای قانونی برای اعتراضات مدنی در راستای جلوگیری از خطرات ناشی از وضعیتهای آشوبناک با هدف دفاع از مرزهای ملی و جان انسانها و کرامت ایرانیان با همه ی تنوعات و کثرات آن ذیل تئوری بقای ایران.
بهمن ۱۴۰۱
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز در شرایط خطیر تاریخی به سخن گفتن از امکانات و امتناعات گفتمان وفاق از منظر جامعهشناختی نیاز مبرمی احساس می شود ایضا واکاوی لوازمات تحقق بسط گفتمان های میانجی و احیای حد وسط به زعم نگارنده امری بسیار ضروریست. نگارنده در این جستار به ارائه پیشنهادات عملی و راهبردی در راستای برون رفت از بحران ها و انسدادهای اجتماعی پرداخته؛ به اهم راه کارهای پیشنهادی خویش در مقام یک جامعهشناس دردمند و مولف کتاب گفتمان وفاق می پردازد:
♦️ تشکیل "کارگروه تبیین" متشکل از دانشگاهیان اعم از جامعه شناسان و اهل فلسفه و ... جهت تبیین شرایط جاری کشور و استخراج راهبردهای علمی و عملی در جهت توصیف وضعیت اینجایی و اکنونی ما و تبیین شرایط جاری کشور در جهت تمهید اجماع نخبگانی حول حل مسئله.
♦️تعیین "طیف به اصطلاح خاکستری و اکثریت خاموش جامعه؛ بدنه ی اجتماعی ناظر و منتظر" به مثابه جامعه هدف برای رساندن تولید محتوای تبیینی به ایشان در جهت کاستن از دو قطبی های خطرناک و شکاف های اجتماعی در راستای تنویر افکار عمومی.
♦️تأمین ساز و کار های حقوقی و قانونی برای اصلاح و ارتقای برخی قوانین در جهت ایجاد اجماع ملی از جمله ایجاد ساز و کارهای عملی در جهت استفادهی بهینه از ظرفیت انتخابات برای جلب مشارکت حداکثری در انتخابات های پیش رو عطف به شرایط بسیار سرنوشت ساز تاریخی برای حفظ انسجام و همبستگی ملی و ترمیم سرمایه و اعتماد اجتماعی.
♦️عفو و بخشودگی جرائم غیر امنيتي، احقاق حقوق متضررین و مواجهه ی ترمیمی با متخلفین به جای برخوردهای قهری و تنبیهی؛ با همکاری قوای سهگانه و کارشناسان مراجع ذی صلاح؛ در جهت ایجاد بستر فعالیتهای مسالمت آمیز وفق جریان بهنجار زندگی روزمرهی اجتماعی.
♦️جستجوی راهکارهای میان مدت برای رفع موانع تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی در بستر تحولات جاری برای پیشگیری از افتادن طبقات فرودست اقتصادی به بازیهای خصمانه ی نظام سلطه در شرایط سخت و خانمان برانداز تحریم اقتصادی پیش از نیل به عدالت پایدار اقتصادی و اجتماعی در درازمدت.
♦️توسعه و بسط گفتمان های خشونتپرهیز میانجی توسط رسانه ها و پلتفرم های ملی برای احیای حد وسط و میانداران دلسوز کشور در راستای حفظ منافع ملی و ممانعت از هدر رفت نیروهای اجتماعی با ابداع ساز و کارهای عملی برای مشارکتهای سازنده ولو انتقادی از جمله تسهیل صدور مجوزهای قانونی برای اعتراضات مدنی در راستای جلوگیری از خطرات ناشی از وضعیتهای آشوبناک با هدف دفاع از مرزهای ملی و جان انسانها و کرامت ایرانیان با همه ی تنوعات و کثرات آن ذیل تئوری بقای ایران.
بهمن ۱۴۰۱
امر سیاسی حقیقی چگونه امری است؟ تأملاتی بر فرونسیس ارسطویی8
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 موضوع:
«امر سیاسی حقیقی چگونه امری است؟ تأملاتی بر فرونسیس ارسطویی»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
💠 نشست چهارم
💠 نشست پنجم
💠 نشست ششم
💠 نشست هفتم
✅ نشست هشتم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 11.7MB
مدت زمان: ۰۰:۳۴:۱۱
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
«امر سیاسی حقیقی چگونه امری است؟ تأملاتی بر فرونسیس ارسطویی»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
💠 نشست چهارم
💠 نشست پنجم
💠 نشست ششم
💠 نشست هفتم
✅ نشست هشتم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 11.7MB
مدت زمان: ۰۰:۳۴:۱۱
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
داوری و عبدالکریمی در یک قاب!
امروز توفیق شد در منزل جناب دکتر عبدالکریمی دیداری با ایشان تازه کنیم و از نزدیک قدری بيشتر در خصوص مسایل جاری کشور و راهکارها و امکانات و امتناعات صحبت کنیم مهمترین سخن ایشان که بنده بیش از رسیدن به خدمت ایشان قصد طرح آن را داشتم دست گذاشتن ایشان روی این نکته ی بسیار مهم و حیاتی بود که امروز هم دست زدن به اصلاحات بزرگ و هم دست روی دست گذاشتن هر دو امری بسیار خطیر است؛ این دریافت یک اهل فلسفه را تنها زمانی می توان فهم کرد که نه از روی آرزواندیشی و سادهانگاریهای مرسوم بل با توجه به امکانات و نیروهای اجتماعی واقعی به مسائل مبتلی به کشور نگریسته شود.
در این دیدار همچنین توفیق شد با دوستان فرزانه و فرهیخته آقایان حسین نصر و علی شهمیرزادی به واسطه ضیافت ناهار جناب عبدالکریمی آشنا شویم. سفره ی ساده اما مملو از صفا و صمیمیتی که ایشان پهن کردند کنار سایر خاطرات ما از ایشان ثبت می شود در این دیدار همچنین ذکر خیری هم شد از جناب استاد داوری اردکانی که خدا هر دوی این دو عزیز را سلامت بدارد...
امروز توفیق شد در منزل جناب دکتر عبدالکریمی دیداری با ایشان تازه کنیم و از نزدیک قدری بيشتر در خصوص مسایل جاری کشور و راهکارها و امکانات و امتناعات صحبت کنیم مهمترین سخن ایشان که بنده بیش از رسیدن به خدمت ایشان قصد طرح آن را داشتم دست گذاشتن ایشان روی این نکته ی بسیار مهم و حیاتی بود که امروز هم دست زدن به اصلاحات بزرگ و هم دست روی دست گذاشتن هر دو امری بسیار خطیر است؛ این دریافت یک اهل فلسفه را تنها زمانی می توان فهم کرد که نه از روی آرزواندیشی و سادهانگاریهای مرسوم بل با توجه به امکانات و نیروهای اجتماعی واقعی به مسائل مبتلی به کشور نگریسته شود.
در این دیدار همچنین توفیق شد با دوستان فرزانه و فرهیخته آقایان حسین نصر و علی شهمیرزادی به واسطه ضیافت ناهار جناب عبدالکریمی آشنا شویم. سفره ی ساده اما مملو از صفا و صمیمیتی که ایشان پهن کردند کنار سایر خاطرات ما از ایشان ثبت می شود در این دیدار همچنین ذکر خیری هم شد از جناب استاد داوری اردکانی که خدا هر دوی این دو عزیز را سلامت بدارد...
این غزل تقدیم عشق جاودان مادر است
عشق تعبیری ز لطف بی کران مادر است
مهربانی را اگر خواهم که تصویرش کنم
مهربانی روی ماه مهربان مادر است
هر چه داری در جهان بخشیده آن را مادرت
جسم انسان جان گرفته از جهان مادر است
مادر است آن کس که تیمارت کند در بی کسی
این توان در تو ز جان ناتوان مادر است
هر چه دارد در جهان می ریزد اندر پای تو
این زمین نقشی ز لطف آسمان مادر است
گشته ام اندر جهان چون مادرم عشقی نبود
هر زنی را دوست دارم ارمغان مادر است
جان ناقابل به قربانت که جان دادی مرا
این غزل تقدیم عشق جاودان مادر است
https://www.instagram.com/p/CnTtvKSKCvz/?igshid=MDJmNzVkMjY=
عشق تعبیری ز لطف بی کران مادر است
مهربانی را اگر خواهم که تصویرش کنم
مهربانی روی ماه مهربان مادر است
هر چه داری در جهان بخشیده آن را مادرت
جسم انسان جان گرفته از جهان مادر است
مادر است آن کس که تیمارت کند در بی کسی
این توان در تو ز جان ناتوان مادر است
هر چه دارد در جهان می ریزد اندر پای تو
این زمین نقشی ز لطف آسمان مادر است
گشته ام اندر جهان چون مادرم عشقی نبود
هر زنی را دوست دارم ارمغان مادر است
جان ناقابل به قربانت که جان دادی مرا
این غزل تقدیم عشق جاودان مادر است
https://www.instagram.com/p/CnTtvKSKCvz/?igshid=MDJmNzVkMjY=
مانده پای آبله از راه دراز...!
از کجا راهی شدم؟ به کجا قرار است برسم؟ آیا این سفر چند روزه به رنجش می ارزد؟! به هزینه های جانی و مالی اش می ارزد؟! آن هم با این جسم و جان خسته و جیب پر از خالی؟! چه چیزی باعث می شود آدمی آرامش نسبی چاردیواری را پشت سر بگذارد و خود را به وسط تلاطم و بی خانمانی و هزار و یک گرفتاری بیاندازد؟!
آخر چهار سال هست دیدار با یکی از دوستان شفیق دوران کوی دانشگاه تهرانم به تعویق افتاده است؛ باید طلسم را بالاخره بشکنیم؟! کنار کافه دانشگاه تهران روبروی هم بنشینیم و دیداری تازه کنیم و سنگ هایمان را وا بکنیم...
آخر باید برای اعمال سابقه ی بیمه به وزارت متبوع سری بزنم بلکه در حقوق چندرغازی که می گیرم اندک تغییری را اعمال بفرمایند؛ بلکه مقرری یک معلم با مدرک دکتری با حقوق زحمتکشان و کارگران برابری کند...
آخر باید سری به کتابفروشیهای پایتخت بزنم و حداقل تازه های نشر را تماشا کنم...
آخر باید از حال و روز هم وطنانم مطلع شوم در این روزهای سخت ببینم نبض تبآلود شهر چطور می زند...
آخر باید به دیدار اساتید و دوستان اهل نظرم نائل شوم و رسالت دانشآموزی را جامه عمل بپوشم...
....
رفتم، و برگشتم؛ ارتفاع برف در شهرم تا سینه بالا آمده است؛ پاهایم سست تر و بی تمکین و آبله زده؛ جیبهایم تهی تر؛ کوله بارم اما ....
رفیقم را فقیرتر از قبل یافتم؛ کافه ها و کتاب فروشی ها را ایضا؛ و پایتخت را گنگ و گیج... و اساتید را مستأصل... از وزارت هم آبی گرم نشد...
...
اما از آن استیصال اندیشه ورزانه هنوز خردک شرری در دلم برجای مانده است؛ دروغ چرا؛ چیزی بر زبان نیامدنی این کوشش بی حاصل را توجیه می کند؛ کسی چه می داند شاید داستان زندگی آدمی هم چیزی بیشتر از این نباشد؛ چیزی خیلی کم؛ تقریبا هیچ؛ آری گویی ما را به زندگی تداوم می دهد؛ به قول بکت نمی توانم ادامه دهم؛ باید ادامه دهم؛ ادامه می دهم...و البته شوق رجعت به همان داشته های کوچک مان که خانه را خانه می کند؛
این چند خط را نوشتم بماند به یادگار؛ رنجنامه ایی به جای سفرنامه؛ ثبت شود به تاریخ ۲۴ دی ماه ۱۴۰۱
https://www.instagram.com/p/CnZmg8IPsay/?igshid=MDJmNzVkMjY=
از کجا راهی شدم؟ به کجا قرار است برسم؟ آیا این سفر چند روزه به رنجش می ارزد؟! به هزینه های جانی و مالی اش می ارزد؟! آن هم با این جسم و جان خسته و جیب پر از خالی؟! چه چیزی باعث می شود آدمی آرامش نسبی چاردیواری را پشت سر بگذارد و خود را به وسط تلاطم و بی خانمانی و هزار و یک گرفتاری بیاندازد؟!
آخر چهار سال هست دیدار با یکی از دوستان شفیق دوران کوی دانشگاه تهرانم به تعویق افتاده است؛ باید طلسم را بالاخره بشکنیم؟! کنار کافه دانشگاه تهران روبروی هم بنشینیم و دیداری تازه کنیم و سنگ هایمان را وا بکنیم...
آخر باید برای اعمال سابقه ی بیمه به وزارت متبوع سری بزنم بلکه در حقوق چندرغازی که می گیرم اندک تغییری را اعمال بفرمایند؛ بلکه مقرری یک معلم با مدرک دکتری با حقوق زحمتکشان و کارگران برابری کند...
آخر باید سری به کتابفروشیهای پایتخت بزنم و حداقل تازه های نشر را تماشا کنم...
آخر باید از حال و روز هم وطنانم مطلع شوم در این روزهای سخت ببینم نبض تبآلود شهر چطور می زند...
آخر باید به دیدار اساتید و دوستان اهل نظرم نائل شوم و رسالت دانشآموزی را جامه عمل بپوشم...
....
رفتم، و برگشتم؛ ارتفاع برف در شهرم تا سینه بالا آمده است؛ پاهایم سست تر و بی تمکین و آبله زده؛ جیبهایم تهی تر؛ کوله بارم اما ....
رفیقم را فقیرتر از قبل یافتم؛ کافه ها و کتاب فروشی ها را ایضا؛ و پایتخت را گنگ و گیج... و اساتید را مستأصل... از وزارت هم آبی گرم نشد...
...
اما از آن استیصال اندیشه ورزانه هنوز خردک شرری در دلم برجای مانده است؛ دروغ چرا؛ چیزی بر زبان نیامدنی این کوشش بی حاصل را توجیه می کند؛ کسی چه می داند شاید داستان زندگی آدمی هم چیزی بیشتر از این نباشد؛ چیزی خیلی کم؛ تقریبا هیچ؛ آری گویی ما را به زندگی تداوم می دهد؛ به قول بکت نمی توانم ادامه دهم؛ باید ادامه دهم؛ ادامه می دهم...و البته شوق رجعت به همان داشته های کوچک مان که خانه را خانه می کند؛
این چند خط را نوشتم بماند به یادگار؛ رنجنامه ایی به جای سفرنامه؛ ثبت شود به تاریخ ۲۴ دی ماه ۱۴۰۱
https://www.instagram.com/p/CnZmg8IPsay/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Instagram
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
✍️ دکتر سیمین کاظمی
🖊 نظرات زن ستیزانه یک فیلسوف!
🔺سوژگی و محوریت زنان در اعتراض های بعد از مرگ مهسا امینی ستون های مردسالاری را به لرزه در آورده، و کارگزاران رنگارنگش را به تکاپو انداخته است. در واقع آنچه با سرکوب خشن و برخوردهای سخت امکان پذیر نشده است، اکنون عمله های فکری ایدئولوژی مردسالاری را به میدان آورده است تا از انبان محفوظات و تئوری های عهد بوق شان، باطل السحری بیرون بکشند که این غائله بخوابد و خراش و خدشه ای بر ساختار مردسالارانه ای که ستون هایش بر رنج و ستم بر زنان استوار شده وارد نشود.
@Sokhanranihaa
▫️از جمله این کارگزاران، شخصی است که در شرایط سکوت اجباری و انزوای اندیشمندان و اساتید مستقل و آزاده، به یک چشمی شهر کوران تبدیل شده و به اعتبار فیلسوف خوانده شدن و ایفای نقش منتقد مورد توجه قرار گرفته است.
🔺اما خوب است بدون این که مسحور این القاب شویم، به مصاحبه این متفکر و متکلم خودخوانده درباره اعتراضات زنان و شعار زن، زندگی، آزادی نگاه کنیم تا دیدگاه زن ستیزانه و نقش واقعی چنین افرادی در بزنگاههای تاریخی مشخص شود.
▫️در این مصاحبه، آقای فیلسوف، بدون آنکه بتواند از انبان فلسفه اش نقدی به شعار زن، زندگی، آزادی بیرون بکشد، به دنبال ساخت یک منبع شرّ می گردد تا با انتساب زن، زندگی، آزادی به او، به خیال خود شعار را از اعتبار بیندازد و خطرناک جا بزند. اقای فیلسوف نخبه گرا که گویا اندیشیدن و تعقل را امتیاز نخبگان جعلی چون خودش می بیند، بنیادهای فکری شعار زن، زندگی، آزادی را که به برابری جنسیتی، نفی خشونت و حق حیات و رهایی زنان و جامعه ارجاع دارد، و طنین آن فراتر از مرزهای ایران، همدلی جامعه جهانی را برانگیخته، تحریف می کند.
🔺جناب فیلسوف و علامه دهر، به دنبال شرّ سازی از جنبش اعتراضی، آسمان و ریسمان می بافد تا با نسبتِ دروغ دادن به اندیشه ای که رهایی زنان را شرط و معیار رهایی جامعه می داند، شعار زن، زندگی، آزادی را از چشم بیندازد و با فوبیای مارکسیسم به جنگ زن، زندگی، آزادی می رود.
▫️جناب فیلسوف مانند سایر همفکران اش در مسندهای مختلف که خواسته رهایی زنان را صرفا در معنای آزادی روابط جنسی و مسایل رختخوابی معنا می کنند، سرانجامِ شعار جنبش اعتراضی را بردگی جنسی می داند.
🔺از نظر فیلسوف ما بردگی جنسی، ربطی به روابط نابرابر قدرت و فرودست شدن زنان ندارد. او نه تنها ساختار فعلی خانواده را که عملا زنان را به خدمتکار مردان، بدون هیچ حقوقی تبدیل کرده است، رقم زننده بردگی جنسی نمی داند و به آن نقدی وارد نمی کند؛ بلکه معتقد است جنبش با شعار زن، زندگی، آزادی، زنان را به بردگی رهنمون می شود. آقای فیلسوف برای این ادعا استدلال نمی کند ولی در حرفهایش برای زن ایرانی که گویا رده یا گونه ای متفاوت و عجیبی از زن است، و با "مهر، ایثار و فداکاری" شناخته می شود مرثیه سر می دهد که شعار زن زندگی، آزادی و اعتراضات زنان، این گونه را با خطر انقراض مواجه می کند.
▫️جناب استاد ماچو، با دیدگاهی جنسیت زده و با تفکیک صفات انسانی بر اساس جنسیت، می کوشد با نسبت دادن مهر، ایثار و فداکاری به زنان و با توسل به این کلیشه های جنسیتی نخ نما، زنان را از خواسته ی رهایی از قفس مردسالاری منصرف کند.
🔺آقای فیلسوف که از بیان هر آنچه زنانه است و در واقع فتح عرصه عمومی به دست زنان هراس دارد، با ساختن دوگانه پروین/فروغ که اولی عنصر زن بودن را در شعرش مخفی می کند و دومی بی پروا آن را بیان می کند، دست به انتخاب می زند و برای پروین رجحان قائل می شود، چون پروین از حدود تعیین شده و استانداردهای زبان مردانه زمان خودش فراتر نرفته و به این ترتیب مظهر زن ایرانی است، که در برابر سنت و مردسالاری سکوت می کند.
▫️آقای فیلسوف عصیان زنان و زن عصیانگر را نمی پسندد، او "زن ایرانی" پسند است که یوغ بندگی مردان را به گردن دارد، در سکوت ایثار می کند و هستی و زندگی اش را قربانی شوهر و خانواده می کند تا به این ترتیب عبدالکریمی ها با تفکرات و دیدگاههای زن ستیزانه شان رشد کنند و سوژگی زن غیرمطیع و عصیانگر را تقبیح کنند.
.
🆔 @Sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد.
فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی.
🖊 نظرات زن ستیزانه یک فیلسوف!
🔺سوژگی و محوریت زنان در اعتراض های بعد از مرگ مهسا امینی ستون های مردسالاری را به لرزه در آورده، و کارگزاران رنگارنگش را به تکاپو انداخته است. در واقع آنچه با سرکوب خشن و برخوردهای سخت امکان پذیر نشده است، اکنون عمله های فکری ایدئولوژی مردسالاری را به میدان آورده است تا از انبان محفوظات و تئوری های عهد بوق شان، باطل السحری بیرون بکشند که این غائله بخوابد و خراش و خدشه ای بر ساختار مردسالارانه ای که ستون هایش بر رنج و ستم بر زنان استوار شده وارد نشود.
@Sokhanranihaa
▫️از جمله این کارگزاران، شخصی است که در شرایط سکوت اجباری و انزوای اندیشمندان و اساتید مستقل و آزاده، به یک چشمی شهر کوران تبدیل شده و به اعتبار فیلسوف خوانده شدن و ایفای نقش منتقد مورد توجه قرار گرفته است.
🔺اما خوب است بدون این که مسحور این القاب شویم، به مصاحبه این متفکر و متکلم خودخوانده درباره اعتراضات زنان و شعار زن، زندگی، آزادی نگاه کنیم تا دیدگاه زن ستیزانه و نقش واقعی چنین افرادی در بزنگاههای تاریخی مشخص شود.
▫️در این مصاحبه، آقای فیلسوف، بدون آنکه بتواند از انبان فلسفه اش نقدی به شعار زن، زندگی، آزادی بیرون بکشد، به دنبال ساخت یک منبع شرّ می گردد تا با انتساب زن، زندگی، آزادی به او، به خیال خود شعار را از اعتبار بیندازد و خطرناک جا بزند. اقای فیلسوف نخبه گرا که گویا اندیشیدن و تعقل را امتیاز نخبگان جعلی چون خودش می بیند، بنیادهای فکری شعار زن، زندگی، آزادی را که به برابری جنسیتی، نفی خشونت و حق حیات و رهایی زنان و جامعه ارجاع دارد، و طنین آن فراتر از مرزهای ایران، همدلی جامعه جهانی را برانگیخته، تحریف می کند.
🔺جناب فیلسوف و علامه دهر، به دنبال شرّ سازی از جنبش اعتراضی، آسمان و ریسمان می بافد تا با نسبتِ دروغ دادن به اندیشه ای که رهایی زنان را شرط و معیار رهایی جامعه می داند، شعار زن، زندگی، آزادی را از چشم بیندازد و با فوبیای مارکسیسم به جنگ زن، زندگی، آزادی می رود.
▫️جناب فیلسوف مانند سایر همفکران اش در مسندهای مختلف که خواسته رهایی زنان را صرفا در معنای آزادی روابط جنسی و مسایل رختخوابی معنا می کنند، سرانجامِ شعار جنبش اعتراضی را بردگی جنسی می داند.
🔺از نظر فیلسوف ما بردگی جنسی، ربطی به روابط نابرابر قدرت و فرودست شدن زنان ندارد. او نه تنها ساختار فعلی خانواده را که عملا زنان را به خدمتکار مردان، بدون هیچ حقوقی تبدیل کرده است، رقم زننده بردگی جنسی نمی داند و به آن نقدی وارد نمی کند؛ بلکه معتقد است جنبش با شعار زن، زندگی، آزادی، زنان را به بردگی رهنمون می شود. آقای فیلسوف برای این ادعا استدلال نمی کند ولی در حرفهایش برای زن ایرانی که گویا رده یا گونه ای متفاوت و عجیبی از زن است، و با "مهر، ایثار و فداکاری" شناخته می شود مرثیه سر می دهد که شعار زن زندگی، آزادی و اعتراضات زنان، این گونه را با خطر انقراض مواجه می کند.
▫️جناب استاد ماچو، با دیدگاهی جنسیت زده و با تفکیک صفات انسانی بر اساس جنسیت، می کوشد با نسبت دادن مهر، ایثار و فداکاری به زنان و با توسل به این کلیشه های جنسیتی نخ نما، زنان را از خواسته ی رهایی از قفس مردسالاری منصرف کند.
🔺آقای فیلسوف که از بیان هر آنچه زنانه است و در واقع فتح عرصه عمومی به دست زنان هراس دارد، با ساختن دوگانه پروین/فروغ که اولی عنصر زن بودن را در شعرش مخفی می کند و دومی بی پروا آن را بیان می کند، دست به انتخاب می زند و برای پروین رجحان قائل می شود، چون پروین از حدود تعیین شده و استانداردهای زبان مردانه زمان خودش فراتر نرفته و به این ترتیب مظهر زن ایرانی است، که در برابر سنت و مردسالاری سکوت می کند.
▫️آقای فیلسوف عصیان زنان و زن عصیانگر را نمی پسندد، او "زن ایرانی" پسند است که یوغ بندگی مردان را به گردن دارد، در سکوت ایثار می کند و هستی و زندگی اش را قربانی شوهر و خانواده می کند تا به این ترتیب عبدالکریمی ها با تفکرات و دیدگاههای زن ستیزانه شان رشد کنند و سوژگی زن غیرمطیع و عصیانگر را تقبیح کنند.
.
🆔 @Sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد.
فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی.
Forwarded from Tarane F
♦️اتهام به ناقد به جای پاسخگویی: تحریف واقعیت اجتماعی زیر لوای مفاهیم فلسفی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ دی ۱۴۰۱
نقدنوشتهی خانم دکتر سیمین کاظمی با پانوشتی منتشر شده است که میگوید من (محدثی) بههمراه برخی دیگر، ادب نقد به دکتر بیژن عبدالکریمیی عزیز را رعایت نکرده ایم:
«سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد. فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی»
من نمیدانم این متن نوشتهی چه کسی است اما چون در کانال دکتر عبدالکریمی منتشر شده، ایشان میتوانند روشنگری کنند و نشان دهند من و آقای یونسیان یا خانم دکتر کاظمی هر کدام در چه موردی ادب نقد را رعایت نکرده ایم؟ من منتظر پاسخ میمانم.
اما در این متن ما چند نفر «شبهروشنفکر» خوانده شده ایم و این از ادبیات دکتر عبدالکریمی سرچشمه گرفته است که در سالیان اخیر بهطور مکرر یک گروه مخالف فرضی را در سخنان و نوشتههای خود آفریده اند و بدان حمله کرده و خود را یک «روشنفکر حقیقی» معرفی کرده اند و از طریق این نوع دو گانهسازیی کاذب، نوعی خودمداریی اهل فلسفه در ایران را بهنمایش گذاشته اند. پیش از این در نقد آقای دکتر اکبر جباری از «تفرعن اهل فلسفه» در ایران سخن گفته ام و آن بحث را دو باره تکرار نمیکنم. برتری بخشیدن به دانش فلسفی و تحقیر غیر از مصادیق این نوع «تفرعن» است.
اما دوست عزیز من آقای دکتر عبدالکریمی یا هر اهل نظر دیگری لازم است به جای دو گانهسازیهای کاذب، بهنحو منطقی به ناقدانشان پاسخ بگویند و با فروتنی و بدون تهمت زدن یا خودمداریهای مرسوم اهل فلسفه در ایران، وارد گفتوگو با ناقدان خود شوند و زبان و ادبیات خود را تصحیح کنند تا مریدان و مقلدانشان نیز در مسیر درستی هدایت گردند.
دکتر عبدالکریمیی عزیز مدتی است با تقلیل امور اجتماعی و سیاسی به مفاهیم فلسفی و سخن گفتن از «ابرمسأله»هایی چون نیهیلیسم، در حال تحریف جهان اجتماعیی ایرانی هستند و حتا هنوز به پرسشهای من در بارهی مفهوم نیهیلیسم پاسخ نگفته اند. ظاهراً مریدان و مقلدان ایشان نیز از نقدهای وارده رنجیده اند و به سیاق سخنان سالیان اخیر دکتر عبدالکریمی، از «شبهروشنفکران» یا «روشنفکران ناروشنفکر» یا «عناصر میانتهی» (ادب نقد!) و مفاهیمی از این قبیل سخن می گویند و از این طریق به تحقیر مخالفان و منتقدان روی آورده اند. این الگوهای فرهنگیی گروهمدارانه و فرقهگرایانه در میان اهل اندیشه بههیچ وجه مطلوب نیست و بیانگر اَشکالی از فرهنگ مرید و مرادی و فرقهگرایانهی سنتیی ایرانی است و بسیار مذموم است.
من دستکم انتظار دارم در این مورد که من یا برادر عزیز ام آقای مجید یونسیان در کدام سخن یا نوشتهمان ادب نقد را رعایت نکرده ایم، روشنگری بهعمل آورند. در ضمن، همچنان منتظر ام آقای دکتر بیژن عبدالکریمی و دیگر مدعیان اهل فلسفه که «نیهیلیسم» را ابرمسألهی ایران معرفی میکنند، خود به پرسشهایم در بارهی نیهیلیسم پاسخ روشنی بدهند و این کار را بر عهدهی مریدان و مقلدان محترم نگذارند. 👇
https://t.me/NewHasanMohaddesi/7482
#نقد
#نیهیلیسم
#عبدالکریمی
#تفرعن_اهل_فلسفه
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ دی ۱۴۰۱
نقدنوشتهی خانم دکتر سیمین کاظمی با پانوشتی منتشر شده است که میگوید من (محدثی) بههمراه برخی دیگر، ادب نقد به دکتر بیژن عبدالکریمیی عزیز را رعایت نکرده ایم:
«سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد. فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی»
من نمیدانم این متن نوشتهی چه کسی است اما چون در کانال دکتر عبدالکریمی منتشر شده، ایشان میتوانند روشنگری کنند و نشان دهند من و آقای یونسیان یا خانم دکتر کاظمی هر کدام در چه موردی ادب نقد را رعایت نکرده ایم؟ من منتظر پاسخ میمانم.
اما در این متن ما چند نفر «شبهروشنفکر» خوانده شده ایم و این از ادبیات دکتر عبدالکریمی سرچشمه گرفته است که در سالیان اخیر بهطور مکرر یک گروه مخالف فرضی را در سخنان و نوشتههای خود آفریده اند و بدان حمله کرده و خود را یک «روشنفکر حقیقی» معرفی کرده اند و از طریق این نوع دو گانهسازیی کاذب، نوعی خودمداریی اهل فلسفه در ایران را بهنمایش گذاشته اند. پیش از این در نقد آقای دکتر اکبر جباری از «تفرعن اهل فلسفه» در ایران سخن گفته ام و آن بحث را دو باره تکرار نمیکنم. برتری بخشیدن به دانش فلسفی و تحقیر غیر از مصادیق این نوع «تفرعن» است.
اما دوست عزیز من آقای دکتر عبدالکریمی یا هر اهل نظر دیگری لازم است به جای دو گانهسازیهای کاذب، بهنحو منطقی به ناقدانشان پاسخ بگویند و با فروتنی و بدون تهمت زدن یا خودمداریهای مرسوم اهل فلسفه در ایران، وارد گفتوگو با ناقدان خود شوند و زبان و ادبیات خود را تصحیح کنند تا مریدان و مقلدانشان نیز در مسیر درستی هدایت گردند.
دکتر عبدالکریمیی عزیز مدتی است با تقلیل امور اجتماعی و سیاسی به مفاهیم فلسفی و سخن گفتن از «ابرمسأله»هایی چون نیهیلیسم، در حال تحریف جهان اجتماعیی ایرانی هستند و حتا هنوز به پرسشهای من در بارهی مفهوم نیهیلیسم پاسخ نگفته اند. ظاهراً مریدان و مقلدان ایشان نیز از نقدهای وارده رنجیده اند و به سیاق سخنان سالیان اخیر دکتر عبدالکریمی، از «شبهروشنفکران» یا «روشنفکران ناروشنفکر» یا «عناصر میانتهی» (ادب نقد!) و مفاهیمی از این قبیل سخن می گویند و از این طریق به تحقیر مخالفان و منتقدان روی آورده اند. این الگوهای فرهنگیی گروهمدارانه و فرقهگرایانه در میان اهل اندیشه بههیچ وجه مطلوب نیست و بیانگر اَشکالی از فرهنگ مرید و مرادی و فرقهگرایانهی سنتیی ایرانی است و بسیار مذموم است.
من دستکم انتظار دارم در این مورد که من یا برادر عزیز ام آقای مجید یونسیان در کدام سخن یا نوشتهمان ادب نقد را رعایت نکرده ایم، روشنگری بهعمل آورند. در ضمن، همچنان منتظر ام آقای دکتر بیژن عبدالکریمی و دیگر مدعیان اهل فلسفه که «نیهیلیسم» را ابرمسألهی ایران معرفی میکنند، خود به پرسشهایم در بارهی نیهیلیسم پاسخ روشنی بدهند و این کار را بر عهدهی مریدان و مقلدان محترم نگذارند. 👇
https://t.me/NewHasanMohaddesi/7482
#نقد
#نیهیلیسم
#عبدالکریمی
#تفرعن_اهل_فلسفه
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from فلسفه، کلام، اندیشه
با سلام و عرض ادب و ارادت محضر مبارک دکتر علایی ارزشمند
بنده فرهنگی هستم که در آموزش و پرورش کار پرورشی میکنم.
مدتهاست که آثار و نوشته های جناب استاد عبدالکریمی را مطالعه و از آن بهره میبرم.
یاداشت استاد را در خصوص ماهیت جنبش اعتراضی اخیر و نقدهای منتقدین به این یادداشت را خواندم.
فارغ از اینکه داوری ارزشی نسبت به استاد و منتقدینش داشته باشم(مودبانه-بی ادبانه-میان تهی- فاشیستی-فیلسوف نما)، این دیالوگ روشنفکرانه-فیلسوفانه را بین دو طرف مبارک دیدم و بابت این اتفاق میمون به فرزندان جامعه ام بالیدم. چرا که بر این باورم که چرخه روشنفکری در ایران بلحاظ نظری معیوب و به بن بست نرسیده است.
یکی از دلایل مهم حجم نقدها به تحلیل استاد، این است که مدت مدیدی گفتار و قلم ایشان برای جامعه(نویسنده، دانشجو، طبقه متوسط و سایر کنشگران عرصه اجتماعی) بصورت مرجع، پدیدار گشته و توقع جامعه به همان میزان مرجعیت شان بالا رفته بهمین خاطر واکنش به کنش استاد هم طبیعی ست و هم قابل پیش بینی.
لذا پیش از آنکه همچون منتقدین، تحلیل وی را به تقلیل زن غربی در قامت هالیوودی، پروین- فروغی کردن زن ایرانی، مطلق انگاری خوب بودن سنت و فرهنگ پیشین ایرانی محدود کنم، بر این باورم که استاد درصدد انجام رسالت خطیری بوده اند که نه از طرف حاکمیت و نه به مثابه نماینده جامعه زیستی، بلکه از سر رسالت فلسفی- روشنفکری که داشته اند اقدام به تحلیل چیستی و چرایی اعتراضات اخیر که بیشتر وجهه ای زنانه داشته پرداخته.
فکر میکنم رسالت جناب عبدالکریمی این باشد که روند و مطالبات جنبش را آکادمیک کنند و اعتراضات را از کف خیابان بدلیل هزینه بالای آن و جلوگیری از بی نتیجه ماندن آن، به محیط های آکادمیک روانه نماید تا از یکطرف بصورت پدیده و مطالبه ای جامعه شناختی و در محیطی آرام و به دور از خشونت پیگیری شود و از طرف دیگر کنشگران حوزه های اجتماعی را به فعالیت وا داشته و از اتهام بی خاصیت بودن و بی طرفی برهاند.
با احترام
زاهد احمدی فرهنگی
۱۴۰۱/۱۰/۲۳
بنده فرهنگی هستم که در آموزش و پرورش کار پرورشی میکنم.
مدتهاست که آثار و نوشته های جناب استاد عبدالکریمی را مطالعه و از آن بهره میبرم.
یاداشت استاد را در خصوص ماهیت جنبش اعتراضی اخیر و نقدهای منتقدین به این یادداشت را خواندم.
فارغ از اینکه داوری ارزشی نسبت به استاد و منتقدینش داشته باشم(مودبانه-بی ادبانه-میان تهی- فاشیستی-فیلسوف نما)، این دیالوگ روشنفکرانه-فیلسوفانه را بین دو طرف مبارک دیدم و بابت این اتفاق میمون به فرزندان جامعه ام بالیدم. چرا که بر این باورم که چرخه روشنفکری در ایران بلحاظ نظری معیوب و به بن بست نرسیده است.
یکی از دلایل مهم حجم نقدها به تحلیل استاد، این است که مدت مدیدی گفتار و قلم ایشان برای جامعه(نویسنده، دانشجو، طبقه متوسط و سایر کنشگران عرصه اجتماعی) بصورت مرجع، پدیدار گشته و توقع جامعه به همان میزان مرجعیت شان بالا رفته بهمین خاطر واکنش به کنش استاد هم طبیعی ست و هم قابل پیش بینی.
لذا پیش از آنکه همچون منتقدین، تحلیل وی را به تقلیل زن غربی در قامت هالیوودی، پروین- فروغی کردن زن ایرانی، مطلق انگاری خوب بودن سنت و فرهنگ پیشین ایرانی محدود کنم، بر این باورم که استاد درصدد انجام رسالت خطیری بوده اند که نه از طرف حاکمیت و نه به مثابه نماینده جامعه زیستی، بلکه از سر رسالت فلسفی- روشنفکری که داشته اند اقدام به تحلیل چیستی و چرایی اعتراضات اخیر که بیشتر وجهه ای زنانه داشته پرداخته.
فکر میکنم رسالت جناب عبدالکریمی این باشد که روند و مطالبات جنبش را آکادمیک کنند و اعتراضات را از کف خیابان بدلیل هزینه بالای آن و جلوگیری از بی نتیجه ماندن آن، به محیط های آکادمیک روانه نماید تا از یکطرف بصورت پدیده و مطالبه ای جامعه شناختی و در محیطی آرام و به دور از خشونت پیگیری شود و از طرف دیگر کنشگران حوزه های اجتماعی را به فعالیت وا داشته و از اتهام بی خاصیت بودن و بی طرفی برهاند.
با احترام
زاهد احمدی فرهنگی
۱۴۰۱/۱۰/۲۳
✅️اعلام آمادگی برای مناظره با دوست خوبم جناب دکتر حسن محدثی!
✍️دکتر محمدحسن علایی(جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی جامعه شناس دوست داشتنی و مدعی گفتگو؛ اهل فلسفه را متفرعن و احترام کنندگان بصیرت های حکمی و فلسفی را مقلد و مرید می خواند در حالی که شخص ایشان بارها از پاسخ به انتقادات و ملاحظات نگارنده سر باز زده است. حال در صورت تمایل ایشان اینجانب آمادگی خود را برای مناظره با وی در هر کدام از موضوعات مورد مناقشه اعلام می دارم. علی الخصوص موضوع بسیار مهم "رابطه ی فلسفه و جامعهشناسی".
🔶️🔸️️از جمله یادداشت های بنده که حاوی انتقادات و ملاحظاتی در باب آثار دکتر محدثی نازنین می باشد و در کانال "رویکردهای جامعهشناختی؛ گفتمان وفاق" موجود است عبارتند از:
♦️آیا براستی راستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟
https://t.me/sociologicalperspectives/2542
♦️ناهمخوانی در تحلیل محدثی از حوادث اخیر کشور؛ از حیث کاربست مفهومی!
https://t.me/sociologicalperspectives/2538
♦️ترجیح فراستخواه جامعهشناس بر محدثی جامعهشناس از منظر گفتمان وفاق!
https://t.me/sociologicalperspectives/2325
♦️اطلاق "تبیین" به برخی هرزهگوییها اعطای مشروعیت به ایشان است!
https://t.me/sociologicalperspectives/2292
♦️در حاشیه نشست دو جامعهشناس(دکتر محدثی و دکتر نعیمی جورشری)!
https://t.me/sociologicalperspectives/2227
♦️گزارشی اجمالی از مناظره دکتر محدثی و دکتر جباری!
(با موضوع تفرعن اهل فلسفه)
https://t.me/sociologicalperspectives/2114
♦️تاملاتی ناظر به پرسشهای دکتر حسن محدثی درباره نیهیلیسم!
https://t.me/sociologicalperspectives/2093
♦️پیامی مهرآمیز به یک جامعهشناس شهیر!
(در پی انتشار مرقومه ای با عنوان "داوری؛ فیلسوف توهمات آرزواندیشانه" توسط محدثی)
https://t.me/sociologicalperspectives/1713
♦️در باب دو سنخ روشنفکر طرح افکن و روشنفکر پرتابگر از منظر گفتمان وفاق!
https://t.me/sociologicalperspectives/1701
♦️مختصری در چند خطا در خوانش (محدثی) از حافظ!
https://t.me/sociologicalperspectives/1462
♦️خانواده مقدس؛ یا نامقدس مسئله این نیست!
https://t.me/sociologicalperspectives/1063
♦️پاسخ به دکتر محدثی در پی انتشار مطلبی با عنوان "افسانه خانواده مقدس و عدم درک خانواده".
https://t.me/sociologicalperspectives/1066
♦️همدستی ترقهبازان نافرهیخته و دانشگاهی فرهیخته در تخریب چهره ی ایرانیت!
https://t.me/sociologicalperspectives/1787
♦️هالووین و يادآوري خودزنی جامعهشناس ایرانی!
https://t.me/sociologicalperspectives/2318
♦️ملاحظاتی چند در نقد جریان روشنفکری!
https://t.me/sociologicalperspectives/1717
♦️از توصیف پدیدارشناختی تا دوگانه سازی های ایدئولوژیک!
https://t.me/sociologicalperspectives/2401
✍️دکتر محمدحسن علایی(جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی جامعه شناس دوست داشتنی و مدعی گفتگو؛ اهل فلسفه را متفرعن و احترام کنندگان بصیرت های حکمی و فلسفی را مقلد و مرید می خواند در حالی که شخص ایشان بارها از پاسخ به انتقادات و ملاحظات نگارنده سر باز زده است. حال در صورت تمایل ایشان اینجانب آمادگی خود را برای مناظره با وی در هر کدام از موضوعات مورد مناقشه اعلام می دارم. علی الخصوص موضوع بسیار مهم "رابطه ی فلسفه و جامعهشناسی".
🔶️🔸️️از جمله یادداشت های بنده که حاوی انتقادات و ملاحظاتی در باب آثار دکتر محدثی نازنین می باشد و در کانال "رویکردهای جامعهشناختی؛ گفتمان وفاق" موجود است عبارتند از:
♦️آیا براستی راستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟
https://t.me/sociologicalperspectives/2542
♦️ناهمخوانی در تحلیل محدثی از حوادث اخیر کشور؛ از حیث کاربست مفهومی!
https://t.me/sociologicalperspectives/2538
♦️ترجیح فراستخواه جامعهشناس بر محدثی جامعهشناس از منظر گفتمان وفاق!
https://t.me/sociologicalperspectives/2325
♦️اطلاق "تبیین" به برخی هرزهگوییها اعطای مشروعیت به ایشان است!
https://t.me/sociologicalperspectives/2292
♦️در حاشیه نشست دو جامعهشناس(دکتر محدثی و دکتر نعیمی جورشری)!
https://t.me/sociologicalperspectives/2227
♦️گزارشی اجمالی از مناظره دکتر محدثی و دکتر جباری!
(با موضوع تفرعن اهل فلسفه)
https://t.me/sociologicalperspectives/2114
♦️تاملاتی ناظر به پرسشهای دکتر حسن محدثی درباره نیهیلیسم!
https://t.me/sociologicalperspectives/2093
♦️پیامی مهرآمیز به یک جامعهشناس شهیر!
(در پی انتشار مرقومه ای با عنوان "داوری؛ فیلسوف توهمات آرزواندیشانه" توسط محدثی)
https://t.me/sociologicalperspectives/1713
♦️در باب دو سنخ روشنفکر طرح افکن و روشنفکر پرتابگر از منظر گفتمان وفاق!
https://t.me/sociologicalperspectives/1701
♦️مختصری در چند خطا در خوانش (محدثی) از حافظ!
https://t.me/sociologicalperspectives/1462
♦️خانواده مقدس؛ یا نامقدس مسئله این نیست!
https://t.me/sociologicalperspectives/1063
♦️پاسخ به دکتر محدثی در پی انتشار مطلبی با عنوان "افسانه خانواده مقدس و عدم درک خانواده".
https://t.me/sociologicalperspectives/1066
♦️همدستی ترقهبازان نافرهیخته و دانشگاهی فرهیخته در تخریب چهره ی ایرانیت!
https://t.me/sociologicalperspectives/1787
♦️هالووین و يادآوري خودزنی جامعهشناس ایرانی!
https://t.me/sociologicalperspectives/2318
♦️ملاحظاتی چند در نقد جریان روشنفکری!
https://t.me/sociologicalperspectives/1717
♦️از توصیف پدیدارشناختی تا دوگانه سازی های ایدئولوژیک!
https://t.me/sociologicalperspectives/2401
Telegram
رویکردهای جامعه شناختی؛ "گفتمان وفاق"
✅️آیا براستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره…
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره…
Forwarded from جرعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️بیژن عبدالکریمی در این گفتار، در ضرورتِ تغییرِ نگاه سخن میگوید.
♦️وی پذیرش و فهمِ دیگری را مورد توجه قرار میدهد🔺️
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
♦️وی پذیرش و فهمِ دیگری را مورد توجه قرار میدهد🔺️
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
Audio
✅درسگفتارهای نسبت فلسفه و جامعهشناسی!
بازخوانی میراث بنیان گذاران جامعهشناسی؛ بازنمایی نفوذ تفکر فلسفی در اندیشه ی بزرگان جامعه شناسی از جمله زیمل؛ وبر؛ مارکس؛ دورکیم؛ مید؛ مانهایم، وبلن ... آگوست کنت و تاثیر متقابل تفکر اجتماعی بر فلسفه
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
@sociologicalperspectives
بازخوانی میراث بنیان گذاران جامعهشناسی؛ بازنمایی نفوذ تفکر فلسفی در اندیشه ی بزرگان جامعه شناسی از جمله زیمل؛ وبر؛ مارکس؛ دورکیم؛ مید؛ مانهایم، وبلن ... آگوست کنت و تاثیر متقابل تفکر اجتماعی بر فلسفه
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
@sociologicalperspectives