آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛
1.57K subscribers
777 photos
209 videos
119 files
1.36K links
محمد حسن علایی
دکترای جامعه شناسی نظری فرهنگی
مولف کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" و "شریعتي و تفکر معنوی در روزگار سیطره‌ی نیست‌انگاری"
ارتباط با مدیر کانال
@Dr_Mh_Alaei

صفحه اینستاگرام:
http://www.instagram.com/dr.alaei.sociology
Download Telegram
Forwarded from HTN
AUD-20210101-WA0013.aac
5 MB
نگاهی "جامعه شناسانه" به جامعه به مثابه خانواده در نگاه شهید قاسم سلیمانی



شبکه ۲
پنجشنبه ۱۱ دیماه ۱۳۹۹

@seyedjavadmiri
Radio Sultan Savalan
جهنمده بیتن گول؛ سوری | عاصم
جهنمده بیتن گول؛
شعر و صدای عاصم اردبیلی


به بهانه ۱۳ دی سالروز تولد عاصم

@sociologicalperspectives
Forwarded from دغدغه ایران
ایران تنها حلقه وصل است

محمد فاضلی

گفت‌وگویی انجام داده بودم با روزنامه هم‌میهن درباره وضعیت ایران امروز، میان‌داری، عقلانیت، مسائل حل نشده، اعتماد و حاکمیت و ... که در دو قسمت در این روزنامه منتشر شده است.
لینک قسمت اول:
https://b2n.ir/n56818

لینک قسمت دوم
https://b2n.ir/y91612

@fazeli_mohammad
 
تبیین ویژگی های ممتاز سردار سلیمانی از منظر گفتمان وفاق!

به بهانه ۱۳ دی سالروز شهادت سردار

دکتر محمدحسن علایی(جامعه‌شناس)




تاکید بر ضرورت عبور از دو قطبی های کذایی و پرهیز از دامن زدن به شکافهای اجتماعی مهمترین پیام سردار شهید در مواجهه با جامعه ی ایرانیست.
اگر چه بنده در مقام یک معلم صلاحیت ابراز نظر نسبت به توان جنگآوری‌های این سرباز وطن را ندارم اما می توانم در مقام جهاد تبیین عرض کنم چه خطری بود که سرداری که در مقابل خطری مثل داعش ترس به خویش راه نمی دهد جامعه و نخبگان را نسبت به خطر دوقطبی شدن تذکار می دهد.
ببینیم چه شد که شخصیت های سپهر فکری از یک سردار چنین استقبال کردند مکتب سلیمانی تسامح با هم وطن بود و شدت با دشمن.
در مقام مولف کتاب گفتمان وفاق نمی توانم دینم را به آموزه های وحدت بخش او ادا کنم اما خوشحالم حتی اهل فلسفه به شأن او اذعان کردند.
آیا محبوبت فراگیر سردار سلیمانی اتفاقی بود؟! به هیچ وجه چنین نبود مردی که مرد جنگ و جبهه و سنگ و سلاح بود به چه اکسیری دست یافت که چنان تشییع باشکوهی را برای او رقم می زند؟ من جامعه شناس می گویم این از دو جهت ممکن گردید اولا به جهت اخلاصی که مردم از وی سراغ داشتند طوری که به دور از هر گونه حواشی همهٔ همّ و غمش برقرای امنیت وطن بود. و ثانیا مواضعی که ایشان اتخاذ می کرد برای ایجاد وحدت و وفاق در کشور به دور از سیاسی کاری ها و جناح بازی ها.
و امروز هم خطای نابخشودنی خواهد بود تقلیل این شخصیت ملی به یک گرایش یا جناح. مهم این است که قدر سرمایه های اجتماعی را در ساختن جامعه و آینده دار ساختن سازوکارهای مدیریتی بدانیم و حقیقتا درک کنیم.
در ویدویی که از ایشان در شبکه‌های مجازی بسیار دیده شد و مخصوصا امروز پس از التهابات و اتفاقات اخیر کشور توجه دوباره ی به آن ضروری می نماید التفات به تاکید پدرانه ی ایشان به مهرورزی با همه ی فرزندان این کشور فارغ از نوع حجاب و پوشش آنها و خارج از گرایشات و سلایق سیاسی ایشان هست.
آیا برخورد نمایشی و شعاری مردم را از قهرمان ملی خود محروم نمی کند؟!
در این جستار کوتاه در خصوص اینکه سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست چون و چرا نمی کنم، شاید برای برخی چنین به نظر نیاید، اما به خوش‌آیند خویش نمی توانیم در له یا علیه واقعیت ها داوری کنیم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست"، اما می خواهم قیدی به این گزاره بزنم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست، اگر بگذارند"!
سردار در منش خویش و در موضع گیری های خویش از شاخصه های یک شخصیت ملی برخوردار بود، وی در تمام طول عمر "سرباز وطن" بود، و بالاخره جانش را هم در این راه داد، و مردم این را فهمیده اند، لاقل من چنین فکر می کنم، سردار در دلها راه یافته است، نیازی به بنر و پوستر ندارد، می ترسم، می ترسم اشتباه خودمان، باعث شود مردم را از قهرمان ملی شان دلزده و محروم کنیم، وگرنه نقل مغرضان نیست آنها که از اساس چشم دیدن انسجام ملی ما را ندارند.
توفیق نداشته ام کتاب "از چیزی نمی ترسیدم" را که خودنگاره شهید هست با دقت و در فرصت مناسب مورد خوانش و تحلیل قرار دهم اما امیدوام در نوشته های آتی به فرازهایی از آن اشاره داشته باشم. خدایش بیامرزاد و یادش گرامی باد

@sociologicalperspectives
Forwarded from نصرالهی
سلیمانی با پذیرش سرباز ولایت مطلقه،از همان ابتدا طرف و جناح خود را مشخص کرده بود و در تذکار به پرهیز از دوقطبی شدن نیز،ولایت را بیان می کرد..عبدالکریمی از دو قطبی و پاره شدنی می گوید که واقعی ست و شما آن را کذایی می دانید.بالاخره این است یا آن..

جامعه شناسی که بجای مشاهده واقعیت های جامعه و تحلیل جامعه شناسانه آن،خطایی را تشخیص داده و آن را نمی بخشاید،نمی‌داند که سلیمانی اگر برای او چنین است،در سوی دیگر و بعنوان واقعیت موجود جامعه بسیاری با شنیدن نام و دیدن تصویر اش،کهیر می زنند،و به شما می گویند:گزاره،قهرمان و نماد تان،برای خود تان.ولایت و اصحاب را تذکار می دهد،که قهرمان و نماد من،نیاز به تبلیغات ندارد،چرا که دل های مردمان را فتح کرده است.نشسته بر نشیمنگاهی مستحکم،دل چنین می تپد.اما هوای دل خود را با نیافتن واقعیت جامعه،به قامت جامعه بیان نکنید تا از خطا و عدم بخشایش آن بگویید و تبیین های دربار پسند را از اشخاص بیرون بکشید.
پاسخی به یک منتقد
فرض کنیم حرف شما درست باشد و سلیمانی خود قهرمان یک قطب باشد و نه قهرمان همه؛ باز با این وجود آیا همین که او از طرف بخشی از جامعه محترم شمرده می شود نباید کسانی که از وفاق می گویند و دغدغه ی شکاف های اجتماعی و پیامدهای آن را دارند از حرف هایی که خود سردار در جهت کاستن از شکاف می گوید حمایت کنند؛ مسئله سردار نیست؛ شما هم مثل تندروهای طرف مقابل به ضرورت وفاق پی نبرده اید؛ من اگر حتی به عنوان جامعه شناس از ارادتم به خدمات وی فاکتور بگیرم باز هم می توانم و باید امتیازهای نگاه سردار را در جهت گفتمان وفاق تبیین کنم، ما در خلا زیست نمی کنیم ناگزیریم از به رسمیت شناختن دیگری و نیروهای اجتماعی تعیین کننده!
بحمدالله هم دکتر عبدالکریمی و هم بنده تنها بر اساس واقعیت های میدان و بضاعت خویش عمل می کنیم؛ هر چند با شما در این حقیقت موافق هستم که توان ایشان بسیار بیشتر است ولی حتی در میان امثال شما دوستان سخنان معقول ایشان هم کمتر مورد مداقه جدی و انتقادی قرار می گیرد؛ استناد به آمارهای کذایی رسانه های بیگانه برای تعیین نقش سلیمانی و سلیمانی ها قابل دفاع نیست هر چند این خود حاکی از حقیقت تلخ دیگری هست که نشان می دهد وضعیت ما در جنگ رسانه ای هم چندان خوب نیست؛ متاسفانه یک کلمه از امثال شما در خصوص نقش مخرب نظام سلطه در سرنوشت ملت خویش نشنیده ام. اما حاضر نیستید سخن گفتن از کسی را که جان خود را در راه آرمانش داده است تحمل کنید. مراد نگارنده از دو قطبی های کذایی روشن هست که نمی تواند مغایر واقعی بودن آن باشد که اگر واقعیت نداشت چه نیازی به وفاق بود بلکه مقصود بنده منطق مشترک طرفین هست که مع الاسف هر دو قطب را با همه ی تفاوت های هم در نوع مواجهه کین توزانه مشترک می کند. سپاس از ملاحظات شما
مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:

نشست‌های درباره‌ی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقاله‌ی
«چشم‌اندازهای نظری درباره خیزش‌های اجتماعی ایران»

با حضور
دکتر حسن محدثی‌گیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میری‌مینق (ناقد)

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه

حضور برای عموم آزاد و رایگان است.

#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
امتیاز رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی در صورتبندی وضعیت پروبلماتیک ایران!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه‌شناس)


در عالمیت پیشامدرن؛ و در دوره‌های مختلف تاریخی بین دین و قدرت و خاصه بین اسلام و سیاست نسبت و پیوندی معنادار و قابل ملاحظه برقرار بود؛ چندان که در تدبیر امور ملک و مدینه علمای دین و پیشتر از آن بشارت آوران ادیان بزرگ به عنوان کلان روایت های معنابخش مستقیم و غیر مستقیم به نحوی جدی نقش آفرین بودند؛ با ظهور مدرنیته نهاد دین در خاستگاه مدرنیته دچار تغییرات و تبتلات بسیار به واسطه ی تجربه ی تنش مدرنیته گردید؛ ایران ما به معنی الاخص و جهان اسلام به معنی الاعم با اینکه دیرتر دچار تجربه ی این تنش ها به واسطه ی دوری از کانون مدرنیته بود لیکن در سده ها و ایضا در دهه های اخیر به واسطه ی جهانگیر شدن مدرنیته -به عنوان یک رویداد عظیم تاریخی از آن خود کننده- بیشتر و بیشتر در معرض این تلاطمات قرار گرفت و هنوز با وجود این شکاف‌های تمدنی و در سایه ی گسترش این عالمیت مدرن و سیاره ای شدن آن -و نیز ظهور عالم پسامدرن- به طور مشخص نمی توان برون داد این مواجهات را در ساحات مختلف احصا کرد؛ اینکه آیا می توان توفق خوانش های سیاسی از مواریث سنتی را حاکی از ظهور همه ی پتانسیل‌ها و امکانات سنت برای حل و فصل معضلات در مواجهه ی با مدرنیته دانست خود پرسش مهمی‌ست. در عمیق ترین این ساحات و در ساحت هستی شناختی فقدان یک انتولوژی متناسب با زیست جهان جدید برای ایران و در جهان اسلام ای بسا بنیادی ترین مسئله ی ما بتواند که قلمداد گردد. از طرفی نیاز قهری به دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرنیته حتی در بخش های دفاعی و امنیتی باعث شده است که تبعات این توسعه نیافتگی تاریخی در صورت عقب افتادن از قافله ی پیشرفت های علمی در شئون فرهنگی؛ اجتماعی و سیاسی بیش از پیش آشکار شود و بحران های فزاینده ای گریبان مردمان این سامان را بگیرد...

با این مقدمه وقتی "گفتمان وفاق" ریشه ی مشکلات ما را در ساحت سیاست روزمره قلمداد نمی کند عجیب است که نه تنها از جانب عقل مشترک و شعور متعارف مورد انواع سو ظن‌ها واقع می گردد؛ که از جانب نخبگان نیز مورد تردید جدی قرار می گیرد. حتی اگر با صورت بندی ایشان شروع به مسئله شناسی وضعیت پروبلماتیک ایران کرد و مشکل را در ساحت قدرت و نیروهای سیاسی جستجو کرد این پرسش سترگ پیش می آید که آیا نیروهای برآمده از تحول متاخری چون مواجهه با مدرنیته توان رویارویی و اثرگذاری تاریخی در مقابل نیروهای برآمده از سنت با آن پایه عقبه ی تاریخی را دارا هستند!؟
اینجاست که اهمیت رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی و برخورداری از عقلانیت تاریخی در مواجهه با مسائل ما بیش از پیش آشکار می شود؛ بنابراین با توجه به آنچه به نحو مختصر گفته شد نخبگان فکری به جای انتساب مدافعان و واضعان گفتمان وفاق به نوعی روحیه کنسرواتیستی و محافظه‌کارانه؛ لازم است در بصیرت های بنیادین این گفتمان مداقه کنند و به ضرورت اتخاد مواضع میاندارانه و توسعه ی گفتمان های میانجی در فقدان جامعه مدنی و فرماسیون های اجتماعی متضمن آن در جهت هم‌افزایی نیروها و ترمیم شکاف وجدان تاریخی دوپاره ایرانیان پس از مواجهه با مدرنیته؛ بیش از پیش آگاه و ملتزم گردند. در این میان سخن بر سر این که چرا گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بیش از قدرت سیاسی نخبگان فکری را مخاطب و طرف گفتگوی خویش قرار می دهد یا چرا کمتر به نقد ناکارآمدی‌ها می پردازد برای اهل نظر دغدغه مند چندان پوشیده نیست. هر چند اهل اصطلاح اصولی‌ترین و صریح‌ترین نقدها را در میان مواضع حکمی اندیشه وران وفاق طلب در نسبت با وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی و شرایط جاری می توانند بیابند. باری آنچه از کشمکش های اجتماعی جاری کشور درس‌آموز است پرهیز از تحلیل‌های پوپولیستی و شعارزده و تذکار به ضرورت تمهید رویکردهای تحلیلی و تئوریک در سایه ی نیل به یک تئوری اجتماعی خاص ایران است در جهت برون رفت از انواع بحران‌ها و انسدادها و طی طریق در راه دشوار توسعه و تجدد.
Forwarded from زیر سقف آسمان
چشم‌اندازی_نظری_در_باره‌ی_خیزش‌های_اجتماعی‌ی_ایران.pdf
1.4 MB
♦️چشم‌اندازی نظری در باره‌ی خیزش‌های اجتماعی‌ی ایران / نسخه‌ی کامل و ویرایش شده

✍️حسن محدّثی‌ی گیلوایی
۱۷ آذر ۱۴۰۱


🔻درآمد
نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجه‌ی یک جنبش اجتماعی‌ی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کرده ام و در ۱۱ آذر به پایان رسانده ام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش می‌کنم، ۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش هم‌چنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحه‌ی یک جنبش هم‌راه با پی‌گیری‌ی اخبار هر روزه‌ی آن و نیز هم‌راه با مطالعه‌ی دیگر خیزش‌های اجتماعی و جنبش‌های اجتماعی در دهه‌های اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینه‌‌ی اجتماعی‌ی بروز آن‌ها بیش‌تر توجّه کنم. کوشیدم تا جایی‌که ممکن است در عین مفهوم‌سازی‌ی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را به‌کار بگیرم و تا جایی‌که ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلّی‌گویی پرهیز کنم. امیدوار ام این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارج‌مند قرار گیرد. انتشار عمومی‌ی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحب‌نظران ارج‌مند و آموختن بیش‌تر را می‌دهد.



#رژیم_سیاسی
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی



@NewHasanMohaddesi
ناهمخوانی در تحلیل محدثی از حوادث اخیر کشور؛ از حیث کاربست مفهومی!


دکتر محمدحسن علایی (جامعه‌شناس)


دکتر حسن محدثی در مقام یک جامعه‌شناس انتقادی از آنجایی که از انتقاد بیشتر از تمجید استقبال می کند از مجموعه ی محسنات و نقاط قوتی که بر تحلیل های وی در خصوص حوادث اخیر کشور مترتب هست فاکتور گرفته به بازنمود یک ناهمخوانی مشهود در صدر و ذیل این تحلیل اکتفا می کنم باشد که به کار خوانندگان این تحلیل و شخص ایشان در مقام تجدید نظر مفید فایده واقع گردد.
در یک عبارت اصل مدعای خویش را عنوان کرده در ادامه به ارائه شاهد مثال هایی از خود متن می پردازم. آنچه به چشم غیر مسلح در این نوشتارهای ارزشمند (از حیث جامعه‌شناختی) ولی لاجرم شتابزده (به جهت جنس پدیدار اجتماعی در حال صیرورت) کاملا مشهود است کاربرد مکرر "خیزش" در صدر این تحلیل ها و استعمال مکرر "جنبش" در ذیل آن می باشد؛ به نحوی که به نظر می رسد مساعی ایشان از حیث کاربست مفهومی در عناوین و سطور اولیه تحلیل ها برای جا انداختن تمایز "خیزش" با "جنبش" توسط خود ایشان در نتیجه گیری و بخش پایانی تحلیل راه به نقطه ی قابل اتکایی نمی برد. حال می پردازیم به ارائه چند شاهد مثال با این توضیح که ارائه همه ی آنها از حوصله این جستار بیرون است.
عنوان: چشم انداز نظری به خیزش اجتماعی ایران
[در عنوان تمام یادداشت های تلگرامی و در مقدمات جمع بندی اخیر بارها از خیزش برای توصیف حوادث اخیر استفاده شده است]
نتیجه‌گیری: استنباطات نظری‌ی نیازمند بررسی‌ی تجربی
[شماره ها بر اساس چینش خود محدثی در متن]
۱) این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است...
۲) نارضایتی‌ی اجتماعی در این "خیزش" هم به صورت انباشت منتشر و هم به صورت انباشت متمرکز وجود دارد. از این رو، منبع سوخت یا تغذیه‌ی این "خیزش" اجتماعی، نیرومند و مستمر است. حتا اگر "جنبش" مهار شود، این منبع تغذیه برای خیزش‌های بعدی کار خواهد کرد و آن‌ها را هم تغذیه خواهد نمود و تا زمانی که این نارضایتی‌ها مدیریت موثری نشوند (یعنی خواسته‌های ناراضیان برآورده نشوند)، می‌توان احتمال وقوع "خیزش‌"های بعدی را داد.

۴) خشونت شدید لفظی و فیزیکی‌ای که در این جنبش اجتماعی دیده می‌شود...

۵) ...امکان حل و فصل وضعیت خصومت‌آمیز بین مردم تغذیه‌کننده‌ی جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد...

۸) با تداوم جنبش، ساز و کارهای سرکوب به‌تدریج ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود...

۹) تداوم طولانی‌ی تقابل خشونت‌بار نیروهای جنبش و حکومت ...

در پایان ضمن آرزوی بهروزی و توفیق بیش از پیش برای دکتر محدثی نازنین امیدوارم با تکمیل این پروژه شاهد ارتقای کیفی آن در سایه ی استمرار تلاش های وی باشیم. هدف از این جستار کمک به بهبود نسبی کار تحقیقی از حیث کاربست مفهومی و رفع کاستی های احتمالی می باشد به نظر می رسد تلاش محدثی ناظر بر جا انداختن تمایز بین خیزش و جنبش در مقدمات این تحلیل در بخش پایانی با اطلاق متشتت آن‌ها و تذبذب در به کارگیری "خیزش"یا "جنبش"برای توصیف حوادث اخیر مخدوش می گردد. حتی میان یادداشت های ایشان که هنوز در کانال وی موجود هست با این فایل نهایی در خصوص استفاده از جنبش و خیزش می توان مغایرت هایی را در یک گزاره و عبارت واحد بازیافت.( به عنوان مثال این عبارت " این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در فایل جمعبندی هنوز به این شکل "این خیزش اجتماعی خیزشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در یادداشت های تلگرامی قابل ملاحظه می باشد‌) به جهت ارتقای این جهد علمی تذکار این موارد را هم جهت با این جد و جهد قابل تقدیر مفیده فایده قلمداد نمودم. کمترین فایده ی تحلیل جامعه‌شناختی این حوادث آشنایی با ادبیات نظری و تئوریک این حوزه ی تحلیل اعم از تعاریف اولیه ی مفاهیمی از قبیل خیزش و جنبش و تمایزات و قرابت های آنهاست که در طول زمان در بستر یک روند اجتماعی تحول می یابند‌.
Forwarded from Sell old group buy old channel sell old channel
🖊 چرا کربن به طرح ایده فلسفه تطبیقی می‌پردازد؟

🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پاره‌ای از مقایسه‌ها نیست. البته من منکر این مقایسه‌ها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورت‌هاست. این ضرورت‌ها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.

🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگ‌های بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و به‌ویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونه‌ای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزه‌ها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.

🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیست‌جهان‌های گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!

🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دوره‌ای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبه‌روی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوه‌های دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم می‌زنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.

🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او می‌خواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمین‌رو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر می‌کند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسش‌های او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت می‌بیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه می‌کند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمی‌داند.

🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس می‌کند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.

🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وب‌گاه باشگاه اندیشه

پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود

باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
بن بست نظری چرخه روشنفکری در ایران و نقش 'دکتر بیژن عبدالکریمی' در برون رفت از آن"

۱. روشنفکری یک فرایند است، نه یک جنبش، از هر نوعی که باشد. این فرایند بستر هایی دارد که در آن بستر ها شکل می گیرد و استمرار می یابد. بستر ها می توانند به تنهایی اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و علمی باشند یا همه آنها با هم یک بستر را پدید آورند. وقتی گفته می شود که روشنفکری یک فرایند است، مقصود این است که روشنفکر با هیچ یک از بسترهایی که با آنها مواجه است موضع " همه یا هیچ " ندارد، بلکه در واقع در پی بازگشایی گره هایی است که آن بسترها را از درون متوقف یا از بیرون منفعل کرده است، یا بر عکس.
۲. رسالت روشنفکر در وهله نخست واکاوی و شناخت آن بسترها است و در وهله دوم تشخیص و تمییز گره هایی است درون ساختاری و گره هایی که احیاناً از بیرون بر آن بسترها تحمیل شده یا بر سر راه آنها قرار گرفته‌ است. در وهله سوم به دنبال یافتن راه کارهایی است که بتواند به مدد آنها، آن دو رسالت را به سر منزل مطلوب برساند. مقصود از یافتن راه کار، تنها راه کار عملی به معنای متعارف کلمه نیست، بلکه به همان معنای پارادوکسیکالی است که سعدی گفته است: " جز به خردمند مفرما عمل - گر چه عمل کار خردمند نیست ".
۳. بنابر این، رسالت روشنفکر به حسب ذات و سرشت پرهیز از تقابل است، تقابل به هر معنای که ممکن در نظر آید. چون روشنفکری از سنخ اندیشه است و متفکر آموزگار است. مراد از تقابل، تقابل با قدرت است - خواه قدرت سیاسی باشد یا قدرت اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی- البته اندیشه نیز که روشنفکر به آن آراسته است به خودی خود قدرت است. نظر به ماهیت قدرت هیچ تفاوتی در این گونه های قدرت وجود ندارد، بلکه تفاوت در تاثیری است که از قدرت برمی آید. یعنی کارکردهای قدرت از نوع بازی‌های زبانی ویتگنشتاین.
۴. نگاه روشنفکر در فرایندی که در آن پرورش یافته و بالنده شده و در آن زیست کرده است - خواه زیست تاریخی - فرهنگی در مد نظر باشد یا زیست به معنای زندگی در مقطعی از زمان - در واقع، بر افق روشنگری، تحول و سرانجام بهبود وضعیتی دوخته شده است که در یک جایگاه تاریخی - اکنونی ایستاده و اکنون به گذشته و آینده می نگرد. و این رسالتی است سنگین بر دوش یک روشنفکر متعهدِ ملتزم به معنایی که مرلو - پونتی در نظر دارد، نه سارتر. یعنی ما متعهد و ملتزم به انتخاب یک راه از میان دو راه پیشِ رو نیستیم، بنابر نظر مرلو - پونتی.
۵. اکنون اگر رسالت روشنفکر را روشنگری، تحول و بهبود وضعیت بدانیم، تقابل به هر معنایی که در نظر گرفته شود، مانعی برای تحقق آن رسالت شمرده می شود. یا روشنفکر بمانیم و قدرت را انکار کنیم یا قدرت را بپذیریم و رسالت روشنفکری را به انفعال بگشانیم و بی اثر سازیم.
گفته شد که یکی از رسالت های ذاتی روشنفکر شناخت موانع و گره هایی است که با رفع آنها بتواند آن رسالت ذاتی خود را در نظر و عمل محقق سازد. بی آن که به ثالث مطرود متعهد و ملتزم باشد و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن جستجو نماید. دکتر بیژن عبدالکریمی در این موقعیت ایستاده و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن و طرد راه سوم نمی داند.
۶. در صد سال اخیر میان روشنفکری و قدرت - در ایران بیشتر قدرت سیاسی و قدرت دینی - تقابلی از نوع غایت خلاف شکل گرفته و پیوسته این چرخه گاهی به نهایت خود می رسد و همان نهایت مجدد آغازی می شود برای تجدید این چرخه بی نتیجه و بی حاصل، و دوری که نقطه آغاز آن با نقطه پایانش چندان تفاوت و تمایز ما هوی ندارد. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون از یک سو به درون بسته ی این چرخه نظر دارد و از سوی دیگر به بیرون این چرخه ایستاده است تا ببیند چگونه می توان پنجره ای از درون این چرخه به بیرون گشود و چگونه می توان از بیرون راهی برای رفتن به درون این چرخه پدید آورد. او دیگر نمی پذیرد، یا دست‌کم به نظر من چنین می آید، که راه ثالث مطرود است، یعنی زبانی که دیگر بر تقابل استوار نیست، بلکه بر وفاق ملی تکیه دارد و البته آن را شدنی می داند.
۷. تامل در باره این چرخه بسیار اهمیت دارد.این چرخه همان تقابلی است که میان روشنفکران و قدرت - به معنای سیاسی و دینی - در صد سال اخیر خود را آشکار ساخته است. پیوسته روشنفکر به نکوهش قدرت پرداخته و قدرت به انکار رسالت روشنفکر. در واقع، گویی روشنفکر رسالت خود را فقط در " شجاعت گفتن" می دیده است و قدرت در " نشنیدن". یا قدرت خود را موظف به گفتن می دانسته و روشنفکر به نشنیدن. این در حالی است که روشنفکر افزون بر " شجاعت گفتن" رسالت های دیگری همچون " شجاعت دیدن " و " شجاعت شنیدن" نیز دارد. در چرخه ای که بیان شد روشنفکر، بسیار اندک به رسالت شجاعت دیدن و شنیدن پرداخته است و بیشتر بر شجاعت گفتن پای می فشرده است. به نظر می آید که دکتر بیژن عبدالکریمی می خواهد انحصار روشنفکری در شجاعت گفتن را بشکند و دیگر رسالت های ذاتی روشنفکر را، که از آن غفلت شده، به او یاد آوری کند. یعنی خودآگاهی. التفات به این نوع خودآگاهی که از درون فرایند روشنفکری در حال برخاستن است و دکتر بیژن عبدالکریمی در آغار این فرایند قرار دارد، بسیا مهم است.
۸. گذر از این چرخه ایستاده و متوقف به عاملی تاثیر گذار و پیشرونده نیاز دارد. این عامل مهم همان است که دکتر بیژن عبدالکریمی از آن به " وفاق ملی " تعبیر می کند، یعنی چرخش زبانی در فرایند روشنفکری. دکتر بیژن عبدالکریمی به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر، افزون بر شجاعت گفتن، به شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن التفات ویژه نموده است و این دو خصوصیت است که رسالت یک روشنفکر را در این که " کجای تاریخ ایستاده است" آشکار می سازد. جایگاه یک فیلسوفِ روشنفکر در تاریخ است که می تواند به او در شناخت گره هایی که سبب خروج یک چرخه از بن بست می شود، مدد رساند.
۹‌. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در " جایی " ایستاده است که از یک سو به یک سنت تاریخی نظر دارد و از سوی دیگر به افقی که می تواند چشم اندازی برای آینده باشد. در عین حال به گره های درون ساختاری و بیرون ساختاری نیز توجه دارد. تنها راه برون رفت از این چرخه متوقف رهایی و پرهیز از " تقابل آزموده" و روی آوردن به وفاق ملی، یعنی به هم آمیختن شجاعت گفتن، شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن است. این سه ویژگی هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند. مهمترین کارکرد آنها این است که روشنفکر را بیرون از " چرخه متوقف " قرار می دهد و او را از وضعیت دَوَرانی ای که منفعلانه است خارج می سازد و همین می تواند آغاز یک فرایند دیگری باشد که تبدیل به یک چرخه متوقف دیگری نشود. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در آغاز شکل گیری این فرایند جدید ایستاده است.
۱۰. آنچه گفته شد یک سوی ماجرا است، سویه دیگر آن این است که همین تحول و بازنگری یا چرخ زبانی باید در طرف قدرت نیز انجام پذیرد که البته واکاوی آن مجال دیگری می طلبد.

محمد اکوان ۱۳/ ۱۰/ ۱۴۰۲
✅️آیا براستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟

دکتر محمدحسن علایی (جامعه‌شناس)


پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره ی خیزش‌های اجتماعی ایران" را بسیار جدی بگیرند؛ اما اگر پاسخ مثبت نباشد بهتر است از جانب ایشان مورد بازنگری قرار گیرد؛ مخصوصا از آن جهت که ایشان امتیاز ویژه ی این کار را نظریه پردازی و مواجهه تئوریک و علمی می داند و در جلسه ۱۵ دی باشگاه اندیشه هم بارها به آن تاکید کرده است و این امتیاز ویژه را فوق سایر اظهارنظرها قلمداد کرده است. فی المثل ایشان در همین نشست کارهای امثال احمد زیدآبادی را به سطح توصیه و نصیحت تقلیل و تلاش خویش را به سطح نظریه پردازی ارتقا داده است‌‌. آیا لازم نیست ادعای ایشان در لابلای کار ایشان به چشم اهل نظر و اجتماع علمی بیاید و صرفا در حد ادعا باقی نماند؟!
البته قدر مساعی ایشان در خصوص تولید محتوا در باب مسائل مبتلی به جامعه بحران زده ی ما محفوظ و دل نگرانی ایشان برای حیات جامعه محترم است. نگارنده بارها به اهمیت و ضرورت توجه به تذکارهای جامعه شناسان اشاره کرده است. پاسخ نگارنده به این پرسش البته اگر چه یکسره مثبت نیست اما علی رغم اختلاف نظرها با دغدغه ایشان در خصوص مواجهه نظری و تئوریک با مسائل اجتماعی همدلی دارد. ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان در ادامه برای تأمل بیشتر در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی» به چند ویژگی نظریه پردازی در حوزه اجتماعی اشاره می شود:
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده ­تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ­ای شکل نمی ­گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست­ جهان تاریخی­مان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست­ جهان، امکان­پذیر نیست.
برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" بایستی میان پنج مفهوم تمایز قائل شد: 

الف. تفکر اجتماعی
 Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی 
Social/ Political Philosophy 
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه­ شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
  
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان­ گونه که هایدگر به ­درستی تأکید می­ کند با­­­ دیگری ­بودن از اساسی ­ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است.  به بیان ساده ­تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره  دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است...
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی  مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه ­های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را می­توان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.    
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ­ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی­ اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی می‌آورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمی­اندیشند...
4. نظریه جامعه ­شناختی: مراد از نظریه جامعه­ شناختی نظریه­ ای است که بر اساس روش ­های علمی، مشخصاً روش­ های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ­ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می­ گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعده‌مند سازیم... «یک نظریه اجتماعی می­ کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبه‌ها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام­ یافته نه تنها می‌تواند به عنوان وسیله‌ای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
Audio
مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار کرد:

نشست‌های درباره‌ی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقاله‌ی
«چشم‌اندازهای نظری درباره خیزش‌های اجتماعی ایران»

با حضور
دکتر حسن محدثی‌گیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میری‌مینق (ناقد)

و برنامه

پرسش و پاسخ

پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷ الی ۲۰

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه



#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe


@seyedjavadmiri
نقل خاطره ای از دیدار با محمد رضا لطفی!

به بهانه سالروز تولد استاد

بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون از سرو سینه موج خون/ من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمون" همین بیت بر لب هایم بود که از پیچ شمیران پیچیدم خیابان حقوقی و رسیدم به مکتبخانه میرزاعبدالله؛ ...با هیبت مخصوص به خودش از در وارد شد نعلین را کنار نهاد و قلندرانه آمد و تکیه زد به پشتی ...گفت چی خوندی گفتم جامعه شناسی دانشگاه تهران مشغولم ....گفت علاقه دارم به علوم اجتماعی...تعجب نکردم! بلافاصله گفتم مقاله ی شما را در خصوص نسبت اجتماع و هنر به مناسبت مرگ مایکل جکسون خوندم...پکی عمیق آمیخت به لبخندی چند... باری دیگر هم در کنسرت بانوان شیدا دیدارش نصیبم شد ... یاد و خاطراتش گرامی... بماند برای یادگار
https://www.instagram.com/p/CnFSdN8ufXT/?igshid=MDJmNzVkMjY=
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالِ ۱۹۶۶، هایدگر در گفت و گویِ پُرآوازه اش با اشپیگل، دوران را دورانِ چیرگیِ تکنیک می خوانَد و می گوید:
«مردم در بخش‌هايی از زمين كه دارای تكنو‌لوژیِ پيش‌رفته است، در بر‌خورداریِ كامل به‌ سر‌ می بَرند. ما در رفاه زندگی می كنيم. واقعاً كم‌و‌كاستیِ ما چيست؟ اين‌ كه امور در‌حالِ انجام است، دقيقاً همان چيزی ست كه هراس می‌آورَد. همه‌ٔ امور در‌حالِ انجام است و اين كار‌كرد بيش‌تر و بيش‌تر ما را به كار‌كردِ ديگری سوق می ‌دهد و تكنو‌لوژی آدمی را از زمين بر‌می‌كَنَد و از ريشه در‌می‌آورَد. من اخيراً پس از تماشای عكس‌هايی كه از ماه از زمين گرفته‌شده، وحشت كردم. شما را نمی‌دانم. ما ابداً به بمبِ اتم نياز نداريم؛ ريشه‌كنیِ آدمی پيشا‌پيش اتّفاق‌ افتاده‌است. تنها روابطِ محضِ تكنيكی براي ما باقی مانده‌ است. آن‌چه امروزه بشر روی آن زندگي می‌كند، ديگر زمين نيست.»

#خسرو_یزدانی
#تکانه

@khosrowchannel

به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
چند راهبرد ایجابی برای تقویت وفاق ملی و گذار از شرایط خطیر امروز!

دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)


امروز در شرایط خطیر تاریخی به سخن گفتن از امکانات و امتناعات گفتمان وفاق از منظر جامعه‌شناختی نیاز مبرمی احساس می شود ایضا واکاوی لوازمات تحقق بسط گفتمان ‌های میانجی و احیای حد وسط به زعم نگارنده امری بسیار ضروریست. نگارنده در این جستار به ارائه پیشنهادات عملی و راهبردی در راستای برون رفت از بحران ها و انسدادهای اجتماعی پرداخته؛ به اهم راه کارهای پیشنهادی خویش در مقام یک جامعه‌شناس دردمند و مولف کتاب گفتمان وفاق می پردازد:

♦️ تشکیل "کارگروه تبیین" متشکل از دانشگاهیان اعم از جامعه شناسان و اهل فلسفه و ... جهت تبیین شرایط جاری کشور و استخراج راهبردهای علمی و عملی در جهت توصیف وضعیت اینجایی و اکنونی ما و تبیین شرایط جاری کشور در جهت تمهید اجماع نخبگانی حول حل مسئله.

♦️تعیین "طیف به اصطلاح خاکستری و اکثریت خاموش جامعه؛ بدنه ی اجتماعی ناظر و منتظر" به مثابه جامعه هدف برای رساندن تولید محتوای تبیینی به ایشان در جهت کاستن از دو قطبی های خطرناک و شکاف های اجتماعی در راستای تنویر افکار عمومی.

♦️تأمین ساز و کار های حقوقی و قانونی برای اصلاح و ارتقای برخی قوانین در جهت ایجاد اجماع ملی از جمله ایجاد ساز و کارهای عملی در جهت استفاده‌ی بهینه از ظرفیت انتخابات برای جلب مشارکت حداکثری در انتخابات های پیش رو عطف به شرایط بسیار سرنوشت ساز تاریخی برای حفظ انسجام و همبستگی ملی و ترمیم سرمایه و اعتماد اجتماعی.

♦️عفو و بخشودگی جرائم غیر امنيتي، احقاق حقوق متضررین و مواجهه ی ترمیمی با متخلفین به جای برخوردهای قهری و تنبیهی؛ با همکاری قوای سه‌گانه و کارشناسان مراجع ذی صلاح؛ در جهت ایجاد بستر فعالیت‌های مسالمت آمیز وفق جریان بهنجار زندگی روزمره‌ی اجتماعی.

♦️جستجوی راهکارهای میان مدت برای رفع موانع تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی در بستر تحولات جاری برای پیشگیری از افتادن طبقات فرودست اقتصادی به بازی‌های خصمانه ی نظام سلطه در شرایط سخت و خانمان برانداز تحریم اقتصادی پیش از نیل به عدالت پایدار اقتصادی و اجتماعی در درازمدت.

♦️توسعه و بسط گفتمان های خشونت‌پرهیز میانجی توسط رسانه ها و پلتفرم های ملی برای احیای حد وسط و میانداران دلسوز کشور در راستای حفظ منافع ملی و ممانعت از هدر رفت نیروهای اجتماعی با ابداع ساز و کارهای عملی برای مشارکت‌های سازنده ولو انتقادی از جمله تسهیل صدور مجوزهای قانونی برای اعتراضات مدنی در راستای جلوگیری از خطرات ناشی از وضعیت‌های آشوبناک با هدف دفاع از مرزهای ملی و جان انسان‌ها و کرامت ایرانیان با همه ی تنوعات و کثرات آن ذیل تئوری بقای ایران‌.

بهمن ۱۴۰۱
امر سیاسی حقیقی چگونه امری است؟ تأملاتی بر فرونسیس ارسطویی8
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 موضوع:

«امر سیاسی حقیقی چگونه امری است؟ تأملاتی بر فرونسیس ارسطویی»



💠 نشست اول

💠 نشست دوم

💠 نشست سوم

💠 نشست چهارم

💠 نشست پنجم

💠 نشست ششم

💠 نشست هفتم

نشست هشتم





🔻برگزار شده در نشست‌های مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی


🗓تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۱


فرمت: mp3
حجم: 11.7MB
مدت زمان: ۰۰:۳۴:۱۱

#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی

گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
داوری و عبدالکریمی در یک قاب!


امروز توفیق شد در منزل جناب دکتر عبدالکریمی دیداری با ایشان تازه کنیم و از نزدیک قدری بيشتر در خصوص مسایل جاری کشور و راهکارها و امکانات و امتناعات صحبت کنیم مهمترین سخن ایشان که بنده بیش از رسیدن به خدمت ایشان قصد طرح آن را داشتم دست گذاشتن ایشان روی این نکته ی بسیار مهم و حیاتی بود که امروز هم دست زدن به اصلاحات بزرگ و هم دست روی دست گذاشتن هر دو امری بسیار خطیر است؛ این دریافت یک اهل فلسفه را تنها زمانی می توان فهم کرد که نه از روی آرزواندیشی و ساده‌انگاری‌های مرسوم بل با توجه به امکانات و نیروهای اجتماعی واقعی به مسائل مبتلی به کشور نگریسته شود.
در این دیدار همچنین توفیق شد با دوستان فرزانه و فرهیخته آقایان حسین نصر و علی شهمیرزادی به واسطه ضیافت ناهار جناب عبدالکریمی آشنا شویم. سفره ی ساده اما مملو از صفا و صمیمیتی که ایشان پهن کردند کنار سایر خاطرات ما از ایشان ثبت می شود در این دیدار همچنین ذکر خیری هم شد از جناب استاد داوری اردکانی که خدا هر دوی این دو عزیز را سلامت بدارد...
این غزل تقدیم عشق جاودان مادر است
عشق تعبیری ز لطف بی کران مادر است

مهربانی را اگر خواهم که تصویرش کنم
مهربانی روی ماه مهربان مادر است

هر چه داری در جهان بخشیده آن را مادرت
جسم انسان جان گرفته از جهان مادر است

مادر است آن کس که تیمارت کند در بی کسی
این توان در تو ز جان ناتوان مادر است

هر چه دارد در جهان می ریزد اندر پای تو
این زمین نقشی ز لطف آسمان مادر است

گشته ام اندر جهان چون مادرم عشقی نبود
هر زنی را دوست دارم ارمغان مادر است

جان ناقابل به قربانت که جان دادی مرا
این غزل تقدیم عشق جاودان مادر است
https://www.instagram.com/p/CnTtvKSKCvz/?igshid=MDJmNzVkMjY=