✅️جستاری در باب زیست معناگرایانه ی شهریار شعر ایران!
به بهانه ۱۱ دی سالروز تولد شهریار
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار یگانه شاعر دوران معاصر ایران زمین است که دوشادوش بزرگان شعر و ادب از فردوسی تا سعدی و حافظ قامت فراز کرده است و رنگ و بوی عرفان و ادب ایرانی از آثار او به مشام می رسد؛ شهریار زیست معناگرایانه داشت در این جستار شعری با مطلع "تورکی بیر چشمه ایسه؛ من اونی دریا ائله دیم" به عنوان شاهد مثال برای واکاوی معنویت گرایی شهریار مطمح نظر قرار گرفته است.
عرفانا چاتماسا شعر و ادب ابقا اولماز،
من ده عرفانه چاتیب ، شعریمی ابقا ائله دیم.
شهریار در این شعر و در بیت فوق به راز ماندگاری شعر و ادب اشاره کرده است و دلیل مانایی و بقای شعر در درازنای زمان و در طول اعصار و قرون را نیل به عرفان معرفی کرده است.
ابدیتله یاناشدیم دوغولا حافظه تای ،
شیرازین شاه چراغین تبریزه اهدا ائله دیم.
در بیت فوق نیز شهریار امکان هم آوردی با شاعر بلند آستانی چون حافظ را زیستن در قرب ابدیت دانسته است.
فیض روح القدس اولدو مددیم حافظ تک،
من ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله دیم.
مدد فیض روح القدس که دلیل اعجاز مسیحایی حافظ بوده است؛ برای شهریار هم کارگر شده است تا چنین در بیت فوق به اعجاز خویش اذعان کند.
باخ کی حیدربابا افسانه تک اولموش بیرقاف،
من کیچک بیر داغی سر منزل عنقا ائله دیم.
شهریار در بیت فوق به افسانه ی حیدربابا اشاره می کند تا نشان دهد چگونه در سایه ی هنر او کوهی کوچک در آذربایجان را همتای قافی ساخته است که منزلگه عنقاست.
زیست معناگرایانه ی شهریار و احساس سرشار او مرزها را در می نوردد تا آنجا که حتی در شعری که به ستایش زبان مادری خویش سروده است نسبت به معنویت نهفته در مکتب حافظ از خویش گشودگی نشان می دهد تا باری دیگر به این حقیقت صحه بگذارد که آنجا که سخن از بزرگان است همه ی اختلافات جزئی رنگ می بازد و کثرات به وحدت مبدل می گردد وحدتی که حاصل اتصال به منبع لایزال هنر حقیقی است.
به بهانه ۱۱ دی سالروز تولد شهریار
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار یگانه شاعر دوران معاصر ایران زمین است که دوشادوش بزرگان شعر و ادب از فردوسی تا سعدی و حافظ قامت فراز کرده است و رنگ و بوی عرفان و ادب ایرانی از آثار او به مشام می رسد؛ شهریار زیست معناگرایانه داشت در این جستار شعری با مطلع "تورکی بیر چشمه ایسه؛ من اونی دریا ائله دیم" به عنوان شاهد مثال برای واکاوی معنویت گرایی شهریار مطمح نظر قرار گرفته است.
عرفانا چاتماسا شعر و ادب ابقا اولماز،
من ده عرفانه چاتیب ، شعریمی ابقا ائله دیم.
شهریار در این شعر و در بیت فوق به راز ماندگاری شعر و ادب اشاره کرده است و دلیل مانایی و بقای شعر در درازنای زمان و در طول اعصار و قرون را نیل به عرفان معرفی کرده است.
ابدیتله یاناشدیم دوغولا حافظه تای ،
شیرازین شاه چراغین تبریزه اهدا ائله دیم.
در بیت فوق نیز شهریار امکان هم آوردی با شاعر بلند آستانی چون حافظ را زیستن در قرب ابدیت دانسته است.
فیض روح القدس اولدو مددیم حافظ تک،
من ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله دیم.
مدد فیض روح القدس که دلیل اعجاز مسیحایی حافظ بوده است؛ برای شهریار هم کارگر شده است تا چنین در بیت فوق به اعجاز خویش اذعان کند.
باخ کی حیدربابا افسانه تک اولموش بیرقاف،
من کیچک بیر داغی سر منزل عنقا ائله دیم.
شهریار در بیت فوق به افسانه ی حیدربابا اشاره می کند تا نشان دهد چگونه در سایه ی هنر او کوهی کوچک در آذربایجان را همتای قافی ساخته است که منزلگه عنقاست.
زیست معناگرایانه ی شهریار و احساس سرشار او مرزها را در می نوردد تا آنجا که حتی در شعری که به ستایش زبان مادری خویش سروده است نسبت به معنویت نهفته در مکتب حافظ از خویش گشودگی نشان می دهد تا باری دیگر به این حقیقت صحه بگذارد که آنجا که سخن از بزرگان است همه ی اختلافات جزئی رنگ می بازد و کثرات به وحدت مبدل می گردد وحدتی که حاصل اتصال به منبع لایزال هنر حقیقی است.
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
عبدالکریمی: بازی «آچمز» شده و مردم قربانی شرایط هستند
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه:
🔹واقعیت چیزی جز این نیست که قدرت سیاسی هم از داخل و هم از خارج تحت فشار هستند. آمریکا شرطهایی مبنی بر خلع سلاح هستهای، مسائل حقوق بشر و ... را مطرح میکند و در آنِ واحد، در داخل هم مردمِ ناراضی مطالبههای شان را به طور جدی دنبال میکنند. این توضیحها نشان میدهد، آرامش و ثبات دشوار شده است.
🔹ما با فروپاشی اقتصادی مواجه هستیم و این شرایط و گرفتاری مردم در حالی است که مسئولان برای برونرفت از دشواریها هیچ راهی ندارند و میتوان گفت، بازی «آچمز» شده و مردم قربانی شرایط هستند بنابراین تاکید میکنم مسئولان هیچ راه دیگری ندارند.
🔹تنها راه نجات از این وضعیت به هم ریخته و پرمانع، توافق هستهای و بازگشت به برجام است. اما این هم عملاً دستنیافتنی شده است زیرا اکنون ما دست بالا را نداریم؛ دقیقا مثل زمان ترامپ که آمریکاییها گفتند باید موشکهایتان را بدهید. در حالیکه موشکهای بالستیک ما ربطی به پرونده هستهای نداشت.
🔹گرههای کور فعلی به این دلیل باز نمیشوند که قدرت سیاسی با یک پارادوکس روبرو شده است. مسئولان میدانند اگر نگاهشان را تغییر ندهند، خطرات زیادی را باید به جان بخرند و اگر رویهشان را عوض کنند، بازهم خطرات زیاد را متوجه خواهند شد. با این توضیح که حتما هزینههای تغییرِ نگاه بسیار کمتر خواهد بود./رویداد۲۴
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه:
🔹واقعیت چیزی جز این نیست که قدرت سیاسی هم از داخل و هم از خارج تحت فشار هستند. آمریکا شرطهایی مبنی بر خلع سلاح هستهای، مسائل حقوق بشر و ... را مطرح میکند و در آنِ واحد، در داخل هم مردمِ ناراضی مطالبههای شان را به طور جدی دنبال میکنند. این توضیحها نشان میدهد، آرامش و ثبات دشوار شده است.
🔹ما با فروپاشی اقتصادی مواجه هستیم و این شرایط و گرفتاری مردم در حالی است که مسئولان برای برونرفت از دشواریها هیچ راهی ندارند و میتوان گفت، بازی «آچمز» شده و مردم قربانی شرایط هستند بنابراین تاکید میکنم مسئولان هیچ راه دیگری ندارند.
🔹تنها راه نجات از این وضعیت به هم ریخته و پرمانع، توافق هستهای و بازگشت به برجام است. اما این هم عملاً دستنیافتنی شده است زیرا اکنون ما دست بالا را نداریم؛ دقیقا مثل زمان ترامپ که آمریکاییها گفتند باید موشکهایتان را بدهید. در حالیکه موشکهای بالستیک ما ربطی به پرونده هستهای نداشت.
🔹گرههای کور فعلی به این دلیل باز نمیشوند که قدرت سیاسی با یک پارادوکس روبرو شده است. مسئولان میدانند اگر نگاهشان را تغییر ندهند، خطرات زیادی را باید به جان بخرند و اگر رویهشان را عوض کنند، بازهم خطرات زیاد را متوجه خواهند شد. با این توضیح که حتما هزینههای تغییرِ نگاه بسیار کمتر خواهد بود./رویداد۲۴
Forwarded from نشر نقد فرهنگ
منتشر شد:
📚 گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
📚 گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
Forwarded from گروه شریعتی
#بیژن_عبدالکریمی: خطایی که توسط قدرت سیاسی انجام شد این است که #سردار_سلیمانی را مال خود کرد/ سردار سلیمانی متعلق به هیچ جناح سیاسی نیست، او فرزند این کشور است
🔹نمیتوان در زمینی بازی کرد که خط کشی نشده است، ما باید خطوطی را ترسیم کنیم و خطوطی که ترسیم میکنیم باید مورد پذیرش عام باشد.
🔹باید بتوانیم حول حفظ #استقلال ایران، عدم تجزیه #ایران و حفظ منافع ملی کشور با سلایق و گرایشات گوناگون #وحدت ببخشیم./ایسنا
#راهبرد
✅ @Shariati_Group
🔹نمیتوان در زمینی بازی کرد که خط کشی نشده است، ما باید خطوطی را ترسیم کنیم و خطوطی که ترسیم میکنیم باید مورد پذیرش عام باشد.
🔹باید بتوانیم حول حفظ #استقلال ایران، عدم تجزیه #ایران و حفظ منافع ملی کشور با سلایق و گرایشات گوناگون #وحدت ببخشیم./ایسنا
#راهبرد
✅ @Shariati_Group
Forwarded from HTN
AUD-20210101-WA0013.aac
5 MB
نگاهی "جامعه شناسانه" به جامعه به مثابه خانواده در نگاه شهید قاسم سلیمانی
شبکه ۲
پنجشنبه ۱۱ دیماه ۱۳۹۹
@seyedjavadmiri
شبکه ۲
پنجشنبه ۱۱ دیماه ۱۳۹۹
@seyedjavadmiri
Forwarded from دغدغه ایران
ایران تنها حلقه وصل است
محمد فاضلی
گفتوگویی انجام داده بودم با روزنامه هممیهن درباره وضعیت ایران امروز، میانداری، عقلانیت، مسائل حل نشده، اعتماد و حاکمیت و ... که در دو قسمت در این روزنامه منتشر شده است.
لینک قسمت اول:
https://b2n.ir/n56818
لینک قسمت دوم
https://b2n.ir/y91612
@fazeli_mohammad
محمد فاضلی
گفتوگویی انجام داده بودم با روزنامه هممیهن درباره وضعیت ایران امروز، میانداری، عقلانیت، مسائل حل نشده، اعتماد و حاکمیت و ... که در دو قسمت در این روزنامه منتشر شده است.
لینک قسمت اول:
https://b2n.ir/n56818
لینک قسمت دوم
https://b2n.ir/y91612
@fazeli_mohammad
هممیهن
در دفاع از وسط بازی
محمد فاضلی از اهمیت جریان میانه وضعیت بیاعتمادی و از بین رفتن عقلانیت میگوید
✅تبیین ویژگی های ممتاز سردار سلیمانی از منظر گفتمان وفاق!
به بهانه ۱۳ دی سالروز شهادت سردار
دکتر محمدحسن علایی(جامعهشناس)
تاکید بر ضرورت عبور از دو قطبی های کذایی و پرهیز از دامن زدن به شکافهای اجتماعی مهمترین پیام سردار شهید در مواجهه با جامعه ی ایرانیست.
اگر چه بنده در مقام یک معلم صلاحیت ابراز نظر نسبت به توان جنگآوریهای این سرباز وطن را ندارم اما می توانم در مقام جهاد تبیین عرض کنم چه خطری بود که سرداری که در مقابل خطری مثل داعش ترس به خویش راه نمی دهد جامعه و نخبگان را نسبت به خطر دوقطبی شدن تذکار می دهد.
ببینیم چه شد که شخصیت های سپهر فکری از یک سردار چنین استقبال کردند مکتب سلیمانی تسامح با هم وطن بود و شدت با دشمن.
در مقام مولف کتاب گفتمان وفاق نمی توانم دینم را به آموزه های وحدت بخش او ادا کنم اما خوشحالم حتی اهل فلسفه به شأن او اذعان کردند.
آیا محبوبت فراگیر سردار سلیمانی اتفاقی بود؟! به هیچ وجه چنین نبود مردی که مرد جنگ و جبهه و سنگ و سلاح بود به چه اکسیری دست یافت که چنان تشییع باشکوهی را برای او رقم می زند؟ من جامعه شناس می گویم این از دو جهت ممکن گردید اولا به جهت اخلاصی که مردم از وی سراغ داشتند طوری که به دور از هر گونه حواشی همهٔ همّ و غمش برقرای امنیت وطن بود. و ثانیا مواضعی که ایشان اتخاذ می کرد برای ایجاد وحدت و وفاق در کشور به دور از سیاسی کاری ها و جناح بازی ها.
و امروز هم خطای نابخشودنی خواهد بود تقلیل این شخصیت ملی به یک گرایش یا جناح. مهم این است که قدر سرمایه های اجتماعی را در ساختن جامعه و آینده دار ساختن سازوکارهای مدیریتی بدانیم و حقیقتا درک کنیم.
در ویدویی که از ایشان در شبکههای مجازی بسیار دیده شد و مخصوصا امروز پس از التهابات و اتفاقات اخیر کشور توجه دوباره ی به آن ضروری می نماید التفات به تاکید پدرانه ی ایشان به مهرورزی با همه ی فرزندان این کشور فارغ از نوع حجاب و پوشش آنها و خارج از گرایشات و سلایق سیاسی ایشان هست.
آیا برخورد نمایشی و شعاری مردم را از قهرمان ملی خود محروم نمی کند؟!
در این جستار کوتاه در خصوص اینکه سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست چون و چرا نمی کنم، شاید برای برخی چنین به نظر نیاید، اما به خوشآیند خویش نمی توانیم در له یا علیه واقعیت ها داوری کنیم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست"، اما می خواهم قیدی به این گزاره بزنم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست، اگر بگذارند"!
سردار در منش خویش و در موضع گیری های خویش از شاخصه های یک شخصیت ملی برخوردار بود، وی در تمام طول عمر "سرباز وطن" بود، و بالاخره جانش را هم در این راه داد، و مردم این را فهمیده اند، لاقل من چنین فکر می کنم، سردار در دلها راه یافته است، نیازی به بنر و پوستر ندارد، می ترسم، می ترسم اشتباه خودمان، باعث شود مردم را از قهرمان ملی شان دلزده و محروم کنیم، وگرنه نقل مغرضان نیست آنها که از اساس چشم دیدن انسجام ملی ما را ندارند.
توفیق نداشته ام کتاب "از چیزی نمی ترسیدم" را که خودنگاره شهید هست با دقت و در فرصت مناسب مورد خوانش و تحلیل قرار دهم اما امیدوام در نوشته های آتی به فرازهایی از آن اشاره داشته باشم. خدایش بیامرزاد و یادش گرامی باد
@sociologicalperspectives
به بهانه ۱۳ دی سالروز شهادت سردار
دکتر محمدحسن علایی(جامعهشناس)
تاکید بر ضرورت عبور از دو قطبی های کذایی و پرهیز از دامن زدن به شکافهای اجتماعی مهمترین پیام سردار شهید در مواجهه با جامعه ی ایرانیست.
اگر چه بنده در مقام یک معلم صلاحیت ابراز نظر نسبت به توان جنگآوریهای این سرباز وطن را ندارم اما می توانم در مقام جهاد تبیین عرض کنم چه خطری بود که سرداری که در مقابل خطری مثل داعش ترس به خویش راه نمی دهد جامعه و نخبگان را نسبت به خطر دوقطبی شدن تذکار می دهد.
ببینیم چه شد که شخصیت های سپهر فکری از یک سردار چنین استقبال کردند مکتب سلیمانی تسامح با هم وطن بود و شدت با دشمن.
در مقام مولف کتاب گفتمان وفاق نمی توانم دینم را به آموزه های وحدت بخش او ادا کنم اما خوشحالم حتی اهل فلسفه به شأن او اذعان کردند.
آیا محبوبت فراگیر سردار سلیمانی اتفاقی بود؟! به هیچ وجه چنین نبود مردی که مرد جنگ و جبهه و سنگ و سلاح بود به چه اکسیری دست یافت که چنان تشییع باشکوهی را برای او رقم می زند؟ من جامعه شناس می گویم این از دو جهت ممکن گردید اولا به جهت اخلاصی که مردم از وی سراغ داشتند طوری که به دور از هر گونه حواشی همهٔ همّ و غمش برقرای امنیت وطن بود. و ثانیا مواضعی که ایشان اتخاذ می کرد برای ایجاد وحدت و وفاق در کشور به دور از سیاسی کاری ها و جناح بازی ها.
و امروز هم خطای نابخشودنی خواهد بود تقلیل این شخصیت ملی به یک گرایش یا جناح. مهم این است که قدر سرمایه های اجتماعی را در ساختن جامعه و آینده دار ساختن سازوکارهای مدیریتی بدانیم و حقیقتا درک کنیم.
در ویدویی که از ایشان در شبکههای مجازی بسیار دیده شد و مخصوصا امروز پس از التهابات و اتفاقات اخیر کشور توجه دوباره ی به آن ضروری می نماید التفات به تاکید پدرانه ی ایشان به مهرورزی با همه ی فرزندان این کشور فارغ از نوع حجاب و پوشش آنها و خارج از گرایشات و سلایق سیاسی ایشان هست.
آیا برخورد نمایشی و شعاری مردم را از قهرمان ملی خود محروم نمی کند؟!
در این جستار کوتاه در خصوص اینکه سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست چون و چرا نمی کنم، شاید برای برخی چنین به نظر نیاید، اما به خوشآیند خویش نمی توانیم در له یا علیه واقعیت ها داوری کنیم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست"، اما می خواهم قیدی به این گزاره بزنم، "سردار سلیمانی قهرمان ملی ماست، اگر بگذارند"!
سردار در منش خویش و در موضع گیری های خویش از شاخصه های یک شخصیت ملی برخوردار بود، وی در تمام طول عمر "سرباز وطن" بود، و بالاخره جانش را هم در این راه داد، و مردم این را فهمیده اند، لاقل من چنین فکر می کنم، سردار در دلها راه یافته است، نیازی به بنر و پوستر ندارد، می ترسم، می ترسم اشتباه خودمان، باعث شود مردم را از قهرمان ملی شان دلزده و محروم کنیم، وگرنه نقل مغرضان نیست آنها که از اساس چشم دیدن انسجام ملی ما را ندارند.
توفیق نداشته ام کتاب "از چیزی نمی ترسیدم" را که خودنگاره شهید هست با دقت و در فرصت مناسب مورد خوانش و تحلیل قرار دهم اما امیدوام در نوشته های آتی به فرازهایی از آن اشاره داشته باشم. خدایش بیامرزاد و یادش گرامی باد
@sociologicalperspectives
Forwarded from نصرالهی
سلیمانی با پذیرش سرباز ولایت مطلقه،از همان ابتدا طرف و جناح خود را مشخص کرده بود و در تذکار به پرهیز از دوقطبی شدن نیز،ولایت را بیان می کرد..عبدالکریمی از دو قطبی و پاره شدنی می گوید که واقعی ست و شما آن را کذایی می دانید.بالاخره این است یا آن..
جامعه شناسی که بجای مشاهده واقعیت های جامعه و تحلیل جامعه شناسانه آن،خطایی را تشخیص داده و آن را نمی بخشاید،نمیداند که سلیمانی اگر برای او چنین است،در سوی دیگر و بعنوان واقعیت موجود جامعه بسیاری با شنیدن نام و دیدن تصویر اش،کهیر می زنند،و به شما می گویند:گزاره،قهرمان و نماد تان،برای خود تان.ولایت و اصحاب را تذکار می دهد،که قهرمان و نماد من،نیاز به تبلیغات ندارد،چرا که دل های مردمان را فتح کرده است.نشسته بر نشیمنگاهی مستحکم،دل چنین می تپد.اما هوای دل خود را با نیافتن واقعیت جامعه،به قامت جامعه بیان نکنید تا از خطا و عدم بخشایش آن بگویید و تبیین های دربار پسند را از اشخاص بیرون بکشید.
جامعه شناسی که بجای مشاهده واقعیت های جامعه و تحلیل جامعه شناسانه آن،خطایی را تشخیص داده و آن را نمی بخشاید،نمیداند که سلیمانی اگر برای او چنین است،در سوی دیگر و بعنوان واقعیت موجود جامعه بسیاری با شنیدن نام و دیدن تصویر اش،کهیر می زنند،و به شما می گویند:گزاره،قهرمان و نماد تان،برای خود تان.ولایت و اصحاب را تذکار می دهد،که قهرمان و نماد من،نیاز به تبلیغات ندارد،چرا که دل های مردمان را فتح کرده است.نشسته بر نشیمنگاهی مستحکم،دل چنین می تپد.اما هوای دل خود را با نیافتن واقعیت جامعه،به قامت جامعه بیان نکنید تا از خطا و عدم بخشایش آن بگویید و تبیین های دربار پسند را از اشخاص بیرون بکشید.
پاسخی به یک منتقد
فرض کنیم حرف شما درست باشد و سلیمانی خود قهرمان یک قطب باشد و نه قهرمان همه؛ باز با این وجود آیا همین که او از طرف بخشی از جامعه محترم شمرده می شود نباید کسانی که از وفاق می گویند و دغدغه ی شکاف های اجتماعی و پیامدهای آن را دارند از حرف هایی که خود سردار در جهت کاستن از شکاف می گوید حمایت کنند؛ مسئله سردار نیست؛ شما هم مثل تندروهای طرف مقابل به ضرورت وفاق پی نبرده اید؛ من اگر حتی به عنوان جامعه شناس از ارادتم به خدمات وی فاکتور بگیرم باز هم می توانم و باید امتیازهای نگاه سردار را در جهت گفتمان وفاق تبیین کنم، ما در خلا زیست نمی کنیم ناگزیریم از به رسمیت شناختن دیگری و نیروهای اجتماعی تعیین کننده!
بحمدالله هم دکتر عبدالکریمی و هم بنده تنها بر اساس واقعیت های میدان و بضاعت خویش عمل می کنیم؛ هر چند با شما در این حقیقت موافق هستم که توان ایشان بسیار بیشتر است ولی حتی در میان امثال شما دوستان سخنان معقول ایشان هم کمتر مورد مداقه جدی و انتقادی قرار می گیرد؛ استناد به آمارهای کذایی رسانه های بیگانه برای تعیین نقش سلیمانی و سلیمانی ها قابل دفاع نیست هر چند این خود حاکی از حقیقت تلخ دیگری هست که نشان می دهد وضعیت ما در جنگ رسانه ای هم چندان خوب نیست؛ متاسفانه یک کلمه از امثال شما در خصوص نقش مخرب نظام سلطه در سرنوشت ملت خویش نشنیده ام. اما حاضر نیستید سخن گفتن از کسی را که جان خود را در راه آرمانش داده است تحمل کنید. مراد نگارنده از دو قطبی های کذایی روشن هست که نمی تواند مغایر واقعی بودن آن باشد که اگر واقعیت نداشت چه نیازی به وفاق بود بلکه مقصود بنده منطق مشترک طرفین هست که مع الاسف هر دو قطب را با همه ی تفاوت های هم در نوع مواجهه کین توزانه مشترک می کند. سپاس از ملاحظات شما
فرض کنیم حرف شما درست باشد و سلیمانی خود قهرمان یک قطب باشد و نه قهرمان همه؛ باز با این وجود آیا همین که او از طرف بخشی از جامعه محترم شمرده می شود نباید کسانی که از وفاق می گویند و دغدغه ی شکاف های اجتماعی و پیامدهای آن را دارند از حرف هایی که خود سردار در جهت کاستن از شکاف می گوید حمایت کنند؛ مسئله سردار نیست؛ شما هم مثل تندروهای طرف مقابل به ضرورت وفاق پی نبرده اید؛ من اگر حتی به عنوان جامعه شناس از ارادتم به خدمات وی فاکتور بگیرم باز هم می توانم و باید امتیازهای نگاه سردار را در جهت گفتمان وفاق تبیین کنم، ما در خلا زیست نمی کنیم ناگزیریم از به رسمیت شناختن دیگری و نیروهای اجتماعی تعیین کننده!
بحمدالله هم دکتر عبدالکریمی و هم بنده تنها بر اساس واقعیت های میدان و بضاعت خویش عمل می کنیم؛ هر چند با شما در این حقیقت موافق هستم که توان ایشان بسیار بیشتر است ولی حتی در میان امثال شما دوستان سخنان معقول ایشان هم کمتر مورد مداقه جدی و انتقادی قرار می گیرد؛ استناد به آمارهای کذایی رسانه های بیگانه برای تعیین نقش سلیمانی و سلیمانی ها قابل دفاع نیست هر چند این خود حاکی از حقیقت تلخ دیگری هست که نشان می دهد وضعیت ما در جنگ رسانه ای هم چندان خوب نیست؛ متاسفانه یک کلمه از امثال شما در خصوص نقش مخرب نظام سلطه در سرنوشت ملت خویش نشنیده ام. اما حاضر نیستید سخن گفتن از کسی را که جان خود را در راه آرمانش داده است تحمل کنید. مراد نگارنده از دو قطبی های کذایی روشن هست که نمی تواند مغایر واقعی بودن آن باشد که اگر واقعیت نداشت چه نیازی به وفاق بود بلکه مقصود بنده منطق مشترک طرفین هست که مع الاسف هر دو قطب را با همه ی تفاوت های هم در نوع مواجهه کین توزانه مشترک می کند. سپاس از ملاحظات شما
Forwarded from باشگاه اندیشه
مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار میکند:
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
✅امتیاز رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی در صورتبندی وضعیت پروبلماتیک ایران!
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در عالمیت پیشامدرن؛ و در دورههای مختلف تاریخی بین دین و قدرت و خاصه بین اسلام و سیاست نسبت و پیوندی معنادار و قابل ملاحظه برقرار بود؛ چندان که در تدبیر امور ملک و مدینه علمای دین و پیشتر از آن بشارت آوران ادیان بزرگ به عنوان کلان روایت های معنابخش مستقیم و غیر مستقیم به نحوی جدی نقش آفرین بودند؛ با ظهور مدرنیته نهاد دین در خاستگاه مدرنیته دچار تغییرات و تبتلات بسیار به واسطه ی تجربه ی تنش مدرنیته گردید؛ ایران ما به معنی الاخص و جهان اسلام به معنی الاعم با اینکه دیرتر دچار تجربه ی این تنش ها به واسطه ی دوری از کانون مدرنیته بود لیکن در سده ها و ایضا در دهه های اخیر به واسطه ی جهانگیر شدن مدرنیته -به عنوان یک رویداد عظیم تاریخی از آن خود کننده- بیشتر و بیشتر در معرض این تلاطمات قرار گرفت و هنوز با وجود این شکافهای تمدنی و در سایه ی گسترش این عالمیت مدرن و سیاره ای شدن آن -و نیز ظهور عالم پسامدرن- به طور مشخص نمی توان برون داد این مواجهات را در ساحات مختلف احصا کرد؛ اینکه آیا می توان توفق خوانش های سیاسی از مواریث سنتی را حاکی از ظهور همه ی پتانسیلها و امکانات سنت برای حل و فصل معضلات در مواجهه ی با مدرنیته دانست خود پرسش مهمیست. در عمیق ترین این ساحات و در ساحت هستی شناختی فقدان یک انتولوژی متناسب با زیست جهان جدید برای ایران و در جهان اسلام ای بسا بنیادی ترین مسئله ی ما بتواند که قلمداد گردد. از طرفی نیاز قهری به دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرنیته حتی در بخش های دفاعی و امنیتی باعث شده است که تبعات این توسعه نیافتگی تاریخی در صورت عقب افتادن از قافله ی پیشرفت های علمی در شئون فرهنگی؛ اجتماعی و سیاسی بیش از پیش آشکار شود و بحران های فزاینده ای گریبان مردمان این سامان را بگیرد...
با این مقدمه وقتی "گفتمان وفاق" ریشه ی مشکلات ما را در ساحت سیاست روزمره قلمداد نمی کند عجیب است که نه تنها از جانب عقل مشترک و شعور متعارف مورد انواع سو ظنها واقع می گردد؛ که از جانب نخبگان نیز مورد تردید جدی قرار می گیرد. حتی اگر با صورت بندی ایشان شروع به مسئله شناسی وضعیت پروبلماتیک ایران کرد و مشکل را در ساحت قدرت و نیروهای سیاسی جستجو کرد این پرسش سترگ پیش می آید که آیا نیروهای برآمده از تحول متاخری چون مواجهه با مدرنیته توان رویارویی و اثرگذاری تاریخی در مقابل نیروهای برآمده از سنت با آن پایه عقبه ی تاریخی را دارا هستند!؟
اینجاست که اهمیت رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی و برخورداری از عقلانیت تاریخی در مواجهه با مسائل ما بیش از پیش آشکار می شود؛ بنابراین با توجه به آنچه به نحو مختصر گفته شد نخبگان فکری به جای انتساب مدافعان و واضعان گفتمان وفاق به نوعی روحیه کنسرواتیستی و محافظهکارانه؛ لازم است در بصیرت های بنیادین این گفتمان مداقه کنند و به ضرورت اتخاد مواضع میاندارانه و توسعه ی گفتمان های میانجی در فقدان جامعه مدنی و فرماسیون های اجتماعی متضمن آن در جهت همافزایی نیروها و ترمیم شکاف وجدان تاریخی دوپاره ایرانیان پس از مواجهه با مدرنیته؛ بیش از پیش آگاه و ملتزم گردند. در این میان سخن بر سر این که چرا گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بیش از قدرت سیاسی نخبگان فکری را مخاطب و طرف گفتگوی خویش قرار می دهد یا چرا کمتر به نقد ناکارآمدیها می پردازد برای اهل نظر دغدغه مند چندان پوشیده نیست. هر چند اهل اصطلاح اصولیترین و صریحترین نقدها را در میان مواضع حکمی اندیشه وران وفاق طلب در نسبت با وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی و شرایط جاری می توانند بیابند. باری آنچه از کشمکش های اجتماعی جاری کشور درسآموز است پرهیز از تحلیلهای پوپولیستی و شعارزده و تذکار به ضرورت تمهید رویکردهای تحلیلی و تئوریک در سایه ی نیل به یک تئوری اجتماعی خاص ایران است در جهت برون رفت از انواع بحرانها و انسدادها و طی طریق در راه دشوار توسعه و تجدد.
دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
در عالمیت پیشامدرن؛ و در دورههای مختلف تاریخی بین دین و قدرت و خاصه بین اسلام و سیاست نسبت و پیوندی معنادار و قابل ملاحظه برقرار بود؛ چندان که در تدبیر امور ملک و مدینه علمای دین و پیشتر از آن بشارت آوران ادیان بزرگ به عنوان کلان روایت های معنابخش مستقیم و غیر مستقیم به نحوی جدی نقش آفرین بودند؛ با ظهور مدرنیته نهاد دین در خاستگاه مدرنیته دچار تغییرات و تبتلات بسیار به واسطه ی تجربه ی تنش مدرنیته گردید؛ ایران ما به معنی الاخص و جهان اسلام به معنی الاعم با اینکه دیرتر دچار تجربه ی این تنش ها به واسطه ی دوری از کانون مدرنیته بود لیکن در سده ها و ایضا در دهه های اخیر به واسطه ی جهانگیر شدن مدرنیته -به عنوان یک رویداد عظیم تاریخی از آن خود کننده- بیشتر و بیشتر در معرض این تلاطمات قرار گرفت و هنوز با وجود این شکافهای تمدنی و در سایه ی گسترش این عالمیت مدرن و سیاره ای شدن آن -و نیز ظهور عالم پسامدرن- به طور مشخص نمی توان برون داد این مواجهات را در ساحات مختلف احصا کرد؛ اینکه آیا می توان توفق خوانش های سیاسی از مواریث سنتی را حاکی از ظهور همه ی پتانسیلها و امکانات سنت برای حل و فصل معضلات در مواجهه ی با مدرنیته دانست خود پرسش مهمیست. در عمیق ترین این ساحات و در ساحت هستی شناختی فقدان یک انتولوژی متناسب با زیست جهان جدید برای ایران و در جهان اسلام ای بسا بنیادی ترین مسئله ی ما بتواند که قلمداد گردد. از طرفی نیاز قهری به دستاوردهای علمی و تکنولوژیک مدرنیته حتی در بخش های دفاعی و امنیتی باعث شده است که تبعات این توسعه نیافتگی تاریخی در صورت عقب افتادن از قافله ی پیشرفت های علمی در شئون فرهنگی؛ اجتماعی و سیاسی بیش از پیش آشکار شود و بحران های فزاینده ای گریبان مردمان این سامان را بگیرد...
با این مقدمه وقتی "گفتمان وفاق" ریشه ی مشکلات ما را در ساحت سیاست روزمره قلمداد نمی کند عجیب است که نه تنها از جانب عقل مشترک و شعور متعارف مورد انواع سو ظنها واقع می گردد؛ که از جانب نخبگان نیز مورد تردید جدی قرار می گیرد. حتی اگر با صورت بندی ایشان شروع به مسئله شناسی وضعیت پروبلماتیک ایران کرد و مشکل را در ساحت قدرت و نیروهای سیاسی جستجو کرد این پرسش سترگ پیش می آید که آیا نیروهای برآمده از تحول متاخری چون مواجهه با مدرنیته توان رویارویی و اثرگذاری تاریخی در مقابل نیروهای برآمده از سنت با آن پایه عقبه ی تاریخی را دارا هستند!؟
اینجاست که اهمیت رویکرد پدیدارشناختی و تاریخی و برخورداری از عقلانیت تاریخی در مواجهه با مسائل ما بیش از پیش آشکار می شود؛ بنابراین با توجه به آنچه به نحو مختصر گفته شد نخبگان فکری به جای انتساب مدافعان و واضعان گفتمان وفاق به نوعی روحیه کنسرواتیستی و محافظهکارانه؛ لازم است در بصیرت های بنیادین این گفتمان مداقه کنند و به ضرورت اتخاد مواضع میاندارانه و توسعه ی گفتمان های میانجی در فقدان جامعه مدنی و فرماسیون های اجتماعی متضمن آن در جهت همافزایی نیروها و ترمیم شکاف وجدان تاریخی دوپاره ایرانیان پس از مواجهه با مدرنیته؛ بیش از پیش آگاه و ملتزم گردند. در این میان سخن بر سر این که چرا گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بیش از قدرت سیاسی نخبگان فکری را مخاطب و طرف گفتگوی خویش قرار می دهد یا چرا کمتر به نقد ناکارآمدیها می پردازد برای اهل نظر دغدغه مند چندان پوشیده نیست. هر چند اهل اصطلاح اصولیترین و صریحترین نقدها را در میان مواضع حکمی اندیشه وران وفاق طلب در نسبت با وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی و شرایط جاری می توانند بیابند. باری آنچه از کشمکش های اجتماعی جاری کشور درسآموز است پرهیز از تحلیلهای پوپولیستی و شعارزده و تذکار به ضرورت تمهید رویکردهای تحلیلی و تئوریک در سایه ی نیل به یک تئوری اجتماعی خاص ایران است در جهت برون رفت از انواع بحرانها و انسدادها و طی طریق در راه دشوار توسعه و تجدد.
Forwarded from زیر سقف آسمان
چشماندازی_نظری_در_بارهی_خیزشهای_اجتماعیی_ایران.pdf
1.4 MB
♦️چشماندازی نظری در بارهی خیزشهای اجتماعیی ایران / نسخهی کامل و ویرایش شده
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۱۷ آذر ۱۴۰۱
🔻درآمد
نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجهی یک جنبش اجتماعیی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کرده ام و در ۱۱ آذر به پایان رسانده ام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش میکنم، ۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش همچنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحهی یک جنبش همراه با پیگیریی اخبار هر روزهی آن و نیز همراه با مطالعهی دیگر خیزشهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینهی اجتماعیی بروز آنها بیشتر توجّه کنم. کوشیدم تا جاییکه ممکن است در عین مفهومسازیی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را بهکار بگیرم و تا جاییکه ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلّیگویی پرهیز کنم. امیدوار ام این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارجمند قرار گیرد. انتشار عمومیی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحبنظران ارجمند و آموختن بیشتر را میدهد.
#رژیم_سیاسی
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۱۷ آذر ۱۴۰۱
🔻درآمد
نوشتن این بحث بلند و طولانی را در بحبوجهی یک جنبش اجتماعیی سراسری و از ۲۸ مهر ۱۴۰۱ آغاز کرده ام و در ۱۱ آذر به پایان رسانده ام. الان که این نوشته را برای بازنشر کامل آن ویرایش میکنم، ۱۷ آذر ۱۴۰۱ است و جنبش همچنان ادامه دارد. نوشتن در بحبوحهی یک جنبش همراه با پیگیریی اخبار هر روزهی آن و نیز همراه با مطالعهی دیگر خیزشهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر در ایران، به من این امکان را داده است که به زمینهی اجتماعیی بروز آنها بیشتر توجّه کنم. کوشیدم تا جاییکه ممکن است در عین مفهومسازیی لازم برای تبیین و توضیح این پدیده، مفاهیمی قابل فهم برای مخاطب عام را بهکار بگیرم و تا جاییکه ممکن است دقیق سخن بگویم و از کلّیگویی پرهیز کنم. امیدوار ام این نوشته مورد توجّه مخاطبان ارجمند قرار گیرد. انتشار عمومیی آن به من فرصت دریافت نقدهای صاحبنظران ارجمند و آموختن بیشتر را میدهد.
#رژیم_سیاسی
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✅ناهمخوانی در تحلیل محدثی از حوادث اخیر کشور؛ از حیث کاربست مفهومی!
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی در مقام یک جامعهشناس انتقادی از آنجایی که از انتقاد بیشتر از تمجید استقبال می کند از مجموعه ی محسنات و نقاط قوتی که بر تحلیل های وی در خصوص حوادث اخیر کشور مترتب هست فاکتور گرفته به بازنمود یک ناهمخوانی مشهود در صدر و ذیل این تحلیل اکتفا می کنم باشد که به کار خوانندگان این تحلیل و شخص ایشان در مقام تجدید نظر مفید فایده واقع گردد.
در یک عبارت اصل مدعای خویش را عنوان کرده در ادامه به ارائه شاهد مثال هایی از خود متن می پردازم. آنچه به چشم غیر مسلح در این نوشتارهای ارزشمند (از حیث جامعهشناختی) ولی لاجرم شتابزده (به جهت جنس پدیدار اجتماعی در حال صیرورت) کاملا مشهود است کاربرد مکرر "خیزش" در صدر این تحلیل ها و استعمال مکرر "جنبش" در ذیل آن می باشد؛ به نحوی که به نظر می رسد مساعی ایشان از حیث کاربست مفهومی در عناوین و سطور اولیه تحلیل ها برای جا انداختن تمایز "خیزش" با "جنبش" توسط خود ایشان در نتیجه گیری و بخش پایانی تحلیل راه به نقطه ی قابل اتکایی نمی برد. حال می پردازیم به ارائه چند شاهد مثال با این توضیح که ارائه همه ی آنها از حوصله این جستار بیرون است.
عنوان: چشم انداز نظری به خیزش اجتماعی ایران
[در عنوان تمام یادداشت های تلگرامی و در مقدمات جمع بندی اخیر بارها از خیزش برای توصیف حوادث اخیر استفاده شده است]
نتیجهگیری: استنباطات نظریی نیازمند بررسیی تجربی
[شماره ها بر اساس چینش خود محدثی در متن]
۱) این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است...
۲) نارضایتیی اجتماعی در این "خیزش" هم به صورت انباشت منتشر و هم به صورت انباشت متمرکز وجود دارد. از این رو، منبع سوخت یا تغذیهی این "خیزش" اجتماعی، نیرومند و مستمر است. حتا اگر "جنبش" مهار شود، این منبع تغذیه برای خیزشهای بعدی کار خواهد کرد و آنها را هم تغذیه خواهد نمود و تا زمانی که این نارضایتیها مدیریت موثری نشوند (یعنی خواستههای ناراضیان برآورده نشوند)، میتوان احتمال وقوع "خیزش"های بعدی را داد.
۴) خشونت شدید لفظی و فیزیکیای که در این جنبش اجتماعی دیده میشود...
۵) ...امکان حل و فصل وضعیت خصومتآمیز بین مردم تغذیهکنندهی جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد...
۸) با تداوم جنبش، ساز و کارهای سرکوب بهتدریج ضعیفتر و ضعیفتر میشود...
۹) تداوم طولانیی تقابل خشونتبار نیروهای جنبش و حکومت ...
در پایان ضمن آرزوی بهروزی و توفیق بیش از پیش برای دکتر محدثی نازنین امیدوارم با تکمیل این پروژه شاهد ارتقای کیفی آن در سایه ی استمرار تلاش های وی باشیم. هدف از این جستار کمک به بهبود نسبی کار تحقیقی از حیث کاربست مفهومی و رفع کاستی های احتمالی می باشد به نظر می رسد تلاش محدثی ناظر بر جا انداختن تمایز بین خیزش و جنبش در مقدمات این تحلیل در بخش پایانی با اطلاق متشتت آنها و تذبذب در به کارگیری "خیزش"یا "جنبش"برای توصیف حوادث اخیر مخدوش می گردد. حتی میان یادداشت های ایشان که هنوز در کانال وی موجود هست با این فایل نهایی در خصوص استفاده از جنبش و خیزش می توان مغایرت هایی را در یک گزاره و عبارت واحد بازیافت.( به عنوان مثال این عبارت " این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در فایل جمعبندی هنوز به این شکل "این خیزش اجتماعی خیزشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در یادداشت های تلگرامی قابل ملاحظه می باشد) به جهت ارتقای این جهد علمی تذکار این موارد را هم جهت با این جد و جهد قابل تقدیر مفیده فایده قلمداد نمودم. کمترین فایده ی تحلیل جامعهشناختی این حوادث آشنایی با ادبیات نظری و تئوریک این حوزه ی تحلیل اعم از تعاریف اولیه ی مفاهیمی از قبیل خیزش و جنبش و تمایزات و قرابت های آنهاست که در طول زمان در بستر یک روند اجتماعی تحول می یابند.
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
دکتر حسن محدثی در مقام یک جامعهشناس انتقادی از آنجایی که از انتقاد بیشتر از تمجید استقبال می کند از مجموعه ی محسنات و نقاط قوتی که بر تحلیل های وی در خصوص حوادث اخیر کشور مترتب هست فاکتور گرفته به بازنمود یک ناهمخوانی مشهود در صدر و ذیل این تحلیل اکتفا می کنم باشد که به کار خوانندگان این تحلیل و شخص ایشان در مقام تجدید نظر مفید فایده واقع گردد.
در یک عبارت اصل مدعای خویش را عنوان کرده در ادامه به ارائه شاهد مثال هایی از خود متن می پردازم. آنچه به چشم غیر مسلح در این نوشتارهای ارزشمند (از حیث جامعهشناختی) ولی لاجرم شتابزده (به جهت جنس پدیدار اجتماعی در حال صیرورت) کاملا مشهود است کاربرد مکرر "خیزش" در صدر این تحلیل ها و استعمال مکرر "جنبش" در ذیل آن می باشد؛ به نحوی که به نظر می رسد مساعی ایشان از حیث کاربست مفهومی در عناوین و سطور اولیه تحلیل ها برای جا انداختن تمایز "خیزش" با "جنبش" توسط خود ایشان در نتیجه گیری و بخش پایانی تحلیل راه به نقطه ی قابل اتکایی نمی برد. حال می پردازیم به ارائه چند شاهد مثال با این توضیح که ارائه همه ی آنها از حوصله این جستار بیرون است.
عنوان: چشم انداز نظری به خیزش اجتماعی ایران
[در عنوان تمام یادداشت های تلگرامی و در مقدمات جمع بندی اخیر بارها از خیزش برای توصیف حوادث اخیر استفاده شده است]
نتیجهگیری: استنباطات نظریی نیازمند بررسیی تجربی
[شماره ها بر اساس چینش خود محدثی در متن]
۱) این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است...
۲) نارضایتیی اجتماعی در این "خیزش" هم به صورت انباشت منتشر و هم به صورت انباشت متمرکز وجود دارد. از این رو، منبع سوخت یا تغذیهی این "خیزش" اجتماعی، نیرومند و مستمر است. حتا اگر "جنبش" مهار شود، این منبع تغذیه برای خیزشهای بعدی کار خواهد کرد و آنها را هم تغذیه خواهد نمود و تا زمانی که این نارضایتیها مدیریت موثری نشوند (یعنی خواستههای ناراضیان برآورده نشوند)، میتوان احتمال وقوع "خیزش"های بعدی را داد.
۴) خشونت شدید لفظی و فیزیکیای که در این جنبش اجتماعی دیده میشود...
۵) ...امکان حل و فصل وضعیت خصومتآمیز بین مردم تغذیهکنندهی جنبش اجتماعی از یک سو و حکومت از سوی دیگر وجود ندارد...
۸) با تداوم جنبش، ساز و کارهای سرکوب بهتدریج ضعیفتر و ضعیفتر میشود...
۹) تداوم طولانیی تقابل خشونتبار نیروهای جنبش و حکومت ...
در پایان ضمن آرزوی بهروزی و توفیق بیش از پیش برای دکتر محدثی نازنین امیدوارم با تکمیل این پروژه شاهد ارتقای کیفی آن در سایه ی استمرار تلاش های وی باشیم. هدف از این جستار کمک به بهبود نسبی کار تحقیقی از حیث کاربست مفهومی و رفع کاستی های احتمالی می باشد به نظر می رسد تلاش محدثی ناظر بر جا انداختن تمایز بین خیزش و جنبش در مقدمات این تحلیل در بخش پایانی با اطلاق متشتت آنها و تذبذب در به کارگیری "خیزش"یا "جنبش"برای توصیف حوادث اخیر مخدوش می گردد. حتی میان یادداشت های ایشان که هنوز در کانال وی موجود هست با این فایل نهایی در خصوص استفاده از جنبش و خیزش می توان مغایرت هایی را در یک گزاره و عبارت واحد بازیافت.( به عنوان مثال این عبارت " این جنبش اجتماعی جنبشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در فایل جمعبندی هنوز به این شکل "این خیزش اجتماعی خیزشی بزرگ مقیاس و کشوری است..." در یادداشت های تلگرامی قابل ملاحظه می باشد) به جهت ارتقای این جهد علمی تذکار این موارد را هم جهت با این جد و جهد قابل تقدیر مفیده فایده قلمداد نمودم. کمترین فایده ی تحلیل جامعهشناختی این حوادث آشنایی با ادبیات نظری و تئوریک این حوزه ی تحلیل اعم از تعاریف اولیه ی مفاهیمی از قبیل خیزش و جنبش و تمایزات و قرابت های آنهاست که در طول زمان در بستر یک روند اجتماعی تحول می یابند.
Forwarded from Sell old group buy old channel sell old channel
🖊 چرا کربن به طرح ایده فلسفه تطبیقی میپردازد؟
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
🔹#هانری_کربن فیلسوفی تطبیقی بود، اما مراد از فلسفه تطبیقی در اینجا، انجام پارهای از مقایسهها نیست. البته من منکر این مقایسهها در فلسفه تطبیقی نیستم، اما معتقدم فلسفه تطبیقی ناشی از یک سری ضرورتهاست. این ضرورتها درباره کربن را باید در فضای جهان عصر مدرنیته جست.
🔹بعد از ظهور مدرنیته، کم کم روند جهانی شدن و هضم شدن فرهنگهای بومی در آن شکل گرفت. این روند در زمانه کنونی با پیشرفت تکنولوژی و بهویژه وسایل ارتباطی شدت بسیاری یافته است، به گونهای که عقلانیت مدرنیته همه جا را فرا گرفته و چیزی از شرق، جز در موزهها باقی نمانده است. حتی در ملل به ظاهر شرقی، از شرقیت خبری نیست.
🔹با دنیای مدرن، زیست جهان جدیدی در برابر بشر گشوده شد که با زیستجهانهای گذشته قابل مقایسه نیست. اما سوالی که از دید متفکران عصر روشنگری مغفول ماند این بود که آیا این سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای بشر است؟!
🔹گرچه در جهان کنونی امکانات زیادی برای بشر گشوده شده، اما جان انسان در هیچ دورهای، با چنین محدودیت امکانی مواجه نبوده؛ چون در این دوره فقط یک نوع تفکر آن هم تفکر متافیزیک روبهروی بشر وجود دارد. بشر امروز شیوههای دیگر تفکر را از یاد برده و فقط با یک نوع عقلانیت آن هم عقلانیت سوبژکتیویته دوره جدید آشناست. حتی آنهایی که از شرقیت دم میزنند با عقلانیت دیگری آشنایی ندارند.
🔹هانری کربن نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نبود. او میخواست به بحران جهان کنونی جواب دهد؛ ازهمینرو به سراغ فلسفه تطبیقی آمد. فلسفه تطبیقی خواهان این است که از آزادی انسان دفاع کند. کسی که فکر میکند الهیات و فلسفه اسلامی پاسخ تمام پرسشهای او را دارد اهل فلسفه تطبیقی نیست و این فلسفه دغدغه او نخواهد بود؛ همچنین کسی که نگاه آگوست کنتی دارد و تاریخ را براساس پیشرفت میبیند هیچ نیازی ندارد که به گذشته رجوع کند. کسی به گذشته رجوع متفکرانه میکند که بشر کنونی را به صرف پیشرفت ابزار و زندگی در جهان کنونی، نسبت به بشر گذشته برتر نمیداند.
🔹فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسست از نیهیلیسمی که بشر جدید را فرا گرفته است. او معتقد بود سنن حکمی و فلسفی شرقی یگانه پادزهر نیهیلیسم است. فلسفه تطبیقی مسئله کسی است که خطر مرگ انسان را احساس میکند. فلسفه تطبیقی دغدغه کسی است که خواهان تحقق انسان دیگری است.
🔸«ضرورت فلسفه تطبیقی»، بیژن عبدالکریمی، وبگاه باشگاه اندیشه
پرونده تلگرامی #کربن_و_پرسش_از_وجود
باشگاه اندیشه
♦️ @Bashgah_net
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
بن بست نظری چرخه روشنفکری در ایران و نقش 'دکتر بیژن عبدالکریمی' در برون رفت از آن"
۱. روشنفکری یک فرایند است، نه یک جنبش، از هر نوعی که باشد. این فرایند بستر هایی دارد که در آن بستر ها شکل می گیرد و استمرار می یابد. بستر ها می توانند به تنهایی اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و علمی باشند یا همه آنها با هم یک بستر را پدید آورند. وقتی گفته می شود که روشنفکری یک فرایند است، مقصود این است که روشنفکر با هیچ یک از بسترهایی که با آنها مواجه است موضع " همه یا هیچ " ندارد، بلکه در واقع در پی بازگشایی گره هایی است که آن بسترها را از درون متوقف یا از بیرون منفعل کرده است، یا بر عکس.
۲. رسالت روشنفکر در وهله نخست واکاوی و شناخت آن بسترها است و در وهله دوم تشخیص و تمییز گره هایی است درون ساختاری و گره هایی که احیاناً از بیرون بر آن بسترها تحمیل شده یا بر سر راه آنها قرار گرفته است. در وهله سوم به دنبال یافتن راه کارهایی است که بتواند به مدد آنها، آن دو رسالت را به سر منزل مطلوب برساند. مقصود از یافتن راه کار، تنها راه کار عملی به معنای متعارف کلمه نیست، بلکه به همان معنای پارادوکسیکالی است که سعدی گفته است: " جز به خردمند مفرما عمل - گر چه عمل کار خردمند نیست ".
۳. بنابر این، رسالت روشنفکر به حسب ذات و سرشت پرهیز از تقابل است، تقابل به هر معنای که ممکن در نظر آید. چون روشنفکری از سنخ اندیشه است و متفکر آموزگار است. مراد از تقابل، تقابل با قدرت است - خواه قدرت سیاسی باشد یا قدرت اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی- البته اندیشه نیز که روشنفکر به آن آراسته است به خودی خود قدرت است. نظر به ماهیت قدرت هیچ تفاوتی در این گونه های قدرت وجود ندارد، بلکه تفاوت در تاثیری است که از قدرت برمی آید. یعنی کارکردهای قدرت از نوع بازیهای زبانی ویتگنشتاین.
۴. نگاه روشنفکر در فرایندی که در آن پرورش یافته و بالنده شده و در آن زیست کرده است - خواه زیست تاریخی - فرهنگی در مد نظر باشد یا زیست به معنای زندگی در مقطعی از زمان - در واقع، بر افق روشنگری، تحول و سرانجام بهبود وضعیتی دوخته شده است که در یک جایگاه تاریخی - اکنونی ایستاده و اکنون به گذشته و آینده می نگرد. و این رسالتی است سنگین بر دوش یک روشنفکر متعهدِ ملتزم به معنایی که مرلو - پونتی در نظر دارد، نه سارتر. یعنی ما متعهد و ملتزم به انتخاب یک راه از میان دو راه پیشِ رو نیستیم، بنابر نظر مرلو - پونتی.
۵. اکنون اگر رسالت روشنفکر را روشنگری، تحول و بهبود وضعیت بدانیم، تقابل به هر معنایی که در نظر گرفته شود، مانعی برای تحقق آن رسالت شمرده می شود. یا روشنفکر بمانیم و قدرت را انکار کنیم یا قدرت را بپذیریم و رسالت روشنفکری را به انفعال بگشانیم و بی اثر سازیم.
گفته شد که یکی از رسالت های ذاتی روشنفکر شناخت موانع و گره هایی است که با رفع آنها بتواند آن رسالت ذاتی خود را در نظر و عمل محقق سازد. بی آن که به ثالث مطرود متعهد و ملتزم باشد و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن جستجو نماید. دکتر بیژن عبدالکریمی در این موقعیت ایستاده و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن و طرد راه سوم نمی داند.
۶. در صد سال اخیر میان روشنفکری و قدرت - در ایران بیشتر قدرت سیاسی و قدرت دینی - تقابلی از نوع غایت خلاف شکل گرفته و پیوسته این چرخه گاهی به نهایت خود می رسد و همان نهایت مجدد آغازی می شود برای تجدید این چرخه بی نتیجه و بی حاصل، و دوری که نقطه آغاز آن با نقطه پایانش چندان تفاوت و تمایز ما هوی ندارد. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون از یک سو به درون بسته ی این چرخه نظر دارد و از سوی دیگر به بیرون این چرخه ایستاده است تا ببیند چگونه می توان پنجره ای از درون این چرخه به بیرون گشود و چگونه می توان از بیرون راهی برای رفتن به درون این چرخه پدید آورد. او دیگر نمی پذیرد، یا دستکم به نظر من چنین می آید، که راه ثالث مطرود است، یعنی زبانی که دیگر بر تقابل استوار نیست، بلکه بر وفاق ملی تکیه دارد و البته آن را شدنی می داند.
۱. روشنفکری یک فرایند است، نه یک جنبش، از هر نوعی که باشد. این فرایند بستر هایی دارد که در آن بستر ها شکل می گیرد و استمرار می یابد. بستر ها می توانند به تنهایی اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و علمی باشند یا همه آنها با هم یک بستر را پدید آورند. وقتی گفته می شود که روشنفکری یک فرایند است، مقصود این است که روشنفکر با هیچ یک از بسترهایی که با آنها مواجه است موضع " همه یا هیچ " ندارد، بلکه در واقع در پی بازگشایی گره هایی است که آن بسترها را از درون متوقف یا از بیرون منفعل کرده است، یا بر عکس.
۲. رسالت روشنفکر در وهله نخست واکاوی و شناخت آن بسترها است و در وهله دوم تشخیص و تمییز گره هایی است درون ساختاری و گره هایی که احیاناً از بیرون بر آن بسترها تحمیل شده یا بر سر راه آنها قرار گرفته است. در وهله سوم به دنبال یافتن راه کارهایی است که بتواند به مدد آنها، آن دو رسالت را به سر منزل مطلوب برساند. مقصود از یافتن راه کار، تنها راه کار عملی به معنای متعارف کلمه نیست، بلکه به همان معنای پارادوکسیکالی است که سعدی گفته است: " جز به خردمند مفرما عمل - گر چه عمل کار خردمند نیست ".
۳. بنابر این، رسالت روشنفکر به حسب ذات و سرشت پرهیز از تقابل است، تقابل به هر معنای که ممکن در نظر آید. چون روشنفکری از سنخ اندیشه است و متفکر آموزگار است. مراد از تقابل، تقابل با قدرت است - خواه قدرت سیاسی باشد یا قدرت اجتماعی، دینی، فرهنگی و علمی- البته اندیشه نیز که روشنفکر به آن آراسته است به خودی خود قدرت است. نظر به ماهیت قدرت هیچ تفاوتی در این گونه های قدرت وجود ندارد، بلکه تفاوت در تاثیری است که از قدرت برمی آید. یعنی کارکردهای قدرت از نوع بازیهای زبانی ویتگنشتاین.
۴. نگاه روشنفکر در فرایندی که در آن پرورش یافته و بالنده شده و در آن زیست کرده است - خواه زیست تاریخی - فرهنگی در مد نظر باشد یا زیست به معنای زندگی در مقطعی از زمان - در واقع، بر افق روشنگری، تحول و سرانجام بهبود وضعیتی دوخته شده است که در یک جایگاه تاریخی - اکنونی ایستاده و اکنون به گذشته و آینده می نگرد. و این رسالتی است سنگین بر دوش یک روشنفکر متعهدِ ملتزم به معنایی که مرلو - پونتی در نظر دارد، نه سارتر. یعنی ما متعهد و ملتزم به انتخاب یک راه از میان دو راه پیشِ رو نیستیم، بنابر نظر مرلو - پونتی.
۵. اکنون اگر رسالت روشنفکر را روشنگری، تحول و بهبود وضعیت بدانیم، تقابل به هر معنایی که در نظر گرفته شود، مانعی برای تحقق آن رسالت شمرده می شود. یا روشنفکر بمانیم و قدرت را انکار کنیم یا قدرت را بپذیریم و رسالت روشنفکری را به انفعال بگشانیم و بی اثر سازیم.
گفته شد که یکی از رسالت های ذاتی روشنفکر شناخت موانع و گره هایی است که با رفع آنها بتواند آن رسالت ذاتی خود را در نظر و عمل محقق سازد. بی آن که به ثالث مطرود متعهد و ملتزم باشد و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن جستجو نماید. دکتر بیژن عبدالکریمی در این موقعیت ایستاده و چاره را در انتخابِ یا این و یا آن و طرد راه سوم نمی داند.
۶. در صد سال اخیر میان روشنفکری و قدرت - در ایران بیشتر قدرت سیاسی و قدرت دینی - تقابلی از نوع غایت خلاف شکل گرفته و پیوسته این چرخه گاهی به نهایت خود می رسد و همان نهایت مجدد آغازی می شود برای تجدید این چرخه بی نتیجه و بی حاصل، و دوری که نقطه آغاز آن با نقطه پایانش چندان تفاوت و تمایز ما هوی ندارد. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون از یک سو به درون بسته ی این چرخه نظر دارد و از سوی دیگر به بیرون این چرخه ایستاده است تا ببیند چگونه می توان پنجره ای از درون این چرخه به بیرون گشود و چگونه می توان از بیرون راهی برای رفتن به درون این چرخه پدید آورد. او دیگر نمی پذیرد، یا دستکم به نظر من چنین می آید، که راه ثالث مطرود است، یعنی زبانی که دیگر بر تقابل استوار نیست، بلکه بر وفاق ملی تکیه دارد و البته آن را شدنی می داند.
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
۷. تامل در باره این چرخه بسیار اهمیت دارد.این چرخه همان تقابلی است که میان روشنفکران و قدرت - به معنای سیاسی و دینی - در صد سال اخیر خود را آشکار ساخته است. پیوسته روشنفکر به نکوهش قدرت پرداخته و قدرت به انکار رسالت روشنفکر. در واقع، گویی روشنفکر رسالت خود را فقط در " شجاعت گفتن" می دیده است و قدرت در " نشنیدن". یا قدرت خود را موظف به گفتن می دانسته و روشنفکر به نشنیدن. این در حالی است که روشنفکر افزون بر " شجاعت گفتن" رسالت های دیگری همچون " شجاعت دیدن " و " شجاعت شنیدن" نیز دارد. در چرخه ای که بیان شد روشنفکر، بسیار اندک به رسالت شجاعت دیدن و شنیدن پرداخته است و بیشتر بر شجاعت گفتن پای می فشرده است. به نظر می آید که دکتر بیژن عبدالکریمی می خواهد انحصار روشنفکری در شجاعت گفتن را بشکند و دیگر رسالت های ذاتی روشنفکر را، که از آن غفلت شده، به او یاد آوری کند. یعنی خودآگاهی. التفات به این نوع خودآگاهی که از درون فرایند روشنفکری در حال برخاستن است و دکتر بیژن عبدالکریمی در آغار این فرایند قرار دارد، بسیا مهم است.
۸. گذر از این چرخه ایستاده و متوقف به عاملی تاثیر گذار و پیشرونده نیاز دارد. این عامل مهم همان است که دکتر بیژن عبدالکریمی از آن به " وفاق ملی " تعبیر می کند، یعنی چرخش زبانی در فرایند روشنفکری. دکتر بیژن عبدالکریمی به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر، افزون بر شجاعت گفتن، به شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن التفات ویژه نموده است و این دو خصوصیت است که رسالت یک روشنفکر را در این که " کجای تاریخ ایستاده است" آشکار می سازد. جایگاه یک فیلسوفِ روشنفکر در تاریخ است که می تواند به او در شناخت گره هایی که سبب خروج یک چرخه از بن بست می شود، مدد رساند.
۹. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در " جایی " ایستاده است که از یک سو به یک سنت تاریخی نظر دارد و از سوی دیگر به افقی که می تواند چشم اندازی برای آینده باشد. در عین حال به گره های درون ساختاری و بیرون ساختاری نیز توجه دارد. تنها راه برون رفت از این چرخه متوقف رهایی و پرهیز از " تقابل آزموده" و روی آوردن به وفاق ملی، یعنی به هم آمیختن شجاعت گفتن، شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن است. این سه ویژگی هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند. مهمترین کارکرد آنها این است که روشنفکر را بیرون از " چرخه متوقف " قرار می دهد و او را از وضعیت دَوَرانی ای که منفعلانه است خارج می سازد و همین می تواند آغاز یک فرایند دیگری باشد که تبدیل به یک چرخه متوقف دیگری نشود. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در آغاز شکل گیری این فرایند جدید ایستاده است.
۱۰. آنچه گفته شد یک سوی ماجرا است، سویه دیگر آن این است که همین تحول و بازنگری یا چرخ زبانی باید در طرف قدرت نیز انجام پذیرد که البته واکاوی آن مجال دیگری می طلبد.
محمد اکوان ۱۳/ ۱۰/ ۱۴۰۲
۸. گذر از این چرخه ایستاده و متوقف به عاملی تاثیر گذار و پیشرونده نیاز دارد. این عامل مهم همان است که دکتر بیژن عبدالکریمی از آن به " وفاق ملی " تعبیر می کند، یعنی چرخش زبانی در فرایند روشنفکری. دکتر بیژن عبدالکریمی به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر، افزون بر شجاعت گفتن، به شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن التفات ویژه نموده است و این دو خصوصیت است که رسالت یک روشنفکر را در این که " کجای تاریخ ایستاده است" آشکار می سازد. جایگاه یک فیلسوفِ روشنفکر در تاریخ است که می تواند به او در شناخت گره هایی که سبب خروج یک چرخه از بن بست می شود، مدد رساند.
۹. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در " جایی " ایستاده است که از یک سو به یک سنت تاریخی نظر دارد و از سوی دیگر به افقی که می تواند چشم اندازی برای آینده باشد. در عین حال به گره های درون ساختاری و بیرون ساختاری نیز توجه دارد. تنها راه برون رفت از این چرخه متوقف رهایی و پرهیز از " تقابل آزموده" و روی آوردن به وفاق ملی، یعنی به هم آمیختن شجاعت گفتن، شجاعت دیدن و شجاعت شنیدن است. این سه ویژگی هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند. مهمترین کارکرد آنها این است که روشنفکر را بیرون از " چرخه متوقف " قرار می دهد و او را از وضعیت دَوَرانی ای که منفعلانه است خارج می سازد و همین می تواند آغاز یک فرایند دیگری باشد که تبدیل به یک چرخه متوقف دیگری نشود. دکتر بیژن عبدالکریمی اکنون در آغاز شکل گیری این فرایند جدید ایستاده است.
۱۰. آنچه گفته شد یک سوی ماجرا است، سویه دیگر آن این است که همین تحول و بازنگری یا چرخ زبانی باید در طرف قدرت نیز انجام پذیرد که البته واکاوی آن مجال دیگری می طلبد.
محمد اکوان ۱۳/ ۱۰/ ۱۴۰۲
✅️آیا براستی محدثی در باب خیزش/جنبش اجتماعی نظریه پردازی کرده است؟
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره ی خیزشهای اجتماعی ایران" را بسیار جدی بگیرند؛ اما اگر پاسخ مثبت نباشد بهتر است از جانب ایشان مورد بازنگری قرار گیرد؛ مخصوصا از آن جهت که ایشان امتیاز ویژه ی این کار را نظریه پردازی و مواجهه تئوریک و علمی می داند و در جلسه ۱۵ دی باشگاه اندیشه هم بارها به آن تاکید کرده است و این امتیاز ویژه را فوق سایر اظهارنظرها قلمداد کرده است. فی المثل ایشان در همین نشست کارهای امثال احمد زیدآبادی را به سطح توصیه و نصیحت تقلیل و تلاش خویش را به سطح نظریه پردازی ارتقا داده است. آیا لازم نیست ادعای ایشان در لابلای کار ایشان به چشم اهل نظر و اجتماع علمی بیاید و صرفا در حد ادعا باقی نماند؟!
البته قدر مساعی ایشان در خصوص تولید محتوا در باب مسائل مبتلی به جامعه بحران زده ی ما محفوظ و دل نگرانی ایشان برای حیات جامعه محترم است. نگارنده بارها به اهمیت و ضرورت توجه به تذکارهای جامعه شناسان اشاره کرده است. پاسخ نگارنده به این پرسش البته اگر چه یکسره مثبت نیست اما علی رغم اختلاف نظرها با دغدغه ایشان در خصوص مواجهه نظری و تئوریک با مسائل اجتماعی همدلی دارد. ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان در ادامه برای تأمل بیشتر در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی» به چند ویژگی نظریه پردازی در حوزه اجتماعی اشاره می شود:
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" بایستی میان پنج مفهوم تمایز قائل شد:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است...
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند...
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم... «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعهشناس)
پرسش مطروحه در عنوان این جستار از آن جهت مهم است که در صورت پاسخ مثبت به آن بایستی اهل نظر مرقومه ی دکتر محدثی بزرگوار با عنوان "چشم اندازهای نظری درباره ی خیزشهای اجتماعی ایران" را بسیار جدی بگیرند؛ اما اگر پاسخ مثبت نباشد بهتر است از جانب ایشان مورد بازنگری قرار گیرد؛ مخصوصا از آن جهت که ایشان امتیاز ویژه ی این کار را نظریه پردازی و مواجهه تئوریک و علمی می داند و در جلسه ۱۵ دی باشگاه اندیشه هم بارها به آن تاکید کرده است و این امتیاز ویژه را فوق سایر اظهارنظرها قلمداد کرده است. فی المثل ایشان در همین نشست کارهای امثال احمد زیدآبادی را به سطح توصیه و نصیحت تقلیل و تلاش خویش را به سطح نظریه پردازی ارتقا داده است. آیا لازم نیست ادعای ایشان در لابلای کار ایشان به چشم اهل نظر و اجتماع علمی بیاید و صرفا در حد ادعا باقی نماند؟!
البته قدر مساعی ایشان در خصوص تولید محتوا در باب مسائل مبتلی به جامعه بحران زده ی ما محفوظ و دل نگرانی ایشان برای حیات جامعه محترم است. نگارنده بارها به اهمیت و ضرورت توجه به تذکارهای جامعه شناسان اشاره کرده است. پاسخ نگارنده به این پرسش البته اگر چه یکسره مثبت نیست اما علی رغم اختلاف نظرها با دغدغه ایشان در خصوص مواجهه نظری و تئوریک با مسائل اجتماعی همدلی دارد. ضمن آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان در ادامه برای تأمل بیشتر در معنا و مفهوم «نظریه اجتماعی» به چند ویژگی نظریه پردازی در حوزه اجتماعی اشاره می شود:
دکتر بیژن عبدالکریمی در مقاله "نظریه اجتماعی و متافیزیک "به دنبال «بررسی دلایل عدم ظهور نظریه اجتماعی در ایران» است. به تعبیر ساده تر، پرسش این است: چرا در ایران، برخلاف جوامع غربی، نظریه اجتماعی و به دنبال آن توسعه علوم اجتماعی، به نحوی خلاق، زاینده و غیرترجمه ای شکل نمی گیرد؟عبدالکریمی به این مهم تذکار می دهد که فهم بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما، از جمله اندیشیدن درباره وضیعت نظریه اجتماعی در ایران، بدون توجه به زیست جهان تاریخیمان و بدون توجه به وضعیت تاریخی عقلانیت متافیزیکی در این زیست جهان، امکانپذیر نیست.
برای فهم معنای "نظریه اجتماعی" بایستی میان پنج مفهوم تمایز قائل شد:
الف. تفکر اجتماعی
Social Thought
ب. فلسفه اجتماعی یا سیاسی
Social/ Political Philosophy
ج. ایده اجتماعی
Social ldea
د. نظریه جامعه شناختی
Sociological Theory
هـ. نظریه اجتماعی
Social Theory
1. تفکر اجتماعی: برخلاف سوبژه دکارتی که «من»ی مستقل و منفک از جهان و دیگری است، پیوند با دیگری در سرشت انسان است و همان گونه که هایدگر به درستی تأکید می کند با دیگری بودن از اساسی ترین اوصاف ساختار وجودشناختی آدمی است. به بیان ساده تر، انسان بودن انسان در گرو عالَم و حیات اجتماعی اوست و او از زمانی که وارد این مرحله نوعی خود شده است همواره دارای فهم و تصوری از خویشتن، دیگری و نسبت خویش با دیگری بوده است. این فهم و تصور، بنیاد هر گونه تفکر اجتماعی است...
2. فلسفه اجتماعی/ فلسفه سیاسی: مراد از فلسفه اجتماعی یا فلسفه سیاسی مشخصاً آن شیوه اندیشیدنی در باب حیات سیاسی و اجتماعی است که در سنت متافیزیک غربی شکل گرفته است، یعنی ترسیم یک نظام اجتماعی آرمانی بر اساس عقل بشری و استنتاج این نظام از یک سیستم فلسفی. نمونه های بارز فلسفه سیاسی و اجتماعی را میتوان در اندیشه اجتماعی فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، هابس، لاک، کانت و هگل مشاهده کرد.
3. ایده اجتماعی: عموم انسان ها تصوری از خود، دیگران، نسبت خویش با دیگری و اساساً جامعه دارند، لیکن آنها غالباً در سپهر روشنی درباره حیات سیاسی و اجتماعی نمی اندیشند. آنها گاه به عمل اجتماعی، که اوج آن عمل سیاسی است، روی میآورند اما لزوماً به مقدمات نظری و نیز نتایج و پیامدهای نظری عمل سیاسی و اجتماعی خود نمیاندیشند...
4. نظریه جامعه شناختی: مراد از نظریه جامعه شناختی نظریه ای است که بر اساس روش های علمی، مشخصاً روش های تجربی و مورد پذیرش علم جامعه شناسی، شکل گرفته یا بر اساس همین روش ها مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد.
5. نظریه اجتماعی: نظریه اجتماعی زمانی شکل می گیرد که ما آگاهانه تلاش کنیم حیات سیاسی و اجتماعی را تحت مقولات و مفاهیم روشنی تبیین کرده تا عمل سیاسی و اجتماعی را قاعدهمند سازیم... «یک نظریه اجتماعی می کوشد تا واقعیت زندگی اجتماعی را به طریقی منتزع کند که جنبهها، قواعد، گرایشات پنهان و تأثیرات مشخص در زندگی اجتماعی نمایان و تبیین شده، مورد تأکید قرار گیرند». «یک نظریه اجتماعی نظام یافته نه تنها میتواند به عنوان وسیلهای برای تبیین و فهم سیاست گذشته و حال به نظر آید، بلکه راهنمایی بالقوه، یا در واقع الزامی برای عمل سیاسی آینده است».
Audio
مدرسه مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار کرد:
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
و برنامه
پرسش و پاسخ
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷ الی ۲۰
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
@seyedjavadmiri
نشستهای دربارهی بحران؛
جلسه نقد و بررسی مقالهی
«چشماندازهای نظری درباره خیزشهای اجتماعی ایران»
با حضور
دکتر حسن محدثیگیلوایی (مؤلف)
و دکتر سیدجواد میریمینق (ناقد)
و برنامه
پرسش و پاسخ
پنجشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۱
ساعت ۱۷ الی ۲۰
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان باشگاه اندیشه
#مطالعات_هویت #درباره_بحران #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
@seyedjavadmiri
نقل خاطره ای از دیدار با محمد رضا لطفی!
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون از سرو سینه موج خون/ من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمون" همین بیت بر لب هایم بود که از پیچ شمیران پیچیدم خیابان حقوقی و رسیدم به مکتبخانه میرزاعبدالله؛ ...با هیبت مخصوص به خودش از در وارد شد نعلین را کنار نهاد و قلندرانه آمد و تکیه زد به پشتی ...گفت چی خوندی گفتم جامعه شناسی دانشگاه تهران مشغولم ....گفت علاقه دارم به علوم اجتماعی...تعجب نکردم! بلافاصله گفتم مقاله ی شما را در خصوص نسبت اجتماع و هنر به مناسبت مرگ مایکل جکسون خوندم...پکی عمیق آمیخت به لبخندی چند... باری دیگر هم در کنسرت بانوان شیدا دیدارش نصیبم شد ... یاد و خاطراتش گرامی... بماند برای یادگار
https://www.instagram.com/p/CnFSdN8ufXT/?igshid=MDJmNzVkMjY=
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون از سرو سینه موج خون/ من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمون" همین بیت بر لب هایم بود که از پیچ شمیران پیچیدم خیابان حقوقی و رسیدم به مکتبخانه میرزاعبدالله؛ ...با هیبت مخصوص به خودش از در وارد شد نعلین را کنار نهاد و قلندرانه آمد و تکیه زد به پشتی ...گفت چی خوندی گفتم جامعه شناسی دانشگاه تهران مشغولم ....گفت علاقه دارم به علوم اجتماعی...تعجب نکردم! بلافاصله گفتم مقاله ی شما را در خصوص نسبت اجتماع و هنر به مناسبت مرگ مایکل جکسون خوندم...پکی عمیق آمیخت به لبخندی چند... باری دیگر هم در کنسرت بانوان شیدا دیدارش نصیبم شد ... یاد و خاطراتش گرامی... بماند برای یادگار
https://www.instagram.com/p/CnFSdN8ufXT/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Mohammad Hassan Alaei shared a post on Instagram: "نقل خاطره ای از دیدار با محمد رضا لطفی!
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون…
به بهانه سالروز تولد استاد
بعد تماشای چندین و چند باره "بال در بال" اجرای مشترک لطفی و سایه؛ تصمیم داشتم به بهانه ی آموزش ساز سری به لطفی بزنم؛ "آه که می زند برون…