@sokhanranihaa - بیژن عبدالکریمی - شریعتی و تفکر اینده - کانال..
@sokhanranihaa
شریعتی و تفکر آینده!
این سخنرانی را که توسط دکتر بیژن عبدالکریمی به تاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۰ ایراد شده است می توان به مثابه طلیعه فصل جدیدی از شریعتی پژوهی در ایران تلقی کرد که در آن دکتر عبدالکریمی به نسبت اندیشه شریعتی و تفکر آینده پرداخته اند. کتابی نیز به همین نام از سوی ایشان سال ۹۴ به چاپ رسیده است. این کتاب درصدد است تا جامعه کنونی مان و نسلهای جدید آن را، که در پرتو تجربیات تاریخی چند دهه بعد از انقلاب ایران در افق تاریخی و معنایی جدیدی می اندیشند به تاملی دوباره در خصوص آرا و اندیشه های شریعتی و نسبتش با آینده تفکر، زندگی، جامعه و تاریخ ما دعوت نماید، بی تردید بیژن عبدالکریمی نسبت به تغییر افق تاریخی و معنایی روزگار کنونی نسبت به دهه های پیشین به خوبی خودآگاه است و دعوت وی به هیچ وجه حاصل عدم درک تغییر شرایط و حدوث تغییرات بنیادین در چارچوب های فکری و فرهنگی جهانی و به تبع آن جامعه خود ما و ظهور افق های معنایی جدید نیست. به همین دلیل وی موکدا بر این امر پافشاری دارد که این دعوت را نه در افق دیروز و تفکر دیروزین بلکه در چشم انداز فردا و تفکر فردایی باید فهم کرد.
@sociologicalperspectives
این سخنرانی را که توسط دکتر بیژن عبدالکریمی به تاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۰ ایراد شده است می توان به مثابه طلیعه فصل جدیدی از شریعتی پژوهی در ایران تلقی کرد که در آن دکتر عبدالکریمی به نسبت اندیشه شریعتی و تفکر آینده پرداخته اند. کتابی نیز به همین نام از سوی ایشان سال ۹۴ به چاپ رسیده است. این کتاب درصدد است تا جامعه کنونی مان و نسلهای جدید آن را، که در پرتو تجربیات تاریخی چند دهه بعد از انقلاب ایران در افق تاریخی و معنایی جدیدی می اندیشند به تاملی دوباره در خصوص آرا و اندیشه های شریعتی و نسبتش با آینده تفکر، زندگی، جامعه و تاریخ ما دعوت نماید، بی تردید بیژن عبدالکریمی نسبت به تغییر افق تاریخی و معنایی روزگار کنونی نسبت به دهه های پیشین به خوبی خودآگاه است و دعوت وی به هیچ وجه حاصل عدم درک تغییر شرایط و حدوث تغییرات بنیادین در چارچوب های فکری و فرهنگی جهانی و به تبع آن جامعه خود ما و ظهور افق های معنایی جدید نیست. به همین دلیل وی موکدا بر این امر پافشاری دارد که این دعوت را نه در افق دیروز و تفکر دیروزین بلکه در چشم انداز فردا و تفکر فردایی باید فهم کرد.
@sociologicalperspectives
جامعه معقول؛ جامعه ای که در آن امکان تبلور سوژگی برای کنشگران فراهم هست!
دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
دکتر سیدجواد میری در بازخوانی برنامه ی پژوهشی علامه جعفری از وجه نظر لاکاتوشی؛ مفهوم "جامعه ی معقول" را هسته ی اصلی برنامه ی پژوهشی علامه جعفری قلمداد کرد. جامعه معقول جامعه ای هست که در آن کس ها به چیزها تقلیل نمی یابد و در آن امکان تبلور سوژگی برای کنشگران فراهم هست.
سیدجواد میری در تحلیل دستگاه سرکوب برخاسته از مدرنیته، از مفهوم "منکوب" استفاده می کند نحوه ای از تطابق یافتن من انسانی با ارزش های نظام قدرت که در آن تشخص انسانی امکان تبلور نمی یابد؛ وضعیتی که در آن جامعه ی معقول ممکن نمی شود.
علامه جعفری از نظر میری نه اصالت وجودیست و نه اصالت ماهیتی؛ بل اصالت انسانیست. آن مفهوم کلیدی که هسته ی سخت اندیشه های علامه جعفری را مفصل بندی می کند "جامعه معقول" است جامعه ای که امکان احیای سوژگی را به انسان عطا می کند.
نگارنده ضمن اینکه در این تحلیل های دکتر میری بزرگوار مثل همیشه نکات بدیع و اندیشه برانگیزی می یابد؛ اما سوال مهمی در برابر صورتبندی وی برای نگارنده ایجاد می شود و آن این سوال مهم است که آیا از منظر دکتر میری؛ علامه جعفری به مختصات و ویژگی های سوژه ی مدرن در منظومه فکری خویش پرداخته است؛ آیا اساسا وی عقلانیت جدید را شناخته است؛ آیا وی در ارائه ی مدل جامعه ی معقول به امکانات و امتناعات تحقق آن در زمانه ی خویش ملتفت بوده است؛به نظر می رسد برای باز خوانی سرمایه های فکری خویش باید آن نوع تأخری که اندیشه ورزان ما در مواجهه با عقلانیت جدید از آن رنج می بردند بیشتر مورد واکاوی و مداقه قرار گیرد.
دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
دکتر سیدجواد میری در بازخوانی برنامه ی پژوهشی علامه جعفری از وجه نظر لاکاتوشی؛ مفهوم "جامعه ی معقول" را هسته ی اصلی برنامه ی پژوهشی علامه جعفری قلمداد کرد. جامعه معقول جامعه ای هست که در آن کس ها به چیزها تقلیل نمی یابد و در آن امکان تبلور سوژگی برای کنشگران فراهم هست.
سیدجواد میری در تحلیل دستگاه سرکوب برخاسته از مدرنیته، از مفهوم "منکوب" استفاده می کند نحوه ای از تطابق یافتن من انسانی با ارزش های نظام قدرت که در آن تشخص انسانی امکان تبلور نمی یابد؛ وضعیتی که در آن جامعه ی معقول ممکن نمی شود.
علامه جعفری از نظر میری نه اصالت وجودیست و نه اصالت ماهیتی؛ بل اصالت انسانیست. آن مفهوم کلیدی که هسته ی سخت اندیشه های علامه جعفری را مفصل بندی می کند "جامعه معقول" است جامعه ای که امکان احیای سوژگی را به انسان عطا می کند.
نگارنده ضمن اینکه در این تحلیل های دکتر میری بزرگوار مثل همیشه نکات بدیع و اندیشه برانگیزی می یابد؛ اما سوال مهمی در برابر صورتبندی وی برای نگارنده ایجاد می شود و آن این سوال مهم است که آیا از منظر دکتر میری؛ علامه جعفری به مختصات و ویژگی های سوژه ی مدرن در منظومه فکری خویش پرداخته است؛ آیا اساسا وی عقلانیت جدید را شناخته است؛ آیا وی در ارائه ی مدل جامعه ی معقول به امکانات و امتناعات تحقق آن در زمانه ی خویش ملتفت بوده است؛به نظر می رسد برای باز خوانی سرمایه های فکری خویش باید آن نوع تأخری که اندیشه ورزان ما در مواجهه با عقلانیت جدید از آن رنج می بردند بیشتر مورد واکاوی و مداقه قرار گیرد.
توسل به عوام اندیشی؛ حربه ی توده ها در مواجهه با فرآورده های اهل نظر!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
شکاف توده ی تربیت ناشده با نخبگان فکری علی الاصول مغاکی پرناشدنیست؛ این میان ظهور پدیده ی سایبر اسپیس (فضای مجازی) به مثابه ی امکانی مقابل توده ی مردم برای ارتباط با فرآورده های اهل نظر می تواند و باید به ارتقای سطح تحلیل و اندیشه در میان توده ی مردم بیانجامد و البته امکان بازآفرینی و باز اندیشی را برای اهل تفکر فراهم سازد.
در چنین بستری اگر چه رسالت اهل تفکر آگاهی بخشی به طبقات و اقشار جامعه می باشد اما در جوامعی که حداقلی از رفاه عمومی و ثبات اجتماعی در آن رو به افول گذاشته است مجموعه ای از عوامل توده ها را به برخی واکنش های ناموجه در قبال اهل نظر وا می دارد. و توسل به عوام اندیشی؛ به مثابه ی حربه ی توده ها در مواجهه با فرآورده های اهل نظر سر بر می آورد.
جامعه ی توسعه نایافته، جامعه ای با مردمانی سیاست زده است؛ عامه ی مردم وقت تفکر ندارند البته به انبوهی از مسائل می اندیشند لیکن اندیشیدن در محدوده ی عقل مشترک برای فهم فرازهای اندیشه ی اهل تفکر کفایت نمی کند؛ تقلیل سخن اهل نظر به سطح فهم عوام، و توسل به عوام اندیشی کارساز نیست، پاک کردن صورت مسئله دردی از دردهای ما نخواهد کاست. در غیبت سخن اهل درد پوپولیسم پیروز میدان خواهد بود.
خطر بعدی این است که درچنین آشفته بازاری بسیاری از دانشگاهیان و روشنفکران با سقوط به ورطه ی عوام اندیشی، کار را برای متفکرین دغدغه مند و اصیل سخت تر و عرصه را برای تفکر اصیل تنگ تر می کنند. و این در واقع آغاز انحطاط و هدر رفت تمام نیروهای فکور و جامعه ساز هست. آنچه در این میان رنگ می بازد گوهر عقلانیت و خردورزیست که شرط اول رسیدن به توسعه و رفاه است.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
شکاف توده ی تربیت ناشده با نخبگان فکری علی الاصول مغاکی پرناشدنیست؛ این میان ظهور پدیده ی سایبر اسپیس (فضای مجازی) به مثابه ی امکانی مقابل توده ی مردم برای ارتباط با فرآورده های اهل نظر می تواند و باید به ارتقای سطح تحلیل و اندیشه در میان توده ی مردم بیانجامد و البته امکان بازآفرینی و باز اندیشی را برای اهل تفکر فراهم سازد.
در چنین بستری اگر چه رسالت اهل تفکر آگاهی بخشی به طبقات و اقشار جامعه می باشد اما در جوامعی که حداقلی از رفاه عمومی و ثبات اجتماعی در آن رو به افول گذاشته است مجموعه ای از عوامل توده ها را به برخی واکنش های ناموجه در قبال اهل نظر وا می دارد. و توسل به عوام اندیشی؛ به مثابه ی حربه ی توده ها در مواجهه با فرآورده های اهل نظر سر بر می آورد.
جامعه ی توسعه نایافته، جامعه ای با مردمانی سیاست زده است؛ عامه ی مردم وقت تفکر ندارند البته به انبوهی از مسائل می اندیشند لیکن اندیشیدن در محدوده ی عقل مشترک برای فهم فرازهای اندیشه ی اهل تفکر کفایت نمی کند؛ تقلیل سخن اهل نظر به سطح فهم عوام، و توسل به عوام اندیشی کارساز نیست، پاک کردن صورت مسئله دردی از دردهای ما نخواهد کاست. در غیبت سخن اهل درد پوپولیسم پیروز میدان خواهد بود.
خطر بعدی این است که درچنین آشفته بازاری بسیاری از دانشگاهیان و روشنفکران با سقوط به ورطه ی عوام اندیشی، کار را برای متفکرین دغدغه مند و اصیل سخت تر و عرصه را برای تفکر اصیل تنگ تر می کنند. و این در واقع آغاز انحطاط و هدر رفت تمام نیروهای فکور و جامعه ساز هست. آنچه در این میان رنگ می بازد گوهر عقلانیت و خردورزیست که شرط اول رسیدن به توسعه و رفاه است.
Forwarded from روزنامه همدلی
📌بیژن عبدالکریمی در نشست نقد و بررسی فیلم مستند «داستان هزار و یک روز»:
هم دختران «سلام فرمانده» و هم پسران «متروپل» فرزند ایران هستند
#علی_نامجو
#فرهنگ_و_هنر
نام فیلم « داستان هزار و یک روز» شاید گرهخورده باشد با ماجرای جنجال تعدادی از مثلاً معترضان به حضور پرویز پرستویی در آمریکا برای اکران این فیلم برای ایرانیان ساکن این کشور و البته مشتی که این بازیگر نامدار بر چهره کسی که چهرهاش را پیشتر در دوران انتخابات ریاست جمهوری دیده بودیم؛ جایی که داشت سر خانوادهای که از محل رأیگیری بیرون میآمدند فریاد میکشید و آنها را به خاطر حضور در انتخابات ریاست جمهوری کشورمان تهدید میکرد. این مستند به کارگردانی حبیب احمدزاده اما حرفهایی بسیار متفاوت با آنچه در آمریکا رخ داد برای گفتن داشت و آمده بود تا روای یک کلمه مهم در این جهان بیسرانجامی باشد؛ صلح؛ همانکه در مقابل جنگ مینشیند و تعریف کردنش بدون تصور مفهوم جنگ و ویرانی و خونریزی غیرقابلتصور است. بههرحال اما هنرمندانی که برای حضور در اکران این فیلم راهی امریکا شده بودند به ایران بازگشتند و حالا نوبت اکران این مستند سینمایی در سالن استاد شهناز شد و البته جلسه نقد و بررسی آنکه یکشنبه در خانه هنرمندان ایران برگزارش کردند. محمدرضا تقیپور؛ مدیر موزه صلح، بیژن عبدالکریمی؛ استاد دانشگاه، حجتالاسلاموالمسلمین محمد کیانی؛ معاون فرهنگی حوزه علمیه قم، حبیب احمدزاده؛ کارگردان فیلم در این نشست حاضر بودند و کیوان کثیریان؛ منتقد نامآشنای کشورمان که مدیریت روابط عمومی خانه هنرمندان را هم بر عهده دارد در این جلسه بهعنوان مجری و کارشناس حضور داشت. احمدزاده در ابتدای این نشست گفت: ما از طریق موزه صلح با عزیزانی همچون خانم سویا، پرفسور فرانکلین و… آشنا شدیم. احساس کردیم آن دو عزیز خارجی حق زیادی بر گردن ما دارند، حس کردم وجهی دارند که ما بهعنوان انسان آن وجه را فراموش کردهایم و آن وجه دوست داشتن انسانهاست. این عزیزان به ایران آمده و به مناطق جنگزده ما هم رفته بودند، آنها بدون هیچ وجهه سیاسی جانبازان ما را ریکاوری میکردند. به همین ترتیب من هم شیفته شدم بدانم آنها چگونه از آن سر دنیا آمدند و این کار را کردند. تمام قصد ما این بود که از آنها تشکر کنیم. وقتی با خانم سویا ساخت این فیلم را مطرح کردیم گفت برای حضور چند شرط دارم؛ اینکه فیلم داستانی باشد و من محوریت نباشم، یکی از دلایلی که در فیلم چند نفر محور داستان هستند، همین بود؛ و شرط دیگرش هم این بود فیلمی ساخته شود که افرادی که آن را میبینند بعد از تماشا به این فکر کنند که چگونه میتوانند افراد بهتری شوند، البته این را هم باید بگویم که ما راش مستند داشتیم و تصمیم گرفتیم فیلم را به این شکل بسازیم. تمام دغدغه ما این بود که این سه فرد از سه جای جهان را در فیلم داشته باشیم. در ادامه بیژن عبدالکریمی ضمن بیان این مطلب که به دلیل حوادث آبادان سیاهپوش است و با مردم آبادان همدردی میکند، اظهار کرد: من همواره در مقام معلم در مواجهه با این پرسش قرار میگیرم که آینده این کشور چه میشود؟ به کدام مسیر پیش میرویم؟ قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ در شرایط کنونی چهکاری میتوانیم بکنیم؟ فکر میکنم این موضوعات به درونمایه فیلم بیربط نیست. او افزود: ما تحت شدیدترین فشارهای جهانی، شکاف اجتماعی، فاصله دهک پایین و بالا، رشد حاشیهنشینی، نابودی طبقه متوسط، بحران ناکارآمدی و… هستیم، همه اینها ما را با این پرسش مواجه کرده که وظیفه ما چیست؟ وقتی آقای احمدزاده از من برای این مراسم دعوت کرد گفتم فرصت غنیمت است تا ازاینجا درباره مهمترین مسائل صحبت کنم. امشب یک اتفاق ساده رخ داد که مورد تأمل من بود. این موضوع مطرح شد که در این شرایط تاریخی که با خطر فروپاشی روبهرو هستیم باید راهی را بیاییم.
متن کامل را در Instant View یا با کلیک روی تیتر بخوانید
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
🗞 https://hamdelidaily.ir/index.php
🆔 @Hamdelidaily👈
هم دختران «سلام فرمانده» و هم پسران «متروپل» فرزند ایران هستند
#علی_نامجو
#فرهنگ_و_هنر
نام فیلم « داستان هزار و یک روز» شاید گرهخورده باشد با ماجرای جنجال تعدادی از مثلاً معترضان به حضور پرویز پرستویی در آمریکا برای اکران این فیلم برای ایرانیان ساکن این کشور و البته مشتی که این بازیگر نامدار بر چهره کسی که چهرهاش را پیشتر در دوران انتخابات ریاست جمهوری دیده بودیم؛ جایی که داشت سر خانوادهای که از محل رأیگیری بیرون میآمدند فریاد میکشید و آنها را به خاطر حضور در انتخابات ریاست جمهوری کشورمان تهدید میکرد. این مستند به کارگردانی حبیب احمدزاده اما حرفهایی بسیار متفاوت با آنچه در آمریکا رخ داد برای گفتن داشت و آمده بود تا روای یک کلمه مهم در این جهان بیسرانجامی باشد؛ صلح؛ همانکه در مقابل جنگ مینشیند و تعریف کردنش بدون تصور مفهوم جنگ و ویرانی و خونریزی غیرقابلتصور است. بههرحال اما هنرمندانی که برای حضور در اکران این فیلم راهی امریکا شده بودند به ایران بازگشتند و حالا نوبت اکران این مستند سینمایی در سالن استاد شهناز شد و البته جلسه نقد و بررسی آنکه یکشنبه در خانه هنرمندان ایران برگزارش کردند. محمدرضا تقیپور؛ مدیر موزه صلح، بیژن عبدالکریمی؛ استاد دانشگاه، حجتالاسلاموالمسلمین محمد کیانی؛ معاون فرهنگی حوزه علمیه قم، حبیب احمدزاده؛ کارگردان فیلم در این نشست حاضر بودند و کیوان کثیریان؛ منتقد نامآشنای کشورمان که مدیریت روابط عمومی خانه هنرمندان را هم بر عهده دارد در این جلسه بهعنوان مجری و کارشناس حضور داشت. احمدزاده در ابتدای این نشست گفت: ما از طریق موزه صلح با عزیزانی همچون خانم سویا، پرفسور فرانکلین و… آشنا شدیم. احساس کردیم آن دو عزیز خارجی حق زیادی بر گردن ما دارند، حس کردم وجهی دارند که ما بهعنوان انسان آن وجه را فراموش کردهایم و آن وجه دوست داشتن انسانهاست. این عزیزان به ایران آمده و به مناطق جنگزده ما هم رفته بودند، آنها بدون هیچ وجهه سیاسی جانبازان ما را ریکاوری میکردند. به همین ترتیب من هم شیفته شدم بدانم آنها چگونه از آن سر دنیا آمدند و این کار را کردند. تمام قصد ما این بود که از آنها تشکر کنیم. وقتی با خانم سویا ساخت این فیلم را مطرح کردیم گفت برای حضور چند شرط دارم؛ اینکه فیلم داستانی باشد و من محوریت نباشم، یکی از دلایلی که در فیلم چند نفر محور داستان هستند، همین بود؛ و شرط دیگرش هم این بود فیلمی ساخته شود که افرادی که آن را میبینند بعد از تماشا به این فکر کنند که چگونه میتوانند افراد بهتری شوند، البته این را هم باید بگویم که ما راش مستند داشتیم و تصمیم گرفتیم فیلم را به این شکل بسازیم. تمام دغدغه ما این بود که این سه فرد از سه جای جهان را در فیلم داشته باشیم. در ادامه بیژن عبدالکریمی ضمن بیان این مطلب که به دلیل حوادث آبادان سیاهپوش است و با مردم آبادان همدردی میکند، اظهار کرد: من همواره در مقام معلم در مواجهه با این پرسش قرار میگیرم که آینده این کشور چه میشود؟ به کدام مسیر پیش میرویم؟ قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ در شرایط کنونی چهکاری میتوانیم بکنیم؟ فکر میکنم این موضوعات به درونمایه فیلم بیربط نیست. او افزود: ما تحت شدیدترین فشارهای جهانی، شکاف اجتماعی، فاصله دهک پایین و بالا، رشد حاشیهنشینی، نابودی طبقه متوسط، بحران ناکارآمدی و… هستیم، همه اینها ما را با این پرسش مواجه کرده که وظیفه ما چیست؟ وقتی آقای احمدزاده از من برای این مراسم دعوت کرد گفتم فرصت غنیمت است تا ازاینجا درباره مهمترین مسائل صحبت کنم. امشب یک اتفاق ساده رخ داد که مورد تأمل من بود. این موضوع مطرح شد که در این شرایط تاریخی که با خطر فروپاشی روبهرو هستیم باید راهی را بیاییم.
متن کامل را در Instant View یا با کلیک روی تیتر بخوانید
🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼
🗞 https://hamdelidaily.ir/index.php
🆔 @Hamdelidaily👈
Telegraph
هم دختران «سلام فرمانده» و هم پسران «متروپل» فرزند ایران هستند
بیژن عبدالکریمی در نشست نقد و بررسی فیلم مستند «داستان هزار و یک روز»: نام فیلم « داستان هزار و یک روز» شاید گرهخورده باشد با ماجرای جنجال تعدادی از مثلاً معترضان به حضور پرویز پرستویی در آمریکا برای اکران این فیلم برای ایرانیان ساکن این کشور و البته مشتی…
گزارش تجربه زیسته ی انقطاع فرهنگی!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
انقطاع تفکر و گسست فرهنگی رویه ی تجربه پذیری هم دارد، نگارنده داعیه ی شمولیت در سپهر فرهنگی کشور را نداشته و ندارد و طبعاً از آن مایه فرهیختاری که از هر اهل قلمی انتظارش می رود باید برخوردار باشد تا ضمن اینکه از آفت خودمتفکر پنداری خام دستانه مبرّاست به داوری وضعیت انقطاع فرهنگی تجربه شده ی خویش همت بگمارد؛ لیکن به جهت دو دهه حضور در فعالیت های آکادمیک از توفیق رصد فرهنگ و جریانات فکری کشور برخوردار بوده است؛ به همین اعتبار؛ اگر خویش را به عنوان حلقه ی واسطه دو نسل تلقی کند بایستی سیر آموزش و انتقال فرهنگی از نسل معلمان خویش به نسل بعد از خویش را بتواند گزارش دهد. شوربختانه باید عرض کنم نسل جوان دهه های جدید به هیج وجه تمایلی برای شنیدن تجربیات فکری نسل پیش از خود را ندارد و به هر طرفه الحیلی از پذیرش این تجربیات سرباز می زند و همه ی پیوندها را پس زده؛ دامن خویش را از آلودن به هر شکلی از این تجربیات برچیده؛ خود را از کمند تعلق آن رهیده و رمیده می پسندد.
در غیبت تجربیات فکری در نسل های جدید خواه ناخواه بستر برای رشد بذر پوپولیسم مستعد می شود و دیر یا زود پشته هایی از علف های هرز بیخردی و عوام اندیشی دست و پای این نسل منقطع از فکر و فرهنگ را بسته، برهوت را وسعت می بخشد.
حال باید پرسید چرا و چگونه به اینجا رسیده ایم و آیا هنوز می شود تدبیری بر این آسیب فراگیر بیاندیشیم؟
آیا گفتمان آموزش رسمی کشور به این وضعیت آگاهی دارد و چاره ای برای آن می جوید؟
آيا بدون گشودگی به تحولات جهانی و غلبه بر تاخر تاریخی خویش می توانیم بر این شکاف ها فائق بیاییم. نسلی که می خواهد خود را به عنوان شهروند جهانی تلقی کند به هیج وجه از این منظر نباید سرزنش شود اما آیا این نسل توانسته است با مآثرفرهنگی و فکری خویش ارتباط برقرار کند؟
نسل های جدید چشم ظاهربین دارند و به امور به دیده ی عبرت نمی نگرند با گسترش قهری ابزارهای ارتباطی هویت خویش را در ابعاد جهانی و متاثر از الگوهای زیست جهان جدید سامان می بخشند اما شوربختانه از اندیشیدن به مقومات آن ناتوانند. یعنی بدون وجه نظر به ریشه های تمدن جدید، حرص چیدن میوه های آن را در سر می پرورند. و به طریق اولی از تامل به تفاوت خاکی که بر روی آن باید ببالند یعنی از اندیشیدن به ویژگی های سنت فرهنگی و تاریخی خویش باز می مانند.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
انقطاع تفکر و گسست فرهنگی رویه ی تجربه پذیری هم دارد، نگارنده داعیه ی شمولیت در سپهر فرهنگی کشور را نداشته و ندارد و طبعاً از آن مایه فرهیختاری که از هر اهل قلمی انتظارش می رود باید برخوردار باشد تا ضمن اینکه از آفت خودمتفکر پنداری خام دستانه مبرّاست به داوری وضعیت انقطاع فرهنگی تجربه شده ی خویش همت بگمارد؛ لیکن به جهت دو دهه حضور در فعالیت های آکادمیک از توفیق رصد فرهنگ و جریانات فکری کشور برخوردار بوده است؛ به همین اعتبار؛ اگر خویش را به عنوان حلقه ی واسطه دو نسل تلقی کند بایستی سیر آموزش و انتقال فرهنگی از نسل معلمان خویش به نسل بعد از خویش را بتواند گزارش دهد. شوربختانه باید عرض کنم نسل جوان دهه های جدید به هیج وجه تمایلی برای شنیدن تجربیات فکری نسل پیش از خود را ندارد و به هر طرفه الحیلی از پذیرش این تجربیات سرباز می زند و همه ی پیوندها را پس زده؛ دامن خویش را از آلودن به هر شکلی از این تجربیات برچیده؛ خود را از کمند تعلق آن رهیده و رمیده می پسندد.
در غیبت تجربیات فکری در نسل های جدید خواه ناخواه بستر برای رشد بذر پوپولیسم مستعد می شود و دیر یا زود پشته هایی از علف های هرز بیخردی و عوام اندیشی دست و پای این نسل منقطع از فکر و فرهنگ را بسته، برهوت را وسعت می بخشد.
حال باید پرسید چرا و چگونه به اینجا رسیده ایم و آیا هنوز می شود تدبیری بر این آسیب فراگیر بیاندیشیم؟
آیا گفتمان آموزش رسمی کشور به این وضعیت آگاهی دارد و چاره ای برای آن می جوید؟
آيا بدون گشودگی به تحولات جهانی و غلبه بر تاخر تاریخی خویش می توانیم بر این شکاف ها فائق بیاییم. نسلی که می خواهد خود را به عنوان شهروند جهانی تلقی کند به هیج وجه از این منظر نباید سرزنش شود اما آیا این نسل توانسته است با مآثرفرهنگی و فکری خویش ارتباط برقرار کند؟
نسل های جدید چشم ظاهربین دارند و به امور به دیده ی عبرت نمی نگرند با گسترش قهری ابزارهای ارتباطی هویت خویش را در ابعاد جهانی و متاثر از الگوهای زیست جهان جدید سامان می بخشند اما شوربختانه از اندیشیدن به مقومات آن ناتوانند. یعنی بدون وجه نظر به ریشه های تمدن جدید، حرص چیدن میوه های آن را در سر می پرورند. و به طریق اولی از تامل به تفاوت خاکی که بر روی آن باید ببالند یعنی از اندیشیدن به ویژگی های سنت فرهنگی و تاریخی خویش باز می مانند.
Forwarded from Deleted Account
با سلام.
بطور کلی انسان با اندیشه و تفکر زنده است و نمیتواند به یک زندگی گیاهی و چرخه کار-مصرف رضایت دهد و هر چه انسان تر شود این نیاز به تفکر و تغذیه فکری در او بیشتر میشود. در اینجا این مسئله طرح میشود که سطح و کیفیت تفکر چگونه قابل ارزیابی و سنجش است. به هر حال تفکر یک فرآیند پویا و مستمر است و اینکه یک فرد یا جامعه متفکر در گذشته خود بازنگری کند امری بدیهی است هر چند که هم نیازمند کار و کوشش و هم نیازمند شجاعت است.
تفکر در طول تاریخ شکل میگیرد و اگر یک فرد یا جامعه بخواهد میراث گذشته را نادیده بگیرد و از صفر آغاز کند معلوم نیست که بتواند به جایی برسد. علاوه بر اندیشه های ارزشمند گذشتگان، خطاهای فکری آنها نیز میتواند مایه یادگیری و آموزش باشد. نحوه رویارویی با میراث فکری گذشته نیز یک موضوع اساسی است.
تفکر گذشته را باید در متن جغرافیا و تاریخ و جامعه هم عصر آن تفکر دریافت و این نیازمند بازسازی حال و هوای گذشته در ذهن مورخ است.
بطور کلی انسان با اندیشه و تفکر زنده است و نمیتواند به یک زندگی گیاهی و چرخه کار-مصرف رضایت دهد و هر چه انسان تر شود این نیاز به تفکر و تغذیه فکری در او بیشتر میشود. در اینجا این مسئله طرح میشود که سطح و کیفیت تفکر چگونه قابل ارزیابی و سنجش است. به هر حال تفکر یک فرآیند پویا و مستمر است و اینکه یک فرد یا جامعه متفکر در گذشته خود بازنگری کند امری بدیهی است هر چند که هم نیازمند کار و کوشش و هم نیازمند شجاعت است.
تفکر در طول تاریخ شکل میگیرد و اگر یک فرد یا جامعه بخواهد میراث گذشته را نادیده بگیرد و از صفر آغاز کند معلوم نیست که بتواند به جایی برسد. علاوه بر اندیشه های ارزشمند گذشتگان، خطاهای فکری آنها نیز میتواند مایه یادگیری و آموزش باشد. نحوه رویارویی با میراث فکری گذشته نیز یک موضوع اساسی است.
تفکر گذشته را باید در متن جغرافیا و تاریخ و جامعه هم عصر آن تفکر دریافت و این نیازمند بازسازی حال و هوای گذشته در ذهن مورخ است.
با مخاطب های ناآشنا!
چندیست مخاطب های ناآشنایی از دور و نزدیک نسبت به نوشته ها و جستارهای گاه و بی گاه نگارنده، مواضع عموما ناهمدلانه و بعضا مهرورزانه اتخاذ می کنند بی هیچ تعارف و تکلفی به چشم صاحب این قلم هر دوی این گروه به یک میزان عزیز، ارجمند و مغتنمند.
آنچه این میانه از ذهن و زبان ایشان نثار راقم این سطور می گردد از دو شق خارج نیست؛ یا سراسر لطف است و مهر و یا مع الاسف فی الجمله خشم است و کین.
از مخاطبان مهرورز صمیمانه سپاسگزارم در اعماق سینه ی نویسنده ی گفتمان وفاق جز قلبی که به عشق فرزندان وطن می طپد سودای دیگری وجود ندارد؛ اما مخاطبانی که تندی می کنند و خشم می گیرند؛ ایشان یقینا از این مهر سهم بیشتری دارند چرا که تذکار مسئولیت و رسالت اهل اندیشه و انتقاد از ایشان کالایی بس بسیار ذی قیمت و گران بهاست.
اینجا لازم می دانم تنها انتقاد خویش را با ایشان طرح کنم چرا دوستانی که با شور و اشتیاق به طرح انتقادات خویش می پردازند برای تقویت آرای منتقدانه ی خویش و ارتقای سطح استدلال خود، به خوانش نظامند و مستمر تولیدات اهل نظر اقبال نمی کنند!؟
اکنون که باید یقه ی اهل تفکر را در برابر انبوهی از بحرانها گرفت آیا باید خود را از هر انتقادی مبرا بشماریم یا نه اگر قصد و غرضی نیست و بحث یقه گیری و اتهام زنی نیست چرا مهر خویش را نسبت به اهل تفکر دریغ می کنیم!؟
وقتی از داوری ها و شریعتی ها و عبدالکریمی ها سخن می رود من به عنوان یکی از مخاطبان کوچک ایشان جز مهری سرشار هیچ ندارم که در طبق اخلاص بگذارم اما صد البته از ایشان انتقاد می کنم اما مقدم بر آن به پیگیری خوانش آثار ایشان همت می گمارم.
و از این مخاطبان ناآشنا هم جز این انتظار نمی رود هر کسی که برای نقد پیش قدم می شود باید پیشاپیش تازیانه های سلوک اندیشه ورزانه را به جان خریده باشد حال از خود بپرسیم برای هر جمله ی منتقدانه ی خویش چند کتاب از ایشان را تورق کرده ایم؟!
برایند همه ی این ها می شود تداوم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی؛ و من به عنوان یکی از شهروندان این جامعه ی گرفتار در هزار و یک بحران، به این خودآگاهی نائل شده ام که مادام که برای تغییر وضعیت به بازاندیشی در خصوص خویش گشوده نباشیم و به تربیت خویش نپردازیم آب از آب تکان نخواهد خورد؛ منجی برون شد از وضعیت اسفناک تک تک ما هستیم شاید از شدت تکرار تبدیل به کلیشه شده باشد اما چاره ای نیست؛ تکرار می کنم؛ باید از خودمان شروع کنیم!
چندیست مخاطب های ناآشنایی از دور و نزدیک نسبت به نوشته ها و جستارهای گاه و بی گاه نگارنده، مواضع عموما ناهمدلانه و بعضا مهرورزانه اتخاذ می کنند بی هیچ تعارف و تکلفی به چشم صاحب این قلم هر دوی این گروه به یک میزان عزیز، ارجمند و مغتنمند.
آنچه این میانه از ذهن و زبان ایشان نثار راقم این سطور می گردد از دو شق خارج نیست؛ یا سراسر لطف است و مهر و یا مع الاسف فی الجمله خشم است و کین.
از مخاطبان مهرورز صمیمانه سپاسگزارم در اعماق سینه ی نویسنده ی گفتمان وفاق جز قلبی که به عشق فرزندان وطن می طپد سودای دیگری وجود ندارد؛ اما مخاطبانی که تندی می کنند و خشم می گیرند؛ ایشان یقینا از این مهر سهم بیشتری دارند چرا که تذکار مسئولیت و رسالت اهل اندیشه و انتقاد از ایشان کالایی بس بسیار ذی قیمت و گران بهاست.
اینجا لازم می دانم تنها انتقاد خویش را با ایشان طرح کنم چرا دوستانی که با شور و اشتیاق به طرح انتقادات خویش می پردازند برای تقویت آرای منتقدانه ی خویش و ارتقای سطح استدلال خود، به خوانش نظامند و مستمر تولیدات اهل نظر اقبال نمی کنند!؟
اکنون که باید یقه ی اهل تفکر را در برابر انبوهی از بحرانها گرفت آیا باید خود را از هر انتقادی مبرا بشماریم یا نه اگر قصد و غرضی نیست و بحث یقه گیری و اتهام زنی نیست چرا مهر خویش را نسبت به اهل تفکر دریغ می کنیم!؟
وقتی از داوری ها و شریعتی ها و عبدالکریمی ها سخن می رود من به عنوان یکی از مخاطبان کوچک ایشان جز مهری سرشار هیچ ندارم که در طبق اخلاص بگذارم اما صد البته از ایشان انتقاد می کنم اما مقدم بر آن به پیگیری خوانش آثار ایشان همت می گمارم.
و از این مخاطبان ناآشنا هم جز این انتظار نمی رود هر کسی که برای نقد پیش قدم می شود باید پیشاپیش تازیانه های سلوک اندیشه ورزانه را به جان خریده باشد حال از خود بپرسیم برای هر جمله ی منتقدانه ی خویش چند کتاب از ایشان را تورق کرده ایم؟!
برایند همه ی این ها می شود تداوم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی؛ و من به عنوان یکی از شهروندان این جامعه ی گرفتار در هزار و یک بحران، به این خودآگاهی نائل شده ام که مادام که برای تغییر وضعیت به بازاندیشی در خصوص خویش گشوده نباشیم و به تربیت خویش نپردازیم آب از آب تکان نخواهد خورد؛ منجی برون شد از وضعیت اسفناک تک تک ما هستیم شاید از شدت تکرار تبدیل به کلیشه شده باشد اما چاره ای نیست؛ تکرار می کنم؛ باید از خودمان شروع کنیم!
معرفی کتاب رتروتوپیا اثر زیگمونت باومن
جهان امروز، جهان ناپایداری وضعیت ها و فروپاشی باورها، خواست ها و تلاش ها برای زندگی بهتر است. روایت های بزرگ برآمده از دل مدرنیته رنگ باخته اند و روشنفکری و روشنفکران نقش رهبری شان را ازدست داده اند و دیگر نقشی در تغییر مسیر توده های اجتماعی ندارند. «زیگموند باومن»، جامعه شناس و متفکر فقید لهستانی بر این موضوع تاکید داشت و سال ها به نظریه پردازی در این خصوص پرداخت. اینکه در این عصر تبدیل شدن همه چیز، حتی اعتراض ها و مبارزات به کالای قابل خرید و فروش در بازار (لباس های برندهای بزرگ پوشاک که برای نمایشگری ستارگان هالیوود جنبش «می تو» روی فرش قرمزها طراحی شده، یکی از نمودهای این مسئله است)، در عصری که انسان ها پس از قرن ها تلاش برای دست یابی به تمدن، صلح، آرامش و رفاه، چیزی که با آن روبرو شده اند، ملی گرایی بی حد، نژادپرستی دامنه دار، خشونت لجام گسیخته، نابرابری و جنگ و تباهی بوده است، نقش روشنفکر و جوامع انسانی درکلیت خودش چیست و چه باید کرد؟ باومن در کتاب «رتروتوپیا» انسان جهان امروز را به بازگشتی دیگرگون به یوتوپیا دعوت می کند؛ تنها با بازنگری، اندیشیدن از نو و عمیق شدن منتقدانه در همه ی وضعیت هاست که می توان پلشتی نومیدانه ای که در آن هستیم را فراموش کنیم و به آرمان ها و ارزش هایی بازگردیم که از ما ستانده شده اند. باومن که سرمایه داری و کمونیسم را به یک اندازه متهم کرده و هولوکاست و صهیونیسم و رژیم اسراییل را همزمان تقبیح کرده، اعتقاد راسخ دارد که باید به بازگشت پذیری خیرخواهی در جهان ایمان داشت و بر «رتروتوپیا» تاکید کرد. این متفکر بزرگ معاصر، معتقد است «جامعه ای آزادتر، برابرتر، دموکراتیک تر و زیست پذیرتر» یک امکان است که باید بر سر آن بایستیم. «رتروتوپیا»ی باومن فهم این نکته است که دو راه پیش روست: یا باید تمام جهان در اتحادی ژرف به سوی خیر نظر کنند و یا همدست شر شده و با مرگ انسان و جهان به تمدن بشری پایان دهند.
جهان امروز، جهان ناپایداری وضعیت ها و فروپاشی باورها، خواست ها و تلاش ها برای زندگی بهتر است. روایت های بزرگ برآمده از دل مدرنیته رنگ باخته اند و روشنفکری و روشنفکران نقش رهبری شان را ازدست داده اند و دیگر نقشی در تغییر مسیر توده های اجتماعی ندارند. «زیگموند باومن»، جامعه شناس و متفکر فقید لهستانی بر این موضوع تاکید داشت و سال ها به نظریه پردازی در این خصوص پرداخت. اینکه در این عصر تبدیل شدن همه چیز، حتی اعتراض ها و مبارزات به کالای قابل خرید و فروش در بازار (لباس های برندهای بزرگ پوشاک که برای نمایشگری ستارگان هالیوود جنبش «می تو» روی فرش قرمزها طراحی شده، یکی از نمودهای این مسئله است)، در عصری که انسان ها پس از قرن ها تلاش برای دست یابی به تمدن، صلح، آرامش و رفاه، چیزی که با آن روبرو شده اند، ملی گرایی بی حد، نژادپرستی دامنه دار، خشونت لجام گسیخته، نابرابری و جنگ و تباهی بوده است، نقش روشنفکر و جوامع انسانی درکلیت خودش چیست و چه باید کرد؟ باومن در کتاب «رتروتوپیا» انسان جهان امروز را به بازگشتی دیگرگون به یوتوپیا دعوت می کند؛ تنها با بازنگری، اندیشیدن از نو و عمیق شدن منتقدانه در همه ی وضعیت هاست که می توان پلشتی نومیدانه ای که در آن هستیم را فراموش کنیم و به آرمان ها و ارزش هایی بازگردیم که از ما ستانده شده اند. باومن که سرمایه داری و کمونیسم را به یک اندازه متهم کرده و هولوکاست و صهیونیسم و رژیم اسراییل را همزمان تقبیح کرده، اعتقاد راسخ دارد که باید به بازگشت پذیری خیرخواهی در جهان ایمان داشت و بر «رتروتوپیا» تاکید کرد. این متفکر بزرگ معاصر، معتقد است «جامعه ای آزادتر، برابرتر، دموکراتیک تر و زیست پذیرتر» یک امکان است که باید بر سر آن بایستیم. «رتروتوپیا»ی باومن فهم این نکته است که دو راه پیش روست: یا باید تمام جهان در اتحادی ژرف به سوی خیر نظر کنند و یا همدست شر شده و با مرگ انسان و جهان به تمدن بشری پایان دهند.
نسل پژوهی؛ رسالت فوری و قطعی جامعهشناسی!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
نسل پژوهی را تلویحا به معنای پژوهش در مشخصات و ویژگی نسل های حاضر در حیات اجتماعی یک جامعه و مخصوصا به معنای خاص شناخت مختصات نسل های جدید و جوان هر جامعه ای به کار می بریم.
جامعه شناس با برخورداری از رویکردهای تاریخی؛ نیاز زمان را حس می کند و مخصوصا می تواند و باید نیاز نسل جوان را تشخیص و تبیین کند. ناگفته پیداست که محقق اجتماعی در مقام تجویز هنجارین ارزش ها و تعیین بایدها و نبایدها برای یک نسل قرار نمی گیرد اما باید از توانایی تبیین و توصیف نیازهای نسل های جدید فارغ از نگاه های ارزشی و بدور از هر گونه سوگیری و قضاوت ارزشی برخوردار باشد.
اگر جامعه شناسی در رسالت مذکور توفیق یابد اولا می تواند در ایجاد وفاق و همبستگی اجتماعی میان نسل های مختلف مفید واقع شود و ثانیا فرآورده های تئوریک و داده های میدانی منتج از مطالعات پژوهی می تواند در انواع سیاستگذاریها و برنامه ریزی ها معقول و عملیاتی در خصوص مسائل جوانان به کار بیاید.
برای ورود به مطالعات نسل پژوهانه در سطح هستی شناختی و معرفت شناختی؛ فهم زیست جهان جدید و شناخت سوبژه ی مدرن ضرورتی انکارناپذیر است.
همچنین در سطح جامعه شناختی توجه به دیالکتیک امر لوکال و گلوبال در شناخت "خواست هویت جهانی از جانب جوانان" ضرورت می یابد. تا ضمن به رسمیت شناختن مسائل ایشان بتوانیم ایشان را در رسیدن به خودآگاهی اجتماعی تاریخی خویش و بهره برداری از ارزش های ملی و دینی یاری برسانیم.
بی تردید؛ ملاحظات مردم شناختی؛ جنسیتی؛ قومیتی؛ جمعیت شناختی؛ طبقاتی و غیره در مطالعات نسل پژوهانه از نقش و جایگاه مهمی برخوردار خواهد بود.
در همه ی اين گستره های پژوهشی برخورداری از تخیل جامعه شناختی اهمیت وافری پیدا می کند چرا که جامعه شناس حق ندارد مسئله اجتماعی را به سطح مسئله روانشناختی و فردی تقلیل دهد.
همچنین لازم است پژوهشگر نسلی با توسل به بینش پدیدارشناسانه و با وجه نظر به حیث تاریخی پدیدارها از آسیب نگاه ذات باورانه در این نوع از پژوهش ها مبرا گردد.
امید است در انبوه مسائل اجتماعی مبتلی به جامعه؛ اهتمام جامعه شناسان توانمند در حوزه مطالعات نسلی موجب گردد با تولید و انباشت ادبیات نسل پژوهی و تمهید زمینه های شناخت نیاز های نسل جوان جامعه گامی در حمایت از جوانان در برابر بحرانهای هویتی برداشته شده؛ حس تعلق جوانان به وطن با مشاهده ی سیاست های حمایتگرانه ارتقا یابد.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
نسل پژوهی را تلویحا به معنای پژوهش در مشخصات و ویژگی نسل های حاضر در حیات اجتماعی یک جامعه و مخصوصا به معنای خاص شناخت مختصات نسل های جدید و جوان هر جامعه ای به کار می بریم.
جامعه شناس با برخورداری از رویکردهای تاریخی؛ نیاز زمان را حس می کند و مخصوصا می تواند و باید نیاز نسل جوان را تشخیص و تبیین کند. ناگفته پیداست که محقق اجتماعی در مقام تجویز هنجارین ارزش ها و تعیین بایدها و نبایدها برای یک نسل قرار نمی گیرد اما باید از توانایی تبیین و توصیف نیازهای نسل های جدید فارغ از نگاه های ارزشی و بدور از هر گونه سوگیری و قضاوت ارزشی برخوردار باشد.
اگر جامعه شناسی در رسالت مذکور توفیق یابد اولا می تواند در ایجاد وفاق و همبستگی اجتماعی میان نسل های مختلف مفید واقع شود و ثانیا فرآورده های تئوریک و داده های میدانی منتج از مطالعات پژوهی می تواند در انواع سیاستگذاریها و برنامه ریزی ها معقول و عملیاتی در خصوص مسائل جوانان به کار بیاید.
برای ورود به مطالعات نسل پژوهانه در سطح هستی شناختی و معرفت شناختی؛ فهم زیست جهان جدید و شناخت سوبژه ی مدرن ضرورتی انکارناپذیر است.
همچنین در سطح جامعه شناختی توجه به دیالکتیک امر لوکال و گلوبال در شناخت "خواست هویت جهانی از جانب جوانان" ضرورت می یابد. تا ضمن به رسمیت شناختن مسائل ایشان بتوانیم ایشان را در رسیدن به خودآگاهی اجتماعی تاریخی خویش و بهره برداری از ارزش های ملی و دینی یاری برسانیم.
بی تردید؛ ملاحظات مردم شناختی؛ جنسیتی؛ قومیتی؛ جمعیت شناختی؛ طبقاتی و غیره در مطالعات نسل پژوهانه از نقش و جایگاه مهمی برخوردار خواهد بود.
در همه ی اين گستره های پژوهشی برخورداری از تخیل جامعه شناختی اهمیت وافری پیدا می کند چرا که جامعه شناس حق ندارد مسئله اجتماعی را به سطح مسئله روانشناختی و فردی تقلیل دهد.
همچنین لازم است پژوهشگر نسلی با توسل به بینش پدیدارشناسانه و با وجه نظر به حیث تاریخی پدیدارها از آسیب نگاه ذات باورانه در این نوع از پژوهش ها مبرا گردد.
امید است در انبوه مسائل اجتماعی مبتلی به جامعه؛ اهتمام جامعه شناسان توانمند در حوزه مطالعات نسلی موجب گردد با تولید و انباشت ادبیات نسل پژوهی و تمهید زمینه های شناخت نیاز های نسل جوان جامعه گامی در حمایت از جوانان در برابر بحرانهای هویتی برداشته شده؛ حس تعلق جوانان به وطن با مشاهده ی سیاست های حمایتگرانه ارتقا یابد.
تأملاتی بر آینده اسلام در ایران -4
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 موضوع:
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
✅ نشست چهارم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۰۷ تیر ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 20.3MB
مدت زمان: ۰۰:۵۹:۱۰
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
✅ نشست چهارم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۰۷ تیر ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 20.3MB
مدت زمان: ۰۰:۵۹:۱۰
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
آری گویی به زندگی!
آری گویی به زندگی به معنای سازش کاری و تن دادن به حقارت هر بودنی نیست؛ دم غنیمتی و فرصت طلبی هم نیست؛ مطلق العنان پنداشتن واقعیت های زندگی و تسلیم در برابر آن هم نیست؛ توجیه نابرابری ها و توسل به آسمان برای تراشیدن حجیت برای دستگاه ظلم و جور هم نیست؛ خرسندی از داشتن مواهب کوچک و لولیدن در دامن تنعم و تلذذ و تمتع هم نیست؛ شکرگذاری برای داشته های خود در ازای نداشته های دیگران هم نیست؛ جستن راه رستگاری فردی هم نیست؛ اعتقاد به خیر عمومی و همگانی هم نیست؛ ...انسان کوچکی که در صحنه ظاهر می شود و از اینکه دلخوشکنکهایی دارد چشمکی می زند و صحنه را ترک می گوید آری گوی به زندگی نیست؛ و ایضا آن جان سنگینی که زیر بار مفاهیم دست و پا می زند هم آری گوی به زندگی نیست...
وقتی برج و باورهای ایمان های سنتی ترک بر می دارد بزرگانی کم تعداد و تک ستارگانی چون کییرکیگور و نیچه و ...سر بر می آورند که سخنانشان از منطق پیشینیان تبعیت نمی کند؛ و کلام شان متناقض می نماید برای فهم ایشان توسل به فهم متعارف کفایت نمی کند؛ فرازهای"چنین گفت زرتشت" به غایت غامض است در آری گویی به زندگی؛ زندگی سرشار از پارادوکس ها و تناقضات است؛ هر آن که با اتکا به آرمان زهد و ارزش هایی فراسوی همین جهان صیرورت و هماره در حال شدن، تو را از آری گویی به زندگی باز می دارد؛ دروغ وعده و خشک دماغ است.
نیچه مبلغ عقل روشنگری نیست و انسان امروز را تاج سر آفرینش و سرآمد همه ی پیشینیان تلقی نمی کند و حتی به سوی روزگار پیش از فلسفه و به عصر زایش تراژدی رو گردان می شود و خرد دوراندیش و سرد آپولون را در کنار شور و سرخوشی گرم دیونیوسوس مقوم هستی آدمی قلمداد می کند...ابرانسان با مشاهده و تجربه پوچی و ملال همچنان زندگی را ارج می نهد.
آن که در مقابل تناقضات انسان را تا سرحد حیوان درنده خو تنزل می دهد تا زشتی های تاریخ را توضیح دهد؛ نمی تواند آری گوی زندگی باشد؛ نیچه انسان را نه حیوان ناطق که ناطق حیوان می فهمد. در غیبت این "آری" پیامدهای دهشتناک مرگ خدا رخ خواهد نمود...
نیچه نیهیلیسم به عنوان یک فکت تاریخی را به مثابه فلجی فیزیولوژیک باز می شناسد که سرتاسر اروپا را در روزگار وی درنوردیده است. که توان زندگی را به تحلیل می برد و با فرو ریختن مرجعیت ها و کلان روایت ها راه آری گویی به زندگی را مسدود می کند. زندگی اما فراسوی نیک و بد جاریست...
آری گویی به زندگی به معنای سازش کاری و تن دادن به حقارت هر بودنی نیست؛ دم غنیمتی و فرصت طلبی هم نیست؛ مطلق العنان پنداشتن واقعیت های زندگی و تسلیم در برابر آن هم نیست؛ توجیه نابرابری ها و توسل به آسمان برای تراشیدن حجیت برای دستگاه ظلم و جور هم نیست؛ خرسندی از داشتن مواهب کوچک و لولیدن در دامن تنعم و تلذذ و تمتع هم نیست؛ شکرگذاری برای داشته های خود در ازای نداشته های دیگران هم نیست؛ جستن راه رستگاری فردی هم نیست؛ اعتقاد به خیر عمومی و همگانی هم نیست؛ ...انسان کوچکی که در صحنه ظاهر می شود و از اینکه دلخوشکنکهایی دارد چشمکی می زند و صحنه را ترک می گوید آری گوی به زندگی نیست؛ و ایضا آن جان سنگینی که زیر بار مفاهیم دست و پا می زند هم آری گوی به زندگی نیست...
وقتی برج و باورهای ایمان های سنتی ترک بر می دارد بزرگانی کم تعداد و تک ستارگانی چون کییرکیگور و نیچه و ...سر بر می آورند که سخنانشان از منطق پیشینیان تبعیت نمی کند؛ و کلام شان متناقض می نماید برای فهم ایشان توسل به فهم متعارف کفایت نمی کند؛ فرازهای"چنین گفت زرتشت" به غایت غامض است در آری گویی به زندگی؛ زندگی سرشار از پارادوکس ها و تناقضات است؛ هر آن که با اتکا به آرمان زهد و ارزش هایی فراسوی همین جهان صیرورت و هماره در حال شدن، تو را از آری گویی به زندگی باز می دارد؛ دروغ وعده و خشک دماغ است.
نیچه مبلغ عقل روشنگری نیست و انسان امروز را تاج سر آفرینش و سرآمد همه ی پیشینیان تلقی نمی کند و حتی به سوی روزگار پیش از فلسفه و به عصر زایش تراژدی رو گردان می شود و خرد دوراندیش و سرد آپولون را در کنار شور و سرخوشی گرم دیونیوسوس مقوم هستی آدمی قلمداد می کند...ابرانسان با مشاهده و تجربه پوچی و ملال همچنان زندگی را ارج می نهد.
آن که در مقابل تناقضات انسان را تا سرحد حیوان درنده خو تنزل می دهد تا زشتی های تاریخ را توضیح دهد؛ نمی تواند آری گوی زندگی باشد؛ نیچه انسان را نه حیوان ناطق که ناطق حیوان می فهمد. در غیبت این "آری" پیامدهای دهشتناک مرگ خدا رخ خواهد نمود...
نیچه نیهیلیسم به عنوان یک فکت تاریخی را به مثابه فلجی فیزیولوژیک باز می شناسد که سرتاسر اروپا را در روزگار وی درنوردیده است. که توان زندگی را به تحلیل می برد و با فرو ریختن مرجعیت ها و کلان روایت ها راه آری گویی به زندگی را مسدود می کند. زندگی اما فراسوی نیک و بد جاریست...
Audio
🔵بسیج دانشکدهی علوم اقتصادی و سیاسی برگزار کرد:
📌شریعتی، نیاز جامعه ما
👤 باحضور دکتر بیژن عبدالکریمی
🕦زمان: دوشنبه ۱۱ آذر ۹۸
🏢مکان: تالار شهیدبهشتی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی
@sociologicalperspectives
📌شریعتی، نیاز جامعه ما
👤 باحضور دکتر بیژن عبدالکریمی
🕦زمان: دوشنبه ۱۱ آذر ۹۸
🏢مکان: تالار شهیدبهشتی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی
@sociologicalperspectives
Audio
🎵دکتر عبدالکریمی- از نیچه تا ادوارد سعید : شرق شناسی
-Dr.Abdolkarimi:
Knowledge and Power
@falsafe_bodan
-Dr.Abdolkarimi:
Knowledge and Power
@falsafe_bodan
Forwarded from آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛ (Dr Alaei)
ده نکته در نقد جناب مصطفی ملکیان!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و علاقه مندان بسیاری در میان معرفت اندوزان و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در ده نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد گفتن ندارد که نقد اصحاب نظر به هیچ وجه به معنی نفی مطلق نبوده بل ناظر به عطف توجه به کارنامه علمی ایشان و ترغیب مخاطبان به خوانش انتقادی آثار است:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون منطق، روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹-ملکیان در تقلیل مسائل هستی شناختی به معنویت گرایی؛ ایضا در تقلیل مسائل سیاسی اجتماعی و جامعه شناختی به مسائل فردی، روان شناختی و اخلاقی ید طولایی دارد.
۱۰- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای و رواقی با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته خود ایشان معترفند که دارای یک نوع تفکر التقاطی و گزینشی هستند. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
مصطفی ملکیان یکی از چهره های شاخص در صحنه ی اندیشه ورزی و سخنوری است و علاقه مندان بسیاری در میان معرفت اندوزان و فرهنگ دوستان دارد نگارنده در ده نکته اجمالا به نقد عالیجناب ملکیان می پردازد گفتن ندارد که نقد اصحاب نظر به هیچ وجه به معنی نفی مطلق نبوده بل ناظر به عطف توجه به کارنامه علمی ایشان و ترغیب مخاطبان به خوانش انتقادی آثار است:
۱- ملکیان و امثال ایشان در سپهر فکری ایرانیان صاحب یک سنت نظری مدون، تاثیرگذار و نظامند نیستند و بنابراین مساعی ایشان مع الاسف به ذوق ورزی های شخصی تقلیل پیدا کرده است و کمتر دغدغه ی تبیین و توصیف مسائل انسانی و اجتماعی ایران و ایرانی را داشته اند و کمتر در ارتقای سطح اندیشگی و اصلاح رویه های جامعوی و اجتماعی، سیاسی منشا اثر بوده اند.
۲- ملکیان به عنوان یک اندیشه ورز ارجمند کمتر توفیق پروبلماتیزه کردن مسئله ایران و ارائه ی راه کارهای جامعه ساز و سازنده در خلال انواع بحران های کشور را داشته است و نقطه نظرات ایشان بیشتر به طرح برخی انتقادات عام منحصر شده است.
۳- جناب ملکیان در آمیزش نامتناجس و ناهمجوش عرصه هایی چون منطق، روان شناسی، فلسفه و ادبیات سال های سال دست اندار کار بوده اند بدون اینکه در طول زمان نسبت به بازاندیشی در خصوص یافته های نظری خویش قدم مثبتی و قابل اعتنایی برداشته باشند. روان شناسی گرایی و طرح بحث در باب معنویت بدون توجه به بنیان ها انتولوژیک ...را می توان از عوارضات همین التقاط تلقی کرد.
۴- اساسا باب گفتگوهای انتقادی در کشور کمتر گشوده است و اشخاصی چون ملکیان که به کرات در مدح تفکر انتقادی سخن رانده اند در مقام عمل کمتر مواجهه ای همه جانبه نگر و انتقادی در مواجهه با سایر متفکرین کشور داشته است.
۵- تمییز نظر استاد ملکیان از برخی سخنان عامه و غیر صائب در خصوص برخی متفکران و فیلسوفان بزرگ کمتر ممکن است و گاه مخاطب را به اشتباه می اندازد که با چه نوع تفکر و متفکری در ارتباط است.
۶- مواضع ملکیان چونان اندیشه وران جریان روشنفکری دینی مع الاسف از یک خطای فاحش هرمنوتیکال در تحمیل اپیستمه های مدرن به نظامات فکری ماقبل مدرن رنج می برد که فی المثل در تحلیل ایشان از شعر و شخصیت حافظ کاملا نمایان است.
۷- دلبستگی به سخن پردازی و آراستن کلام و تعلق و شیفتگی به سخنان خلاف آمد و نغز گاه شخص اندیشه ورز را از تعهد بی غرض به حقیقت باز می دارد که شاید این نکته نیز در خصوص بیانات شیوای جناب ملکیان صادق باشد.
۸- برخی از اصحاب نظر کشور متاسفانه خلال مباحث حکمی و فلسفی سطح بحث را به توصیه اخلاقی تنزل می دهند و از موضع موعظه وارد شده طرف بحث را به حفظ اخلاق و پرهیز از عجب و ...دعوت می کنند که از جناب ملکیان هم گه گاه از این سنخ مواجهات در مباحثات دیده می شود.
۹-ملکیان در تقلیل مسائل هستی شناختی به معنویت گرایی؛ ایضا در تقلیل مسائل سیاسی اجتماعی و جامعه شناختی به مسائل فردی، روان شناختی و اخلاقی ید طولایی دارد.
۱۰- و به عنوان نکته ی آخر؛ می توان به تذبذب در میان انواع نحله های فکری، و ارائه ی مطالبی کلاژگون از فلسفه های تحلیلی و قاره ای و رواقی با یک نوع تشریفات ویژه اشاره کرد که صرفا مختص صاحب نظر توانایی چون جناب ملکیان هم نیست. البته خود ایشان معترفند که دارای یک نوع تفکر التقاطی و گزینشی هستند. البته نباید نقش مخاطبان نافرهیخته و سهلگیر را در القای پدرخواندگی به برخی چهره ها نادیده گرفت و بایستی در مجال دیگری به تبیین و تشریح آن پرداخت.
Forwarded from گروه شریعتی
🟠 تقلیل شریعتی به "کویریات" قابل دفاع نیست!
🔅دکتر #سروش_دباغ در نوشتهی خویش به مناسبت سالروز درگذشت شریعتی، ضمن ذکر برخی خاطرات و تعارفات، #شریعتی را به #کویریات تقلیل داده است. دکتر دباغ مینویسد: "به نزد من بخش زیادی از #اجتماعیات و #اسلامیات او امروز دیگر به کار نمیآید و گرهی از کار ما نمیگشاید، که ناموجه است؛ کویریات ماندگارترین بخش آثار اوست".
🔅به نظر میرسد بعضی از اصحاب اندیشه در دامن زدن به برخی مشهورات در خصوص شریعتی کوتاه نمیآیند؛ من خود در سخنرانی خویش در #۱۶_آذر ۱۳۹۹ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به اهمیت زبان و بوطیقای خاص شریعتی در کویریات و امکانات نهفته در آن در مواجهه با #نیهیلیسم دوران جدید اشاره کردهام. اما معتقد هم نیستم که از اسلامیات و اجتماعیات وی باید گذشت، گرچه بیتردید باید آنها را به بوتهی نقد کشید. تلاشهای مشابهی در بین سایر پژوهندگان نیز میتوان سراغ گرفت که به تقلیل شریعتی به کویریات مبادرت ورزیدهاند.
🔅به نظر میرسد #سروش پسر چندان که پدر بزرگوار ایشان؛ به موازات ناکامی در پروژهی حکمی و اجتماعیِ خویش به سمت ذوق ورزی در هوای شاعران کشیده شدهاند!
حالا اگر پدر #مولانا را برکشیده است، وی به سپهری دلمشغول است. و شاید از همین جهت کویریات را ترجيح داده است. البته با دکتر دباغ همداستان هستم که کویریات به جهت سبک خاص نوشتاری آن در طول زمان ماندگارتر است. از طرفی باید پذیرفت چنین امکانی در نگارش که وجه اگزیستانسیل عمیقی دارد به میزان زیادی از عهدهی سروش بزرگ هم بیرون بوده است، حتی در قمار عاشقانه که اساساً میتوانست محمل خوبی برای اینگونه طبع آزماییها باشد.
🔅باری ارزیابیهای شتابزده در خصوص شریعتی در غیاب «مطالعات آکادمیک» همچنان تداوم دارد. شریعتی در اسلامیات و اجتماعیات ما را به بازخوانی انتقادی متون #سنت تاریخی خویش فرا میخواند و ما را به آسیبهای سنت احیا نشده تذکار میدهد. او زیستجهان جدید را به رسمیت میشناسد و به زندگی آری میگوید. با این همه، جستوجوی امکانات نو در تفکر شریعتی میتواند و باید برای یک ارزیاب منتقد و مطالبهگر همچنان به عنوان پروژهای ناتمام تلقی شود. شریعتی ما را به خویشتن انسانیِ خویش فرا میخواند و ما را به ضرورت نیل به #خودآگاهی تاریخی، اجتماعی، وجودی از وضعیت خویش دعوت میکند. این دعوت علیالاصول نمیتواند تهی از عناصر تاریخی و فرهنگیِ ما باشد. غنای این دعوت باید بر فرازهای درخشانی که وی از حکمت و هنر مردمان این سرزمین در آثار خویش گنجانده است، مورد واکاوی قرار گیرد.
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
✅ @Shariati_Group
🔅دکتر #سروش_دباغ در نوشتهی خویش به مناسبت سالروز درگذشت شریعتی، ضمن ذکر برخی خاطرات و تعارفات، #شریعتی را به #کویریات تقلیل داده است. دکتر دباغ مینویسد: "به نزد من بخش زیادی از #اجتماعیات و #اسلامیات او امروز دیگر به کار نمیآید و گرهی از کار ما نمیگشاید، که ناموجه است؛ کویریات ماندگارترین بخش آثار اوست".
🔅به نظر میرسد بعضی از اصحاب اندیشه در دامن زدن به برخی مشهورات در خصوص شریعتی کوتاه نمیآیند؛ من خود در سخنرانی خویش در #۱۶_آذر ۱۳۹۹ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به اهمیت زبان و بوطیقای خاص شریعتی در کویریات و امکانات نهفته در آن در مواجهه با #نیهیلیسم دوران جدید اشاره کردهام. اما معتقد هم نیستم که از اسلامیات و اجتماعیات وی باید گذشت، گرچه بیتردید باید آنها را به بوتهی نقد کشید. تلاشهای مشابهی در بین سایر پژوهندگان نیز میتوان سراغ گرفت که به تقلیل شریعتی به کویریات مبادرت ورزیدهاند.
🔅به نظر میرسد #سروش پسر چندان که پدر بزرگوار ایشان؛ به موازات ناکامی در پروژهی حکمی و اجتماعیِ خویش به سمت ذوق ورزی در هوای شاعران کشیده شدهاند!
حالا اگر پدر #مولانا را برکشیده است، وی به سپهری دلمشغول است. و شاید از همین جهت کویریات را ترجيح داده است. البته با دکتر دباغ همداستان هستم که کویریات به جهت سبک خاص نوشتاری آن در طول زمان ماندگارتر است. از طرفی باید پذیرفت چنین امکانی در نگارش که وجه اگزیستانسیل عمیقی دارد به میزان زیادی از عهدهی سروش بزرگ هم بیرون بوده است، حتی در قمار عاشقانه که اساساً میتوانست محمل خوبی برای اینگونه طبع آزماییها باشد.
🔅باری ارزیابیهای شتابزده در خصوص شریعتی در غیاب «مطالعات آکادمیک» همچنان تداوم دارد. شریعتی در اسلامیات و اجتماعیات ما را به بازخوانی انتقادی متون #سنت تاریخی خویش فرا میخواند و ما را به آسیبهای سنت احیا نشده تذکار میدهد. او زیستجهان جدید را به رسمیت میشناسد و به زندگی آری میگوید. با این همه، جستوجوی امکانات نو در تفکر شریعتی میتواند و باید برای یک ارزیاب منتقد و مطالبهگر همچنان به عنوان پروژهای ناتمام تلقی شود. شریعتی ما را به خویشتن انسانیِ خویش فرا میخواند و ما را به ضرورت نیل به #خودآگاهی تاریخی، اجتماعی، وجودی از وضعیت خویش دعوت میکند. این دعوت علیالاصول نمیتواند تهی از عناصر تاریخی و فرهنگیِ ما باشد. غنای این دعوت باید بر فرازهای درخشانی که وی از حکمت و هنر مردمان این سرزمین در آثار خویش گنجانده است، مورد واکاوی قرار گیرد.
✍ دکتر #محمدحسن_علایی
✅ @Shariati_Group
Telegram
.
چراغم در این خانه می سوزد!
محمدحسن علایی
در جهانی که از جانب متفکران بزرگ عصر وصف کلی آن سیطره ی نیهیلیسم است؛ اهل نظر برای روئت و تجربت کورسویی از چراغ معنا و معنویت نمی توانند و نباید چشم به سپهر سیاست بدوزند، و اگر نه سوراخ دعا گم می کنند و آیه ی یأس می خوانند و نامه ی لعن و نفرین می پراکنند؛
اهل تفکر، اگر اهل تفکر باشند؛ دیالوگ های علمی برقرار می کنند و از پس گفتگوهای خویش به داوری و ارزیابی می پردازند؛ و اگر نه دعوای خویش را به میدان سیاست می کشند و اندیشه را قربانی می کنند.
با ظهور عالم جدید؛ مردمانی که دوره ی تن آسایی شان در بستر گرم و نرم سنت به سر آمده است لاجرم بر می آشوبند و خواب شان آشفته می شود اهل تفکر هم اگر چه نباید به راهی بروند که توده ی مردم می روند اما ایشان هم محدودیت های خودشان را دارند و هنگام که با تعارضات تاریخی خویش و افق دوران مواجهه پیدا مي کنند طرح های خاص خویش را می افکنند این میان اگر تنی چند از ایشان آرزواندیشانه جهانی را طلب می کنند که هنوز موعدش فرا نرسیده است جماعتی دیگر از ایشان هم مع الاسف سودای تحقق عالم تجدد و تمتع از مواهب آن را در سر می پزند بی که به مقومات و لوازم آن نیک اندیشیده باشند.
اهل تفکر اگر به مضار توسعه نیافتگی تاریخی در این گوشه ی عالم ملتفت بودند دل به برخی جریانات سیاسی و اجتماعی خوش نمی کردند و به جای اینکه معلمان و متفکران را به چوب تزویر و تحقیر برانند نسخه ی توسعه و تعالی کشور را در سایه ی گفتگوهای حکمی تجویز و تدبیر می کردند.
گنجینه ی ادب ایران زمین از مولانا تا اخوان؛ پرتوهایی از همان چراغیست که در این خانه می سوزد و متفکران را به گرد خویش فرامی خواند تا مگر همین خرد ایرانی اگر به افق معاصرت درآید بتواند در این جهان نیهیلیستیک راهبر قوم تاریخی ما باشد و خانه ای برای ما فراهم آورد اما برخی از ما وارثان بی ذوق و نامستعد در دامن نثر پرتکلف و تصانیف پرتصنع افتادیم تا از این نصیبه ی ازلی خنجری بسازیم برای برادر کشی که تخم نفاق بپراکنیم و نشان کوه قاف و سیمرغ وفاق از یاد و خاطرمان نیک بزداییم تا این سرآغاز بی خانمانی قوم ما باشد...
تفکری که نور چراغ را در خاک سیاست بجوید و ساده دلانه از بستر اسطوره اندیشی غفلتا به دامن مدرنیت و عقل روشنگری درافتد بی که ندای فلسفی عصر خویش را فهم کند بعید هم نیست که ره گم کند و سر از ناکجاآباد درآورد و اینک زبان به توصیف این برهوت فرهنگی بگشاید و سخن از کویری براند که در برآمدنش نقش خویش را پنهان می کند و کارنامه ی خویش را نقد نمی کند و جز تطهیر و توجیه خویش و لعن و نفرین دیگری دستاویزی نمی جوید. البته که سیاست با ایشان بی مهری کرده است اما مگر سیاست خاصه در شرایط توسعه نیافتگی وادی مهرطلبیست. چنین چشمداشتی از کسانی که تفکر را به سیاست و سیاست را به نصایح الملوک تقلیل می دهند البته بعید هم نیست. بعد از تجربه ی چهار دهه؛ با اذعان به وجود انواع بحران ها و انسدادها هنوز مدعیان تفکر به جای نقد و تحلیل منقح آرای معدود متفکرین کشور؛ آنها را در یک کلمه رد می کنند و یا با اوصافی ناروا... خطاب و عتاب می کنند؛ با این همه گفتگو در میان سیاسیون و اهل ایدئولوژی را چشم دارند. و ساعت ها در منقبت گفتگو داد سخن سر می دهند.
در جای جای این سرزمين و در دل فئه ای قلیل از جوانان فکورش هنوز هم شعله ای می سوزد که آن را در دل خاکستر پهنه ی سوخته ی وجود خویش روشن نگاه داشته اند تا ققنوس وار بسوزند بدان امید که از دوباره وطن را بسازند اما این بار نه با توهین و توهم که با تفاهم و گفتگو...در بازخوانی تاریخ معاصر خویش نه آن رخداد حقیقتی را می یابند که نوید عالمی نو را بدهد و نه به رسمیت شناختن زیست جهان جدید را مساوق پشت کردن به سنت تاریخی خویش می گیرند؛ که چراغشان در این خانه می سوزد!
محمدحسن علایی
در جهانی که از جانب متفکران بزرگ عصر وصف کلی آن سیطره ی نیهیلیسم است؛ اهل نظر برای روئت و تجربت کورسویی از چراغ معنا و معنویت نمی توانند و نباید چشم به سپهر سیاست بدوزند، و اگر نه سوراخ دعا گم می کنند و آیه ی یأس می خوانند و نامه ی لعن و نفرین می پراکنند؛
اهل تفکر، اگر اهل تفکر باشند؛ دیالوگ های علمی برقرار می کنند و از پس گفتگوهای خویش به داوری و ارزیابی می پردازند؛ و اگر نه دعوای خویش را به میدان سیاست می کشند و اندیشه را قربانی می کنند.
با ظهور عالم جدید؛ مردمانی که دوره ی تن آسایی شان در بستر گرم و نرم سنت به سر آمده است لاجرم بر می آشوبند و خواب شان آشفته می شود اهل تفکر هم اگر چه نباید به راهی بروند که توده ی مردم می روند اما ایشان هم محدودیت های خودشان را دارند و هنگام که با تعارضات تاریخی خویش و افق دوران مواجهه پیدا مي کنند طرح های خاص خویش را می افکنند این میان اگر تنی چند از ایشان آرزواندیشانه جهانی را طلب می کنند که هنوز موعدش فرا نرسیده است جماعتی دیگر از ایشان هم مع الاسف سودای تحقق عالم تجدد و تمتع از مواهب آن را در سر می پزند بی که به مقومات و لوازم آن نیک اندیشیده باشند.
اهل تفکر اگر به مضار توسعه نیافتگی تاریخی در این گوشه ی عالم ملتفت بودند دل به برخی جریانات سیاسی و اجتماعی خوش نمی کردند و به جای اینکه معلمان و متفکران را به چوب تزویر و تحقیر برانند نسخه ی توسعه و تعالی کشور را در سایه ی گفتگوهای حکمی تجویز و تدبیر می کردند.
گنجینه ی ادب ایران زمین از مولانا تا اخوان؛ پرتوهایی از همان چراغیست که در این خانه می سوزد و متفکران را به گرد خویش فرامی خواند تا مگر همین خرد ایرانی اگر به افق معاصرت درآید بتواند در این جهان نیهیلیستیک راهبر قوم تاریخی ما باشد و خانه ای برای ما فراهم آورد اما برخی از ما وارثان بی ذوق و نامستعد در دامن نثر پرتکلف و تصانیف پرتصنع افتادیم تا از این نصیبه ی ازلی خنجری بسازیم برای برادر کشی که تخم نفاق بپراکنیم و نشان کوه قاف و سیمرغ وفاق از یاد و خاطرمان نیک بزداییم تا این سرآغاز بی خانمانی قوم ما باشد...
تفکری که نور چراغ را در خاک سیاست بجوید و ساده دلانه از بستر اسطوره اندیشی غفلتا به دامن مدرنیت و عقل روشنگری درافتد بی که ندای فلسفی عصر خویش را فهم کند بعید هم نیست که ره گم کند و سر از ناکجاآباد درآورد و اینک زبان به توصیف این برهوت فرهنگی بگشاید و سخن از کویری براند که در برآمدنش نقش خویش را پنهان می کند و کارنامه ی خویش را نقد نمی کند و جز تطهیر و توجیه خویش و لعن و نفرین دیگری دستاویزی نمی جوید. البته که سیاست با ایشان بی مهری کرده است اما مگر سیاست خاصه در شرایط توسعه نیافتگی وادی مهرطلبیست. چنین چشمداشتی از کسانی که تفکر را به سیاست و سیاست را به نصایح الملوک تقلیل می دهند البته بعید هم نیست. بعد از تجربه ی چهار دهه؛ با اذعان به وجود انواع بحران ها و انسدادها هنوز مدعیان تفکر به جای نقد و تحلیل منقح آرای معدود متفکرین کشور؛ آنها را در یک کلمه رد می کنند و یا با اوصافی ناروا... خطاب و عتاب می کنند؛ با این همه گفتگو در میان سیاسیون و اهل ایدئولوژی را چشم دارند. و ساعت ها در منقبت گفتگو داد سخن سر می دهند.
در جای جای این سرزمين و در دل فئه ای قلیل از جوانان فکورش هنوز هم شعله ای می سوزد که آن را در دل خاکستر پهنه ی سوخته ی وجود خویش روشن نگاه داشته اند تا ققنوس وار بسوزند بدان امید که از دوباره وطن را بسازند اما این بار نه با توهین و توهم که با تفاهم و گفتگو...در بازخوانی تاریخ معاصر خویش نه آن رخداد حقیقتی را می یابند که نوید عالمی نو را بدهد و نه به رسمیت شناختن زیست جهان جدید را مساوق پشت کردن به سنت تاریخی خویش می گیرند؛ که چراغشان در این خانه می سوزد!
تأملاتی بر آینده اسلام در ایران -5
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 موضوع:
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
💠 نشست چهارم
✅ نشست پنجم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 17.2MB
مدت زمان: ۰۰:۵۰:۰۷
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
«تأملاتی بر آینده اسلام در ایران»
💠 نشست اول
💠 نشست دوم
💠 نشست سوم
💠 نشست چهارم
✅ نشست پنجم
🔻برگزار شده در نشستهای مجازی گروه تلگرام دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۱
فرمت: mp3
حجم: 17.2MB
مدت زمان: ۰۰:۵۰:۰۷
#نشست_مجازی
#دکتر_بیژن_عبدالکریمی
گروه تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی
Forwarded from Reza mrz
سلام جناب دکتر علایی عزیز
هایدگر در رسالهی «چرا شاعران » ، یا در ترجمهای دیگر «در زمانهی شب تاریک و طولانی هیچ انگاری (عسرت خدایان) ، شاعران به چه کار میآیند » ضمن اشاره به مرگ هنر بزرگ ، نه به مثابهی امر زیبایی شناختی مرسوم متافیزیکی برگرفته از زیبایی شناسی منتج از شناخت ، وظیفه شاعران به مثابهی گوش سپارندگان به آوای هستی که نه تنها ما آن را فراموش کرده ایم ،بلکه او نیز ما را فراموش کرده و ترک گفته این است را روشن نگه داشتن مشعل اندیشه تاملی و جلوگیری از پاره شدن رشتههای اندیشمندی میداند و و این منش را تنها راه بازگشت هستی قلمداد می کند.
اینجا شاعرانگی به معنای اشتغال به امر شاعری به مثابهی بیان احساسات و غنایی نیست البته ، که اینجا شاعرانگی هم تراز تفکر اصیل و متاملانه است . من نگاه حضرتعالی در این نگاشته و نگاشته های دیگر را به خاطر عدم تسلیم و مقاومت در مقابل سیطرهی نیهیلیسم مسلط را ستایش برانگیز میدانم ، نگاه شما تذکر و یادآوری می کند که در این بلبشوی بی بنیادی مسلط ، به آن بنیادی که بر آن ایستاده ایم بیاندیشیم ، نگاه شما در پی مراقبت از آن امر بنیادینی است که در ژرفنای گنجینه های ادبی و شاعرانهی ما نهفته است ،آن امری که با وجود بی مهری و غفلت از آن هنوز از ما مراقبت می کند، اینکه در یادداشت اخیر برخی تعارفات را کنار گذاشتهاید و سیطرهی مطلق هیچ انگاری ناشی از تعمیمدادنهای استقرایی را ساده انگارانه دانسته اید ، آن را بس ارزشمندتر میکند . در این زمانهی شیوع مزرعه های کشت شده از بذر و تخم نفاق ، ریا ، خیانت و بی بنیادی و تسلیم شدن ،حقیر نگاه شما را به گوش جان می سپارد وعزیز میدارد.
🌿
هایدگر در رسالهی «چرا شاعران » ، یا در ترجمهای دیگر «در زمانهی شب تاریک و طولانی هیچ انگاری (عسرت خدایان) ، شاعران به چه کار میآیند » ضمن اشاره به مرگ هنر بزرگ ، نه به مثابهی امر زیبایی شناختی مرسوم متافیزیکی برگرفته از زیبایی شناسی منتج از شناخت ، وظیفه شاعران به مثابهی گوش سپارندگان به آوای هستی که نه تنها ما آن را فراموش کرده ایم ،بلکه او نیز ما را فراموش کرده و ترک گفته این است را روشن نگه داشتن مشعل اندیشه تاملی و جلوگیری از پاره شدن رشتههای اندیشمندی میداند و و این منش را تنها راه بازگشت هستی قلمداد می کند.
اینجا شاعرانگی به معنای اشتغال به امر شاعری به مثابهی بیان احساسات و غنایی نیست البته ، که اینجا شاعرانگی هم تراز تفکر اصیل و متاملانه است . من نگاه حضرتعالی در این نگاشته و نگاشته های دیگر را به خاطر عدم تسلیم و مقاومت در مقابل سیطرهی نیهیلیسم مسلط را ستایش برانگیز میدانم ، نگاه شما تذکر و یادآوری می کند که در این بلبشوی بی بنیادی مسلط ، به آن بنیادی که بر آن ایستاده ایم بیاندیشیم ، نگاه شما در پی مراقبت از آن امر بنیادینی است که در ژرفنای گنجینه های ادبی و شاعرانهی ما نهفته است ،آن امری که با وجود بی مهری و غفلت از آن هنوز از ما مراقبت می کند، اینکه در یادداشت اخیر برخی تعارفات را کنار گذاشتهاید و سیطرهی مطلق هیچ انگاری ناشی از تعمیمدادنهای استقرایی را ساده انگارانه دانسته اید ، آن را بس ارزشمندتر میکند . در این زمانهی شیوع مزرعه های کشت شده از بذر و تخم نفاق ، ریا ، خیانت و بی بنیادی و تسلیم شدن ،حقیر نگاه شما را به گوش جان می سپارد وعزیز میدارد.
🌿
درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بگذارید با ذکر چند نام آغاز کنیم؛ شریعتی؛ فردید؛ سروش؛ عبدالکریمی؛ داوری؛ ملکیان؛ طباطبائی؛ فرهادپور؛ این بزرگواران به عنوان متفکرین سپهر اندیشه ورزی ایران تلقی می شوند چندین و چند نام دیگر هم می توان به این فهرست افزود ولی به هر حال نفرات معدود خواهند بود؛ ایشان سرمایه های فکری دوران معاصر ما هستند و در ساحت اندیشه معاصر خیرالموجودین این عرصه هستند در اینجا سراغ ستاره های ادبیات از جمله اخوان؛ کدکنی؛ ابتهاج و دولت آبادی و ... عجالتا نمی رویم اما آیا همان چند نام نخست این جستار آرای همدیگر را نقد زده اند آیا تالیان ایشان و دنبال کنندگان آثار ایشان؛ آرای ایشان را مورد بازخوانی انتقادی قرار داده اند؛ و آیا فرآورده های که حاصل مقایسه ی آرای ایشان باشد به دست داده اند.
اگر پاسخ منفی است که به زعم نگارنده چنین است؛ آیا مقدم بر گفتگوی اهالی سیاست؛ نمی بایست شاهد چنین دیالوگ هایی در میان اهالی تفکر می بودیم؟!
آنچه در جهان توسعه نیافتگی رخ می دهد از جنس چنین نمونه هایی است که به اجمال عرض کردم ما توسعه و دموکراسی و آزادی را هم بدون تمهید پیش نیازهایش طلب می کنیم و همین هست که تا به امروز هم ناکام بوده ایم.
وقتی این را می گویم مقصودم سلسله گفتگوهای علمی؛ منقح و دامنه دار است که شامل خوانش امهات آثار ایشان و مقایسه ی تئوری های اصلی ایشان با هم می شود؛ تا برسیم به مسائل فرعی و جزئیات شبکه های مفهومی ایشان و حتی مطالعه پیامدهای اندیشه های ایشان؛ که در غیاب نظام فشل آکادمیک می بایست میان اهل دغدغه دردمند پیگیری می شد و نه صرفا میان نگاه های ایدئولوژیک یا ژورنالیستی که نوعا به ذکر چند نقل قول بی منبع و چه و چه اکتفا می شود و نهایتا به زبان شکوه و شکایت های کوچه و بازاری تقلیل می یابند.
قرار نیست به نوعی منطق دوری تن دهیم و همه چیز را به ساحت سیاست و فی المثل فقدان گردش آزاد علمی و نظایر آن فرو بکاهیم چرا که در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی واقع شده ایم و کنش ورزی اصیل را تابع تفکر اصیل قلمداد می کنیم. و برای برون شد از بسیاری از بحران ها و انسدادها باید هم چنین بیانگاریم؛ به عنوان مولف کتاب گفتمان وفاق این جستار به مثابهی درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر تقدیم مخاطبان فرهیخته گردید با امید به تداوم گفتگوهای انتقادی آتی. پر واضح است که عرصه تفکر میدان نقد است و به هیچ وجه مجال عقده گشایی و فرقه گرایی و متابعت و هواداری صرف نیست و از همین روی باید از استقلال آن مراقبت کرد تا به عرصه سیاست و ایدئولوژی فرو نغلتد.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بگذارید با ذکر چند نام آغاز کنیم؛ شریعتی؛ فردید؛ سروش؛ عبدالکریمی؛ داوری؛ ملکیان؛ طباطبائی؛ فرهادپور؛ این بزرگواران به عنوان متفکرین سپهر اندیشه ورزی ایران تلقی می شوند چندین و چند نام دیگر هم می توان به این فهرست افزود ولی به هر حال نفرات معدود خواهند بود؛ ایشان سرمایه های فکری دوران معاصر ما هستند و در ساحت اندیشه معاصر خیرالموجودین این عرصه هستند در اینجا سراغ ستاره های ادبیات از جمله اخوان؛ کدکنی؛ ابتهاج و دولت آبادی و ... عجالتا نمی رویم اما آیا همان چند نام نخست این جستار آرای همدیگر را نقد زده اند آیا تالیان ایشان و دنبال کنندگان آثار ایشان؛ آرای ایشان را مورد بازخوانی انتقادی قرار داده اند؛ و آیا فرآورده های که حاصل مقایسه ی آرای ایشان باشد به دست داده اند.
اگر پاسخ منفی است که به زعم نگارنده چنین است؛ آیا مقدم بر گفتگوی اهالی سیاست؛ نمی بایست شاهد چنین دیالوگ هایی در میان اهالی تفکر می بودیم؟!
آنچه در جهان توسعه نیافتگی رخ می دهد از جنس چنین نمونه هایی است که به اجمال عرض کردم ما توسعه و دموکراسی و آزادی را هم بدون تمهید پیش نیازهایش طلب می کنیم و همین هست که تا به امروز هم ناکام بوده ایم.
وقتی این را می گویم مقصودم سلسله گفتگوهای علمی؛ منقح و دامنه دار است که شامل خوانش امهات آثار ایشان و مقایسه ی تئوری های اصلی ایشان با هم می شود؛ تا برسیم به مسائل فرعی و جزئیات شبکه های مفهومی ایشان و حتی مطالعه پیامدهای اندیشه های ایشان؛ که در غیاب نظام فشل آکادمیک می بایست میان اهل دغدغه دردمند پیگیری می شد و نه صرفا میان نگاه های ایدئولوژیک یا ژورنالیستی که نوعا به ذکر چند نقل قول بی منبع و چه و چه اکتفا می شود و نهایتا به زبان شکوه و شکایت های کوچه و بازاری تقلیل می یابند.
قرار نیست به نوعی منطق دوری تن دهیم و همه چیز را به ساحت سیاست و فی المثل فقدان گردش آزاد علمی و نظایر آن فرو بکاهیم چرا که در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی واقع شده ایم و کنش ورزی اصیل را تابع تفکر اصیل قلمداد می کنیم. و برای برون شد از بسیاری از بحران ها و انسدادها باید هم چنین بیانگاریم؛ به عنوان مولف کتاب گفتمان وفاق این جستار به مثابهی درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر تقدیم مخاطبان فرهیخته گردید با امید به تداوم گفتگوهای انتقادی آتی. پر واضح است که عرصه تفکر میدان نقد است و به هیچ وجه مجال عقده گشایی و فرقه گرایی و متابعت و هواداری صرف نیست و از همین روی باید از استقلال آن مراقبت کرد تا به عرصه سیاست و ایدئولوژی فرو نغلتد.
Forwarded from نشر نقد فرهنگ
منتشر شد:
📚 گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
📚 گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
مکابئا؛ دختری از شمال شرقی!
با سکوتی از جنس سکوت مکابئا احساس خویشاوندی کردم
این سکوت را حتی در جمع دوستان هم که نشسته ایم تجربه کرده ام
تجربه جمعی این چنین سکوتی تجربه ی تلخ تری هست
ما خودمان هم زمانی در ایام شباب
وقتی که کاری از دست کسی برای کسی بر نمی آمد
وقتی که به احترام زندگی دور هم جمع می شدیم
ولی مرهمی برای زخم های هم نداشتیم
تنها می توانستیم دور هم جمع شویم و پشت سر زندگی بد بگوییم
یعنی که هر چیزی خارج از این اتفاق نظر، پشیزی نمی ارزد
هر چند عطش خود را از هم می پوشاندیم
و شکم سیر از کنار عقده هایمان رد می شدیم
همین سکوت سنگین عاقبت الامر بر همین رفاقت ها غلبه پیدا می کرد
و در سردی و سیاهی وتنهایی دنباله دار
تا ابدالآباد تکرار می شد
و طنینش به وسعت کیهان تکثیر می شد
...
مکابئا ما صدایت را شنیدیم
هر چند دور
هر چند دیر
📚دختری از شمال شرقی/ کلاریس لیسپکتور/ ترجمۀ نیایش عبدالکریمی (با مؤخرهای از بیژن عبدالکریمی)
با سکوتی از جنس سکوت مکابئا احساس خویشاوندی کردم
این سکوت را حتی در جمع دوستان هم که نشسته ایم تجربه کرده ام
تجربه جمعی این چنین سکوتی تجربه ی تلخ تری هست
ما خودمان هم زمانی در ایام شباب
وقتی که کاری از دست کسی برای کسی بر نمی آمد
وقتی که به احترام زندگی دور هم جمع می شدیم
ولی مرهمی برای زخم های هم نداشتیم
تنها می توانستیم دور هم جمع شویم و پشت سر زندگی بد بگوییم
یعنی که هر چیزی خارج از این اتفاق نظر، پشیزی نمی ارزد
هر چند عطش خود را از هم می پوشاندیم
و شکم سیر از کنار عقده هایمان رد می شدیم
همین سکوت سنگین عاقبت الامر بر همین رفاقت ها غلبه پیدا می کرد
و در سردی و سیاهی وتنهایی دنباله دار
تا ابدالآباد تکرار می شد
و طنینش به وسعت کیهان تکثیر می شد
...
مکابئا ما صدایت را شنیدیم
هر چند دور
هر چند دیر
📚دختری از شمال شرقی/ کلاریس لیسپکتور/ ترجمۀ نیایش عبدالکریمی (با مؤخرهای از بیژن عبدالکریمی)