سید جواد میری از "سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" می گوید!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
دکتر سید جواد میری، جامعه شناس، در مصاحبه ی خویش با روزنامه فرهیختگان(۱۴۰۱/۳/۴) از سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" سخن می گوید در اینجا فراز هایی از سخنان ایشان را می آورم و سپس ملاحظه اجمالی خویش را ارائه می کنم.
"...بعد از انقلاب وقتی که گفتمان اسلامیستی و اسلامگرایانه با خوانش فقاهتی دستگاه دولت را شکل و سامان میدهد و تحت قیمومیت خود درمیآورد و تلاش میشود مبتنیبر آن مدیریت جامعه را بهدست بگیرند، ندیدهایم یا کمتر دیدهایم که فیلسوفان یا فقهایی آمده باشند -که گرایشهایی به فقه اجتماعی داشته باشند-، بهصورتی بنیادین به این نوع مسائل پرداخته باشند..."
"...یکی از نقاط و مولفههای مهم سیاست مردمی، مشارکت مردم در تدبیر امور جامعه است. مشارکت مردم نیز تعریفی در فلسفه سیاسی دارد. مشارکت مردم در نهاد یا سیستمی بهنام سیستم دولت-ملت یعنی اینکه مردم در حدود و ثغور و محتوا و جهتگیری و اعمال و مدیریت قدرت و در نظارت بر قدرت مشارکت داشته باشند. آن را هم تعریف کردهاند مثلا یکی تفکیک قواست که هرکدام از نهادها کارکردی در جامعه داشته باشد و بعد احزاب تعریف میشوند و حزب به این معنا نیست که من و شما بنشینیم و یک حزب تشکیل بدهیم، بلکه احزاب در نسبت با منطق بازار در جامعه شکل میگیرد..."
"...وقتی از منظر دانشگاه و آکادمیک نگاه میکنیم منظور ما این است که 1. مسائل سیاسی را در جامعه اولا و به ذات امنیتیزدایی کنیم. 2. از سیاستزدگی برهانیم. 3. این مسائل را در داخل آکادمی و دانشگاه و آن را از منظر آکادمی تجزیه و تحلیل کنیم و بعد بتوانیم بهطور مدون به دست سیاستگذاران بدهیم نه سیاستمداران. سیاستگذاران یعنی کسانی که در میانه حوزه عمومی و عرصه قدرت قرار گرفتهاند و زبان قدرت را میفهمند و گوش شنوایی نسبت به خواستهها و مطالبات جامعه دارند و لابیهای قدرت را میدانند. آنها باید این مباحث را مدون کنند و در دو، سه صفحه به دست اصحاب قدرت و سیاستمداران بدهند تا آنها وقتی میخواهند گامی درمورد وضعیت پولی و وضعیت ارز و وضعیت واردات و صادرات و حوزههای گوناگون داشته باشند، مبتنیبر دانستهها و اطلاعات و تجزیه و تحلیل آکادمیک باشد. یعنی مبتنیبر میل من و میل شما نباشد و مبتنیبر دادهها باشد. آن زمان است که برآیند این باعث میشود سیاستهایی را که نهاد دولت و حاکمیت به معنای عام کلمه اتخاذ میکند، در خدمت مردم خواهد بود و آن زمان اسم این سیاست مردمی است...."
"...سیاست مردمی در ساحت مبانی حاکمیتی نیست. مبانی حاکمیتی از درون یک انقلاب در سال 57 شکل گرفته است و در سال 58 که گفتمان انقلاب اسلامی رقبای خود را در ایران کنار میزند، به نظامی با عنوان نظام جمهوری اسلامی شکل میدهد که ذیل مفهوم ولایتفقیه است. بعد میگوید این یکسری مبانی دارد و ازجمله مبانیاش این است که مردم در چهارچوبهای خوانش و قرائتی که ولیفقیه یا فقه شیعه اثنیعشری و فقهای شیعی و مشخصا ولیفقیه حدود و ثغور آن را مشخص کرده است، مشارکت میکنند. نظام جمهوری اسلامی در این چهارچوب حرکت میکند و سیاست مردمی نمیتواند این مبانی را عوض کند. یعنی هر رئیسجمهور و رئیس مجلسی که بخواهد مبانی را تغییر بدهد دچار تضاد و تنش میشود، همانطور که هر وقت این اتفاق افتاده، ریاستجمهوریها تبدیل به اپوزیسیون شدهاند و در جامعه تنش ایجاد شده است. ایده ولایتفقیه میگوید چهارچوب و حدود جامعه اینطور است و ما بر این مبانی حرکت میکنیم و نمیتوانند این را تغییر بدهند. اگر قرار است تغییری در مفاهیم بنیادین صورت بگیرد باید میثاقی که آن را قانون اساسی میدانیم و در جمهوری اول و بعد در جمهوری دوم در سال 68 شکل گرفت، در جمهوری سوم یا جمهوری چهارم مورد مباحثه قرار بگیرد. این جامعه با جامعه چهار دهه پیش تفاوت دارد و در 50 سال گذشته جامعه تغییر و تحول زیادی داشته و مباحثی که در آن روز مطرح بود و بهگونهای در قانون اساسی منعکس شده بود، امروز عرف جامعه حساب نمیشود. براساس این، باید بیاییم و به قانون اساسی متممهایی را اضافه کنیم و دگرگونیهایی در قانون اساسی بدهیم که مطابق با عرف امروزی جامعه ایران باشد. ولی نمیتوانیم سیاست مردمی را در برابر آن قرار بدهیم بلکه بسترساز بحث دموکراسی و مردمسالاری دینی تعریف شده است."
من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی نتوانستم از مجموعه ی سخنان سید جواد میری که به فرازهایی از آن اشاره شد با همه ی عشق و احترامی که به ایشان قائلم معنای محصلی دریافت کنم اگر چه مثل همیشه نکته ها در سخنان ایشان یافتم اما این بار از مجموع نکته های مطروحه نتیجه گیری قابل ملاحظه ای استنباط نکردم فی المثل ساده ترین سوال خویش را هم بی جواب یافتم؛ تعریف سید جواد میری از "مردم سالاری دینی" چیست؟
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
دکتر سید جواد میری، جامعه شناس، در مصاحبه ی خویش با روزنامه فرهیختگان(۱۴۰۱/۳/۴) از سیاست مردمی بستر ساز مردم سالاری دینی" سخن می گوید در اینجا فراز هایی از سخنان ایشان را می آورم و سپس ملاحظه اجمالی خویش را ارائه می کنم.
"...بعد از انقلاب وقتی که گفتمان اسلامیستی و اسلامگرایانه با خوانش فقاهتی دستگاه دولت را شکل و سامان میدهد و تحت قیمومیت خود درمیآورد و تلاش میشود مبتنیبر آن مدیریت جامعه را بهدست بگیرند، ندیدهایم یا کمتر دیدهایم که فیلسوفان یا فقهایی آمده باشند -که گرایشهایی به فقه اجتماعی داشته باشند-، بهصورتی بنیادین به این نوع مسائل پرداخته باشند..."
"...یکی از نقاط و مولفههای مهم سیاست مردمی، مشارکت مردم در تدبیر امور جامعه است. مشارکت مردم نیز تعریفی در فلسفه سیاسی دارد. مشارکت مردم در نهاد یا سیستمی بهنام سیستم دولت-ملت یعنی اینکه مردم در حدود و ثغور و محتوا و جهتگیری و اعمال و مدیریت قدرت و در نظارت بر قدرت مشارکت داشته باشند. آن را هم تعریف کردهاند مثلا یکی تفکیک قواست که هرکدام از نهادها کارکردی در جامعه داشته باشد و بعد احزاب تعریف میشوند و حزب به این معنا نیست که من و شما بنشینیم و یک حزب تشکیل بدهیم، بلکه احزاب در نسبت با منطق بازار در جامعه شکل میگیرد..."
"...وقتی از منظر دانشگاه و آکادمیک نگاه میکنیم منظور ما این است که 1. مسائل سیاسی را در جامعه اولا و به ذات امنیتیزدایی کنیم. 2. از سیاستزدگی برهانیم. 3. این مسائل را در داخل آکادمی و دانشگاه و آن را از منظر آکادمی تجزیه و تحلیل کنیم و بعد بتوانیم بهطور مدون به دست سیاستگذاران بدهیم نه سیاستمداران. سیاستگذاران یعنی کسانی که در میانه حوزه عمومی و عرصه قدرت قرار گرفتهاند و زبان قدرت را میفهمند و گوش شنوایی نسبت به خواستهها و مطالبات جامعه دارند و لابیهای قدرت را میدانند. آنها باید این مباحث را مدون کنند و در دو، سه صفحه به دست اصحاب قدرت و سیاستمداران بدهند تا آنها وقتی میخواهند گامی درمورد وضعیت پولی و وضعیت ارز و وضعیت واردات و صادرات و حوزههای گوناگون داشته باشند، مبتنیبر دانستهها و اطلاعات و تجزیه و تحلیل آکادمیک باشد. یعنی مبتنیبر میل من و میل شما نباشد و مبتنیبر دادهها باشد. آن زمان است که برآیند این باعث میشود سیاستهایی را که نهاد دولت و حاکمیت به معنای عام کلمه اتخاذ میکند، در خدمت مردم خواهد بود و آن زمان اسم این سیاست مردمی است...."
"...سیاست مردمی در ساحت مبانی حاکمیتی نیست. مبانی حاکمیتی از درون یک انقلاب در سال 57 شکل گرفته است و در سال 58 که گفتمان انقلاب اسلامی رقبای خود را در ایران کنار میزند، به نظامی با عنوان نظام جمهوری اسلامی شکل میدهد که ذیل مفهوم ولایتفقیه است. بعد میگوید این یکسری مبانی دارد و ازجمله مبانیاش این است که مردم در چهارچوبهای خوانش و قرائتی که ولیفقیه یا فقه شیعه اثنیعشری و فقهای شیعی و مشخصا ولیفقیه حدود و ثغور آن را مشخص کرده است، مشارکت میکنند. نظام جمهوری اسلامی در این چهارچوب حرکت میکند و سیاست مردمی نمیتواند این مبانی را عوض کند. یعنی هر رئیسجمهور و رئیس مجلسی که بخواهد مبانی را تغییر بدهد دچار تضاد و تنش میشود، همانطور که هر وقت این اتفاق افتاده، ریاستجمهوریها تبدیل به اپوزیسیون شدهاند و در جامعه تنش ایجاد شده است. ایده ولایتفقیه میگوید چهارچوب و حدود جامعه اینطور است و ما بر این مبانی حرکت میکنیم و نمیتوانند این را تغییر بدهند. اگر قرار است تغییری در مفاهیم بنیادین صورت بگیرد باید میثاقی که آن را قانون اساسی میدانیم و در جمهوری اول و بعد در جمهوری دوم در سال 68 شکل گرفت، در جمهوری سوم یا جمهوری چهارم مورد مباحثه قرار بگیرد. این جامعه با جامعه چهار دهه پیش تفاوت دارد و در 50 سال گذشته جامعه تغییر و تحول زیادی داشته و مباحثی که در آن روز مطرح بود و بهگونهای در قانون اساسی منعکس شده بود، امروز عرف جامعه حساب نمیشود. براساس این، باید بیاییم و به قانون اساسی متممهایی را اضافه کنیم و دگرگونیهایی در قانون اساسی بدهیم که مطابق با عرف امروزی جامعه ایران باشد. ولی نمیتوانیم سیاست مردمی را در برابر آن قرار بدهیم بلکه بسترساز بحث دموکراسی و مردمسالاری دینی تعریف شده است."
من به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی نتوانستم از مجموعه ی سخنان سید جواد میری که به فرازهایی از آن اشاره شد با همه ی عشق و احترامی که به ایشان قائلم معنای محصلی دریافت کنم اگر چه مثل همیشه نکته ها در سخنان ایشان یافتم اما این بار از مجموع نکته های مطروحه نتیجه گیری قابل ملاحظه ای استنباط نکردم فی المثل ساده ترین سوال خویش را هم بی جواب یافتم؛ تعریف سید جواد میری از "مردم سالاری دینی" چیست؟
Forwarded from ساختارهای ایرانی Iranian structures
🌐 دکتر رضا داوری: وضع اکنون ما نابسامانی است. متصدیان، فرصت برای کارهای اساسی ندارند. همه چیز برای ما عادی است، به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم و به این گرفتاریها و راه خروج از آن فکر نمیکنیم.
🔹دکتر رضا داوری اردکانی: فیلسوف ایرانی و رئیس فرهنگستان علوم کشور
🔹روزنامه سازندگی
♦️ایران در مرحله بحران نیست
♦️من شک دارم که ایران در مرحلۀ بحران باشد. شاید سیاستهای بیست سی سال اخیر دشواریهایی برای کشور پدید آورده باشد، اما ظهور نتایجِ کارها و سیاستها، ضرورتاً بحران نیست. وضع اکنون ما نابسامانی است. نویسندگان و پژوهندگان هم که نقصها و نارساییها را باز میگویند حرفی که دال بر بحران باشد، در گفتهها و نوشتههایشان نیست.
♦️درست است که گروهی از روشنفکران و نویسندگان، سیاستهای کشور را سنجیده و مصلحتبینانه و به سود کشور و مردم نمیدانند و حتی گاهی نگران آیندۀ ایرانند، اما سیاستِ نادرست و نابجا نیز با بحران تفاوت دارد. اگر وضع ما بحرانی بود می بایست ناظرِ کوششی برای درانداختن طرح خروج از وضع بحرانی باشیم و آن را پیشنهاد کنیم.
♦️بی علاقگیِ ما به خرد عملی و تفکر سیاسی/ عادت به بی سامانی و ندانمکاری
♦️ما متأسفانه به خرد عملی و تفکر سیاسی علاقهای نداشتهایم و اینها در فرهنگ ما جایی پیدا نکردهاند که لااقل بتوانیم در هنگام ضرورت به آنها رجوع کنیم و در آنها پناه بجوییم. ما جز خدا پناهی نداریم.
♦️اگر میگوئید بحران مرحلهای است که باید تکلیف بودن یا نبودن در آن معین شود و کار بجایی برسد که اندیشیدن به بودن و نبودن امری ناگزیر شود، من با آن موافقم. ولی اینجا همه چیز برای ما عادی است. ما حتی به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم. درست است که ما گرفتاری داریم اما چون به گرفتاری و راه خروج از آن فکر نمیکنیم قاعدتا نباید کارمان به بحران کشیده باشد.
♦️ما با خیال راحت مشغول دوره کردن روز و شب و هنوز خود هستیم و حتی معنی الفاظ بیم و خوف و دلنگرانی و دلواپسی را چندان تعدیل و مأنوس کردهایم که دیگر برایمان چندان آزار دهنده نیستند.
♦️تعبیر کار و وضع فروبسته
♦️تعبیرِ کار و وضع فروبسته تعبیر بسیار مناسبی است و بیشتر از بحران با وضعِ کنونی مطابقت دارد. من هم با توجه به فروبستگی کارهاست که میگویم بیاییم قدری به دردهای خود و کشور بیندیشیم.
♦️با این مراد که جامعه یکسره سیاست نیست متأسفانه روزنامه ها کمتر به مطالب غیر سیاسی میپردازند، ، مثلاً آموزش و پرورش را با چشم سیاسی نباید دید و مسألهاش در ناچیز بودن حقوق معلم خلاصه نمیشود. اصلاً اگر حقوق معلم کم است از آن روست که آموزش و پرورش جایگاهی که باید داشته باشد ندارد.
♦️آموزش و پرورش برای ما مسئله نیست چنانکه به مدیریت و بوروکراسیِ تنبل و پرهزینه و کمثمری و شاید هم بیثمر و بطورکلی به امور تاریخی زندگی و خانه و فردای کشور و جامعه و حتی به اخلاق عمومی چندان توجهی نداریم.
♦️قطع امید از دانشگاهیان
♦️دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شده اند گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه را دارند.
♦️هوا هم هوای همراهی و همنوایی علم و عمل نیست و معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد و وقت و جای هر کار کجاست و کارهایمان تا چه حد در وقت و جای خود انجام میشود بلکه بی آنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند.
♦️بنظر میرسد که دانشگاه دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. متصدیان امور هم هر روز گرفتار ضرورت ها و اضطرارهای تازه می شوند و فرصت برای کارهای اساسی ندارند.
♦️توقع و استدعا از روزنامهنگاران
♦️اما روزنامهنویسان بیشتر از دیگران از ناتوانیها و کمبودها و بخصوص ناتوانیها و امکانها و ضعفهای سازمانها و متصدیان امور خبر دادند و مهمتر اینکه آنها زبان نقد را میشناسند و وظیفه دشوارِ بیدارگری را به عهده گرفتهاند.
♦️پس روزنامهنگاران که مخاطبانی نیز در میان مردم دارند باید این خودآگاهی را در جامعه ایجاد کنند که کشور فقط حرفهای سیاسی نیست، بلکه نظامی از فرهنگ و دانش و آموزش و مدیریت و قوام و همبستگی اجتماعی و اخلاقی و سامان معاش و زندگی است. به این جهت از روزنامهنگاران توقع و استدعا دارم به فرهنگ و آینده کشور توجه بیشتری مبذول دارند.
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی
#به_بیسامانی_و_بیرویگی_عادت_کردهایم
#توقع_و_استدعا_از_روزنامهنگاران
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
@Iranianstructures
🔹دکتر رضا داوری اردکانی: فیلسوف ایرانی و رئیس فرهنگستان علوم کشور
🔹روزنامه سازندگی
♦️ایران در مرحله بحران نیست
♦️من شک دارم که ایران در مرحلۀ بحران باشد. شاید سیاستهای بیست سی سال اخیر دشواریهایی برای کشور پدید آورده باشد، اما ظهور نتایجِ کارها و سیاستها، ضرورتاً بحران نیست. وضع اکنون ما نابسامانی است. نویسندگان و پژوهندگان هم که نقصها و نارساییها را باز میگویند حرفی که دال بر بحران باشد، در گفتهها و نوشتههایشان نیست.
♦️درست است که گروهی از روشنفکران و نویسندگان، سیاستهای کشور را سنجیده و مصلحتبینانه و به سود کشور و مردم نمیدانند و حتی گاهی نگران آیندۀ ایرانند، اما سیاستِ نادرست و نابجا نیز با بحران تفاوت دارد. اگر وضع ما بحرانی بود می بایست ناظرِ کوششی برای درانداختن طرح خروج از وضع بحرانی باشیم و آن را پیشنهاد کنیم.
♦️بی علاقگیِ ما به خرد عملی و تفکر سیاسی/ عادت به بی سامانی و ندانمکاری
♦️ما متأسفانه به خرد عملی و تفکر سیاسی علاقهای نداشتهایم و اینها در فرهنگ ما جایی پیدا نکردهاند که لااقل بتوانیم در هنگام ضرورت به آنها رجوع کنیم و در آنها پناه بجوییم. ما جز خدا پناهی نداریم.
♦️اگر میگوئید بحران مرحلهای است که باید تکلیف بودن یا نبودن در آن معین شود و کار بجایی برسد که اندیشیدن به بودن و نبودن امری ناگزیر شود، من با آن موافقم. ولی اینجا همه چیز برای ما عادی است. ما حتی به بیسامانی و بیرویگی و ندانمکاری عادت کردهایم. درست است که ما گرفتاری داریم اما چون به گرفتاری و راه خروج از آن فکر نمیکنیم قاعدتا نباید کارمان به بحران کشیده باشد.
♦️ما با خیال راحت مشغول دوره کردن روز و شب و هنوز خود هستیم و حتی معنی الفاظ بیم و خوف و دلنگرانی و دلواپسی را چندان تعدیل و مأنوس کردهایم که دیگر برایمان چندان آزار دهنده نیستند.
♦️تعبیر کار و وضع فروبسته
♦️تعبیرِ کار و وضع فروبسته تعبیر بسیار مناسبی است و بیشتر از بحران با وضعِ کنونی مطابقت دارد. من هم با توجه به فروبستگی کارهاست که میگویم بیاییم قدری به دردهای خود و کشور بیندیشیم.
♦️با این مراد که جامعه یکسره سیاست نیست متأسفانه روزنامه ها کمتر به مطالب غیر سیاسی میپردازند، ، مثلاً آموزش و پرورش را با چشم سیاسی نباید دید و مسألهاش در ناچیز بودن حقوق معلم خلاصه نمیشود. اصلاً اگر حقوق معلم کم است از آن روست که آموزش و پرورش جایگاهی که باید داشته باشد ندارد.
♦️آموزش و پرورش برای ما مسئله نیست چنانکه به مدیریت و بوروکراسیِ تنبل و پرهزینه و کمثمری و شاید هم بیثمر و بطورکلی به امور تاریخی زندگی و خانه و فردای کشور و جامعه و حتی به اخلاق عمومی چندان توجهی نداریم.
♦️قطع امید از دانشگاهیان
♦️دانشگاهیان با توسعه آموزش عالی در سالهای اخیر دو گروه شده اند گروهی که دانشمندند و گروهی که بیشترشان شغل دانشگاهی دارند. از گروه دوم که توقع نباید داشت اما گروه اول هم بیشتر به علم و تخصص خود مشغولند و کمتر مجال نگاه کردن به بیرون و مسائل جامعه را دارند.
♦️هوا هم هوای همراهی و همنوایی علم و عمل نیست و معمولاً فکر نمیکنند که چه باید کرد و وقت و جای هر کار کجاست و کارهایمان تا چه حد در وقت و جای خود انجام میشود بلکه بی آنکه به عمل بیندیشند تصمیم میگیرند و اقدام میکنند.
♦️بنظر میرسد که دانشگاه دیگر چندان پیوندی با سیاست و جامعه و زندگی ندارد. متصدیان امور هم هر روز گرفتار ضرورت ها و اضطرارهای تازه می شوند و فرصت برای کارهای اساسی ندارند.
♦️توقع و استدعا از روزنامهنگاران
♦️اما روزنامهنویسان بیشتر از دیگران از ناتوانیها و کمبودها و بخصوص ناتوانیها و امکانها و ضعفهای سازمانها و متصدیان امور خبر دادند و مهمتر اینکه آنها زبان نقد را میشناسند و وظیفه دشوارِ بیدارگری را به عهده گرفتهاند.
♦️پس روزنامهنگاران که مخاطبانی نیز در میان مردم دارند باید این خودآگاهی را در جامعه ایجاد کنند که کشور فقط حرفهای سیاسی نیست، بلکه نظامی از فرهنگ و دانش و آموزش و مدیریت و قوام و همبستگی اجتماعی و اخلاقی و سامان معاش و زندگی است. به این جهت از روزنامهنگاران توقع و استدعا دارم به فرهنگ و آینده کشور توجه بیشتری مبذول دارند.
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی
#به_بیسامانی_و_بیرویگی_عادت_کردهایم
#توقع_و_استدعا_از_روزنامهنگاران
کانال تلگرامی ساختارهای ایرانی
@Iranianstructures
درآمدی بر جامعه شناسی شادی در ایران!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برای ورود به بحث جامعه شناسی شادی همایش اخیر استادیوم آزادی را ملاک بررسی قرار داده ایم؛ اگر چه از سوی برخی به جهت پرداختن به این موضوع در بحبوحه ی انواع مصیبت های مبتلی به جامعه به وقت ناشناسی متهم می شویم اما امیدواریم ملاحظات ما بتواند مرهمی باشد به شکاف هایی که دانسته یا نادانسته از هر طرف در میان ملت پدید می آید و گویا قوه ی عاقله ای نیست که به پیامدهای آن توجه داشته باشد. البته شادی گمشده ی ماست و درجای خود ارزش بحث دارد.
"تمرین شادی ملی":
هرچه بتوانیم شادی را به آحاد جامعه تزریق کنیم قابل تقدیر است؛ هر چه دامنه این نشاط های جمعی را بگستریم و همایش هایی از این دست را در ابعاد ملی و با به رسمیت شناخته همه سلیقه ها برگزار کنیم موفق تریم؛ نظرسنجی کنیم ببینیم در انبوه نارضایتی ها چقدر در این تمرین درست عمل کرده ایم.
"استقبال از حضور خانواده های شاد ایرانی در استادیوم آزادی":
در کنار انواع و اقسام زخم ها؛ و مصائب؛ هر چه شادی و نشاط را به دل خانواده های ایرانی بیاوریم شایسته هست اگر انواع سلیقه ها و پوشش ها و گویش ها در کنار هم جمع کنیم می توانیم از کنار هم قرار دادن این سنخ تنوعات از میزان شکاف های نسلی؛ جنسیتی؛ ...بکاهیم. اما زمان درستی را برای شادی انتخاب کنیم. یکجا عروسی یکجا عزا شادی نمی شود. امید که زمینه های شادی ملی را در میادین رقابت های ملی هم فراهم کنیم.
"ارتقا روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن":
تکرار نام هاي آشنا و ارجمند چون وطن؛ شهید؛ عشق؛ ...بسیار ارزشمند هست آن هم از زبان کودکان و نوجوانان و آینده سازان وطن. به شرطی که میزبانی همهی فرزندان میهن را بکنیم و از وجه ایدئولوژیک این مناسک به وجه تئوریک در جهت ارتقای حس تعلق و تاب آوری فرزندانمان پیش برویم.
"کودکان مظهر رحمت و مدار رقت قلبند":
می توانیم حضور پرشور این پیام آوران صلح را برای کاهش خشونت در جامعه و ترویج مهر و محبت و صمیمیت مستمسک قرار دهیم تا ما نیز در عین تفاوت ها به هم مهر بورزیم و هم زیستی مسالمت آمیز را جای گزین ستیزه جویی کنیم. از مواجهه ابزاری بپرهیزیم.
"پیام های تربیتی را غیر مستقیم بگوییم":
سعی کنیم به جایی برسیم که روح تعالی بخش معارف حکمی و دینی را با زبان شعر و سرود و تمثیل و ترجیحا به نحو غیر مستقیم در ذهن و زبان کودکان ملکه سازیم. در تولید محتوا نظر کارشناسان تربیتی را جویا شویم.
"سلام را میان خود بگسترانیم"
و سخن آخر اینکه؛ از شادی ایرانی شاد شویم همه ی ایرانیان را شاد بخواهیم. از افتادن در بازی بدخواهان حذر کنیم و ملت را روبروی هم قرار ندهیم. "سلام نامی از نام های خداست که آن را در زمین نهاده است. پس سلام را در میان خودتان بگسترانید". این سخن رسول خداست.که به سوره حشر آیه۲۳ اشاره دارد. واژه سلام بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده است. ختم می کنم به شعری با نام «گمشده» از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
طفلی به نامِ شادی، دیریست گمشدهست
با چشمهای روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یکسو، خلیج فارس
سویِ دگر، خزر
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برای ورود به بحث جامعه شناسی شادی همایش اخیر استادیوم آزادی را ملاک بررسی قرار داده ایم؛ اگر چه از سوی برخی به جهت پرداختن به این موضوع در بحبوحه ی انواع مصیبت های مبتلی به جامعه به وقت ناشناسی متهم می شویم اما امیدواریم ملاحظات ما بتواند مرهمی باشد به شکاف هایی که دانسته یا نادانسته از هر طرف در میان ملت پدید می آید و گویا قوه ی عاقله ای نیست که به پیامدهای آن توجه داشته باشد. البته شادی گمشده ی ماست و درجای خود ارزش بحث دارد.
"تمرین شادی ملی":
هرچه بتوانیم شادی را به آحاد جامعه تزریق کنیم قابل تقدیر است؛ هر چه دامنه این نشاط های جمعی را بگستریم و همایش هایی از این دست را در ابعاد ملی و با به رسمیت شناخته همه سلیقه ها برگزار کنیم موفق تریم؛ نظرسنجی کنیم ببینیم در انبوه نارضایتی ها چقدر در این تمرین درست عمل کرده ایم.
"استقبال از حضور خانواده های شاد ایرانی در استادیوم آزادی":
در کنار انواع و اقسام زخم ها؛ و مصائب؛ هر چه شادی و نشاط را به دل خانواده های ایرانی بیاوریم شایسته هست اگر انواع سلیقه ها و پوشش ها و گویش ها در کنار هم جمع کنیم می توانیم از کنار هم قرار دادن این سنخ تنوعات از میزان شکاف های نسلی؛ جنسیتی؛ ...بکاهیم. اما زمان درستی را برای شادی انتخاب کنیم. یکجا عروسی یکجا عزا شادی نمی شود. امید که زمینه های شادی ملی را در میادین رقابت های ملی هم فراهم کنیم.
"ارتقا روحیه ی وطن دوستی و حس تعلق به وطن":
تکرار نام هاي آشنا و ارجمند چون وطن؛ شهید؛ عشق؛ ...بسیار ارزشمند هست آن هم از زبان کودکان و نوجوانان و آینده سازان وطن. به شرطی که میزبانی همهی فرزندان میهن را بکنیم و از وجه ایدئولوژیک این مناسک به وجه تئوریک در جهت ارتقای حس تعلق و تاب آوری فرزندانمان پیش برویم.
"کودکان مظهر رحمت و مدار رقت قلبند":
می توانیم حضور پرشور این پیام آوران صلح را برای کاهش خشونت در جامعه و ترویج مهر و محبت و صمیمیت مستمسک قرار دهیم تا ما نیز در عین تفاوت ها به هم مهر بورزیم و هم زیستی مسالمت آمیز را جای گزین ستیزه جویی کنیم. از مواجهه ابزاری بپرهیزیم.
"پیام های تربیتی را غیر مستقیم بگوییم":
سعی کنیم به جایی برسیم که روح تعالی بخش معارف حکمی و دینی را با زبان شعر و سرود و تمثیل و ترجیحا به نحو غیر مستقیم در ذهن و زبان کودکان ملکه سازیم. در تولید محتوا نظر کارشناسان تربیتی را جویا شویم.
"سلام را میان خود بگسترانیم"
و سخن آخر اینکه؛ از شادی ایرانی شاد شویم همه ی ایرانیان را شاد بخواهیم. از افتادن در بازی بدخواهان حذر کنیم و ملت را روبروی هم قرار ندهیم. "سلام نامی از نام های خداست که آن را در زمین نهاده است. پس سلام را در میان خودتان بگسترانید". این سخن رسول خداست.که به سوره حشر آیه۲۳ اشاره دارد. واژه سلام بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده است. ختم می کنم به شعری با نام «گمشده» از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی:
طفلی به نامِ شادی، دیریست گمشدهست
با چشمهای روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یکسو، خلیج فارس
سویِ دگر، خزر
Forwarded from Armin Hosseini Razavi
فرهاد قنبری:
تفکر مستقل یا یکی به نعل، یکی به میخ؟
بخشی از طبقه متوسطِ شهریِ ناراضی از وضع موجود، نگاه و برداشتشان از مسائل مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را نه در قالب «گفتمانی معنا بخش» بلکه در ضدیت با گفتمان حاکم (پادگفتمان حاکم) تعریف و معنا می نمایند.
حاملان این نوع نگاه هر جناح سیاسی، تحلیلگر یا فردی که سخن، بیان یا رفتاری که کوچکترین شباهتی به گفتمان حاکم داشته باشد را با واکنشی تند و با بدترین ادبیات محکوم می کنند. به عنوان مثال کافیست برای این طیف از مظلومیت مردم غزه و فاشیستی بودن نظام حاکم بر اسرائیل سخن گفت تا بلافاصله و به آنی با بدترین توهین ها به کاسه لیسی متهم شد. کافیست از ابتذال فرهنگی که به اسم امروزی بودن در جریان است، سخنی گفت تا به دفاع از دگماتیسم و تحجر متهم شد. کافیست کوچکترین نقدی به رویکرد شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و اپوزسیون فاسد و خشونت طلب داشت داشت تا با بدترین تهدیدها و انگها مواجه شد.
بدنه این طیف حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و فلسفه وجودی خود را صرفا در تقابل با گفتمان حکومت تعریف می کند. در نگاه آنها اگر حکومت می گوید «آمریکا بد است» پس آمریکا بهشت روی زمین است. اگر حکومت می گوید، فلسطین مظلوم است، پس فلسطین ظالم و اسرائیل مظلوم است. اگر حکومت می گوید با شرق باید روابط خود را گسترش داد، پس چین و روسیه هیولای هفت سر است و می خواهد ما را ببلعد و خانه هایمان را اشغال کند. اگر تلویزیون می گوید جرج فلوید مظلوم است پس او بازیگر پورن و دزدی پلید است. اگر حکومت می گوید ازدواج خوب است، پس ازدواج زنجیری اهریمنی است. اگر حکومت می گوید مشروب ممنوع است، پس الکل بهترین نوشیدنی دنیاست. اگر حکومت می گوید آرایش ظاهر خوب نیست، پس هر چه گیرمان می آید باید به سر و صورت مالید. اگر حکومت از بن سلمان انتقاد می کند، پس بن سلمان مصلحی در حد مارتین لوتر است. اگر حکومت برای کم کردن شر و تهدید با طالبان مذاکره کرده، پس پدرخوانده طالبان است و..
برای اغلب حاملان این جریان فکری که بیشترین آگاهی خود را از چند کانال تلگرامی و شبکه ماهواره ای دریافت می کند، پی بردن به این مسئله که هم می توان منتقد فیلم های کاریکاتوری مانند «لِرد» و «شیطان وجود ندارد"»بود و هم «به وقت شام» و «اخراجی ها» و «ماجرای نیمروز» را جدی نگرفت و بی ارزش دانست و هم از این سینمای لوده پروری که «مطرب» و «جلف بد» می سازد انتقاد کرد، بسیار دشوار است..
برای حاملان این تفکر که برای برجام (که هیچ از آن نمی دانست) و در خیابان برایش رقص و پایکوبی گرفته بود و قرارداد احتمالی با چین (که باز هم هیچ از آن نمی دانست و برایش عزا گرفته و فریاد وامصیبتایش بلند شده است) نه واقعیت روابط بین الملل مهم است و نه شناختی از آن دارد، بلکه صرفا دوری و نزدیکی کشور طرف مذاکره به گفتمان حاکم است که نگاه او را تعریف می نماید.
این طیف حامل هیچ تفکر مستقلی نیست و موجودیت خود را صرفا در تقابل و ضدیت با گفتمان حاکم می بیند و خط پر رنگی میان «خودی» و «غیرخودی» دارد و در مواجهه با کسی که خود صاحب گفتمان مستقل است، دچار بحران شده و او را به «یکی به نعل و یکی به میخ» زدن و امثالهم متهم می کند.
حاملان چنین تفکری که از دگماتیسم و جمودیتی شبیه جمودیت محافظه کاران تغذیه می کنند، دستپخت گفتمان حاکم و روزنامه هایی مانند کیهان و صداوسیمایی هستند که طی چند دهه چنان یک طرفه به قاضی رفته و چنان به جای مخاطب فکر کرده و اندیشده و عمل کرده اند که جامعه خواه ناخواه به هر کسی که سخن مخالف سخن و نظر آنها بر زبان آورد، پناه می برد.
باید به خاطر داشت فارغ از این دوگانه «گفتمان حاکم» و «ضد آن» انسانهایی می توانند خود در امور مختلف اندیشیده و گفتمان و تفکر مستقل خود را داشته باشند.. گفتمانی که در آن هم به شهدای دفاع از وطن احترام بگذارند، هم از حقوق مردم فلسطین دفاع کنند، هم مدافع حقوق ایران باشند، هم منتقد صداوسیما و مجلس به اصطلاح انقلابی باشند، هم از فرهنگ و هنر مبتذل دولتی انتقاد کنند و هم از اپوزسیون فاسد و ویرانی طلب تبری بجویند.
@kharmagaas
تفکر مستقل یا یکی به نعل، یکی به میخ؟
بخشی از طبقه متوسطِ شهریِ ناراضی از وضع موجود، نگاه و برداشتشان از مسائل مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را نه در قالب «گفتمانی معنا بخش» بلکه در ضدیت با گفتمان حاکم (پادگفتمان حاکم) تعریف و معنا می نمایند.
حاملان این نوع نگاه هر جناح سیاسی، تحلیلگر یا فردی که سخن، بیان یا رفتاری که کوچکترین شباهتی به گفتمان حاکم داشته باشد را با واکنشی تند و با بدترین ادبیات محکوم می کنند. به عنوان مثال کافیست برای این طیف از مظلومیت مردم غزه و فاشیستی بودن نظام حاکم بر اسرائیل سخن گفت تا بلافاصله و به آنی با بدترین توهین ها به کاسه لیسی متهم شد. کافیست از ابتذال فرهنگی که به اسم امروزی بودن در جریان است، سخنی گفت تا به دفاع از دگماتیسم و تحجر متهم شد. کافیست کوچکترین نقدی به رویکرد شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و اپوزسیون فاسد و خشونت طلب داشت داشت تا با بدترین تهدیدها و انگها مواجه شد.
بدنه این طیف حامل هیچ اندیشه و گفتمانی نیست و فلسفه وجودی خود را صرفا در تقابل با گفتمان حکومت تعریف می کند. در نگاه آنها اگر حکومت می گوید «آمریکا بد است» پس آمریکا بهشت روی زمین است. اگر حکومت می گوید، فلسطین مظلوم است، پس فلسطین ظالم و اسرائیل مظلوم است. اگر حکومت می گوید با شرق باید روابط خود را گسترش داد، پس چین و روسیه هیولای هفت سر است و می خواهد ما را ببلعد و خانه هایمان را اشغال کند. اگر تلویزیون می گوید جرج فلوید مظلوم است پس او بازیگر پورن و دزدی پلید است. اگر حکومت می گوید ازدواج خوب است، پس ازدواج زنجیری اهریمنی است. اگر حکومت می گوید مشروب ممنوع است، پس الکل بهترین نوشیدنی دنیاست. اگر حکومت می گوید آرایش ظاهر خوب نیست، پس هر چه گیرمان می آید باید به سر و صورت مالید. اگر حکومت از بن سلمان انتقاد می کند، پس بن سلمان مصلحی در حد مارتین لوتر است. اگر حکومت برای کم کردن شر و تهدید با طالبان مذاکره کرده، پس پدرخوانده طالبان است و..
برای اغلب حاملان این جریان فکری که بیشترین آگاهی خود را از چند کانال تلگرامی و شبکه ماهواره ای دریافت می کند، پی بردن به این مسئله که هم می توان منتقد فیلم های کاریکاتوری مانند «لِرد» و «شیطان وجود ندارد"»بود و هم «به وقت شام» و «اخراجی ها» و «ماجرای نیمروز» را جدی نگرفت و بی ارزش دانست و هم از این سینمای لوده پروری که «مطرب» و «جلف بد» می سازد انتقاد کرد، بسیار دشوار است..
برای حاملان این تفکر که برای برجام (که هیچ از آن نمی دانست) و در خیابان برایش رقص و پایکوبی گرفته بود و قرارداد احتمالی با چین (که باز هم هیچ از آن نمی دانست و برایش عزا گرفته و فریاد وامصیبتایش بلند شده است) نه واقعیت روابط بین الملل مهم است و نه شناختی از آن دارد، بلکه صرفا دوری و نزدیکی کشور طرف مذاکره به گفتمان حاکم است که نگاه او را تعریف می نماید.
این طیف حامل هیچ تفکر مستقلی نیست و موجودیت خود را صرفا در تقابل و ضدیت با گفتمان حاکم می بیند و خط پر رنگی میان «خودی» و «غیرخودی» دارد و در مواجهه با کسی که خود صاحب گفتمان مستقل است، دچار بحران شده و او را به «یکی به نعل و یکی به میخ» زدن و امثالهم متهم می کند.
حاملان چنین تفکری که از دگماتیسم و جمودیتی شبیه جمودیت محافظه کاران تغذیه می کنند، دستپخت گفتمان حاکم و روزنامه هایی مانند کیهان و صداوسیمایی هستند که طی چند دهه چنان یک طرفه به قاضی رفته و چنان به جای مخاطب فکر کرده و اندیشده و عمل کرده اند که جامعه خواه ناخواه به هر کسی که سخن مخالف سخن و نظر آنها بر زبان آورد، پناه می برد.
باید به خاطر داشت فارغ از این دوگانه «گفتمان حاکم» و «ضد آن» انسانهایی می توانند خود در امور مختلف اندیشیده و گفتمان و تفکر مستقل خود را داشته باشند.. گفتمانی که در آن هم به شهدای دفاع از وطن احترام بگذارند، هم از حقوق مردم فلسطین دفاع کنند، هم مدافع حقوق ایران باشند، هم منتقد صداوسیما و مجلس به اصطلاح انقلابی باشند، هم از فرهنگ و هنر مبتذل دولتی انتقاد کنند و هم از اپوزسیون فاسد و ویرانی طلب تبری بجویند.
@kharmagaas
Forwarded from آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛ (Dr Alaei)
پرسش از لوازمات وفاق؛ امکانات و امتناعات!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز پرسش از لوازمات وفاق، پرسشی بسیار حائز اهمیت و از سر اضطرار و ضرورت است، اما این پرسش بیش از پیش برای کسانی موضوعیت دارد که به ضرورت امر خطیر و حیاتی وفاق در دل انواع بحران ها و انسدادها پیشاپیش رسیده باشند؛ بدیهی هست که همه ی لوازمات آن حاضر نیست که اگر می بود این مایه تاکیدات مکرر ما بر روی وفاق ضرورت نمی داشت؛ چه که اگر کسانی به واقع به ضرورت آن پی برده باشند و به واقع خطرات فروپاشاننده ی پیش روی کشور را درک کرده باشند با وجود انواع امتناعات پیش پای وفاق از جان و دل برای گشودن باب گفتگو و ایجاد منافذ وفاق مایه می گذارند.
پیش فرض عموم دوستانی که با منطق واپسگرایانه و خشونت محور، به تغییرات ساختاری دلخوش ساخته اند این است که چنین تحولی به سهولت ممکن است؛ اما هیچ به موانع پیش پای آن نمی اندیشند؛ به اینکه با کدامین نیروهای تاریخی می خواهند دوباره دفعتا همه چیز را بهم بریزند و دوباره به طرفه العینی همه چیز را بسازند. تعارف را کنار بگذاریم از ایشان باید پرسید آیا دوباره قرار است با شتاب و خشونت و هیجان پای حذف ها و ترور ها را به بازی تلخ و تکراری کنش های کور و احساسی این سرزمين ستم کشیده باز کنید؟! برای تخریب به نخبه و تئوری و گفتمان و جستن زبان مشترک و تساهل و تسامح نیاز نیست؛ این ها همه اما برای ساختن و اصلاح قطع و یقین لازم است اگر چه کافی نباشد.
پس اولا باید در گام اول بر سر ضرورت وفاق متفق القول باشیم و ثانیا بر سر لوازمات آن گفتگو کنیم، همدلی کنیم، توافق کنیم! و امکان ایجاد کنیم! و همینجاست که ضرورت و آزادی به هم می رسد؛ "ما" آزادیم که وفاق را انتخاب کنیم اگر و تنها اگر به ضرورت آن پی ببریم؛
اگر درد؛ درد چند دهه عقب افتادگی تلقی و تشخیص شود برای درمان یک جور نسخه می طلبد و اگر درد دردی قلمداد شود که دو، سه سده است که گریبان این ملت را گرفته است آنگاه دوای دیگری اقتضا خواهد کرد درد توسعه نیافتگی تاریخی؛ درد دوپاره شدن وجدان تاریخی ما در مواجهه با مدرنیته؛ درد نداشتن یک هستی شناسی متناسب با زیست جهان جدید؛ آیا شما نسخه ی یک انقلاب دیگر را برای جامعه ی پساانقلابی ما می پیچید؛ این به توسعه یافتگی ما خواهد انجامید؟!
برای نگارنده جانکاه هست ابراز این نکته که کسانی که گرسنگی و شکم های خالی را بر سر وفاق جویی چماق کرده اند آیا می خواهند با مغزهای تهی و فکرهای کوته، توده ها را به سعادت و وفور نعمت برسانند!؟ لوازمات وفاق را کسانی ایجاد خواهند کرد که به واقع به ضرورت آن پی برده باشند نگارنده در کتاب گفتمان وفاق برخی از این ضرورتها را آورده است و به برخی لوازمات آن نیز اشاره و صد البته تن داده است گفتمان سازی یکی از امکانات تفکر نقاد و خشونت پرهیز است.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز پرسش از لوازمات وفاق، پرسشی بسیار حائز اهمیت و از سر اضطرار و ضرورت است، اما این پرسش بیش از پیش برای کسانی موضوعیت دارد که به ضرورت امر خطیر و حیاتی وفاق در دل انواع بحران ها و انسدادها پیشاپیش رسیده باشند؛ بدیهی هست که همه ی لوازمات آن حاضر نیست که اگر می بود این مایه تاکیدات مکرر ما بر روی وفاق ضرورت نمی داشت؛ چه که اگر کسانی به واقع به ضرورت آن پی برده باشند و به واقع خطرات فروپاشاننده ی پیش روی کشور را درک کرده باشند با وجود انواع امتناعات پیش پای وفاق از جان و دل برای گشودن باب گفتگو و ایجاد منافذ وفاق مایه می گذارند.
پیش فرض عموم دوستانی که با منطق واپسگرایانه و خشونت محور، به تغییرات ساختاری دلخوش ساخته اند این است که چنین تحولی به سهولت ممکن است؛ اما هیچ به موانع پیش پای آن نمی اندیشند؛ به اینکه با کدامین نیروهای تاریخی می خواهند دوباره دفعتا همه چیز را بهم بریزند و دوباره به طرفه العینی همه چیز را بسازند. تعارف را کنار بگذاریم از ایشان باید پرسید آیا دوباره قرار است با شتاب و خشونت و هیجان پای حذف ها و ترور ها را به بازی تلخ و تکراری کنش های کور و احساسی این سرزمين ستم کشیده باز کنید؟! برای تخریب به نخبه و تئوری و گفتمان و جستن زبان مشترک و تساهل و تسامح نیاز نیست؛ این ها همه اما برای ساختن و اصلاح قطع و یقین لازم است اگر چه کافی نباشد.
پس اولا باید در گام اول بر سر ضرورت وفاق متفق القول باشیم و ثانیا بر سر لوازمات آن گفتگو کنیم، همدلی کنیم، توافق کنیم! و امکان ایجاد کنیم! و همینجاست که ضرورت و آزادی به هم می رسد؛ "ما" آزادیم که وفاق را انتخاب کنیم اگر و تنها اگر به ضرورت آن پی ببریم؛
اگر درد؛ درد چند دهه عقب افتادگی تلقی و تشخیص شود برای درمان یک جور نسخه می طلبد و اگر درد دردی قلمداد شود که دو، سه سده است که گریبان این ملت را گرفته است آنگاه دوای دیگری اقتضا خواهد کرد درد توسعه نیافتگی تاریخی؛ درد دوپاره شدن وجدان تاریخی ما در مواجهه با مدرنیته؛ درد نداشتن یک هستی شناسی متناسب با زیست جهان جدید؛ آیا شما نسخه ی یک انقلاب دیگر را برای جامعه ی پساانقلابی ما می پیچید؛ این به توسعه یافتگی ما خواهد انجامید؟!
برای نگارنده جانکاه هست ابراز این نکته که کسانی که گرسنگی و شکم های خالی را بر سر وفاق جویی چماق کرده اند آیا می خواهند با مغزهای تهی و فکرهای کوته، توده ها را به سعادت و وفور نعمت برسانند!؟ لوازمات وفاق را کسانی ایجاد خواهند کرد که به واقع به ضرورت آن پی برده باشند نگارنده در کتاب گفتمان وفاق برخی از این ضرورتها را آورده است و به برخی لوازمات آن نیز اشاره و صد البته تن داده است گفتمان سازی یکی از امکانات تفکر نقاد و خشونت پرهیز است.
Forwarded from سیدحسینحسینی؛فلسفه/روش/نقدپژوهی
@drshhs
وفاق یا شقاق؟
اخیرا پستی از #دکتر علایی در تلگرام دکتر عبدالکریمی دیدم با عنوان چرا نباید #وفاق را به تاخیر انداخت؟
از آنارشی مهارناپذیر تا تلفات و خسارتهای زیان بار و به خطرافتادن #کشور و منافع ملی گفتهاند و سپس دعوت به طرحی نو با مشارکت همه سلایق سیاسی و اجماع سازی نخبگانی
و اینکه ما ناگزیر از وفاقیم
و این سوال که آیا وصول به اجماع #نخبگانی ممکن و مطلوب است؟
تردیدی نیست که #اجماع و وفاق، مطلوب است اما پرسش این است که آیا شدنی هم هست؟
همه میدانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است.
وفاق امری #دستوری نیست که فرض کنید
اگر مثلا همه #مقامات هم دستور به وفاق دادند یا حکم به #آشتی ملی و... کنند، تغییری در شرایط کنونی روی دهد.
وفاق، مبنای وفاق میخواهد.
وفاق بر سر چه؟
و اصولا برای چه؟
در جامعهای که تعدد و تکثر و تشتت #فکری و نظری به حدی رسیده که در مرحله تجزیه فرهنگی قرار گرفته، سخن از وفاق ساده نگری است.
چرا باید انتظار داشته باشیم #مجامع فکری و فرهنگی گوناگون، ارگانها و دستگاهها، سازمانها و #ساختارهای مختلف بوجود آمده در دههها و غیره و غیره، که هرکدام برای خود حکومتی دارند و جزیرههایی از #قدرت شدهاند، بر سر یک میز بنشینند؟
واقعا چرا باید بنشینند؟
اینکه در پشت این اتفاق نامیمون #فرهنگی، فکر واحد و #نظام بخش و آینده نگری نبوده، نبوده است، ولی اکنون چه باید کرد، مهمتر است.
اگر بدنبال وفاق باشیم باید به ریشه های فکری شدنی شدن وفاق اندیشید که شاید در پس سالهای دیگر شدنی شود.
ببینید چگونه یک #سرود بیاهمیت، آتش ظرفیت موجود شقاق را شعله ورتر میکند و خود، منشا شقاق میشود؟
تا شرایط این است، هر امری بر این #آتش میافزاید و از این پس هم چنین است.
در سخنرانی #نقد آسیب شناسی ساختار فرهنگی به برخی راهها اشاره کردم، که بیشتر تاکید بر فهم و ابداع #مبانی نظری وفاق و بحثهای مفهومی در ایجاد وحدت نسبی و اهمیت کار #نخبگان در #نظریه پردازیهای مفهومی بود...
🔻🔻🔻
https://t.co/Ig1fSi3yEM
وفاق یا شقاق؟
اخیرا پستی از #دکتر علایی در تلگرام دکتر عبدالکریمی دیدم با عنوان چرا نباید #وفاق را به تاخیر انداخت؟
از آنارشی مهارناپذیر تا تلفات و خسارتهای زیان بار و به خطرافتادن #کشور و منافع ملی گفتهاند و سپس دعوت به طرحی نو با مشارکت همه سلایق سیاسی و اجماع سازی نخبگانی
و اینکه ما ناگزیر از وفاقیم
و این سوال که آیا وصول به اجماع #نخبگانی ممکن و مطلوب است؟
تردیدی نیست که #اجماع و وفاق، مطلوب است اما پرسش این است که آیا شدنی هم هست؟
همه میدانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است.
وفاق امری #دستوری نیست که فرض کنید
اگر مثلا همه #مقامات هم دستور به وفاق دادند یا حکم به #آشتی ملی و... کنند، تغییری در شرایط کنونی روی دهد.
وفاق، مبنای وفاق میخواهد.
وفاق بر سر چه؟
و اصولا برای چه؟
در جامعهای که تعدد و تکثر و تشتت #فکری و نظری به حدی رسیده که در مرحله تجزیه فرهنگی قرار گرفته، سخن از وفاق ساده نگری است.
چرا باید انتظار داشته باشیم #مجامع فکری و فرهنگی گوناگون، ارگانها و دستگاهها، سازمانها و #ساختارهای مختلف بوجود آمده در دههها و غیره و غیره، که هرکدام برای خود حکومتی دارند و جزیرههایی از #قدرت شدهاند، بر سر یک میز بنشینند؟
واقعا چرا باید بنشینند؟
اینکه در پشت این اتفاق نامیمون #فرهنگی، فکر واحد و #نظام بخش و آینده نگری نبوده، نبوده است، ولی اکنون چه باید کرد، مهمتر است.
اگر بدنبال وفاق باشیم باید به ریشه های فکری شدنی شدن وفاق اندیشید که شاید در پس سالهای دیگر شدنی شود.
ببینید چگونه یک #سرود بیاهمیت، آتش ظرفیت موجود شقاق را شعله ورتر میکند و خود، منشا شقاق میشود؟
تا شرایط این است، هر امری بر این #آتش میافزاید و از این پس هم چنین است.
در سخنرانی #نقد آسیب شناسی ساختار فرهنگی به برخی راهها اشاره کردم، که بیشتر تاکید بر فهم و ابداع #مبانی نظری وفاق و بحثهای مفهومی در ایجاد وحدت نسبی و اهمیت کار #نخبگان در #نظریه پردازیهای مفهومی بود...
🔻🔻🔻
https://t.co/Ig1fSi3yEM
Telegram
دکترسیدحسینحسینی (مطالعات فلسفی/روششناسی/نقدپژوهی)
@drshhs
سخنرانی؛ آسیب شناسی و نقد ساختار فرهنگی؛ طرح مساله و هشت چالش...
در همایش
بازسازی ساختار فرهنگی
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
20 بهمن 1400
سخنرانی؛ آسیب شناسی و نقد ساختار فرهنگی؛ طرح مساله و هشت چالش...
در همایش
بازسازی ساختار فرهنگی
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
20 بهمن 1400
ادعای توقف در مبانی "وفاق" در غیاب گشودگی به "دیگری"!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برادر بزرگوارم جناب دکتر حسینی که از قضا هیئت علمی ساعی یکی از پژوهشگاه های علوم انسانی این کشور می باشد در متن پریشانی با عنوان "وفاق یا شقاق؟" به نوشته ی منتشر شده ی من با عنوان "چرا نباید وفاق را به تاخیر انداخت؟!" واکنش نشان داده است و متن خویش را به صوت سخنرانی خود ضمیمه نموده است ایشان در این متن به نوشته یک معلم ساده که از وفاق سخن گفته است چندین و چند ایراد نا منقح وارد کرده است همینجا ضمن سپاس از عنایت ایشان نظر مخاطبان را به ملاحظاتی چند جلب می کنم. دوستان مستحضرند که فلسفه وجودی پژوهشگاه های کشور که با بودجه این ملت گرفتار در هزار و یک مصیبت و بحران اداره می شود چاره جویی و ارائه راهبرد می باشد و طبیعتا بر این پژوهشگران خبره هست که با بدنه ی دانشگاهی وارد گفتگو شوند اما مع الاسف این پژوهشگر بزرگوار طی سخنرانی ارجاعی نسبتا بی ربط خویش شروع به ارائه تعریف فرهنگ و چه و چه کرده و در نهایت شاه کلید مبانی نظری وفاق را در علوم انسانی اسلامی می جوید و می یابد حال باید پرسید پس از چندین دهه که از این حوزه سخن رفته است آیا لازم نیست این برادر عزیز با اساتید بزرگواری که از امتناعات این حوزه با ادله و برهان سخن رانده و کتاب و مقالات قابل اعتنا و ارزشمندی منتشر کرده اند وارد دیالوگ علمی می شد!؟
ایشان تلویحاً به مراکز علمی و حوزههای علمیه ایراد می گیرد و آن ها را به خود حق پنداری متهم می کند و از آن ها به جزایر پراکنده تعبیر می کند و پیامد آن را تجزیه فرهنگی و انفجار ناگزیر جامعه می داند اما نگاه کنید چگونه خود بیشتر از همه گرفتار همین آسیبی هست که همه را به آن آسیب دچار می داند؛ ایشان در مقام ارائه راه حل به مقاله خویش ارجاع می دهد با عنوان "علوم انسانی اسلامی مبنای تحقق وحدت فرهنگی" که دهه هفتاد ارائه کرده است و به خویش می بالد که پیشتر از همه جرات نموده است چنین عنوانی را به کار ببرد.
بعد از این همه سال و صرف این همه سرمایه، هنوز هیچ کتاب یا مقاله ای که مستقیما حاصل این حیطه باشد ارائه نشده است لاقل کتاب یا مقاله ای در برابر براهین دوستان دلسوز و دردمندی که از امتناع آن سخن گفته اند می باید ارائه می گردید.
و لابد چون هنوز دستاوردی در این حوزه نداشته اند برای رسیدن به وفاق روز به روز زمان از دست داده و بودجه ها و فرصتها را سوزانده ایم تا به این وضعیت خطیر و شکننده امروز دچار شده ایم؛
ایشان البته با صغرا کبرایی که می چیند تبیین نسبتا جامعی از فقدان نظریه ی فرهنگی به تعبیر خودشان در جامعه علمی ایرانی ارائه می کند اما هنگام که مبانی خویش را به میان می آورد همچنان محصور در مفروضات خویش می ماند و هیچ رد پایی از آنچه می توان از آن به میان ذهنیت اجتماع علمی یاد کرد در رویه و منطق ایشان دیده نمی شود گویی خود نیز از جزیره ی خویش گامی پیش نمی گذارد ادعاهای گزاف هماره زاییده ی عقلانیت غیر تاریخی بوده است. ایشان به نگارنده ایراد گرفته است که "همه می دانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است. وفاق امری دستوری نیست..." اما در نهایت برای پر کردن خلا نظریه فرهنگی در کشور دست به دامن یک شورا شده است که می بایست با بخشنامه های خود مشکل را فیصله دهد. پیشنهاد می کنم به آن بخش از کتاب گفتمان وفاق که ناظر به دلایل عدم شکل گیری نظریه اجتماعی در زیست جهان تاریخیما هست التفاتی داشته باشند و با مقدمات بحث گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي آشنا شوند.
و به عنوان سخن آخر امیدوارم؛ این همه در مبانی دور خودمان نگردیم و به سخنان "دیگری" گشوده باشیم. عجبا که اخلاق علمی و فرهیختاری این چنین از اهل فرهنگ کناره گرفته است. توهم تولید علوم انسانی پیشکش؛ در مسلمانی و حریّت واقعی جهد کنیم!
اگر درد دین و دنیای مردم را داریم و ادعای توقف و تامل در مبانی را داریم در مقام پژوهشگر متعهد و مسلمان؛ به آثار دیگرانی هم گشوده باشیم که در جهت احیای معنویت در این جهان نیهیلیستیک از امکان امر دینی در جهان معاصر پرسش کرده اند برای دفاع از امر دینی در سطح انتولوژیک از پایان تئولوژی سخن گفته اند و این همه را با هزینه های شخصی و نه بودجه های دولتی انجام داده اند. سخت نیست با تأکید قشریاندیشانه بر مشترک لفظی "اسلام" از رانت برخوردار شد؛
در پایان برای این فرزانه ارجمند و همه پژوهشگران کشورم آرزوی توفیقات روزافزون دارم. امید که با تکیه بر سنت تاریخی گران سنگ خویش همه ی ما به پاسداری از سنگر علم و فرهنگ توفیق یابیم و در این شرایط خطیر نیوشای تاملات همدیگر برای صلاح و فلاح کشور باشیم.
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
برادر بزرگوارم جناب دکتر حسینی که از قضا هیئت علمی ساعی یکی از پژوهشگاه های علوم انسانی این کشور می باشد در متن پریشانی با عنوان "وفاق یا شقاق؟" به نوشته ی منتشر شده ی من با عنوان "چرا نباید وفاق را به تاخیر انداخت؟!" واکنش نشان داده است و متن خویش را به صوت سخنرانی خود ضمیمه نموده است ایشان در این متن به نوشته یک معلم ساده که از وفاق سخن گفته است چندین و چند ایراد نا منقح وارد کرده است همینجا ضمن سپاس از عنایت ایشان نظر مخاطبان را به ملاحظاتی چند جلب می کنم. دوستان مستحضرند که فلسفه وجودی پژوهشگاه های کشور که با بودجه این ملت گرفتار در هزار و یک مصیبت و بحران اداره می شود چاره جویی و ارائه راهبرد می باشد و طبیعتا بر این پژوهشگران خبره هست که با بدنه ی دانشگاهی وارد گفتگو شوند اما مع الاسف این پژوهشگر بزرگوار طی سخنرانی ارجاعی نسبتا بی ربط خویش شروع به ارائه تعریف فرهنگ و چه و چه کرده و در نهایت شاه کلید مبانی نظری وفاق را در علوم انسانی اسلامی می جوید و می یابد حال باید پرسید پس از چندین دهه که از این حوزه سخن رفته است آیا لازم نیست این برادر عزیز با اساتید بزرگواری که از امتناعات این حوزه با ادله و برهان سخن رانده و کتاب و مقالات قابل اعتنا و ارزشمندی منتشر کرده اند وارد دیالوگ علمی می شد!؟
ایشان تلویحاً به مراکز علمی و حوزههای علمیه ایراد می گیرد و آن ها را به خود حق پنداری متهم می کند و از آن ها به جزایر پراکنده تعبیر می کند و پیامد آن را تجزیه فرهنگی و انفجار ناگزیر جامعه می داند اما نگاه کنید چگونه خود بیشتر از همه گرفتار همین آسیبی هست که همه را به آن آسیب دچار می داند؛ ایشان در مقام ارائه راه حل به مقاله خویش ارجاع می دهد با عنوان "علوم انسانی اسلامی مبنای تحقق وحدت فرهنگی" که دهه هفتاد ارائه کرده است و به خویش می بالد که پیشتر از همه جرات نموده است چنین عنوانی را به کار ببرد.
بعد از این همه سال و صرف این همه سرمایه، هنوز هیچ کتاب یا مقاله ای که مستقیما حاصل این حیطه باشد ارائه نشده است لاقل کتاب یا مقاله ای در برابر براهین دوستان دلسوز و دردمندی که از امتناع آن سخن گفته اند می باید ارائه می گردید.
و لابد چون هنوز دستاوردی در این حوزه نداشته اند برای رسیدن به وفاق روز به روز زمان از دست داده و بودجه ها و فرصتها را سوزانده ایم تا به این وضعیت خطیر و شکننده امروز دچار شده ایم؛
ایشان البته با صغرا کبرایی که می چیند تبیین نسبتا جامعی از فقدان نظریه ی فرهنگی به تعبیر خودشان در جامعه علمی ایرانی ارائه می کند اما هنگام که مبانی خویش را به میان می آورد همچنان محصور در مفروضات خویش می ماند و هیچ رد پایی از آنچه می توان از آن به میان ذهنیت اجتماع علمی یاد کرد در رویه و منطق ایشان دیده نمی شود گویی خود نیز از جزیره ی خویش گامی پیش نمی گذارد ادعاهای گزاف هماره زاییده ی عقلانیت غیر تاریخی بوده است. ایشان به نگارنده ایراد گرفته است که "همه می دانیم که وفاق در شرایط کنونی جامعه، شدنی نیست و این یک حقیقت است. وفاق امری دستوری نیست..." اما در نهایت برای پر کردن خلا نظریه فرهنگی در کشور دست به دامن یک شورا شده است که می بایست با بخشنامه های خود مشکل را فیصله دهد. پیشنهاد می کنم به آن بخش از کتاب گفتمان وفاق که ناظر به دلایل عدم شکل گیری نظریه اجتماعی در زیست جهان تاریخیما هست التفاتی داشته باشند و با مقدمات بحث گفتمان وفاق به مثابه نظریه اجتماعي آشنا شوند.
و به عنوان سخن آخر امیدوارم؛ این همه در مبانی دور خودمان نگردیم و به سخنان "دیگری" گشوده باشیم. عجبا که اخلاق علمی و فرهیختاری این چنین از اهل فرهنگ کناره گرفته است. توهم تولید علوم انسانی پیشکش؛ در مسلمانی و حریّت واقعی جهد کنیم!
اگر درد دین و دنیای مردم را داریم و ادعای توقف و تامل در مبانی را داریم در مقام پژوهشگر متعهد و مسلمان؛ به آثار دیگرانی هم گشوده باشیم که در جهت احیای معنویت در این جهان نیهیلیستیک از امکان امر دینی در جهان معاصر پرسش کرده اند برای دفاع از امر دینی در سطح انتولوژیک از پایان تئولوژی سخن گفته اند و این همه را با هزینه های شخصی و نه بودجه های دولتی انجام داده اند. سخت نیست با تأکید قشریاندیشانه بر مشترک لفظی "اسلام" از رانت برخوردار شد؛
در پایان برای این فرزانه ارجمند و همه پژوهشگران کشورم آرزوی توفیقات روزافزون دارم. امید که با تکیه بر سنت تاریخی گران سنگ خویش همه ی ما به پاسداری از سنگر علم و فرهنگ توفیق یابیم و در این شرایط خطیر نیوشای تاملات همدیگر برای صلاح و فلاح کشور باشیم.
Audio
سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی با موضوع «ایران امروز، چالشها و راهکارها» در حاشیهی اکران فیلم «افسانهی بناسان یا داستانهای هزار و یک روز»، اثر حبیب احمدزاده
8 خرداد 1401
خانهی هنرمندان ایران
8 خرداد 1401
خانهی هنرمندان ایران
Forwarded from تحکیم ملت
پرویز پرستویی؛ ایستاده در برابر پوپولیسم!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بی مقدمه چند نکته در خصوص دغدغه های این هنرمند ملی سرزمینمان ابراز می کنم و نظر مخاطبان عزیز را به آن جلب می کنم تا بتوانیم به یک جمعبندی کلی در راستای ارتقا سطح گفتمان انتقادی در میان خویش نائل شویم:
۱- احساس اضطرار و دغدغه ی وفاق.
۲- مرزبندی با برخی بدخواهان و فحاشان.
۳ -دفاع از مطالبات مردمی در برابر نابرابریها.
۴- دغدغه معیشت و رفاه مردم علی رغم تاکید بر ایستادگی در برابر نظام سلطه.
۵- ایفای نقش و رسالت اجتماعی به عنوان هنرمند.
۶- تاکید بر سرمایه های ملی برای تامین رفاه عمومی.
۷- زنده نگهداشتن یاد رزمندگان و مدافعان میهن.
۸- ایستادگی در برابر پوپولیسم حاکم بر فضای فکری کشور.
۹- الگوسازی برای کنشگری اجتماعی و آزاد اندیشی.
۱۰- اقبال از صلح صلبی جهانی و وفاق ملی.
موارد فوق را نوشتم تا اولا از هنرمندم محبوبم در مقابل انتقادات ناروا حمایت کنم و ثانیا از همه ی عزیزان دعوت کنم که این نوشته را حمایت از فعالیت هاي خیرخواهانه یک هنرمند دغدغه مند و نه یک متفکر یا یک مرد سیاست تلقی کنند. بنابراین بایستی در تفسیر این فعالیت ها به آن اشتباه فاحش مرتکب نشویم که اکثر منتقدین دچارش هستند و آن عبارت است از تلقی پرستویی به عنوان یک متفکر اجتماعی! یقینا توسعه و رفاه طلبی برای ملت در مرتبه ی اول کاری هست متفکرانه و در ذیل تخصص هایی چون فلسفه؛ جامعه شناسی؛ اقتصاد و ...قرار می گیرد و ثانیا به تصمیمات بزرگ و راهبردهای کلان سیاسی و تاریخی رهبران و حکمرانان وابسته است و ثالثا به عزم ملی مردمان سرزمین متکی هست؛ بنابراین نباید دغدغه های این هنرمند را حرکاتی دون کیشوت مآبانه تلقی نمود چرا که پرستویی نه متفکر هست و نه حتی روشنفکر؛ تنها هنرمندی هست دلسوز که در این شرایط خطیر احساس مسئولیت می کند و دوست دارد برای مردمش و کشورش کاری بکند و می کند؛ پس باید به او دسمریزاد گفت. البته هم هنرش و هم مواضعش قابل نقد و انتقاد است. به دغدغه ها و تفاوت های هم احترام بگذاریم ضمن گفتگو با هم پیوندهایمان را تقویت کنیم و فرصت ترمیم و تغییر آشتی جویانه را غنیمت بشماریم.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بی مقدمه چند نکته در خصوص دغدغه های این هنرمند ملی سرزمینمان ابراز می کنم و نظر مخاطبان عزیز را به آن جلب می کنم تا بتوانیم به یک جمعبندی کلی در راستای ارتقا سطح گفتمان انتقادی در میان خویش نائل شویم:
۱- احساس اضطرار و دغدغه ی وفاق.
۲- مرزبندی با برخی بدخواهان و فحاشان.
۳ -دفاع از مطالبات مردمی در برابر نابرابریها.
۴- دغدغه معیشت و رفاه مردم علی رغم تاکید بر ایستادگی در برابر نظام سلطه.
۵- ایفای نقش و رسالت اجتماعی به عنوان هنرمند.
۶- تاکید بر سرمایه های ملی برای تامین رفاه عمومی.
۷- زنده نگهداشتن یاد رزمندگان و مدافعان میهن.
۸- ایستادگی در برابر پوپولیسم حاکم بر فضای فکری کشور.
۹- الگوسازی برای کنشگری اجتماعی و آزاد اندیشی.
۱۰- اقبال از صلح صلبی جهانی و وفاق ملی.
موارد فوق را نوشتم تا اولا از هنرمندم محبوبم در مقابل انتقادات ناروا حمایت کنم و ثانیا از همه ی عزیزان دعوت کنم که این نوشته را حمایت از فعالیت هاي خیرخواهانه یک هنرمند دغدغه مند و نه یک متفکر یا یک مرد سیاست تلقی کنند. بنابراین بایستی در تفسیر این فعالیت ها به آن اشتباه فاحش مرتکب نشویم که اکثر منتقدین دچارش هستند و آن عبارت است از تلقی پرستویی به عنوان یک متفکر اجتماعی! یقینا توسعه و رفاه طلبی برای ملت در مرتبه ی اول کاری هست متفکرانه و در ذیل تخصص هایی چون فلسفه؛ جامعه شناسی؛ اقتصاد و ...قرار می گیرد و ثانیا به تصمیمات بزرگ و راهبردهای کلان سیاسی و تاریخی رهبران و حکمرانان وابسته است و ثالثا به عزم ملی مردمان سرزمین متکی هست؛ بنابراین نباید دغدغه های این هنرمند را حرکاتی دون کیشوت مآبانه تلقی نمود چرا که پرستویی نه متفکر هست و نه حتی روشنفکر؛ تنها هنرمندی هست دلسوز که در این شرایط خطیر احساس مسئولیت می کند و دوست دارد برای مردمش و کشورش کاری بکند و می کند؛ پس باید به او دسمریزاد گفت. البته هم هنرش و هم مواضعش قابل نقد و انتقاد است. به دغدغه ها و تفاوت های هم احترام بگذاریم ضمن گفتگو با هم پیوندهایمان را تقویت کنیم و فرصت ترمیم و تغییر آشتی جویانه را غنیمت بشماریم.
📌 رسانهی خبری_ تحلیلی تحکیمِ ملت 👇
🆔 @tahkimmelat
تأملی بر پنج پرسش در باب " گفتمان وفاق"!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
یکی از مخاطبان پنج پرسش در باب "گفتمان وفاق" طرح کرده اند که در این مجال برآنیم اجمالا تأملی بر روی آن داشته باشیم:
اول) وفاق یعنی چه؟ یا مراد شما از وفاق چیست؟
وفاق در لغت به معنای سازواری و همدلی و ضد نفاق هست، که در زمینه ی گفتمان وفاق تلویحا به معنی اجماع همدلانه نخبگان با مواضع گوناگون بر سر حفظ ایران و کشور شدن کشور هست. و ضمن استقبال از رویکردهای انتقادی، در فاصله معناداری از مواجهات پوپولیستی می ایستد.
دوم) وفاق بین چه کسانی باید صورت گیرد؟
وفاق در اصل بین خود مردم (نوگرایان و سنت گرایان) مطلوب هست و البته بین نخبگان و روشنفکران بر سر حفظ کشور، به شرط آن که بر سر ضرورت آن متفق القول باشند یعنی به تبعات ادامه وضعت پرمخاطره ی مطروحه برای ایران و ایرانی آگاه باشند. گفتمان وفاق به ضرورت شیفت پارادایمیک در منطق روشنفکری برای فهم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی تاکید دارد.
سوم) محورهای این وفاق چیست؟
محور وفاق بر اساس منطق گفتگویی جامعه نخبگانی متشکل از روشنفکران، نیروهای فکری انقلاب، و ... طبیعتا عبارت است از حفظ کشور با اجماع همه ی ظرفیت های داخلی کشور با مشارکت همه ی سلایق. و مرزبندی خویش را با عناصر وابسته نظام سلطه صراحتا ترسیم می کند.
چهارم) مبادی نظری و معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی این وفاق چیست؟
مبانی انتولوژیک وفاق عبارت است از ترمی فلسفی Non-Theological-Non-Secular Thinking در خصوص تفکر آینده که از آن به "امکان تفسیر معنوی در جهان نیهیلیستیک" یاد شده است؛ که در سطح معرفت شناختی از تحمیل اپیستمه های مدرن به عقلانیت پیشامدرن پرهیز می کند ضمن اینکه زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسد و به لحاظ جامعه شناختی اجمالا ناظر بر ترمیم وجدان دوپاره ی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته است تا بلکه بتوان بر دوقطبی شدن جامعه فایق شد.
پنجم) روشهای رسیدن به وفاق چیست؟
طریق وصول به وفاق؛ گفتمان سازی و نشر مفاهیم و مقولات گفتمانی در بدنه ی دانشگاهی و روشنفکری کشور هست برای ارتقا اثربخشی و هژمونی گفتمانی در راستای تمهید گفتمان وفاق به مثابه نظریه ی اجتماعی متناسب با اینجا و اکنون زیست جهان ایرانی در جهت اصلاح خشونت پرهیز ساختارها در راستای صلاح و فلاح کشور و حول منافع ملی!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
یکی از مخاطبان پنج پرسش در باب "گفتمان وفاق" طرح کرده اند که در این مجال برآنیم اجمالا تأملی بر روی آن داشته باشیم:
اول) وفاق یعنی چه؟ یا مراد شما از وفاق چیست؟
وفاق در لغت به معنای سازواری و همدلی و ضد نفاق هست، که در زمینه ی گفتمان وفاق تلویحا به معنی اجماع همدلانه نخبگان با مواضع گوناگون بر سر حفظ ایران و کشور شدن کشور هست. و ضمن استقبال از رویکردهای انتقادی، در فاصله معناداری از مواجهات پوپولیستی می ایستد.
دوم) وفاق بین چه کسانی باید صورت گیرد؟
وفاق در اصل بین خود مردم (نوگرایان و سنت گرایان) مطلوب هست و البته بین نخبگان و روشنفکران بر سر حفظ کشور، به شرط آن که بر سر ضرورت آن متفق القول باشند یعنی به تبعات ادامه وضعت پرمخاطره ی مطروحه برای ایران و ایرانی آگاه باشند. گفتمان وفاق به ضرورت شیفت پارادایمیک در منطق روشنفکری برای فهم وضعیت توسعه نیافتگی تاریخی تاکید دارد.
سوم) محورهای این وفاق چیست؟
محور وفاق بر اساس منطق گفتگویی جامعه نخبگانی متشکل از روشنفکران، نیروهای فکری انقلاب، و ... طبیعتا عبارت است از حفظ کشور با اجماع همه ی ظرفیت های داخلی کشور با مشارکت همه ی سلایق. و مرزبندی خویش را با عناصر وابسته نظام سلطه صراحتا ترسیم می کند.
چهارم) مبادی نظری و معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی این وفاق چیست؟
مبانی انتولوژیک وفاق عبارت است از ترمی فلسفی Non-Theological-Non-Secular Thinking در خصوص تفکر آینده که از آن به "امکان تفسیر معنوی در جهان نیهیلیستیک" یاد شده است؛ که در سطح معرفت شناختی از تحمیل اپیستمه های مدرن به عقلانیت پیشامدرن پرهیز می کند ضمن اینکه زیست جهان جدید را به رسمیت می شناسد و به لحاظ جامعه شناختی اجمالا ناظر بر ترمیم وجدان دوپاره ی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته است تا بلکه بتوان بر دوقطبی شدن جامعه فایق شد.
پنجم) روشهای رسیدن به وفاق چیست؟
طریق وصول به وفاق؛ گفتمان سازی و نشر مفاهیم و مقولات گفتمانی در بدنه ی دانشگاهی و روشنفکری کشور هست برای ارتقا اثربخشی و هژمونی گفتمانی در راستای تمهید گفتمان وفاق به مثابه نظریه ی اجتماعی متناسب با اینجا و اکنون زیست جهان ایرانی در جهت اصلاح خشونت پرهیز ساختارها در راستای صلاح و فلاح کشور و حول منافع ملی!
Forwarded from جمهوریت
📝📝به برآمدن نیروهای اجتماعی خارج از دوگانه اصلاح طلبی/اصول گرایی امیدوار هستم!
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
⚛ @jomhuriyat
♈️به گواه یافته های میدانی و مطالعات میدانی و با عطف توجه به مبانی تئوریک؛ در بازشناسی نیروهای اجتماعی-سیاسی حاضر در سپهر سیاسی کشور، می توان به برآمدن نیروهای اجتماعی خارج از دوگانه اصلاح طلبی/اصول گرایی امیدوار بود. بر همین اساس اصلاح ناکارآمدها در ساز و کارهای شناسایی و جذب نیروهای اصیل انقلابی در سطح نخبگانی ضروری می نماید.
♈️با عنایت به تجارب میدانی نگارنده به عنوان یک جامعه شناس، مع الاسف باید نسبت به ناکارآمدی ساز و کارهای شناسایی و جذب نیروهای اصیل انقلابی در سطح نخبگانی همچنان دلواپس بود! با این وصف ضرورت باز شناسی نیروهای اصیل ملی-انقلابی و شکل گیری یک گفتمان مترقی رهایی بخش بیش از پیش احساس می شود
♈️در شرایط کنونی کشور، علی رغم انفجار انبوهی از بحران های نگران کننده، فقدان یک گفتمان مترقی انسجام آفرین به شدت احساس می گردد. گفتمانی که در پی نجات کشور برآید و تامین منافع ملی را با وجود همه ی خطرات تضمین کند.
♈️دغدغه مندان روشن اندیش، به هیچ وجه نخواهند توانست خود را به تماشای صرف فروپاشی تدریجی همه ی ارکان اساسی حیات اجتماعی راضی کنند و با تمام توان به ارائه ی برنامه ها و پیشنهادات خویش در این اوضاع خطیر و سرنوشت ساز خواهند پرداخت چرا که به خوبی بر تبعات هر تصمیمی آگاهند و مواجهه سبک سرانه و دلبخواهانه با تقدیر ملی این قوم تاریخی را بر نمی تابند.
♈️شکل گیری گفتمانی وحدت آفرین که حول منافع ملی کشور تدوین گردد و ناظر بر حفظ دستاوردها و اصلاح ناکارآمدی ها صورت بندی گردد، از اشتغال به هر فرع و حاشیه ای، ضروری تر و اساسی تر است. اصل اولی که این گفتمان می بایست ملزم به رعایت آن باشد و توجه همه ی اقشار جامعه، قدرت سیاسی، فعالان اجتماعی و روشنفکران را بدان جلب کند بی تردید اصل حفظ منافع ملی است که رکن رکین هر نوع گفتمان پیشرو و مترقی تلقی می گردد.
♈️نیروهای اصیل ملی و انقلابی در شرایطی که نظام سلطه ی جهانی انواع فشارها را به پیکره ی
حیات اجتماعی ما تحمیل کرده است، برای تمهید هر گونه توان مقابله و مقاومت، می بایست از در تمرکز بر اشتراکات میان همه ی دغدغه مندان با هر نوع سلیقه ای برآیند و از دامن زدن به شکاف ها و دمیدن در کوره ی اختلافات به واقع پرهیز کنند.
♈️مسلماً در بازشناسی نیروهای اصیل ملی-انقلابی با مسائل عدیده ای مواجه خواهیم بود این که نیروهای اصیل ملی-انقلابی چه کسانی هستند، و چه خصوصیاتی دارند؟
به لحاظ انتولوژیک و اپیستمولوژیک با چه ویژگی های بازشناخته می شوند؟
آیا با مولفه های جامعه شناختی از قابلیت تعریف و طبقه بندی برخوردارند؟
♈️نیروهای اصیل ملی-انقلابی، در میان کدام گروه های اجتماعی(روشنفکران، صاحب نظران، دانشگاهیان، کارگزاران، اهالی سیاست و ...) بیشتر یافت می شوند؟
وجه افتراق نیروهای اصیل ملی-انقلابی با نیروهای مرتجع بنیادگرا و یا ملی گرایان افراطی در چیست؟
با چه ساز و کاری می توان از ایشان انتظار گفتمان سازی و نقش آفرینی، در حادترین شرایط تاریخی این کشور را داشت؟
♈️نیروهای اصیل ملی و اتقلابی، باید خود گفتمان خویش را نام بگذارند و سامان دهند، و در این راه خطیر، به همه ی ظرفیت های نیروهای داخلی چشم بدوزند، و به دنبال کشف نیروها و استعدادهایی باشند که ای بسا برای حفظ آرمان ها و احیای آنها و برای نجات این ملت پشت انواعی از پرده ها و حجاب ها در دل هستی اجتماعی ما مکتوم مانده اند. علی الخصوص جوانانی که نه سرسپرده ی بیگانگان شده اند و نه دلخوش به تنعم ها و برخورداری ها، و در همه حال چراغ آرمان هایشان، در این خانه می سوزد، و دیرگاهیست که در انواع ابتلائات و مصایب خون دل می خورند و خاموشند، و ای بسا به صلاح همه ی ما باشد که مهیای شنیدن سخنان دردمندانه ی ایشان شویم و بجای تحمیل هر گونه هزینه ی اضافی بر دوش های نحیف و آزرده ی این ملت، فارغ از زنده بادها و مرده بادها، به دنبال مرهمی برای زخم های تاریخی این ملت باشیم امروز وقت آن رسیده است که از هر گروه و طبقه ای که هستیم اعم از نوگرا یا سنت گرا، ذیل گفتمان جوان گرائی، تحمل ورزی و تحول خواهی، به دنبال جستجوی امکان رستگاری این ملت، بار خویش را هم سبک کنیم و مهیای تغییر و تحول گردیم.
♈️در جهت تعیین مصادیق این نیروهای اصیل و تمهید سازوکارهای عملیاتی سازی آن، هنوز باید امیدوارانه و متاملانه به انتظار نشست، باشد، تحقق آرمان های تحول خواهانه، تنها با اتخاذ رویکردهای تحمل ورزانه در این کشور و صد البته با اعتماد به ظرفیت ها و نیروهای ناشناخته ی جوانان خودآگاه، غیور و حساس به افق و آینده ی مطلوب این کشور در عرصه ی جهانی ممکن و مطلوب خواهد بود.
#جمهوریت
⚛ @jomhuriyat
✍دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
⚛ @jomhuriyat
♈️به گواه یافته های میدانی و مطالعات میدانی و با عطف توجه به مبانی تئوریک؛ در بازشناسی نیروهای اجتماعی-سیاسی حاضر در سپهر سیاسی کشور، می توان به برآمدن نیروهای اجتماعی خارج از دوگانه اصلاح طلبی/اصول گرایی امیدوار بود. بر همین اساس اصلاح ناکارآمدها در ساز و کارهای شناسایی و جذب نیروهای اصیل انقلابی در سطح نخبگانی ضروری می نماید.
♈️با عنایت به تجارب میدانی نگارنده به عنوان یک جامعه شناس، مع الاسف باید نسبت به ناکارآمدی ساز و کارهای شناسایی و جذب نیروهای اصیل انقلابی در سطح نخبگانی همچنان دلواپس بود! با این وصف ضرورت باز شناسی نیروهای اصیل ملی-انقلابی و شکل گیری یک گفتمان مترقی رهایی بخش بیش از پیش احساس می شود
♈️در شرایط کنونی کشور، علی رغم انفجار انبوهی از بحران های نگران کننده، فقدان یک گفتمان مترقی انسجام آفرین به شدت احساس می گردد. گفتمانی که در پی نجات کشور برآید و تامین منافع ملی را با وجود همه ی خطرات تضمین کند.
♈️دغدغه مندان روشن اندیش، به هیچ وجه نخواهند توانست خود را به تماشای صرف فروپاشی تدریجی همه ی ارکان اساسی حیات اجتماعی راضی کنند و با تمام توان به ارائه ی برنامه ها و پیشنهادات خویش در این اوضاع خطیر و سرنوشت ساز خواهند پرداخت چرا که به خوبی بر تبعات هر تصمیمی آگاهند و مواجهه سبک سرانه و دلبخواهانه با تقدیر ملی این قوم تاریخی را بر نمی تابند.
♈️شکل گیری گفتمانی وحدت آفرین که حول منافع ملی کشور تدوین گردد و ناظر بر حفظ دستاوردها و اصلاح ناکارآمدی ها صورت بندی گردد، از اشتغال به هر فرع و حاشیه ای، ضروری تر و اساسی تر است. اصل اولی که این گفتمان می بایست ملزم به رعایت آن باشد و توجه همه ی اقشار جامعه، قدرت سیاسی، فعالان اجتماعی و روشنفکران را بدان جلب کند بی تردید اصل حفظ منافع ملی است که رکن رکین هر نوع گفتمان پیشرو و مترقی تلقی می گردد.
♈️نیروهای اصیل ملی و انقلابی در شرایطی که نظام سلطه ی جهانی انواع فشارها را به پیکره ی
حیات اجتماعی ما تحمیل کرده است، برای تمهید هر گونه توان مقابله و مقاومت، می بایست از در تمرکز بر اشتراکات میان همه ی دغدغه مندان با هر نوع سلیقه ای برآیند و از دامن زدن به شکاف ها و دمیدن در کوره ی اختلافات به واقع پرهیز کنند.
♈️مسلماً در بازشناسی نیروهای اصیل ملی-انقلابی با مسائل عدیده ای مواجه خواهیم بود این که نیروهای اصیل ملی-انقلابی چه کسانی هستند، و چه خصوصیاتی دارند؟
به لحاظ انتولوژیک و اپیستمولوژیک با چه ویژگی های بازشناخته می شوند؟
آیا با مولفه های جامعه شناختی از قابلیت تعریف و طبقه بندی برخوردارند؟
♈️نیروهای اصیل ملی-انقلابی، در میان کدام گروه های اجتماعی(روشنفکران، صاحب نظران، دانشگاهیان، کارگزاران، اهالی سیاست و ...) بیشتر یافت می شوند؟
وجه افتراق نیروهای اصیل ملی-انقلابی با نیروهای مرتجع بنیادگرا و یا ملی گرایان افراطی در چیست؟
با چه ساز و کاری می توان از ایشان انتظار گفتمان سازی و نقش آفرینی، در حادترین شرایط تاریخی این کشور را داشت؟
♈️نیروهای اصیل ملی و اتقلابی، باید خود گفتمان خویش را نام بگذارند و سامان دهند، و در این راه خطیر، به همه ی ظرفیت های نیروهای داخلی چشم بدوزند، و به دنبال کشف نیروها و استعدادهایی باشند که ای بسا برای حفظ آرمان ها و احیای آنها و برای نجات این ملت پشت انواعی از پرده ها و حجاب ها در دل هستی اجتماعی ما مکتوم مانده اند. علی الخصوص جوانانی که نه سرسپرده ی بیگانگان شده اند و نه دلخوش به تنعم ها و برخورداری ها، و در همه حال چراغ آرمان هایشان، در این خانه می سوزد، و دیرگاهیست که در انواع ابتلائات و مصایب خون دل می خورند و خاموشند، و ای بسا به صلاح همه ی ما باشد که مهیای شنیدن سخنان دردمندانه ی ایشان شویم و بجای تحمیل هر گونه هزینه ی اضافی بر دوش های نحیف و آزرده ی این ملت، فارغ از زنده بادها و مرده بادها، به دنبال مرهمی برای زخم های تاریخی این ملت باشیم امروز وقت آن رسیده است که از هر گروه و طبقه ای که هستیم اعم از نوگرا یا سنت گرا، ذیل گفتمان جوان گرائی، تحمل ورزی و تحول خواهی، به دنبال جستجوی امکان رستگاری این ملت، بار خویش را هم سبک کنیم و مهیای تغییر و تحول گردیم.
♈️در جهت تعیین مصادیق این نیروهای اصیل و تمهید سازوکارهای عملیاتی سازی آن، هنوز باید امیدوارانه و متاملانه به انتظار نشست، باشد، تحقق آرمان های تحول خواهانه، تنها با اتخاذ رویکردهای تحمل ورزانه در این کشور و صد البته با اعتماد به ظرفیت ها و نیروهای ناشناخته ی جوانان خودآگاه، غیور و حساس به افق و آینده ی مطلوب این کشور در عرصه ی جهانی ممکن و مطلوب خواهد بود.
#جمهوریت
⚛ @jomhuriyat
Forwarded from فرهنگ امروز
✅گفتمان وفاق به مثابه یک نظریه اجتماعی
✍محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مؤلف کتاب گفتمان وفاق )
صفحه ۱۲۱ و ۱۲۲
🔶️ فرهنگ امروز؛ ماهنامه فرهنگ و علوم انسانی
شماره ۳۵ فرهنگ امروز؛ خرداد ۱۴۰۱ منتشر شد.
عرضه در کیوسکهای مطبوعاتی و کتابفروشی های منتخب
@farhangemrooz
✍محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مؤلف کتاب گفتمان وفاق )
صفحه ۱۲۱ و ۱۲۲
🔶️ فرهنگ امروز؛ ماهنامه فرهنگ و علوم انسانی
شماره ۳۵ فرهنگ امروز؛ خرداد ۱۴۰۱ منتشر شد.
عرضه در کیوسکهای مطبوعاتی و کتابفروشی های منتخب
@farhangemrooz
Forwarded from تحکیم ملت
"گفتمان وفاق" به مثابه ی یک نظریه اجتماعی!*
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
در این جستار بر آنیم تا تصویر روشنی از گفتمان وفاق به مثابهی یک نظریه اجتماعی ارائه دهیم، حال برگردیم بر سر تبیین مدعای اصلی این جستار و بنابراین می بایست بررسی کنیم و ببینیم که تا چه میزان گفتمان وفاق ویژگی هایی که برای یک نظریه اجتماعی بر شمرده می شود را دارا می باشد.
بگذارید اول به عنوان مثال به گفتمان دموکراسی خواهی روشنفکران اشارتی داشته باشیم، گفتمانی که به زعم نگارنده، فاقد ویژگی های یک نظریه ی اجتماعی بوده است. تامل در فقدان فرماسیون اجتماعی متضمن دموکراسی در ایران ما و تمهید برنامه های پژوهشی درخور آن جهت مطالعه ی تاریخی هستی اجتماعی ایرانیان در پرتو آن، علی الاطلاق می بایست به عنوان مهمترین کار ویژه ی روشنفکران کشور و البته جامعه شناسان دغدغه مند تلقی می گردید. آن چه منجر به احباط قریب به اتفاق تلاش های روشنفکران جامعه ی ما در طول دو سده ی گذشته شده است به واقع چه بوده است؟! پرسش از امکان خوانش تحولات جامعه و حتی انقلاب بزرگ ایران ذیل جستجوی آرمان های بر زمین مانده از دوران مشروطه تا امروز و رسیدن به پاسخ های منقح و متقن، می تواند و باید در دستور کار محققان این کشور توسعه نیافته و درگیر در هزار و یک بحران، قلمداد گردد. و این میسر نخواهد شد مگر اینکه شاهد یک شیفت پارادایمیک اساسی در منطق تبیین روشنفکران کشور باشیم. خواست دموکراسی در کشور را حقیقتا کدام نیروهای اصیل و تاریخی نمایندگی کرده و می کنند؟ و از چه میزان قدرت برای تاثیرگذاری برخوردارند؟ فقدان جامعه ی مدنی و فرماسیون های اجتماعی-اقتصادی معطوف به تحقق دموکراسی در ایران را با کدام مولفه های تاریخی و جامعه شناختی باید تبیین کرد؟!
گفتمان "وفاق ملی" در صورت توفیق به فراگیری در سطح دانشگاهیان و اهل دغدغه، به جای روان شناسی گرایی و اتلاف سرمایه های حیاتی جامعه، به دنبال تمهید شرایط تحقق آلترناتیوهای ساختاری با مشارکت همه ی نیروهای اصیل فارغ از گرایشات ایشان برای توسعه ی ایران عزیز است.
وقتی درد توسعه نیافتگی تاریخی به واسطه ی عموم نخبگان جامعه تشخیص داده شود؛ اولا نوعی وفاق بین گرایشات مختلف حاصل می گردد. و ثانیا در سایه ی همین وفاق بر سر "درد مشترک" با برایند نیروهای متفرق و تشریک مساعی ایشان برای وصول به نسخه ی شفا و تمهید الترناتیوهای ساختاری رفته رفته برای علاج مصائب مبتلی به جامعه امکانی سر بر می آورد!
گفتمان وفاق انگشت بر اشتراکات می گذارد تعلق خاطرها را گوشزد می کند تهدیدها را تذکار می دهد، ابداع فرصت های جدید را حول منافع ملی ممکن می سازد، وجدان دوپاره ی قوم تاریخی ما را مرهم می نهد، بر سر نحوه مواجهه ما با غرب توافق می کند...
اجماع نخبگانی نیروهای فکری، فهم جهان را مقدم بر هر نوع تحول خواهی تلقی می کند و پیش شرط هر تغییری را در گرو فهم پدیدارها و تامل در هستی اجتماعی می داند؛
اجماع نخبگانی روشنفکران، بیش و پیش از اینکه به شکافهای اجتماعی دامن بزند به سرنوشت مشترک ما در این کشتی طوفان زده زنهار می دهد، اگر نیروی این اجماع نخبگانی را دست کم نگیریم می توانیم به فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بیاندیشیم و به یک وحدت در عین کثرت نائل شویم و در سایه ی همین اشتراکات و تشکل یابی اجماع نخبگانی و شکل گرفتن یک دولت-ملت قوی آماده زیستن در جهان جدید شویم در حالی که از تعلقات خویش دست نمی شوییم و به سنت دینی-تاریخی و خرد قومی خویش پشت نمی کنیم و ضمن احیای آن، به قوام و دوام خرد ایرانی در دیالوگ با عقلانیت جدید امید می بندیم.
ایران به لحاظ تاریخی به نحو همزمان با چندین مسئله ی حیاتی و سرنوشت ساز مواجه است، و برای برون شد از بحران ها با یک خلا گفتمانی جدی پس از گفتمان های سازندگی، اصلاحات، عدالتخواهی و اعتدال رویاروست؛
امروز دردمندان اهل تفکر بی وقفه طرح مسئله ی وفاق و دعوت به وفاق و همگرایی نیروهای جامعه در جهت حفظ منافع ملی را به عنوان یک ضرورت بی چون و چرا برای جامعه در هر مجال و فرصتی که می یابند در میان می افکنند. وفاق ملی در داخل کشور پیش شرط هر نوع توافقیست در خارج از کشور؛ و صلح طلبی و صلح گرایی، اوجب بر اصلاح طلبی و اصول گراییست. رسانه ها می توانند در این میانه براهین و ادله های اهل نظر را به گوش جریانات مختلف برسانند، رسالت رسانه نباید به طرح آرای حزبی خویش تقلیل یابد. بی تردید ادب انسانی و اسلامی را باید به واسطه ی طرح سخنان متاملانه و متفکرانه در سطح جامعه گسترش داد. زبان اهل تفکر لین و حکیمانه است و در پی دامن زدن به آتش بی خردی ها و فرصت طلبی ها نیست.
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
دکتر محمد حسن علایی (جامعه شناس)
در این جستار بر آنیم تا تصویر روشنی از گفتمان وفاق به مثابهی یک نظریه اجتماعی ارائه دهیم، حال برگردیم بر سر تبیین مدعای اصلی این جستار و بنابراین می بایست بررسی کنیم و ببینیم که تا چه میزان گفتمان وفاق ویژگی هایی که برای یک نظریه اجتماعی بر شمرده می شود را دارا می باشد.
بگذارید اول به عنوان مثال به گفتمان دموکراسی خواهی روشنفکران اشارتی داشته باشیم، گفتمانی که به زعم نگارنده، فاقد ویژگی های یک نظریه ی اجتماعی بوده است. تامل در فقدان فرماسیون اجتماعی متضمن دموکراسی در ایران ما و تمهید برنامه های پژوهشی درخور آن جهت مطالعه ی تاریخی هستی اجتماعی ایرانیان در پرتو آن، علی الاطلاق می بایست به عنوان مهمترین کار ویژه ی روشنفکران کشور و البته جامعه شناسان دغدغه مند تلقی می گردید. آن چه منجر به احباط قریب به اتفاق تلاش های روشنفکران جامعه ی ما در طول دو سده ی گذشته شده است به واقع چه بوده است؟! پرسش از امکان خوانش تحولات جامعه و حتی انقلاب بزرگ ایران ذیل جستجوی آرمان های بر زمین مانده از دوران مشروطه تا امروز و رسیدن به پاسخ های منقح و متقن، می تواند و باید در دستور کار محققان این کشور توسعه نیافته و درگیر در هزار و یک بحران، قلمداد گردد. و این میسر نخواهد شد مگر اینکه شاهد یک شیفت پارادایمیک اساسی در منطق تبیین روشنفکران کشور باشیم. خواست دموکراسی در کشور را حقیقتا کدام نیروهای اصیل و تاریخی نمایندگی کرده و می کنند؟ و از چه میزان قدرت برای تاثیرگذاری برخوردارند؟ فقدان جامعه ی مدنی و فرماسیون های اجتماعی-اقتصادی معطوف به تحقق دموکراسی در ایران را با کدام مولفه های تاریخی و جامعه شناختی باید تبیین کرد؟!
گفتمان "وفاق ملی" در صورت توفیق به فراگیری در سطح دانشگاهیان و اهل دغدغه، به جای روان شناسی گرایی و اتلاف سرمایه های حیاتی جامعه، به دنبال تمهید شرایط تحقق آلترناتیوهای ساختاری با مشارکت همه ی نیروهای اصیل فارغ از گرایشات ایشان برای توسعه ی ایران عزیز است.
وقتی درد توسعه نیافتگی تاریخی به واسطه ی عموم نخبگان جامعه تشخیص داده شود؛ اولا نوعی وفاق بین گرایشات مختلف حاصل می گردد. و ثانیا در سایه ی همین وفاق بر سر "درد مشترک" با برایند نیروهای متفرق و تشریک مساعی ایشان برای وصول به نسخه ی شفا و تمهید الترناتیوهای ساختاری رفته رفته برای علاج مصائب مبتلی به جامعه امکانی سر بر می آورد!
گفتمان وفاق انگشت بر اشتراکات می گذارد تعلق خاطرها را گوشزد می کند تهدیدها را تذکار می دهد، ابداع فرصت های جدید را حول منافع ملی ممکن می سازد، وجدان دوپاره ی قوم تاریخی ما را مرهم می نهد، بر سر نحوه مواجهه ما با غرب توافق می کند...
اجماع نخبگانی نیروهای فکری، فهم جهان را مقدم بر هر نوع تحول خواهی تلقی می کند و پیش شرط هر تغییری را در گرو فهم پدیدارها و تامل در هستی اجتماعی می داند؛
اجماع نخبگانی روشنفکران، بیش و پیش از اینکه به شکافهای اجتماعی دامن بزند به سرنوشت مشترک ما در این کشتی طوفان زده زنهار می دهد، اگر نیروی این اجماع نخبگانی را دست کم نگیریم می توانیم به فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بیاندیشیم و به یک وحدت در عین کثرت نائل شویم و در سایه ی همین اشتراکات و تشکل یابی اجماع نخبگانی و شکل گرفتن یک دولت-ملت قوی آماده زیستن در جهان جدید شویم در حالی که از تعلقات خویش دست نمی شوییم و به سنت دینی-تاریخی و خرد قومی خویش پشت نمی کنیم و ضمن احیای آن، به قوام و دوام خرد ایرانی در دیالوگ با عقلانیت جدید امید می بندیم.
ایران به لحاظ تاریخی به نحو همزمان با چندین مسئله ی حیاتی و سرنوشت ساز مواجه است، و برای برون شد از بحران ها با یک خلا گفتمانی جدی پس از گفتمان های سازندگی، اصلاحات، عدالتخواهی و اعتدال رویاروست؛
امروز دردمندان اهل تفکر بی وقفه طرح مسئله ی وفاق و دعوت به وفاق و همگرایی نیروهای جامعه در جهت حفظ منافع ملی را به عنوان یک ضرورت بی چون و چرا برای جامعه در هر مجال و فرصتی که می یابند در میان می افکنند. وفاق ملی در داخل کشور پیش شرط هر نوع توافقیست در خارج از کشور؛ و صلح طلبی و صلح گرایی، اوجب بر اصلاح طلبی و اصول گراییست. رسانه ها می توانند در این میانه براهین و ادله های اهل نظر را به گوش جریانات مختلف برسانند، رسالت رسانه نباید به طرح آرای حزبی خویش تقلیل یابد. بی تردید ادب انسانی و اسلامی را باید به واسطه ی طرح سخنان متاملانه و متفکرانه در سطح جامعه گسترش داد. زبان اهل تفکر لین و حکیمانه است و در پی دامن زدن به آتش بی خردی ها و فرصت طلبی ها نیست.
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
Forwarded from تحکیم ملت
اگر ما از اهل تفکر نیاموزیم سقوط آزاد می کنیم و قهرا به قهقرا می رویم. قطار انقلاب تنها در مسیر وفاق ملی همه ی آحاد جامعه، به مانند همان روزهای پرشور آغازین، مسیر صلاح و فلاح را خواهد پیمود. هم روشنفکران و هم انقلابیون اصیل زبان تند و تیز را غلاف کنند و مشفقانه و مصلحانه به میدان نجات انقلاب بیایند. گفتمان "ایران شدن ایران"، گام اول را با استقلال طلبی در انقلاب ۵۷برداشت، گام دوم را نیز باید امروز با صلح طلبی و صلح گرایی بردارد.
حال چه اسلام را برای ایران بخواهیم چه ایران را برای اسلام، با هر رویکردی که به دنبال نجات کشور و تضمین آینده ی آن هستیم برای رساندن این کشتی طوفان زده در این دریای پرتلاطم و مواج به یک ساحل امن، "گفتمان وفاق" بی تردید تنها نسخه ی امیدبخش در این اوضاع ملتهب و متغیر است، نگارنده بی آنکه بخواهد ذره ای به حربه های مصلحت اندیشانه تن دهد؛ بازوان خویش را در مقام مفهوم پردازی برای در آغوش کشیدن نوگرایان و سنت گرایان وطن دوست که دل در گرو آبادانی ایران دارند، گشوده است.
ایران خانه ی ماست؛ همه چیز ماست؛ نباید با دستان خودمان کمر به ویران شدنش ببندیم؛ هر کس به تعارضات اجتماعی دامن بزند دانسته ندانسته خائن به این کشور است؛ ایران جایی است که ما می توانیم در آن خویش را و رسالت تاریخی خویش را رقم بزنیم خودمان باشیم به فرهنگ مان عشق بورزیم و به پویایی اندیشه مان و تحقق آرمان هایمان و احیای سنت هایمان همت بگماریم؛ ایران جایی هست که می توانیم برای آن شهید شویم تا مرزهایش را حفظ کنیم و برای پیوستن به تاریخ جهانی و به رسمیت شناخته شدن در عرصه ی تبادلات جهانی از جان مایه بگذاریم؛ ایران جایی هست که می توانیم در کنار قدرت سیاسی خویش باشیم و به نظام سلطه جهانی بگوییم: نه! و برای احقاق حقوق مردممان به قدرت سیاسی انذار دهیم و خطرها را به جان بخریم. ایران جایی هست که ما در آن زندگی می کنیم و فرزندانمان را در آن به حیات و آری گویی به زندگی فرامی خوانیم. کوتاه سخن اینکه باید با هم گفتگو کنیم، گفتمان "وفاق" در مقابل هر گروهی که وی را به چوب "نفاق" می راند؛ خواهد ایستاد و از منطق خویش دفاع خواهد کرد، منطق گفتمان وفاق گفتگو محوریست.
تعارفات را کنار بگذاریم جز دعوت به وفاق ملی راهی مانده است؟! شرایط جاری کشور چنین الزام می کند که اهل نظر تعارفات را یک سوی بنهند و عملا وارد کار زار دفاع و حراست از تمامیت ایران شده جامعه را مهیای عبور از این پیج عظیم تاریخی نمایند.
گفتمان وفاق می تواند به مثابه ی یک نظریه اجتماعی رهایی بخش، ضامن بقای ایران و ایرانی از هر طیف و سلیقه ای و با هر زبان و قومیتی باشد.
* در پی انتشار کتاب: گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
حال چه اسلام را برای ایران بخواهیم چه ایران را برای اسلام، با هر رویکردی که به دنبال نجات کشور و تضمین آینده ی آن هستیم برای رساندن این کشتی طوفان زده در این دریای پرتلاطم و مواج به یک ساحل امن، "گفتمان وفاق" بی تردید تنها نسخه ی امیدبخش در این اوضاع ملتهب و متغیر است، نگارنده بی آنکه بخواهد ذره ای به حربه های مصلحت اندیشانه تن دهد؛ بازوان خویش را در مقام مفهوم پردازی برای در آغوش کشیدن نوگرایان و سنت گرایان وطن دوست که دل در گرو آبادانی ایران دارند، گشوده است.
ایران خانه ی ماست؛ همه چیز ماست؛ نباید با دستان خودمان کمر به ویران شدنش ببندیم؛ هر کس به تعارضات اجتماعی دامن بزند دانسته ندانسته خائن به این کشور است؛ ایران جایی است که ما می توانیم در آن خویش را و رسالت تاریخی خویش را رقم بزنیم خودمان باشیم به فرهنگ مان عشق بورزیم و به پویایی اندیشه مان و تحقق آرمان هایمان و احیای سنت هایمان همت بگماریم؛ ایران جایی هست که می توانیم برای آن شهید شویم تا مرزهایش را حفظ کنیم و برای پیوستن به تاریخ جهانی و به رسمیت شناخته شدن در عرصه ی تبادلات جهانی از جان مایه بگذاریم؛ ایران جایی هست که می توانیم در کنار قدرت سیاسی خویش باشیم و به نظام سلطه جهانی بگوییم: نه! و برای احقاق حقوق مردممان به قدرت سیاسی انذار دهیم و خطرها را به جان بخریم. ایران جایی هست که ما در آن زندگی می کنیم و فرزندانمان را در آن به حیات و آری گویی به زندگی فرامی خوانیم. کوتاه سخن اینکه باید با هم گفتگو کنیم، گفتمان "وفاق" در مقابل هر گروهی که وی را به چوب "نفاق" می راند؛ خواهد ایستاد و از منطق خویش دفاع خواهد کرد، منطق گفتمان وفاق گفتگو محوریست.
تعارفات را کنار بگذاریم جز دعوت به وفاق ملی راهی مانده است؟! شرایط جاری کشور چنین الزام می کند که اهل نظر تعارفات را یک سوی بنهند و عملا وارد کار زار دفاع و حراست از تمامیت ایران شده جامعه را مهیای عبور از این پیج عظیم تاریخی نمایند.
گفتمان وفاق می تواند به مثابه ی یک نظریه اجتماعی رهایی بخش، ضامن بقای ایران و ایرانی از هر طیف و سلیقه ای و با هر زبان و قومیتی باشد.
* در پی انتشار کتاب: گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک (روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از 1380 تا 1400) | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1400|
📌 رسانهی تحلیلی_ خبری تحکیم ملت 👇
❇️ @tahkimmelat
به بهانه ی تماشای"سیزده ۵۹"!
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز به دیدن فیلم سیزده ۵۹ نشستم؛ بی مقدمه بگویم جایی که سید جلال پس از چندین دهه از کما بیرون آمد گریستم.
سید جلال فرمانده جنگ است که نقش آن را پرویز جان پرستویی بازی کرده است؛ با انفجار مهیبی در دل جنگ به کما می رود و حالا بالغ بر دو دهه که در کما بوده؛ و تحت نظر پروفسور (مرحوم جمشید خان مشایخی) که صبورانه مراقبت از او را به عوامل بیمارستان سفارش کرده است حالا باهوش آمدن او به تنها بازمانده او که دخترش باران است توصیه می کند که نباید گذر زمان را به یک باره به سید جلال بگویند مبادا که از شوک آن با آن میزان ضعف جان نحیف و نزارش را از دست بدهد. بنابراین باید فضای دو دهه پیش مدتی برای وی شبیه سازی شود. با حضور باران در نقش مادر از دست رفته اش بهار و عیادت تنی چند از همرزمان در قید حیات سید جلال... کارگردان چه ظرافتی اندیشیده است؛ برای ارتباط با نسل غیور و پاک باخته ی گذشته...واقعا دسمریزاد.
به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی به احترام عوامل فیلم و سیدجلال کلاه از سر بر میدارم فایق آمدن بر شکاف های نسلی و اجتماعی هنر می خواهد "هنر" به معنای اخص کلمه...
دکتر محمدحسن علایی (جامعه شناس)
امروز به دیدن فیلم سیزده ۵۹ نشستم؛ بی مقدمه بگویم جایی که سید جلال پس از چندین دهه از کما بیرون آمد گریستم.
سید جلال فرمانده جنگ است که نقش آن را پرویز جان پرستویی بازی کرده است؛ با انفجار مهیبی در دل جنگ به کما می رود و حالا بالغ بر دو دهه که در کما بوده؛ و تحت نظر پروفسور (مرحوم جمشید خان مشایخی) که صبورانه مراقبت از او را به عوامل بیمارستان سفارش کرده است حالا باهوش آمدن او به تنها بازمانده او که دخترش باران است توصیه می کند که نباید گذر زمان را به یک باره به سید جلال بگویند مبادا که از شوک آن با آن میزان ضعف جان نحیف و نزارش را از دست بدهد. بنابراین باید فضای دو دهه پیش مدتی برای وی شبیه سازی شود. با حضور باران در نقش مادر از دست رفته اش بهار و عیادت تنی چند از همرزمان در قید حیات سید جلال... کارگردان چه ظرافتی اندیشیده است؛ برای ارتباط با نسل غیور و پاک باخته ی گذشته...واقعا دسمریزاد.
به عنوان دانش آموخته جامعه شناسی به احترام عوامل فیلم و سیدجلال کلاه از سر بر میدارم فایق آمدن بر شکاف های نسلی و اجتماعی هنر می خواهد "هنر" به معنای اخص کلمه...
Audio
چرا نمیتوان شریعتی را نادیده گرفت؟
به مناسبت چهل و پنجمین سال شهادت دکتر علی شریعتی "روزنامه ایران" میزگردی در روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۱ با حضور مهدی جمشیدی و سیدجواد میری برگزار کرد که پوشه شنیداری این گفتگو را تقدیم شما عزیزان میکنیم.
@seyedjavadmiri
به مناسبت چهل و پنجمین سال شهادت دکتر علی شریعتی "روزنامه ایران" میزگردی در روز چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۱ با حضور مهدی جمشیدی و سیدجواد میری برگزار کرد که پوشه شنیداری این گفتگو را تقدیم شما عزیزان میکنیم.
@seyedjavadmiri
Forwarded from روزنامه همدلی
برگی از دفتر «حافظانهها» (۳۰)
محمدحسن علایی (دکترای جامعه شناسی)
شنیدم از شاعر داستانمان که از شاهدی شگرف سخن میگفت اما نه از شاهدی هر جایی، که از شاهدی قدسی «اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت /و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت» و از روح القدس استمداد میجوید «فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد/ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مي کرد»
او پای طایری قدسی را هم به میان میکشد «اگر آن طاير قدسي ز درم بازآيد/عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد» و از او همت میطلبد «همتم بدرقه راه کن اي طاير قدس/که دراز است ره مقصد و من نوسفرم».
همراه شاعر پیشتر که میرویم متوجه میشویم که او این تعبیر را در خصوص خود نیز به کار میبندد «طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/که در اين دامگه حادثه چون افتادم» یا «مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم/طاير قدسم و از دام جهان برخيزم».
شاعر رفته رفته حرف از عالمی دیگر به میان میآورد که از آن به عالم قدس یاد میکند «تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس/ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک» یا «چگونه طوف کنم در فضاي عالم قدس/که در سراچه ترکيب تخته بند تنم» و خود را نیز صوفی صومعه آن عالم معرفی میکند «صوفي صومعه عالم قدسم ليکن/حاليا دير مغان است حوالتگاهم».
آیا مخاطب از همه جا بیخبر امروزی حق ندارد از خود بپرسد که این چه شاهدی است که قدسی است؟! این چه طایری است که قدسی است؟! این چه عالمی است که قدسی است؟! اساسا ما همه به عنوان انسان روزگار مدرن حق داریم که از اساس معنا و مفهوم «قدس» را زیر سوال ببریم، اما آیا این حق را نیز داریم که از بیخ پی آن را بزنیم تنها به این دلیل که در روزگار ما واژه بیگانه و نامانوسی است؟!
ختم کنیم به بیتی از شاعر داستانمان شمسالدین محمد شیرازی، و با پایانی باز باقی روایت قصه زندگی او را به خوانندگان پیگیر او در طول اعصار بسپاریم «دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت/اي گل اين چاک گريبان تو بي چيزي نيست».
🆔 @Hamdelidaily👈عضویت
محمدحسن علایی (دکترای جامعه شناسی)
شنیدم از شاعر داستانمان که از شاهدی شگرف سخن میگفت اما نه از شاهدی هر جایی، که از شاهدی قدسی «اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت /و اي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت» و از روح القدس استمداد میجوید «فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد/ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مي کرد»
او پای طایری قدسی را هم به میان میکشد «اگر آن طاير قدسي ز درم بازآيد/عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد» و از او همت میطلبد «همتم بدرقه راه کن اي طاير قدس/که دراز است ره مقصد و من نوسفرم».
همراه شاعر پیشتر که میرویم متوجه میشویم که او این تعبیر را در خصوص خود نیز به کار میبندد «طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/که در اين دامگه حادثه چون افتادم» یا «مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم/طاير قدسم و از دام جهان برخيزم».
شاعر رفته رفته حرف از عالمی دیگر به میان میآورد که از آن به عالم قدس یاد میکند «تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس/ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک» یا «چگونه طوف کنم در فضاي عالم قدس/که در سراچه ترکيب تخته بند تنم» و خود را نیز صوفی صومعه آن عالم معرفی میکند «صوفي صومعه عالم قدسم ليکن/حاليا دير مغان است حوالتگاهم».
آیا مخاطب از همه جا بیخبر امروزی حق ندارد از خود بپرسد که این چه شاهدی است که قدسی است؟! این چه طایری است که قدسی است؟! این چه عالمی است که قدسی است؟! اساسا ما همه به عنوان انسان روزگار مدرن حق داریم که از اساس معنا و مفهوم «قدس» را زیر سوال ببریم، اما آیا این حق را نیز داریم که از بیخ پی آن را بزنیم تنها به این دلیل که در روزگار ما واژه بیگانه و نامانوسی است؟!
ختم کنیم به بیتی از شاعر داستانمان شمسالدین محمد شیرازی، و با پایانی باز باقی روایت قصه زندگی او را به خوانندگان پیگیر او در طول اعصار بسپاریم «دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت/اي گل اين چاک گريبان تو بي چيزي نيست».
🆔 @Hamdelidaily👈عضویت
✅نسلی که شریعتی هایش را نمی شناسد متهم به تکرار تاریخ است!
✍دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
من تعصبی نه به شریعتی که به هیچ شخصیت دیگری ندارم با اینکه از شریعتی کم نیاموخته ام؛ و حتی بخشی از رساله ی دکتری خویش را به تحلیل اندیشه های وی اختصاص داده ام؛ دوره ای البته به شریعتی اقبال فراوانی شد ولی آیا چه شد که نسل های جدید دیگر حتی جز نامی از آن چیز بیشتری از وی نمی دانند که آن را هم از نام خیابان ها و میادین فرا گرفته اند. ورای عوامل گلوبالی که در سطح جهانی رجوع به نخبگان و روشنفکران را متاثر ساخته است ای بسا به یک دلیل عمده ی لوکال که در این امر نقش مهمی ایفا کرده است و البته می کند بتوان اشاره داشت و آن اینکه شریعتی هم در میان مردمی که او را از مسببین انقلاب و پیامدهای آن می دانند و هم در میان خود نیروهای گفتمان انقلاب دچار غربتی مضاعف است! که حقیقتا خسران کوچکی نبوده و نیست!
حال برگردیم به عنوان این جستار: نسلی که شریعتی هایش را نمی شناسد متهم به تکرار تاریخ است!
شریعتی متفکری هست که در عمر کوتاه خویش توانست با ناخودآگاه جمعی و وجدان مغفوله ی جامعه ی خود رابطه برقرار کند؛ چرا که او متفکری صادق بود عشق و ارادت وی به شخصیت های تاریخی ایران و اسلام، نه فقط متاثر از نگاه جامعه شناختی وی، بلکه دارای عمق و ریشه بود با این همه به جهت گشودگی به جهان و به دلیل به رسمیت شناختن زیست جهان جدید می توانست با نسل های جدید ارتباط خوبی برقرار کند. امروز اما مع الاسف نسل جوان ما همچنان که با سایر مآثر تاریخی خویش اگر نگوییم سر کین دارند لاقل به مهر نیستند با شریعتی هم این چنین هستند و حتی به جهت اینکه مسائل امروز جامعه را به پای او و امثال او می نویسند از او غایب تر و با او بیگانه تر هم هستند.
اما سوال این است متفکری که به گواه اسناد وجه توامان اجتماعی و دینی را در آثار و حتی افکارش تا بدین پایه پر رنگ و برجسته می توان یافت چرا در گفتمان انقلاب اگر نگوییم مطلقا غایب است لاقل باید اذعان کرد حضوری بسیار محو و کم فروغ دارد؛ آن وقت ما چگونه می خواهیم در میان این همه هجمه ی جهانی و محلی و هیاهوی خارجی و داخلی، جوانان خویش را به عقلانیت، خودسازی انقلابی و در یک کلام به بازگشت به خویشتن و عدم تکرار اشتباهات تاریخی، مجهز و مقید سازیم!؟
✍دکتر محمدحسن علایی(جامعه شناس)
من تعصبی نه به شریعتی که به هیچ شخصیت دیگری ندارم با اینکه از شریعتی کم نیاموخته ام؛ و حتی بخشی از رساله ی دکتری خویش را به تحلیل اندیشه های وی اختصاص داده ام؛ دوره ای البته به شریعتی اقبال فراوانی شد ولی آیا چه شد که نسل های جدید دیگر حتی جز نامی از آن چیز بیشتری از وی نمی دانند که آن را هم از نام خیابان ها و میادین فرا گرفته اند. ورای عوامل گلوبالی که در سطح جهانی رجوع به نخبگان و روشنفکران را متاثر ساخته است ای بسا به یک دلیل عمده ی لوکال که در این امر نقش مهمی ایفا کرده است و البته می کند بتوان اشاره داشت و آن اینکه شریعتی هم در میان مردمی که او را از مسببین انقلاب و پیامدهای آن می دانند و هم در میان خود نیروهای گفتمان انقلاب دچار غربتی مضاعف است! که حقیقتا خسران کوچکی نبوده و نیست!
حال برگردیم به عنوان این جستار: نسلی که شریعتی هایش را نمی شناسد متهم به تکرار تاریخ است!
شریعتی متفکری هست که در عمر کوتاه خویش توانست با ناخودآگاه جمعی و وجدان مغفوله ی جامعه ی خود رابطه برقرار کند؛ چرا که او متفکری صادق بود عشق و ارادت وی به شخصیت های تاریخی ایران و اسلام، نه فقط متاثر از نگاه جامعه شناختی وی، بلکه دارای عمق و ریشه بود با این همه به جهت گشودگی به جهان و به دلیل به رسمیت شناختن زیست جهان جدید می توانست با نسل های جدید ارتباط خوبی برقرار کند. امروز اما مع الاسف نسل جوان ما همچنان که با سایر مآثر تاریخی خویش اگر نگوییم سر کین دارند لاقل به مهر نیستند با شریعتی هم این چنین هستند و حتی به جهت اینکه مسائل امروز جامعه را به پای او و امثال او می نویسند از او غایب تر و با او بیگانه تر هم هستند.
اما سوال این است متفکری که به گواه اسناد وجه توامان اجتماعی و دینی را در آثار و حتی افکارش تا بدین پایه پر رنگ و برجسته می توان یافت چرا در گفتمان انقلاب اگر نگوییم مطلقا غایب است لاقل باید اذعان کرد حضوری بسیار محو و کم فروغ دارد؛ آن وقت ما چگونه می خواهیم در میان این همه هجمه ی جهانی و محلی و هیاهوی خارجی و داخلی، جوانان خویش را به عقلانیت، خودسازی انقلابی و در یک کلام به بازگشت به خویشتن و عدم تکرار اشتباهات تاریخی، مجهز و مقید سازیم!؟