که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...
امروز جلسه دفاع از رساله دکتری من برگزار شد کوچک ترین آن جمع من بودم ولی فکر می کردم مثل یک پدر پیری همه ی خانواده را گرد سر خود جمع کرده ام و حالا با تمام تفاوت ها و اختلافاتشان اتحادی بین آنها برقرار شده است این میوه و شیرینی جلسله دفاع هم مزید بر علت بود که این دورهمی را صمیمانه تر جلوه بدهد من پشتم به شریعتی گرم بود زبانم دراز بود و برای تحقق خودم کم نمی گذاشتم حرفهایم را که حاصل عصب سوزی ها و جان کندن های فراوان بود تمام کمال زدم
اما عشقم را پنهان کردم به کسی که سهم زیادی از بودن و نحوه ی بودن من در اینجا و اکنون خودم را مدیون او هستم او نه پدر بود نه پسر بود نه مهمان نه صاحب خانه، او دلیل بود. چارچوب نظری رساله من برگرفته از نظریات متفکر معاصر ایرانی دکتر بیژن عبدالکریمی هست و این خود اقتضای تحقیق از متفکری مثل شریعتی می باشد.
و بهانه های این جمع شیرین هم البته کم نبودند. استاد وثوقی از دوست داشتنی ترین پیرها و پیش کسوت های جامعه شناسی راهنمایم بود دکتر محدثی که دست کم کمی شبیه خویش است و جامعه شناسی می کند برای مردم مشاورم بود و همه چیز دست دست هم داد تا روز خوبی برای خودآگاهی غیر تئولوژیک-غیر سکولار در تاریخ 29 دی 97 رقم بخورد. از همه ی حضار که به گرمی جلسه و دلگرمی بنده افزودند کمال تشکر را دارم.
امروز جلسه دفاع از رساله دکتری من برگزار شد کوچک ترین آن جمع من بودم ولی فکر می کردم مثل یک پدر پیری همه ی خانواده را گرد سر خود جمع کرده ام و حالا با تمام تفاوت ها و اختلافاتشان اتحادی بین آنها برقرار شده است این میوه و شیرینی جلسله دفاع هم مزید بر علت بود که این دورهمی را صمیمانه تر جلوه بدهد من پشتم به شریعتی گرم بود زبانم دراز بود و برای تحقق خودم کم نمی گذاشتم حرفهایم را که حاصل عصب سوزی ها و جان کندن های فراوان بود تمام کمال زدم
اما عشقم را پنهان کردم به کسی که سهم زیادی از بودن و نحوه ی بودن من در اینجا و اکنون خودم را مدیون او هستم او نه پدر بود نه پسر بود نه مهمان نه صاحب خانه، او دلیل بود. چارچوب نظری رساله من برگرفته از نظریات متفکر معاصر ایرانی دکتر بیژن عبدالکریمی هست و این خود اقتضای تحقیق از متفکری مثل شریعتی می باشد.
و بهانه های این جمع شیرین هم البته کم نبودند. استاد وثوقی از دوست داشتنی ترین پیرها و پیش کسوت های جامعه شناسی راهنمایم بود دکتر محدثی که دست کم کمی شبیه خویش است و جامعه شناسی می کند برای مردم مشاورم بود و همه چیز دست دست هم داد تا روز خوبی برای خودآگاهی غیر تئولوژیک-غیر سکولار در تاریخ 29 دی 97 رقم بخورد. از همه ی حضار که به گرمی جلسه و دلگرمی بنده افزودند کمال تشکر را دارم.
Forwarded from سیدجواد میری مینق
دکتر بیژن عبدالکریمی
استاد مهربان فلسفه همه ما را شرمنده کرد. ایشان از صبح ساعت ۸ الی ۲۱ در سمینار حضور داشتند و با تواضع همیشگی خود میگفتند: فقط آمده ام که بیاموزم. استاد مهربان تنت سلامت باد!
@seyedjavadmiri
استاد مهربان فلسفه همه ما را شرمنده کرد. ایشان از صبح ساعت ۸ الی ۲۱ در سمینار حضور داشتند و با تواضع همیشگی خود میگفتند: فقط آمده ام که بیاموزم. استاد مهربان تنت سلامت باد!
@seyedjavadmiri
Forwarded from سیدجواد میری مینق
Voice 021.m4a
44.5 MB
سمینار ناسیونالیسم ایرانی
#سید جواد میری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
۳۰ دی ماه ۱۳۹۷
@seyedjavadmiri
#سید جواد میری
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
۳۰ دی ماه ۱۳۹۷
@seyedjavadmiri
NIR_Volume 1_Issue 2_Pages 51-81(1).pdf
516.7 KB
تفکر معنــوی و سوبــژ کتیویسم متافیزیــکی
بیژن عبدالکریمی
چکیــده:
نیچه تاریخ متافیزیک غرب را به منزلۀ «تاریخ بسط نهیلیسم» میپنداشت و معتقد بود متافیزیک غریب در بسط تاریخی خودش به «نهیلیسم و بی معنایی» منتهی شده است. هایدگر نیز با پذیرش این تفسیر، تاریخ متافیزیک غرب را «تاریخ بسط سوبژکتیویسم» میدانست. سوبژکتیویسمی که به تعبیر هایدگر به «غفلت از وجود» منتهی شده است. در تفکرهایدگر، سوبژکتیویسم و غفلت از وجود، دو مفهومی هستند که میتوانند مساوق تلقی شوند. این مقاله در صدد است تا بر اساس تفسیر نیچه از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط
نهیلیسم و تفسیر هایدگر از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط سوبژکتیویسم نشان دهد که امکان یا عدم امکان تفکر معنوی دربارۀ جهان -که وجود، مرکز بنیادین و معنابخش آن است- مبتنی بر امکان یا عدم امکان گسست از سوبژکتیویسم متافیزیکی است.
واژ گان کلیدی: هایدگر، دکارت، متافیزیک، سوبژکتویسم، تفکرمعنوی، وجود.
بیژن عبدالکریمی
چکیــده:
نیچه تاریخ متافیزیک غرب را به منزلۀ «تاریخ بسط نهیلیسم» میپنداشت و معتقد بود متافیزیک غریب در بسط تاریخی خودش به «نهیلیسم و بی معنایی» منتهی شده است. هایدگر نیز با پذیرش این تفسیر، تاریخ متافیزیک غرب را «تاریخ بسط سوبژکتیویسم» میدانست. سوبژکتیویسمی که به تعبیر هایدگر به «غفلت از وجود» منتهی شده است. در تفکرهایدگر، سوبژکتیویسم و غفلت از وجود، دو مفهومی هستند که میتوانند مساوق تلقی شوند. این مقاله در صدد است تا بر اساس تفسیر نیچه از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط
نهیلیسم و تفسیر هایدگر از تاریخ متافیزیک به منزله تاریخ بسط سوبژکتیویسم نشان دهد که امکان یا عدم امکان تفکر معنوی دربارۀ جهان -که وجود، مرکز بنیادین و معنابخش آن است- مبتنی بر امکان یا عدم امکان گسست از سوبژکتیویسم متافیزیکی است.
واژ گان کلیدی: هایدگر، دکارت، متافیزیک، سوبژکتویسم، تفکرمعنوی، وجود.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکتر بیژن عبدالکریمی:
دوران ما، به تعبیر «جیانی واتیمو»، دوران انتولوژیهای درهمشکسته است.
دوران ما، به تعبیر «جیانی واتیمو»، دوران انتولوژیهای درهمشکسته است.
پارادوکسهای وجدانِ عاشقانه.pdf
141.4 KB
پارادوکسهای وجدانِ عاشقانه در نگاهِ شریعتی
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : عشق در اندیشهی شریعتی
اولین پارادوکسِ وجدانِ عاشقانه، از تقابلِ میانِ من و دیگری آغاز میشود، میانِ آزادی و تعلق. فهم و تجربهی فاصله، که ناماش تنهایی است و آرزوی طیی فاصله به یمنِ عشق. از یک سو، “من”ی در محضرِ تنهاییی خود نشسته، و از سویی، “من”ی گشوده به سمتی، معطوف به دیگری. یا به این امید که، از تنهایی به در آید، یا با این توهم که، تنهایی را قابلِ تحمل کند. اگر طیی این فاصله موضوعِ عشق باشد، “من” مجبور است به کیفیتِ نسبتِ خود با دیگری بیندیشد.
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : عشق در اندیشهی شریعتی
اولین پارادوکسِ وجدانِ عاشقانه، از تقابلِ میانِ من و دیگری آغاز میشود، میانِ آزادی و تعلق. فهم و تجربهی فاصله، که ناماش تنهایی است و آرزوی طیی فاصله به یمنِ عشق. از یک سو، “من”ی در محضرِ تنهاییی خود نشسته، و از سویی، “من”ی گشوده به سمتی، معطوف به دیگری. یا به این امید که، از تنهایی به در آید، یا با این توهم که، تنهایی را قابلِ تحمل کند. اگر طیی این فاصله موضوعِ عشق باشد، “من” مجبور است به کیفیتِ نسبتِ خود با دیگری بیندیشد.
@abdolkarimi
<unknown>
"هایدگر" رادیکال ترین نقّاد تمدن غرب!
دکتر بیژن عبدالکریمی
(استاد فلسفه دانشگاه)
@sociologicalperspectives
دکتر بیژن عبدالکریمی
(استاد فلسفه دانشگاه)
@sociologicalperspectives
Forwarded from کژ نگریستن
✅پرسش "فابین تاربی" از آلن بدیو:
بعضیها در تحلیل سیاسی روزگار ما اهمیتی پایهای به مذهب میدهند. البته اغلب این خصوص اسلام است که مورد نظر است. یاد یکی از حرفهای لنین راجع به هنر میافتم که در آن میگوید در دورههای انفعال سیاسی، هنر در بهترین حالت ترکیبی است از عرفان و پورنوگرافی. آیا میشود این را تعمیم داد؟ آیا عصر ما بين عرفان و پورنوگرافی مردد است؟
✅ آلن بدیو:
موضع من در باب مذهب اصلا آن چیزی نیست که این روزها غالب است، که میگوید پرسش مذهب دوباره پرسش بسیار مهمی شده است و ما به عصر بزرگ اختلافات مذهبی و جنگ میان تمدنها برگشتهایم. من به سهم خودم در مورد این پرسش یک نیچهای محضم. من حقيقتا بر این باورم که خدا مرده است. اگر مرده است، پس مرده است. این حکم را باید جدی گرفت. «رجعت مذهب»، بنابراین، صورتکی است برای یک چیز دیگر. من کاملا به این یقین دارم. مذهب، در حقیقت، صورتکی برای فروپاشی سیاسی است که معنیاش این نیست که زنده است. هر صورتکی، به معنایی یک صورتک مرگ است. زیر نامِ غصبیِ مذهب و زیر پوششِ یک خدا مرده، آنچه وجود دارد سنت است. اسلام گرایان هیچ بینش جدیدی از خدا ارائه نمیکنند. راجع به لباس زنها، حلال و حرام خوراکیها و قوانین سنتی حرف میزنند و اینها را در مقابل کوکاکولا، مینی ژوپ و از این قبیل میگذارند. کجای اینها مذهب است؟ اینها همه سنت است، به شکلی که در مناطق روستایی، شهرهای دور افتاده و حاشیهای از اقشار از جا کنده شده و تهیدست باقیمانده است؛ سنتی که به وسیلهی گروههای کوچکی از روشنفکران فوق ارتجاعی سیستماتیزه شده است، چه نومحافظه کاران آمریکایی باشند چه بنیادگرایان اسلامگرا که به علاوه پایشان به هیچ جا بند نیست. در مواجهه با این سنت سخت گیرانه که خودش امر تباهی است: ما شاهد چه چیزی هستیم که زیر نامهای به همین اندازه غصبی «آزادی» و «دموکراسی» سنگر گرفته است؟ خب، اگر اجازه بدهید، چیزی نه کمتر از پورنوگرافی. در نهایت، آنچه ادعا میشود که جنگی است میان مذاهب، چیزی نیست جز نزاعی اسف انگیز بین سنت و پورنوگرافی به نظر من برخورد ادعایی - ادعایی به یک معنا و واقعی به معنایی دیگر بين غرب و اسلام، غرب و توحّش تروریستی در حقیقت، ذاتی انسان در کلیت آن در روز گار ما است. فی الواقع برخوردِ سنت است با کالا. این مانع تداخل این دو نمی شود: میدانیم که برخی از کسانی که سنت را ابزارگونه می کنند جای محکمی در جهانِ کالا دارند. سعی نکنید به ما بقبولانید دلالهای عربستان سعودی عارفاند یا اسوهی تقوا، آنها آدم هایی هستند که مثل بقیه به کسب خودشان مشغولاند و سنت را ابزاری می کنند تا جایگاهشان را در معاملات بازرگانی محکمتر کنند. خدا در تمامی اینها چیزی است در حد جنازه. از مرده هم مردهتر است
آنهایی که همچنان به دامان مسئلهی مذهب می آویزند به چیزی می آویزند که سرشتش بالکل خیال پرداختی است. وضع از این جدیتر است. ای کاش فقط نبردی بود بین سکولاریسم و مذهب! هستند کسانی که طوری رفتار میکنند که انگار ما برگشتهایم به سال های ۱۸۹۰ و جهان شرق در نبردی خشونت بار بین آزاداندیشان و کشیشان است. این برداشت آنقدر از واقعیت زمانی پرت است که آدم وحشت می کند. هستند کسانی که فکر می کنند که جدال تاریخی عصر ما این است که معلوم کنیم که آیا زنها باید موهایشان را با چادر بپوشانند یا نه، همان طور که هستند جمعیتهایی که با اشتیاق علیه برپاساختن مَناره در شهرهای اروپایی رأی می دهند! با وامگیری از عبارتی قدیمی، می شود گفت «همین کافی است کاری کند که آدم به پشت بیفتند و از سر غیظ در هوا لگد بزند!» تمامی این پرسشها راجع به رسوم و ضد رسوم کاملا از سوی چیزهایی کد گذاری شدهاند که هیچ نسبتی با هیچ ایدهای ندارند.
آلن بدیو
مصاحبه فابین تاربی
کتاب: رخداد و فلسفه ص۶۰-۵۸
@Kajhnegaristan
بعضیها در تحلیل سیاسی روزگار ما اهمیتی پایهای به مذهب میدهند. البته اغلب این خصوص اسلام است که مورد نظر است. یاد یکی از حرفهای لنین راجع به هنر میافتم که در آن میگوید در دورههای انفعال سیاسی، هنر در بهترین حالت ترکیبی است از عرفان و پورنوگرافی. آیا میشود این را تعمیم داد؟ آیا عصر ما بين عرفان و پورنوگرافی مردد است؟
✅ آلن بدیو:
موضع من در باب مذهب اصلا آن چیزی نیست که این روزها غالب است، که میگوید پرسش مذهب دوباره پرسش بسیار مهمی شده است و ما به عصر بزرگ اختلافات مذهبی و جنگ میان تمدنها برگشتهایم. من به سهم خودم در مورد این پرسش یک نیچهای محضم. من حقيقتا بر این باورم که خدا مرده است. اگر مرده است، پس مرده است. این حکم را باید جدی گرفت. «رجعت مذهب»، بنابراین، صورتکی است برای یک چیز دیگر. من کاملا به این یقین دارم. مذهب، در حقیقت، صورتکی برای فروپاشی سیاسی است که معنیاش این نیست که زنده است. هر صورتکی، به معنایی یک صورتک مرگ است. زیر نامِ غصبیِ مذهب و زیر پوششِ یک خدا مرده، آنچه وجود دارد سنت است. اسلام گرایان هیچ بینش جدیدی از خدا ارائه نمیکنند. راجع به لباس زنها، حلال و حرام خوراکیها و قوانین سنتی حرف میزنند و اینها را در مقابل کوکاکولا، مینی ژوپ و از این قبیل میگذارند. کجای اینها مذهب است؟ اینها همه سنت است، به شکلی که در مناطق روستایی، شهرهای دور افتاده و حاشیهای از اقشار از جا کنده شده و تهیدست باقیمانده است؛ سنتی که به وسیلهی گروههای کوچکی از روشنفکران فوق ارتجاعی سیستماتیزه شده است، چه نومحافظه کاران آمریکایی باشند چه بنیادگرایان اسلامگرا که به علاوه پایشان به هیچ جا بند نیست. در مواجهه با این سنت سخت گیرانه که خودش امر تباهی است: ما شاهد چه چیزی هستیم که زیر نامهای به همین اندازه غصبی «آزادی» و «دموکراسی» سنگر گرفته است؟ خب، اگر اجازه بدهید، چیزی نه کمتر از پورنوگرافی. در نهایت، آنچه ادعا میشود که جنگی است میان مذاهب، چیزی نیست جز نزاعی اسف انگیز بین سنت و پورنوگرافی به نظر من برخورد ادعایی - ادعایی به یک معنا و واقعی به معنایی دیگر بين غرب و اسلام، غرب و توحّش تروریستی در حقیقت، ذاتی انسان در کلیت آن در روز گار ما است. فی الواقع برخوردِ سنت است با کالا. این مانع تداخل این دو نمی شود: میدانیم که برخی از کسانی که سنت را ابزارگونه می کنند جای محکمی در جهانِ کالا دارند. سعی نکنید به ما بقبولانید دلالهای عربستان سعودی عارفاند یا اسوهی تقوا، آنها آدم هایی هستند که مثل بقیه به کسب خودشان مشغولاند و سنت را ابزاری می کنند تا جایگاهشان را در معاملات بازرگانی محکمتر کنند. خدا در تمامی اینها چیزی است در حد جنازه. از مرده هم مردهتر است
آنهایی که همچنان به دامان مسئلهی مذهب می آویزند به چیزی می آویزند که سرشتش بالکل خیال پرداختی است. وضع از این جدیتر است. ای کاش فقط نبردی بود بین سکولاریسم و مذهب! هستند کسانی که طوری رفتار میکنند که انگار ما برگشتهایم به سال های ۱۸۹۰ و جهان شرق در نبردی خشونت بار بین آزاداندیشان و کشیشان است. این برداشت آنقدر از واقعیت زمانی پرت است که آدم وحشت می کند. هستند کسانی که فکر می کنند که جدال تاریخی عصر ما این است که معلوم کنیم که آیا زنها باید موهایشان را با چادر بپوشانند یا نه، همان طور که هستند جمعیتهایی که با اشتیاق علیه برپاساختن مَناره در شهرهای اروپایی رأی می دهند! با وامگیری از عبارتی قدیمی، می شود گفت «همین کافی است کاری کند که آدم به پشت بیفتند و از سر غیظ در هوا لگد بزند!» تمامی این پرسشها راجع به رسوم و ضد رسوم کاملا از سوی چیزهایی کد گذاری شدهاند که هیچ نسبتی با هیچ ایدهای ندارند.
آلن بدیو
مصاحبه فابین تاربی
کتاب: رخداد و فلسفه ص۶۰-۵۸
@Kajhnegaristan
@sokhanranihaa - علی شریعتی - اصل را بر این اساس گذاشتم - کانال…
@sokhanranihaa
اصل را بر این اساس گذاشتم که بر اساس امیدی در نا امیدی کار کنم که با علم و یقین به اینکه با یک چنین طرز تفکری هیچ وقت هیچ کمکی نخواهم داشت و همیشه تنها خواهم بود کار خود را شروع کردم...
دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی
محمد حسن علایی.mp3
26.3 MB
🔸فایل صوتی جلسهی دفاع رسالهی دکتری آقای محمد حسن علایی
🔸 با موضوع:
تحلیل اندیشه های شریعتی و رابطه
آن با تفکر غیر تئولوژیک-غیرسکولار
🔸استاد راهنما:
دکتر منصور وثوقی
استاد مشاور:
دکتر حسن محدثی
🔸باحضور:
استاد بیژن عبدالکریمی
(زمان دفاع: ساعت 13 روز شنبه / 29 دی 1397 در دانشکده علوم انسانی و اجتماعی واحد علوم تحقیقات تهران)
🔸 با موضوع:
تحلیل اندیشه های شریعتی و رابطه
آن با تفکر غیر تئولوژیک-غیرسکولار
🔸استاد راهنما:
دکتر منصور وثوقی
استاد مشاور:
دکتر حسن محدثی
🔸باحضور:
استاد بیژن عبدالکریمی
(زمان دفاع: ساعت 13 روز شنبه / 29 دی 1397 در دانشکده علوم انسانی و اجتماعی واحد علوم تحقیقات تهران)
درسگفتارهای افلاطون جلسه دهم
دکتر بیژن عبدالکریمی
🎧 فایل صوتی «درسگفتارهای افلاطون» دکتر بیژن عبدالکریمی
🔸 رساله ضیافت و مسئله اِروس در اندیشه افلاطون
🔸 رابطه شعر و فلسفه در اندیشه افلاطون
🔸 رساله ضیافت و مسئله اِروس در اندیشه افلاطون
🔸 رابطه شعر و فلسفه در اندیشه افلاطون
THBAJ_Volume 3_Issue 5_Pages 142-162.pdf
852.1 KB
تفکر معنوی و نسبت آن با تکنولوژی در اندیشه هایدگر
سید محمد مهدی موسوی مهر
چکیده
هایدگر به بررسی نسبت تکنولوژی (با یک تصور وجودی از آن) و نگاه ویژه اش به معنویت اقدام کرده است. در نظر او تفکر معنوی چیزی در مقابل تفکر حسابگرانه و در چارچوب تلقی وجودشناسانه بوده که در تفکر شعری به معنای خاص مدنظر هایدگر ظهور می یابد. این نوع تفکر، ما را به نوعی وارستگی در مواجهه با تکنولوژی دعوت می کند به اعتقاد هایدگر اگرچه تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک با تفکر معنوی در تضاد است اما برای ما مقدور است که در مقابل آن سلوکی معنوی به معنای پرسش دائمی از ذات تکنولوژی داشته باشیم. در نقدها و تحلیل هایی که ما امروزه از معنویت با تکیه بر دیدگاه هایدگر ارائه می کنیم، باید این معنا از معنویت درنظر گرفته شود تا موجبات خلط تفسیرهای دینی از معنویت با تفکر معنوی مدنظر هایدگر فراهم نگردد.
کلیدواژه: هایدگر، تکنولوژی، تفکر معنوی، نسبت تکنولوژی و تفکر معنوی، وارستگی
سید محمد مهدی موسوی مهر
چکیده
هایدگر به بررسی نسبت تکنولوژی (با یک تصور وجودی از آن) و نگاه ویژه اش به معنویت اقدام کرده است. در نظر او تفکر معنوی چیزی در مقابل تفکر حسابگرانه و در چارچوب تلقی وجودشناسانه بوده که در تفکر شعری به معنای خاص مدنظر هایدگر ظهور می یابد. این نوع تفکر، ما را به نوعی وارستگی در مواجهه با تکنولوژی دعوت می کند به اعتقاد هایدگر اگرچه تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک با تفکر معنوی در تضاد است اما برای ما مقدور است که در مقابل آن سلوکی معنوی به معنای پرسش دائمی از ذات تکنولوژی داشته باشیم. در نقدها و تحلیل هایی که ما امروزه از معنویت با تکیه بر دیدگاه هایدگر ارائه می کنیم، باید این معنا از معنویت درنظر گرفته شود تا موجبات خلط تفسیرهای دینی از معنویت با تفکر معنوی مدنظر هایدگر فراهم نگردد.
کلیدواژه: هایدگر، تکنولوژی، تفکر معنوی، نسبت تکنولوژی و تفکر معنوی، وارستگی
آینده ی مبهم ما!
همین که جایی سخنی از "ما" گفته می آید خلق الساعه ابهام آغاز می گردد باری زبان سخن از آینده نیز هماره ابهام آمیز و تزلزل برانگیز است. مع الوصف سخن از آینده ی ما به طریق اولی در پس پرده های ظن و گمان و تفال و تردید گفته می آید به مثل ریختن تاس. زبان تفکر در باب آینده ی ما در انواع لکنت ها می پیچد و این البته نه از الکن بودن آن، بل اقتضای یک چنین کندوکاویست. کنکاش در تقدیر مشترک یک قوم، نه از سر تفنن که از سر تفطن، تا بدان پایه دشوار و خطیر نیز خواهد بود. به راستی که راه پر سنگلاخ تحقق هر کدام از ما از دل کوره راه هایی بس هولناک می گذرد خواه آن را دوزخ دیگری بنامیم خواه سرسپرده به کورسوی امیدی بیدق خویش را در این برهوت پیش برانیم. نیوشایی ندای حقیقت گوش هوش می طلبد. با این جماعت "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ" به واقع دیگر چه جای سخن از ما و از آینده ی ما؟!
همین که جایی سخنی از "ما" گفته می آید خلق الساعه ابهام آغاز می گردد باری زبان سخن از آینده نیز هماره ابهام آمیز و تزلزل برانگیز است. مع الوصف سخن از آینده ی ما به طریق اولی در پس پرده های ظن و گمان و تفال و تردید گفته می آید به مثل ریختن تاس. زبان تفکر در باب آینده ی ما در انواع لکنت ها می پیچد و این البته نه از الکن بودن آن، بل اقتضای یک چنین کندوکاویست. کنکاش در تقدیر مشترک یک قوم، نه از سر تفنن که از سر تفطن، تا بدان پایه دشوار و خطیر نیز خواهد بود. به راستی که راه پر سنگلاخ تحقق هر کدام از ما از دل کوره راه هایی بس هولناک می گذرد خواه آن را دوزخ دیگری بنامیم خواه سرسپرده به کورسوی امیدی بیدق خویش را در این برهوت پیش برانیم. نیوشایی ندای حقیقت گوش هوش می طلبد. با این جماعت "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ" به واقع دیگر چه جای سخن از ما و از آینده ی ما؟!
Forwarded from کژ نگریستن
آگامبن ادعا میکند که تلقیِ هایدگر از تناهی و زبان همچنان گرفتارِ منفیتِ متافیزیک است و از همین رو وظیفهیِ اندیشهیِ معاصر خطر کردن و فرا رفتن از بنیادِ منفی و نیهیلیستیِ سیاست و اخلاق، و تدوینِ مفهومی غیرِ منفی یا ایجابی از مرگ است. این اندیشهیِ پسامتافیزیکی مستلزم نقدِ آن پیشفرضِ سنتیِ فلسفهیِ غرب است که انسان را موجودی سخنگو (حیوانِ ناطق، حیوانِ دارایِ لوگوس) و میرا معرفی میکند، یعنی در واقع متضمنِ رها ساختنِ طرزِ تفکری است که رابطهیِ آدمی با زبان و مرگ را روشنگرِ امکانی خاصِ انسان یا معرفِ اقامتگاهِ بنیادینِ انسان در هستی میداند. آگامبن میگوید تعریف انسان به عنوانِ موجودی ناطق و فانی اقتضا میکند که اتوس (ethos) یا اقامتگاه و سرشتِ خاصِ آدمی آکنده از منفیت باشد. برایِ آگامبن، بر خلافِ هایدگر، زبان و مرگ نه کیفیات و تقدیرهایی «از آنِ خویش» ، «تعلق یافته» یا «اختصاصیِ» انسان، بل پدیدههایی عمیقاً بیرونی و «نامتعلق» به انسان هستند.
[ #جورجو_آگامبن : #زبان_و_مرگ / در بابِ جایگاهِ منفیت / ترجمهیِ پویا ایمانی ]
@Kajhnegaristan
[ #جورجو_آگامبن : #زبان_و_مرگ / در بابِ جایگاهِ منفیت / ترجمهیِ پویا ایمانی ]
@Kajhnegaristan
3803-43886-1-PB.pdf
759.4 KB
توانش به مثابه روش؛ تأملی در باب روش شناسی جورجو آگامبن
عباس جمالی
حمیدرضا محبوبی آرانی
آگامبن معتقد اسـت ریشـه نیهیلیسـم معاصر در «هستی شناسی منفی اي» قرار دارد که بر تاریخ تفکـر متـافیزیکی غـرب سـیطره یافته- و هایدگر گرچه آن را به خوبی تشخیص داده اما از حل آن باز مانده است- یعنی بار دیگر فلسفه باید از مسئله هستی آغاز کند.
عباس جمالی
حمیدرضا محبوبی آرانی
آگامبن معتقد اسـت ریشـه نیهیلیسـم معاصر در «هستی شناسی منفی اي» قرار دارد که بر تاریخ تفکـر متـافیزیکی غـرب سـیطره یافته- و هایدگر گرچه آن را به خوبی تشخیص داده اما از حل آن باز مانده است- یعنی بار دیگر فلسفه باید از مسئله هستی آغاز کند.
فهم اتوبیوگرافیک
همهی فهمها در کانون و مرکزی به نام «من» [اگو] قوام و شکل مییابند. مرکزیت اگو در تشابه است با جهتگیری بدن، بدن نقطهی صفر جهتگیریهای ادراکی و غیر ادراکی ماست. اگو نیز در هر فهمی حضور تعیین کننده دارد، هر فهمی فهمِ اگو است، به عبارت دیگر، هر فهمی خود-فهمی است. اما مرکزیت و وحدتِ من یا اگو امری پیشـداده نیست و نیازمند قوامیافتگی است: اگو خودش را برای خودش در وحدت یک سرگذشت تقویم میکند و بزرگترین خلطی که عموماً مرتکب میشویم خلط سرگذشت و روایت است.
«تاریخ ماجرای دازاین است.» (هایدگر).
سنگ و چوب و ماشین اتوبیوگرافی ندارند چون تاریخ ندارند. داستان زندگی هر فرد نه تنها در هم بافته با دیگر قصههاست بلکه در بستر تاریخی بزرگتری مجسم میشود. من خودم را به مثابه وارث یک سنت میفهمم، یا به تعبیر هوسرل بزرگ: من چیزی هستم به مثابه یک وارث.
فهم، شروع خودْ-فهمی (جعلِ خود) در فرآیندِ شنیدن است.
http://farhangemrooz.com/print/31781/%D9%81%D9%87%D9%85-%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%DA%A9
همهی فهمها در کانون و مرکزی به نام «من» [اگو] قوام و شکل مییابند. مرکزیت اگو در تشابه است با جهتگیری بدن، بدن نقطهی صفر جهتگیریهای ادراکی و غیر ادراکی ماست. اگو نیز در هر فهمی حضور تعیین کننده دارد، هر فهمی فهمِ اگو است، به عبارت دیگر، هر فهمی خود-فهمی است. اما مرکزیت و وحدتِ من یا اگو امری پیشـداده نیست و نیازمند قوامیافتگی است: اگو خودش را برای خودش در وحدت یک سرگذشت تقویم میکند و بزرگترین خلطی که عموماً مرتکب میشویم خلط سرگذشت و روایت است.
«تاریخ ماجرای دازاین است.» (هایدگر).
سنگ و چوب و ماشین اتوبیوگرافی ندارند چون تاریخ ندارند. داستان زندگی هر فرد نه تنها در هم بافته با دیگر قصههاست بلکه در بستر تاریخی بزرگتری مجسم میشود. من خودم را به مثابه وارث یک سنت میفهمم، یا به تعبیر هوسرل بزرگ: من چیزی هستم به مثابه یک وارث.
فهم، شروع خودْ-فهمی (جعلِ خود) در فرآیندِ شنیدن است.
http://farhangemrooz.com/print/31781/%D9%81%D9%87%D9%85-%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C%DA%A9
فرهنگ امروز
فهم اتوبیوگرافیک
همهی فهمها در کانون و مرکزی به نام «من» [اگو] قوام و شکل مییابند. مرکزیت اگو در تشابه است با جهتگیری بدن، بدن نقطهی صفر جهتگیریهای ادراکی و غیر ادراکی ماست. اگو نیز در هر فهمی حضور تعیین کننده دارد، هر فهمی فهمِ اگو است، به عبارت دیگر، هر فهمی خودْـفهمی…
آنکه می ماند؛ آنکه می رود!
دوستی، کالایی قابل خریداری نیست، و شاید از تبار همان گوهرهای گران بهایی است که به ندرت در صدف روزگار از بخت و اقبال بالیدن و شدن برخوردار می گردد. چند وقتی است که میان من و یکی از دوستان بر سر قصد عزیمت او به خارج از کشور برای یافتن کار، بحث و نظر پر دامنه ای برقرار است او از دلایل رفتنش می گوید و از بدی های ماندن می شمارد و من از خطرات رفتن و از این جنس رفتن. آدم بی تاریخ سعادت به چه کارش می آید به فرض جستن و یافتنش. کسی که در تحقق خویش در قدم اول باید به انکار خویش بپردازد قرار است آینده اش را بر چه چیزی استوار کند. ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی...از این دست حرفها بسیار به گوش این رفیق خوانده ام. اما او بیشتر سکوت می کند و بغض. و کوتاه و گزیده از برهوتی می گوید که روز به روز بیشتر می شود و پیشتر می آید و در شرایط انحطاط به ریش تحقق می خندد و از ضرورت هایی می گوید که اوضاع بد کشور فرد را از برآوردنش عاجز می گذارد. او در کارنامه ی خود لیست بلند بالایی از تجربه های کاری متعدد را دارد که به جهت اراده ی معطوف به حق و حقیقتش در همه ی آنها شکست خورده است و من نیز انبوهی از نظریه ها و کتاب ها را در خاطر می آورم که برای داشتن یک زیست خودآگاهانه دست به دامن آنها شده ام. حالا ما مانده ایم و خاموشی، که سرآغاز فراموشی ست...
دوستی، کالایی قابل خریداری نیست، و شاید از تبار همان گوهرهای گران بهایی است که به ندرت در صدف روزگار از بخت و اقبال بالیدن و شدن برخوردار می گردد. چند وقتی است که میان من و یکی از دوستان بر سر قصد عزیمت او به خارج از کشور برای یافتن کار، بحث و نظر پر دامنه ای برقرار است او از دلایل رفتنش می گوید و از بدی های ماندن می شمارد و من از خطرات رفتن و از این جنس رفتن. آدم بی تاریخ سعادت به چه کارش می آید به فرض جستن و یافتنش. کسی که در تحقق خویش در قدم اول باید به انکار خویش بپردازد قرار است آینده اش را بر چه چیزی استوار کند. ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی...از این دست حرفها بسیار به گوش این رفیق خوانده ام. اما او بیشتر سکوت می کند و بغض. و کوتاه و گزیده از برهوتی می گوید که روز به روز بیشتر می شود و پیشتر می آید و در شرایط انحطاط به ریش تحقق می خندد و از ضرورت هایی می گوید که اوضاع بد کشور فرد را از برآوردنش عاجز می گذارد. او در کارنامه ی خود لیست بلند بالایی از تجربه های کاری متعدد را دارد که به جهت اراده ی معطوف به حق و حقیقتش در همه ی آنها شکست خورده است و من نیز انبوهی از نظریه ها و کتاب ها را در خاطر می آورم که برای داشتن یک زیست خودآگاهانه دست به دامن آنها شده ام. حالا ما مانده ایم و خاموشی، که سرآغاز فراموشی ست...
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
آيا مگر كي¬يركه¬گور از مغفول و مدفون ماندن من راستين و حقيقي در زير آوار نحوه-هاي بودن غيراصيل سخن نمي¬گوید و فرياد برنمي¬آورد كه منِ غيراصيل و غیرحقیقی همه جا را فرا گرفته است؟ آيا مگر نيچه از غلبة اخلاق رمگي در دوران مدرن سخن نمي¬گوید و روزگار ما را روزگار «آخرين انسان»، يعني زمانة ظهور انسان كوچك و حقير، بي¬هيچ¬گونه عزميت و اراده¬اي بزرگ براي تحقق آرمان¬هاي بزرگ نمي¬داند و چشم¬انتظار ظهور ابرانسان نیست، انساني كه در تمام ابعاد وجودي¬اش تحقق و فعليت يافته باشد؟ آيا مگر شریعتی نيز تلاش نمیكند با تكيه بر ارزش¬ها، الگوها و اسطوره¬هاي تاريخي خودمان وجود همين انسان پارهپاره شده و تك¬ساحتي و غیراصیل را وحدت و اصالت بخشد؟ مگر غم امروز ما این نیست که چرا انسان¬ــ به زبان مارکوزه¬ــ تک¬ساحتی شده است؟ آيا مگر هایدگر به سيطرة فرد منتشر يا داسمن اعتراض نكرده، ما را به نحوة بودني اصيل، يعني به شنيدن نداي وجود و سكني گزيدن در مأواي وجود از رهگذر تجديد عهد با سرآغاز سنت تاريخ يوناني، قبل از ظهور متافيزيك دعوت نمي¬كند؟ آيا مگر ماركوزه از انسان تك¬ساحتي و تكه¬تكه شدن انسان روزگار ما سخن نمي¬گويد؟ پس چرا بايد دعوت شريعتي براي مقابله با نحوه¬هاي بودن غيراصيل و تأكيد بر نيل به نحوة بودني اصيل بر اساس سنت¬ تاريخي خودمان امروز از سوي خيل انبوه روشنفكران¬مان چنين استهزاء گردد؟
مگر نیچه، مسیحیت را به دلیل فقدان نگاه زیبایی¬شناختی به زندگی نقد نمیكند؟ پس چرا همين روشنفكران شيفتة نيچه اهميت تكية شريعتي بر وحدت هنر و دین، يعني وحدت و اين¬هماني امر قدسي و زيبايي في¬نفسه را در سنت تاريخي و جامعة خودمان درنمي¬يابند؟ مگر هم افلاطون و هم هايدگر در مورد حقيقت في¬نفسه و زيبايي في¬نفسه در وحدت و اين¬هماني¬شان نمي¬انديشيدند؟ پس چرا آموزة شريعتي مبني بر «وحدت حقيقت و خير و زيبايي»، يعني وحدت سه حوزة حكمت، اخلاق و هنر، در يك افق اصيلي، هم¬سو با آموزه¬هاي افلاطون و هايدگر فهم و تفسير نمي¬گردد؟
پاسخ بنده به همة اين پرسش¬ها يك كلمه است: انحطاط. ما به دليل انحطاط تاريخي و نافرهيختگي خود نه تنها در جهت «فهم بهتر متن» گامي برنمي¬داريم بلكه مي¬كوشيم به تحقير و تخريب متن بپردازيم.
به اعتقاد اينجانب، تفکر آیندة بشري، تفکری غیرتئولوژیك و غیرسكولار است. بشری که هم نظامها و تفكرات تئولوژیك و نتايج زيانبار آن را در طي قرون وسطي تجربه كرده است و هم عقل سكولار و نيهیلیسم پيامد آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شيوة تفكري را در ورای هر دو تجربة تاريخي خود جست¬وجو مي¬كند. اندیشة متفكريني چون كی¬يركهگور و هایدگر نه تئولوژیك است و نه سكولار. به همین دلیل برخی با تفسیر معنوی از تفکر هایدگر مخالفند، چون فکر می کنند هرجا معنویت هست باید نظام¬های تئولوژیک نيز حضور داشته باشد. كي¬يركه¬گور و هايدگر هر دو گام¬هايي بلند در جهت تخريب نظام¬ها و تفكرات تئولوژيك برداشتند، بي¬آنكه بكوشند ما را به تفكري سكولار و نيهيليستي سوق دهند. با شریعتی نيز به تفكرات تئولوژیك ضربات مهلكي وارد مي¬شود¬ــ بي¬آنكه اين سخن به اين معنا باشد كه با شريعتي ما به طور كامل از مرز¬هاي تفكر تئولوژيك عبور مي¬كنيم¬ــ و در كنارش روح معنوی عمیقي به چشم می¬خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با انديشة متفكران و معلمان بزرگ جهانی است.
مگر نیچه، مسیحیت را به دلیل فقدان نگاه زیبایی¬شناختی به زندگی نقد نمیكند؟ پس چرا همين روشنفكران شيفتة نيچه اهميت تكية شريعتي بر وحدت هنر و دین، يعني وحدت و اين¬هماني امر قدسي و زيبايي في¬نفسه را در سنت تاريخي و جامعة خودمان درنمي¬يابند؟ مگر هم افلاطون و هم هايدگر در مورد حقيقت في¬نفسه و زيبايي في¬نفسه در وحدت و اين¬هماني¬شان نمي¬انديشيدند؟ پس چرا آموزة شريعتي مبني بر «وحدت حقيقت و خير و زيبايي»، يعني وحدت سه حوزة حكمت، اخلاق و هنر، در يك افق اصيلي، هم¬سو با آموزه¬هاي افلاطون و هايدگر فهم و تفسير نمي¬گردد؟
پاسخ بنده به همة اين پرسش¬ها يك كلمه است: انحطاط. ما به دليل انحطاط تاريخي و نافرهيختگي خود نه تنها در جهت «فهم بهتر متن» گامي برنمي¬داريم بلكه مي¬كوشيم به تحقير و تخريب متن بپردازيم.
به اعتقاد اينجانب، تفکر آیندة بشري، تفکری غیرتئولوژیك و غیرسكولار است. بشری که هم نظامها و تفكرات تئولوژیك و نتايج زيانبار آن را در طي قرون وسطي تجربه كرده است و هم عقل سكولار و نيهیلیسم پيامد آن را در جهان مدرن با جان آزموده است، شيوة تفكري را در ورای هر دو تجربة تاريخي خود جست¬وجو مي¬كند. اندیشة متفكريني چون كی¬يركهگور و هایدگر نه تئولوژیك است و نه سكولار. به همین دلیل برخی با تفسیر معنوی از تفکر هایدگر مخالفند، چون فکر می کنند هرجا معنویت هست باید نظام¬های تئولوژیک نيز حضور داشته باشد. كي¬يركه¬گور و هايدگر هر دو گام¬هايي بلند در جهت تخريب نظام¬ها و تفكرات تئولوژيك برداشتند، بي¬آنكه بكوشند ما را به تفكري سكولار و نيهيليستي سوق دهند. با شریعتی نيز به تفكرات تئولوژیك ضربات مهلكي وارد مي¬شود¬ــ بي¬آنكه اين سخن به اين معنا باشد كه با شريعتي ما به طور كامل از مرز¬هاي تفكر تئولوژيك عبور مي¬كنيم¬ــ و در كنارش روح معنوی عمیقي به چشم می¬خورد. این دستاوردی بسیار بزرگ و همسو با انديشة متفكران و معلمان بزرگ جهانی است.
جامعه شناسی معرفت و مرگ سوژه
<unknown>
🔸جامعه شناسی معرفت و مرگ سوژه
🔹دکتر بیژن عبدالکریمی
🔹دکتر بیژن عبدالکریمی
Forwarded from سیدجواد میری مینق
#نامه _سرگشاده _خدمت _وزیر _محترم _آموزش و _پرورش آقای سید محمد بطحایی
امیدوارم که این نامه سرگشاده به دست شما برسد. پسر من سید مرتضی میری ۹ ساله دانش آموز کلاس سوم ابتدایی در مدرسه زرآزوند می باشد. مدیر مدرسه او را مورد اذیت و آزار قرار داده است و در ۸ بهمن در اتاق خویش محبوس نموده بود. من به منطقه ۷ شکایت خویش را بردم ولی نهایت به من گفته شده است که مدرسه فرزندم را عوض کنم. اما من به مدیریت این مدیر اعتراض دارم و تا برکناری این مدیر نالایق کوتاه نخواهم آمد. زیرا او دانش آموزان دیگری را نیز مورد ضرب و شتم قرار داده است و به انحاء مختلف والدین را تحقیر و مورد توهین قرار داده است. من به عنوان یک معلم و جامعه شناس در این کشور به این وضعیت اعتراض دارم. فرزند من دچار اتیسم است و نیاز به مراقبت ویژه و ملاطفت بیشتر داشته است ولی مدیر او را مورد ضرب فیزیکی و تحقیر روانی قرار داده است. لطفا به این امر رسیدگی عاجل فرمایید و تا زمانیکه پاسخ درخوری از جنابعالی و مجموعه زیر نظرتان مبنی بر اخراج این مدیر خاطی انجام ندهید من به اتفاق دیگر والدین در برابر مدرسه زرآزوند به نشانه اعتراض خواهم نشست.
با احترام
سید جواد میری
@seyedjavadmiri
امیدوارم که این نامه سرگشاده به دست شما برسد. پسر من سید مرتضی میری ۹ ساله دانش آموز کلاس سوم ابتدایی در مدرسه زرآزوند می باشد. مدیر مدرسه او را مورد اذیت و آزار قرار داده است و در ۸ بهمن در اتاق خویش محبوس نموده بود. من به منطقه ۷ شکایت خویش را بردم ولی نهایت به من گفته شده است که مدرسه فرزندم را عوض کنم. اما من به مدیریت این مدیر اعتراض دارم و تا برکناری این مدیر نالایق کوتاه نخواهم آمد. زیرا او دانش آموزان دیگری را نیز مورد ضرب و شتم قرار داده است و به انحاء مختلف والدین را تحقیر و مورد توهین قرار داده است. من به عنوان یک معلم و جامعه شناس در این کشور به این وضعیت اعتراض دارم. فرزند من دچار اتیسم است و نیاز به مراقبت ویژه و ملاطفت بیشتر داشته است ولی مدیر او را مورد ضرب فیزیکی و تحقیر روانی قرار داده است. لطفا به این امر رسیدگی عاجل فرمایید و تا زمانیکه پاسخ درخوری از جنابعالی و مجموعه زیر نظرتان مبنی بر اخراج این مدیر خاطی انجام ندهید من به اتفاق دیگر والدین در برابر مدرسه زرآزوند به نشانه اعتراض خواهم نشست.
با احترام
سید جواد میری
@seyedjavadmiri